لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
بمب کا لریمتر
بدست آوردن ارزش حرارتی یک سوخت از مهمترین پارامترهای مربوط به سوختها می باشد .هر گاه مقداری از سوخت به طور کامل سوزانده شود و حرارت ناشی از آن محاسبه گردد می توان ارزش حرارتی آنرا محاسبه نمود.روشی که در صنعت برای محاسبه ارزش حرارتی یک سوخت به کار میرود استفاده از حرارت بوجود آمده از سوخت برای گرم کردن یک مایع وبه طور معمول آب خالص است با محاسبه مقدار افزایش درجه حرارت آب میتوان حرارت بوجود آمده از سوخت رابه دست آورد آنچه که مهم است اینست که انفجار در یک محیط مناسب وکاملا"بسته باید صورت بگیرد در غیر این صورت نتایج واعداد بدست آمده فاقد ارزش میباشند .در مورد سوختهای جامد هم این نکته ضروری است که باید سوخت را به صورت پودر در آورد و فورا" آنرا وزن نمود چون رطوبت هوا به سرعت جذب سوخت خواهد شد وبا تغییر وزن ارزش حرارتی آن از بین خواهد رفت نکته مهم دیگر این است که سوخت مصرف شده باید به دقت اندازه گیری شود .
چگونه باید از بمب کالریمتر استفاده نمود :
برای استفاده از این دستگاه باید در اتاقی آزمایش انجام شود که تغییرات دمایی آن پایین ویا ناچیز باشد درضمن این دستگاه نباید در مجاورت گرما باشد . قبل ازانجام آزمایش بایدبمب را کاملا"با آب شست وسپس آنرا به طور کامل خشک نمود .کاسه نمد دستگاه هم میبایست کاملا"تمیز باشد ضمنا" استفاده از مقداری گریس هم برای آب بندی کامل توصیه می شود .
شرح دستگاه :
دستگاه این آزمایش عبارت است از یک محفظه استوانه ای شکل که روی پایه ای نصب شده است.بمب دستگاه دارای دو سوپاپ یکی برای ورود هوا ودیگری برای خروج دود می باشد.قسمت الکتریکی دستگاه شامل مدار جرقه ومدار موتور هم زن داخل محفظه بمب می باشد برای ایجاد جرقه و به کار انداختن هم زن کلید مخصوص و جدا گانه ای روی دستگاه وجود دارد .وجود هم زن داخل دستگاه بدلیل این است که دمای تمام نقاط آب داخل مخزن یکسان باشد.همچنین یک ترمومتر هم بر روی دستگاه نصب شده است که امکان مشاهده دقیق دما را فراهم می آورد.
روش پر کردن بمب کالریمتر:
در هنگام پر کردن بوته بمب به وسیله سوخت باید توجه داشت که سوخت از محفظه آن بیرون ریخته نشود چون در این صورت نتایج آزمایش بی ارزش خواهد بود بعد از بستن بمب فشار اکسیژن داخل آنرا با استفاده از کپسول به فشار مورد نظر میرسانیم در صورت ازدیاد فشار داخل مخزن با استفاده از شیر اطمینان فشار راتنظیم میکنیم.
روش انجام آزمایش:
1- مقدار معینی از سوخت (حدود یک گرم)را به دقت وزن می کنیم وآنرا داخل بوته می ریزیم در این هنگام باید دقت نمود تا دستگاه به شکل کاملا"عمود قرار گیرد تا سوخت از بوته خارج نشود.
2- سیم احتراق را طوری تنظیم می نماییم که مطمئن باشیم با سوخت در تماس است .سپس اتصال سیم را با میله های احتراق محکم می نماییم .
3- اکنون هنگام بستن دستگاه می باشد برای این کار در دستگاه را می پیچانیم و دقت می کنیم تا همیشه دستگاه بصورت عمودی قرار بگیرد.
4- بمب را توسط پیچهای مربوطه به کپسول اکسیژن متصل می کنیم وبه آرامی شیر کپسول را باز می کنیم تا فشار 450پوند برمتر مربع در دستگاه بوجد آید .
5- در صورتیکه فشار داخل دستگاه از این مقدار بیشتر شد با استفاده از شیر اطمینان این مقدار فشار را کاهش می دهیم تا به مقدار مورد نیاز برسیم. اگر بدون دقت این کار انجام شود ویا اینکه شیر به سرعت باز گردد مقداری از سوخت به خارج دستگاه منتقل می شود و نتایج آزما یش به کلی اشتباه خوا هد شد.
6- اکنون بمب را از کپسول اکسیژن جدا نموده وآنرا داخل ظرف مربوطه قرار می دهیم باید دقت نمود تا بمب کاملا"در جای خود قرار بگیرد .
7- مقداری مشخص آب مقطر (2180 گرم ) داخل دستگاه می ریزیم.
8-. ظرف دو جداره را نیز از آب پر می کنیم .
9- همزن را در جای خود قرار داده و تسمه آنرا به موتور هم زن وصل می کنیم .
10- ترمو متر را در جای خود قرار داده و آنرا توسط گیره ثابت می نما ییم.
