لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
قدیمی ترین شاعر زن ایرانی
استاد راهنما :
جناب آقای نیک روش
گردآورنده :
سید هاشم موسوی
IT6
پاییز 87
رابعه بنت کعب قدیمی ترین شاعر زن
حضور زنان در تاریخ ادبیات هم همچون دیگر علوم کمرنگ و نامحسوس بوده و به ندرت در تاریخ و گذشته آن نامی از زنان به عنوان بنیانگذار یک سبک یا مکتبی خاص برده شده است که دلیل آن به علت جامعه مردسالارانه و تعصبات مردانه چندان دور از ذهن نبوده است و حضور زنان در ادبیات و شعر هم کمرنگ بوده و به ندرت می توان در کتب قدیمی و تذکره ها نامی از زنان شاعر و ادیب را مشاهده کرد. قدیمی ترین شاعره که در کتب از او نام برده شده، رابعه بنت کعب است که متاسفانه در تمامی کتاب ها تعریف از او از چند خط نیز تجاوز نکرده است.
شاید به علت همین باورهای سخت آن زمان که بسیاری از کارها و اعمال برای زنان ناشایست می دانستند، سرودن شعر و ابراز احساسات در قالب کلمات نیز در آن زمان کاری ناشایست و ناپسند بوده یا شاید زنان حق تحصیل یا خواندن و نوشتن نداشتند یا اگر خوش بینانه به این موضوع نگاه کنیم که شاید زنانی شاعر بوده اند ولی به علت جو مردسالار آن زمان در کتاب های تذکره نامی از آنها برده نشده است.
اولین شاعره زبان دری که در تذکره ها از او نام برده شده است، رابعه بنت کعب قزداری است که هم عصر شاعر و استاد شهیر زبان فارسی رودکی بود و در نیمه اول قرن چهارم در بلخ حیات داشت. پدر او که شخص فاضل و محترمی بود، در دوره سلطنت سامانیان در سیستان، بست، قندهار و بلخ حکومت می کرد. از تاریخ تولد رابعه اطلاعی در دست نیست; ولی پاره ای از حیات او معلوم است. این دختر دانشمند در اثر توجه پدر توانست تعلیمات خوبی را کسب کند و در زبان دری معلومات وسیعی حاصل کرد و چون ذوق شاعری داشت، شروع به سرودن اشعار شیرین کرد. عشقی که رابعه نسبت به یکی از غلامان برادر خود در دل می پردازد، بر سوز و شور اشعارش افزوده و آن را به پایه تکامل رسانید. چون محبوب او غلامی بیش نبود و بنا بر آداب و رسوم آن دوران، رابعه نمی توانست امیدی به ازدواج با آن غلام داشته باشد، از زندگی و سعادت به کلی ناامید بوده، یگانه تسلی خاطر حزین او سرودن اشعار بود، که در آن احساسات سوزان و هیجان روحی خود را بیان می کرد.
حارث، برادر رابعه که بعد از مرگ پدر، حاکم بلخ شده بود، توسط یکی از غلامان خود که صندوقچه بکتاش را دزدیده، به جای جواهرات و طلا در آن اشعار مملو از عشق و سوز و گداز رابعه را یافته و از این عشق آگاهی یافته، باوجود پاکی آن بر خواهر خود آشفته، حکم به قتل او داد و رابعه درسنین جوانی، با دل پر آرمان با دنیایی که از آن جز غم و ناکامی نصیبی نداشت، وداع کرد. اگر چه جز تعداد بسیار محدود چیزی از اشعار رابعه باقی نمانده ولی آن چیزی که در دست است بر لیاقت و ذوق ظریف او دلالت می کند و ثابت می سازد که شیخ عطار و جامی در تمجیدی که از اوکرده اند، مبالغه نکرده اند.
