لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
کلیله و دمنه
َلیله و دِمنه کتابیاست از اصل هندی که در دوران ساسانی به فارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایتهای گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شدهاست. نام آن از نام دو شغال با نامهای کلیله و دمنه گرفته شدهاست. بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد.
اصل و تاریخچهٔ کتاب
کلیله و دمنه در واقع تألیفیاست مبتنی بر چند اثر هندی که مهمترین آنها پنجه تنتره (به سانسکریت पञ्चतन्त्र)به معنی پنج فصل و به زبان سانسکریت است. در روایات سنتی برزویه «مهتر اطبّای پارس» در زمان خسرو انوشیروان را مؤلف این اثر میدانند. نام پهلوی اثر کلیلگ و دمنگ بود. متأسفانه صورت پهلوی این اثر به دست ما نرسیدهاست. اما ترجمهای از آن به زبان سریانی امروز در دست است. این ترجمه نزدیکترین ترجمه از لحاظ زمانی به تألیف برزویهاست.[1]
ترجمه از پهلوی به عربی
پس از اسلام روزبه پوردادویه (ابن مقفع) آن را به عربی ترجمه کرد ترجمهٔ ابن مقفع بسیار مقبول افتاد و مظهری از فصاحت در زبان عربی تلقی شد. ترجمهٔ ابن مقفع امروز موجود است امّا میان نسخ مختلف آن گاه تفاوتهای زیادی دیده میشود.
ابن ندیم در الفهرست[2] کلیله و دمنه را در شمار «کتابهای هند در افسانه و اسمار و احادیث» آوردهاست و دربارهٔ آن گوید:
کتاب کلیله و دمنه هفده بابست- و گویند هجده باب بوده که عبدالله بن مقفع و دیگران آن را ترجمه کردهاند، و این کتاب به شعر هم در آورده شده، و این کار را ابان بن عبدالحمید بن لاحق بن عقیر رقاشی کردهاست و علی بن داود نیز آن را به شعر درآورده، و بشر بن معمده ترحمهای از آن دارد که پارهای از آن در دست مردم است. و من در نسخه دیدم که دو باب اضافه داشت و شاعران ایرانی این کتاب را به شعر درآوردهاند که از فارسی به عربی ترجمه شدهاست. و از این کتاب مجموعهها و منتخباتی است که ساخته گروهی مانند ابن مقفع و سهل بن هارون و سلم رئیس بیتالحکمه و ... [است].
صفحهای از نسخهای از کلیله و دمنه بتاریخ ۱۲۱۰ میلادی
ترجمهٔعربی ابن مقفع پایهٔ ترجمههای دیگر قرار گرفت و کتاب از عربی به فارسی، یونانی ، ترکی ، اسپانیایی ، روسی ، آلمانی ترجمه شد.
ترجمه از عربی به فارسی
کلیله و دمنه چندین بار از عربی به فارسی دری برگردانده شدهاست. از جمله رودکی آن را به نظم درآورد اما امروز جز چند بیت پراکنده از آن باقی نماندهاست.
در قرن ششم هجری نصرالله منشی (منشی بهرامشاه غزنوی) آن را به زبان فارسی ترجمه کرد. این ترجمه ترجمهای آزاد است و نصرالله هرجا لازم دانستهاست ابیات و امثال بسیار از خود و دیگران آوردهاست. ترجمهٔ نصرالله منشی همان ترجمهای است که از آن به عنوان کلیله و دمنه در زبان فارسی یاد میشود. گاه نیز آن را کلیله و دمنهٔ بهرامشاهی خوانند.
ترجمهٔ دیگری که تقریباً مقارن با زمان نصرالله منشی صورت گرفته اما کمتر شناختهشدهاست توسط محمد بن عبدالله بخاری است که منشی دربار اتابکان موصل بود. برخلاف نصرالله منشی محمد بخاری به عبارتپردازی نپرداخته و کاملاً به متن اصلی وفادار ماندهاست. خود این موضوع را تصریح کردهاست*[3]
البته پس از رودکی و پیش از این دو تن نیز ترجمههای زیادی از این اثر صورت گرفته بود ولی هیچیک به دست ما نرسیدهاست. نصرالله منشی خود در دیباچهٔ ترجمهاش به این موضوع اشاره کردهاست.*[4]
آخرین تحریر کلیله و دمنه متعلق است به ابوالفضل علّامی ادیب پارسیگوی هندی. نثر این اثر روان و صحیح است. علامی به این ترجمه نام عیاردانش دادهاست. [5]
ترجمه از سانسکریت به فارسی
این نکته نیز جالب توجهاست که یکبار نیز به فرمان پادشاه ادبدوست هند اکبر شاه همایون کتاب پنجه تنتره مستقیماً از سنسکریت به فارسی ترجمه شدهاست. مسئول این ترجمه شخصی بود به نام مصطفی خالقداد عباسی. به گفتهٔ او «حکم شد که هرچه خشک و تر در آن کتاب باشد به همان ترتیب رقم نماید تا قدر تفاوت اصل سخن و ترتیب آن و زیادتی و نقصان ظاهر گردد.» [6]
بازنویسی از فارسی به فارسی
ملا حسین کاشفی در قرن دهم هجری تصنیفی (بازنویسیای) از روی کلیلهٔ بهرامشاهی ترتیب داد و نام اثر را انوار سهیلی گذاشت.
