لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)
زندگینامه
محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار در سال 1285 هجری شمسی در روستای زیبای « خوشکناب » آذربایجان متولد شده است.
او در خانواده ای متدین ، کریم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد. پدرش حاجی میر آقای خوشکنابی از وکلای مبرز و فاضل وعارف روزگار خود بود که به سبب حسن کتابتش به عنوان خوشنویسی توانا مشهور حدود خود گشته بود.
شهریار که دوران کودکی خود را در میان روستائیان صمیمی و خونگرم خوشکناب در کنارکوه افسونگر « حیدر بابا » گذرانده بود همچون تصویر برداری توانا خاطرات زندگانی لطیف خود را در میان مردم مهربان و پاک طینت روستا و در حریم آن کوه سحرانگیز به ذهن سپرد.
او نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود . بی شک سرایش این شعر کودکانه ، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود.
شهریار شرح حال دوران کودکی خود را در اشعار آذربایجانیش بسیار زیبا،تاثیر گذار و روان به تصویر کشیده است.
طبع توانای شهریارتوانست در ابتدای دهه سی شمسی و در دوران میانسالی اثر بدیع و عظیم« حید ربابایه سلام» را به زبان مادریش بیافریند .
او در این منظومه بی همتا در خصوص دوران شیرین کودکی و بازیگوشی خود در روستای خشکناب سروده است:
قاری ننه گئجه ناغیل دییه نده ،
( شب هنگام که مادر بزرگ قصه می گفت، )
کولک قالخیب قاپ باجانی دویه نده،
(بوران بر می خاست و در و پنجره خانه را می کوبید،)
قورد کئچی نین شنگیله سین ییه نده،
( هنگامی که گرگ شنگول و منگول ننه بز را می خورد،)
من قاییدیب بیر ده اوشاق اولایدیم!
(ای کاش من می توانستم بر گردم و بار دیگر کودکی شوم !)
شهریار دوران کودکی خود را درمیان روستائیان پاکدل آذربایجانی گذراند. اما هنگامی که به تبریز آمد مفتون این شهر جذاب و تاریخ ساز و ادیب پرور شد. دوران تحصیلات اولیه خود را در مدارس متحده ، فیوضات و متوسطه تبریز گذراند و با قرائت و کتابت السنه ترکی ، فارسی و عربی آشنا شد.
شهریار بعدا به تهران آمد و در دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسه ی طب تحـصیل کردو در چـند مریض خانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذراند ولی د رسال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیش آمدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شد و با وجود مجاهـدتهـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 به بانک کـشاورزی تهـران داخل شد .
شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرده، که ثـمره این وصلت دودخـتر به نامهای شهـرزاد و مریم است.
از دوستان شهـریار مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه وزاهدی رامی تـوان اسم بـرد.
وی ابتدا در اشعارش بهجت تخلص می کرد. ولی بعدا دوبار برای انتخاب تخلص با دیوان حافظ فال گرفت و یک بار مصراع:
«که چرخ این سکه ی دولت به نام شهریاران زد»
و بار دیگر
«روم به شهر خود و شهریار خود باشم»
آمد از این رو تخلص شعر خود را به شهریار تبدیل کرد.
اشعار نخستین شهریار عمدتا بزبان فارسی سروده شده است.
شهریار خود می گوید وقتی که اشعارم را برای مادرم می خواندم وی به طعنه می گفت:
"پسرم شعرهای خودت را به زبان مادریت هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجه شود!"
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
بسمی تعالی
نقد تطبیقی شهریار و مفتون همدانی
(قصاید همای رحمت و سمای وحدت)
استاد شهریار
سید محمد حسین بهجت تبریزی با تخلص شهریار (1367-1258) ،یکی از شاعران برجسته معاصر است.
وی دوران کودکی خوی رادر کشاکش انقلاب و در جریان نهضت مشروطه به سر برد.تحصیلات خود را در تبریز آغاز نمود ودر مدرسه دارالفنون تهران ادامه داد و پس از پایان دوره متوسطه وارد دانشگاه پزشکی شد،اما به دلایلی تحصیل رارها کرد و در خط شاعری افتاد .
شهریار بیشتر اوقات خود را به سرودن شعر می گذرانید ،وی در سالهای انقلاب و پس از آن به مضامین اخلاقی و دینی در اشعارش روی آورد.
