لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
معاد در نگاه خیام و حافظ
مهناز صفایی هوادرق
چکیده
حکیم عمر خیام نیشابوری در یکی از سالهای نیمه اول سدة پنجم هجری به دنیا آمده و در حوالی سال 520 ه. از دنیا رفته است، این سالها مطابق با دورانی است که متشرعان و دکان داران مذهب با طرز فکر خشک و انعطاف ناپذیر خود آراء مخالف خود را بر نمی تابیدند و با برچسب تکفیر مخالفان خود را از سر راه بر می داشتند، خیام یکی از بزرگان تاریخ ادبیات فارسی است که از تهمت الحاد در امان نمانده است. اما آیا به درستی خیام ملحد بوده است یا اینکه افکار او نگاه هنرمندانه و معترض به عالم هستی است که درشعر دیگر هنرمندان و شاعرانی که به مسلمانی و خوش مذهبی معروفند نیز وجود دارد. برای نمونه حافظ که قرآن را با چارده روایت می خوانده است دربسیاری از مضامین با خیام هم داستان است اما زبان و نحوه ی بیان این دو فرق دارد؛ در این مقاله از چندین مضمون مشترک شعر حافظ و خیام (آفرینش ، خدا، جبر و اختیار، قضا و قدر، مرگ) تنها به مسئلة روح و معاد پرداخته شده است.
واژگان کلیدی:
خیام، حافظ، معاد، فلسفه
برای خیام ماورای ماده چیزی نیست. دنیا در اثر اجتماع ذرات بوجود آمده که بر حسب اتفاق کار می کنند. این جریان دائمی و ابدی است . و ذرات پی در پی در اشکال و انواع، داخل می شوند و روی می گردانند. از این رو انسان هیچ بیم و امیدی ندارد و در نتیجه ترکیب ذرات و چهار عنصر و تأثیر هفت کوکب بوجود آمده و روح او مانند کالبد مادی است و پس از مرگ نمی ماند:
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی و ز هفت و چهار دایم اندر تفتی
می خور که هزار باره بیشت گفتم باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفیق و بی یاور وجفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت
هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لاله رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
اما خیام به همین اکتفا نمی کند و ذرات بدن را تا آخرین مرحله نشئاتش دنبال می نماید و بازگشت آنها را شرح می دهد. در موضوع بقای روح معتقد به گردش و استحاله ذرات بدن پس از مرگ می شود. زیرا آنچه محسوس است و به تمیز در می آید این است که ذرات بدن در اجسام دیگر دوباره زندگی و یا جریان پیدا می کنند. ولی روح مستقلی که بعد از مرگ زندگی جداگانه ای داشته باشد نیست. اگر خوشبخت باشیم، ذرات تن ما خم باده می شوند و پیوسته مست خواهند بود، و زندگی مرموز و بی اراده ای را تعقیب می کنند.
محمدتقی جعفری در توضیح رباعی فوق (=می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت) چنین می نویسد: «پس از توصیه به میگساری، به اصطلاح یک راز مگو را با همه آدمیان در میان می نهند و می گوید: «هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت»! این راز مگو که در نظر گوینده انقلابی در فکر بشری ایجاد خواهد کرد! این است که : بروید در بهاران قدمی چند در گلستان بزنید، گلهایی را خوهید دید که بسیار زیبا و با طراوت و شکوفایی عطر افشانی می کنند و در پاییز و زمستان سراغ همان گلستان را بگیرید و بروید خواهید دید همة آنها پژمرده و از بین رفته اند و دیگر نخواهند رویید، حال وضع آدمیزادگان هم چنین است که وقتی خزان اجل بر آنان وزیدن گرفت و به زیر خاک تیره شان کشید، دیگر زنده نخواهند گشت.