بابهای کلیله و دمنه
پیشتر گفتار ابن ندیم پیرامون بابهای کلیله و دمنه ذکر شد. در ترجمهٔ سریانیای که از روی متن پهلوی صورت گرفتهاست کلیله و دمنه ده باب است:[7]باب شیر و گاو
باب کبوتر و طوقدار
باب بوزینه و سنگپشت
باب بیتدبیری
باب موش و گربه
باب بوم و زاغ
باب شاه و پنزوه
باب تورگ (شغال)
باب بلاد و برهمنان
باب شاه موشان و وزیرانش
در کلیله و دمنهٔ نصرالله منشی، در فصل مقدمهٔ ابن مقفع آمدهاست که کلیله و دمنه پانزده باب است و در اصل کتاب که متعلق به هندیان بودهاست ۱۰ باب بودهاست و پارسیان پنج باب دیگر به آن افزودهاند.[8] بابهای با اصل هندی به صورت زیر ذکر شدهاست:الأسد و الثَّور
الفحص عن امر دمنة
الحمامة المطوّقة
البوم و الغربان
الملک و الطّایر فَنزة
السِّنَّور و الجُرَذ
الاسد و ابن آویٰ
القِرْد و السُّلَحْفاة
الأسوارِ و اللَّبْوَة
الناسک و الضَّیف
بابهای الحاقی پارسیان از قرار زیر است:برزویة الطبیب
الناسَکَ و ابنِ عِرْس
البلار و البراهمة
السّائِحِ و الصّائِغ
ابن المَلِک و أصحابِه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
ویژگیهاى یاران امام زمان (عج) در قرآن
در قرآن این کتاب انسان ساز و حرکت آفرین در رابطه با یاران نمونه حضرت مهدى (عج) یک آیه است که بسیار امید بخش و سازنده است ، این آیه در حقیقت بیانگر حقائق و واقعیت هائى است که اگر به طور جدى و همه جانبه تعقیب گردد، موانع سر راه را برمى دارد و جهان را به استقبال مصلح جهانى حرکت مى دهد .
در سوره مائده آیه 59 خداوند به طور مستقیم ، مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و مى فرماید :اى مؤمنان هر کس از شما مرتد شد و از اسلام بیرون رفت ، خداوند در آینده جمعیتى را مى آورد که داراى این چنج امتیاز هستند :1- هم خداوند آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند .2- در برابر مؤمنان خاضع و مهربانند .3- در برابر مشرکان و دشمنان ، سرسخت و نیرومندند .4- به طور پى گیرى در راه خدا جهاد و تلاش مى کنند .5- در مسیر انجام وظیفه از سرزنش هیچ سرزنش کننده اى نمى هراسند .این فضل خدا است که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) مى دهد، فضل و رحمت خدا وسیع است و او بر همه چیز آگاه است .
در روایات براى این آیه مصادیق مختلفى بیان شده از جمله اینکه :این آیه در مورد یاران حضرت مهدى (عج) است که با این ویژگیها با تمام قدرت ، در مقابل مرتدین و کارشکنان مى ایستند، و براى برقرارى حکومت عدل امام قائم (عج) و برقرارى عدالت در کل جهان تلاش مى کنند .
و در عبارتى امام صادق علیه السلام فرمود :صاحب این امر حضرت مهدى عج در پرتو این آیه در حمایت چنین یاران آگاه و دلاورمحفوظ است .
ویژگى اول :
به عشق آن یاران به خدا اشاره مى کند، آنها که جز به خدا نمى اندیشند، در حدى که خداوند نیز آنها را دوست دارد.روشن است که چنین روحیه اى که در پرتو ایمان و توکل بدست مى آید، بزرگترین عامل خیزش و پرواز و اراده و تقوى است که نقش آن در حماسه آفرینى اعجازآمیز و شگفت انگیز مى باشد .