نمونه ای از اشعاررابعه :
عشق او بازاند آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کرد شنا، ای هوشمند ؟
عشق را خواهی که برپایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم، ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند
با این وجود، در دست داشتن همین تعداد کم اشعار، بازگو کننده قدرت کلام و قریحه شاعرانه رابعه است و این که با درک وضع موجود و موقعیت اجتماعی زنان در آن دوران (به گونه ای که به خاطر عشق حکم به قتل او می دهند) تمامی اشعار گواهی از دید باز و نگاه روشن وی به پیرامونش دارد.
هرچند که جای بسی تاسف است که تعداد اشعار او چندان قابل ملاحظه نیست و تعداد آنها انگشت شمار است و این که در تمام کتب تاریخی که نام او آمده چیز زیادی از زندگی او در دست نیست ولی همین کافی است که پس ازطی این همه قرن، نام او توانسته جایگاه ثابتی را در کتاب های تاریخ ادبیات به عنوان اولین زن شاعرکسب کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
شاعران و نویسندگان ایرانی
اسدی طوسی:
از شعرای قرن پنجم است.او از جمله کسانی است که چون فردوسی دست به نظم شاهنامه زد وکتاب معروف را گرشاسب نامه نهاد.نوشتن کتاب الابنیه عن الحقایق الادویه موفق هروی نیز ازکارهای اوست.
انوری:(520_587 )
لقب علمی او حجه الحق میباشد.ائ در عهد سنجر عزت و مکتبی ولی به واسطه
حادثه ای مورد طعن مردم بلخ قرار گرفت ودر پاسخ این توهین هجویه ای درباره مردم بلخ سرود.
اوحدی مراغه ای:
او از جوانی به تصوب علاقه داشت واز پیروان ابو حامد اوحدالدیناحمد کرمانی بود.او به خدمت سلطان ابوسعید آخرین ایلخان مغول پیوست. مثنوی جام جم و مثنوی ده نامه یا منطق الشاق از وی به جا مانده است.
بابا طاهر عریان:(390- 450 )
ازشاعران قرن پنجم و گوینده دو بیتیهایی به زبان محلی لری است.
مقبره وی در همدان کنونی می باشد.
جامی:
او از شاعران قرن نهم است ومعاصر امیر علی شیر نوایی بود. هشت بهشت ومناجات نامه از آثار اوست. بهارستان را به تقلید از گلستان سعدی نوشت.
شیخ بهایی:(متولد 953 هجری قمری)
چون شیخ بهایی حکیم وعارف و فقیه و ادیب و ریاضیدان عصر خویش بشمار می رفت شاه عباس علاوه بر منصب شیخ الاسلامی منصب وزیر در بار وریاست تشریفات راهم به او واگذار کرده بود. نان و حلوا ، کشکول ،
شیر و شکر از آثار اوست.
خاقانی:
افضل الدین بدیل بن علی نجار، مشهور به خاقانی شروانی از برجسته ترین قصیده سرایان خطه آزربایجان و زبان پارسی است که قصاید او زیبا اما با زبانی نسبتا" مشکل وهمراه با تشبیهات واستعارات بعیده سروده شده است. ولی عاطفه رقیق و ذهن وقاد او از لابلای زبان شعری اوآشکار است،جز دیوان قصاید وغزلیات،از او مثنوی تحفةالعراقین نیز بجا مانده است. وفات اورا به سال595 نوشته اند.
خواجوی کرمانی:( 679 هجری قمری )
قصاعد وی نمونه ذوق و مشرب تصوف است. او گذشته از دیوان اشعار، مثنوی هایی به سبک نظامی ساخته: همای و همایون ، گل و نوروز ، کمال نامه ، روضه الا نوار است.
خیام:
وفاتش را 517 هجری قمری می دانند رباعیات وی معروف است وبه زبانهای انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی ، عربی ، اردو ، ایتالیایی ، ترکی ، روسی و... ترجمه شده است.
رودکی:
شاعر قرن چهارم ، در دربار سامانیان بود. او چنگ نیز می نواخته ودر اواخر عمر نابینا گردید.
سعدی:
شاعر قرن هفتم بود. گلستان و بوستان از آثار او هستند . آرامگاه وی در شیراز زیارتگاه ادب دوستان می باشد.
