لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
ثابت تعادل شیمیایی
تمام فرآیندهای برگشت پذیر ، تمایل رسیدن به یک حالت تعادلی را دارند. برای یک واکنش برگشت پذیر ، حالت تعادل وقتی برقرار میشود که سرعت واکنش رفت برابر با سرعت برگشت باشد. در یک واکنش تعادلی ، از تقسیم ثابت سرعت واکنش رفت Kf بر ثابت واکنش برگشت ، Kr ، ثابت دیگری بدست میآید که ثابت تعادل شیمیایی ، K ، نامیده میشود.
مقدار عددی ثابت تعادل
مقدار عددی K با دما تغییر میکند. تعداد مجموعه غلظتها برای سیستمهای تعادلی این واکنش ، بی نهایت زیاد است. ولی در هر صورت برای کلیه سیستمهای تعادلی در دمای معین وقتی که غلظتهای A2 ، B2 ، AB در رابطه بالا قرار گیرند، همواره به یک مقدار K منجر میشوند. بطور کلی ، برای هر واکنش برگشت پذیر:
wW + xX ↔ yY + zZ
عبارت ثابت تعادل به صورت زیر است:
K = {Y}y{Z}z/{W}w{X}x
بطور قرار دادی ، جملات غلظت مواد طرف راست معادله شیمیایی در صورت کسر عبارت ثابت تعادل نوشته میشود.
ثابت تعادل Kc
ثابت تعادلی که در آن غلظتهای مواد بر حسب مول بر لیتر بیان میشوند، گاهی به صورت Kc نشان داده میشود. برای واکنش:
(H2(g) + I2(g) ↔ 2HI(g
مقدار Kc برای سیستمهای تعادلی در 425 درجه سانتیگراد عبارت است از:
Kc = {HI}2/{H2} {I2} = 54/5
مقدار عددی ثابت تعادل از طریق آزمایش تعیین میشود. اگر غلظتهای مواد (برحسب mol/lit) موجود در هر مخلوط تعادلی در 425 درجه سانتیگراد در عبارت Kc منظور شوند، نتیجه برابر با 54/5 خواهد شد. مخلوط تعادلی را میتوان هم از موادی که در سمت راست معادله شیمیایی قرار دارند و هم از مواد سمت چپ این معادله و هم از مخلوط آنها تهیه کرد.
وضع تعادل و Kc
مقدار ثابت تعادل معیاری برای تشخیص وضع تعادل است. توجه داشته باشید که جملات مربوط به غلظت مواد طرف راست معادله شیمیایی در صورت کسر عبارت ثابت تعادل نوشته میشود.
نکات اساسی مربوط به عبارت ثابت تعادل
جملات غلظت مواد سمت راست معادله شیمیایی در صورت عبارت Kc و جملات غلظت مواد سمت چپ معادله در مخرج عبارت Kc نوشته میشود.
جملات غلظت مواد مایع و جامد خالص در عبارت ثابت تعادل نوشته نمیشود. ولی مقدار Kc این جملات را در بردارد.
اگر در یک تعادل معین دما تغییر نکند، Kc ثابت میماند ولی در دماهای مختلف، مقدار c تغییر میکند.
مقدار Kc برای هر تعادل معینی، وضع آن تعادل را نشان میدهد. اگر مقدار Kc بزرگ باشد، واکنش از چپ به راست تقریبا کامل است و اگر مقدار Kc کوچک باشد، واکنش از راست به چپ کامل است. چنانچه مقدار Kc بسیار بزرگ و نه بسیار کوچک باشد، وضع تعادل بینابینی است.