ویژگى دوم :
به پیوند اخلاقى و وحدیت و یکپارچگى با مؤمنان اشاره مى کند که نقش آن در پیشبرد کار بسیار مهم و چشمگیر است .
ویژگى سوم :
حاکى از سازش ناپذیرى مؤمنان در برابر کافران ، و نه شرقى بودن و نه غربى بودن آنها است که در پرتو آن هر گونه تلاش و شگرد دشمن خنثى مى گردد ....
ویژگى چهارم :
جهاد و مبارزه پى گیر با کفار و دشمنان اسلام است .
بالاخره ویژگى پنجم :
که بسیار مهم است ، قاطعیت و پایمردى مؤمنان را بیان مى کند که روح محافظه کارى و مجامله در آنها نیست ، از عوام زدگى و محیط زدگى و غوغاى اکثریت منحرف و استهزاء آنها نمى هراسند، و با گامهاى استوار در صراط مستقیم حرکت مى کنند و یاوه هاى چپ و راست در حرکت آنها اثر ندارد .و باید به آغاز آیه نیز توجه داشت که ارتداد و بیعت شکنى عده اى وجیه المله ، آنها را سست و نگران نمى کند، آنها شرایط سخت حاضر را معیار قرار نمى دهند امید به آینده دارند، چرا که خود آینده سازند و کمبودها آنها را سست و لرزان نمى کند .
در میان این ویژگیها هر چند همه در جاى خود از اهمیت بسیار برخوردارند ولى این ویژگى پنجم از همه مهمتر به نظر مى رسد ابوذر غفارى ، آن مرد نستوه و قاطع را در تاریخ با این لقب : لا یخاف فى اللّه لومة لائم مى خوانند، و خود مى گوید :پیامبر صلى اللّه علیه و آله به من سفارش کرد که در راه خدا از یاوه سرائى یاوه سرایان و سرزنش کنندگان نهراسم .
وقتى که حجر بن عدى آن بزرگمرد خدا با یارانش به فرمان معاویه به شهادت رسیدند، امام حسین علیه السلام بزرگترین چهره انقلابى تاریخ به عنوان اعتراض به معاویه نوشت و در آن نامه بخصوص این ویژگى حجر و یارانش را تذکر داد و نوشت :تو کسانى را کشته اى که امر به معروف و نهى از منکر مى کردند، گناه را بزرگ مى شمردند و لا یخافون فى اللّه لومة لائم و در راه خدا از ملامت ، ملامت کنندگان نمى هراسیدند .
بسیارى هستند از یاوه سرائیهاى رسانه هاى همگانى شرق و غرب تحت تاءثیر قرار مى گیرند و خود را مى بازند، ولى اگر داراى این ویژگى بودند، هیچگونه تحت تاثیر قرار نمى گرفتند بلکه بیشتر به راه خود ادامه مى دادند .
نکته :: سایت مناجات :: امروزه در بعضی نوشتارها ، طوری وانمود می شود که گویی فقط در جهان فقط مستکبرین شرق و غرب هستند که عامل شرارت و بی دینی و ظلم و ستم هستند و در کشور اسلامی ما ! این مشکلات وجود ندارد ، رویه سایت مناجات عدم درج اینگونه مقالات می باشد که عامل تنگ نظری در آن ها موجب چنین نوشته ایی شده است. اما در هر حال همه خوب می دانیم که در کشورما نیز این موضوع به شکلی در قالب اسلام در جریان است ، که گواه آن عدم اجرای فرامین همه گیر الهی در جامعه است ، با چنین اوضاعی خیلی دوراز مسلمانی است که ما عیب شرق و غرب را ببینیم اما عیب خود را نه !
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
وحدت اسلامی و پیامبر اکرم (ص)
در بررسی تاریخ اسلام، سیره نبوی همواره از جمله موضوعات مهم و مورد مطالعه اندیشمندان مسلمان بوده است. تحلیل رویدادها و حوادث ویژه تاریخ اسلام و نیز بازشناسی کیفیت موضعگیریهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در برابر رخدادهای گوناگون زمان، همواره موضوع مطالعه تحلیلگران تاریخ اسلام بوده است.
«قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیرهٔ أنا و من اتبعنی» (۱)
● ضرورت طرح مساله وحدت اسلامی
در بررسی تاریخ اسلام، سیره نبوی همواره از جمله موضوعات مهم و مورد مطالعه اندیشمندان مسلمان بوده است. تحلیل رویدادها و حوادث ویژه تاریخ اسلام و نیز بازشناسی کیفیت موضعگیریهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در برابر رخدادهای گوناگون زمان، همواره موضوع مطالعه تحلیلگران تاریخ اسلام بوده است.