حکیم سنایی غزنوی:
او شاعری بود که در قرن ششم زندگی می کرد. در میانه عمر انقلابی در افکارش به وجود آمد وبه صوفیگری پرداخت .اثر مهم او دیقه الحدیقه
سیر العباد الی المعاد معرف استادی اوست.
عطار نیشابوری:
شیخ فریدالدین ابو حامدمحمدبن ابراهیم،عطار نیشابوری از بزرگترین و برجسته ترین عارفان شاعر در قرن ششم وهفتم هجری است. از بهترین آثار او، منطق الطیر،مصیبت نامه،الهی نامه و اسرار نامه است.مجموعه رباعیات او به نام مختار نامه، سخت مشهور است. کتاب تذکرةالاولیای او در شرح زندگانی عارفان و اولیاءالله است. او چه در غزل سرایی وچه در مثنوی گویی پیشرو جلال الدین محمد مولوی است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 44 صفحه
قسمتی از متن .doc :
گفته می شود . مثلاً زمینه فرش اردبیل (شیخ صفی) که محل بافت و طراحی آن مورد تردید است ، سرمه ای است .
بنابراین با این که نام یک استاد کاشانی بر روی آن است ، در طراحی آن برخی از مبانی طراحی آذربایجان به کار گرفته شده است. در برخی از فرشهای ایرانی ، مثل بختیاری ، گاه طراحی بر زمینة سرمه ای طوری است که شب پر ستاره ای را یاد آوری می کند. ظاهراً زمینة سرمه ای سنت شمال و مغرب ایران بوده است و کم کم به قسمتهای دیگر ایران هم برده شده است .
نقشها و تزیین های خاص روی سفالها و پیکره های باستان
در زندگی روزانه ی افراد مبتکر ، دقایق و مواقعی هست که به ایجاد طرح و شکل دست می برند و با نوک قلم، شکلهای آشنا و مکرر به وجود می آورند و از این راه به شکلهای تازه راه می یابند . زیرا از راه تکرارها و خطوط هرز کشیدن یا خطوط موازی و متقاطع به وجود آوردن ، میان آنها را نقطه گذاری کردن ، نقطه ها را پهلوی هم یا دور از هم قرار دادن ، شکلهای تازه به وجود می آید.
بشر اولیه از آنگاه که چشم به طبیعت دوخت و به اطراف خود نظر انداخت چیزهای زیادی برای طرح کردن اندوخت . خاطرات زیادی داشت که آنها را می بایست باز نویسی یا شکل سازی کند و بمانند زینت گری از هر خط راست یا کج الهام بگیرد و آنها را برای خوش آیندی چشم در جایی مناسب کار بگذارد و به نحوی مطبوع ، ترکیب بندی کند.
شاید مناسب ترین وسیله زینت گری پس از آرایش هیکل و سر و صورت ، کوزه های گلی و سفالی باشند ( در واقع همان وسیله ای که نوک چوبها یا سنگهای تیز می توانسته رویه نرم آنها را آسانتر بکاوند و احیاناً می شده است خطوط اشتباهی و بد راه و نامناسب را به اصلاح آورند.)
خطوط راست و کج یا موازی و متقاطع کشیدن ، هاشور زنی و نقطه گذار ی کردن شاید ابتدایی ترین شکل زینت گری بوده باشد. زیرا هم ساده ترین شکلها را داشته و هم مناسبترین نمونه مکرر سازی و به دست آوردن مهارت در این راه بوده است.
چه بسا سفالها ، که بدست آمده و برروی آنها ابتدایی ترین نقوش بشر ماقبل تاریخ این فلات ، خودنمایی می کند و به خوبی می توان دریافت که کدام شکل ، ماهرانه یا ناشیانه انجام شده ، یا کدام طرح از روی شتاب یا حوصله به وجود آمده است .