ثابت تعادل Kp
فشار جزئی یک گاز ، اندازهای از غلظت آن است. از اینرو ، ثابتهای تعادل واکنشهایی را که دارای مواد گازی هستند، میتوان بر حسب فشارهای جزئی گازهای واکنش دهنده نوشت. اینگونه ثابت تعادلی را با Kp نشان میدهیم. برای تعادل:
(N2(g) + 3H2(g) ↔ 2NH3(g
Kp = {PNH3}2 / {PN2} {PH2}3
رابطه بین Kpو Kc
Kp = Kc (RT)∆n
واحدهای Kpو Kc
برای کارهای دقیق بایستی از ثابت های تعادل که از اندازه گیریهای ترمودینامیکی بدست میآیند، استفاده شود. ثابتهای تعادل ترمودینامیکی بر حسب فعالیت و نه بر حسب غلظت (mol/L برای Kc) یا فشار (atm برای Kp) بیان میشود. ولی در غلظتهای پایین و در فشارهایی تا چند اتمسفر میتوان غلظتها و فشارها را با دقت قابل قبولی بکار برد.
در ضمن توجه شود که فعالیت دارای واحد نیست. زیرا فعالیت از تقسیم کردن غلظت یا فشار واقعی یک ماده بر غلظت یا فشار آن ماده در حالت استاندارد بدست میآید. در نتیجه ثابتهای تعادل ترمودینامیکی ، کمیتهای بدون واحد هستند. به همین علت ، تمام ثابتهای تعادل غالبا بدون واحد بیان میشوند.
ثابت تعادل
بررسی واکنشهای شیمیایی که شامل فرایندهایی که در آن پیوندها شیمیایی (پیوندهای کووالان) یا اندرکنشهای غیرکووالان تشکیل و یا گسیخته میشوند برمیگردیم. از آنجا که سیستمهای مایع از اهمیت زیادی برخوردارند، فرض میکنیم که این فرایندها در سیستم مایع همگن حاوی یک فاز انجام می شود، در یک واکنش شیمیایی در حال تعادل داریم:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
مرثیه :نوحه
در ادبیات روم و یونان مرثیه نشانه هر شعری است که بر وزن مرثیه (اندوهناک) نوشته می شود. (یک در میان خطوط شش ضربی و پنج ضربی)
این اصطلاح هم چنین مربوط می شود بر موضوعات و وجه هایی که اغلب به شکل نثرهای مرثیه ای بیان می شوند اغلب گلایه کردن در مورد عشق است . در اروپا و انگلیس این کلمه به دلیل استفاده بی ثبات (متغیر ) از دوره رنسانس دوباره از سر گرفته شده است . برای مثال ، مرثیه های جان دان ، اشعار عاشقانه اند اما در طول قرن هفدهم ، دوره مرثیه به استفاده های حال حاضر محدود شد : مرثیه ای رسمی و مداوم در نثر برای مرگ (از دست دادن ) شخصی خاص اغلب با نتیجه ای مد انتها . مثال هایی همچون آلفرد شاهزاده تنیسون در کتاب مموریم (1850) در سوگ از دست دادن آرتور هالام و نوشته آدن به خاطر یات در سال 1940 اغلب این اصطلاح احساس عظیمی از تاملات اندوهگین برای مرثیه های انگلستان باستان مورد استفاده قرار می گرفت (کتاب آدم آواره ، ملوان) ومرثیه توماس گدای ک در صحن کلیسا (کشور چارچ یارد) در سال 1751 نوشته شده قائل است . مرثیه های دانیو در سالهای (1912-1922 ) در مورد شاعر آلمانیرایند ماریا ریلک هم چنین مرثیه هاییر با همین حس عظیم است. موضوع آن ها در مورد بی ثباتی شعر او چیزهای معنوی (دنیا دوست ) که آن ها در شعرهایش در مورد آن می نویسند.
