لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
رابطه بین سبکهای مختلف دلبستگی با رضایتمندی زناشویی
The Relationship between Attachment Styles
and Marital Satisfaction
دکتر علیرضا رجایی
دانشگاه آزاداسلامی تربتجام
مهدی نیّری
دانشگاه آزاداسلامی تربت جام
شیرین صداقتی
کارشناس ارشد روانشناسی
چکیده
سبکهای دلبستگی که در چهارچوب رابطه کودک- مادر، استقرار مییابند، روابط هیجانی فرد دربزرگسالی راتحت تأثیر قرار میدهند. هدف اصلی این تحقیق بررسی رابطه سبکهای مختلف دلبستگی با رضایتمندی- زناشویی بود.نمونه آماری شامل 159دبیر متاهل (81 زن و 78 مرد)،در مقاطع راهنمایی ومتوسطه شهر تایباد ، باروش نمونهگیری تصادفی ساده انتخاب شدند.آزمودنیها،پرسشنامه دلبستگی بزرگسالان کولینزورید (1990) ،پرسشنامه دلبستگی به مادر(صداقتی 1385) و پرسشنامه رضایتمندی زناشویی انریچ ( سلیمانیان ، 1373) راتکمیل کردند. برای تحلیل فرضیههای پژوهش از ضریب همبستگی پیرسون ، رگرسیون چند متغیری، آزمون توکی و t گروههای مستقل استفاده شد. یافته های تحقیق نشان دادکه بین رضایت زناشویی با سبک دلبستگی ایمن رابطه مثبت معنا دار(53/0) و با سبکهای دلبستگی اجتنابی ودوسواگرا رابطه منفی معنادار(28/0- و 38/0 - ) وجود دارد .همچنین سبکهای دلبستگی می تواند واریانس زناشویی را بطور معناداری تبیین کند . در مورد رابطه سبکهای دلبستگی به مادر و رضایت زناشویی نیز نتایج نسبتا" مشابهی به دست آمد . میزان رضایتمندی زناشویی بین زنان و مردان در سبکهای دلبستگی ایمن و اجتنابی تفاوت معنادار نداشت ، ولی در سبک دلبستگی دوسوگرا بین دو جنس تفاوت معنادار به دست آمد. در نهایت بین زنان و مردان از نظر رضایتمندی زناشویی تفاوت معنادار وجود نداشت.
واژههای کلیدی: سبکهای دلبستگی (ایمن، اجتنابی و دوسوگرا)، رضایتمندی زناشویی.
Ali Reza Rajaei, ph.D.
Islamic Azad University Torbat Jam Branch
Mehdi nayyeri
Islamic Azad University Torbat Jam Branch
Shirin sedaghati
M. A . in Psychology
Abstract
Attachment styles that estabilished in chid- mother relationships influences the emotional relationships in adulthood. The main purpose of this research, was study of relationship between attachment styles and marital satisfaction in married teachers. The statistical sample of this research contained of 159 married teachers (78 men and 81 women) in high and guidance schools of taybad city, That were determined through random selection.The Relationhips Adult Attachment Scale(RAAS)(Collins & Read, 1990)ENRICH Marital Satisfaction (Olson et al ., 1978, 1987) andAttachment to Mother Questionnaires (AMQ)( Sedaghati ,1385) were administered to all the subjects. For analyzing research hypothesis, we have used pearson correlation, multiple regression, Tukey's HSD test and t- independent groups.The results of this research showed that there are a positive relationship between marital satisfaction and secure attachment(0/53) , and negative relationship with avoidant and ambivalent attachment styles (-0/28 , -0/38). Attachment styles can significantly predicted marital staisfaction. Secure people have more marital satisfaction than avoidant and ambivalent. The difference of marital satisfaction between men and women in secure and avoidant attachment patterns was not significant. But it was significant in ambivalent attachment pattern. In general there is no significant difference between men and women marital satisfactory.
Key words: attachment styles (secure, avoidant and ambivalent), marital satisfaction.