از آن جا که خیام شاعر و فیلسوف مادی است فکر او در محور نیستی با تفکر و فلسفه الهیون کاملاً مغایر است. مثلاً افلاطون که بزرگترین نماینده و معرف این مکتب است اعتقاد داشت که بعداز مرگ، روح باقی می ماندو به حیات دیگر که جاودان است، در قلمرو عقول و مثل عروج می کند. ازاین رو جسم به مثابه زندان و قفس روح است، هر چه زودتر این قفس بشکند، روح زودتر می رهد. اما مساله به این شکل برای خیام مطرح نیست، چرا که او اساساً به روح اعتقاد ندارد . پس فقط می ماند جسم و استحالةذرات مادی. دستی که امروز بر گردن یاری پریچهر و سیه چشم و مشکین مو حلقه شده است، فردا دستة کوزه می شود. حال روح به کجا می رود، اساسا وجود دارد یا نه برای خیام خالی از اعتبار است . برای او در همه حال تحول مادی، گردش ذرات و بینش مادی اهمیت دارد و در ورای ماده جز خلاء و نیستی ، هیچ چیز متصور نیست. همین جاست که نقطة عزیمت و آغاز یأس خیام است، چرا که اگر او به جهانی دیگر اعتقاد داشت، این یأس لازم نمی آمد و می توانست با رغبت، مرگ تن را تحمل کند و به سرای باقی بشتابد، در این رباعی که او آخر عمر درازش سروده، این یأس لازم نمی آمد و می توانست با رغبت مرگ تن را تحمل کند و به سرای باقی بشتابد، در این ربعای که او آخر عمر درازش سروده، این یأس و ترس از نیستی به خوبی مشهود است:
من دامن زهد وتوبه طی خواهم کرد با موی سپید قصد می خواهم کرد
پیمانه عمر من به هفتاد رسید این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد
این عدم اعتقاد او به دنیای دیگر و چسبیدن دو دستی به همین دنیا به عنوان اولین و آخرین پایگاه و این که بعد از آن نیستی محض است، چنان هراسی در دل او افکنده که از همه چیز دل می گسلد و از یأس فلسفی چابک و رندانه به سرداب خم های شراب نقب می زند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
مقدمه
گویشی که در حال حاضر کلیمیان ایران به آن صحبت میکنند از جملۀ گویشهای ایرانی است که جزو دستۀ گویشهای مرکزی ایران به شمار میرود. این گویش امروزه در شهرهای اصفهان، همدان، کاشان، یزد، بروجرد و چند شهر دیگر ایران و نیز در نقاطی در خارج از ایران، چون قفقاز، سمرقند و بخارا رایج است. گفته شده است که گویش فعلی کلیمیان اصفهان، گویش سابق مردم اصفهان بوده که کلیمیان آن را بین خود حفظ کردهاند.[1] اگر این نظر را بپذیریم میتوان آن را نیز در مورد سایر انواع گویش کلیمی در ایران و یا خارج از ایران تعمیم داد و چنین نتیجه گرفت که کلیمیان ایران در هر نقطه که ساکن شدهاند حافظ زبان سابق آن ناحیه گردیدهاند.
راجع به ورود کلیمیان به ایران و تاریخ آن نظریات مختلفی وجود دارد که از عهدۀ این مقاله خارج است[2]. تنها ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که طبق سرشماری سال 1350، جمعیت کلیمیان اصفهان در حدود 2300 نفر بوده است. [3]. (آمار جمعیت آنها در سالهای اخیر به دست نیامد).
واژه در گویش کلیمیان اصفهان از نظر ساخت اشتقاقی[4] (و نه تصریقی[5]) به سه نوع تقسیم میگردد: ساده[6]، مشتق[7] و مرکب[8].
واژۀ "ساده" تنها از یک واژک آزاد[9] ساخته شده است، مانند tou (تاب)[10] ،teu (تب).
واژۀ "مشتق" علاوه بر یک یا چند واژک آزاد دارای یک یا چند وند اشتقاقی[11] است، مانند pil-ak (پولک)، gand-a (گندیده).
واژۀ "مرکب" بیش از یک واژک آزاد دارد، مانند an-e-buvâ (زن پدر) bâbâ-bele (پدر بزرگ).
"فعل" چون در مقایسه با سایر انواع واژه ساخت متفاوتی دارد، در این مقاله، در ابتدا افعال غیر بسیط و سپس سایر انواع واژه مورد بحث قرار میگیرند.
گویش استان بوشهر در تمام مناطق فارسی محلی است که دارای بن مایه لری می باشد . برای مرزبندی انواع گویش منطقه را از لحاظ جغرافیایی به دو بخش تقسیم شمالی و جنوبی تقسیم می کنیم که هر قسمت ویژگی خاص خود را داراست . و دارای تفاوتی اندک می باشد . زبان های عربی نیز در جاهایی مانند بندر عسلویه ، کنگان ، جزیره شیف ، و جزیره شمالی و جنوبی بندر ریگ رایج است .