نوحه هم گفته ای به نظم بر آمده دراندوه از دست دادن شخصی خاص است . اما تفاوتش با مرثیه این است که نوحه کوتاه کمی غیر رسمی معمولا متنی است که برای نوحه سرایی بیان می شود برای مثال کتاب Full fathom fire they father اثر شکسپیر و یا کتاب A song from shakespears cy mbeline اثر ویلیام کالین در سال 1794
Threndy حالا اساسا معدلی است برای نوحه و mondy معادلی است برای مرثیه یا نوحه ای که سخن باشد یک از یک شخص بیان می شود . جان میلتون زیر نویس در کتابش (ly cidas درز سال 1683
کلمه mondy را بیان می کند که در آن نویسنده از دوستی فرهیخته شکوه می کند متیو آرنولد مرثیه خودش را که برای کلاف سروده با نام theysis در سال 1866 و یک monody بیان می کند
نوع
زیر گونه مهم مرثیه مذهبی است که هم عزادار و هم شخصی که عزاداتر ی می کند که معمولا شاعر که مانند چوپان (کلمه لاتیندبرای چوپان paton است ) ابارا توصیف می کند .
این نوع شاعرامنه که از شخص (شاعری ) مصری سیلیسی گرفته شده ، توسط ویر جیل رومی ادامه پیدا کرد در طول دوره رنسانس توسط کشورهای مختلف اروپایی مرثیه سولیان برجسته مذهبی انگلستان عبارت اند از : کتاب لیسیداس از میلتون ، آدونیاس از شرلی سال (1821) و در زمان ویکتوریا ، ترسیس از آرلوندمرثیه سرایان مذهبی یونانی در دوران رنسانس ، توافق نامه های پیچیده (مفصلی ) را گسترش دارند که در اینجا به آن اشاره می کنیم از کتاب مرجع (lycidas)
از این گذشته (بعلاوه ) نمونه های غیر واقعی از هر دو آن ها یعنی سوگوار و موضوعی به عنوان چوپانان ترغیب می کند گروههای آنان را (برگرفته از خطوط 23 تا 36 و بقیه خطوط ) و ما هم چنین این توافق نامه را پیدا کردیم :
1- گوینده غزل (غزل سرا ) شروع می کنند با یاری طلبیدن از قریحه شاعری ادامه می دهند برای ساختن منابع فراوان برای دیگر صنایه ادبی از اسطوره شناسی کلاسیک (خطوط 15 تا 22 و بقیه )
2- تمام جهان معلق می شوند در صبح به مرگ چوپان (خطوط 37 تا 49)
(منتقدان اخیر که به اسطوره و آئین اصل گونه هابی شعری ادعا می کنند که این شکل هست یک بازمانده ای از غم های ابتدایی برای از دست دادن توماس آدونسیس ، یا دیگر حدادیان گیاهان که در پائیز می میرند و در بهار دوباره زنده می شوند (دوباره متولد می شوند به منتقدان اسطوره مراجعه کنید)
3- عزاداران بی توجهی پری های و یا نگهبانان مرگ چوپانان را می پذیرند (خطوط 50تا 63)
4- گروهی از سوگواران شایسته وجود دارند (خطوط 88 تا 111)
5- شاعر سوالاتی را مطرح می کند در مورد مجازات (قضاوت ) تقدیر ،مشیت الهی و یا به شرایط فاسد زمان خودش اشاره دارد (خطوط 64 تا 84 و 112 تا 131) چنین متن هایی را خارج شدن از موضوع می نامیم ، مکملی برای ارزیابی انکار سوگواران در lycidas هستند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
فهرست نویسی در کتابخانه ها
فهرست کتا بخانه
سا زما ندهی قا نونمند و نظام یا فته مواد و تولیدات به شیوه الفبایی ویا هر شیوه منطقی دیگر که با اطلاعات توصیفی کوتاه " مانند قیمت " اندازه "رنگ و ......... باشد . اصطلاحا فهرست CATALOG نامیده می شود.
فهرست کتابخانه لیست منظمی است از کتابها و سایر مدارک اطلاعاتی کتابخانه است که اطلاعات تو صیفی اعم از نام نویسنده " عنوان ، ویرایش ، ناشر، تاریخ انتشار و مشخصات ظاهری، موضوع ومحل بایگانی مد رک مورد نظر ذ کر میشود. همانطور که تمام کتاب ، بیانگر اطلاعات درون کتاب است ، فهرست کتابخانه نیز منابع موجود در کتابخانه را نشان میدهد.
