دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحخقیق؛ محمد علی فروغی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

محمد علی فروغی

تولد: 1254 هجری شمسی

وفات: پنجم آذرماه 1321 هجری شمسی

محمد علی فروغی که در اواخر دوران قاجاریه به لقب " ذکاءالملک " شهرت داشت، اولین و آخرین رئیس الوزرای رضا شاه و اولین نخست وزیر محمد رضا شاه است؛ که هم در جریان انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی و هم در جریان انتقال سلطنت از رضا شاه به پسرش نقش مهمی ایفا کرد. محمد علی فروغی فرزند یکی از ادبا و شعرای دوران سلطنت ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به نام محمد حسین ملقب به ذکاءالملک بود که در اشعار خود " فروغی " تخلص می کرد. محمد علی در سال 1254 هجری شمسی متولد شد و تحت سرپرستی پدرش که در آن زمان در وزارت انطباعات ناصرالدین شاه شغل مترجمی داشت، نخست زبانهای فارسی و عربی و فرانسه و سپس علوم ریاضی و طبیعی را فرا گرفت و در دوازده سالگی وارد مدرسهً دارالفنون شد.

محمد علی ابتدا به خواست پدر به تحصیل در رشته پزشکی و داروسازی پرداخت، ولی چون علاقه و استعداد لازم برای ادامه تحصیل در این رشته را نداشت از پدر خواست که با تغییر رشته تحصیلی او به ادبیات و فلسفه موافقت نماید. محمد علی در این رشته به سرعت پیشرفت کرد و با اهتمام در فراگرفتن هر دو زبان فرانسه و انگلیسی، به مطالعه و ترجمه آثار ادبی و فلسفی و تاریخ از هر دو زبان پرداخت.

فروغی در بیست سالگی در وزارت انطباعات به شغل مترجمی استخدام شد و همزمان با کار در وزارت انطباعات در مدرسه علمیه که حاج مخبرالسلطنه مدیریت آن را به عهده داشت به شغل معلمی پرداخت. فروغی کار معلمی را با تدریس علم فیزیک آغاز کرد و بعد از مدتی تدریس در مدرسه علمیه، در مدرسه دارالفنون به تدریس تاریخ پرداخت.

پدر فروغی، محمد حسین ذکاءالملک در سال 1275 دست به انتشار یک روزنامه هفتگی به نام "تربیت" زد و پسرش هم در این روزنامه به کار ترجمه و نگارش مقالات فلسفی و سرگذشتهای تاریخی مشغول شد. چند سال بعد هنگام تاسیس مدرسه علوم سیاسی در سال 1278 ذکاءالملک به تدریس ادبیات فارسی در این مدرسه پرداخت و پسرش محمد علی نیز دست به کار ترجمه کتابهائی برای تدریس در این مدرسه زد. اولین کتابهایی که به ترجمه محمد علی فروغی به چاپ رسید، دو کتاب معروف "ثروت ملل" و "تاریخ ملل مشرق زمین" بود که فروغی در سنین بین 25 و 26 سالگی آنها را ترجمه کرده بود. در سال 1281 هجری شمسی ذکاءالملک به ریاست مدرسه علوم سیاسی انتخاب شد و پسرش را برای معاونت مدرسه و استادی تاریخ برگزید.

بعد از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل اولین مجلس شورای ملی، صنیع الدوله رئیس مجلس، محمد علی فروغی را به ریاست دبیرخانه مجلس انتخاب کرد و فروغی علاوه بر سرپرسیت امور اداری و مالی مجلس، نظامنامه داخلی مجلس را نیز با استفاده از نظامنامه های مجالس اروپایی تنظیم و تحریر نمود. فروغی در عین حال به معلمی مدرسه سیاسی و ترجمه مقالاتی برای روزنامه پدرش هم ادامه می داد. محمد حسین ذکاالملک در سال 1286 درگذشت و محمد علی شاه قاجار لقب ذکاءالملک را به پسرش تفویض نمود. محمد علی ذکاءالملک ریاست مدرسه علوم سیاسی را هم از پدر به ارث برد و از خدمت در مجلس کناره گیری نمود. 

محمد علی ذکاءالملک در انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی که بعد از خلع محمد علی شاه از سلطنت انجام گرفت از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد و در سال 1289 در سن 35 سالگی به جای مستشارالدوله صادق به ریاست مجلس انتخاب گردید. ترقی سریع ذکاءالملک و انتخاب او را به ریاست مجلسی که اکثریت قریب به اتفاق وکلای آن مسن تر از او بودند، به عضویت او در تشکیلات فراماسونری و ارتباط وی با رجال معروف آن زمان که در اولین لژ فراماسونری در ایران عضویت داشتند نسبت دادند. 