مقدمه
دلبستگی پیوند عاطفی هیجانی نسبتاً پایداری است که بین کودک و مادر یا افرادی که نوزاد در تعامل منظم ودائم با آنهاست ، ایجاد میشود (پاپالیا، 2002). فروید براین باور بود که دلبستگی نوزاد به مادر به خاطر تغذیه و رفع نیاز فیزیولوژیکی است (سانتراک، 2002). هارلو و زیمرمن(1959؛ نقل از لسترام،1384/2002) فرضیه فروید را نقض کردند و بیان داشتند در ایجاد و تقویت دلبستگی کودک به مادر، تماس بدنی در مقایسه با تغذیه، عامل مهمتری است. سپس بالبی (1969، 1973، 1980 نقل از کرین،1384) مفهوم دلبستگی را از دیدگاه تحولی مورد ارزیابی قرار داد و نظریهاش را براین اساس بناکرد که احساسها و رفتارهای دلبستگی، از قبیل گریه، خنده، مکیدن و چنگزدن، نوزاد را به مادر نزدیک و از خطر دور میسازند، و جدایی از مادر، اضطراب و درماندگی کودک را برمیانگیزد. تجربههای واقعی فرد در مورد حساسیت، پاسخگو بودن، حضور فعال مراقب همچنین خلق و خوی کودک و هماهنگی روابط والد- کودک، اساس شکلدهی به سبکهای مختلف دلبستگی (ایمن، اجتنابی و دوسوگرا)، در خلال سالهای نوزادی و کودکی است (کاپلان، 1383/2000). تجربه هایی که نوزاد با مراقبش دارد در الگوهای روابط وی با دیگران درونی سازی میشوند و این الگوی عملی درونی شده، تعیین کننده چگونگی مفهوم نوزاد از خود و دیگران است ،مفهومی که بعدها در روابط با دیگران تعمیم می یابد (پینز، 2005).
تداوم الگوهای دلبستگی تا بزرگسالی و تأثیر آن بر روابط بین فردی افراد، در آینده و بزرگسالی،به پژوهشهای متعددی منجر شد که از آن میان می توان به پژوهش شارف وبارتو لومیو (1994)درباره ثبات و اعتبار الگوی درونی دلبستگی بزرگسال به وسیله مقیاس پیوسته و رتبهای در سه روش خودگزارش دهی، مصاحبه نیمهساخت یافته و گزارش همسرانشان، که ثبات متوسطی را نشان داد،اشاره کرد. بکویت،کوهنوهامیلتون،1999؛ وینفلد،اسروفواگلوند،2000(نقل از استنبرگ،2002) بیان داشتند که الگوهای دلبستگی افراد، در صورتی که واقعه مهمی مانند طلاق یا از دست دادن والدین رخ ندهد ، ثابت باقی می مانند.
از مشهورترین پژوهشها در این زمینه پژوهشهای هازن و شیور،1987؛اینزورث،1991(نقل از پینز،2005)هستند که با الهام از، نظریه بالبی (1969)، در مورد ماهیت پیوندهای عاطفی، نقش دلبستگیهای متقابل بزرگسالان را در روابط زوجین بررسی کردند. نتایج نشان داند که مشخصههای پیوند عاطفی بین زوجین با مشخصههای پیوندهای عاطفی کودک-مادر قابل مقایسه است و سبکهای شناخته شده دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا، افکار، احساسها و رفتار زوجین را در روابط زناشویی تحت تأثیر قرار میدهند.
از جمله تحقیقات انجام شده در این زمینه میتوان به پژوهشهای (بشارت، 1380؛ بشارت، شریفی و ایروانی، 1380؛ بشارت، گلینژاد و احمدی، 1381؛ اصغری نژاد و دانش، 1384) اشاره کرد که همگی بیانگر این مطلب هستندکه آزمودنیها با سبک دلبستگی ایمن از مشکلات زناشویی کمتر، مشکلات بین شخصی کمتر و سطح شادکامی بیشتری نسبت به آزمودنیها واجد سبک دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا، برخوردارند. نتایج پژوهش(فینی،1999 ؛ داویلا ، برادبوری و فینجام ، 1998)در زمینه ارتباط سبک دلبستگی بزرگسالان با میزان مهار احساسات وعواطف ، این نکته را برجسته کردند که افراد دلبسته نا ایمن ( آرامش کم ، عدم ارتباط نزدیک وافزایش اضطراب در ارتباطها ) در مقایسه با افراد ایمن در روابط خود با دیگران ، بیشتر متمایل به مهار عواطف و احساسهای مثبت خود هستند . همچنین کسب ، داویلا و براد بوری ( 2001 ) ، نشان دادند که درک مثبت از همسران که از ویژگیهای افراد با سبک دلبستگی ایمن است رفتارهای حمایتی و رضایتمندی زناشویی در زوجین را پیش بینی می کند.