11- موتور هم زن را روشن نموده وپس از 3 دقیقه دما ی آب را یادداشت کرده ومدار جرقه را وصل می کنیم.
12-توسط کرنو متر و ترمو متر به فاصله نیم دقیقه دمای آب را یادداشت می کنیم .
13- زمانیکه دمای آب اطراف بمب در 6 مرحله متوالی از اندازه گیری ثابت ماند میتوانیم آزمایش را پایان دهیم.
روش تعیین ارزش حرارتی سوختها:
برای توضیح بیشتر اطلاعات زیر را خواهیم داشت:
وزن بوته وسوخت:a gr وزن بوته:b gr
وزن آب دور تا دور بمب:W gr وزن سوخت:c gr
ارزش آبی دستگاه :w gr وزن کلی معادل آب:(W-w)gr
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
* عنوان مورد بررسی :
* زیر نظر استاد محترم :
جناب آقای دانش پژوه
* محقّق و گردآورنده :
بهمن نژادغفار
202
(زمستان1384 )
نام او به اتفّاق تذکره نویسان محمّد و لقب او جلال الدّین است و همه مورّخان او را بدین نام و لقب شناخته اند و او را جز جلال الدّین به لقب خداوندگار نیز می خوانده اند .
« خطاب لفظ خداوندگار گفته ی بهاء ولد است » و در بعضی از شروح مثنوی هم از وی به مولانا خداوندگار تعبیر می شود و احمد افلاکی در روایتی از بهاء ولد نقل می کند « که خداوندگار من از نسل بزرگ است » و اطلاق خداوندگار با عقیده الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقدند و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت به مریدان خود در اعتقاد همه ی صوفیان تناسب تمام دارد ، چنانکه نظر به همین عقیده بعضی اقطاب ( بعد از عهد مغول ) به آخر و اوّل اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند .
لقب مولوی که از دیر زمان صفویه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد و در زمان خود و وی و حتی در عرف تذکره نویسان قرن نهم شهرت نداشته است و جز عناوین و لقب های خاص او نیست و ظاهراً این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولانای روم گرفته شده است .
در منشا ت قرن ششم ، القاب را ، به مناسبت ذکر جناب و امثال آن پیش از آنها با یای نسبت استعمال کرده اند . مثل جناب اوحدی فاضلی اجلی و تواند بود که اطلاق مولوی هم از این قبیل بوده و به تدریج بدین صورت یعنی با حذف مو صوف به مولانای روم اختصاص یافته است و موید این احتمال آن است که در نفحات الانس این لقب بذین صورت (خدمت مولوی ) بکرات در طی ترجمه ی حال وا به کار رفته و در عنوان ترجمه ی حال وی ، نه در این کتاب نه در منابع قدیمیتر مانند تاریخ گزیده و مناقب العارفین کلمه ی مولوی نیامده است . لیکن شهرت مولوی به مولوی روم ، مسلّم است و به صراحت از گفته ی حمد الله مستوفی و فحوای اطلاقات تذکره نویسان مستفات می شود و در مناقب العارفین هر کجا لفظ (مولانا) ذکر می شود مراد همراهان جلال الدین محمد است .
احمد افلاکی در عنوان او لفظ ( سر الله الاعظم ) آورده ، ولی در ضمن کتاب به هیچ وجه بدین اشاره نکرده است و در ضمن کتب دیگر هم دیده نمی شود .
مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سنه 604 هجری قمری اتفاق افتاد و علّت شهرت او به رومی و مولانای روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه بیشتر عمر و مدفن اوست بوده است ، چنانکه خود وی نیز همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ دل نبوده است .
نسبش به گفته ی بعضی ، از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و این را که مولانا در حقّ فرزند معنوی خود حسام الدّین چلپی گوید ؛ دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن به صراحت می رساند که نسبت حسام الدین به ابوبکر بالاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیّت و وجود مولوی که مربّی و مرشد او زاده ی ابوبکر صدیق است و صرف نظر از این معنی هیچ فایده ای بر ذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارمیه و نسبت او از طریق انهلال و قلب عنصر به شیخ مکرّم یعنی ابوبکر مترتب نمی شود .
پدر مولانا محمد بن حسین خطیبی است که به بهاء الدین ولد معروف شده است و او را سلطان العلماء لقب داده اند و پدر او حسین ابن احمد خطیبی به روایت افلاکی از افاضل روزگار و علّامه زمان بود ، چنان که رضی الدین نیشابوری در محضر وی تلمیذ می کرد و مشهور چنان است که مادر بهاء الدین از خاندان خارزمشاهیان بود ، وی معلوم نیست که به کدامیک از سلاطین آن خاندان انتساب داشت . احمد افلاکی او را دخت علا الدین محمد خوارزمشاه عمّ جلال الدین خوارزمشاه و جامی دختر علاء الدین محمد بن خوارزمشاه و امین احمد راضی وی را دخت علاء الدین محمد عمّ سلطان محمد خوارزمشاه می پندارد و این اقوال مورد اشکال است ، چه آنکه علاء الدین محمد خوارزمشاه پدر جلال الدین است نه عمّ او و سلطان تکش جز علاء الدین محمد پادشاه معروف ( متوفی 617 ) فرزند دیگر به نام و لقب نداشته است و نیز جزو فرزندان ایل ارسلان بن اتسز هیچ کس به لقب و نام علاء الدین محمد شناخته نشده و مسلم است که بهاء الدین ولد در هنگام وفات 85 ساله بود . وفات او به روایت امین رازی در سنه ی 628 واقع شده و بنابراین ولادت او مصادف بوده است با سال 543 و در این تاریخ علاء الدین محمد خوارزمشاه به وجود نیامده و پدر او تکش خوارزمشاه نیز قدم در عالم هستی ننهاده بود .