او در سرودن انواع شعرفارسی مهارت داشته و طبع آزمایی کرد و علاوه بر آن به زبان مادری خود ، ترکی آذری، نیز اشعاری زیبا سرود ه است؛ از جمله کارهای مهم ادبی منظومه حیدر بابا و کلیات دیوان اوست.
شهریار به شاعران طراز اول فارسی عشق میورزید و شیوة سرودن آنها درشعر او نمایان است .در شعر شهریار اندیشه های دینی و دلدادگی های فراوان نسبت به مولا علی (ع)مشهود است .(1)
» علی ای همای رحمت«
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا رادل اگر خداشناسی همه در رخ علی بینمگر ای سحاب رحمت تو بباری ورنه دوزخبرو ای گدای مسکین د رخانة علی زنبجز از علی که گوید به پسر که قاتل منبجز ازعلی که آرد پسری ابوالعجایبچو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازاننه خداتوانمش خواند،نه بشر توانمش گفتبه دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمتبه امید آنکه شاید برسد به خاک پایتچو تویی قضای گردان به دعای مستمندانچه زنم چو نای هردم زنوای شوق او دمهمه شب در این امیدم ،که نسیم صبحگاهی
که به ما سوا فکندی همه سایه هما رابه علی شناختم من به خدا قسم خدا را به شرار قهر سوزد ،همه جان ما سوی را که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا راچو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا که علم کند به عالم شهدای کربلا را چو علی که میتواند که به سر برد وفا را متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را که زکوی او غباری به من آر توتیا را چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را که زجان ما بگردان ره آفت قضا را که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
زنوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است شــهریارا
»استاد مفتون همدانی«
سید آقا کبریایی متخلص به » مفتون « در سال 1268 ه.ش در شهر همدان متولد شد؛ با الهام ازنام پدرش او را »میرآقا « نامیدند ،گویند نسبت مفتون با سی وهشت واسطه به حضرت سید سجاد (ع)و خاندان عصمت و طهارت میرسد.
مفتون از ابتدای جوانی در طریق ولا قدم نهاد و دل به محبت سرور اولیاءعلی (ع)سپرد ، در درویشی پاک طینت بوده و چهره ای مهربان و نورانی داشته است .
شاعر همدانی ، پس از سپری کردن دوران نوجوانی و در سایة توجه و تربیت پدر و ارسته خود ، تحصیلات ابتدایی رادر همدان به انجام رسانید و دروس عربی و ریاضیات را ضمن اشتغال به کار روزانه ،نزد استادان فن تکمیل کرده، هیئت و نجوم رانیزآموخت ولی به دلیل نشو و نما در محیط ادب و عرفان ، طبع وی به ادبیات و سخنوری متمایل تر بوده؛ او ساعات فراغت خود را به مطالعه دیوان شاعران بزرگ می گذرانید.
مفتون د رآغاز کار شاعری، نام خانوادگی خود » کبریایی « را تخلص قرار می داد ،ولی به زودی آن راتغییر داده تخلص» مفتون« رابرگزید.
او از زمان کودکی و دوران نوجوانی همراه پدر خویش در اغلب محافل و مجالس اهل فقر و درویشی رفت و آمد داشت ، سلوک عرفا را در یافت و اسلام راستین راهمراه محبت ائمه(ع) شناخت . بدین ترتیب چون به سن کمال رسید ، به عرفان روی آورد و عرفان ازابتدا با جسم و جانش همراه شد و دراثر توجه و تربیت و ارشاد پدر خود ، به خلق اثر عرفانی و کم نظیر
»مثنوی انسان کامل« که شمار ابیات آن ده هزار بیت راشامل میشود ، دست زد.
در سال 1302 از اولین کسانی بود که به انجمن ادبی همدان پیوست و از اعضای ثابت ، فعّال و پر کار آن انجمن بود.
شاعر ما که ازجوانی سابقة آزادی خواهی با دخالت خارجیان در ایران را داشت ،بیش از سایرین دچار گرفتاری و زحمت شد،به طوریکه که او را بازداشت و زندانی و سپس از همدان تبعید نمودندو زمانی که دوران تبعید و زندانی وی با همهءسختیهایش به پایان رسید، مفتون به شهر محبوب خود همدان برگشت ، وی در سرودن شعر ،پیرو سبک شاعران قدیمی است ، و در سرودن ، انواع شعر را آزمایش کرده؛ اگر چه از قصیده و مثنوی گرفته تا مخمس و ترجیع بند، قطعه و دیگر قالبها ، اما شهرت او بیشتر درغزل سرایی است؛ غزلیات او از نظر روانی و رسایی کلام کم نظیر است و سخن انسجام دارد.
