لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن .doc :
محیط خورندگی (خون)
مقدمه
مصرف خون در اندامهای مختلف بدن یکسان نیست وبرای مثال قسمت نرم مغز یک انسان بالغ به تنهایی 25% اکسیژن محلول در خون را مصرف می کند پس میزان اکسیژن در بافتهای مختلف یکسان نخواهد بود.
گردش خون
مجموع طول رگهای انسان در حدود 121 هزار کیلومتر است یعنی راهی طولانی تر از مجموع خطوط هوایی تمام کشورهای دنیا و این راهی است که خون بایستی طی کند و به وسیله آن 60 میلیارد سلول غذا برساند. خون سازی در مغز استخوان صورت می گیرد
وظیفه خون
خون از سه قسمت عمده تشکیل شده است که هر یک وظیفه خاصی دارند.
پلاسما: پلاسما بخش مایع خون است که آب ومواد غذایی و مواد حیاتی (پروتئین، مواد معدنی، ویتامین و..) مورد نیاز سلولها را از دستگاه گوارش دریافت کرده و به بافتها که نیاز دارند، حمل می کند. این بخش از خون عامل اصلی خوردگی قطعات فلزی می باشد زیرا مواد معدنی مخرب در آن قراردارد وبعلاوه شامل : اوره، آمونیاک، گازهای محلول ، هورمون و.. می باشد و آنها را از جایی به جای دیگر حمل می کند.
گلبول قرمز:مهمترین عمل گلبول قرمز انتقال و رساندن اکسیژن از ریه ها به تمام سلولهای بدن و یا باز گردانیدن مواد زاید حاصل از مصرف اکسیژن درسلولها به ریه ها می باشد. اکسیژن با آهن هموگلوبین پیوندی سستی برقرار می کند در این حالت هموگلوبین ترکیب شده با اکسیژن، اکسی هموگلوبین نامیده می شود.
گلبولهای سفید: گلبولهای سفید بدن را در برابر عفونت و بیماریها حاصل از هجوم ونفوذ میکروبها وویروسها محافظت می کند. درحقیقت گلبولهای سفید سربازان محافظ بدن و کارخانه های تولید مهمات دفاعی هستند. برخی از گلبولهای سفید به عوامل نفوذی و مهاجم بدن حمله کرده و آنها را محاصره ونابود می سازند و پاره ای دیگر از گلبولها موادی می سازند که میتوانند میکروبها و ویروسهای مهاجم رانابود کنند و بدن را در مقابل میکروبها و آنتی ژنها محافظت میکنند.
هر عامل خارجی حکم آنتی ژن را دارد و بدن در مقابل آن به دفاع بر می خیزد و اگر سازگار نباشد دست به ساخت آنزیمها و مواد آنتی کر می زند تا عامل خارجی را نابود سازد.
پلاکتها: پلاکتها سلولهای بسیار کوچکی هستند که دارای خاصیت چسبندگی می باشند. نقش پلاکتها و یا گرده ها، شرکت در انعقاد خون و تولید لخته جهت جلوگیری از ادامه خون ریزی در هنگام آسیب دیدگی و پارگی می باشد .
لخته شدن خون روی قطعات فلزی
لخته شدن وقتی اتفاق می افتد که پلاکتها به جسم تیزی برخورد کرده و پاره شوند در آن صورت ماده خارج شده از پلاکت بصورت رابطه زیر باعث لخته شدن می شود.
فیبرین مانند یک تور عمل کرده وباعث بدام انداختن گلبولهای قرمز شده و در اثر تجمع آنها لخته خون تشکیل می شود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
کلیله و دمنه
َلیله و دِمنه کتابیاست از اصل هندی که در دوران ساسانی به فارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایتهای گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شدهاست. نام آن از نام دو شغال با نامهای کلیله و دمنه گرفته شدهاست. بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد.