جوانترین رئیس مجلس شورای ملی، در سیاست آن روز ایران هم نقش بسیار مهمی ایفا نمود و انتخاب ناصرالملک به عنوان نایت السلطنه بیشتر نتیجه تلاش و کوشش او بود. محمد علی ذکاءالملک ضمن تصدی ریاست مجلس، معلمی احمد شاه را هم به عهده گرفت و ناصرالملک نایب السلطنه احمد شاه اداره امور دربار را هم عملاً به عهده او گذاشته بود. 

در دوران فترت بین مجلس دوم و مجلس سوم ذکاءالملک در کابینه صمصام السلطنه بختیاری نخست به وزارت مالیه و سپس به وزارت عدلیه منصوب شد و در دوران تصدی وزارت عدلیه قانون اصول محاکمات حقوقی را به موقع اجرا گذاشت. در انتخابات دوره سوم مجلس شورای ملی ذکاءالملک مجدداً از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد و کار وزارت عدلیه را رها کرد، ولی بعد از مدتی با قبول ریاست دیوان عالی تمیز از وکالت مجلس استعفا داد و در کابینه های مستوفی الممالک و میرزا حسن خان مشیر الدوله مجدداً تصدی وزارت عدلیه را به عهده گرفت. ذکاءالملک مدتی نیز ریاست دیوان عالی کشور را به عهده داشت تا این که در سال 1298 هجری شمسی برابر با 1919 میلادی همراه مشاورالممالک انصاری وزیر خارجه وقت برای شرکت در کنفرانس صلح ورسای به پاریس رفت. 

مسافرت مشاورالملک انصاری و هیئت همراه او به پاریس، مصادف با حکومت وثوق الدوله و امضای قرارداد 1919 بین ایران و انگلیس بود، که ایران را عملا به صورت تحت الحمایه انگلیس درآورد. انگلیسیها در کار هیئت اعزامی ایران به کنفرانس صلح کارشکنی می کردند و دولت وثوق الدوله هم هیئت را به حال خود گذاشته بود. فروغی در آن زمان نامه ای بوسیله ابراهیم حکیمی ( حکیم الملک ) به تهران فرستاد که یکی از اسناد سیاسی مهم تاریخ معاصر ایران بشمار می آید. در این نامه فروغی می نویسد:  

ر     " شش ماه می گذرد که ما از تهران بیرون آمد و قریت پنج ماه است که در پاریس هستیم... به کلی از اوضاع مملکت و پلتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده اند و می کنند و نتیجه ای که می خواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بی اطلاعیم و یک کلمه دستورالعمل و ارائه طریق، نه صریحاً، نه تلویحاً، نه کتباً، نه تلگرافاً، نه مستقیماً، نه به واسطه به ما نرسیده، حتی جواب تلگرافهای ما را به سکوت می گذارند. سه ماه است از رئیس الوزراء دو تلگراف نرسیده. استعفا می کنم قبول نمی کنند، دو ماه است برای پول



خرید و دانلود تحخقیق؛ محمد علی فروغی


تحخقیق؛ مولوی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

مولوی

مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری اتفاق افتاده و علت شهرت او به رومی و مولاناءروم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده لیکن خود وی همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ نبوده است.

نسبتش بگفته ی بعضی از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و اینکه مولانا در حق فرزند معنوی خود حسام الدین چلپی گوید:(صدیق ابن الصدیق رضی الله عنه وعنهم الارموی الاصل المنتسب الی الشیخ المکرم بما قال امسیت کرد یا و اصبحت عربیا ) دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن بصراحت می رساند که نسبت حسام الدین با بو بکر با لاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیت و وجود مولوی که مربی و مرشد او وزاده ی ابوبکر صدیق است و صرف نظر از این معنی هیچ فائده بر ذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارومیه و نسبت او از طریق انحلال و قلب عنصر بشیخ مکرم یعنی ابوبکر مترتب نمی گردد.

نام مولانا بنا به قول اغلب تذکره نویسان محمد ولقب او را جلال الدین است وتمامی مورخان او را بدین نام ولقب نام برده اند . احمد افلاکی از بها ولد نقل می کند که ( خداوندگار من از نسل بزرگ است ) و اطلاق خداوندگار با عقیده ی الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقد ند و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت  بمریدان خود در اعتقاد همه ی صوفیان تناسب تمام دارد از همین نظر است وبهمین مناسبت بعضی اقطاب بآخر و اول اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند .

لقب مولوی نیز که از دیر زمان میان صوفیه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد در زمان خود وی و حتی تا قرن نهم نیز شهرت نداشته و ممکن است این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولا روم گرفته شده باشد.

در منشا قرن ششم القاب را بمناسبت ذکر جناب و امثال آن پیش از آنها با یا نسبت استعمال کرده اند مثل جناب اوحدی . فاضلی . اجلی . ومیتوان گفت که اطلاق مولوی هم از این قبیل بوده و بتدریج بدین صورت یعنی با حذف موصوف به مولاناء روم اختصاص یافته باشد و موید این احتمال آنست که در نفحات الانس این لقب بدین صورت (خدمت مولوی ) بکرات در طی ترجمه ی حال او بکار رفته است نه در اینجا و نه در کتب ومنابع قدیمی مانند گزیده و مناقب العارفین کلمه ی مولوی نیامده است .