قطع نظر از آن که وصلت اقوام محمد خوارزمشاه با حسین خطیبی که در تاریخ صوفیان و سایر طبقات نام و نشانی ندارد ، به هیچ روی درست نمی آید و چون جامی و امین احمد رازی در شرح حال به روایت کرامت آمیز دور از حقیقت افلاکی نتوان گرفت ، ولی دولتشاه و مولف آتشکده که با منابع دیگر سروکار داشته اند از نسبت بهاء ولد به خوارزمشاهیان به هیچ وجه سخن نرانده و این قضیه را به سکوت گذرانیده اند . لقب مولوی که از دیر دارد و در زمان خود و وی و حتی در عرف تذکره نویسان قرن نهم شهرت نداشته زمان صفویه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص است و جز عناوین و لقب های خاص او نیست و ظاهراً این
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
سیماى یهود در ادب منظوم پارسى
(از سده سوم تا سده هفتم ه.ق)
عباس نادرى شیخ(1)
بررسى آثار منظوم ادب پارسى در ارتباط با یهودیان، گذشته از این که ما را با نحوهى تفکر شعرا و سخنوران در مورد یک گروه اقلیت فکرى و مذهبى آشنا مىکند، مىتواند ما را به درک بهتر اوضاع زندگى یهودیان آن دورهها رهنمون سازد. آثار این بزرگان که در واقع، بخش مهمى از هویت ملى و فرهنگى ما را تشکیل مىدهد، ارزش زیادى در درک صحیح الگوهاى رفتارى دارند. داشتن تساهل و تسامح در برخورد با افکار و عقاید مخالف فکرى و مذهبى، پرهیز از جزماندیشى و اختلافات فرقهاى و عقیدتى و همچنین پرهیز از ظاهربینى و درک حقیقت موجود در هر دین و آیینى اساس فکر و اندیشهى پدیدآورندگان این آثار است.
واژههاى کلیدى: ایران، یهودیان، ادب پارسى، مذهب، بنى اسرائیل، جهود.
بازتاب سیماى یهود در ادب منظوم پارسى در سدهى سوم تا سدهى هشتم هجرى قمرى از دو لحاظ قابل توجه است. نخست این که شاعران و سخنوران این دورهها به لحاظ فکرى، نسبت به یهود چگونه مىاندیشیدند و چه عواملى بر نحوهى نگرش آنها تأثیر مىگذاشت و دیگر این که، کدام بخش از زندگى اجتماعى این قوم در آثار منظوم این دوره بازتاب یافته است.
اخبار مربوط به یهودیّت و یهودیان در این گونه آثار به دو شکل جلوهگر شده است. بخشى از این اخبار در واقع، بازتاب همان روایات و حکایاتى است که در قرآن آمده است. کمتر سخنورى را مىتوان یافت که از قصص بنىاسرائیل و انبیاى این قوم سخنى به میان نیاورده باشد. برخى از ویژگىهاى مربوط به انبیا، سمبلى است براى بیان احساسات درونى شاعر، علىالخصوص هنگامى که پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله نعت مىشود، جامع تمام صفات برگزیدهى پیامبران پیشین خود معرفى مىگردد، پیامبرى که حُسن یوسف، هیبت موسى، شکوه سلیمان و حلم عیسى را به همراه دارد. نه تنها سخنوران و مورّخان اسلامى، بلکه تمام اقشار جامعه به پیروى از قرآن با احترام و تقدس خاصى از پیامبران بنىاسرائیل سخن مىگویند، اصلى که شاید خود یهودیان به پیروى از تورات، چندان آن را مراعات نمىکنند.
بخش دوم اخبار وارده در رابطه با خود قوم یهود است. قرآن در معرفى این قوم، اوصاف چندان مثبتى به کار نمىبرد؛ حرص شدید به دنیا،1 کتمان حقایق،2 سعى و اهتمام به قتل انبیا،3 بهانهجویى و خیانت در امانت4 از جمله صفاتى است که قرآن در مورد آنان به کار مىبرد. در مجموع اسلام حُسن نظرش به مسیحیّت بیشتر از یهودیّت است. دلیل موضعگیرى تند قرآن برضدّ قوم یهود ریشه در عملکرد خود قوم یهود داشت. تا زمانى که یهودیان برضدّ اسلام و پیامبر صلىاللهعلیهوآله موضع خشنى اتخاذ نکرده بودند، قرآن نیز موضع منفىاى نگرفته بود، اما با هجرت پیامبر صلىاللهعلیهوآله از مکه به مدینه و آغاز تنش بین مسلمانان و یهودیان که نتیجهى پیمانشکنى خود یهودیان بود، موضع قرآن و به پیروى از آن بینش مسلمانان نسبت به یهود تغییر کرد. طبیعى است، مسلمانى که قرآن مىخواند و از اوصاف قرآنى یهود آگاه مىشود، نمىتواند نگرش چندان مثبتى نسبت به این قوم داشته باشد. شعرا و سخنوران نیز تحت تأثیر قرآن دید مثبتى نسبت به یهودیان نداشتند. قرآن مؤثرترین عامل شکلگیرى افکار مسلمین نسبت به امور بود.