اصل و تاریخچهٔ کتاب
کلیله و دمنه در واقع تألیفیاست مبتنی بر چند اثر هندی که مهمترین آنها پنجه تنتره (به سانسکریت पञ्चतन्त्र)به معنی پنج فصل و به زبان سانسکریت است. در روایات سنتی برزویه «مهتر اطبّای پارس» در زمان خسرو انوشیروان را مؤلف این اثر میدانند. نام پهلوی اثر کلیلگ و دمنگ بود. متأسفانه صورت پهلوی این اثر به دست ما نرسیدهاست. اما ترجمهای از آن به زبان سریانی امروز در دست است. این ترجمه نزدیکترین ترجمه از لحاظ زمانی به تألیف برزویهاست.[1]
ترجمه از پهلوی به عربی
پس از اسلام روزبه پوردادویه (ابن مقفع) آن را به عربی ترجمه کرد ترجمهٔ ابن مقفع بسیار مقبول افتاد و مظهری از فصاحت در زبان عربی تلقی شد. ترجمهٔ ابن مقفع امروز موجود است امّا میان نسخ مختلف آن گاه تفاوتهای زیادی دیده میشود.
ابن ندیم در الفهرست[2] کلیله و دمنه را در شمار «کتابهای هند در افسانه و اسمار و احادیث» آوردهاست و دربارهٔ آن گوید:
کتاب کلیله و دمنه هفده بابست- و گویند هجده باب بوده که عبدالله بن مقفع و دیگران آن را ترجمه کردهاند، و این کتاب به شعر هم در آورده شده، و این کار را ابان بن عبدالحمید بن لاحق بن عقیر رقاشی کردهاست و علی بن داود نیز آن را به شعر درآورده، و بشر بن معمده ترحمهای از آن دارد که پارهای از آن در دست مردم است. و من در نسخه دیدم که دو باب اضافه داشت و شاعران ایرانی این کتاب را به شعر درآوردهاند که از فارسی به عربی ترجمه شدهاست. و از این کتاب مجموعهها و منتخباتی است که ساخته گروهی مانند ابن مقفع و سهل بن هارون و سلم رئیس بیتالحکمه و ... [است].
صفحهای از نسخهای از کلیله و دمنه بتاریخ ۱۲۱۰ میلادی
ترجمهٔعربی ابن مقفع پایهٔ ترجمههای دیگر قرار گرفت و کتاب از عربی به فارسی، یونانی ، ترکی ، اسپانیایی ، روسی ، آلمانی ترجمه شد.
ترجمه از عربی به فارسی
کلیله و دمنه چندین بار از عربی به فارسی دری برگردانده شدهاست. از جمله رودکی آن را به نظم درآورد اما امروز جز چند بیت پراکنده از آن باقی نماندهاست.
در قرن ششم هجری نصرالله منشی (منشی بهرامشاه غزنوی) آن را به زبان فارسی ترجمه کرد. این ترجمه ترجمهای آزاد است و نصرالله هرجا لازم دانستهاست ابیات و امثال بسیار از خود و دیگران آوردهاست. ترجمهٔ نصرالله منشی همان ترجمهای است که از آن به عنوان کلیله و دمنه در زبان فارسی یاد میشود. گاه نیز آن را کلیله و دمنهٔ بهرامشاهی خوانند.
ترجمهٔ دیگری که تقریباً مقارن با زمان نصرالله منشی صورت گرفته اما کمتر شناختهشدهاست توسط محمد بن عبدالله بخاری است که منشی دربار اتابکان موصل بود. برخلاف نصرالله منشی محمد بخاری به عبارتپردازی نپرداخته و کاملاً به متن اصلی وفادار ماندهاست. خود این موضوع را تصریح کردهاست*[3]
البته پس از رودکی و پیش از این دو تن نیز ترجمههای زیادی از این اثر صورت گرفته بود ولی هیچیک به دست ما نرسیدهاست. نصرالله منشی خود در دیباچهٔ ترجمهاش به این موضوع اشاره کردهاست.*[4]
آخرین تحریر کلیله و دمنه متعلق است به ابوالفضل علّامی ادیب پارسیگوی هندی. نثر این اثر روان و صحیح است. علامی به این ترجمه نام عیاردانش دادهاست. [5]
ترجمه از سانسکریت به فارسی
این نکته نیز جالب توجهاست که یکبار نیز به فرمان پادشاه ادبدوست هند اکبر شاه همایون کتاب پنجه تنتره مستقیماً از سنسکریت به فارسی ترجمه شدهاست. مسئول این ترجمه شخصی بود به نام مصطفی خالقداد عباسی. به گفتهٔ او «حکم شد که هرچه خشک و تر در آن کتاب باشد به همان ترتیب رقم نماید تا قدر تفاوت اصل سخن و ترتیب آن و زیادتی و نقصان ظاهر گردد.» [6]
بازنویسی از فارسی به فارسی
ملا حسین کاشفی در قرن دهم هجری تصنیفی (بازنویسیای) از روی کلیلهٔ بهرامشاهی ترتیب داد و نام اثر را انوار سهیلی گذاشت.