در همه گویشها واژه های فارسی باستان ، اوستایی و پهلوی دیده می شود که بازمانده صرف زبان پهلوی هنوز هم در گویش دشتی (دشتیانی ) رایج است . این موضوع نوید تکامل زبان از فارسی قدیم به فارسی نو در منطقه می باشد . حکایت از قدمت و دیرینگی منطقه می کند .
بعلت ارتباط بندری بوشهر با کشورهای عربی و نیزتسلط انگلیسیها هلندیها در منطقه پاره ای واژه های بیگانه دیده می شود که هنوز هم مورد استعمال است . گویش شمالی استان شامل گویش شهرستان دشتستان ، گناوه و دیلم می باشد .
گویش جنوبی شامل گویش شهرستانهای تنگستان ، دشتی ، گنکان و دیر می باشد . خود شهر بوشهر هم اکنون فارسی صحبت می کنند ولی گویش آنها همسو با گویش تنگستان بوده است . گویش شمالی نیز تنوع در عین خود دارد . در شهرستان دشتستان شناسه می در جلو افعال بکار می رود و این واژه ی می در شهرستان گناوه و دیلم تبدیل به ای می شود.
با وجود تضعیف روز افزون زبان ایرانی آذربایجان از زمان غلبه مغول گویش های این زبان به کلی از میان نرفته بلکه هنوز در نقاط مختلف آذربایجان و دیگر نواحی ایران بزرگ بطــور پراکنـده و غالبآ به نام تاتــی به آنها سخن می گوینــد این گویش ها از شمــال به جنوب به اجمال عبارتند از :
1- گویش هــای تاتی طـارم علیـا استــان زنجان شامل روستاهای : نوکیان ،سیاهورود، بنــدرگاه، کلاسر، هزار رود، جمال آباد، باکلور، چرزه، جیش آباد و قــوچان می باشد.
2- عمده روستاهای بخش شاهرود خلخال شامل: اسکستان، اسبو، درو، کلور، شال، دیز، کرین، لرد ، کهل، طهارم، گلوزان، گیلوان ، گرد آو ، گندم آباد و همچنین کرنق در دهستـــان خوروش رستـم و کجل در بخـش کاغذ کنان همان شهرستان .
3- گویش کرینگان ، ازدهات دیزقار خاوری در بخش ورزقان شهرستان اهر.
4- گویش کلاسور لاوینه رود، ازدهات بخش گلیبر شهرستان اهر.
5- گویش گلین قیه ازدهات دهستان هرزند در بخش زنور شهرستان مرند.
6- گویش عنبران در بخش نمین شهرستان اردبیل .
7- گویش های تاتی اطراف کوه رامند در جنوب و جنوب غربی قزوین و طالقان و اشتهارد.
8- گویش های تاکستان، چال، اسفرورین، خیارج ،خوزنین، دانسفــان، ابراهیم آباد و سگز آباد که به تاتی خلخال نزدیک اند.
9- گویش های تالش ، از الله بخش محله شاندرمین در جنوب تالش شوروی و در شمال ایران که اصولاً به زبانهای تاتی آذربایجان وابسته اند.
گویش استان بوشهر در تمام مناطق فارسی محلی است که بنمایه لری دارد. برای مرزبندی آن، انواع گویش منطقه را از لحاظ جغرافیایی به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم میکنند که هر قسمت ویژگی خاص خود را دارد و دارای تفاوتهای اندکی است. زبانهای عربی نیز در جاهایی مانند بندر عسلویه، کنگان، جزیره شیف و جزیره شمالی و جنوبی بندر ریگ رایج است. در همه گویشهای منطقه واژههای فارسی باستان، اوستایی و پهلوی دیده میشود که بازمانده صرف زبان پهلوی هنوز هم در گویش دشتی (دشتیانی) رایج است. گویش شمالی استان شامل گویش شهرستان دشتستان، گناوه و دیلم است. به علت ارتباط بندری بوشهر با کشورهای عربی و نیز تسلط انگلیسیها و هلندیها در منطقه، پارهای واژههای بیگانه نیز در گفتار مردم این منطقه شنیده میشود.گویش جنوبی شامل گویش شهرستانهای تنگستان، دشتی، گنکان و دیر است. مردم در شهر بوشهر هم اکنون فارسی صحبت میکنند اما گویش آنها همسو با گویش تنگستانی است. در شهرستان دشتستان شناسه «می» در جلو افعال به کار میرود و این واژه «می» در شهرستان گناوه و دیلم تبدیل به «ای» میشود. میکنم؛ ایکنمekonom میکرد؛ ekerd
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
گزارش مشاهده محیط فیزیکی و برآورد نیروهای انسانی
مشخصات مدرسهای را که اینجانب مریم کمالزاده گیلانی در آن واحد تمرین معلمی 1 خود را کارآموزی کردم، به شرح زیر است:
نام واحد آموزشی بنده مدرسه راهنمایی تحصیلی دخترانه بنتالهدی الصدر 1 میباشد که کد آموزشی آن 20819003 است.