شاید نوع طراحی شکل (2) که به خاطر دشواری مستقیم کشیدن خطوط و همچنین شکل (3) که طراحی آن از حیث دشواری دست کمی از نقش دوم ندارد حاکی جرأتی باشد که کوزه گر طراح به اتکاء تمرین فراوان در انواع طرح ، از ارائه چنین ترکیبی باک نداشته است و با پرکردن خانه ها یا راههای پهن که نقش چشمگیر به وجود می آورده عیب طرحها پوشیده می مانده است.
طرح (4) که شانه ای شکل است و طرحهای (5و6) که اکثراً به هم شباهت دارند و شکلهای (7و8و9 ) که از هر حیث یاد آور یکدیگرند و شکل (10) که با خطوط متقاطع نازک و خطوط افقی پهن زینت شده است آنچنان حساب شده و منظم اند که مانند شکلهای (11و12) و یا شکلهای (13و 14) دارای ریتم نرم و ظریف می باشند و در عین یک نواختی شکل ، چون زمزمة ساییده دوران ها و مردمی است که آوای گمشده آنان گویی چون خود طرحها از میان فضای هزارها سال به گوش ما می رسد .
« متأسفانه تصویری از شکلهای 7 به بعد در دست نبود و تنها صرف آشنایی با طرحها از آنها نام بردیم.»
یافته های ما قبل تاریخی مردم فلات ، مقداری کوزه های منقوش به دست داده اند که اغلب آنها دارای نقش های حساب شده می باشند. ولی تعدادی از آنها نیز هستندکه به صورت به اصطلاح بازاری و بدون حساب و فقط به منظور پرکردن جاخالیهای ظروف سفالی روی آنها نقش بندی و طراحی شده است و نمی توان از آنها انتظار یک ترکیب مناسب را داشت و بعلاوه وضعیت شکل کوزه ها نیز ایجاب می کرده یا که طراح کوزه لازم می دیدیده که جاخالیها را به نحوی پرکند .
این ترکیب ها تا چه اندازه امروز مطبوع خاطر ماست و با حسابگریهای فنی ما جور در می آید امری است که شاید در اصل نباید با سلیقه و حسابگریهای خودمان آنها را مقایسه کنیم ، بلکه باید به همین کفایت کنیم که آنها سعی داشته اند طرحهایی به منظور زینت روی سفالها و ظروف خود به وجود آورند و خود از آنها لذت ببرند. این کارشان آنچنان ماهرانه انجام شده که نه تنها مورد پسند زمان خود بوده (و تکرارها این نظر را تایید می کنند) بلکه امروزه نیز ما از کاری که آنها کرده اند لذت می بریم و الهام می گیرم.
در این کتاب سعی بر این است که بدانیم تنوع شکلی که آنها به وجود آورده اند تا چه حد است و بعلاوه تا چه اندازه توانسته اند با الهام گیری از شکلهای طبیعی اطراف خود ، ترکیبهای تازه به وجود آورند.
از بشر دوران غار فلات ایران ، زمینه ی در خور نداریم. ولی آنچه از حفاریهای ما قبل تاریخی ارائه داده اند و نقوشی را در بر دارند باید یقین کنیم که طرحهای به دست آمده حاصل شاید هزارها سال تمرین از دوره غارنشینی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 46
آیا دیانت بهائی دینی ایرانی است؟
بهائیان بر این باور استوارند که دیانت بهائی از ایران برخاسته و دینی ایرانی است ولی جهان شمول است، تعالیمش مردم و گروه خاصی را در نظر ندارد، هدفش برتری یک نژاد و کشور نیست بلکه خواستار دنیائی است که همهء انسانها، با هر دین و باوری، در آن با بهروزی و خوشبختی زیست نمایند.
با این تفکّر باید به بی خبری برخی از هموطنان اندوه خورد وقتی میگویند دین بهائی به خاطر سابقهء اسلامی بنیانگزارانش و داشتن آثاری به زبان عربی، دینی ایرانی نیست بلکه دنبالهء دین اسلام و در ردیف دیگر ادیان سامی است.