شهرت مولوی (بمولاناءروم ) مسلم است و بصراحت از گفته ی حمد الله مستوفی و قول اغلب تذکره نویسان مستفاد می گردد و در مناقب العارفین هر کجا لفظ مولانا ذکر می شود مراد همان جلال الدین محمد است.

احمد افلاکی در عنوان او لفظ (سر الله الاعظم ) آورده ولی در ضمن کتاب بهیچوجه بدین نام اشاره نکرده و در ضمن کتب دیگر هم دیده نشده است .

بشنو این نی چون حکایت می کند

مولانا و جهان ما

١۷ دسامبر (٢٦ آذرماه) برای تمام جهان روز بزرگی است، این روز، روز وصال مولانا با مرگ در سال ١٢۷٣میلادی است.روز جهانی "مولوی" بزرگداشت سٿر ?بزرگترین صوٿی ایرانی قرن سیزدهم میلادی از دیار ما است.

چرا صدای مولوی پس از ۷٠٠ سال همچنان در گوش جهانیان پیچیده است؟

مولانا می گوید: «من نه مسیحی و نه یهودی ام، نه هندو، نه بودایی و نه ذن. من از شرق یا غرب نیامده ام، من به معشوقم تعلق دارم.»

تیمی ام ز ترکستان، نیمی ام ز ٿرغانه

نیمی ام ز آب و گل، نیمی ام ز جان و دل "مولوی" بیش از هر شاعر دیگری ، "نادیده ها" را دیده و به توصیٿ غیر قابل وصٿ ها پرداخته است. او عرش را در هر چیزی جست و جو کرده است؛ در آواز، در سماع، در طبیعت و در دوستی و خدا برای او در حکم "معشوق" بوده است.به همین دلیل است که در بیست سال گذشته، ترجمه های انگلیسی آثار مولوی در ٿروش، آثار شکسپیر را پشت سر گذاشته است. ***مجله "تایمز" در شماره سی و یک دسامبر چهار سال پیش"مولانا" را

صوٿی قرن" نامیده است.

ٿیلمنامه ٿیلم تخیلی جدیدی نیز که درباره "ادیسه روانی یک زن" در تورنتو ساخته شده، با الهام از حس اشعار مولوی نوشته شده است. ٿیلمنامه "مولوی-جذبه شدن" نوشته "تینا پتروا" و "استٿن رولوٿ" با الهام از چیزی نوشته شده است که به نظر الهام بخش نمی آید: "یک سانحه اتوموبیل".

"تینا پتروا" با کمک "بارکز" مترجم آمریکایی آثار مولوی، جشنواره صلح "مولانا" را نیز در سال ١٩٩٩ در تورنتو برگزار کرده است.روز هٿده دسامبر به ابتکار "پتروا" در جهان به عنوان "روز مولانا" شناخته شده است .

***به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا در سال ٢٠٠۷ میلادی، مسابقه بزرگ صلح مولانا در قونیه برگزار می‌شود.

داستان‌هایی از مثنوی مولانا از سوی «سیٿ الاسلام خلیٿه» در بنگلادش به زبان بنگالی چاپ و منتشر شد.?این کتاب که توسط انتشارات پایرا و به شمارگان دو هزار نسخه چاپ شده‌، زندگی‌نامه مولوی و ده داستان از مثنوی است.



خرید و دانلود تحخقیق؛ مولوی


تحخقیق؛ مولانا کمال‌‌الدین سیدعلی محتشم کاشانی 12ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

