لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
گفتگو با فهیمه رحیمی
خنکای سپیده دم یکی از آخرین روزهای شهریور ماه، حلاوتی خاص به زن بخشید. در تختخواب کنار پنجره غلتی زد. صدای بانگ موذن از دور دست ها می آمد. شاید از نزدیک ترین مسجد در خیابان بهار جنوبی تهران. برحسب عادت سالیان دور زن نیم خیز شد. چشم هایش را مالید و به سراغ پرده پنجره رفت و آن را به کناری زد. روشنایی صبحگاهی به درون اتاق ریخت. خمیازه های زن به حرکات محدود نرمشی و ورزشی خلاصه شد. کش وقوسی به بدن خواب آلودش داد. آنگاه به سمت شیر آب رفت و وضو گرفت. دو رکعت نماز صبح در تاریک و روشن اتاق زن، اولین گام او در شروع یک روزکاری بود. سجاده را که جمع کرد به سمت میز کارش در گوشه اتاق رفت. یادداشت هایش از آخرین داستانی که در حال نوشتن اش بود، در پوشه ای در کنار میز قرار داشت. از سال ها پیش عادت کرده بود. بعد از نماز صبح دیگر نخوابد. کار نوشتن در این ساعات صبحگاهی به زن انرژی مضاعفی می داد. رحیمی میگوید:«چون برای جوانان می نویسم، دوست دارم موقع نوشتن سرحال و شاداب باشم. هر چند حالا دیگر از نظر سنی جوان نیستم ولی سعی می کنم موقع نوشتن داستان هایم حتما به روحیات و هیجانات جوانان توجه کنم. صبح ها بعد از نماز بهترین فرصت برای این کار است.چون خودم در این ساعات صبح لبریز از شور و هیجان هستم». تا ساعت 10 الی 11 قبل از ظهر فهیمه رحیمی همسفر شخصیت های داستانی اش است. با آنها به سفر می رود. در شادی هایشان شرکت می کند در غم هایشان اندوهگین است. او می داند همه نویسندگان این حالت ها را دارند که در غم و شادی شخصیت های داستانی شان سهیم باشند. اما برای او وضعیت کمی متفاوت تر است. علاوه بر فهیمه رحیمی بسیاری از خوانندگان داستان هایی که او می نویسد، با شخصیت های داستانی او زندگی می کنند. خاطره فهیمه از سرگذشت یکی از داستان هایش او را به این باور رسانده که قرار است دیگران هم با شخصیت های داستانی او زندگی کنند. وقتی رحیمی داستان «زخم خوردگان تقدیر» را نوشت برای شخصیت های داستانی اش فرجام ناخوشی را رقم زد.
«هنگامه» (شخصیت زن داستان) به «نظام دشتی» (شخصیت مرد داستان) نرسید. تمام نقشه های عاشقانه آنها به هم خورد. کتاب چاپ شد و به دست خوانندگان آثار فهیمه رحیمی رسید. بسیاری از خوانندگان با خواندن سرگذشت هنگامه و نظام دشتی (البته در عالم داستان) دچار افسردگی شدند نامه های خوانندگان یکی پس از دیگری به دست نویسنده رسید که حاکی از اظهار همدردی با شخصیت های هنگامه و نظام دشتی بود. همان روزها بود که فهیمه رحیمی دچار کلافگی شد. او دلش می خواست. راهی را پیدا کند تا به خوانندگان داستان هایش یادآوری کند که شخصیت های داستانی او واقعی نیستند و ساخته و پرداخته ذهن داستان پرداز او هستند. اما خوانندگان آثارش این پیش فرض را قبول نمی کردند از منظر بسیاری از خوانندگان رمان زخم خوردگان تقدیر هنگامه و نظام دشتی، آدم های واقعی بوده اند و چنین سرنوشت تلخی، شایسته عشق و وفاداری آنها به همدیگر نبوده است. کار تا جایی پیش رفت که بسیاری از خوانندگان از طریق نامه و تماس های تلفنی از نویسنده داستان آدرس و شماره تلفن های هنگامه و نظام دشتی را خواستند تا خود شخصا برای کمک به آنها اقدام کنند. کلافگی رحیمی روزبه روز بیشتر می شد. خوانندگان قصد نداشتند این ماجرا را همین طور رها کنند. در همان سال در یکی از روزهای برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران فهیمه رحیمی، میهمان غرفه ناشرش شد تا با خوانندگان داستان هایش از نزدیک دیدار کند، خوانندگان نگران از سرنوشت هنگامه و نظام دشتی در آنجا هم دور نویسنده حلقه زدند و ملتمسانه از او تقاضا کردند در کتاب بعدی که می نویسد حتما فکری به حال هنگامه و نظام دشتی بکند. فهیمه رحیمی در همان جا هم سعی کرد به