این گروه نخبه و تحصیلکرده که در واقع متولَّیان فرهنگى جامعه محسوب مىشدند، سعى داشتند تا سطح اخلاق را در جامعه بالا برده و فرهنگ ایرانى ـ اسلامى را غنا بخشند. غالب اخبار و روایات این گروه تکیه بر اخلاق داشت و بر رشد و توسعهى اخلاق اسلامى تأکید مىنمود. اگر رفتار قوم یهود، مورد انتقاد واقع مىشد به خاطر گذشتهى تاریخى منعکس شدهى آنان در قرآن و همچنین عملکرد آنان در جامعهى آن زمان بود. غالب مشاغل تحریم شده و مکروه5 در اسلام از سوى یهودیان اداره مىشد، آنان بزرگترین رباخواران جامعه محسوب مىشدند. حال، اگر مسلمانى به چنین عمل ضد اخلاقى مبادرت مىنمود به یهود تشبیه مىشد. انجام اعمال منافى شرع و اخلاق در خفا از سوى مسلمین از جملهى دیگر اقداماتى بود که عامل به آن به یهود تشبیه مىگردید. گر چه بیت ذیل، مربوط به چند دههى متأخر از دورهى مورد بحث ماست، اما به کارگیرى آن از سوى حافظ ناشى از ریشهدار بودن چنین رفتارى است؛ رفتارى که جامعهى اسلامى به خوبى از آن آگاه بود.
احوال شیخ و قاضى و شرب الیهودشان کردم سؤال صبحدم از پیر مى فروش6
شرب خمر یهودیان در خفا، ناشى از ممنوعیتهایى بود که جامعهى اسلامى در مورد شراب اعمال کرده بود. استفاده از شراب و خَمریات در اسلام حرام است، بنابراین یهودیان که به پیروى از آیین خود مجاز به استفاده از آن بودند، حق نداشتند در ملاء عام مبادرت به ساختن، خوردن و فروختن شراب کنند. آنان مىبایست به دور از انظار مسلمانان چنین کارى را مىکردند. بعدها این کار یهودیان نه تنها در مورد شراب، بلکه در مورد هر عمل حرام دیگر، نمادى شد براى اقدامات افرادى که در جهت خلاف اخلاق اسلامى گام بر مىداشتند.
عوامل دیگرى که بر خط مشى فکرى یک سخنور تأثیر مىگذاشت، خاستگاه جغرافیایى، مسائل اعتقادى و همچنین نحوهى معیشت شاعر بود. محیط، یکى از عوامل مؤثر در شکلگیرى و رشد شخصیت انسان به شمار مىرود. هر فردى سعى دارد تا به هنجارهاى پذیرفته شدهى محیط زندگى خود احترام بگذارد و از ناهنجارىها بپرهیزد. بسیار مهم است که ما بدانیم در پیرامون ما چه کسانى هستند و چه رفتارى دارند. ارزشها و ضدارزشها از نظر آنها چیست؟ بنابراین، شاعرى که در محیط زندگى خود، بخش کثیرى از اهل ذمّه به ویژه یهودیان را جاى داده بود و هر روز شاهد جریان زندگى آنان بود، نمىتوانست دیدگاهش با کسى که ارتباط مستقیمى با آنان نداشت و اوضاع زندگى آنان را به خوبى درک نمىکرد، یکى باشد.
بینش و نگرش اعتقادى هر فردى نقش مهمى در تعیین تفکر و شکوفایى اندیشه دارد. دیدگاه مذاهب و فرقههاى مختلف اسلامى نسبت به حق و حقوق ذمّیان متفاوت است. در این میان، فقه حنفى و شیعى رعایت حال ذمّیان را بیش از فقه شافعى و حبنلى کرده است. همچنین تفاوت بارزى در دیدگاه گروههاى فکرى معتزله، اخوانالصفا و صوفیان نسبت به این مسئله وجود دارد.7
در برخى موارد، در منابع تاریخى و ادبى ارتباط سخت و تنگاتنگى بین صوفیان، عرفا و ذمّیان دیده مىشود. یهودیان علىرغم سرسختى و لجاجتى که در حفظ آیین خویش نشان مىدادند، گاهى با مشاهدهى عملکرد عرفا و صوفیان با اشتیاق پذیراى اسلام مىشدند، یهودیانى که به واسطهى رفتار این گروه مسلمان شدهاند کم نیستند، به طور مثال از شعراى مورد بحث دروهى ما، شیخ احمد جام ژنده پیل، از عرفاى قرن پنجم8 و فخرالدین ابراهیم همدانى متخلّص به «عراقى» توانسته بودند، گروهى از یهودیان را مسلمان نمایند.9 صوفى، همان طور که اسباب اسلام آوردن کسى را فراهم مىساخت، ممکن بود خود نیز به آیین دیگرى در آید. هرچند عملاً خروج از اسلام بسیار کم رخ مىداد، با این حال، صوفى معتقد بود؛ اگر چیزى بتواند یک مسلمان را از دایرهى اسلام خارج کند، آن نیروى «عشق» است. عطار مىگوید: یهودى شدن یک مسلمان، خاصه یهودى شدن شیعه در واقع از شگفتىها است.