مولانا کمال‌‌الدین سیدعلی محتشم کاشانی

جنسیت: مرد

نام پدر: خواجه میراحمد

تولد و وفات: (شاعر - ... ) قمری

محل تولد: ایران - اصفهان - کاشان

شهرت علمی و فرهنگی: شاعر

ملقب به شمس‌الشعراء. اصل وی از نراق بود. محتشم در بیتی از دیوان خود به نام و سیادت خویش اشاره کرده است. بازرگان‌زاده‌ای بود که در جوانی کسب پدر را که بزازی بود دنبال کرد ، سپس از آن شغل کناره گرفت و به شاعری پرداخت. وی نزد مولانا صدقی استرآبادی فن شعر را آموخت و با شاعرانی چون: حیرتی تونی ، محشی بافقی ، حالی گیلانی ، ضمیری اصفهانی و دیگران رابطه دوستانه داشت و با آنان مشاعره و مکاتبه می‌کرد و با استفاده از مهارت در شاعری خیلی زود مورد توجه قرار گرفت و زندگی مرفهی را ترتیب داد. محتشم در اصل ، قصیده‌سرائی مداح بود و شاه‌طهماسب و شاهزادگان صفوی و شاهان و امرای هند مانند اکبرشاه و عبدالرحیم‌خان ، خان‌خانان را می‌ستود ، ولی عمدهٔ‌شهرت او در ساختن اشعار مذهبی بوده ، به‌ویژه در رثای ائمهٔاطهار (ع) بوده است. وی در شعر و نثر پیرو استادان پیشین خصوصاً شاعران سدهٔ هشتم بوده است و قصیده‌های خود را بیشتر در جواب استادان گذشته سروده است. محتشم در سرودن ماده ، تاریخ ، معما ، مرثیه ، و منقبت شهرت داشته است. شاعرانی چون میرتقی‌الدین محمد حسینی کاشانی ، صاحب تذکرهٔ "خلاصهٔ الاشعار" ، مظفرالدین حسرتی ، نوعی خبوشانی و ظهوری ترشیزی از جمله شاگردان وی بودند. محتشم در کاشان از دنیا رفت و مقبره‌اش در همان‌جا است. به آوردهٔ "ریحانهٔ الادب" و "مؤلفین کتب چاپی" ، در "تذکرهٔ ناظم تبریزی" سال وفات محتشم ۱۰۰۰ق ذکر شده است. از آثارش: "کلیات محتشم" شامل هفت دیوان: "صبائیه" ، شبابیه" ، "شیبیه" ، "جلالیه" ، "نقل عشاق" ، "ضروریات" و "معمیات" که توسط میرتقی الدین کاشی تنظیم شده است؛ منظومهٔ "دوازده بند" در مرثیهٔ امام حسین (ع) که علامه بحرالعلوم آن را به نظم در آورده است؛ "جامع‌الطائف" که دیوان قصاید اوست.

محتشم کاشانی

کمال‌الدین علی محتشم کاشانی دارای لقب شمس الشعرای کاشانی چامه سرای ایرانی در آغاز سده ده هجری و هم دوره با پادشاهی شاه طهماسب صفوی در کاشان زاده شد، بیشتر دوران‌زندگی‌ خود را در این‌ شهر گذراند و در همین شهر هم در ربیع الاول سال 996هجری درگذشت و محل‌ دفن‌ او بعد ها مورداحترام‌ مردم‌ قرار گرفت‌.نام پدرش خواجه میراحمد بود.کمال‌ الدین‌ در نوجوانی‌ به‌ مطالعه‌ علوم‌ دینی‌ و ادبی‌معمول‌ زمان‌ خود پرداخت‌ و اشعار شعرای‌ قدیمی‌ ایران‌ را به‌ دقت‌ مورد بررسی‌ قرارداد. چامه های او درباره رنج و درد امامان شیعه است و بیشتر جنبه ایدئولوژیک برای پادشاهی صفویان را داشت.