بابهای کلیله و دمنه
پیشتر گفتار ابن ندیم پیرامون بابهای کلیله و دمنه ذکر شد. در ترجمهٔ سریانیای که از روی متن پهلوی صورت گرفتهاست کلیله و دمنه ده باب است:[7]باب شیر و گاو
باب کبوتر و طوقدار
باب بوزینه و سنگپشت
باب بیتدبیری
باب موش و گربه
باب بوم و زاغ
باب شاه و پنزوه
باب تورگ (شغال)
باب بلاد و برهمنان
باب شاه موشان و وزیرانش
در کلیله و دمنهٔ نصرالله منشی، در فصل مقدمهٔ ابن مقفع آمدهاست که کلیله و دمنه پانزده باب است و در اصل کتاب که متعلق به هندیان بودهاست ۱۰ باب بودهاست و پارسیان پنج باب دیگر به آن افزودهاند.[8] بابهای با اصل هندی به صورت زیر ذکر شدهاست:الأسد و الثَّور
الفحص عن امر دمنة
الحمامة المطوّقة
البوم و الغربان
الملک و الطّایر فَنزة
السِّنَّور و الجُرَذ
الاسد و ابن آویٰ
القِرْد و السُّلَحْفاة
الأسوارِ و اللَّبْوَة
الناسک و الضَّیف
بابهای الحاقی پارسیان از قرار زیر است:برزویة الطبیب
الناسَکَ و ابنِ عِرْس
البلار و البراهمة
السّائِحِ و الصّائِغ
ابن المَلِک و أصحابِه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 112 صفحه
قسمتی از متن .doc :
که آسمان و زمین خود را خلق کنم با آنچه در ایشان خلق کرده ام از ملائکه و این به علت آن است که مطلع و عالم به قلب هر کس می باشم و هر کس را به نیک می شناسم پس نگاه کرد ابراهیم و دید که دوازده نور است که تلألو دارد شکل ایشان به نیکی و بهار شکفتگی بعد از آن گفت: خداوندا! مرا طالع سازبر اسامی این صورتها که مقرون به صورت محمد و علی می باشند فرمود که یکی از اینها کنیزک صدیقه من میباشد که دختر محمد است و یازده شکل دیکربقیه و یادکار پیغمبراند از ذریه فاطمه، و فاطمه را به علی تزویج کردم و آنها را ریشة آن درخت قرار دادم وذریه که از ایشان هم برسد اغصان و شاخهای آن درخت قرار دادم و آنها را حسن و حسین و علی بن الحسین و فلان فلان تا قائم آل محمد می باشند واو را کلمه خود قرار دادم تا نشر رحمت خود را به او کنم در بلاد و بعد از آنکه مأیوس شدند از رحمت و هدایت من دین خود را به او ظاهر سازم و بندکان خود را به او هدایت کنم. پس هر وقت بر محمد صلوات بفرستی بر آنها نیز بفرست پس کفت ابراهیم: رب صل علی محمد و آل محمد کما احیّهم و اخاصیتهم لنفسک علی العالمین پس وحی کرد به او خدای تعالی که کود را باد به تو کرامت من بر تو و فضل من بر تو که محمد و وصی محمد و ذریه ایشان را از صلب تو قرار دادم و از پشت فرزند تو اسمعیل، پس بشارت تورا ای ابراهیم که وصل میکنم صلوات بر تورا بصلوت بر ایشان و ترحم و تحنن وبرکت خود را بر ایشان به ترحم و تحنن و برکت خود را بر بر ایشان به ترحم و تحنن و برکت بر تو تا روز قیامت که آسمان و زمین خود را به ارث دهم به ایشان و خلق خود را مبعوث نمایم به فضل قضا وزیرس فضل و عدل من و چون صلوات ابراهیم را دیدند طلپیدند تورات موسی را و خواستند و خواستند مطلع شوند بر آنچه نازل شده است بر او در خصوص محمد و اهل بیت او صلواه الله علیهم و بعد از تفحص و تأمل در آن در سفر دویم از تورات دیدند که نوشته است:که من می فرستم در امیین از اولاد اسمعیل رسولی که کتاب