این ادعا یکی دو ماه پیش در یک برنامهء تلویزیونی که از امریکا پخش میشد و شامل مناظرهای بین نمایندگان سه دیانت اسلام، بهائی و زردشتی بود تکرار گردید. در این برنامه آقای هومر آبرامیان، شخصی که از جامعهء زردشتی دعوت داشت، گفته بود که دین بهائی را یک دین ایرانی نمیداند زیرا بنیانگزارانش از آیین اسلام بودهاند و بخشی از آثار ایشان به زبان عربی است.
من این برنامه را ندیدم و نمیدانم پاسخ دکتر افنانی - که معمولا میهمان چنین برنامههایی است - به این ادعا چه بوده. ولی با بردباری و ملایمتی که از او سراغ دارم بعید میدانم در پاسخ گفته باشد اگر بنیانگزاران دین بهائی، که یکی شیرازی و دیگری از مازندران بودند نتوانند دینی ایرانی بیاورند آیا باید منتظر باشیم یک چینی یا کلمبیایی به آوردن دینی از ایران برخیزد؟
بر اساس استدلال آقای آبرامیان، که از قوم کهن آشوریان ایران، و ظاهراً از مسیحیت به دیانت زردشتی گرائیدهاند، میتوان تصور نمود که ایشان هفتاد میلیون مردم ایران را نیز ایرانی نمیدانند زیرا مسلمانند، به آداب اسلام عربی پایبندند، بسیاری از ایشان هر روزه پنج بار نماز به زبان عربی میخوانند و قانون و روش زندگانیشان بر اساس قرآن عربی است که در عربستان سعودی توسط پیامبری عرب تبار آن هم چهارده قرن پیش نازل شده است.
به دیگر اقلیتهای قومی و دینی ایران که هر یک به باوری پایبند هستند و برخی لهجه و زبان مخصوص خود را دارند نمیپردازیم و تصمیم اینکه آنان ایرانی هستند یا نه، به آقای آبرامیان و همفکرانشان وامیگذاریم.
زبان پیامبر ایرانی چه باید باشد؟
ادعای آقای آبرامیان و جمعی دیگر که دربارهء دیانت بهائی به چنین داوری میپردازند پرسشی پیش میآورد و آن اینکه پیامبری که از ایران بر میخیزد باید به فارسی سخن گوید یا به زبان اوستایی که زبان آثار مقدس زردشتی دین کهن ایران است.
فارسی امروز دارای انبوهی از لغات عربی است و اگر بخواهیم به آن زبان دربارهء دین و مفاهیم ماوراءالطبیعه چیزی بنویسیم ناچار نوشتهء ما با زبان روزنامهای فرق خواهد داشت. و واژههای عربی آن به ضرورت افزونی خواهد گرفت. زیرا دین و فلسفه و علم هر یک زبان و لحن گفتار مخصوص خود را میطلبد. اگر هم بخواهیم فارسی را از واژههای عربی بپیراییم آنگاه باید مثل کسروی و دیگران به اختراع واژههای تازه بپردازیم و زبانی مصنوعی ارائه داریم که آن نیز برای همگان قابل فهم نیست.
فارسی از زبان پهلوی رایج در دوران ساسانیان میآید، و پهلوی با زبان اوستایی که زبان آثار زردشتی است ارتباطی ندارد. اما در زبان پهلوی نیز با مقادیری لغات آرامی، از شاخهء زبانهای سامی روبرو هستیم که با عربی از یک ریشهاند. یعنی آنجا نیز دوستان ناسیونالیست ضد عرب ما همین مشکل فارسی امروز را خواهند داشت.