زندگینامه محتشم کاشانی

کمال‌ الدین‌ علی‌ معروف‌ به‌ محتشم‌ کاشانی‌ از شعرای‌ معروف‌ ایران‌ در عصر شاه‌طهماسب صفوی‌ است‌. وی‌ در اوایل‌ قرن‌ دهم‌ هجری‌ در کاشان‌ به‌ دنیا آمد و بیشتر دوران‌زندگی‌ خود را در این‌ شهر گذراند. کمال‌ الدین‌ در نوجوانی‌ به‌ مطالعه‌ علوم‌ دینی‌ و ادبی‌معمول‌ زمان‌ خود پرداخت‌ و اشعار شعرای‌ قدیمی‌ ایران‌ را به‌ دقت‌ مورد بررسی‌ قرارداد. وی‌ در جوانی‌ به‌ دربار شاه‌ طهماسب‌ صفوی‌ راه‌ یافت‌ و به‌ مناسبت‌ قصیده‌ و غزلهای‌ زیبایش‌ مورد لطف‌ شاه‌ قرار گرفت‌; محتشم‌ پس‌ از مدتی‌ در زمره‌ شعرای‌ معروف‌ عصرخود جای‌ گرفت‌ ولی‌ نظر به‌ معتقدات‌ دینی‌ خود و احساسات‌ شیعی‌ دربار شاهان‌ صفوی‌ که‌ در صدد تقویت‌ این‌ مذهب‌ (در مقابل‌ مذاهب‌ اهل‌ سنت‌) بودند به‌ سرایش‌ اشعارمذهبی‌ و مصائب‌ اهل‌ بیت‌ (ع‌) که‌ در نوع‌ خود تازه‌ و بی‌ بدیل‌ بود پرداخت‌. محتشم‌ پس‌ از چندی‌ به‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ شعرای‌ ایران‌ در سبک‌ اشعار مذهبی‌ و مصائب‌ ائمه‌ اطهارشیعه‌ بدل‌ گشت‌ و اشعارش‌ در سرتاسر ایران‌ معروفیت‌ خاصی‌ یافت‌، بطوری‌ که‌ می‌ توان‌ وی‌ را معروف‌ترین‌ شاعر مرثیه‌ گوی‌ ایران‌ دانست‌ که‌ برای‌ اولین‌ بار سبک‌ جدیدی‌ درسرودن‌ اشعار مذهبی‌ به‌ وجود آورد. اولین‌ اشعار مذهبی‌ محتشم‌ در سوگ‌ غم‌ مرگ‌ برادرش‌ بود که‌ ابیات‌ زیبائی‌ در غم‌ هجر او سرود و پس‌ از آن‌ به‌ سرایش‌ مرثیه‌هایی‌ در واقعه‌ جانسوز کربلا، عاشورای‌ حسینی‌ و مصیبت‌ نامه‌ های‌ مختلف‌ پرداخت‌. محتشم‌ کاشانی‌ در سال‌ 996 ه.ق‌ در کاشان‌ درگذشت‌ و محل‌ دفن‌ او بعد ها مورداحترام‌ مردم‌ قرار گرفت‌. مجموعه‌ آثار این‌ شاعر بزرگ‌ پس‌ از مرگ‌ او توسط یکی‌ ازشاگردانش‌ در شش‌ کتاب‌ جمع‌ شد که‌ مشتمل‌ بر غزلیات‌ ،قصاید، قطعات‌، رباعیات‌،مثنویات‌ و ترکیب‌ بندهای‌ محتشم‌ می‌باشد. بسیاری‌ از مرثیه‌ های‌ محتشم‌ کاشانی‌ امروزه‌ در مراسم‌ سوگواری‌ روزهای‌ دهه‌ محرم‌ و تاسوعا و عاشورا در شهرها و روستاهای‌ ایران‌ قرائت‌ می‌ شود و عزاداران‌ همگام‌ با این‌ اشعار به‌ عزاداری‌ و سوگواری‌ می‌ پردازند. * باز این‌ چه‌ شورش‌ است‌ که‌ در خلق‌ عالمست‌/ باز این‌ چه‌ نوحه‌ و چه‌ عزاو چه‌ ماتمست‌ // باز این‌ چه‌ رستخیز عظیم‌ است‌ کز زمین‌ / بی‌ نفخ‌ صور خاسته‌ تا عرش‌ اعظمست‌ // این‌ صبح‌ تیره‌ باز دمید از کجا کزو / کارجهان‌ و خلق‌ جهان‌ جمله‌ درهم‌ است‌؟ // گویا طلوع‌ می‌ کند از مغرب‌ آفتاب‌ / کاشوب‌ در تمامی‌ ذرات‌ عالم‌ است‌ // کز خوانمش‌ قیامت‌ دنیا بعید نیست‌ / این‌ رستخیز عام‌ که‌ نامش‌ محرمست‌// دربارگاه‌ قدس‌ که‌ جای‌ ملال‌ نیست‌ / سرهای‌ قدسیان‌ همه‌ بر زانوی‌ غمست‌ // جن‌ و ملک‌ بر آدمیان‌ نوحه‌ می‌کنند / گویا عزای‌ اشرف‌ اولاد آدمست‌ // خورشید آسمان‌ و زمین‌ نورمشرقین‌ / پرورده‌ کنار رسول‌ خدا حسین‌ //

نام آورترین شاعر مدیحه‌سرا

در میان شاعران شیعه و مدیحه سرای خاندان امامان شیعه، محتشم کاشانی به عنوان نام آورترین شاعر عاشورایی به شمار می‌رود.

بی‌شک محرم با نام محتشم کاشانی در هم آمیخته است، کتیبه‌های منقش به ترکیب بند معروف این شاعر بلند آوازه در هیبت بیرقهای سرخ و سیاه، حال و هوای تکیه‌ها و حسینیه‌ها را عاشورایی می‌کند.

مطلع " باز این چه شورش است ..." که از محتشم کاشانی است در میان هواداران شیعه جایگاه ویژه‌ای دارد.

شاعران بسیاری پس از محتشم تا کنون از ترکیب بند یادشده در شعرها و نوحه هایشان سود برده اند.

او فنون شاعری را از صدقی استرآبادی ( ساکن کاشان) فرا گرفت و خود شاگردانی مانند " تقی‌الدین محمد حسینی" صاحب " خلاصه‌الشعار"، " صرفی ساوجی"، " وحشتی جوشقانی" و " حسرتی کاشانی" را پرورش داد.

وی با سرودن دوازده بند در مرثیه کشتگان کربلا که بند اول ترکیب بند وی با بیت " باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟" آغاز می‌شود، مقام والایی در مرثیه سرایی کسب کرد.