مفتون در سال 1333، اقدام به چاپ دیوان خودنمود و در روز دهم مهر ماه 1334،جان به جان آفرین تسلیم کرد. (2)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
محمدحسین شهریار
سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵ - ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود که شعرهایی به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی دارد. از شعرهای معروف او میتوان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» به فارسی و «حیدر بابایه سلام» (به معنی سلام بر حیدربابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد. روز وفات این شاعر در ایران روز ملی شعر نامگذاری شدهاست.[۱]
زندگی
شهریار در جوانی
شهریار به سال ۱۲۸۵ درتبریز متولد شد.دوران طفولیت خود را در روستای مادری قیش قورشاق و روستای پدری خشکناب در بخش قرهچمن آذربایجان ایران سپری نمود. پدرش حاج میر آقا خشکنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز به تهران رفت و در مدرسهٔ دارالفنون (تا ۱۳۰۳) و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد. حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری «به علل عشقی و ناراحتی خیال و پیشآمدهای دیگر» ترک تحصیل کرد (زاهدی ۱۳۳۷، ص ۵۹). پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ و زمانی که شهریار در خراسان بود پدرش حاج میرآقا خشکنابی فوت میکند. و به سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. بعدها دانشگاه تبریز وی را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود
در سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود حیدر بابایه سلام را میسراید. گفته میشود گه منظومه "حیدرباباً در شوروی به ۹۰ درصد زبانهای جمهوریهای آن ترجمه و منتشر شدهاست.
در تیر ماه ۱۳۳۱ مادرش درمیگذرد. در مرداد ماه ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به نام خانم عزیزه عمید خالقی ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند، دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی هستند.
شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷، شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن، از جمله روح الله خمینی و سید علی خامنهای و نیز اکبر هاشمی رفسنجانی (انتشار پس از مرگ شهریار)سرود.
شهریار در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۱۳۶۷، بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرا در تبریز دفن شد.
عشق و شعر
گفته میشود، شهریار سال آخر رشته پزشکی بود که عاشق دختری شد.[نیازمند منبع] پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا میشود. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم میگیرند که دختر خود را به خواستگار مرفهتر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این که فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده بود ترک تحصیل کرد. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری شدن وی در بیمارستان میشود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر میرسد و همراه شوهرش به عیادت محمد در بیمارستان میرود. شهریار پس از این دیدار در بیمارستان شعری را که دو بیت آن در زیر آمدهاست، در بستر میسراید. این شعر بعدها با صدای غلامحسین بنان به صورت آواز خوانده شد.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا...
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی میشود به صورت جدی به شعر روی میآورد و منظومههای زیادی را میسراید. وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمه ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذربایجانی، جز آثار ماندگار این زبانهاست. منظومه حیدربابایه سلام، سروده شده به سال ۱۳۳۳، از مهمترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته میشود.
شعرها و کتابها
حیدر بابایه سلام، شعر ترکی
کلیات محمد حسین شهریار، مجموعه اشعار به زبان فارسی
منابع
↑http://server30.irna.com/01/news/view/line-10/8506266611104607.htm
زاهدی، لطفالله، «بیوگرافی استاد شهریار»، ۱۳۳۷، مندرج در دیوان شهریار، جلد اول، چاپ دهم، تهران: انتشارات نگاه و تبریز: انتشارات زرین، صص ۵۱ تا ۶۸.
زهری، علی، «به جای مقدمه»، مندرج در دیوان شهریار، جلد اول، چاپ دهم، تهران: انتشارات نگاه و تبریز: انتشارات زرین، صص ۳۷ تا ۴۰.