البته فهرست کتابخانه فاقد اطلاعات تمام منابع موجود در کتابخانه است ، بعنوان مثال ،اطلاعات مقالات نشریات ادواری درفهرست انعکاس نمی یابد. ولی از طریق نمایه ها قابل بازیابی میباشد . اطلاعات نشریات ادواری نیز در فهرست کتابخانه نمیاید . موادی مانند خرده ها ، گزارشات ، تحقیقات و پژوهش ها و پایان نامه ها و سایر اسناد و مدارک معمولا در برگه دان یافت نمیشوند. بلکه بصورت فهرست کتابی ، کتاب شناسیهای مختلف و یا برگه دان جداگانه در دسترس قرار میگیرند.
انواع فهرست کتابخانه:
فهرستهای کتابخانه همگی اطلاعات یکسانی عرضه می کنند . این اطلاعات مربوط به نویسنده ، عنوان ، مشخصات
انتشاراتی ، تعداد صفحات ، ویژگیهای خاص مانند : تصاویر، کتابنامه، موضوعات . تفاوت آنها د ر نمره ی ارائه اطلاعات و شکل فهرست میباشد .
1- فهرست کتابی : BOOK CATA LOG 2 - فهرست برگه ای
فهرست کتابی : BOOK CATA LOG
بعضی از کتابخانه ها فهرست کتابخانه به صورت فهرست چاپی ( کتابی ) است . بار نشر و تو سعه تدریجی مجموعه کتابخانه ها و روز آمد کردن اطلاعات این نوع فهرست ، ابتدا مسیر نبود زیرا وارد کردن اطلاعات منابع جدید در درون فایل الفبای چاپی ناممکن بود . اما امروزه کتابخانه ها با بهره گیری از تجهیزات نوین و نیز با استفاده از امکانات رایانه ای توانسته اند مجددآ اینگونه فهرستها را با ساده ترین شیوه ها تهیه کنند و اطلاعات مجموعه خود را روز آمد نگهدارد . فهرست کتابی هم برای کتابها و هم برای مدارک غیر کتابی به کار می رود .
در فهرستهای کتابی که بوسیله کامپیوتر تکثیر می شوند نه تنها می توان نسخه های فراوان از یک فهرست را تهیه می کند بلکه می توان کتابهای تازه را نیز به ترتیب الفبایی در فهرست قبلی جای دارد .
از مزایای این فهرست این است که به استفاده از این فهرست بساد گی امکان پذ یر است . اطلاعات زیادی را
می توان سریعا مرور کرد ( بعنوان مثال آثار یک نویسنده در یک یا چند صفحه قابل تشخیص است .
معایب این فهرست : روز آمد کردن اطلاعات در این فهرست با مشکلا تی همراه است . جستجو گر برای د ستیابی به تمام اطلاعات نا گریز است جلد های متعد دی را مطالعه کند .
فهرست برگه ای:
فهرستی که اطلاعات کتاب بر روی برگه های 5/12 5/7 به صورت چاپی، تایپی و یا تکثیر شده آمده است . این برگه ها د ر داخل برگردان به صورت الفبایی برگه آرایی می شوند. فهرست برگه: عنوان/ نویسنده/ موضوع.