محل استقرار آن در لاهیجان، خ امیرشهید، خیابان استقلال و تلفن آن 2236210-141 میباشد.
وضعیت مدرسه مستقل و یک آموزشگاه عادی دولتی (دو نوبته) است.
مساحت مدرسهی مذکور به صورت تفکیک شده به قرار زیر است:
کل زمین مدرسه 25/2197 مترمربع و طبقهی هم کف آن 773 مترمربع. کل زیربنا مدرسه 1097 مترمربع، تعداد طبقات آن (2 طبقه)، تعداد کل اتاق و سالن آن 23 باب و مساحت کل اتاق و سالن 631 مترمربع میباشد. در این مدرسه 3 اتاق اداری به مساحت کل 54 مترمربع و 1 آزمایشگاه به مساحت 24 مترمربع، یک کتابخانه به مساحت 24 مترمربع، یک سالن اجتماعات به مساحت 96 مترمربع، 2 اتاق سرایداری به مساحت 36 مترمربع، 9 سرویس بهداشتی یه مساحت 3/26 مترمربع و سالنی به مساحت 15 مترمربع (کریدور) دارد.
در این مدرسه 14 اتاق به کلاس درس اختصاص یافته است که مساحت کل آنها 384 مترمربع میباشد. به طور تقریبی البته بعضی از کلاسهای که بنده در آنها حضور یافتهام، 8×5 مترمربع با ارتفاع 5/2 متر و با نورگیر چپ با 2 پنجرهی بزرگ در سمت چپ کلاس به طول و عرض 2 متر، با پردههای سبز و آبی در کلاسهای مختلف.
این کلاسها تخته سیاهی به طول و عرض 1×2 متر به رنگ سبز داشتند و مهتابیهای آنها دردو ردیف و هر ردیف 3 عدد دوقلو کارگذاشته شده بودند. البته برق تامین کننده کل ساختمان مدرسه برق 3 فاز است. دیوارهای کلاس با دو رنگ طوسی و سفید نقاشی شده بودند که تقریباً 5/1 متر نزدیک به سقف رنگ سفید و 1 متر پایینتر به رنگ طوسی بود.
تعداد دانشآموزان کل مدرسه 465 نفر و در کلاسهایی که من حضور داشتم، کلاس اول «د» 31 نفر، کلاس دوم «الف» 29 نفر، کلاس دوم «ج» 35 نفر و کلاس سوم «ب» 36 نفر دانشآموز داشتند.
البته تعداد دانشآموزان در کلاسها متغیر بود و دلیل آن حجم متغیر کلاسها، ترتیب قرار گرفتن دانشآموزان بر حسب حروف الفبا، نوسان دانشآموزان از لحاظ جمعیتی در هر پایه است.
گرمای موجود در هر یک از کلاسهای درس را یک دستگاه بخاری گازسوط 8000 تامین میکند و ضمناً خنک کردن هوا را در فصل بهار (خردادماه) پنکههای نصب شده در کلاسها سبب میشوند.
ترتیب قرارگرفتن میز و نیمکتها در هر کلاس به این ترتیب است که نیمکتها به سه ردیف اول و سوم هر ردیف 7 نیمکت و ردیف وسط به تناسب جمعیت کلاسها از 2 تا 4 ردیف چیده شدهاند.