خوانندگان آثارش یادآوری کند که هنگامه و نظام دشتی، شخصیت های واقعی نیستند. اما بازی تازه شروع شده بود. و او باید فکری به حال قضیه می کرد. بنابراین شروع کرد به نوشتن رمان بعدی خود با عنوان «هنگامه» که در آن شخصیت هنگام داستان زخم خوردگان تقدیر در محوریت ماجراها قرار داشت و از همان ابتدا قرار بود در پایان داستان عاقبت به خیر شود. طبعا شخصیت نظام دشتی هم باید از خود انعطاف نشان می داد. و بدین شکل آن دو در پایان داستان به هم رسیدند و با چاپ رمان جدید فهیمه رحیمی با عنوان «هنگامه» و مطالعه آن توسط همان خوانندگان دل نگران، ماجرا به خیر و خوشی پایان یافت. البته بودند کسانی که دلشان نمی خواست این ماجرا به پایان برسد. دستاویز آنها برای دنبال کردن این قضیه، شعرهای عاشقانه ای بود که نظام دشتی برای هنگامه سروده بود و در قسمت هایی از رمان توسط نویسنده گنجانده شده بود. تقاضای این بار خوانندگان دسترسی به دیوان اشعار نظام دشتی بود. آنها دوست داشتند مجموعه شعری را که نظام دشتی سروده بود بخوانند. فهیمه رحیمی این بار دیگر داشت کم می آورد. چون برای قسمتی از داستانش قطعه شعری را آورده بود و برای زیبایی صحنه های عاشقانه رمانش از آن استفاده کرده بود و حالا معرفی یک دیوان کامل از همان شعرها که احتمالا به مذاق خوانندگان خوش آمده، کار آسانی نبود. سماجت خوانندگان از یک طرف، دنبال راه حل ماجرا گشتن از سوی نویسنده از طرف دیگر سرانجام، راه حل مناسبی را پیش روی رحیمی گذاشت. او به یکی از دوستان شاعرش سفارش کرد مجموعه شعری با حال و هوایی شعری که نظام برای هنگامه در بخشی از رمان هنگامه خوانده است بسراید تا به خوانندگان علاقه مند معرفی کند. ظاهرا با شعرهای که دوست نویسنده به سفارش او سرود، ماجرا خاتمه یافت. چون رمان بعدی نویسنده به بازار آمد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 68
زبان شناسی و گفتگو
ساختار گفتار و اولویت
بخش قبل، بر جنبه های آگاهی اجتماعی که میتواند بر آنچه از طریق گفتهها و در طول یک فعل و انفعال رابطه ایجاد کند. تاثیر داشته باشد تمرکز کرد. اصطلاح اثر متقابل (فعل و انفعال) در واقع میتوانست شامل تعداد زیادی از زد و خوردهای کاملاً متفاوت اجتماعی شود.
برای مثال یک معلم که در کلاس در حال صحبت کردن با دانش آموزان است نوعی از اثر متقابل را نشان میدهد. مثالهای دیگر شامل پزشکی است که در یک کلینیک، بیماری صحبت میکند یا افرادی که در مذاکرات یک دادگاه شرکت میکنند. افرادی که در جلسه کمیته یا هیئت شرکت دارند یا افرادی که در اداره پست در حال خرید تمبر هستند و هزاران تجربه مختلفی که مردم دارند در آن یک تبادل گفتار میان افراد وجود دارد. احتمال میرود نوع مذاکره بر اساس موقعیتهای مختلف تعامل متفاوت باشد. به هر حال ساختار و مذاکره یعنی الگوی بنیادی من میگویم ... تو میگویی ... من میگویم ... تو میگویی از آن نوع تعامل بنیادی که ما در ابتدا آن را بدست میآوریم و اغلب مورد استفاده قرار میدهیم ناشی میشود. این، ساختار مذاکره و گفت و گو است. ساختار گفت و گو چیزی است که ما با آن در طول بیشتر مذاکره آشنا هستیم. اکنون زمان آن رسیده که به این ساختار به عنوان یک منظر حساس و دشوار کاربرد آشنای دقیق تر بنگریم.
تجزیه و تحلیل و گفتگو
استعارههای زیادی برای توضیح و شرح ساختار مذاکره به کار رفتهاند برای بعضی گفت و گو و مذاکره مثل یک رقص است ، با شرکای مذاکره که به آرامی حرکاتشان را با هم هماهنگ میکنند. برای دیگران گفت و گو مثل عبور یک ترافیک از یک تقاطع میباشد که شامل حرکات متناوب بسیار و بدون هیچ برخوردی است.
به هر حال گسترده ترین روش تحلیلی مورد استفاده نه بر اساس رقصیدن (موسیقی وجود ندارد) و نه بر اساس جریان ترافیک و علائم ترافیکی موجود نیست) است. بلکه بر اساس قیاسی با کارکردهای اقتصادی یک فروشگاه میباشد.