یک فهرست برگه شامل:
1- نام کامل پد ید آورنده به صورت مغلوب/ تاریخ تولد و وفات نویسنده
2- عنوان اصلی و عنوان فرعی اثر
3- ویرایش
4- نام نویسند گان، همکار، مترجم، تصویر گر،
5- محل انتشار، ناشر، تاریخ نشر
6- مشخصات ظاهری
فهرست برگه ای برای بیشتر متخصصان علوم ، اهمیتی ثانوی دارد و از آن مانند صورت بازیابی ، برای تعیین محل موادی که نمی توان آنها را به آسانی در قفسه ها یافت استفاده می شود : یا به علت که از این مواد اشخاص دیگری استفاده می کنند ، یا رده بندیشان روشن و دقیق نیست و یا به علل دیگر . نیز روشن است که فهرستباید به مقاصد اداری بازبینی شود - بخصوص در ارتباط با سفارش کتاب . آشکار است که فهرست برگه ای برای بازیابی کتابها لازم است . در پشت این واقعیت ، سئوال ساده ای نهفته است و آن این است که جزئیات معرفها در فهرست برگه ای چگونه باید باشد .
اگر هر سندی یک شناسه فهرست برگه ای داشته باشد ، کارآیی سازمان دهی و بازیابی منابع الکترونیک افزایش می یابد . در این صورت ما دو گزینه مؤثر و کارآ خواهیم داشت : سند کامل به اضافه گونة ابر داده ای آن ، که هر دو کاوش پذیر هستند .
فهرست برونداد ریز رایانه ای: COMPUTER OUTPUT MICRO FORM CATALOG
بسیاری از کتابخانه های دانشگاهی، عمومی و کتابخانه های د یگر از این فهرست استفاده می کنند . این فهرست مستقیمآ از مجموعه اطلاعات ماشین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
عقلانیت مولانا
جان فشان ای آفتاب معنویمر جهان کهنه را بنمای نوی
مولانا جلال الدین در دفتر چهارم مثنوی، داستان کوتاهی میسراید که بخشی از آن چنین است:
مورکی بر کاغذی دید او قلمگفت با موری دگر این راز همکه عجایب نقشها آن کلک کردهمچو ریحان و چو سوسن زار و ورد
گفت آن مور: اصبع است آن پیشهور
وین قلم در فعل فرع است و اثر
گفت آن مور سوم: کز بازو است
کاصبع لاغر ز زورش نقش بست
همچنین میرفت بالا تا یکی
مهتر موران فطن بود اندکی
گفت کز صورت مبینید این هنر
که به خواب و مرگ گردد بیخبر
صورت آمد چون لباس و چون عصا
جز به عقل و جان نجبند نقشها
بیخبر بود او که آن عقل و فواد
بی ز تقلیب خدا باشد جهاد
یک زمان از وی عنایت بر کند
عقل زیرک ابلهیها میکند
در این داستان، مولانا ضمن این که با روشنی تمام، عالم واقع را تبیین میکند و نسبیت فهم ما را از جهان بان مینماید و از همه مهم تر این که رسیدن به معارف بزرگ و کشفیات و فاش شدن اسرار و رموز جهان آفرینش تنها به پیشرفت علم و دانش و تلاش انسانها و کسب معرفت آدمیان نیست، بلکه ارادهای برتر که به سمت مدیریت عالی جهان آفرینش سوق میدهد در کار است و اگر از عقل و عقلانیت و خرد سخن میگوید، به صراحت و روشنی، به مبدا آفرینش توجه میدهد و اصولاً مولوی اگر از خردورزی و عقل سخن میگوید، آن عقلانیتی است که بیشتر تعریف فرزانگان و اولیای خداوند را تداعی میکند که "العقل ما عبد به الرحمن" عقل آن چیزی است که به واسطه آن خداوند مهربان بندگی شود؛ یعنی کاربرد عقل عبارت است از پر کردن چالهها و گودالهای مسیر و صاف کردن راه برای رسیدن به آن مقصود عالی آفرینش. این هدفمندی میتواند بسیار خردمندانه و عالی باشد، زیرا