لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان»
«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعواالیهم». (1) به طورى کلى براى هر انسانى لازم است که داراى فکر نقادى باشد. قوهنقادى و انتقادکردن به معناى عیبگرفتن نیست. معناى انتقاد، یک شىء رادر محک قرار دادن و به وسیله محکزدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیصدادن است. مثلا انتقاد از یک کتاب معنایش این نیست که حتما باید معایبآن کتاب نمودار بشود بلکه باید هر چه از معایب و محاسن داشته باشدآشکار بشود. انسان باید در هر چیزى که از دیگران مىشنود نقاد باشد یعنىآن را بررسى و تجزیه و تحلیل بکند. صرف اینکه یک حرفى در میان مردمشهرت پیدا مىکند خصوصا که با یک بیان زبیا و قشنگ باشد دلیل بر ایننیست که انسان حتما باید آن را بپذیرد و قبول بکند. به ویژه در امر دین وآنچه که مربوط به دین است، انسان باید نقاد باشد آنچه که در شبهاى گذشته راجع به احادیث بحث مىکردیم که پیغمبر فرمودآنچه را که از من مىشنوید به قرآن عرضه بدارید اگر موافق است بپذیرید واگر مخالف است نه، خود نوعى نقادى است. حدیثى است که من عینعبارات آن یادم نیست ولى مضمون آن یادم است که ائمه ما آن را از حضرتعیسى مسیح نقل کردهاند. تقریبا مضمونش اینست: شما که علم را فرا مىگیرید،اساس کار اینست که نقاد باشید یعنى قدرت انتقاد در شما باشد، کورکورانهتسلیم نشوید، خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح در بین حدیث دارد: «کونوا نقادا». حدیث دیگر که فىالجمله از آن یادم هست راجع به اصحابکهف است که داستان آنها در قرآن آمده است: «انهم فتیة ءامنوا بربهم و زدناهمهدى و ربطنا على قلوبهم» (2) ... معروف است که اینها صراف بودهاند،صیرفى بودهاند. این سخن را به این معنى گرفتهاند که کار آنها صرافى بودهاست. ائمه ما فرمودهاند که در این نسبت که گفتهاند اینها صراف طلا و نقرهبودهاند، اشتباه شده است. نه، «کانوا صیارفة الکلام» صراف سخن بودند نهصراف طلا و نقره، یعنى مردمان حکیمى بودهاند، مردمان دانائى بودهاند وچون حکیم بودهاند وقتى حرفى به آنها عرضه مىشد، آن حرف رامىسنجیدند. تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است:«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین»مستلزم این است که انسان واقعا نقاد باشد و کار نقادى او به آنجا کشیده شودکه هر چیزى را که گفته مىشود و با امر دین تماس دارد بتواند تجزیه وتحلیل بکند. همین جملهاى که من دیشب نقل کردم و گفتم اخیرا معروفشده است و به حضرت امیرالمؤمنین نسبت دادهاند: «لا تؤدبوا اولادکم...» ازباب تعبیر لفظى خیلى زیبا و قشنگ است، خیلى سازگار است روى همینجهت مىبینید یک مقبولیتى در میان افراد پیدا کرده است و هر کس در هرجائى این جمله را مىگوید. الآن حکایتى یادم آمد: من در سنین چهاردهپانزده سالگى بودم که مقدمات کمى از عربى خوانده بودم بعد از واقعهمعروف خراسان بود و حوزه علمیه مشهد به کلى از بین رفته بود و هر کسآن وضع را مىدید مىگفت دیگر اساسا از روحانیتخبرى نخواهد بود.جریانى پیش آمده بود که احتیاج به نویسندگى داشت از من دعوت کردهبودند. مقالهاى را من نوشتم. مردى بود که در آن محل ریاست مهمى داشت.وقتى آن مقاله را دید، یک نگاهى به سر و وضع من انداخت، حیفش آمد،دید که من هنوز پابند عالم آخوندى هستم شرحى گفت، نصیحت کرد کهدیگر گذشت آن موقعى که مردم به نجف یا قم مىرفتند و به مقامات عالیهمىرسیدند. آن دوره از بین رفت، حضرت امیر فرموده است بچهتان رامطابق زمان تربیت کنید. و بعد گفت آیا دیگران که پشت این میزها نشستهاندشش تا انگشت دارند؟ و حرفهائى زد که من آن فکرها را از مغزم بیرونمىکنم. البته من به حرف او گوش نکردم. بعد رفتم به قم و مدت اقامتم در قمپانزده سال طول کشید. بعد که به تهران آمدم، اولین اثر علمىاى که منتشرکردم کتاباصول فلسفه بود. آن شخص هم بعد به نمایندگى مجلس رسید و مردى باهوش و چیزفهم بود و در سنین جوانى احوال خوبى نداشت ولى بعد تغییرحالى در او پیدا شد. تقریبا در حدود هجده سال از آن قضیه گذشته بود کهاصول فلسفه منتشر شد و یک نسخه از آن به دستش رسید و او یادش رفتهبود که قبلا مرا نصیحت کرده بود که دنبال این حرفها نرو. بعد شنیدم که هرجا نشسته بود به یک طرز مبالغهآمیزى تعریف کرده بود. حتى یکبار درحضور خودم گفت که شما چنینید، چنانید. همانجا در دلم خطور کرد که توهمان کسى هستى که هجده سال پیش مرا نصیحت مىکردى که دنبال اینحرفها نرو. من اگر آن موقع حرف ترا گوش مىکردم الآن یک میرزابنویسىپشت میز ادارهاى بودم در حالى که تو الآن اینقدر تعریف مىکنى. غرض اینجهت است که یک جملههائى است که به ذائقهها شیرین مىآید و مانندبرق رواج پیدا مىکند. اصلا همان طورى که بعضیها به وسائل مختلفبرایشان پیش آمدهاى خوبى بروز مىکند و بعضیها هم بدشانس و بدبختمىباشند، اگر ملاحظه کرده باشید جملهها هم اینطور است. بعضى جملههایک جملات خوششانسى هستند. این جملات بدون اینکه ارزش داشتهباشند مثل برق در میان مردم رواج پیدا مىکنند و حال آنکه جملههائىهست صد درجه از اینها باارزشتر، و حسن شهرت پیدا نمىکنند. این جمله«لا تؤدبوا اولادکم باخلاقکم» جزء جملات خوششانس دنیا است و شانسبیخودى پیدا کرده است. در مراد این جمله من دیشب اینطور عرض کردم:گو اینکه این جمله به اینمعنى و مفهومى که امروزیها استعمال مىکنند غلط است ولى یک معنا ومفهوم صحیحى مىتواند داشته باشد که غیر از چیزى است که امروزیها ازآن قصد مىکنند، و فرقى گذاشتم میان آداب و اخلاق که آداب غیر از اخلاقاست. آن وقت آداب را دو گونه ذکر کردیم. ممکن است مقصود از آدابامورى باشد که در واقع امروز به آنها فنون مىگویند. علاوه بر اخلاق، علاوهبر صفات خاص روحى، علاوه بر نظمى که انسان باید به قواى روحى هرکس لازم و واجب است که یک سلسله فنون را یاد بگیرد، البته آنهم اندازهدارد یعنى فنى را باید بیاموزد که از آن فن یک اثر براى بشریت در جهتخیربرخیزد و ضمنا زندگى او را هم اداره بکند. در فنون است که انسان باید تابعزمان باشد. اگر «لا تؤدبوا اولادکم بآدابکم» بگوئیم درست است، یا «لا تؤدبوا اولادکم بفنونکم» حرف درستى است چون زندگى متغیر است،انسان نباید در اینجور چیزها جمود به خرج بدهد و همیشه بخواهد به اولادخودش آن فنى را بیاموزد که خودش داشته است در صورتى که ممکن استهمان فن به شکل بهتر و کاملتر در زمان جدید پدید آمده باشد. مسالهدیگرى که گفتم و بعد، از سؤالات آقایان معلوم شد که احتیاج به توضیحبیشترى دارد مساله آداب و رسوم است. آداب و رسوم هم بر دو قسم است.بعضى از آنها از نظر شرعى سنن نامیده مىشود یعنى شارع روى آنها نظردارد. شارع، آن آداب را به صورت یک مستحب توضیح داده است و نظر به اینکه اسلامهیچ دستورى را گزاف نمىدهد، امورى را که اسلام سنت کرده است ما بایدبه صورت یک اصل حفظ کنیم. مثلا دیشب در جواب سؤال یکى از آقایانعرض کردم اسلام براى غذاخوردن آدابى ذکر کرده است اسلام دینتشریفاتى نیست بلکه اگر آدابى را ذکر کرده، حساب نموده است. مثلا اگرمىگوید مستحب است «اطالة الجلوس عند المائدة» یعنى طولدادن نشستنبر سر سفره، مستحب است انسان غذا را زیاد بجود مستحب است بسم اللهبگوید، مستحب است الحمدلله بگوید، مستحب است دست را قبل و بعداز غذا بشوید،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
نیایش و پرستش
در آن لحظه که آدمی به کمال و شکوه بی نهایت آفریدگار جهان می اندیشد سراپا شیفته ی آن می شود حل و جانش به خضوع و خشوع و فروتنی می گراید، با آهنگ فطرت در برابر آن همه کمال و عظمت سر تعظیم فرود می آورد « رکوع »
سر به زمین می ساید « سجود »
و زبان به ستایش می گشاید « حمد و تشبیح »
راز و نیاز
و در آن لحظه که انسان خود را به کمک یک نیروی برتر از ماده نیازمند می یابد؛ دل به سوی آفریدگار دانا و توانا و مهربان جهان می آورد، راز و نیاز خود را با او در میان می نهد و او را به کمک می خواند « دعا »
عبادت
آن نیایش و پرستش و این راز و نیاز و کمک خواهی در زبان قرآن «عبادت» نامیده می شود.