مساله «وحدت اسلامی» و نقش مؤثر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ایجاد و گسترش آن در همین راستا قابل توجه است. ضرورت طرح چنین موضوعی را از سه منظر میتوان ارزیابی کرد:
الف - اهمیتسیرهشناسی
مساله وحدت اسلامی و نقش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ایجاد آن در تحلیل و بررسی سیره نبوی از جمله موضوعات بسیار مهمی است که هر متفکر اسلامی در آغاز مطالعه با آن مواجه میشود.
بدون تردید، موضعگیریهای پیامبر صلی الله علیه و آله در این مورد، در نقش مقام نبوت و رسالت، دارای ارزش ویژهای برای مسلمانان خواهد بود; چرا که خداوند میفرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوهٔ حسنهٔ لمن کان یرجو الله والیوم الآخر وذکرالله کثیرا» (احزاب: ۲۱) (۲)
«اسوه» یعنی پیشوا، راهنما و نمونه و «تاسی» به معنای چیزی یا کسی را نمونه گرفتن است. (۳) بنابراین، طبق مفاد این آیه کریمه، این رویدادها مانند تمامی وقایع تاریخی مرتبط با پیامبر صلی الله علیه و آله در بردارنده نحوه عملکرد، کیفیت تصمیمگیری و حیات دنیوی آن حضرت است و از اینرو، دارای اهمیتبوده و به عنوان حجت و شاخص شناخته شده است. مسلمانان نیز موظف به تعقل و تفکر در ابعاد حیات حضرت رسول صلی الله علیه و آله شدهاند. (۴)
علامه طباطبائی(ره) مینویسند: «کلمه «اسوه» به معنای اقتدا و پیروی است ... اسوه در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله عبارت از پیروی اوست و اگر تعبیر به «لکم فی رسول الله» (شما در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله تاسی دارید) کرد، که استقرار و استمرار در گذشته را افاده میکند، برای این بود که اشاره کند .... شما همیشه باید به آنجناب تاسی کنید. و معنای آیه این است که به او تاسی کنید، هم در گفتارش و هم در رفتارش.»(۵)
بنابراین، بررسی سیره پیامبر صلی الله علیه و آله در تحقق وحدت اسلامی، به عنوان یکی از زیر مجموعههای بررسی سیره نبوی، ضرورت مییابد.
ب - ضرورت تبیین سیره سیاسی
نقشآفرینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مسائل سیاسی جامعه، فلسفهیابی و پیجویی حکمتها و اهداف آنها، گویای سیره سیاسی نبوی است. از این زاویه، تدابیر نبوی در هدایت، ولایت و رهبری جامعه اسلامی، مشخصکننده راهبردهای اداره سیاسی جامعه است و چون مساله «وحدت امت» موضوعی سیاسی است، تحلیل و بررسی نقش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز درباره آن، بهترین راه برای تبیین سیره سیاسی نبوی تلقی میگردد. تاثیر وحدت اسلامی در ساخت امت اسلام و رهآورد روشن آن برای آینده مسلمانان، نشاندهنده کارکرد سیاسی این موضوع است و بیشک، نظر به نقش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این مسیر، میتواند راهی فراروی تحلیل سیره سیاسی آن حضرت به روی ما بگشاید و مقدمهای برای الگوگیری و نیز اطاعت از خواست و اراده نبوی باشد. «من یطع الرسول فقد اطاع الله ومن تولی فما ارسلناک علیهم حفیظا» (نساء: ۸۰) (۶)
ج - شناسایی سیره وحدت
سیره پیامبر صلی الله علیه و آله در ایجاد امت واحد، میتواند مبین و مفسر اصول و معیارهایی برای وضعیت کنونی جهان اسلام باشد. بدین ترتیب، مساله وحدت اسلامی نه تنها در مجموعه مباحثسیره نبوی یا سیره سیاسی، بلکه به عنوان موضوعی که اکنون مورد ابتلای جوامع اسلامی است، مورد توجه قرار میگیرد. از اینرو، با نظری به تاریخ اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، استخراج و استنباط دستورالعملهای لازم برای به کارگیری در زمان معاصر ممکن خواهد شد. «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا ومبشرا ونذیرا» (۷)
الف - وحدت امت اسلامی
سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ایجاد وحدت امت، از زوایای گوناگونی قابل بررسی است. بازشناسی این عنوان راهی برای دستیابی به آن ابعاد خواهد بود.