خود را بر او نازل کنم و او را به شریعت راست مستقیم بفرستم بر جمیع خلق، حکمت خود را به او عطا کنم،امداد کنم او را به ملائکه خود و دزیه او از دختر مبارکه خواهد بود که مبارک کردانیدم او را بعد ازان از دوشبل آن که مثل دو شبل ابراهیم و اسمعیل و اسحاق می مانند یعنی چنانچه هر دو هصل اند و دو شعبه عظیم از ایشان بر پا کردیده و ایشان را بسیار عزیز خواهیم کرد و از ایشان نیز دوازده نفر بر پا خواهند کردید و بسیار عزیز خواهند و کامل می کنم دین خود را به محمد و به آنچه فرستاده شده است بر او از حکمت بالغه خود وختم پیغمبران خود را ابا میکنم و قیام قیامت به محمد و آل او خواهد شد حارثه کفت حال صبح ظاهر شد برای کسی که چشم بینا داشته باشد و واضح شد حق آن برای کسی که راضی شود در دین خود پس به سید و عاقب کفت دیکر درد و مرضی از برای شما باقی نمانده که شفا یابید ازان سید و عاقب در جواب هیچ نکفتند ابو حارثه کفت یکی دیکرکه اصل و عمده است مانده است و اعتبار و امتحان او را نیز نمائید از قول مسیح پس رفتند انجیلها و کتابهائی که عیسی آورده بود حاضر ساختند و در مفتاح چهارم از وحی هایی که به مسیح شده بود دیدند که نوشته است ای عیسی ای بسر بتول بشنو سخن مرا و در امر من جد جهد کن که من تو را پی پدر خلق کرده ام و آیه از آیات خود قرار دادم پس مرا عبادت کن و بر من توکل کن و کتاب را بقوت بکیر و تفسیر کن از برای اهل سور باو خبر ده به ایشان که منم خدای حی که تغییری و زوالی از برای من نیست پس ایمان بیارید به من و به آن رسول امی یعنی آنکه مسقط الرأس او از ام القرا یعنی مکه می باشد که در آخرالزمان بهم رسد و نبی رحمت است وملحمه اول و آخر است و اول پیغمبر آن است به حسب خلق و آخر ایشان به حسب بعثت است و اوست عاقب و عاشر. پس بشارت بده به او بنی اسرائیل را عیسی عرض کرد ای مالک وهورای علام الغیوب کیست این بنده صالح تو که چون نام او را شنیدم دلم دوست داشت او را با آنکه چشم ندیده است او را؟ فرمود: خالصه من است یعنی کسی که او را خالص کرده ام از هر غلی و غشی و نقیصی و رسول من است که به دست خود جهاد کند و در راه من قول با فعلش مطابق باشد و پنهانی با آشکارش مساوی باشد نازل کنم بر او نور حدیث کلام و مواعظ و احکام را باز نمایم و باو چشم های نابینا را و دلهای کور شده را از تاریکی های جهالت و حدیث نورانی و کلام حقانی او باشد چشم ها معرفت و علم وحکمت تازه شود باو دلهای مثل سبزه که در بهار میروید از باران بهاری خوشا به حال او و امت او ایاذریه و نسلی ازو باقی می ماند فرمود: که تمام آنها را به تو خبر می دهم نام او احمد است و منتخب از ذریه ابراهیم و برکزیده از سلاله اسمعیل صاحب روی چون ماه جبین شکفته روشنایی بخش هر تاریکی سوار بر شتر شود چشمان بخوابد و دل او نخوابد خدای تعالی او را مبعوث کند بر امتش تا شب و روز باقی باشد محل ولادت او در شهر محل توطن پدرش اسمعیل است یعنی مکه زن بسیار کند و اولاد کم ازو بماند و نسل او باقی بماند از یک زنی مبارکه میمونه صدیقه که بجهت او دو پسر همبرسد که هر دو سید و بزرک امت خود باشند و شهید شوند و نسل احمد را از