در این فروشگاه یک جنس کمیاب وجود دارد که بستر کلام و حق صحبت نام دارد و می توان آن را تحت عنوان حق سخن گفتن تعریف کرد. در هر موقعیتی که کنترل به خوبی ثابت نشده باشد هر کس میتواند برای بدست آوردن آن سعی کند. این ،گرفتن نوبت نام دارد. از آنجا که این یک شکل فعالیت اجتماعی است، گرفتن نوبت بر اساس یک سیستم مدیریتی محلی عمل میکند. که به طور مذاکرهای توسط اعضای یک گروه اجتماعی شناخته میشود.
سیستم مدیریتی محلی ضرورتاً تعدادی از مذاکرات برای بدست آوردن نوبتها، حفظ آنها و یا از دست دادنشان است. این سیستم بیشتر در نقاطی موردنیاز است که یک تغییر و تحول امکان پذیر در اینکه چه کسی نوبت را دارد، وجود داشته باشد.
هر نقطه تغییر نوبت امکان پذیر یک مکان تحول رابطه (TRP) نامیده میشود. در داخل هر گروه اجتماعی ویژگی هایی برای سخن گفتن و یا عدم سخن گفتن وجود خواهند داشت که نوعاً با یک TRP مرتبط هستند.
این نوع از استعارة تحلیلی برای ما یک منظر بنیادی تهیه میکند که در آن سخن گویانی که با هم در حال مذاکره و گفت و گو هستند طوری دیده میشوند که گویی در طی نگه داشتن و حفظ حق صحبت در حال نوبت گیری هستند.
آنها به آرامی این تغییر نوبت را انجام می دهند زیرا از سیستم مدیریت محلی برای گرفتن آن نوبت ها در یک TRP مناسب آگاهی دارند.
استعاره می تواند در آن دسته مذاکرات و گفت و گوهایی کاربرد داشته باشد که در آنها گویندگان همکاری می کنند و حق صحبت را به طور مساوی تقسیم می کنند . همچنین این می تواند آن دسته گفت و گوهایی را تشریح کند که در آنها به نظر می رسد گویندگان در رقابت هستند در حال جنگ برای حفظ حق صحبت و جلوگیری از گرفتن آن بوسیله دیگران این روشهای اثر متقابل مذاکره ای اساسا از یک گروه اجتماعی به گروه دیگر تفاوت دارند.
برای مصور کردن این سیستم در کار ، در حالتی که از فرضیه های متفاوت دیگر گروههای اجتماعی درباره معنا و مفهوم ویژگی های گوناگون آگاهی داریم ،بر روی گفت و گوهایی یک گروه اجتماعی تمرکز میکنیم (گویندگان انگلیسی زبان طبقه متوسط در یک جمع )
(مکثها ، تداخل یا همزمانی و کانالهای برگشتی)
بیشتر اوقات مذاکره و گفت و گو شامل دو یا تعداد بیشتری از شرکت کنندگان است که نوبت ها را بدست میآورند.
و در هر زمان تنها یکی از آنها سخن میگوید. گذر آرام از یک گوینده به گوینده بعدی با ارزش به نظر می رسد. گذرهایی با یک سکوت طولانی بین نوبت ها یا تداخل کلامی قابل توجه ، غیر استادانه و زشت تلقی می گردد. هنگامی که دو نفر تلاش می کنند با هم گفت و گویی داشته باشند و متوجه میشوند که جریان روانی (بینششان ) وجود ندارد یا ریتم ملایمی برای گذرها و انتقال (نوبت ها) وجود ندارد، بیشتر از آنچه گفته میشود. ارتباط ایجاد میگرد اینجا یک حس فاصله ، عدم صمیمیت و راحتی وجود دارد همانطور که در اثر متقابل بین یک دانش آموز و پدر دوستش طی اولین ملاقاتشان در (مثال) (1) نشان داده شده
مثال (1)
آقای استریت : دیو ، رشته تحصیلی تو چیست ؟
دیو: انگلیسی ... خوب هنوز واقعاً تصمیم نگرفتم.
(3 دقیقه)
آقای استریت پس می خواهی معلم بشوی؟
دیو : - نه – جداً نه – واقعاً نه اگر بتونم کاری بکنم
(5/2 دقیقه)
آقای اسمیت: - وا- // تو کجا... - ادامه بده
دیو؛- منظورم اینه که این – اه ببخشید // من ...
همانطور که در (مثال) (1) دیده میشود، مکثهای خیلی کوتاه با خط اریب مشخص شده ،به سادگی تردید هستند.
اما مکثهای طولانی تر تبدیل به سکوت میشوند. سکوتها در (1) به هیچ کدام از گویندگان قابل اسناد نیستند زیرا هر کدام یک نوبت را کامل کرده اند. اگر یک گوینده در واقع بستر را به گوینده دیگری بازگرداند و دیگری حرفی نزند بنابراین سکوت به گوینده دوم اسناد میگردد و با اهمیت میشود. این یک سکوت قابل اسناد است.