موجب میشود که محقق و سالک هدفمند حرکت کند و برای جهان هستی و فنومنهای جهان هستی غایت و مقصدی قائل باشد و این بیانگر فلسفهای بس متعالی است؛ زیرا که ذهنیت آدمیو تفکر او را از هرز رفتن و بیهودگی میرهاند و پرهیز میدهد و این عقلانیت است که ضمن پذیرفتن قانونمندی جهان هستی و رسیدن انسان به مراتبی از علم و آگاهی و پراکندگی عظیم دانش بشری و پیشرفتهای بزرگ فنی و صنعتی و کسب تجربههای بسیار ارجمند بشری در طول تاریخ زندگیاش، سمتگیری به سمت معنی و مدیریت عالی جهان آفرینش، عقلانیت ویژهای را رقم میزند که فقط متکی به علم و تجربه انسان نیست و آن اراده عظیم را نیز در نظر دارد.هنگامیکه از عقلانیت در اندیشه مولانا سخن میگوییم به این معنی است که: آنچه خرد انسان در طول قرون و اعصار به دست آورده و تجربه کرده است، و به نیکی و زشتی آن پی برده و اینک از برآیند آن چیزها نمونههایی را برای رستگاری و رهایی و نیک بختی این جهان پیشنهاد میکند.و دیگر این که مولانا خردورزی آدمی را هیچ گاه بدون توجه به مدیریت عالی جهان آفرینش مطرح نمیکند، زیرا این نوع نگرش است که تفاوت بسیاری از اندیشمندان با مولانا را نمایش میدهد و مشخص میکند چه کسانی میتوانند به فلسفه "به من چه ولش کن" و "هرچه پیش آمد خوش آمد" باور آورند، و یا چه کسانی در تمام جریانات هستی احساس میکنند که وجود "مستقل" آنان در جایی و وجود "ربط" آنان در جایی دیگر به کار میآید. بنیان تفکر مولانا به ویژه در خردگرایی و عقلانیت ریشه در معنا دارد. در تمام مثنوی معنوی توجه به "عقل کل" و اتصال "عقل جزئی" به عقل کلی برای این که به پویایی و بالندگی برسد بایسته است که به عقل کلی خود را متصل کند تا به شگفتیهای جهان عقل پی ببرد:
تا چه عالم هاست در سودای عقل
تا چه با پهناست این دریای عقل
این جهان یک فکرت است از عقل کل
عقل کل شاه است و صورتها رسل
عقل پنهان است و ظاهر عالمی
صورت ما موج یا از وی نمی
چنانچه مشخص شد، مولوی زیربنای جهان را عقل کل میانگارد و ضمن این که به وجود عقل جزئی اعتراف میکند، اما باور دارد که عقل جزئی بازیگر است و پیوسته با انسان بازی میکند و آدمی را میفریبد و راه او را دور میکند و توانایی او را به هرز میبرد و نیروی او را برای درک حقیقت ناچیز میکند.
هش چه باشد عقل کل ای هوشمند
عقل جزئی هش بود اما نژند
چون که قشر عقل صد برهان دهد
عقل کل کی گام بی ایقان نهد
در نگرش مولوی، انسان اگر موقعیت خود را درک کند و جایگاه خود در هستی را بشناسد. در واقع متصل به عقل کل و اصلاً خود عین عقل کل میگردد.
عقل کل سرگشته و حیران تست
کل موجودات در فرمان تست
عذرخواه عقل کل و جان تویی
جان جان و تابش مرجان تویی
عقل کل و نفس کل مرد خداست
عرش و کرسی را مدان کز وی جداست
اینجا عظمت و بزرگی انسان و پیوستگی او به کل هستی و هستی کل و پیدا کردن نیروی بزرگ و قدرت عظیم در جهان نشان داده میشود. مولانا را عقیده بر این است که توجه به عقل کلی و کشاندن عقل جزئی برای اتصال به عقل کلی، حرکت اساسی انسان کمال جوست. وی بر این باور است که عقل جزئی سطحینگر و قشری است و عقل کلی، عاقبت بین و ژرفنگر است و رهایی و رستگاری را در نظر دارد.
