لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
آثار و اندیشه های سیاسی شهید مطهری
اشاره :
شهید مطهری از معدود فلاسفه ی بزرگ اسلامی است که به گونه ای نظام مند در باب اندیشه و ابعاد مختلف فلسفی ، اجتماعی ، متدولوژیک (روش شناخت) دینی ، فرهنگی و سیاسی آن کار کرده و بنیانی را گذاشته است که در آینده هم چنان راه گشای دوست داران مباحث فلسفی – اندیشه ای جهان اسلام خواهد بود .
شهید مطهری پس از روشن کردن بنای متدولوژیک بحث خود به ایجاد بنیادهای فلسفی بحث پرداخته و سپس وارد حوزه ی اجتماع و فرهنگ شده و در نهایت به نتیجه ی سیاسی می رسد . بنابراین در بحث اندیشه های سیاسی ایشان نیز باید این روال را مد نظر قرار داد . بدون شک تکمیل بحث در قالب مقاله ی کوتاه وافی به مقصود نخواهد بود اما امیدواریم این مقاله به عنوان مدخلی بر کارهای بیش تر در زمینه ی افکار و آثار آن شهید بزرگوار مثمر ثمر باشد ؛
روش شناسی
شهید مطهری در زمینه روش شناسی یک مشرب منعطف را دنبال کرده است . نه خود را به قیاس محدود می کند و نه این که اسیر استقرا و اسلوب تجربی می شود . او معتقد است انسان باید جایگاهش را بشناسد و بداند در کجا از اسلوب تجربی استفاده کند و کجا به قیاس بپردازد . این شیوه ی غیر تعصب آمیز روش شناختی ، بنیادی بر اندیشه های شهید مطهری می گذارد که سیر تفکرات فلسفی تا اندیشه های سیاسی ایشان را به گونه ای دل نشین قابل فهم و پذیرش می کند .
شهید در ارتباط عقل و دین نیز تلاش می کند تا عقل را در راه تحلیل مسایل دینی به کار گیرد و علاوه بر تکیه بر عقل روشن اندیش ، ضعف های عصر روشنگری غرب در نگاه تک بعدی به عقل را با توسل به اصول و احکام دینی برطرف سازد (1) .
مراحل بالاتر در نگاه روشی و تحلیل فلسفی – سیاسی شهید مطهری با کشف ریشه های تاریخی مسایل فلسفی آغاز می شود . سپس مباحث مطرح نزد فلاسفه مورد بررسی قرار می گیرد و آن گاه در قالب مطالعه ی تطبیقی ، موضوعات با توجه به نظرات فلسفی و سیاسی اندیشه مندان غیر مسلمان و عمدتاً با توجه ویژه به سیر اندیشه در غرب مورد بحث قرار می گیرد .
شهید مطهری در مباحث خود به نوعی آسیب شناسی و موردیابی مسایل سیاسی و دیگر مسایل مبتلا به جوامع اسلامی و جامعه ی ایران پرداخته و مطالعه ی موردی خود را بر روی موضوعات و مسایل مزبور سامان می دهد (2) .
بنیادهای فلسفی
در رابطه ی فرد و جامعه ، شهید مطهری معتقد است که « جامعه » بسان یک موجود زنده است که از حیات واقعی برخوردار می باشد . به اعتقاد ایشان « قرآن برای جوامع ، سرنوشت مشترک ، نامه ی عمل مشترک ، فهم و شعور ، طاعت و عصیان معنی ندارد و قرآن همان طور که برای فرد حیات و موت قائل است واقعاً برای جامعه نیز حیاتی ، موتی و روحی قائل است (3) »
این نگاه شهید مطهری به جامعه برخلاف نگاه های ابزار گرایانه ی اندیشه ی غرب بعد از عصر روشن اندیشی به آن می باشد . در جامعه ی مکانیکی غرب ، فرد اصل است و جامعه مصنوع او . اما در اندیشه ی شهید مطهری ، فردیک موجود اجتماعی است که باید در اجتماع زندگی کند وگرنه منقرض خواهد شد . در واقع جامعه محل تحقق شخصیت فرد است .
به همان نسبت جامعه نیز از افراد آن شخصیت می گیرد . چنین نگاهی نیز فارغ از تعصبات دو مکتب فردگرایی و جامعه گرایی (ایندیویدوالیسم و سوسیالیسم) شکل می گیرد و با نگاهی ویژه به نظریه ی فطرت در اسلام تقویت شده است (4) .
در کل در نظریه ی تکامل اجتماعی انسان ، شهید مطهری فطرت انسانی را اصل گرفته و معتقد است در قالب روابط مبتنی بر اخلاق فردی و اجتماعی ، ایمان به هدف خلقت و بعثت انبیا ، انسان می تواند مراحل تکامل را در جامعه ی اسلامی طی نماید. این نگرش هر گونه یاس و بدبینی نسبت به سرشت بشر و آینده ی بشریت را رد کرده و با نقد دگماتیسم موجود در مکاتب مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و علم گرایی منبعث از اندیشه های لیبرالی و روشن اندیشی همراه است (5) .