دل نفس شد و شگفت آمد گر یک علوى جهود گردد10
عطار عقیده دارد، کسانى که علىرغم وحدت وجود، قائل به تکثر وجود مىباشند در زمرهى «گبر» و «جهود» قرار دارند. از نظر او ممکن است که این وجود واحد در اجزاى کثیر متجلّى شود، اما این به منزلهى تکثر وجودى نیست. درست این است که انسان در وجود هر ذرهاى تنها یک خالق را ببیند و بر یگانگى او اذعان کند، اگر چنین شود، دیگر راه رسیدن به حقیقت محدود و منحصر به یک راه یا روش یک فرقهى مذهبى نمىگردد.
هر که را ذرهاى وجود بود پیش از هر ذرهاى سجود بود
نه همه بت ز زر و سیم بود که بت رهروان وجود بود
هر که یک ذره مىکند اثبات نفس او گبر یا جهود بود
در حقیقت، چو جمله یک بودست پس همه بودها نبود بود11
مولوى نیز در مثنوى و معنوى خویش، معتقد است که حقیقت ادیان یکى است و انبیا هدف واحدى را دنبال مىکردهاند. کتاب او که در واقع تفسیرى از قرآن و احادیث اسلامى است، دید چندان مطلوبى نسبت به یهودیان ندارد. از نظر او آنچه «جهود سگ»12 را وادار به دوگانه بینى و جدا دانستن ادیان مىکند، همانا ظاهربینى اوست.
آن جهود از ظرفها مشرک شده است نور دید آن مؤمن و مدرک شده است
چون نظر بر ظرف افتد روح را پس دو بیند شیث را و نوح را13
از نظرگاه است، اى مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و جهود14
مولوى در حکایات دیگرى که داستان آن دربارهى قتل نصارا توسط یک پادشاه «جهود» است، اعلام مىدارد که داستان این شاه به حکایت مرد احولى مىماند که به واسطهى معیوب بودن چشمش یک شیشه را دو شیشه مىدید. پند اطرافیان، مبنى بر این که شیشه یکى است و دوگانگى آن حاصل خطاى دید چشم توست، مؤثر واقع نشد، لذا او تصمیم گرفت با شکستن یکى، شیشه واقعى را از غیر واقعى تمیز دهد، اما شکسته شدن شیشه همان و محو شدن هر دو تصویر همان. از نظر او شاهى که در صدد نابودى مسیحیت بود، در واقع ضربه به هر دو دین مىزد و گر نه، دین موسى و عیسى یکى است و نمىشود یکى را شکست تا دیگرى را دید.15 او در حکایات دیگرى، باز به کشته شدن نصارا توسط شاه جهود اشاره کرده است. حکایت دوم او در واقع، همان داستان اصحاب «اخدود» سورهى «بروج» است.16
نگاه حقیرانهى مولوى به «جهود» همانا ناشى از عملکرد قوم یهود بود. قرآن دربارهى آنان مىگفت که یهودیان علىرغم اینکه مىدانستند محمد حق است و همان طور که فرزندان خود را مىشناختند، حقانیت دین اسلام را نیز به همان نسبت مىشناختند،17 ولى با این حال، مخالفت مىکردند. از دیدگاه اندیشمندان اسلام، یهود مخالف حق و حقیقت بود. مولوى مىگوید با این که حق در همه جا و همه چیز جلوه مىکند، اما شناخت آن کار هر کسى نیست. اگر چنین امرى کار سادهاى بود دیگر یهودى، مسیحى و زردشتى بودن معنایى نداشت.
گر میسر کردن حق رَه بُدى هر جهود و گبر از او آگه بُدى18
خانهى آن دل که ماند بىضیا از شعاع آفتاب کبریا
تنگ و تاریک است چون جان جهود بىنوا از ذوق سلطان ودود19
عنوان یهود، پشت سر خویش دنیایى از صفات منفى را پنهان مىکرد. از نظر برخى از شعرا، جهودى بودن برابر بود با «پستى»، «خیانت»، «بىوفایى»، «حرص» و «شر». ابیات ذیل در دواوین شعرى مویّد این صفات است.