مرتضوی، منوچهر، «مقدمه»، تیر ۱۳۴۷، مندرج در دیوان شهریار، جلد اول، چاپ دهم، تهران: انتشارات نگاه و تبریز: انتشارات زرین، صص ۲۳ تا ۳۲.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه...................................................................................................................................صفحه2
تولد شهریار وخانواده پدری شاعر...................................................................................صفحه6
نخستین دوره تربیت وتحصیل........................................................................................صفحه7
مراتب شاعری.......................................................................................................... ...........صفحه7
تخلص شعری به نام شهریار..............................................................................................صفحه9
عشق شهریار........................................................................................................................صفحه9
شاهکار حیدر بابا ، یالان دنیا........................................................................................صفحه11
شهریار وابیاتی در وصف حضرت علی(ع)............................................................ .......صفحه13
احترام شهریار به شعرای بزرگ.................................................................................... صفحه14
شهریار و شعر نو................................................................................................................صفحه15
پاسخ شهریار به نقدی که به شعرآزاداو شده بود......................................................صفحه 15
شهریار و معاصرانش.........................................................................................................صفحه16
شهریار و موسیقی.............................................................................................................صفحه17
بر گشت شهریار به وطن خویش...................................................................................صفحه18
توجه مردم به اشعار شهریار............................................................................................صفحه19
شهریار و حافظ..................................................................................................................صفحه20
وداع شهریار.......................................................................................................................صفحه22
مقدمه
زبان شیرین فارسی که ازدوران های بسیاردوردر تاریخ تا کنون یکی از زبان های رایج دربوده ، همواره با آثاری آمیخته بود که به آن شعر می گویند جملاتی شیرین تر از معمول که گاه با وزن و قافیه و منظوم و گاه غیر منظوم ، اما ناقل احساسات و عواطف شاعر که متاثر از جائی یا چیزی یا کسی شده باشد که چون خواننده نیز آن را بخواند تحت تاثیر قرار گیرد.با این تعریف لازمه شعر این نیست که منظوم باشد و به گونه ای تحت نظمی خاص قرارگیرد.
حتی قبل ازآن که در دوران معاصر شاخه وسیع و گسترده ای به نام شعر نودر زبان پارسی به وجود آید نیز صاحب نظران بر همین عقیده بودند و تکیه اساسی روی
خیال انگیز بودن مطلب قرار داشت.
خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب ( اساس الا قتباس) وزن و قافیه را برای شعر امری فرعی می شمارد و معتقد است که اگرسخن دارای وزن و قافیه باشد ولی نیروی خیال شاعرانه بهآن راه نداشته باشد به آن سخن نظم گفته می شود نه شعر و ملک الشعرای بهار نیز چنین می گوید:
(ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نیافت
ای بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت)
درزبان ما شعر جایگاه والایی دارد وصدها دیوان اعم ازدواوینی که درسطح جهان شهره خاص و عام گشته با آن که حتی به چاپ نرسیده در گسترش ، محبوبیت و غنای این زبان تاثیرات به سزایی داشته و دارند. با نگرش به ملل دیگر که هر کدام روزگاری برای خود استقلال داشته و با زبان ملی خود سخن می گفتند ، اما در برابر هجوم دیگران حتی در مرتبه اول همه چیز خود را از دست دادند ، من جمله زبان خود را ، شاید این شاید این گنجینه های پر ارزش نقش والایی داشتند اما اگر فاقد این ارزش ها بودیم هم چون ملل دیگر اکنون آثاری از زبان و تمدن اولیه خود نداشتیم . مثلاحفظ زبان شیرین پارسی پس از حملات ویران گری چون هجوم مغول یا اعراب ، بدون حضور
شاعران وسخنان گوهر بارشان اگر غیر ممکن نمی نمود بسیار مشکل بود .در حالیکه در بیش از هفت قرن به صورت مسلم و قطعی امرا ، سلاطین و شاهان محلی حاکم بر ایران یا بیگانه بودند و یاهمچون نوکران چشم وگوش بسته ، به فرمان بیگانگان ودر
حالی که دردوران های نکبت بار تسلط اعراب بر ایرانیان ، حیوانات ا نسان نمایی چون خلفای بنی امیه و بنی عباس بر سرنوشت جهان اسلام حاکم بودند و این خلفا تعصبات جاهلانه ای نسبت به قومیت خود داشتند. در حالی که کوچکترین بی اعتنایی به هر یک از مظاهر قومیت عرب جزایی کمتر از مرگ نداشت ، آیا اگرزبان شیرین شعر نبود که این امرا را جذب کند ما امروز زبانی به نام فارسی داشتیم ؟ خیر.