نقد چهار جریان عمده
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)
مقدمه
بنا به اعتراف تاریخ، همواره یک اندیشه سیاسی در اعصار گوناگونبرسرنوشت بسیاری از ملتها تأثیر داشته و چه بسا تغییرات اساسی درسرنوشت آنها ایجاد کرده است. امروزه نیز تأثیر عمیق اندیشه سیاسیامام خمینی بر سرنوشت بسیاری از ملتهای جهان ـ از بوسنی تا جنوبشرق آسیا و از آفریقای جنوبی تاافغانستان ـ آشکار و هویدا است.بنابراین در این نوشتار کوشش شده است که مطالبی از متون اصلیبزرگترین صاحب نظر سیاسی قرن بیستم در برابر دید و نظر علاقمندانقرار داده شود.
مطالب ذکر شده در این نوشتار در آمدی براندیشه سیاسی امام است،زیرا نتوانستهام در این مختصر به همه ابعاد اندیشه سیاسی امام بپردازم.به عبارت دیگر هدف از این کوشش این بوده است که دسترسیعلاقمندان به اندیشه سیاسی امام را امکانپذیر نمایم. البته این مطالبطوری انتخاب و تنظیم شده است که در ضمن مطالعه آنها آنپیوستگی متقابل که میان قسمتهای مختلف افکار امام وجود دارد بهخوبی درک میشود.
به هر کدام از عبارات نقل شده از امام، تفسیر روشن کنندهای به عنوانمقدمه و توضیح ملحق گردیده است؛ با این هدف که خواننده را دردرک مفهوم و اهمیت نظریههای مورد بحث یاری کند. البته نبایدتصور کرد که تفسیرهای ارائه شده از جامعیت و شمول کافی در موردمسائل مورد نظر برخورد دارند و تفسیرهای دیگری نمیتوان ارائهکرد.
در این نوشتار سعی شده است که مطالب مورد نظر امام دستهبندی شدهو یک طرح و الگوی جدید از نظام سیاسی مورد نظر امام ارائه شود کهنویسندگان دیگر ممکن است چندان توجهی به آن نکردهاند، به ویژهدر قسمت «نحوه تحقق نظام سیاسی اسلام» و «حدود اختیارات ولیفقیه» که چشمانداز جدیدی برای این دو مبحث ایجاد میکند.
با این مسائل شاید لازم نباشد که اطاله کلام داده شود. به هر حال هرخوانندهای استفاده خاصی ازاین مطالب خواهد داشت و مسلماً ازمطالعه این نوشتار نیز انتظار نمیرود که روشها و شیوههای مدیریتحضرت امام نصیب خواننده محترم شود زیرا این مسئله نوشتاردیگری را میطلبد.
شـرح حال
آنچه معروف است اینکه فیلسوفان اغلب دارای زندگی پرماجرائینیستند و رویدادهای زندگیشان جز برای شارحان احوالشان چندانجالب نیست و چیزی که یادمان آنان است ماجراهای زندگیشان نیستبلکه آثار ایشان است. امّا «خمینی کبیر» که بعدها مردم ایران او را بالقب مختصر و جالب «امام» شناختند، استثنائی بر این قاعده بود.زندگی و شخصیت او مظهر یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ اسلامو تشیع است. این نقطه عطف آن تحوّل و انتقالی است که در نخستینسالهای قرن پانزدهم هجری از محیط سرد و تاریک استبداد به فضایباز و روشن حکومت اسلامی صورت گرفت.
«روح الله» در بیستم جمادی الثانی سال 1320 هـ.ق مصادف باسالروز جدهاش «امابیها» در «خمین» زاده شد. در آن زمان ایراندوران پر آشوب «انقلاب عدالتخواهی» را میگذراند. هفتساله بودکه تن شریف شیخ فضلالله نوری پرچم برافراشته شده استقلال وآزادی ایران گردید.
پارهای از شارحان احوال «امام» در مورد حوادث دوران کودکیاو که در تکوین خلق و خوی و مسیر زندگیاش مؤثر بوده استمطالبی نوشتهاند، ولی آنچه بسی بیشتر از این عوامل در این زمینهتأثیر داشته همانا رویدادهای زندگی و کیفیت و مراحل جوانی اواست. «امام» بعد از آنکه تحصیلات ابتدائی خود را نزد اساتیدمختلفی در اراک گذراند در سن 15 سالگی به تحصیل علوم اسلامیدر محضر برادر بزرگوارش پرداخت و بعد از آن به یکی از حوزههایرسمی آن زمان یعنی حوزه اصفهان فرستاده شد. وی هنگامی که به آنحوزه قدم میگذاشت کمتر از 18 سال داشت. دو سال بعد زمانیکهآیتالله مؤسّس «حائری» به سوی شهر قم شتافت ایشان نیز به قم رفتو در مدرسّه دارالشفا مأمن گزید.
در زمان فوت آیتالله حائری «امام» در بسیاری از علوم مهارت وتخصص ویژهای یافته بود. ارتباط مادامالعمر او با «کسب فضائلاخلاقی» یکی از بزرگترین عواملی بود که بر آینده او اثر عمیقگذاشت. در حقیقت باید گفت که بدون انگیزهها و امکانهائی که این«ارتباط» برای او به وجود آورد بیشک امام همچون یک «روحانیگمنام» چشم از جهان فرو میبست. امّا این منزلت و مقام عرفانی بود کهاو را به عظمت و بزرگی رساند.