آن دو طفل قرار دهم خوشا به حال ایشان و کسانی که متابعت کنند و دوست دارند ایشان را در روزکار یاری کنند ایشان را از برای ایشان طوبی باشد عیسی عرض کرد که طوبی چیست فرمود: درختی است در بهشت که ساق آن درخت و شاخهای آن از طلاست و برکهای آن از زیور و طلاهای و مکلل به جواهر آبداراست و بار میوه آن مثل پستان دختران باکره است از عسل شیرین تر است و از کره نرم تر است و آب آن از شبنم است اکر کلاغی پرواز کند از چوجکی و پیر شود پر و بال او بریزد یک شاخ آن درخت را پرواز نه نموده باشد در بهشت خانه نیست که شاخه ازان درخت دران سایه نینداخته باشد و چون حضار مجلس از وعده هائی که در کتب سماوی بر پیغمبران صادق خود راه بود مطلع شدند همه سر در پیش انداخته و آن علما سکوت کردند و منکوب و ملزوم حارثه کردیدند و ممکن نشد از برای ایشان که مشتبه کنند و تحریف عبارات عبارات آن ها را به دلخواه خود کنند تلبیس بر قوم خود نموده و تأویلات فاسده به کار بردندو دانستند که درین مشورت اجتماع غلط کردند پس متفرق شدند و در نهایت دلتنکی که در تامل و فکری نمایند و نصاری به نجران رفتند نزد ایشان و سوال از ایشان که رأی شما چیست و چه چیز در نظر دارید کفتند هنوز چیزی درست حالی ما نشده به همان دینی که داریم متمسک هستیم تا منکشف شود امر محمد بر ما و ما خود می رویم به یثرب تا ببینیم که این شخص کیست و چه ادعا میکند که مردم را به چه چیز می خواند و چون سید و عاقب تدارک سفر مدینه را کرفتند چهارده سوار از بزرکان نصارای نجران به حسب علم و فضل و هفتاد نفر از اشراف و اعیان بنی الحرث ابن کعب و قیص بن الحصین و یزید بن مدان از بلاد حضرموت سوار اسبان و شتران خود شدند و طی منازل نموده وارد مدینه کردیدند و چون جناب رسول خدا مطلع کردید از آمدن ایشان اصحاب خود خالدبن ولید را با جمعی فرستادند به استقبال ایشان که ببینند ایشان در چه کارند و به چه سبب آمدند و چون رسیدند به ایشان و یافتند که خدمت رسول خدا آمده اند با جمعی از اهل بخردان به اتفاق ایشان آمدند و چون نزدیک به مدینه رسیدند نصارا خواستند خود نمائی کنند در خارج مدینه از مراکب خود فرود آمدند و خود را شسته لباسهائی فاخره و دیبای در بر نموده و عنبر و مشک بسیار بر خود افشاندند و سوار شده بانتهای خوش و صورتی دلکش وارد مدینه کردیدند چون اهل مدینه ایشان را دیدند به یکدیکر کفتند: که ما در عرب ازین جماعت خوش صورت تر ندیده ایم تا به حال و همراه ایشان آمدند تا به مسجد و وقت نماز ایشان بود برخاستند و رو به مشرق نماز کردند اصحاب خواستند که منع کنند و آزار کنند ایشان را آن حضرت مانع شد بعد ازان تا سه روز آن جناب مهلت داد ایشان را تا آنکه تأمل در رفتار و کفتار او نمایند و او را امتحان کنند بعد از انقضای سه روز ایشان را دعوت کرده به اسلام، ایشان کفتند با جمیع آنچه از علامات از برای ظهور پیغمبر مبعوث موعود بعد از روح الله که عیسی باشد در کتابهای خود داشتیم و دیدیم همه در تو متحقق تو مکر یک علامت که از همه علامات واضح تر و جلی تر است پرسیدند کدام علامت است آن صفت و علامت کفتند: در در کتابهای خود ندیده ایم که آن