«وحدت امت اسلامی» به معنای تحقق وحدت اسلامی در مجموعه کلی امت اسلام و به صورت کلان، در سرتاسر جهان است، بهگونهای که در نهایت، نوید تشکل امت واحد اسلامی به گوش رسد. «وان هذه امتکم امهٔ واحدهٔ وانا ربکم فاتقون» (مؤمنون: ۵۲) (۸)
با دقت در این مفهوم، روشن میشود که وحدت امت اسلامی قابل تجزیه و تحلیل به مفاهیم دیگری نیز هست:
اولا، تحقق وحدت امت، نشان از یک آرمان واحد و مطلوب دینی دارد; یعنی «امت واحد اسلامی».
ثانیا، وحدت امت اسلامی، هدف و آرمانی نهایی برای وضعیت موجود و کنونی مسلمانان است. قطعا تحقق وحدت متبدون نظر به شرایط کنونی ملتهای مسلمان ممکن نیست; زیرا امت اسلامی، همان مجموعه جوامع اسلامی باحفظ خصوصیت ویژه وحدت اسلامی میباشد.
ثالثا، از مفهوم «وحدت امت اسلامی» میتوان مفهوم دیگری نیز اخذ کرد و آن واژه «وحدت اسلامی» است. چنانکه وحدت امت را به عنوان حلقه وصل و محور زیربنایی امت واحده جهانی (در قلمرو حکومت الهی جهانی) در نظر آوریم، محتاج راهحلها و راهبردهایی برای تغییر وضعیت موجود به سمت کمال مطلوب (وحدت امت) هستیم و این جزهمان «وحدت اسلامی» نخواهد بود.
بدینسان، ضرورت تفکیک و تعریف سه مفهوم بنیادین به منظور بررسی سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (در موضوع بحث) روشن میشود; یعنی جامعهاسلامی، امت واحد اسلامی و وحدت اسلامی.
(بحث تفصیلی در اینباره ما را از مقصد این مقاله خارج میسازد. بنابراین، تنها مروری اجمالی و گذرا به هر یک از این واژهها خواهیم داشت.)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
هفت خوان رستم
خوان اوّل: بیشه شیر
رستم برای رها کردن کی کاوس از بند دیوان بر رخش نشست و بشتاب رو براه گذاشت. رخش شب و روز می تاخت و رستم دو روزه راه را به یک روز می برید، تا آنکه رستم گرسنه شد و تنش جویان خورش گردید. دشتی برگور پدیدار شد. رستم پی بر رخش فشرد و کمند انداخت و گوری را به بند در آورد. با پیکان تیر آتشی برافروخت و گور را بریان کرد و بخورد. آنگاه لگام از سر رخش باز کرد و او را بچرا رها ساخت و خود به نیستانی که نزدیک بود درآمد و آنرا بستر خواب ساخت و جای بیم را ایمن گمان برد و بخفت و برآسود.
اما آن نیستان بیشه شیر بود. چون پاسی از شب گذشت شیر درنده به کنام خود باز آمد. پیلتن را بر بستر نی خفته و رخش را در کنار او چمان دید. با خود گفت نخست باید اسب را بشکنم و آنگاه سوار را بدرم. پس دمان بسوی رخش حمله برد. رخش چون آتش بجوشید و دودست را برآورد و بر سر شیر زد و دندان بر پشت او فرو برد. چندان شیر را برخاک زد تا وی را ناتوان کرد و از هم درید.
رستم بیدار شد، دید شیر دمان را رخش از پای درآورده. گفت «ای رخش ناهوشیار، که گفت که تو با شیر کارزار کنی؟ اگر بدست شیر کشته می شدی من این خود و کمند و کمان وگرز و تیغ و ببر بیان را چگونه پیاده به مازندران می کشیدم؟»
این بگفت و دوباره بخفت و تا بامداد برآسود.
خوان دوم: بیابان بی آب
چون خورشید سر از کوه برزد تهمتن برخاست و تن رخش را تیمار کرد و زین بروی گذاشت و روی براه آورد. چون زمانی راه سپرد بیابانی بی آب و سوزان پیش آمد. گرمای راه چنان بود که اگر مرغ برآن می گذشت بریان می شد. زبان رستم چاک چاک شد و تن رخش از تاب رفت. رستم پیاده شد و ژوبین در دست چون مستان راه می پیمود. بیابان دراز و گرما زورمند و چاره ناپیدا بود. رستم بستوه آمد و روی به آسمان کرد و گفت «ای داور دادگر، رنج و آسایش همه از توست. اگر از رنج من خشنودی رنج من بسیار شد. من این رنج را برخود خریدم مگر کردگار، شاه کاوس را زنهار دهد و ایرانیان را از چنگال دیو برهاند که همه پرستندگان و بندگان یزدان اند. من جان و تن در راه رهائی آنان گذاشتم. تو که دادگری و ستم دیدگان را در سختی یاوری کار مرا مگردان و رنج مرا بباد مده. مرا دستگیری کن و دل زال پیر را بر من مسوزان.»