«امام» در سرتا سر زندگانیش به کار تحریر و تألیف نیز اشتغالداشت بطوریکهمجموعه آثار کتبیاش را بسیار قطور و مفصّل نمود.این آثار شامل وعظها، نامهها، نوشتههای عرفانی، تفسیرات کتابمقدس قرآن، دفاع از اسلام، فقه، اصول، شعر و این قبیل مطالبهستند. از کتاب چهل حدیث که بگذریم ـ که فصول و بابهای مختلفآن در حالتی مخصوص به خود قرار دارند، مبحث ولایت فقیهبیگمان مؤثرترین اثر خمینی کبیر است. تدوین این اثر را امام در سال1339 یعنی 7 سال پس از کودتای آمریکائی شاه بر علیه ملت ایران و2 سال قبل از قیام اسلامی 15 خرداد در قسمتی از «کتاب البیع» آغازکرد و مسلّماً غرضش از تألیف آن تنها ادامه سیرهسلف صالح نبودبلکه همانطور که از درسهای اظهار شده در نجف پیدا است در فکراین بود که پایههای یک حکومت مستقل در زمان غیبت را سر و سامانبخشد و همچنین در دفاع از عقیدهای بود در مقابل کسانی که مذهبتشیّع را مدافع جدائی دین از سیاست میپنداشتند و ادعا میکردند که«هر پرچمی قبل از قیام قائم برای برپائی حکومت بلند شود محکوم بهشکست است» و باید مسئولیّت تمام عواقب شوم و دردناک آن کهنصیب جامعه اسلامی میگردد را بپذیرد زیرا آمیختن دین با حکومتمردم را از دین و مذهب بری نموده و باعث زوال دین خواهد شد وباعث نزول بلایا و بدبختیهای بعدی جامعه تشیّع خواهد گردید.
آثار علمی «امام» از تألیفات دوران جوانی و با تألیف مسائل عقلیهآغاز گردید و در زمینه اخلاقیات و فقه و اصول ادامه یافت. بیش از27 سال نداشت که «مصباحالهدایه» را در عرفان به رشته تحریردرآورد. در سن 29 سالگی شرحی بر دعای سحرماه رمضان نگاشتکه نشاندهنده ارتقاء فکری او در مسائل عقلیّه است. وی سپس کتاب«اربعین حدیث» را تألیف کرد که شامل 7 حدیث در مسائل عقلیه و33 حدیث مربوط به اخلاقیات میباشد. امام تا آخر عمر مبارک خودموفق به باقی گذاشتن حداقل 25 اثر علمی گردید. در میان آثار متعددامام مهمترین، برجستهترین و معروفترین اثر او رساله وی در نظریهسیاسی است که مجموعهای از دروس ایشان در نجف بوده است کهتوسط شاگردان او به رشته تحریر درآمده و بنام «ولایتفقیه» یا«حکومت اسلامی» و گاه با نام مستعار «نامهای از امام کاشفالعظاء»،در سالهای خفقان و مبارزه به چاپ رسید.
حال بهتر است به برخی از رویدادهای مهمی بپردازیم که بیشکبر همه ایرانیان هوشیار واندیشمند تأثیر داشته ولی بر مشرب فکریامام بویژه بر تفکرات وی در باب مسائل سیاسی اثری عمیق گذاردهاست.
نخستین این رویدادها بروز تهاجم جدید نظری و فکری به مبانی وتاریخ تشیّع و اسلام در جامعه ایران بود که شاخصترین نوشتار در اینزمینه و در آن عصر کتاب «اسرار هزارساله» متعلق به علیاکبرحکمیزاده بود که باعث شد ایشان با نوشتن کتاب «کشفالاسرار»ضمن رد مطالب تهاجمی آن کتاب مطالبی را نیز در زمینه ایجاد یکفضای سیاسی مناسب جهت ایجاد حکومت اسلامی ترسیم نمایند. درنظر امام رژیم سلطنتی بالاستقلال یک رژیم فاسد و غیرقانونی بود.بنابراین حکومت اگر میخواست پادشاهی هم باشد به نحویمیبایست تحت نظارت فقهاء درآید. در این کتاب امام طرح اولیهولایت مطلقه فقیه و حکومت اسلامی را پایهگذاری نمود و در ضمن بهمسئله استقلال و آزادی نیز بهای زیادی داد. از جمله موارد دیگرکتاب مسائل ذیل را میتوان نام برد:
1ـ لزوم بازگشت به هویت اسلامی
2ـ غیرقابل قبول بودن حکومتهای غیراسلامی حتی دمکراسی
3ـ تشریح حکومت آرمانی اسلامی و مصداق آن در عصر حاضر
4ـ تشریح اعمال استبدادی رضاخان و شرح جنایات او
دومین رویداد، فشار شدید دستگاه حاکمه دیکتاتوری رضاخان برحوزه علمیه بود که روحالله جوان و طلبههای دیگر را مجبورمیساخت تا روزها قبل از طلوع آفتاب به محلی بیرون از شهر قمبروند و وقتی هوا تاریک میشد به خانه برگردند تا بتوانند درس ومباحثه داشته و در عین حال دست از لباسشان برندارند.