پس این هنرمندان بزرگ عصر سخنوری بودند که باژرف اندیشی و ظرافت خاص خود نه تنها در طول تمام دوران ها بیانگر عشق وعاطفه بودند و نه تنها با هنرمندی ، زبان شیرین فارسی درعمق وجود بیگانگان نیز می کاشتند و نه تنها با زیباترکردن کلام، وحشیانی چون مغولان و بیابان گردهایی چون اعراب را نیز مجذوب فارسی می کردند ، بلکه در طول تمام تاریخ پژواک رسایی برای بانگ و فریاد افراد تحت ظلم و طبقات ستم کش جامعه نیز بودند واگر از آن عده که سخن وری را روزی نامه خود کردند بگذریم سایر سخنوران را می توان سربازان دلیری بر شمرد که بانثار خون قلم خود ، حریم زبان پارسی را پاسداری کردند که البته این بزرگ مردان عرصه ی علم وادب برای همگان حتی بیگانگان نیز شناخته شده اند و با سخنان دُرّ وار خود وبا کلام دلنشین خود ، خود را و زبان فارسی را جاویدان ساختند .
آثاری چون شاهنامه سراسر حماسه که پیغمبر سخن پارسی طوس سرود وکلام شیخ سعدی شیرازی که دریایی بی پایان از نصایحو پند حکمت است وحافظ سرور غزل سرایان جهان که با شاهکار خود عشق راستین را جاودان ساخت و.... .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
استاد شهریار
سید محمدحسین بهجت تبریزى، متخلص به شهریار فرزند حاج میر آقا خشکنابى، به سال 1283 خورشیدى در شهر فخرآفرین و مردپرور ایران، شهرستان تبریز، دیده به جهان باز کرد، پدر وى از وکلاى تبریز و دانشمندان بزرگ و اهل علم و ادب بود. سید محمدحسین شهریار، که زمان کودکى او مصادف با انقلابات تبریز بود، در قراء «شنگول آباد» و «قیش قرشاق» و «خشکناب» تحصیلات خویش را با گلستان و نصاب در مکتبخانه آن قراء و پیش پدر و در همان زمان با دیوان خواجه حافظ شیرازى آغاز کرد و شهریار در اینباره خود مىگوید: «هرچه دارم همه از دولت حافظ دارم» بعد از تحصیلات ابتدایى، سیکل اول متوسطه را در مدرسه متحده فیوضات به پایان برد و در سال 1300 به تهران آمد و بقیه تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون به اتمام رسانید (1303)، سپس وارد مدرسه طب شد و پس از پنج سال تحصیل، کمى قبل از اخذ دیپلم دکترا، مدرسه را ترک گفت و به خراسان رفت و تا سال 1314 در آن استان ماند. پس از این وى به تهران آمد و در خدمت بانک کشاورزى و پیشه هنر درآمد. شهریار، یکى از شعراى بزرگ و پرآوازه پارسىگوى آذرى زبان وطن عزیزمان ایران است که در قلمرو ادب و فرهنگ، آوازه شهرتش از مرزهاى ایران زمین گذشت و به اقصى نقاط جهان کشیده شد و نه تنها ایران بلکه بسیارى از کشورهاى دنیا تحت تسلط عطرآگین و امواج شعرش به همان لطافت و موزونى که مضراب استادى سازى را به نوا درمىآورد وى از نوک قلم خویش به مناسبتهایى شعر بر سطح کاغذ مىریخت.