عقل کل را گفت ما زاغ البصر
عقل جزئی میکند هر سو نظر
پیش شهر عقل کلی این حواس
چون خران چشم بسته در خراس
عقل جزئی گاه چیره گه نگون
عقل کلی ایمن از ریب المنون
جهد کن تا پیر عقل و دین شوی
تا چو عقل کل تو باطن بین شوی
این قدر تاکید و توجه به عقلانیت و خردورزی ایجاد فضای روشن برای اندیشیدن و تفکر است (زیرا روسای عوام تمام تلاش و کوشش خود را به کار میبرند تا مردمان را به سوی جهل و نادانی سوق دهند و آنان را در حماقت و سفاهت نگه دارند، زیرا حیات آنان بسته به نادانی عوام است و این در طول تاریخ پیوسته و همواره در جهت بقای جباران کارساز بوده است. خردگرایان و فرزانگان به عنوان روشنفکر در جوامع بشری میکوشیدهاند تا تاریکیها را بتارانند، روشنایی بیافرینند و سپاه ظلمت و جهل و لشکریان حماقت را به عقب برانند. مستبدان و دیکتاتورها مبلغان جهل و نادانیاند، جهل نیز با آزدگی و آزادی در تضاد است. مریدان گول خودباخته پیوسته مورد توجه پیران گمراه بودهاند زیرا مطلوب و محبوب خودخواهان متکبران و جهل پروران همین متعبدان و جان نثاران ابله بودهاند تا اهداف آنان را عملی کنند زیرا استبداد بر خر جهل سوار است و بهره میکشد.)مولوی انسان بزرگی است که آدمیان را به خردورزی و تعقل فرا میخواند تا از اسارت جهل و تقلید کورکورانه برهاند.
هم به طبع آور به مردی خویش را
پیشوا کن عقل دوراندیش را
شاعران بزرگی همچون فردوسی بزرگ در شاهنامه بسیار از خردمندی سخن سروده و ابتدای شاهنامه شاید حدود سی بیت در ستایش خرد است و اندیشه و دانش و دیگر ادیبان سرزمین اهورایی پارس، اما گمان میرود که مولوی گوی سبقت را در این خصوص از همگنان ربوده باشد، زیرا که نه تنها به خردورزی، بلکه اصولاً به عقلانیت انسان و کاربرد اجتماعی آن فرا میخواند و آدمیان را از تکیه بر عقل جزئی پرهیز میدهد. کاربرد عقل که حرکت اصلی انسان به سوی هماهنگی با آهنگ کل هستی است بیشتر مورد نظر مولوی است:
عقل جزئی آفتش وهم است و ظن
زان که در ظلمات شد او را وطن
مقصود مولانا، عقلانیتی است که سر در معنی دارد و نهایتاً از عشق سر برون خواهد کرد زیرا عقل جزئی این مکانیزم پیچیده را درک نمیکند:
عقل جزئی عشق را منکر بود
گرچه بنماید که صاحب سر بود
عقل جزء از رمز این آگاه نیست
واقف این سر بجز الله نیست
عقل را خود با چنین سودا چکار
کر مادرزاد را سرنا چکار
پیوستن به عقل کل، آدمیرا به عشق میکشاند و عشق مکانیزمی پیچیده است که موجب شگفتیهای بزرگ و آثار سترگ میگردد. مثنوی خود یکی از بزرگترین آثار به جا مانده از پرتو عشق است که تحسین بسیاری از اندیشمندان و عارفان بزرگ را برانگیخته است؛ توجه به عقل و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
از نظر ادبیات "عشق، بهانه ای برای زیستن"
درادبیات ما به مدد عشق زندگی رفته را از سر گرفتن مقوله ای آشنا و مانوس است . در عشق نیر ویی نهفته است که با کمک آن می توان به مفهوم زندگی دست یافت .وحشی بافقی در حکایت عشق یوسف و زلیخا بر این باور است که زلیخا به مدد عشق یوسف به جوانی و زندگی دوباره ای دست یافته بود.