سوّمین واقعهای که نفوذ عمیقی بر اندیشه امام گذارد وضعاسفباری بود که در اثر احتیاط مفرط، عدم آگاهی به مسائل روز ورخنه افراد ناصالح در «بیت» بعضی از بزرگان حوزه حداقل در طولحیات سیاسی امام تا آن روز بود. امام برای زنده نگاه داشتن خطمبارزه در حوزه پس از فوت «حاج شیخ عبدالکریم حائری» به فعالیتبرای طرح مرجعیّت آیهالله بروجردی پرداخت زیرا تصور مینمود کهتنها شخص صالحی است که با توجه به سوابقش میتوانست شاه را ازبسیاری از خلافکاریها باز دارد. امّا متأسفانه آنطور که اماممیخواست نشد. بر این اساس «امام» توجه خاصّی نسبت به نزدیکانو بیت خویش داشتند و از حضور عناصر مشکوک در آن جلوگیریمیکردند و از دخالت نزدیکان خود در بسیاری از مسائل که شائبهتکرار مسائل بیوت گذشته را بنماید جلوگیری مینمودند.
چهارمین رویداد، اصلاحگرانی (رفرمگرائی) فعالیت آیتاللهکاشانی در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با رژیم شاهبود که برای امام درسی شد که از اصلاح نظام موجود (رفرمیستی)بپرهیزد و فعالیت خود را در چارچوب سیاستهای جاری زمان قرارندهد بلکه به فکر یک «انقلاب» یا نظام جدید انقلابی باشد که یک فقیهدر رأس آن قرار گیرد.
با همه این تفاصیل تبیین و انتشار نظرات سیاسی «امام» حدود 20سال طول کشید. البته قسمتهای مختلف نظرات سیاسی امام همگی،یکجا و با هم ظاهر نشدند بلکه قدم به قدم و به صورت بخشهای مجزاصادر شدند که مقتضیات زمان نیز در آنها تأثیر به سزایی داشتبنابراین دادن شرح موجزی از اندیشه سیاسی «امام» به هیچ وجه سهل وساده نیست حتی تقلیل آنها به جملاتی که با هم مربوط و متناسب باشندغالباً کاری است دشوار.
در حوزهای از افکار «امام» که ما با آن سروکار داریم، یعنی درقلمرو اندیشه سیاسی، مهمترین اندیشههای وی بر حول نظام«ولایتفقیه» متمرکز شدهاند که منظور از آن ولایتِ «متخصصّ فقه واحکام اسلامی» بر جامعه مسلمین است. در عباراتی که بعدها نقلخواهد شد گاه از کلمه «حاکمیت» به جای «ولایت» استفاده شده استکه مفهوم مطلب را دقیقتر به ذهن دانشور علوم سیاسی امروز متبادرمیکند ولی با توجه به جایگاه خاص کلمه ولایت در فرهنگ سیاسیشیعی چارهای نیست جز اینکه بیشتر از همان اصطلاح ولایت استفادهشود و مفهوم مطلب را از مجموعه اندیشههائی که ابراز شده استاستنباط کنیم.
اندیشه سیاسی
اگر گروهی از انسانها سازمان مهمی را با ضوابطی معین برای خودبه وجود بیاورند و مسئله امردهی و امربری هم میان آنها وجود داشتهباشد امّا رابطه میان آنها بر اساس نیرنگ و فریب و غایت کار آنها فسادباشد مسلّماً نه سردسته چنین گروهی را باید حاکم و سیاستمدار دانستو نه کارهائی که انجام میدهد را سیاست. دلیل سیاستمدار و حاکمنبودن چنین فردی و سیاست نبودن این رابطه اینستکه «امام» میان«سیاست» و اینگونه رابطه منظم امردهی و امربری صرف، تفاوت قائلاست. او مانند همه دانشمندان علوم سیاسی بر این عقیده است که تازمانی که قانون در جامعه وجود نداشته باشد جامعه دچار فساد خواهدشد، البته این قوانین بایستی مطابق موازین «عدالت» باشد و این مسئلهمسلّماً تحقق نخواهد یافت مگر آنکه «قوانین الهی» بر روابط اجتماعیمردم حاکم باشد زیرا قوانین الهی چون از اراده خداوند ناشی شدهاندعادلانهاند. امّا قوانین فینفسه و بدون واسطه و ابزار نمیتوانند اقتدارداشته باشند چرا که آدمیان از زمان پیدایش جامعه و تشکیل اجتماعنتوانستهاند قوانین را در جامعه میان خود رعایتکنند مگر آنکه تحتحاکمیت حاکمی قرار گرفتهاند.
بنابراین مفروضات، که از اندیشه امام برگرفته شده وظیفه اینحاکم اجرای قوانین الهی است که باید بر روابط مردم حاکم باشد و براین اساس علم به قوانین برای زمامدار لازم است و او باید افضلیتعلمی هم داشته باشد که نتیجه طبیعی همه این مسائل اینستکه حاکم بابسیاری از مردم تفاوت داشته باشد، هم در علم و دانائی و هم درتوانائی نسبت به اینکه تمایلات و خواستههای خود را به قید فرمانعقل درآورد. پس حاکم حقیقی در صورتی شایستگی حکمرانی داردکه به قصد ارضاء خواهشهای نفسانی فرمان نراند بلکه به نیابت از جانبخداوند و به مقتضای فرامین شرع و عدالت حکومت کند. بنابراین«امام» تفاوت قاطعی میان سیاستی که اغلب بر جوامع حکومت میکندو آن سیاستی که باید حکومت کند قائل میگردد. البته هر دو نوعسیاست ممکن است از قدرت فائقه برخوردار باشند و بر سرنوشتآدمیان بیشماری حاکمیت داشته باشند ولی تنها چیزی «سیاستحقیقی» است که در راه عدالت و هدایت به کار گرفته شود.