هم چنان می رفت و با جهان آفرین در نیایش بود، اما روزنه امیدی پدیدار نبود و هردم توانش کاسته تر می شد. مرگ را در نظر آورد و بدریغ با خود گفت «اگر کارم با لشکری می افتاد شیروار به پیکار آنان می رفتم و به یک حمله آنان را نابود می ساختم. اگر کوه پیش می آمد بگرز گران کوه را فرو می کوفتم و پست می کردم و اگر رود جیحون برمن می غرید به نیروی خداداد در خاکش فرو می بردم. ولی با راه دراز و بی آب و گرمای سوزان دلیری و مردی چه سود دارد و مرگی را که چنین روی آرد چه چاره می توان کرد؟»
درین سخن بود که تن پیلوارش از رنج راه و تشنگی سست و نزار شد و ناتوان برخاک گرم افتاد. ناگاه دید میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری نزدیک داشته باشد. نیرو کرد و از جای برخاست و در پی میش براه افتاد. میش وی را بکنار چشمه ای رهنمون شد. رستم دانست که این یاوری از جهان آفرین به وی رسیده است. بر میش آفرین خواند و از آب پاک نوشید و سیراب شد. آنگاه زین از رخش جدا کرد و ویرا در آب چشمه شست و تیمار کرد و سپس در پی خورش بشکار گور رفت. گوری را بریان ساخت و بخورد و آهنگ خواب کرد. پیش از خواب رو به رخش کرد و گفت «مبادا تا من خفته ام با کسی بستیزی و با شیر و دیو پیکار کنی. اگر دشمنی پیش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه کن.»
خوان سوم: جنگ با اژدها
رخش تا نیمه شب در چرا بود. اما دشتی که رستم برآن خفته بود آرامگاه اژدهائی بود که از بیمش شیر و پیل و دیو یارای گذشتن برآن دشت نداشتند. چون اژدها به آرامگاه خود باز آمد رستم را خفته و رخش را در چرا دید. درشگفت ماند که چگونه کسی بخود دل داده و برآن دشت گذشته. دمان رو بسوی رخش گذاشت.
رخش بی درنگ ببالین رستم تاخت و رسم روئین برخاک کوفت و دم افشاند و شیهه زد. رستم از خواب جست و اندیشه پیکار در سرش دوید. اما اژدها ناگهان به افسون ناپدید شد. رستم گرد خود به بیابان نظر کرد و چیزی ندید. با رخش تند شد که چرا وی را از خواب باز داشته است و دوباره سر ببالین گذاشت و بخواب رفت. اژدها باز از تاریکی بیرون آمد. رخش باز بسوی رستم تاخت و سم برزمین کوفت و خاک برافشاند. رستم بیدار شد و بر بیابان نگه کرد و باز چیزی ندید. دژم شد و به رخش گفت «درین شب تیره اندیشه خواب نداری و مرا نیز بیدار می خواهی. اگر این بار مرا از خواب باز داری سرت را بشمشیر تیز از تن جدا می کنم و خود پیاده به مازندران می روم. گفتم اگر دشمنی پیش آمد با وی مستیز و کار را بمن واگذار. نگفتم مرا بی خواب کن. زنهار تا دیگر مرا از خواب برنیانگیزی.»
سوم بار اژدهای غرّال پدیدار شد و از دم آتش فرو ریخت. رخش از چراگاه بیرون دوید اما از بیم رستم و اژدها نمی دانست چه کند که اژدها زورمند و رستم تیز خشم بود.
سرانجام مهر رستم او را ببالین تهمتن کشید. چون باد پیش رستم تاخت و خروشید و جوشید و زمین را بسم خود چاک کرد. رستم از خواب خوش برجست و با رخش برآشفت. اما جهان آفرین چنان کرد که این بار زمین از پنهان ساختن اژدها سرباز زد. در تیرگی شب چشم رستم به اژدها افتاد. تیغ از نیام کشید و چون ابر بهار غرید و بسوی اژدها تاخت و گفت «نامت چیست، که جهان برتو سرآمد. می خواهم که بی نام بدست من کشته نشوی.»