وقتی که همه چیز به سوی مرگ و نیستی و فنا و نابودی پیش می روند . وقتی که همه دلایل حاکی از نزدیک شدن مرگ می توانند باشند .چه چیزی غیر از عشق می تواند بهانه ای برای زیستن باشد؟
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحــرگه ز کنار تو جوان برخیـزم
عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده و آن را از کلمه عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در فارسی به نام «لبلاب»نامیده می شود؛ و دارای برگهای نسبتن درشت و ساقه های نازک بلند است که به درخت می پیچد و بالامی رود و به هیچ حیله بازنمی شود و درخت را می خشکاند. می گویند چون این حالت برای انسان دست دهد او را رنجور و ضعیف می کند و رونق حیات او را می برد. عشق صوری جسم صاحبش را خشک و زردرو کند. اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را ازخود بمیراند.
عشق نیز چون هر انسان را به ورطه جنون نزدیک می کند . عاشق بودن که سمبل یگانه آن همانا مجنون نام دارد در لغت مترادف دیوانه بودن است . چرا که عاشق نیز انسانی روانی است که در دنیای دیگری ورای واقعیت ها و مادیات سیر می کند . او از عشق برای خود پلی می سازد برای عبور از دنای واقعی به دنیای آرزوها و رویا هاو تخیلات . هنر نیز به مثابه یک عشق است . چرا که هنرمند نیز همیشه در تلاش است که از رویا ها و خیالپردازی های ذهن به سوی واقعیت های پلی بسازد و در آن امد و شد و حرکت و نوسان را ممکن سازد.
عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است [۱]،همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.
عشق و احساس شدید دوست داشتن میتواند بسیار متنوع باشد و میتواند علایق بسیاری را شامل شود.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میبشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است.
عشق چیست؟
موضوع بحث، عشق است، که دریایی است بیکران، موضوعی که هر چه درباره آن گفته آید، کم و ناچیز خواهد بود. چنانکه مولوی علیهالرحمه میگوید:هر چه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آنبه هر حال در این بحث، طبعاً نخستین سوال باید این باشد که: عشق چیست؟ اکثراً عشق را محبت و دلبستگی مفرط و شدید معنی کردهاند. گویا عشق از «عشقه» آمده است که گیاهی است، چون بر درختی پیچد، آن را بخشکاند و خود سرسبز بماند.(1) از دیدگاه ماتریالیستها، روانشناسان و پزشکان، عشق نوعی بیماری روانی است که از تمرکز و مداومت بر یک تمایل و علاقه طبیعی، در اثر گرایشهای غریزی، پدید میآید، چنانکه افراط و خروج از حد اعتدال در مورد هر یک از تمایلات غریزی، نوعی بیماری است.
عشق حقیقی و مجازی
چون عشق بر اساس کمال است، پس معشوق حقیقی همان کمال مطلق خواهد بود. اما در سریان عشق، در قوس نزول و صعود، طبعاً عشق هم دارای مراتب و درجات شده و عاشقها و معشوقها هم متفاوت خواهند بود و عشق برای هر موجودی نسبت به کمال آن موجود جلوهگر میشود. اما از آنجا که هر کمالی نسبت به کمال بالاتر از خویش ناقص است، عشق در هر مرتبهای به مرتبه بالاتر از آن تعلق خواهد گرفت و چون بالاترین مرتبه کمال، کمال حضرت حق است پس معشوق حقیقی، ذات حضرت حق بوده و عشق حقیقی عشق به ذات او خواهد بود و بقیه عشقها و معشوقها به صورت مجازی و واسطه مطرح خواهند شد.
باب پپنجم گلسان سعدی حکایاتی در باب عشق و جوانی
گویند خواجهای را بندهای نادرالحسن بود و با وی به سبیل مودت و دیانت نظری داشت با یکی از دوستان. گفت دریغ این بنده با حسن و شمایلی که دارد اگر زبان درازی و بی ادبی نکردی. گفت ای برادر چو اقرار دوستی کردی،