این یکی از نکات اصلی نظریه «امام» است که «حضور خدا درصحنه سیاست» را جدی میگیرد و همین نکته است که به طور قاطعوی را از اندیشمندان سیاسی غرب متمایز میکند. بسیاری ازنویسندگان معاصر غرب سیاست را «قدرت»، «علم قدرت»، «توزیعقدرتمندانه ارزشها»، «راه کسب قدرت» و غیره دانستهاند. از نظرآنان دولت، تار و پود قوانین و نهادهای سیاسیاش قدرت فائقه استو قوانین اخلاقیِ برتری وجود ندارد که دولت و همه نهادهایش رابتواند مورد کنترل و انتقاد قرار دهد. امّا از نظر امام قدرت خداوند برفراز همه قدرتهای زمینی است و اقتدار فرد حاکم در تحلیل غائی بهوسیله این مرجع به صورت قدرتی مشروط و محدود درمیآید. پسهر استیلائی دارای «سیاست» نیست زیرا اعمال زور در صورتیقانونی، مشروع و صحیح است که طبق یک نظام اخلاقی معتبر، مستقلو مطلق یعنی «قوانین الهی» که ناشی از اراده خداوند است صورتپذیرد که نهایتاً منجر به «هدایت جامعه» گردد.
بنابراین میتوان سیاست را از نظر امام با این تعریف مطابق دانستکه «سیاست عبارتست از اداره جامعههای انسانی و هدایت آن به سویتعالی»:
انسان یک بعد ندارد، جامعه یک بعد ندارد انسان فقط یک حیواننیست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد سیاستهای صحیحاگر هم باشد امت را در یک بعد هدایت میکند و راه میبرد وآنبعد حیوانی است این سیاست یک جزء ناقص است از سیاستیکه در اسلام برای انبیاء و اولیاء ثابت است. آنها میخواهند ملت راهدایت کنند، راه ببرند در همه مصالحی که برای انسان متصور استبرای جامعه متصور است.
پس توجه به این نکته حائز اهمیت است که سیاست هر چند مستلزمتدبیر، تصمیم و اعمال قدرت است ولی هر تدبیر، تصمیم و اعمالقدرتی را نباید سیاست دانست چنانکه همه اندیشمندان مکتب سیاسیهدایت همواره چنین میاندیشیدهاند. آنها سیاست را همواره با هدایتملازممیدانستند و با آن تعریف میکردند. حضرتعلی(ع) سیاسترا ملازم با هدایت میداند آنجا که میفرماید: «بدان بدرستیکه بهترینبندگان خدا نزد خدا رهبر سیاسی عادلی است که هدایت شده وهدایتگر باشد». «امام» نیز همین برداشت از سیاست را ارائه میکندو میگوید:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالحجامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیردو اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است.
منشأ و غایت حکومت
1. عدالت
هنگامی که امام خمینی از بازگشت به اسلام صحبت میکند طنینیک مکتب بشر دوستی که اندک زمانی بعد از انقلاب سراسر ایران رافراگرفت، از سخن او شنیده میشود. وی مکرراً در قسمتهای مختلفآثارش مثلاً در دروس ولایت فقیه و منشورهای انقلاب اسلامیبرضد «قدرت مطلقه» و استبداد و در ستایش عدالت، بشریت، تقویو... سخن میگوید. برای مثال میگوید:
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین و اخذ مالیاتها وصرف صحیح آن و اجرای قانون جزا عادلانه رفتار نخواهدکرد.
یا در قسمت دیگر میگوید:
پیغمبر اسلام تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکنبا انگیزه بسط عدالت اجتماعی.
«خمینی» پیوسته این نظر را تکرار میکند که عدالت شرط اصلیحصول به صلح، امنیت، رفاه استقلال و مساوات است. هدف قریب هرحکومتی چیزی جز این مسائل نیست:
حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، عدل اسلامی را مستقر کنید. باعدل اسلامی همه و همه در آزادی، استقلال و رفاه خواهند بود.