در این مدرسه که میرفتم، بعضی از نیمکتها چوبی بودهاند، البته ردیفهای جلو و ردیفهای عقب فلزی و بزرگتر بودند و البته افرادی که بر روی ردیفهای جلوتر نشتهاند، نسبت به افراد ردیفهای عقبی ریزجثته بودند. اینگونه چیدن میز و نیمکتها، باعث میشود که دانشآموزان در وضعیت راحتتر جسمی و روحی قرار گیرند و اثر مثبتی در یادگیری آنها دارد.
امکانات ورزشی و تفریحی دانشآموزان این مدرسه در حد معمولی یعنی 2 عدد سبذ بسکتبال و 1 عدد تور والیبال و 2 عدد میز پینگپنگ، چند عدد توپ والیبال و بسکتبال و راکت تنیس، 2 عدد راکت بدمینتون همراه با توپ آن و 3 عدد طناب بازی و شطرنج است که البته در حیاط مدرسه به ورزش میپردازند و محوطهای سربسته برای روزهای برفی و بارانی نداشتند.
وسایل کمکآموزشی این مدرسه البته برای تمامی دانشآموزان فقط 1 تلویزیون و 1 دستگاه ویدئو همراه با فیلمهای آموزشی و البته ضبط صوت و چند عدد نوار قرآن و زبان انگلیسی.
برای تدریس هم معلم تنها از تخته سیاه و گچ رنگی و سفید و تخته پاککن استفاده میکرد که این تخته سیاه با نیمکت جلویی 1 متر فاصله داشت و بچههای دو نیمکت جلو از گرد و خاک پاک کردن تخته سیاه رنج میبردند. البته به نظر من اگر به جای تخته سیاه در کلاسها از وایتبرد استفاده میشد، بسیار بهتر بود، چون هم تمیزتر و هم بهداشتیتر بود.
کتابخانهی این مدرسه 2000 جلد کتاب داشت که البته همهی آنها در حد مطلوب نبودند و ضمناً محل مطالعهی مخصوص وجود نداشت، چون همانطور که گفتیم، مساحت کتابخانه تنها 24 مترمربع بود که نصف بیشتر آن را کتابهای موجود در قفسهها پر کرده بودند.
در مورد آزمایشگاه هم تجهیزات در حد متوسط بود و نمازخانه هم وضعیتی مطلوب از نظر بهداشتی نداشت. چون در یک لحظه که وارد نمازخانه شدم، بوی نامطلوب جوراب میداد.
تعداد آبخوریها 6 عدد بود که از آب لولهکشی شهری تامین میشدند. به نظر من تعداد آبخوریهای مناسب بودند با تعداد دانشآموزان، چون معمولاً در یک واحد آموزشی بیشتر از این حد از آبخوری استفاده نمیشود.
وظع نظافت مدرسه خوب بود. البته بچههای مدرسه نیز در این کار همکاری داشتند (بهداشتیاران مدرسه)، که از طرف مربی بهداشت به این کار گماشته شده بودند.
کارکنان اداری این نوبت از مدرسه تشکیل شده بودند از: 1 نفر مدیر خانم، 2 نفر معاون خانم، 1 نفر مربی بهداشت و 2 نفر خانم دفتردار آقا. لازم به ذکر است در دفتر آقایان یک دستگاه کامپیوتر برای کارهای اداری و یک دستگاه فتوکپی و کمدهای حاوی پروندههای دانشآموزان و پروندههای اداری مدرسه مشاهده میشد.
پوشش مدیر و کارکنان اداری و آموزشی و دانشآموزان مدرسهی مذکور، پوششی در حد متعارف و فرمهای معمولی جامعه در تمامی مدارس ایران اسلامی بود.