همانطور که در مثال (2) نشان داده شد، عدم پاسخ گویی از جانب دیو از طرف دوست دخترش طوری تلقی میگردد که گویی در حال ایجاد ارتباط است.
مثال (2)
جین: دیو، من دارم به مغازه می روم . (2 دقیقه) جین: دیو؟ (2 دقیقه)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 68
زبان شناسی و گفتگو
ساختار گفتار و اولویت
بخش قبل، بر جنبه های آگاهی اجتماعی که میتواند بر آنچه از طریق گفتهها و در طول یک فعل و انفعال رابطه ایجاد کند. تاثیر داشته باشد تمرکز کرد. اصطلاح اثر متقابل (فعل و انفعال) در واقع میتوانست شامل تعداد زیادی از زد و خوردهای کاملاً متفاوت اجتماعی شود.
برای مثال یک معلم که در کلاس در حال صحبت کردن با دانش آموزان است نوعی از اثر متقابل را نشان میدهد. مثالهای دیگر شامل پزشکی است که در یک کلینیک، بیماری صحبت میکند یا افرادی که در مذاکرات یک دادگاه شرکت میکنند. افرادی که در جلسه کمیته یا هیئت شرکت دارند یا افرادی که در اداره پست در حال خرید تمبر هستند و هزاران تجربه مختلفی که مردم دارند در آن یک تبادل گفتار میان افراد وجود دارد. احتمال میرود نوع مذاکره بر اساس موقعیتهای مختلف تعامل متفاوت باشد. به هر حال ساختار و مذاکره یعنی الگوی بنیادی من میگویم ... تو میگویی ... من میگویم ... تو میگویی از آن نوع تعامل بنیادی که ما در ابتدا آن را بدست میآوریم و اغلب مورد استفاده قرار میدهیم ناشی میشود. این، ساختار مذاکره و گفت و گو است. ساختار گفت و گو چیزی است که ما با آن در طول بیشتر مذاکره آشنا هستیم. اکنون زمان آن رسیده که به این ساختار به عنوان یک منظر حساس و دشوار کاربرد آشنای دقیق تر بنگریم.
تجزیه و تحلیل و گفتگو
استعارههای زیادی برای توضیح و شرح ساختار مذاکره به کار رفتهاند برای بعضی گفت و گو و مذاکره مثل یک رقص است ، با شرکای مذاکره که به آرامی حرکاتشان را با هم هماهنگ میکنند. برای دیگران گفت و گو مثل عبور یک ترافیک از یک تقاطع میباشد که شامل حرکات متناوب بسیار و بدون هیچ برخوردی است.
به هر حال گسترده ترین روش تحلیلی مورد استفاده نه بر اساس رقصیدن (موسیقی وجود ندارد) و نه بر اساس جریان ترافیک و علائم ترافیکی موجود نیست) است. بلکه بر اساس قیاسی با کارکردهای اقتصادی یک فروشگاه میباشد.
در این فروشگاه یک جنس کمیاب وجود دارد که بستر کلام و حق صحبت نام دارد و می توان آن را تحت عنوان حق سخن گفتن تعریف کرد. در هر موقعیتی که کنترل به خوبی ثابت نشده باشد هر کس میتواند برای بدست آوردن آن سعی کند. این ،گرفتن نوبت نام دارد. از آنجا که این یک شکل فعالیت اجتماعی است، گرفتن نوبت بر اساس یک سیستم مدیریتی محلی عمل میکند. که به طور مذاکرهای توسط اعضای یک گروه اجتماعی شناخته میشود.
سیستم مدیریتی محلی ضرورتاً تعدادی از مذاکرات برای بدست آوردن نوبتها، حفظ آنها و یا از دست دادنشان است. این سیستم بیشتر در نقاطی موردنیاز است که یک تغییر و تحول امکان پذیر در اینکه چه کسی نوبت را دارد، وجود داشته باشد.
هر نقطه تغییر نوبت امکان پذیر یک مکان تحول رابطه (TRP) نامیده میشود. در داخل هر گروه اجتماعی ویژگی هایی برای سخن گفتن و یا عدم سخن گفتن وجود خواهند داشت که نوعاً با یک TRP مرتبط هستند.
این نوع از استعارة تحلیلی برای ما یک منظر بنیادی تهیه میکند که در آن سخن گویانی که با هم در حال مذاکره و گفت و گو هستند طوری دیده میشوند که گویی در طی نگه داشتن و حفظ حق صحبت در حال نوبت گیری هستند.
آنها به آرامی این تغییر نوبت را انجام می دهند زیرا از سیستم مدیریت محلی برای گرفتن آن نوبت ها در یک TRP مناسب آگاهی دارند.