محمدحسین شهریار، علاوه بر شعر و شاعرى، از موسیقى بهرهور بود و خود با نواختن سهتار و گوشهها و ردیفهاى موسیقى ایرانى آشنایى داشت و بیش از هر شاعر دیگر درباره موسیقى و هنر و هنرمندان موسیقى شعر سروده که در ذیل به آنها اشاره مىکنم: با همه بىکس و تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان من بىبرگ خزان دیده دگر رفتنىام تو همه باز و برى، تازه بهارا تو بمان داغ و درد است همه نقش و نگار دل من بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان زین بیابان گذرى نیست سواران را- لیک دل ما خوش به فریبى است، غبارا تو بمان هر دم از حلقه عشاق، پریشانى رفت بسر زلف بتان! سلسه دارا تو بمان شهریارا، تو بمان بر سر این خیل یتیم پدرا، یارا، اندوهگسارا تو بمان سایه در پاى تو، چون موج، دمى زار گریست که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان محمدحسین شهریار، در آستانه پاییز سال 1367 همگام با پاییز باغات و بوستان ایران زمین شمع وجودت به خاموشى گرایید ولى مشعل فروزان و مشعشعى که در شعر و ادبیات ایران برافروخت تا ابد، همچنان مشتعل خواهد ماند، روانش شاد. «ساز صبا» بزن که سوز دل من بساز مىگویى ز ساز دل چه شنیدى که باز مىگویى مگر چو باد وزیدى به زلف یار که باز به گوش دل سخنى دلنواز مىگویى مگر حکایت پروانه مىکنى با شمع که شرح قصه به سوز و گداز مىگویى به یاد تیشهى فرهاد و موکب شیرین گهى ز شور و گه از شاهناز مىگویى کنون که راز دل ما ز پرده بیرون شد بزن که در دل این پرده راز مىگویى به پاى چشمهى طبع من این بلند سرود به سرفرازى آن سروناز مىگویى به سر رسید شب و داستان به سر نرسید مگر فسانهى زلف دراز مىگویى دلم بساز تو رقصید که خود چو پیک صبا پیام یار به صد اهتزاز مىگویى به سوى عرش الهى گشودهام پر و بال بزن که قصه راز و نیاز مىگویى نواى ساز تو خواند ترانه توحید حقیقتى به زبان مجاز مىگویى ترانهى غزل «شهریار» و ساز «صبا»ست بزن که سوز دل من بساز مىگویى «مرحبا حسین» براى دوست عزیز حسین تهرانى استاد ضرب چون سرکنى به زمزمه، شور و نوا حسین مجلس کنى به شور و نوا کربلا حسین در مجلس تو تا در و دیوار از شعف افشان کنند دست و بگویند یا حسین «امروز در ممالک جان، دست دست تست» بالاى دست جمله زدى اى بلا حسین از ضرب جز ادا و اصولى نمانده بود حق اصول ضربى تو کردى ادا حسین این گرمى و لطافت و نرمى و پختگى است در پنجه تو آیت لطف خدا حسین دیدى که استفاده نکرد از تو رادیو! یک مرد هم نگفت که چون و چرا حسین با اینکه در محافل انس و طرب تمام هستند مخلص تو ز شه تا گدا حسین پاداش اهل ذوق در این مملکت بلاست تنها تو نیستى به بلا مبتلا حسین تا رادیو سپرده نگردد به دست اهل هر دم فضیحتى است به تحویل ما حسین فریاد کن ز ظلم و تعدى که گفتهاند آنجا که قصه قصه زور است یا حسین لیکن صفاى عالم صنعت نگاهدار از جمله حق صحبت ساز صبا حسین حق مسلمى است صبا را به موسیقى جان تو صبا که تو دارى صفا حسین بارى دل گرفتهى ما نیز وا شود روزى که مشت بىهنران گشت وا حسین اینک به دست خط همایون شهریار تسجیل مىشود (لقب) «مرحبا حسین» «صبا مىمیرد» عمر دنیا به سر آمد که صبا مىمیرد ورنه آتشکده عشق کجا مىمیرد صبر کردم به همه داغ عزیزان یا رب این صبورى نتوانم که صبا مىمیرد غسلش از اشک دهید و کفن از آه کنید این عزیزست که با وى دل ما مىمیرد به غمانگیزترین نوحه بنالى اى دل که دلانگیزترین نغمهسرا مىمیرد دگر آوازه بوالقیس و سلیمان، هیهات هدهد خوش خبر شهر سبا مىمیرد شمع دلها همه گو اشک شو از دیده بریز کاخرین کوکبه ذوق و صفا مىمیرد خود در آفاق مگر چشم خدا بینى نیست کاین همه مظهر آیات خدا مىمیرد هر کجا درد و غمى هست بمیرد به دوا این چه دردیست خدایا که دوا مىمیرد قدر ما زنده بدو بود، خدا را یاران هم صبا مىرود و هم قدما مىمیرد از گریبان غم و ماتم سنتور حبیب سر نیاورده برون، ساز صبا مىمیرد عمر (شهنازى) و استاد (عبادى) باقى