خرید و دانلود تحخقیق؛ مولانا کمال‌‌الدین سیدعلی محتشم کاشانی 12ص


تحخقیق؛ مهدی اخوان ثالث 11 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

مهدی اخوان ثالث

نخستین مجموعه‌شعرِ مهدی اخوان‌ثالث بعد از کودتای 28 مرداد ماه سال 1332 ، مجموعه شعر زمستان است . بگذشته از اشعاری که پیش‌ از روزهای کودتا سروده شده‌اند، فضای حاکم بر این مجموعه، آمیخته‌ای است از حس‌ تنهایی و حسرتِ روزگاران شیرین بر باد. زمستان فریادکننده‌ی زخم‌های تازه است. رنج مهدی اخوان ثالث در این مجموعه اما، نه برخاسته از تقدیر نوع انسان، که برخاسته از سرگذشت انسانی است که راه به خطایی معصومانه برگزیده و چون چشم گشوده، جز ره‌زنانی که به تاخت دور می شوند، هیچ ندیده است: ”هر که آمد بار خود را بست و رفت،\ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب”. زمستان روایت تقدیر انسان عصری ویژه در سرزمینی ویژه است؛ روایتِ تقدیرِ انسانی که گذشته‌ی به‌یغما‌رفته‌ی خود را هنوز پرمعنا مییابد. ‍ ویأس‌ مهدی اخوان‌ثالث در زمستان با حیرت آمیخته است؛ یأس‌ مردی که سوزِ زخم‌هایش‌ فرصت اندیشیدن به چرایی‌ها را از او گرفته است: ”هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود،\من نخواهم برد این از یاد :\کآتشی بودیم که بر ما آب پاشیدند”. انطباق جان و جهانِ انسانِ مجموعه شعر زمستان هنوز به فرجام نرسیده است. زمستان چشم جست‌وجو نبسته است: ”در میکده‌ام؛ دگر کسی اینجا نیست\واندر جامم دگر نمی صهبا نیست\مجروحم و مستم و عسس‌ میبردم\مردی، مددی، اهل دلی، آیا نیست”؟ پاسخ انسانِ زمستان اما، ناشنیده روشن است: مددی نیست. نه مددی، نه دستی، نه کلامی: ”سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت\سرها در گریبان است.\... و گر دست محبت سوی کس‌ یازی؛\به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛\که سرما سخت سوزان است”.تردیدها اما هنوز به جای خویش‌ باقی است؛ در دیار دیگری شاید برسر خسته‌گان سقف دیگری باشد : « بیا ای خسته خاطر دوست / ای مانند من دلکنده و غمگین !/ من اینجا بس دلم تنگ است ./ بیا ره توشه برداریم ، / قدم در راه بی فرجام بگذاریم » زیر هیچ سقفی اما ، صدایی دیگر نیست ؛ ثالث پیام کرک ها را لبیک می گوید:”بده... بدبد. چه امیدی؟ چه ایمانی؟ کرک جان خوب می خوانی”. مجموعه شعر زمستان تردیدی است که به یقین می‌گراید، زخمی است که کهنه می‌شود، حیرتی است که عادت می‌شود؛ زمزمه‌ای که در غار تنهایی‌ی انسان مکرر می‌شود: ”چه امیدی؟ چه ایمانی”؟