گزارش مشاهده فعالیتهای اجتماعی مدرسه
1. کیفیت برخورد مدیر با معاون و کارکنان و معلمان و دانشآموزان، اولیاء و سایر کارکنان مدرسهای که من در آن جا کارورزی داشتم، مدیر مدرسه خانم مرافع بود که مدیریت مدرسه دخترانه بنتالهدی صدر 1 بود. در این مدتی که من در آنجا بودم، همکاریهای لازم را نمودند، زنگهای کلاس مدیر در دفتر خودش مشغول کارش بود، ولی بعد از زنگ کلاس، یعنی در زنگهای تفریح به معلمان که در دفتر معلمان مینشستند، سر میزد و با آنها در مورد کار و اگر مشکلی داشتند، صحبت میکرد و به کار آنها رسیدگی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
عنوان :
شیوه های انشا نویسی
تهیه کنندگان :
ربابه قناعتی- سعدان
فهرست
مقدمه ........................................................................................3
چکیده مطالب ...........................................................................4
درس انشاء .................................................................................6
انشاءکوتاه .................................................................................11
نوشتن انشای بلند..... ..............................................................17
انشای گروهی ..........................................................................18
نتیجه ......................................................................................20
کلمات کلیدی .........................................................................21
مقدمه
از آغاز تحصیل و تدریس در آموزش و پرورش شاهد بوده ایم که به شکل سنتی در هر کلاس موضوعی مطرح می شد و هفته ی آینده تعدادی از بچه ها نوشته های خود را می خواندند .
دوباره موضوعی دیگر و قصه تکراری ، نوشته های تکراری . با خودم اندیشیدم برای خروج از این دایره تکرار چه باید کرد ؟ به این نتیجه رسیدم که از ذهن های خالی چیزی بیرون نمی تراود ، لذا بر آن شدم تا مطالبی جهت تدریس و آموزش انشای فارسی آماده کنم . گرچه سنت شکنی کار سختی است و عوض کردن ذهنیت دانش آموزان که در کلاس انشا هیچ آموزشی نمی دیدند .
اما کم کم نه تنها دانش آموزان روش جدید را پذیرا شدند ، بلکه اولیای آنان نیز با استقبال از این تغییرات ، بیان می کردند که ما ندیده بودیم انشای فارسی آموزش داده شود و خوشحال از این که فرزندانشان الفبای نوشتن را می توانند یاد بگیرند و در آینده مشکلی در نوشتن نداشته باشند .
این سخنان مشوق من بودند ، حاصل کار نیز مجموعه ای شد از تجربیات شخصی و مطالعاتی که عیناً در کلاس پیاده کردم . کلاس درس انشا را با قصه خوانی و نقاشی جذاب کردم برای مطالعه از هر کتابی که تشخیص می دادم استفاده می کردم به ویژه خواندن کتابهای تخیلی که بیشتر مورد توجه کودکان می باشد . با بررسی نقاشی ها و تقویت حواس بینایی و شنوایی دانش آموزان و بر پایی نمایشگاه سعی کردم ذهن و تفکر دانش آموزان را باورکنم و روح تازه ای به درس انشا ببخشم
.
چکیده مطالب
انشا در معنای کلمه یعنی نوآوری و خلاقیت در نوشتن بنابراین دانش آموزان در تولید فکر و اندیشه برای نوشتن باید توانایی کامل را داشته باشد نوشتن نوعی اندیشیدن است و ما باید سعی کنیم فکر نویسنده خلاقانه و مدرن و به صورت منطقی و هنرمدانه بیان شود واگر نوشتن را به منزله ی تابعی از تفکر بدانیم باید آنرا آموخت زیرا تفکر باید به جریان بیافتد و هدایت شود و باید به بچه ها یاد داد که چگونه به مسائل توجه کنند باید مراحل گوناگون طراحی انشا را به دانش آموزان آموخت و آن ها را وادار به مطالعه کرد و فکر آن ها را باور کرد و این کار جز با علاقه مند کردن آن ها به مطالعه و جذاب کردن کلاس انشا میسر نخواهد شد کسی می تواند نویسنده ی خوبی بشود که خواننده ی خوبی باشد .
تنها با گفتن و صحبت کردن برای بچه ها دانش آموزان کتابخوان نمی شوند آنها باید معلمان را به عنوان الگوی عملی بپذیرند و قبول کنند پس قدم اول در انشا نویسی علاقه مند کردن بچه ها به کتاب و کتاب خوانی است و معلمان همراه با آن ها به مطالعه بپردازند در جلسه دوم می توانیم داستان بخوانیم مثلا به دنبال گم شده نقش داستان تخیلی در جلسه سوم می توانیم از طریق نقاشی بچه ها را به مطالعه و کتاب خوانی علاقه مند کنیم و فضای داستان را نقاشی کنند و بیشتر صحنه هایی را که خوششان می آید نقاشی کنند .