حال اگر به زبان اوستایی که از شاخهء شرقی زبانهای ایرانی و ظاهرا زبان زردشت بوده بیاویزیم باید از این نکته غافل نباشیم که زبان اوستایی امروزه حتی مفهوم زردشتیان نیست. زبان اوستائی همان هنگام که در دورترین اعصار تاریخی همراه با قوم آریایی از نواحی جنوب شرقی روسیه کنونی و حدود دریاچه آرال به جنوب آمد زبانی مرده بود و فقط موبدان و مغان زردشتی آن را درک میکردند. امروز جز نیایشهای زردشتی که در آتشکدهها، و یا در مراسم مخصوص، توسط موبدان خوانده میشود تصور نمیرود دیگر زردشتیان با متون اوستایی انس و الفتی داشته باشند. از یک قرن پیش با کوشش دانشمندان زبان شناس غرب و دانشمندان پارسی هند، و با بهرهگیری از زبان سانسکریت (خواهر زبان اوستایی)، متون اوستا و گاتها (سرودههای منتسب به خود زردشت) به زبانهای گوناگون برگردانده شد. ولی هیچ یک از مترجمین این آثار نمیتوانند ادعا نمایند مفهوم صحیحی از آن به دست دادهاند. سوای افتادگیهای فراوان در متون اصلی، معنای بسیاری از واژهها شناخته نیست (به ویژه در گاتها، که لهجهای کهنتر از اوستائی است)، و نمیتوان دو ترجمه یافت که با هم تا حدّی یکسان باشند. ترجمههای فارسی این متون توسط ایرانیان بیش از آنکه حاصل دانش اوستایی ایشان باشد بر ترجمههای آنچنانی انگلیسی یا فرانسه، و اغلب همراه با تصورات آرمانی مترجم از آیین زردشت تکیه دارد.
حتی اگر فرض را بر این نهیم که پیامبر ایرانی با یک معجزه بتواند به اوستایی سخن گوید مشکل بعدی ما مخاطبان او یعنی مردم ایران هستند که به هیچ وجه به معنای سخنان پیامبر پی نخواهند برد. آیا هدف پیامبر زنده کردن زبانی مرده است یا آوردن رهنمودهایی برای بشریّت؟ چه حاصل که بهترین درسهای زندگی مانند رازی سر به مُهر، تا ابد در متون زبانی که قابل فهم نیست مدفون بماند و ما دلخوش باشیم که پیامبرمان به زبان اصیلی از شاخهء ایرانی زبانهای هندواروپایی سخن گفته است.
هدف ما از بیان این مطالب بحثی جدلی با هممیهنانی که با این دستاویزها (یا بهانهها) با دیانت بهائی مخالفت میکنند نیست. بلکه با دادن این زمینهء تاریخی میخواهیم توجه ایشان را به این نکته جلب نماییم که در موضوع دین آنچه سزاوار توجه است زبان آثارش نیست بلکه مفهوم و معنای پیامی است که آن دین با خود دارد.
اما آثاری که از قلم بنیانگزاران دیانت بهائی صادر شده هم فارسی است (حتی برخی نزدیک به فارسی سره)، هم عربی است، و هم فارسی همراه با جملات و استعارات عربی که به اعتقاد بهائیان هر یک از زیبائی کلام و معنی هر دو بهرهمند است.
از صدها اثر بهائی به زبان فارسی که بگذریم، باید بدانیم در زمانی که این دیانت ظهور نمود، یعنی قرن نوزدهم، آشنایی طبقهء کتابخوان و با سواد ایران با زبان عربی بیش از آن بود که امروز هست. فارسی و عربی قرنها چنان در هم جوش خورده بود که در خواندن یک متن کسی توجه نمیکرد کجا زبان عوض شد و از فارسی به عربی و یا بر عکس از عربی به فارسی گرایید. بسیاری از آثار ادبی مشهور ایران از جمله شاهکار سعدی گلستان، زیبائیش در بکار بردن استادانه همین سبک است: "خطیبی کریهالصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فریاد بیهده برداشتی گفتی نغیب غراب البیّن در پردهء الحان اوست یا آیت انّ انکرالاصوات در شان او." و یا در جای دیگر میفرماید: "عالِم ناپرهیزگار کوریست مشعلهدار. یهدی به و هو لایهتدی." و از حافظ یاد کنیم:
"الا یا ایّهاالساقی ادر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها"1
نه تنها زبان ادبی چنین بود بلکه زبان دینی ایران فقط عربی بود و اگر مطلبی دینی به فارسی نگاشته میشد از سندیّت و ارزش میافتاد.2 بسیاری از مخاطبان دیانت بهائی در ایران و عراق این دو زبان را به طور یکسان میدانستند. علماء و روحانیونی که در ابتدای ظهور دیانت بهائی به آن ایمان آوردند و به نوبهء خود آن را در میان تودهء مردم ایران رواج دادند، به زبان عربی و مفاهیم و مضامین دینی آن آشنائی کامل داشتند و برخی خود به آن زبان کتاب تالیف مینمودند. بنا بر این عجبی نیست که برای انتقال رهنمودها و تعالیم این دیانت به آن گروه، زبان مانوس دینی ایشان یعنی عربی به کار رفته باشد.