قرآن عبادت را مخصوص خدای یکتا می شمرد و پرستش هر کس و هرچیز دیگر جز خدا را حرام و گناهی بس بزرگی می داند.
و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه قسمتی از آیه 23 سوره اسراء
فرمان خدا برآن رفته که جز او را نپرستید .....
این ایستادن و خم شدن
این نشستن و بر خاک افتادن
و با هر یک کلماتی گفتن
چه معنی دارد؟
نماز و نیایش، ارتباط صمیمانه ای است میان انسان و خدا، میان آفریدگار و آفریده نماز، تسلا بخش و آرامشگر دل های مضطرب و خسته و بستوه آمده، و مایه ی صفای باطن و روشنی روان است. پیمان و انگیزه تحرک و بسیج آمادگی - در حالتی صمیمانه و دور از نیرنگ و فریب- است برای نفی هرچه بدی وزشتی است و تدارک هرچه نیکوئی و زیبایی ...
برنامه ای است برای باز یافتن و آنگاه ساختن خویش ...
و کوته سخن، رابطه ای و استفاضه ای مداوم است با سرچشمه و پدید آورنده ی همه نیکیها با خدا
آفریده بودن انسان و اعتقاد به اینکه دست قدرتمند با حکمتی او را پدید آورده لزوماً بدین معنی است که: از آفرینش او و برای بودن او هدف و مقصودی وجود داشته است.
این هدف را می توان پیمودن راهی برای رسیدن به منزلی دانست پیمودن راهی بر طبق نقشه ای دقیق و با وسیله هایی معین و در نهایت، رسیدن به آن سر منزل مقصود.
در این صورت ناگزیر باید راهی را که بدان مقصد می رسد شناخت و مسیر را تشخیص داد و هدف را همواره در نظر داشت تا بدان نتیجه عمومی رسید. کسی که قدم در راه می گذارد باید مستقیم حرکت کند و مرتب متوجه هدف باشد و راه های انحرافی و حرکت های بیهوده او را به خود مشغول نسازد.
نماز مراسم مخصوصی برای پرستش خدا است که در آن جنبه های ارزنده و آموزنده خاصی در نظر گرفته شده و به همین وجه شکل مخصوصی به خود گرفته است.
سرود توحید و یکتا پرستی
سرود فضیلیت و پاکی
نماز سرود توحید و یکتا پرستی و سرود فضیلت و پاکی است که باید فکر و روح ما را در برابر عوامل شرک زا و آلوده کننده ای که در زندگی روزمره با آن ها سروکار داریم پاک و یکتا پرست نگهدارد.
همانطور که لباس و تن خود را می شوییم و پاکیزه می کنیم دل و جان را هم شست و شو می دهیم و پاکیزه کنیم خود را به خدا سرچشمه ی پاکی و کمال نزدیک سازیم لحظای را به یاد او، به نیایش او و راز و نیاز با او بگذارانیم و روح آلود را در چشمه صاف و زلال الهی شست و شو دهیم.
این است نمازی که مسلمانان روزی چند بار می خواند.
از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که در گفت و گویی کوتاه با یاران خود چنین فرمود:
- فرض کنید در برابر خانه ی یکی از شما نهری روان باشد و هر روز در آن پنج بار شست و شو کنید آیا به تن او هیچ آلودگی می ماند؟
- نه این شست و شو به تن او هیچ آلودگی نمی گذارد.
- نمازهای پنج گانه هم همین اثر را دارد با پنج نماز در روز خدا لغزش ها را از آدمی می زداید و راه او را پاکیزه می کند.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته سلام بر شما و رحمت و برکات خدا بر شما
و بدین گونه بار دیگر صلاح و شایستگی (با فرشته ی خوئی و یا پیوند با دیگر نمازگزاران) را با یاد آورده، مخاطبان گرامی خود را به دعای خیر یاد کرده، نماز را به پایان می برد.