مطمئناً طبیعت و ماهیت حکومت استبدادی عدالت را غیرممکنمیسازد گو اینکه عدالت در حکومت جمهوریِ محض امکانپذیراست ولی امام چون در آن نوع حکومت معایبی میبیند به جانبحکومت اسلامی (جمهوری اسلامی) متمایل میشود. البته درصورتی که شرایط لازم، وجود آن حکومت را ممکن سازد. امّامتأسفانه در همه حکومتها حکام و هیأت حاکمه راه عدالت را در پیشنمیگیرند بلکه همواره در معرض فساد قرار دارند. بدین معنی کهحکومت را یا به حکومت مطلقه تبدیل میکنند و یا آن را بازیچهدست عقول ناقص بشری قرار میدهند. بنابراین بهترین راه برای حفظحکومت اسلامی و جلوگیری از انحراف آن به وسیله یک فرد یا یکگروه آنست که نظام سیاسی و قانون اساسی در آن طوری باشد که بااستفاده از ارزشهای عادلانه، اعتدال و موازنهای میان عناصر و قوایحکومت برقرار کند و هر یک از نهادها (قوا) بتوانند بر نهادهای دیگرنظارت داشته باشند و متقابلاً از طرف همان نهادها تحت نظارت قرارگیرند و این همان آئین معروف «امر و نهی» است که حکومت را به«عدالت» نزدیک میسازد و امام خمینی آن را به عنوان جوهر و اساسهر حکومتی مطرح میکند:
هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرینزمامدار مسلمین را استیضاح کند و از او انتقاد نماید و او باید جوابقانعکننده دهد و در غیراینصورت اگر به خلاف وظایف اسلامیخود عمل کرده باشد خود بخود از مقام زمامداری معزول است.
این عبارت با وضوح کامل ماهیت خاص افکار «امام» را روشنمیکند. در اینجا ما بیگمان با آرمانی بزرگ روبرو هستیم آرمانی کهخلقالساعه نیست بلکه در بطن تمامی فرهنگ و سنت ائمه مکتبسیاسی هدایت پرورش یافته است. ولی شیوه بیان این آرمان شیوهپرشور کسی نیست که دارای افکار و تصورات خیالگرایانه باشد بلکهدر بیان آن مناسبت با اوضاع واقعی سیاسی و اجتماعی و طبیعی و ملیمعین در زمانی معیّن یا به طور فردی یا مستقل از مجموعه پیچیدهانواع نهادها برای حصول به این آرمان درنظر گرفته شده است. ما نهتنها باید بپذیریم که تحقّقِ آرمانِ آزادیِ سیاسی منوط به حصولبرخی نهادهای ویژه است بلکه باید قبول کنیم که خود این نهادها هراندازه هم مطلوب باشند نمیتوانند بر ملتی تحمیل شوند. آنها فقطمیتوانند از طبیعت و استعدادهای یک ملت به وجود آیند و نشو و نماکنند. حکمت سیاسی در برخورداری از دانش کافی درباره ماهیت آننهادها برای یاری رساندن به رشد آنها در پرتو «عدالت» است.
بنابراین یکی از نظرات بنیانی «امام» اینستکه «عدالت» یکی ازفضیلتهای بشری است با این فرض که قبول داریم فضیلت انسانیکیفیتی است واقعی که وجودی حقیقی دارد. در آن صورت کشف آنقاعدتاً باید مقدور و امکانپذیر باشد. یعنی باید با تحقیق و دنبال کردنمطلب بالاخره از مفهوم و سرشت حقیقی فضیلت سر درآورد.
امام در بیان فضیلت بشر سه عنصر اساسی را نام برد: عقل، شرع وعدل. دارنده هر کدام از این صفات، انسانی خوب است و هرکسهمه آن صفات را داشته باشد «انسان کامل» نامیده میشود. امّا ما دراینجا بنا نداریم که به تعریف و تبیین این سه صفت بپردازیم بلکه فقطبه بررسی سومین صفت یعنی عدل باید اکتفا کنیم.
عدالت از نظر امام را باید در حوزه عمل گستردهاش جستجو کنیم.زیرا عدالت حوزه عمل معینی که منحصر و مخصوص به خودش باشدندارد. به عنوان مثال شجاعت و حکمت، «عدالت» است. «امام» میگوید:
شجاعت که یکی از اصول و ارکان اخلاق حسنه و ملکه فاضله استعبارتست از حالت متوسطه و معتدله بین افراط که از آن تعبیرمیشود به تهور ـ و آن عبارتست از نترسیدن در مواردی که ترسسزاوار است ـ و بین تفریط که از آن تعبیر میشود به جبن ـ و آنعبارتست از ترسیدن در مواردی که سزاوار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
اندیشه سیاسی فارابی
ابواضرفارابی نخستین اندیشمند بزرگ دوره اسلامی است وهمواره می توان از دیدگاه تاریخ اندیشه سیاسی حکمت عملی واپسین چهره درخشانی دانست.