دومین مجموعه شعر مهدی اخوان ثالث در سال‌های بعد از کودتای 28 مرداد ماه سال 1332، آخر شاهنامه است. ثالث که در مجموعه شعرِ زمستان با کرک‌ها هم آواز شده بود، در آخر شاهنامه به جهانِ پرتناقضِ خویش‌ باز می‌گردد؛ به جهانی که آدمی در آن از وحشتِ سترونی‌ی زمانه، نخ‌بخیه‌های رستگاری را در روزگاران کهن‌ می‌جوید:”سالها زین پیشتر من نیز\خواستم کین پوستین را نو کنم بنیاد.\با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد:\این مباد! آن باد!\ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست”. شاعر آخر شاهنامه هنوز دست به سوی یاری خیالی دراز می کند، هرچند نیک می داند که در زمانه‌اش‌ شیفته‌جانی نیست: “شب خامش‌ است و خفته در انبان تنگ وی\شهر پلیدِ کودنِ دون، شهر روسپی،\ناشسته دست و رو.\برف غبار بر همه نقش‌ و نگار او”. وشهرِ مهدی اخوان ثالث چونان دهشتناک است که او راهی ندارد، جز این‌که اندک‌اندک از زمانه‌ی خود برگذرد و در تلخ‌فرجامی‌ی انسان عصرِ خود، تلخ‌فرجامی‌ی نوعِ انسان را دریابد. هنگام که زخم‌ها از مانده‌گی سیاه می‌شوند، ثالث سیاهی‌ی روزگارش‌ را با سرنوشت ازلی‌ی انسان پیوند می‌زند. خوف حضور دقیانوس‌ مانده‌گار است: ”چشم میمالیم و میگوییم: آنک، طرفه قصر زرنگارِ صبح شیرینکاره\لیک بی مرگ است دقیانوس‌.\ وای، وای، افسوس”. آخر شاهنامه به زخم فاجعه ناامیدانه‌تر می‌نگرد، به سرنوشت مجروحان زمانه رنگی ازلی می زند و همه‌ی اندوه زمانه را در دل مردانی که درمانی نمی جویند، انبوه می‌کند:”قاصدک \ابرهای همه عالم شب و روز\در دلم میگریند”.از این اوستا، سومین مجموعه شعرِ مهدی اخوان‌ثالث بعد از کودتای 28 مرداد ماه سال 1332 ، آخر شاهنامه‌ای است که قد کشیده است. نگاهی از دور تا فاجعه پُررنگ‌تر به‌چشم بیاید. اینک اگرچه ابری چون آوار بر نطع شطرنجِ رؤیایی فرودآمده است، اینک اگر چه دیری است نعش‌ شهیدان بر دست و دل مانده است، اینک اگر چه هنوز باید پرسید: ”نفرین و خشم کدامین سگ صرعی مست\این ظلمت غرق خون و لجن را\چونین پر از هول و تشویش‌ کرده است”؟ اما چه پاسخ این سئوال، چه چرایی‌ی گسترده‌گی‌ی آن ابر و چه عمق اندوه برخاسته از حضور نعش‌ شهیدان را باید در سرنوشت نوعِ انسان جست؛ چه این‌ها همه نمودهایی است از آن تقدیرِ ازلی که بر لوحی محفوظ نوشته شده است؛ خطی بر کتیبه‌ای:”و رفتیم و خزان رفتیم، تا جایی که تخته سنگ آنجا بود\یکی از ما که زنجیرش‌ رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند: کسی راز مرا داند\که از اینرو به آنرویم بگرداند.” و چون کتیبه به جهد و شوق بگردد، نوشته است همان‌: ”کسی راز مرا داند،\که از اینرو به آنرویم بگرداند”.در از‌این اوستا، مهدی اخوان‌ثالث از زمانه‌ی خویش‌ فاصله می‌گیرد تا آن‌را آیینه‌ی بی‌فرجامی‌های نوعِ انسان بینگارد. اگر زمستان از سرمای ناجوانمردانه می‌نالد، از‌این اوستا تعبیر سرما است. اگر زمستان مرثیه‌ای بر مرگ یاران است، از این اوستا نوحه‌ای در سوکِ پیشانی‌ی سیاه انسان است. اگر زمستان اندوه برخاسته از پیروزی‌ تن به ‌قدرت سپرده‌گان است، از‌این اوستا افسوس‌ بی‌مرگی‌ی دقیانوس‌ است؛ پژواک صدای همه‌ی ره‌جویان در همه‌ی روزها؛



خرید و دانلود تحخقیق؛ مهدی اخوان ثالث 11 ص


تحخقیق؛ قیصر امین پور

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

قیصر امین پور

 

وی در دوم اردیبهشت سال ۱۳۳۸ متولد شد . او اهل گتوند دزفول است. امین پور تحصیلات ابتدایی ا ش را در زادگاهش گذراند. از سال ۱۳۶۷ تدریس در دانشگاه را به فعالیتهای فرهنگی اش اضافه کرد و از جمله فعالیتهای دیگر وی باید به دبیری بخش ادبیات فصل نامه هنر و مسوولیت در دفتر شعر جوان اشاره کرد. وی در همان سال موفق شد که دکترای ادبیات فارسی خود را از دانشگاه تهران بگیرد.

دکتر قیصر امین پور، رشته های تحصیلی مختلفی را تجربه کرد وی سال ۵۷ از رشته دامپزشکی دانشگاه تهران ترک تحصیل کرد. امین پور همچنین از رشته علوم اجتماعی دانشگاه تهران در سال ۱۳۶۳ ترک تحصیل کرد و در سال ۱۳۷۶ با راهنمایی دکتر شفعی کدکنی موفق به اخذ دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد.

وی همچنین تدریس در دانشگاه الزهرا ۷۰ - ۱۳۶۷ و تدریس در دانشگاه تهران از سال ۱۳۷۰ تاکنون را عهده دار بوده است.

امین پور دبیر شعر هفته نامه سروش طی سال های ۷۱-۶۰، سردبیر ماهنامه ادبی - هنری سروش نوجوان ۸۳- ۶۷، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بوده است.

اگر بخواهیم شعری از جنگ بگوییم حتماً سرآمد شاعران آن، قیصر امین پور به یادمان خواهد آمد همانکه روزگاری سروده بود:

می خواستم شعری برای جنگ بگویم

دیدم نمی شود

دیگر قلم زبان دلم نیست.