اما آنچه در این دیانت انقلابی و نو بشمار میآید آنست که بنیانگزارانش با نگارش آثاری دینی به زبان فارسی و بیان اندیشههای خود به این زبان، دین را از انحصار ملّایان و عربی دانان در آوردند و برای تودههای مردم قابل فهم ساختند. نه تنها به فارسی آثاری آوردند بلکه به ترجمهء آثار عربی خود به فارسی پرداختند مانند کتاب بیان فارسی از قلم حضرت باب، و برخی آثار که حضرت بهاءالله شارع دیانت بهائی آن را به فارسی نیز ترجمه فرمودهاند.
در یک مطالعهء تطبیقی در آثار بهائی به عربی و فارسی میبینیم مهم آن نبوده که این آثار به چه زبانی گفته و نوشته شود، بلکه هدف آن بوده که پیام جدید هر چه زودتر و راحتتر به وسیلهء زبانی که با آن آشناتر هستند به آگاهی همهء مردم برسد. صدور بسیاری الواح از ساحت حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء به زبانی نزدیک به فارسی سره، و یا با واژههای اندک عربی، که گیرندگان آن زردشتیان و پارسیان بودهاند، نشان این مدعا است. زبان در آثار بهائی چنین نقشی دارد نه آن که بخواهد نشان گرایش به سمت یا جهتی و یا طرفداری از یک زبان یا زبان دیگر باشد. حضرت عبدالبهاء در این مورد میفرمایند:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
بادگیر از مظاهر و سمبلهای تمدن ایرانی است دقیقا معلوم نیست اولین بادگیر در کدام شهر ایران ساخته شده ولی سفرنامه نویسان قرون وسطی بیشتر از بادگیرهای شهرهای کویری و گرم و خشک مانند یزدام بردهاند کاریز و بادگیر و خانههای گنبدی بدون تردید از نمادهای تمدن ایرانی است
اولین بادگیر ها در تاریخ جهان در منطقه یزد خودنمایی کردند.سیستم کاری بادگیرها بهاین نحو می باشد که هوای جاری بیرون از خانه را به داخل خود می کشند و با تشت های آبی که درون آنها تعویه شده ، هوا را خنک و سبک می کنندو به داخل خانه هدایت می کنند.بادگیر، یک روش ابداعی ایرانی برای ایجاد فضای خنک در داخل منازل گرم کویری است . این دستگاه تهویه مطبوع ، سالیان درازی از روزگاران دور ، فضای زندگی مردم ایران را قابل تحمل کرده است . بادگیرها معمولاً برجکهای کوچکی به صورت چهارضلعی یا چند ضلعیهای منتظمند که ساختار مثلث در آنها به هیچ وجه دیده نمیشود .
بادگیر وسیله تهویه مناسبی برای خانهها در قلب کویر محسوب میشود. به طوری که جریان هوای مطبوع را در اتاقها، تالار و زیرزمین ایجاد میکند.