اژدها غرّید و گفت «عقاب را یارای پریدن براین دشت نیست و ستاره این زمین را بخواب نمی بیند. تو جان بدست مرگ سپردی که پا درین دشت گذاشتی. نامت چیست؟ جای آن است که مادر برتو بگرید.» تهمتن گفت «من رستم دستان از خاندان نیرمم و بتنهائی لشکری کینه ورم. باش تا دستبرد مردان را ببینی.» این بگفت و به اژدها حمله برد. اژدها زورمند بود و چنان با تهمتن درآویخت که گوئی پیروز خواهد شد. رخش چون چنین دید ناگاه برجست و دندان در تن اژدها فرو برد و پوست او را چون شیر از هم بردرید. رستم از رخش خیره ماند. تیغ برکشید و سر از تن اژدها جدا کرد. رودی از خون بر زمین فرو ریخت و تن اژدها چون لخت کوهی بی جان برزمین افتاد. رستم جهان آفرین را یاد کرد و سپاس گفت و در آب رفت و سرو تن بشست و بر رخش نشست و باز رو براه نهاد.
خوان چهارم: زن جادو
رستم پویان در راه دراز می راند تا آنکه به چشمه ساری رسید پرگل و گیاه و فرح بخش. خوانی آراسته درکنار چشمه گسترده بود و بره ای بریان با دیگر خوردنی ها درآن جای داشت. جامی زرین پر از باده نیز درکنار خوان دید. رستم شاد شد و بی خبر از آنکه این خوان دیوان است فرود آمد و برخوان نشست و جام باده را نیز نوش کرد. سازی در کنار جام بود. آنرا برگرفت و سرودی نغز در وصف زندگی خویش خواندن گرفت:
که آوازه بدنشان رستم است
که ازروز شادیش بهره کم است
همه جای جنگ است میدان اوی
بیابان و کوه است بستان اوی
همه جنگ با دیو و نر اژدها
زدیو و بیابان نیابد رها
می وجام و بو یا گل ومرغزار
نگردست بخشش مرا روزگار
همیشه به جنگ نهنگ اندرم
دگربا پلنگان به جنگ اندرم
آواز رستم ساز وی بگوش پیرزن جادو رسید. بی درنگ خود را در صورت زن جوان زیبائی بیاراست و پر از رنگ و بوی نزد رستم خرامید. رستم از دیدار وی شاد شد و براو آفرین خواند و یزدانِ را بسپاس این دیدار نیایش گرفت. چون نام یزدان بر زبان رستم گذشت ناگاه چهره زن جادو دگرگونه شد و صورت سیاه اهریمنی اش پدیدار گردید. رستم تیز در او نگاه کرد و دریافت که زنی جادوست. زن جادو خواست بگریزد. اما رستم کمند انداخت و سر او را سبک خواست بگریزد. اما رستم کمند انداخت و سر او را سبک به بند آورد. دید گنده پیری پر آژنگ و پر نیرنگ است. خنجر از کمر گشود و او را از میان بدو نیمه کرد.
خوان پنجم: جنگ با اولاد
رستم از آنجا باز راه دراز را در پیش گرفت و تا شب میرفت و شب تیره را نیز همه ره سپرد. بامداد بسرزمینی سبز و خرّم و پرآب رسید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
نیکی به پدر و مادر
خداوند حکیم احترام به پدر و مادر و فرمانبرداری از دستورات مشروع آنان را در آیات متعددی از قران یاد آوری فرموده و نیکی به آنان را پس از عبادت خویش ذکر کرده است: وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا ( اسراء:۲۳ ) خدای تو حکم کرد که جز او هیچ کس را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.
در ادامه آیه فرزندان را به مهربانی - برخورد نیک و سخن و رفتار متواضعانه نسبت به پدر و مادر فرمان می دهد. فلا تقل لهما اف ولا تنهر هما وقل لهما قولا کریما واخفض لهما جناح الذل من الرحمه وقل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا ( اسراء:۲۳و۲۴ ) ... به آنان اف ( اوه ) نگو و آزار به آنان نرسان و با ایشان از روی تکریم سخن بگو پیوسته پرو بال تواضع و کوچکی را با رحمت و مهربانی برایشان بگستر و بگو پروردگارا چنان که آنان مرا در کودکی پرورش دادند تو در حق آنان رحمت و مهربانی فرما.
در این آیه خداوند از گفتن اوه ( اف ) به پدر و مادر که نشانه پائین ترین درجه اظهار ناراحتی است نهی فرموده ودر روایتی نیز آمده است که اگر کلمه ای پائین تر از اف وجود می داشت از آن نیز نهی می شد یعنی خداوند اجازه نداده است حتی در شرایط کهولت سن پدر و مادر که معمولا پر توقع و پر زحمت می شوند فرزند حداقل ناراحتی را در مقابل آنان ابراز کند تا چه رسد به اینکه بر سر آنان فریاد بکشد و پرخاش کند.
پیامبر گرامی ص فرمود: خشنودی خدا در خشنودی پدر و مادر و نارضایتی پروردگار در ناخرسندی پدر و مادر است.