زبونى کان ز حد بیرون توان کرد جهودى شد، جهودى چون توان کرد20
«به معناى ذلت»
از جهودى رهاند شاهى را دور کرد از کسوف ماهى را21
«به معناى پستى»
در بیت زیر یهودى معادل با «شر» قلمداد شده است که در مقابل «خیر» قرار دارد.
با جهودى معاملت مىساخت خیر دید آن جهود را بشناخت22
به عقیدت جهود کینه سرشت مار نیرنگ و اژدهاى کنشت23
حرص در پیرى جهودان را مباد اى شقى اى که خداش این حرص داد24
با در نظر گرفتن این عوامل ذکر شده ما مىتوانیم نحوهى نگرش شاعر و سخنور دورهى مورد نظر را نسبت به یهودیان شناسایى کنیم. نکتهاى که در این دواوین به گستردگى به کار رفته، همانا واژهى «جهود» است. خود یهودیان معتقدند که واژهى «جهود» داراى بار معنایى منفى و حقارتآمیزى است.25 در حالى که مطالعه منابع چنین چیزى را تأیید نمىکند. نویسندگان ما همیشه این واژه را معادل همان واژهى یهود به کار مىبردهاند. گر چه لازم است، مطالعه شود تا مشخص شود که اولین بار این واژه توسط چه کسى به کار برده شده است.
جنبهى دوم تحقیق بررسى بازتاب اوضاع اجتماعى و مظاهر زندگى یهودیان در ادب منظوم پارسى این دورهها است. یکى از این بازتابها ویژگى پوششى یهودیان است. حکومتهاى اسلامى براى تمایز ذمیان از مسلمانان قواعد و قوانین خاصى را تعیین کرده بودند که رعایت آنان واجب مىنمود. یکى از این قوانین، تعیین نشان یا لباس خاص ذمیان بود. تورات نیز یهودیان را در استفاده از پوشش یکسان با بیگانگان بر حذر مىدارد.26 در واقع، لباس یکى از نمادهاى تعیین هویت یک ملت و جامعه به شمار مىآید. از پوشش یهودیان در منابع اسلامى تحت عنوان «عسلى» به «رنگ عسل، سرخ یا زرد» نام برده شده است. گر چه این یک امر قراردادى بود و ممکن بود که در جاهاى متفاوت و سرزمینهاى دیگر فرق کند، مثلاً فاطمیان پوشش یهودیان را لباس سیاه قرار داده بودند27 که احتمالاً واکنشى بود نسبت به دشمنىهاى عباسیان. چون که پرچم و لباس عباسیان رنگ سیاه داشت. از سویى، فاطمیان از طرف عباسیان به یهودىگرى منتسب مىشدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
سعدی
ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله
زمینه فعالیت
شاعر و نویسنده
تولد
۵۸۵ یا حدود ۶۰۶شیراز، ایران.
مرگ
۶۷۱ یا ۶۹۱ هجری قمریشیراز، ایران.
گفتاورد
عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند/داستانیست که بر هر سر بازاری هست
آرامگاه سعدی
زندگینامه
استاد سخن : سعدی شیرازی در قرن هفتم هجری(سال 606ه.ق) در شهر شیراز به دنیا آمد. مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شیراز آموخت و سپس در حدود سال 620 برای اتمام تحصیلات به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه آن شهر به تحصیل پرداخت .او به مسافرت علاقه ی زیادی داشت و سالها به کشورهای مختلف سفر کرد و تجارب زیادی به دست آورد.او دو کتاب به نامهای گلستان و بوستان دارد و در این کتابها با زیباترین کلمات و جملات و در قالب حکایات شیرین به خواننده پند و اندرز می دهد. همچنین غزلیات ، قصاید ، قطعات ، رباعیات و مقالات و اشعار عربی هم دارد که همه ی آنها در کتابی به نام کلیات سعدی جمع آوری شده و به چاپ رسیده اند. سعدی پس از سالها سیر و سفر به زادگاهش ، شیراز بازگشت ودر سال 695 ه.ق، همانجا از دنیا رفت. آرامگاه او در شهر شیراز است. روانش شاد.
آرامگاه
سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذرانده و سپس در همانجا دفن شدهاست. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقب نماند. تا این که در سال ۱۱۸۷ ه.ق. به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ۲ طبقه بود. طبقه پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع میشد. در دو طرف راهرو دو اطاق کرسی دار ساخته شده بود. در اطاقی که سمت شرق راهرو بود، قبر سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کره بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اطاق میشد، که بعدها شوریده (فصیح الملک) شاعر نابینای شیرازی در اطاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که بر روی اطاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اطاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. رو به روی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.[۱]
گلستان کتابی است به نثر همراه با نظم ، شامل حکایات شیرین و پند و اندرزهای سعدی و دارای هشت باب است؛ به این ترتیب:
باب اول: در سیرت پادشاهان
باب دوم: در اخلاق درویشان
باب سوم: در فضیلت قناعت
باب چهارم: در فواید خاموشی
باب پنجم: در عشق و جوانی
باب ششم: در ضعف و پیری
باب هفتم: در تأثیر تربیت
باب هشتم: در آداب صحبت
سعدی در مقدمه ی گلستان از نعمتهای پروردگار یاد می کند و می گوید بندگان خدا باید شکرگزار باشند و یادشان باشد که خداوند همه چیز را برای آسایش و آرامش آنان آفریده است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
سعدی مسلمانی بسیار مومن و متدین بود و اشعار و سخنانش نشان دهنده ی ایمان قلبی اوست ، برای همین به دل خواننده می نشیند و در او تأثیر می گذارد.