در واقع شهرها و روستاهای کویری، با بادگیر نفس میکشند. به همین لحاظ است که در هر محل، جهت بادگیر را در سمتی میسازند که مناسبترین جریان هوای منطقه را جذب کند. به عنوام مثال در سراسر منطقه اردکان جهت بادگیر را رو به شمال است تا هوای شمال را به داخل خانه بکشاند. کار اصلی بادگیر در دو بخش خلاصه میشود؛ یکی آن که هوای دلپذیر و مطبوع را به قسمت زیر هدایت میکند به طوری که به محض این که به چشمههای بادگیر میوزد به دلیل وضعیت ویژه چشمههای بادگیر، باد با سرعت هر چه تمامتر به پایین کشیده میشود. کار دوم بادگیر این است که هوای گرم و آلوده را به بیرون میفرستد. یعنی در واقع کارمکش را انجام میدهد.
در مسیر بعضی بادگیرها که به سرداب راه پیدا میکند، طاقچه یا گنجهای در دل دیوار تعبیه میکنند و در چوبی بر آن میگذارند تا بتوانند باد را کنترل کنند. به این معنی در زمستان در گنجه را میبندند تا ارتباط فضای داخل و خارج اتاق بریده شود.
این گنجهها در اتاقها، کار یخچال امروزی را انجام میدهند. به طوری که گوشت و ماست و پنیر و غذای شب مانده را در گنجه میگذارند و در آن را میبندند تا آن مواد از هوای گرم فضای داخل و دسترسی حیوانات خانگی در امان باشد. در منطقهی «عقدا» به این گنجههای دیواری، «گمبیچه» میگویند.
از بادگیر علاوه بر تهویه هوا و موردی که گفته شد برای سرد نگهداشتن مواد غذایی به روش بهتری نیز استفاده میکنند. برای این منظور روی چوب میان قفسه بادگیر یک قرقره چوبیبند میکنند. سپس از میان قرقره ریسمانی میگذرانند که به پایین بادگیر میرسد. سر دیگر آن ریسمان را به شکل چهار رشته درمیآورند که به چهار گوشه تخته مشبکی به درازا و پهنای هفتاد سانتیمتر بسته میشود که این تخته را در اصطلاح «چوئوش» مینامند. سپس یک طناب را به میخ دیوار تالار میزنند و روی تخته مشبک، ماست، پنیر و غذاهایی که باقی میماند میگذارند. برای آن که تخته را به بالا و در معرض جریان هوا قرار بدهند، سر طناب را از میخ باز کرده و پایین میکشند تا سر دیگر آن با واسطه قرقرهای که به تخت مشبک متصل است بالا کشیده شود و تخت مشبک بالا رفته و در معرض هوای سرد قرار میگیرد.
بیشتر بادگیرها یک طبقه است. تنها چند بادگیر در سراسر یزد دیده شده که دو یا سه طبقه است. به عنوان مثال در منطقهی «عقدا» یک بادگیر دو طبقه در رباط معروف به «حاجی ابوالقاسم رشتی» مشاهده شد که معماران راجع به کیفیت بنای آن میگویند:
در گذشته بر اثر ناامنی در طبقه دوم آن آتش میافروختند تا رخنه ورود دشمن را به اطراف اطلاع دهند و از طرفی طبقه دوم به عنوان برج راهنما برای کاروانیان به حساب میآمده است.
عدهای دیگر میگویند: «ساختن بادگیر دوطبقه یک نوع هنر معماری است زیرا ساختن آن کار هر معماری نیست.
نظر دوم به حقیقت نزدیکتر است. زیرا به طبقه دوم امکان رفتن افراد یا آتشافروزی نیست.
از سوی دیگر، شکل بادگیر که هشت ضلعی است نشان میدهد که رعایت تناسب و زیبایی بادگیر برای معماری در درجه اول اهمیت بوده است. زیرا بادگیر طبقه دوم روی بادگیر طبقه اول ساخته شده است و منفذ زیر بادگیر آن درست در وسط منافذ دو طبقه بادگیر است. بادگیر طبقه دوم کار هواکش را انجام میدهد. یعنی در واقع این بادگیر وسیله بسیار مناسبی برای سهولت نفس کشیدن چشمههای بادگیر طبقه اول است.