شخصی بدیدار رسول خدا ص شرفیاب شد و گفت: از شهر و دیار و پدر و مادر خویش بریده و بسوی شما آمده ام تا مسلمان شوم وبا شما بیعت کنم. در آن لحظه که عازم سفر بودم پدر و مادرم می گریستند. پیامبر ص فرمود: بر گرد و پدر و مادرت را شاد کن سپس پیش ما بیا ودر کنار ما باش. آن مرد نیز بدستور آن حضرت عمل کرد.
شخص دیگری خدمت آن حضرت رسید و درخواست نصحیحت کرد رسول خدا ص فرمود: پدر و مادرت را اطاعت کن و به ایشان نیکی نما چه زنده باشند و چه مرده.
احترام به پدر و مادر پس از مرگ
وظیفه انسان نسبت به پدر و مادر با مرگشان پایان نمی پذیرد زیرا مرگ نیستی و نابودی نیست که رسالت انسان نیز پایان پذیرد. بلکه آنان از منزلی به منزل دیگری قدم گذاشته و در جهان برزخ به سر می برند و نیکی های فرزندان به آنان می رسد. فرزندان باید برایشان توشه ای بفرستند و اگر تکلیف واجبی از آنان ترک شده یا بدهی بدیگران دارند برای انجام و پرداخت آن اقدام کنند و آنان را از گرفتاری نجات دهند. برای پدر و مادر و به نیت آنان نماز بخوانند و روزه بگیرند و برایشان صدقات و خیرات دهند. گرسنگان را از طرف آنان سیر کنند و برهنگان را بپوشانند و به مشکلات خانواده های محروم و گرفتار رسیدگی کرده به نیابت از آنان زیارت و حج کنند و ثواب کارهای خود را بروح آنان هدیه نمایند و گاهی بزیارت قبر آنان رفته و برایشان قران بخوانند. پیامبر گرامی اسلام ص در این باره فرمود: سید الابرار یوم القیمه رجل بر والدیه بعد موتهما-- در روز قیامت سرور نیکوکاران کسی است که پس از مرگ پدر و مادر نیز به آنها نیکی کرده باشد.
اهمیت ویژه احترام مادر
از روایات امامان معصوم ع استفاده می شود که احترام مادر بالاتر از احترام پدر است. چنانکه امام صادق ع فرمود: شخصی از پیامبر اکرم ص در باره نیکی کردن به پدر و مادر پرسید: حضرت در پاسخ ابتدا سه بار فرمود: به مادرت نیکی کن. سپس سه بار فرمود: به پدرت نیکی کن.
همچنین نقل شده است که شخصی از آن حضرت پرسید: ای رسول خدا ص به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: مادرت. پرسید: بعد به چه کسی ؟ فرمود: مادرت. پرسید: بعد از آن چه کسی . فرمود: پدرت.
آثار نیکی به پدر و مادر
خدمت و نیکی به هر کس- آثار و فواید ارزنده ای در دنیا و آخرت دارد ولی احترام و نیکی به پدر و مادر از اهمیت بیشتری برخوردار بوده- آثار مهمتری در بر دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم: ((۱)) همنشینی با پیامبران در بهشت. ((۲)) طولانی شدن عمر. ((۳)) برخورداری از ثواب حج قبول شده.((۴)) خشنودی پیامبر اکرم ص و ائمه اطهار ع. ((۵)) مرگ آسان. ((۶)) نیکی فرزندان به انسان.
عظمت حقوق والدین در قرآن
1-1. منظور از«حقوق والدین» چیست؟
در لغت «حق» را «قرار گرفتن چیزی در جایی که شایستهی آن است» و نیز «امری ثابت که انکار آن جایز نیست» معنا کردهاند (عسکری، 1412 ه.ق، ص193، شمارههای 772 و773). «حقوق» نیز جمع «حق» است (مختار الصحاح، ص140، ذیل «ح ق ق») و با در نظر گرفتن اینکه به والدین اضافه شده، منظور از آن همهی امور ثابت (اخلاقی) است که باید چنانکه شایستهی والدین است به جای آورده شوند و تخطی از آنها نیز جایز نیست و البته سزاوارترین افراد برای رعایت این حقوق، فرزندان آنها هستند. از «رعایت حقوق والدین» به «احترام به والدین» و یا «نیکی (نیکوکاری) به (با) والدین» نیز یاد میشود.
1-2. چرا پرداختن به حقوق والدین ضرورت دارد؟
خانواده به عنوان کوچکترین مجموعهی تشکیل دهندهی جامعه در اعتلا و یا انحراف آن نقش مؤثری دارد که به اعتلا و یا انحراف خود خانواده پیوند خورده است. بر این اساس یکی