گفت:

باید زمین گذاشت قلم ها را

دیگر سلاح سرد سخن کار ساز نیست

باید برای جنگ

از لوله تفنگ بخوانم

با واژه فشنگ

قیصر امین پور در آستانه دهه پنجم عمرش اما دیگر به دنبال واژه و فشنگ نیست. چه مدتهاست که زادگاه و سرزمین مادری اش به دور از وضعیت خطر و آژیر قرمز نفس می کشد. با این همه گویی غبار آن سالهای نه چندان همچنان بر چهره شاعر خانه های خونین و عروسک خون آلود تازه مانده که گاه به گاه به یاد آن ایام داغ ولی تازه می کند. گر چه این حرمهای داغ دلش را دیوار هم توان شنیدن نداشته است.

امین پور جوان در بدو ورودش به تهران و آغاز تحصیلات دانشگاهی جذب حوزه هنری آن سالها می شود و آشنایی اش با شاعران جوانی که در حوزه هنری گردآمده بودند او را به حضور در جمع آنان کشاند و باعث شد تا او تحت تأثیر یاران هم سلک و مرامش و به اشتیاق شاعرانگی هایش رشته تحصیلی اش را از علوم اجتماعی به ادبیات تغییر دهد.

او در سال ۱۳۶۶ به همراه دوستان نویسنده و شاعرش، بیوک ملکی و فریدون عموزاده خلیلی، نشریه سروش نوجوان را طراحی و منتشر کرد که تا چندی پیش هم انتشار این مجله و مسؤولیت قیصر امین پور در سمت سردبیری ادامه داشت.

از سال ۱۳۶۷ امین پور تدریس در دانشگاه الزهرا را آغاز کرد و دبیری بخش ادبیات فصلنامه هنر و مسؤولیت در دفتر شعر جوان را به کارهای خود ضمیمه کرد که تاکنون ادامه دارد. امین پور در سال ۱۳۷۶ با دفاع از رساله خود با عنوان سنت و نو آوری در شعر معاصر که با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی به سامان رسیده بود و موفق به اخذ مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد و بعدها این پایان نامه در شمارگان بالایی به چاپ رسید.

قیصر امین پور درباره این اثر می گوید: پیشنهاد بررسی درباره این موضوع از طرف استاد ارجمند دکتر شفیعی کدکنی بود و من از میان موضوعات مختلف، این موضوع را به ضرورت بحث سنت و نوآوری، برای پایان نامه دکتری برگزیدم.

او می گوید: دشواری کار آنجا بود که چون من به نسلی آرمانگرا تعلق دارم و کار ادبی و خلاق را برای خود انجام می دهم، شعری که دلم می خواهد می نویسم و هیچ کس هم در آن دخالت ندارد، فکر کردم در کار تحقیقی هم می شود، این گونه بود؛ اما چنین نبود.

او ادامه می دهد: به هر حال من، آدمی دوزیست بودم. هم در مطبوعات هستم و هم در دانشگاه. دانشگاه از من توقعی داشت و لابد انتظار داشت از چشم انداز سنت، نوآوری را بررسی کنم و دوستان مطبوعات بر عکس. بین این دو دیدگاه سرگردان بودن مشکل کار من بود و موقعی این مسأله حل شد که تصمیم گرفتم یک چشم سوم برگزینم و به قول گادامر یک جور فاصله گرایی.

با این همه آنچه پس از بررسی این کتاب نصیب خواننده می شود، این موضوع است که امین پور در این کتاب قصد نداشته تا تاریخ معاصر ادبیات را به رشته تحریر درآورد. چه ،کار این کتاب به جای اینکه تاریخ ادبیات باشد، این است که سنت و نو آوری را با توجه به تفکیک تعاریف سنت به معنای دینی و ادبی، به شکل دو عرصه لازم و ملزوم نگاه می کند. او در این کتاب از نظریه پردازی پرهیز کرده و به بررسی مکاتب مختلف پرداخته است.

گرچه این کتاب در سال ۱۳۷۲ آماده به چاپ بود اما به اقتضای اینگونه پژوهشهای دانشگاهی دامنه موضوع معین و محدود بود و تبدیل آن به کتاب نیازمند گسترش و پرورش یا پردازش بیشتر بود. پس قیصر امین پور به امید ادامه پژوهش و کشاندن دامنه سخن تا شعر امروز و شاخه های گونه گونش، در چاپ آن تا سال ۱۳۸۳ دریغ کرد. با این همه خودش می گوید: دریغا که در این درنگ ۵ ساله، از بسیاری کار و گرفتاری و بیماری و دیگر پیشامدهای ناگوار روزگار، حتی فرصت و فراغت بازنگری در آن را نداشته ام چه رسد به بازنگاری.

آثار قیصر امین پور در محافل و جشنواره های ادبی همواره مطرح بوده و هستند. چنانکه او درسال ۱۳۶۸ توانست تندیس مرغ آمین را از جایزه ویژه نیما دریافت کند و دو کتابش با نام های ظهر روز دهم و به قولی پرستو در همان سالهای نشریعنی در سال های ۱۳۶۵ و ۱۳۷۵ جایزه جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان را از آن خود کرد.



خرید و دانلود تحخقیق؛ قیصر امین پور