استعاره می تواند در آن دسته مذاکرات و گفت و گوهایی کاربرد داشته باشد که در آنها گویندگان همکاری می کنند و حق صحبت را به طور مساوی تقسیم می کنند . همچنین این می تواند آن دسته گفت و گوهایی را تشریح کند که در آنها به نظر می رسد گویندگان در رقابت هستند در حال جنگ برای حفظ حق صحبت و جلوگیری از گرفتن آن بوسیله دیگران این روشهای اثر متقابل مذاکره ای اساسا از یک گروه اجتماعی به گروه دیگر تفاوت دارند.
برای مصور کردن این سیستم در کار ، در حالتی که از فرضیه های متفاوت دیگر گروههای اجتماعی درباره معنا و مفهوم ویژگی های گوناگون آگاهی داریم ،بر روی گفت و گوهایی یک گروه اجتماعی تمرکز میکنیم (گویندگان انگلیسی زبان طبقه متوسط در یک جمع )
(مکثها ، تداخل یا همزمانی و کانالهای برگشتی)
بیشتر اوقات مذاکره و گفت و گو شامل دو یا تعداد بیشتری از شرکت کنندگان است که نوبت ها را بدست میآورند.
و در هر زمان تنها یکی از آنها سخن میگوید. گذر آرام از یک گوینده به گوینده بعدی با ارزش به نظر می رسد. گذرهایی با یک سکوت طولانی بین نوبت ها یا تداخل کلامی قابل توجه ، غیر استادانه و زشت تلقی می گردد. هنگامی که دو نفر تلاش می کنند با هم گفت و گویی داشته باشند و متوجه میشوند که جریان روانی (بینششان ) وجود ندارد یا ریتم ملایمی برای گذرها و انتقال (نوبت ها) وجود ندارد، بیشتر از آنچه گفته میشود. ارتباط ایجاد میگرد اینجا یک حس فاصله ، عدم صمیمیت و راحتی وجود دارد همانطور که در اثر متقابل بین یک دانش آموز و پدر دوستش طی اولین ملاقاتشان در (مثال) (1) نشان داده شده
مثال (1)
آقای استریت : دیو ، رشته تحصیلی تو چیست ؟
دیو: انگلیسی ... خوب هنوز واقعاً تصمیم نگرفتم.
(3 دقیقه)
آقای استریت پس می خواهی معلم بشوی؟
دیو : - نه – جداً نه – واقعاً نه اگر بتونم کاری بکنم
(5/2 دقیقه)
آقای اسمیت: - وا- // تو کجا... - ادامه بده
دیو؛- منظورم اینه که این – اه ببخشید // من ...
همانطور که در (مثال) (1) دیده میشود، مکثهای خیلی کوتاه با خط اریب مشخص شده ،به سادگی تردید هستند.
اما مکثهای طولانی تر تبدیل به سکوت میشوند. سکوتها در (1) به هیچ کدام از گویندگان قابل اسناد نیستند زیرا هر کدام یک نوبت را کامل کرده اند. اگر یک گوینده در واقع بستر را به گوینده دیگری بازگرداند و دیگری حرفی نزند بنابراین سکوت به گوینده دوم اسناد میگردد و با اهمیت میشود. این یک سکوت قابل اسناد است.
همانطور که در مثال (2) نشان داده شد، عدم پاسخ گویی از جانب دیو از طرف دوست دخترش طوری تلقی میگردد که گویی در حال ایجاد ارتباط است.
مثال (2)
جین: دیو، من دارم به مغازه می روم . (2 دقیقه) جین: دیو؟ (2 دقیقه)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
گفتگو با یک دختر آمریکایی تازه مسلمان
/
متولد شهر توسان ایالت آریزونا در آمریکا، 26 ساله، گلهای سوسن آسیایی را دوست دارد. خانم «برندی چیس» (Brandy Chase) که بعد از مسلمان شدن نام «امینه زهیره» را برای خود برگزیده است، خودش را این گونه معرفی میکند: "یک زن مسلمان خلاق آرمانگرا که میکوشد تا راهش به سوی بهشت را بیابد. من شبیه یک غنچه هستم که منتظر بهترین لحظه هستم تا باشکوه شکوفا شوم و رنگهای زیبایم را بهدنیا ارزانی کنم." او که حالا خود را یک «مسلمة» آمریکایی میداند، با مردی لبنانی ازدواج کرده است و دختری 6ساله و پسری 3ساله دارد و در امارات متحده عربی ساکن است.
نویسنده، شاعر ، هنرمند و طراح و همینطور یک بلاگر فعال است. شهادتین را در پنجم آگوست 2001 بر زندگیاش جاری کرده، تقریبا یک ماه قبل از واقعهی 11سپتامبر!