حتماً بارها این ضرب المثل را شنیده اید: ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان. ادب به معنای دانش ،فرهنگ، معرفت، روش پسندیده و خوی خوش می باشد. سعدی ماجرای این ضرب المثل رادر باب دوم گلستان، چنین بیان نموده است:
لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان ؛ هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.
نگیرند از سر بازیچه حرفی کزان پندی نگیرد صاحب هوش
وگر صد باب حکمت پیش نادان بخوانند آیدش بازیچه در گوش
اگر بخواهیم این حکایت را به ساده بیان کنیم ، می توانیم بگوییم : از لقمان پرسیدند : از چه کسی ادب را یاد گرفتی؟ گفت: از افراد بی ادب ، به این ترتیب که کارهای زشت آنها را دیدم اما انجام ندادم. افراد دانا هر حرفی که می شنوند از آن پند می گیرند اماافراد نادان اگر صد جمله و سخن حکمت آمیز هم بشنوند، آن را شوخی و بازیچه می پندارند و پند نمی گیرند.
بسیاری از گفته های شیخ سعدی، به شکل ضرب المثلهای رایج در آمده اند و مردم آنها را در گفتگوهای خود به کار می برند.مانند:
*یکی را گفتند: عالِِمِ بی عمل به چه مانَد؟ گفت: به زنبور بی عسل.
زنبور درشت بی مروت را گوی
باری، چو عسل نمی دهی نیش مزن.
*تلمیذِ بی ارادت ، عاشق بی زرست ، و رونده ی بی معرفت مرغ بی پر، و عالِمِ بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانه ی بی در.
(تلمیذ=دانش آموز)
*هرکه در زندگانی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند.
*اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد.یعنی آنان که دست قّوّت ندارند سنگ خرده نگه دارند تا به وقت فرصت دَمار از دماغ ظالم برآرند.
*مُشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چون طبله ی عطارست، خاموش و هنرنمای. و نادن خود طبلِ غازی بلند آواز و میان تهی. (غازی= جنگجو) (طبله=قوطی)
از باب هشتم هم این حکایت را بخوانید:
دو کس دشمن مُلک و دینند : پادشاه بی حلم و زاهد بی علم.
بر سر مُلک مباد آن مَلک فرمانده
که خدا را نبود بنده ی فرمانبُردار
سعدی با این حکایت به پادشاهان و امیران پیام می دهد که برای اداره ی کشور،صبر و شکیبایی و ایمان به خدا و اطاعت از فرمانهای الهی لازم است و اگر پادشاهی این خصوصیات را نداشته باشد، کشور را به باد فنا می دهد. همچنین شخص دیندار باید ازمسائل دینی ،اطلاع کامل داشته باشد و تنها به عبادت خشک و خالی قانع نباشد، زیرا افراد نادان وبه ظاهر دیندار، با تعصب کورکورانه ی خود به دین آسیب می زنند و باعث بدبینی دیگران نسبت به دین می شوند.
به این حکایت توجه کنید:
خبری که دانی دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد.
بلبلا مژده ی بهار بیار
خبربد به بوم بازگذار
سعدی اینگونه سفارش می کند که سعی کنیم همیشه خوش خبر باشیم و هرگز اخبار نگران کننده را به کسانی که می دانیم از شنیدنش ناراحت ، و درنتیجه به ما بدبین می شوند ، نرسانیم.
و این حکایت:
دشمن چو از همه حیلتی فروماند ، سلسله ی دوستی بجنباند، پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند.
این هشداری است تا دشمن را دست کم نگیریم و از دشمن دوست نما غافل نشویم.
این حکایت از باب هفتم گلستان است:
هندوی نفط اندازی همی آموخت. حکیمی گفت: تو را که خانه نیین است بازی نه اینست.
تا ندانی که سخن عین صوابست مگوی
وانچه دانی که نه نیکوش جوابست مگوی
(نفط اندازی: یکی از فنون جنگی بوده که به وسیله ی آن به لشکر دشمن با آتش حمله می کردند و نیز نفت اندازی ، فن تهیه ی آتش بازی بوده است.)
می توانیم از این حکایت چنین برداشت کنیم: شخصی که خانه اش از نی ساخته شده بود ، داشت آتش بازی می کرد. یکی به او گفت: تو که خانه ات از نی ساخته شده، نباید چنین بازی خطرناکی بکنی. از یک بیت شعر هم می فهمیم که برای سخن گفتن باید فکر کرد و همه چیز را خوب سنجید تا بعد پشیمان نشد.
معنی این حکایات کاملاً واضح است و اگر با دقت بخوانیم، متوجه می شویم که هرکدام از این سخنان ، دنیایی از تجارب ارزشمند سعدی ، با زیباترین کلمات هستند.