اقتدای: به فیلسوفان یونانی، به تأملی ژرف در سرشت مدینه و ارتباط انسان با آن پرداخت. اهمیت تامل فارابی دراین است ک او با گذر از راهی که بوسیله مترجمان نوشته های یوناین در سپیده دم دوره اسلامی هموار شده بود به سرزمینهای نامکشوف دست یافت بر آن طرحی از کاخی بلند پی افکند که می بایستی دنباله روان رو تالارهایی با شکوه بر آن می افزودند و نخستین سنگهای بنایی که بدست توانا و با اندیشه ژرف فارابی شالوده ای استوار یافته بود در گذر تاریخ به امان زمانه ماشه و از باد وباران گزند یافت تقدیر چنین بود که صدای پرتوان فارابی خود بازتابی از اندیشه های فیلسوفان یونانی در دوره اسلامی بود پژواکی در خورنداشته باشد همین تقدیر است که یونانی در دوره اسلامی بود. پژواکی در خور نداشته باشد همین تقدیر است ک امروز پس از هزارسال بر وجدان ایرانی سایه ای بلند و سنگین افکند وهمچون شبحی نه تنها عرصه را بروی تنگ کرده بلکه سدی در برابر آینده اوفرا نهاده است فارابی، در تاریخ اندیشه فلسفی ایران به دنبال سکوت دویست سال ای بود آمد که وجدان ایرانی از آبشخورهای اندیشه ومعنویت ایرانشهر خود به دور افتاده و در نهان درجستجوی راههایی به سرچشمه های زلال دیگر بود اگر چه فارابی در دوران فرهنگ جدید دوره اسلامی و خلافت پرورش یافت اما با توجه به آبشخورهای فکری و تبار وی سیر با نظری به تحول آتی اندیشه فلسفی در ایران بدرستی می توان او را نخستین اندیشمند دوره اسلامی ایران نامید همچنانکه در سنت نیز چنین فهمیده شده است فارابی فیلسوف عرب تاریخ فلسفه عربی یا اسلامی نبود که شمع آن در تند باد حوادث با رشد در قرطبه فرمرده بلکه از دیدگاه صرف اندیشه فلسفی او پیشگام و دین راه شناس بوعلی سینا فیلسوفان ایرانی و پیشرو سهروردی وملاصدرا بود و از دیدگاه اندیشه اخلاقی و سیاسی راه رابردهما نویسنده اخلاقی وسیاسی هموارکرد که با کمال تاسف جز به تکرار سخنان او نتوانستند پرداخت.
اندیشه اخلاقی وسیاسی در دوره اسلامی ایران اگر چه از آغاز فرش درخشید اما دولت مستعجل بود به دنبال فارابی در دوره فرمانروایی شکوهمند بوییان در اندک زمانی، عظمت دیرین تعدید شد وعقلانیت بر دیگر عناصر فرهنگ ایرانی چربید.
در قلمرو ادب ابوالقاسم فردوسی با باز پرداختن به حماسیه ملی خرد وفرزانگی ایرانیان باستان را زندگی دوباره بخشید در اندیشه فلسفی اخلاقی حتی تاریخی دو نمناینده بزرگ اندیشه ایرانی بوعلی سینا و مسکوئیه رازی که نامشان همجون در ستاره بر کلامی تاریخی تدوین کردند که فراتر رفتن از آن به آسانی ممکن نبود.
فارابی نخستین اندیشمند دوره اسلامی است که در اغاز بحران خلافت و در زمان اوجگیری بحث درباره جانشینی پیامبر اسلام با تکیه بر دستاوردهای اندیشه فلسفی یونانی بویژه به نوشتن ارجمندترین کتاب خود آراء اهل مدینه فاضله در بحث عقلی درباره نظام حکومتی دوره
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 47
بسمه تعالی
پیشگفتار:
انسان بدون تعریف،تنها پوچی و از خود بیگانگی را تجربه می کند اما یک فرد مسلمان با یک پشتوانه فکری قوی ،بدون شک از خود تعریف دارد،تعریفی جامع و کامل که او را هدفمند می سازد .تعریفی که برای او چارچوب ارائه می دهد و راه کمال وسعادت را فرا راه او می گشاید،و او را به سوی هدف متعالی رهنمون می سازد.مشکل جوامع اسلامی امروزه آن است که وابسته به فرهنگهای بیگانه هستند و چرا خود را باور ندارند،به نظر نگرنده ناشی از همان فقدان (تعریف)می باشد. نه به این معنی که در اسلام تعریفی لز انسان وجود ندارد بلکه این فرد مسلمان است که تعریف خود را از خویشتن نمی داند،و همانطور که گفته شد،انسانی که از خود تعریف ندارد ، ناچار تعریف دیگران را بر خود پذیرفته و در چارچوبی خلاف ادعای خویش گام بر خواهد داشت.همه ادعای مسلمانی دارند اما همه به اسلام عمل نمی کنند بنابراین ملتهای مسلمان قبل از هر اقدامی وظیفه دارند ،تکلیف خود را ذست کم با خود رو شن کنند ،واین سئوال مهم را بی جواب نگذارند که آیا واقعا همانگونه که ادعا می کنند،هستند یا خیر؟و اگر نیستند ،آیا می خواهند بر طبق ادعای خویش عمل کنند یا نه؟بدون جواب به این سئوال ،انتظار هرگونه پیشرفت و کمال ،خیال خام واندیشه باطل بیش نخواهد بود.
مقدمه (طرح تحقیقاتی)
1- طرح موضوع:
به دنبال کاهش نفوذ استعمار غرب در اوایل قرن بیستم و گسترش موج استقلال طلبی در جهان سوم ، دیدگاههای متفاوتی نیز در مورد دین و سیاست در بین ملل اسلامی ظهور کرد. گروهی که مشحون پیشرفت غرب شده بودند اینگونه تصور می کردند که دین عامل عقب ماندگی مسلمانان است.در مقابل گروهی نیز عقب ماندگی ملل مسلمان را نه به خاطر اسلام، بلکه ناشی از عدم اجرای شریعت اسلام ،دور شدن از اسلام واقعی و روی آوردن به مکاتب بیگانه می دانستند.این طرز تفکر ایشان را وا داشت تا اسلام را دوباره به عنوان یک دین کامل و جهان شمول معرفی کرد و در کنار آن نیز برای بر قراری حاکمیت تعالیم شریعت واسلام بر زندگی سیاسی و اجتماعی خود وارد عمل شوند. تلاش این متفکران اصول گرا را می توان در جنبشهایی همچون اخوان المسلمین در مصر، جماعت اسلامی پاکستان و برخی جنبشهای اسلامی در ایران و دیگر کشورهای اسلامی مشاهده کرد.از جمله این متفکران می توان به حسن البناء، مودودی ،سیدقطب، امام خمینی و دکتر شریعتی اشاره کرد که نقش رهبری فکری و عملی این جنبشها را بر عهده گرفتند.