گفتگوی مفصل ما با ایشان را که در یک روز بهاری انجام شد، بخوانید. پیشاپیش، از سرکار خانم «مائده ایمانی» بابت همکاری در طراحی سؤالات متشکریم.
سؤال اول و اساسی! چطور مسلمان شدید؟
خب من مسیحی به دنیا آمده بودم و تا 14سالگی هم مسیحی بودم. در این موقع، مسیحیت را رها کردم و ملحد شدم، دیگر به هیچ خدایی باور نداشتم. اما مدتی بعد دوباره جستجو در پی یک دین برای زندگی را شروع کردم. الحمدلله خداوند اسلام را برای من در سن 17سالگی فرستاد. یک سال پس از اسلام آوردنم، با یک مرد لبنانی دوست داشتنی ازدواج کردم، و بعد از 7سال که از ازدواجم میگذرد، ما «رجاء» 6ساله و «مصطفی» 3ساله را داریم.
کدام یک زودتر اتفاق افتاد؟ مسلمان شدنتان یا آغاز نوشتن شعر و داستان؟
من از وقتی که 8ساله بودم، شعر مینوشتم و از 12سالگی نوشتن داستانهای کوتاه را شروع کردم. وقتی که وارد دبیرستان شدم، رو به نوشتن داستانهای بلند آوردم. در آخرین سال دبیرستانم مسلمان شدم.
آیا از آن زمان تا به حال تغییراتی در آثارتان بوده که بتوانید آنها را مستقیما به مسلمان شدنتان ارتباط بدهید؟
بله، البته پس از مسلمان شدنم تغییرات زیادی در شیوهی نوشتنم اتفاق افتاده است. پیش از این، کاراکترهای من کارهایی میکردند که طبق هنجارهای آمریکایی متعارف بودند، اما در اسلام «حرام» بودند. حالا من باید مسائل را سبک و سنگین کنم و تصمیم بگیرم که آنچه برای شخصیتهایم نیاز دارم خوب هستند یا بد و داستانم همچنان عمیق باشد. مثلا در داستانهای رمانس (عاشقانه) باید مطمئن شوم که اگر یک نوجوان 13ساله کتابم را برداشت و ورق زد، آنچه که میخواند برایش خوشایند باشد. قبل از اسلام، عادت داشتم که در شعرهایم از زندگی حرف بزنم و تنفرم را نسبت به «دین» و کینهام را نسبت به «خدا» ابراز کنم. حالا دیگر چنین نیست! اکنون لذت من نوشتن از زیبایی «الله» است و اینکه به دیگران خوشی و آرامش «اسلام» را نشان بدهم.
به ما بگویید وقتی یک خانم جوان و مسلمان اهل آمریکا شروع میکند به داستان نویسی یا شعر گفتن، آثارش دربارهی چیست و آنها را برای چه کسانی مینویسد؟
بیشتر نویسندگان با یک تصویر در ذهنشان یا یک فراز، نوشتن را آغاز میکنند و حول آن یک داستان یا شعر رشد میکند. آنها این تصویر یا فراز را عمیقا حس میکنند و به دنبال راهی برای به اشتراک گذاردن آن با دنیا هستند، بهگونهای که آنها هم بتوانند آن را همان طور عمیق حس کنند. به عنوان یک «مسلمان» دو راه پیش پای ما است. یکی اینکه پیرامون هر موضوعی داستان بنویسیم، رازآلود، علمی- تخیلی، فانتزی، غیرداستانی و... یا گزینهی دوم اینکه نوشتهای «اسلامی» بنویسیم. حالا نوع جدید از کتابها به اسم «ادبیات داستانی اسلامی» وجود دارد و واقعا در حال کسب محبوبیت در سراسر دنیاست. مسلمانانی که دوستدارند داستان بنویسند و میخواهند برای جوانان و بزرگ سالانی که به ادبیات داستانی اسلامی متمایل هستند، سودمند باشند و فرصتی برای مردم فراهم کنند تا بدون خدشهدار کردن اخلاقیات اسلامیشان کتابهایی با کیفیت بهتر بخوانند.
بالاترین ترافیک بلاگهای اسلامی بعد از مسلمانان متعلق به مسیحیان است. از آنجایی که آنها بسیاری از همان ارزشهایی را پذیرا هستند که اسلام دارد، آنها نسبت به آنچه که ما در وبلاگهایمان مینویسیم، احساس قرابت میکنند.
دربارهی بازخورد آثارتان بین هم شهریها و هم وطنهای غیرمسلمان چیزی میدانید؟ تا به حال شده غیرمسلمانهایی که آثارتان را میخوانند دربارهی آنها با شما صحبت کنند؟
افراد غیرمسلمان زیادی در آمریکا و همینطور سراسر دنیا بعضی آثار من را خواندهاند و ابراز داشتهاند که این کتابها الهامبخش آنها در شناختن اسلام و کشف ابعاد جدیدی از آن بوده است. خانوادهی من که مسلمان نیستند، واقعا از خواندن داستانها و اشعار و دیدن کارهای هنری من لذت میبرند و میگویند که اگرچه مسلمان نیستند، اما میتوانند با پیام موجود در اثرم ارتباط برقرار کنند.