این حکایت راهم در کتاب بوستان می خوانیم:
فرو کوفت پیری پسر را به چوب بگفت ای پدر بی گناهم ، مکوب
توان بر تو از جور مردم گریست ولی چون تو جورم کنی چاره چیست
به داور خروش ای خداوند هوش نه از دست داور برآور خروش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
سال شمار زندگی پروین
25/2/1285 خورشیدی: تولد در تبریز.
1291: مهاجرت به تهران با خانواده.
1292: سرودن اولین اشعار.
1293: سرودن شعر به سبک انوری.
1303: فارغ التحصیل از مدرسه.
1303: ایراد خطابهی " زن و تاریخ".
1313: ازدواج با پسرعموی پدر ( همایون فال ).
1313: بازگشت به منزل پدر.
11/5/1314: جدایی از همسر.
1314: آغاز به کار در کتابخانهی دانشرای عالی.
1314: چاپ اول دیوان اشعار.
1315: دریافت مدال لیاقت از وزارت فرهنگ.
12/10/1316 : مرگ پدر ( اعتصام المک ).
3/1/1320: تاریخ بستری شدن در اثر بیماری حصبه.
16/1/1320: تاریخ درگذشت.
1320: چاپ دوم دیوان.
26/2/1352: درگذشت مادر ( اخترالملوک ).
زندگی نامه
پروین اعتصامی که نام اصلی او "رخشنده " است در بیست و پنجم اسفند 1285 هجری شمسی در تبریز متولد شد ، در کودکی با خانواده اش به تهران آمد . پدرش که مردی بزرگ بود در زندگی او نقش مهمی داشت ، و هنگامیکه متوجه استعداد دخترش شد ، به پروین در زمینه سرایش شعر کمک کرد.
" پدر پروین"
یوسف اعتصامی معروف به اعتصام الملک از نویسندگان و دانشمندان بنام ایران بود. وی اولین "چاپخانه" را در تبریز بنا کرد ، مدتی هم نماینده ی مجلس بود.
اعتصام الملک مدیر مجله بنام "بهار" بود که اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر شد ، ثمره ازدواج اعتصام الملک ، چهار پسر و یک دختر است.
"مادر پروین"
مادرش اختر اعتصامی نام داشت . او بانویی مدبر ، صبور ، خانه دار و عفیف بود ، وی در پرورش احساسات لطیف و شاعرانه دخترش نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او علاقه فراوانی نشان می داد.
"شروع تحصیلات و سرودن شعر"
پروین از کودکی با مطالعه آشنا شد . خانواده او اهل مطالعه بود و وی مطالب علمی و فرهنگی به ویژه ادبی را از لابه لای گفت و گوهای آنان درمی یافت در یازده سالگی به دیوان اشعار فردوسی ، نظامی ، مولوی ، ناصرخسرو ، منوچهری ، انوری ، فرخی که همه از شاعران بزرگ و نام آور زبان فارسی به شمار می آیند ، آشنا بود و از همان کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوه های یادگیری آن با او تمرین می کرد.
گاهی شعری از شاعران قدیم به او می داد تا بر اساس آن ، شعر دیگری بسراید یا وزن آن را تغییر دهد ، و یا قافیه های نو برایش پیدا کند ، همین تمرین ها و تلاشها زمینه ای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آنها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بیاندوزد.
هر کس کمی با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد ، با خواندن این بیت ها به توانائی او در آن سن و سال پی می برد برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی ، یعنی یازده تا چهارده سالگی او می باشد ، شعر " ای مرغک " او در 12 سالگی سروده شده است:
ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه؟
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمانه
رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نه
بر مردم چشم ، دیدن آموز
شو روز به فکر آب و دانه
هنگام شب آرمیدن آموز
با خواندن این اشعار می توان دختر دوازده ساله ای را مجسم کرد که اسباب بازی اش " کتاب" است ؛ دختری که از همان نوجوانی هر روز در دستان کوچکش ، دیوان قطوری از شاعری کهن دیده می شود ، که اشعار آن را می خواند و در سینه نگه می دارد.
شعر " گوهر و سنگ " را نیز در 12 سالگی سروده است.
شاعران و دانشمندانی مانند استاد علی اکبر دهخدا ، ملک الشعرای بهار ، عباس اقبال آشتیانی ، سعید نفیسی و نصر الله تقوی از دوستان پدر پروین بودند ، و بعضی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانه او جمع می شدند ، و در زمینه های مختلف ادبی بحث و گفتگو می کردند. هر بار که پروین شعری می خواند ، آنها با علاقه به آن گوش می دادند و او را تشویق می کردند.
" ادامه تحصیلات"
پروین ، در 18 سالگی ، فارغ التحصیل شد ، او در تمام دوران تحصیلی ، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پیش از ورود به مدرسه ، معلومات زیادی داشت ، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعی می کرد ، در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر و مستمر بود که می توانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی ( انگلیسی ) بخواند . مهارت او در این زبان به حدی رسید که 2 سال در مدرسه قبلی خودش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس کرد.