در پژوهش جالبی که توسط مکیولانسر و فلورین (2003) انجام گرفت ، نقش بیماری ، سبک دلبستگی و رضایت زناشویی در مادران نوزادان مبتلا به بیماریCHD ( بیماری قلبی مادرزادی ) بررسی شد . بدین صورت که سبک دلبستگی مادران 85 نوزاد متولد شده با بیماری CHD ، 2 هفته بعد از تشخیص بیماری در نوزادانشان ، تعیین شد . سپس یک سال بعدهم مادران از نظر رضایت زناشویی و روشهای مقابله با مشکل، بررسی شدند که نتایج ، نشان دادند ، میزان رضایتمندی زناشویی در مادران با سبک دلبسته اضطرابی واجتنابی ، به گونه ای چشمگیری ، کاهش یافت. هرچند بیماری واضطراب ناشی از آن به طور مستقیم برکاهش رضایتمندی زناشویی تأثیر داشت ، اما پیامد منفی دلبستگی اجتنابی و اضطرابی در دوره های درمان و آموزش روشهای مقابله با مشکل ، متمرکز شده بود. یافته های کاچادورین ، فینجام و داویلا ( 2004 ) ، روشن کرد که تمایل به گذشت در روابط ، با دلبستگی ایمن و رضایتمندی بین متأهلین مرتبط است . همچنین ( بانس ، 2004 ؛ الیوزوکاستا ، 2000 ) بدین نتایج دست یافتند که دلبستگی ایمن با افزایش رضایتمندی زناشویی ودلبستگی ناایمن با کاهش رضایتمندی زناشویی ارتباط دارد.
نستا و گیبل ( 2005 ) ، در مقایسه فراوانی شدت هیجانهای افراد با سبکهای مختلف دلبستگی در موقعیتهای تحریک پذیر ، نتیجه گرفتندکه آزمودنیها با سبک دلبستگی اجتنابی ، بعد از بروز خطا از طرف همسرشان ، عکس العمل منفی بیشتری در مقایسه با گروههای دیگر ، نشان می دهند . نجم ( 2005 ) نیز با هدف بررسی رابطه سبک دلبستگی، هوش هیجانی و رضایت زناشویی ، تحقیقی بین مردان و زنان پاکستانی انجام داد . و نتیجه گرفت که افراد باهوش هیجانی بالا ، به طور معنادار ، رضایت زناشویی بیشتری را گزارش دادند.مولر، وانگ وویکبرگ (2006)، رابطه سبک دلبستگی وروابط زوجین را بعد از والد شدن ، بررسی کردند . نمونه شامل 128 مادر و123 پدر بود که از یک مرکز مراقبت از سلامت فرزندان در جنوب سوئد ، انتخاب شدند . نتایج تحقیق نشان داد ، مادران و پدرانی که دلبستگی اضطرابی بیشتری گزارش داده بودند در روابط زناشویشان نیز رضایت کمتری داشتند. بنابراین ، سبک دلبستگی اضطرابی می تواند ، عدم رضایتمندی زناشویی را در روابط زناشویی پدران ومادران بعد از والدشدن به طور معناداری پیش بینی کند.
کافیتوس و سایدرایدز(2006) نیز رابطه بین دلبستگی ، حمایت و رفاه اجتماعی را در جوانی و بزرگسالی بررسی کردند و به این نتیجه رسیدندکه بین دلبستگی اضطرابی و رفاه اجتماعی رابطه معکوس وجود دارد واین ارتباط معکوس درگروه جوانان نسبت به بزرگسالان قوی تراست. رابطه دلبستگی اجتنابی با رضایتمندی و حمایت اجتماعی در گروه بزرگسالان نیز منفی بود. از تحقیقات اخیر در این زمینه می توان به پژوهش طولی سامسون ، کولینز ، ترن وهایدن ( 2007 ) اشاره کرد که به بررسی رابطه تظاهرات هیجانی و ارتباطهای عاطفی بزرگسالی باتجربه های دلبستگی در مراحل اولیه تحول اجتماعی پرداختند . این پژوهش در نمونه ای متشکل از 78 شرکت کننده در چهار دوره از زندگیشان ( نوزادی ، اواسط کودکی ، نوجوانی و اوایل بزرگسالی ) انجام گرفت و 25 سال طول کشید . نتایج این تحقیق نشان دادند ، شرکت کننده هایی که در دوران نوزادی دلبسته ایمن ، شناخته شدند در اواسط کودکی از لیاقت و کفایت اجتماعی بیشتری در بین همسالان برخوردار بودند .همچنین در نوجوانی واوایل بزرگسالی در روابط نزدیک خود با دوستان و شریکان زندگی تظاهرات هیجانی وعاطفی مناسب تری نشان دادند .
شایان ذکر است، اکثر محققان داخل و خارج از کشور که در زمینه دلبستگی فعالیت داشتهاند، از طریق ارزیابی مهارتهای ایجاد ارتباط با دیگران به تعیین سبک دلبستگی آزمودنیها پرداختهاند. در حالی که تأکید بالبی، بنیانگذاراین نظریه، بیشتر بر اهمیت روابط مادر – کودک در سالهای نخستین زندگی بوده است. بدین منظور در این تحقیق پرسشنامهای طراحی شدتاروابط مادر-کودک را به منظور تعیین سبک دلبستگی افراد مورد بررسی قرار دهد.
در این راستا،فرضیه های زیر بررسی شدند.
1.بین سبکهای دلبستگی ومیزان رضایتمندی زناشویی رابطه وجود دارد.