آیا در آمریکا نویسندگان یا شاعران مسلمانی که شهرتشان فراتر از حد و حدود رسانههای محلی و منطقهای باشد وجود دارند؟ مثلا کسانی که آنها را در سراسر آمریکا بشناسند؟
ماشاءالله، اگر نگوییم صدها، دهها نویسنده و شاعر مسلمان هستند که نه تنها در آمریکا بلکه در سرتاسر دنیا به خوبی شناخته شدهاند. برای مثال، نویسندهای به نام «یحیی امریک» ، یا خانم «جمیله کولکوترونیس»
(Jamilah Kolocotronis) و یا «لیندا دلگادو» (Linda D. Delgado) ) که تنها نمونههای معدودی هستند، اما تعداد زیادی هستند که کتابهایشان به صورت بینالمللی تبادل میشود. شما میتوانید این نویسندهها را در سایت «کتابهای داستانی اسلامی» بیابید. همچنین من عضو یک انجمن بینالمللی به اسم «اتحادیهی نویسندگان مسلمان» هستم که در پی ارتقای سطح ادبیات در دنیا، حمایت از نویسندگان و دیگر هنرمندان و همچنین تلاش برای شناسایی و شناساندن هرچه بیشتر ادبیات داستانی اسلامی هستند.
جالب است! سؤالی که پیش میآید این است که آیا آثار این افراد رنگ و بوی اسلامی دارد یا صرفا مسلمانهایی هستند که مثل دیگران مینویسند و اگر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
گفتگو با یک دختر آمریکایی تازه مسلمان
/
متولد شهر توسان ایالت آریزونا در آمریکا، 26 ساله، گلهای سوسن آسیایی را دوست دارد. خانم «برندی چیس» (Brandy Chase) که بعد از مسلمان شدن نام «امینه زهیره» را برای خود برگزیده است، خودش را این گونه معرفی میکند: "یک زن مسلمان خلاق آرمانگرا که میکوشد تا راهش به سوی بهشت را بیابد. من شبیه یک غنچه هستم که منتظر بهترین لحظه هستم تا باشکوه شکوفا شوم و رنگهای زیبایم را بهدنیا ارزانی کنم." او که حالا خود را یک «مسلمة» آمریکایی میداند، با مردی لبنانی ازدواج کرده است و دختری 6ساله و پسری 3ساله دارد و در امارات متحده عربی ساکن است.
نویسنده، شاعر ، هنرمند و طراح و همینطور یک بلاگر فعال است. شهادتین را در پنجم آگوست 2001 بر زندگیاش جاری کرده، تقریبا یک ماه قبل از واقعهی 11سپتامبر!
گفتگوی مفصل ما با ایشان را که در یک روز بهاری انجام شد، بخوانید. پیشاپیش، از سرکار خانم «مائده ایمانی» بابت همکاری در طراحی سؤالات متشکریم.
سؤال اول و اساسی! چطور مسلمان شدید؟
خب من مسیحی به دنیا آمده بودم و تا 14سالگی هم مسیحی بودم. در این موقع، مسیحیت را رها کردم و ملحد شدم، دیگر به هیچ خدایی باور نداشتم. اما مدتی بعد دوباره جستجو در پی یک دین برای زندگی را شروع کردم. الحمدلله خداوند اسلام را برای من در سن 17سالگی فرستاد. یک سال پس از اسلام آوردنم، با یک مرد لبنانی دوست داشتنی ازدواج کردم، و بعد از 7سال که از ازدواجم میگذرد، ما «رجاء» 6ساله و «مصطفی» 3ساله را داریم.
کدام یک زودتر اتفاق افتاد؟ مسلمان شدنتان یا آغاز نوشتن شعر و داستان؟
من از وقتی که 8ساله بودم، شعر مینوشتم و از 12سالگی نوشتن داستانهای کوتاه را شروع کردم. وقتی که وارد دبیرستان شدم، رو به نوشتن داستانهای بلند آوردم. در آخرین سال دبیرستانم مسلمان شدم.