می توانیم چندین جلسه این کار را ادامه دهیم چون هدف جذاب کردن کلاس نقاشی است و می گوییم کسی در کلاس حق ندارد به دیگران بخندد چون این خنده ها با هم خندیدن است نه به هم خندیدن .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
شهریار
استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار) در سال ۱۲۸۵ هجری شمس در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در روستای خشکاب در بخش قره چمن آذربایجان متولد شد. پدرش حاجی میر آقا خشکنابی و از وکلای مبرز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوش نویسان دوره خود و با اینان و کریم الطبع بود.
او در اوایل شاعری بهجت تخلص میکرد و بعداْ دوباره با فال حافظ تخلص خواست که دوبیت شاهد از دیوان آمد و خواجه تخلص او را شهریار تعیین کرد. او تحصیلات خود را در مدرسه متحده و فیوضات و متوسطه تبریز و دارالفنون تهران گذراند و تا کلاس آخر مدرسه طب تحصیل کرد و به مدارج بالایی دست یافت ولی در سالها آخر تحصیل این رشته دست تقدیر او را به دام عشقی نافرجام گرفتار ساخت و این ناکامی موهبتی بود الهی؛ که در آتش درون وسوز و التهاب شاعر را شعله ور ساخت و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژه ای کشانید
تا جایی که از بند علائق رست و در سلک صاحبدلان درآمد و سروده هایش رنگ و بوی دیگر یافت و شاعر در آغازین دوران جوانی به وجهی نیک از عهد این آزمون درد و رنج برآمد و برپایه هنری اش به سرحد کمال معنوی رسید.
غالب غزلهای سوزناک او که به دائقه عموم خوش آیند است. این عشق مجاز است که در قصیده زفاف شاعر که شب عروسی معشوقه هم هست؛ با یک قوس صعودی اوج گرفته؛ به عشق عرفانی و الهی تبدیل میشود. ولی به قول خودش این عشق مجاز به حالت سکرات بوده و حسن طبیعت هم مدتها به همان صورت اولی برای او تجلی کرده و شهریار هم بازبان اولی با او صحبت کرده است.
اصولاْ شرح حال و خاطرات زندگی شهریار در خلال اشعارش خوانده میشود و هر نوع تفسیر و تعبیری که در آن اشعار بشود به افسانه زندگی او نزدیک است
. عشقهای عارفانه شهریار را میتوان در خلال غزلهای انتظار؛ جمع وتفریق؛ وحشی شکار؛ یوسف گمگشته؛ مسافر همدان؛ حراج عشق؛ ساز صباء؛ ونای شبان و اشک مریم: دو مرغ بهشتی....... و خیلی آثار دیگر مشاهده کرد. محرومیت وناکامیهای شهریار در غزلهای گوهرفروش: ناکامیها؛ جرس کاروان: ناله روح؛ مثنوی شعر؛ حکمت؛ زفاف شاعر و سرنوشت عشق بیان شده است. خیلی از خاطرات تلخ و شیرین او در هذیان دل: حیدربابا: مومیای و افسانه شب به نظر میرسد.
استاد شهریار سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانه پربار و افتخار در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ به ملکوت اعلی پیوست و پیکرش در مقبره الشعرای تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنرمندان آن دیار است به خاک شپرده شد.
سلام بر حیدربابا (حیدر بابیه سلام)سروده استاد شهریار
حیدربابا نام کوهى در زادگاه استاد محمد حسین بهجتى تبریزى ملقب به شهریار است . منظومة « حیدربابایه سلام » نخستین بار در سال ١٣٣٢ منتشر شد و از آن زمان تا کنون به زبانهاى مختلفى ترجمه شده است . لیکن ترجمه بى بدیل آن به شعر منظوم فارسى توسط دکتر بهروز ثروتیان شاهکارى ماندگار است .
مترجم در توضیح هدف خود از انجام این کار بسیار دشوار مى گوید : « زیبایى یک شعر در وزن و آهنگِ کلماتِ همنشین در یک بیت و هماهنگى آواها از نظر نرمى و درشتى و حتى برداشت و فروداشتِ حرکات نهاده شده که ذوق و استعداد هنرمند آنها را به هم دوخته، است تا خواست دل او را به صورتى مؤثر و دل انگیز بیان کند. از همین روست که هر گونه تغییر در صورتِ شعر زیبایى و دلربایى آن را پریشان مى سازد بى آنکه شاید به شکل خیالى یا