پیغمبر تصدیق کند مسیح را و ایمان آورد به او و تو او را تکذیب و بد کوئی میکنی و میکوئی او بنده است فرمود: تکذیب نمی کنم بلک تصدیق می کنم و ایمان می آورم به او و به او کواهی میدهم که پیغمبر مرسل از جانب پروردکار عزوجل می باشد اما بنده ایست ازو و پی اذن او مالک نفع و ضرر و خیری و شری نیست کفتند: به غیر از خدای کسی این کار نکند و ازو صادر شده یا آنکه پسر خداست که غلو بسیار دربارة بزرکوار کفتند فرمود مجموع این کارها که شما کوئید که ازو صادر شده از احیای موتی و کور و بینش شفا دادن و خبر دادن از امورات بخفیه و مغیبه راست است لیکن باذن حق تعالی و بندکی و اطاعت او را می نمود خود نیز سر پیچی از اینها ندارد و راضی نیست از کسی که این نسبت ها را به او دهد و چه عیسی کوشت و مو و استخوان و رک وپی بوده و کرسنه می شد و طعام می خورد و آب می نوشید و عبادت می کرد خدای خود را، و خدای او یکتا و بر حق است و مثل او چیزی نیست از برای او بدیعی معاندی و معارضی نیست. کفتند: بنما به ما مثل آن را که پی پدر به وجود آمده باشد کفت: آدم که خلقتش ازو عجیب تر و غریب تر است به جهت آنکه نه پدر داشت نه مادر هیچ قسم خلقی در حب قدرت الهی دشوار نیست بلک امر او بدین طریق ست چیزی که ایجاد می فرماید می کوید کن دفعته موجود می شوند این آیه را خواندند: «ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» ما هر قدر با تو مقالمه می کنیم که شاید منجر به موافقت شود ممانیت بیشتر ظاهر می شود این سخنی است که ما قرار به او نخواهیم کرد پس بیا تا با هم ملاعنه و مباهله کنیم هر کدام ما و تو را سخن حق باشد لعنت خدای را بر دروغکو قرار دهم که این علامت و دلیلی است که به زود به ظهور می رسد و معلوم می شود پس آیه مباهله نازل شد که: «فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین» پس فرمود رسول خدا به ایشان که خدای تعالی مرا امر فرموده که التماس شما را قبول کنم و اکر اصرار داشته باشید بر قول خود با شما مباهله کنم در جواب کفتند بلی این علامت و آیه ایست میان ما و تو فردا مباهله کنیم و چون برخواستند با اصحاب خود دور شدند از آن جناب و منزل ایشان در صره بود به یکدیکر رو نمودند کفتند حال با شما به امری قاطع و حجتی ظاهر فصل داد حال نکاه کنید که فردا که را خواهد آورد با شما به مباهله یا همه متابعان خود را خواهد آورد یا دولتمندهای از اصحاب خود می آورد یا فقرا و صلحا و زهاد وقوم خود را می آورد یا با عدد کم می آید یا بسیار اکر شجاعان و صاحبان مکنت و صاحبان یاس و شدت سد همراه آورد و بسیار آورد ظاهر شود که قصد او اظهار سلطنت و اعتبار است و مباهات بر ما و افتخار است چنانچه داب و عادت ملوک و صاحبان اقتدار است و رستکاری و غلبه شما را خواهد بود نه اکر کم آورد فقیر و صلحا وزهاد و صاحبان تواضع و خشوع را آورد معلوم شود که پیغمبر است چه این شیوه پیغمبران است و برکزیدکان خدا مبادا درین هنکام باو مباهله کنید که این علامت است ظاهر و حجتی است قاهر و فکردرستی به حجت خود کنید و جناب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود تا دو درخت که در آنجا بود