آیا از آن زمان تا به حال تغییراتی در آثارتان بوده که بتوانید آنها را مستقیما به مسلمان شدنتان ارتباط بدهید؟
بله، البته پس از مسلمان شدنم تغییرات زیادی در شیوهی نوشتنم اتفاق افتاده است. پیش از این، کاراکترهای من کارهایی میکردند که طبق هنجارهای آمریکایی متعارف بودند، اما در اسلام «حرام» بودند. حالا من باید مسائل را سبک و سنگین کنم و تصمیم بگیرم که آنچه برای شخصیتهایم نیاز دارم خوب هستند یا بد و داستانم همچنان عمیق باشد. مثلا در داستانهای رمانس (عاشقانه) باید مطمئن شوم که اگر یک نوجوان 13ساله کتابم را برداشت و ورق زد، آنچه که میخواند برایش خوشایند باشد. قبل از اسلام، عادت داشتم که در شعرهایم از زندگی حرف بزنم و تنفرم را نسبت به «دین» و کینهام را نسبت به «خدا» ابراز کنم. حالا دیگر چنین نیست! اکنون لذت من نوشتن از زیبایی «الله» است و اینکه به دیگران خوشی و آرامش «اسلام» را نشان بدهم.
به ما بگویید وقتی یک خانم جوان و مسلمان اهل آمریکا شروع میکند به داستان نویسی یا شعر گفتن، آثارش دربارهی چیست و آنها را برای چه کسانی مینویسد؟
بیشتر نویسندگان با یک تصویر در ذهنشان یا یک فراز، نوشتن را آغاز میکنند و حول آن یک داستان یا شعر رشد میکند. آنها این تصویر یا فراز را عمیقا حس میکنند و به دنبال راهی برای به اشتراک گذاردن آن با دنیا هستند، بهگونهای که آنها هم بتوانند آن را همان طور عمیق حس کنند. به عنوان یک «مسلمان» دو راه پیش پای ما است. یکی اینکه پیرامون هر موضوعی داستان بنویسیم، رازآلود، علمی- تخیلی، فانتزی، غیرداستانی و... یا گزینهی دوم اینکه نوشتهای «اسلامی» بنویسیم. حالا نوع جدید از کتابها به اسم «ادبیات داستانی اسلامی» وجود دارد و واقعا در حال کسب محبوبیت در سراسر دنیاست. مسلمانانی که دوستدارند داستان بنویسند و میخواهند برای جوانان و بزرگ سالانی که به ادبیات داستانی اسلامی متمایل هستند، سودمند باشند و فرصتی برای مردم فراهم کنند تا بدون خدشهدار کردن اخلاقیات اسلامیشان کتابهایی با کیفیت بهتر بخوانند.
بالاترین ترافیک بلاگهای اسلامی بعد از مسلمانان متعلق به مسیحیان است. از آنجایی که آنها بسیاری از همان ارزشهایی را پذیرا هستند که اسلام دارد، آنها نسبت به آنچه که ما در وبلاگهایمان مینویسیم، احساس قرابت میکنند.
دربارهی بازخورد آثارتان بین هم شهریها و هم وطنهای غیرمسلمان چیزی میدانید؟ تا به حال شده غیرمسلمانهایی که آثارتان را میخوانند دربارهی آنها با شما صحبت کنند؟
افراد غیرمسلمان زیادی در آمریکا و همینطور سراسر دنیا بعضی آثار من را خواندهاند و ابراز داشتهاند که این کتابها الهامبخش آنها در شناختن اسلام و کشف ابعاد جدیدی از آن بوده است. خانوادهی من که مسلمان نیستند، واقعا از خواندن داستانها و اشعار و دیدن کارهای هنری من لذت میبرند و میگویند که اگرچه مسلمان نیستند، اما میتوانند با پیام موجود در اثرم ارتباط برقرار کنند.
آیا در آمریکا نویسندگان یا شاعران مسلمانی که شهرتشان فراتر از حد و حدود رسانههای محلی و منطقهای باشد وجود دارند؟ مثلا کسانی که آنها را در سراسر آمریکا بشناسند؟
ماشاءالله، اگر نگوییم صدها، دهها نویسنده و شاعر مسلمان هستند که نه تنها در آمریکا بلکه در سرتاسر دنیا به خوبی شناخته شدهاند. برای مثال، نویسندهای به نام «یحیی امریک» ، یا خانم «جمیله کولکوترونیس»
(Jamilah Kolocotronis) و یا «لیندا دلگادو» (Linda D. Delgado) ) که تنها نمونههای معدودی هستند، اما تعداد زیادی هستند که کتابهایشان به صورت بینالمللی تبادل میشود. شما میتوانید این نویسندهها را در سایت «کتابهای داستانی اسلامی» بیابید. همچنین من عضو یک انجمن بینالمللی به اسم «اتحادیهی نویسندگان مسلمان» هستم که در پی ارتقای سطح ادبیات در دنیا، حمایت از نویسندگان و دیگر هنرمندان و همچنین تلاش برای شناسایی و شناساندن هرچه بیشتر ادبیات داستانی اسلامی هستند.
جالب است! سؤالی که پیش میآید این است که آیا آثار این افراد رنگ و بوی اسلامی دارد یا صرفا مسلمانهایی هستند که مثل دیگران مینویسند و اگر