از طرف دیگر امروزه مساله بنیاد گرایی اسلامی و جنبشهای اصول گرایی اسلامی،نه تنها یک موضوع منطقه ای، یا مربوط به جهان اسلام نمی باشد بلکه موضوعی است جهانی و به خصوص بعد از وقایع یازدهم سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان و عراق،روزی نیست که خبری از آن در رسانه های گروهی جهان منتشر وپخش نگردد.ریشه های بنیاد گرایی اسلامی امروزی را بایذ در اندیشهه های اخوان المسلمین مشاهده کنیم.سید قطب رهبری تبدیل بنیاد گرایی محافظه کارانه اخوان المسلمین به افراط گرایی جوان سازمان آزادی بخش اسلامی (التکفیروالهجره)وسازمان (الجهاد)را بر عهده داشته است.بنابراین شاید بتوان ادعا کرد که شناخت اندیشه های وی تا حدودی راه شناخت جنبشهای نوین اسلامی دهه 70به بعد راهموار می سازد.
علل انتخاب موضوع:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 77
فصــل چهار
اندیشه سیاسی جدید در تفکر هابز
4-1- مقدمه
«علوم انسانی از تشبیه به علوم طبیعی آغاز کردند و جز این افقی نمیدیدند و چارهای نداشتند. پیروزی و کامیابی علوم طبیعی و در صدر آنها علم فیزیک، در فتح عرصههای طبیعت چندان کوبنده و دلربا بود که هیچ کس را دو دل نمینهاد که علم اگر هست همان علم روشمند طبیعت است و معیار علمیت را اگر از جایی باید وام کرد، آنجا عرصة علوم طبیعی است. جایی که زانوان کانت در برابر علم نیوتونی لرزید، و متافیزیک را به خاطر «زایندگی ملعونش» طعن زد و طرد کرد» و دیگر نمیشد با عینک متافیزیک به طبیعت نگاه کرد. زیرا که طبیعت ریاضی گونه دیده میشد.
گسترش غیرمذهبی در عصر ما که معروف به انفجار شناخت یا پیروزی عقلانیت علمی یا تکنولوژی است، مولود این انقلاب علمی بود. ذهن انسان قادر است که عمق و ژرفای عالم طبیعی را با علم و تکنولوژی یعنی با شناخت عملکرد داخلی ملکول و وضعیت فضای بیرونی فیزیک و شیمی بدست بیاورد.
بینش علمی مدرن با فروپاشی جهان میانه همراه شد. به عبارت دیگر، فروپاشی جهان عصر میانه نه تنها طرز برخورد جدیدی از طبیعت بنیادی نهاد، بلکه تلاشها و کوششهای جدیدی را برای فهم از خود نیز مهیا و آماده کرد. از هنگامی که خداوند دیگر بیواسطه در آفرینش درک نمیشد، برای متکلمین و معتقدان ضروری میباشد، که به طور کلی تأکید بیش از اندازهای بر وحی خداوندی کنند که کلامش حاوی کتاب مقدس است، وحیای که تنها برای انسان در میان همه مخلوقات بدلیل توانایی در زبان قابل فهم است. این گرایش منجر به این شد تا برای درک آن نگاه هرمنوتیکی یا تفسیری از کتاب مقدس به عمل آورند، این مسئله در طول رفورم و پست رفورم بوده است.
پس، بینش علمی، در قلمروی تحقیق تجربی است و آن ناشی از تلاشی است تا جهان را چنانچه ما آن را دریافت میکنیم، بفهمیم، پیشبینی کنیم و رویدادهای قابل مشاهده را تبیین کنیم و قوانین طبیعت را صورتبندی کنیم.
در اینجا به اندیشه سیاسی قدیم میپردازیم. زیرا که اندیشه سیاسی مدرن در برابر آن معنا پیدا میکند.
4-2- اندیشه سیاسی قدیم
به نظر افلاطون و ارسطو، قدرت سیاسی جدا از جامعه نیست. قدرت سیاسی یعنی جامعه، قدرت سیاسی عبارت از کل قدرت جامعه است و تنها به دلیل فنونی که در آن به کار میرود از دیگر مناسبات ممتاز میشود. بر طبق این نظر، بین دولت و جامعه یا اقتصاد و سیاست یا اخلاق و سیاست یا دین و سیاست یا فرهنگ و سیاست، فرقی نیست. انسان یعنی شهروند، هر فعالیت جامعه یا شهروندان جامعه دارای ماهیت سیاسی است. شهروند فقط از راه فعالیت سیاسی به اشعه ادعای خویش تحقق میبخشد و تنها به برکت سیاسی به مرتبه انسانی دست مییابد.