منابع:
نام خانوادگی : آیت الله خامنه ای / نام : سید علی / نام کتاب : از ژرفای نماز / انتشارات : بعثت
نام خانوادگی : آیت الله بهشتی / نام کتاب : نماز چیست / انتشارات : دفتر نشر فرهنگ اسلامی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان»
«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعواالیهم». (1) به طورى کلى براى هر انسانى لازم است که داراى فکر نقادى باشد. قوهنقادى و انتقادکردن به معناى عیبگرفتن نیست. معناى انتقاد، یک شىء رادر محک قرار دادن و به وسیله محکزدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیصدادن است. مثلا انتقاد از یک کتاب معنایش این نیست که حتما باید معایبآن کتاب نمودار بشود بلکه باید هر چه از معایب و محاسن داشته باشدآشکار بشود. انسان باید در هر چیزى که از دیگران مىشنود نقاد باشد یعنىآن را بررسى و تجزیه و تحلیل بکند. صرف اینکه یک حرفى در میان مردمشهرت پیدا مىکند خصوصا که با یک بیان زبیا و قشنگ باشد دلیل بر ایننیست که انسان حتما باید آن را بپذیرد و قبول بکند. به ویژه در امر دین وآنچه که مربوط به دین است، انسان باید نقاد باشد آنچه که در شبهاى گذشته راجع به احادیث بحث مىکردیم که پیغمبر فرمودآنچه را که از من مىشنوید به قرآن عرضه بدارید اگر موافق است بپذیرید واگر مخالف است نه، خود نوعى نقادى است. حدیثى است که من عینعبارات آن یادم نیست ولى مضمون آن یادم است که ائمه ما آن را از حضرتعیسى مسیح نقل کردهاند. تقریبا مضمونش اینست: شما که علم را فرا مىگیرید،اساس کار اینست که نقاد باشید یعنى قدرت انتقاد در شما باشد، کورکورانهتسلیم نشوید، خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح در بین حدیث دارد: «کونوا نقادا». حدیث دیگر که فىالجمله از آن یادم هست راجع به اصحابکهف است که داستان آنها در قرآن آمده است: «انهم فتیة ءامنوا بربهم و زدناهمهدى و ربطنا على قلوبهم» (2) ... معروف است که اینها صراف بودهاند،صیرفى بودهاند. این سخن را به این معنى گرفتهاند که کار آنها صرافى بودهاست. ائمه ما فرمودهاند که در این نسبت که گفتهاند اینها صراف طلا و نقرهبودهاند، اشتباه شده است. نه، «کانوا صیارفة الکلام» صراف سخن بودند نهصراف طلا و نقره، یعنى مردمان حکیمى بودهاند، مردمان دانائى بودهاند وچون حکیم بودهاند وقتى حرفى به آنها عرضه مىشد، آن حرف رامىسنجیدند. تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است:«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین»مستلزم این است که انسان واقعا نقاد باشد و کار نقادى او به آنجا کشیده شودکه هر چیزى را که گفته مىشود و با امر دین تماس دارد بتواند تجزیه وتحلیل بکند. همین جملهاى که من دیشب نقل کردم و گفتم اخیرا معروفشده است و به حضرت امیرالمؤمنین نسبت دادهاند: «لا تؤدبوا اولادکم...» ازباب تعبیر لفظى خیلى زیبا و قشنگ است، خیلى سازگار است روى همینجهت مىبینید یک مقبولیتى در میان افراد پیدا کرده است و هر کس در هرجائى این جمله را مىگوید. الآن حکایتى یادم آمد: من در سنین چهاردهپانزده سالگى بودم که مقدمات کمى از عربى خوانده بودم بعد از واقعهمعروف خراسان بود و حوزه علمیه مشهد به کلى از بین رفته بود و هر کسآن وضع را مىدید مىگفت دیگر اساسا از روحانیتخبرى نخواهد بود.جریانى پیش آمده بود که احتیاج به نویسندگى داشت از من دعوت کردهبودند. مقالهاى را من نوشتم. مردى بود که در آن محل ریاست مهمى داشت.وقتى آن مقاله را دید، یک نگاهى به سر و وضع من انداخت، حیفش آمد،دید که من هنوز پابند عالم آخوندى هستم شرحى گفت، نصیحت کرد کهدیگر گذشت آن موقعى که مردم به نجف یا قم مىرفتند و به مقامات عالیهمىرسیدند. آن دوره از بین رفت، حضرت امیر فرموده است بچهتان رامطابق زمان تربیت کنید. و بعد گفت آیا دیگران که پشت این میزها نشستهاندشش تا انگشت دارند؟ و حرفهائى زد که من آن فکرها را از مغزم بیرونمىکنم. البته من به حرف او گوش نکردم. بعد رفتم به قم و مدت اقامتم در قمپانزده سال طول کشید. بعد که به تهران آمدم، اولین اثر علمىاى که منتشرکردم کتاباصول فلسفه بود. آن شخص هم بعد به نمایندگى مجلس رسید و مردى باهوش و چیزفهم بود و در سنین جوانى احوال خوبى نداشت ولى بعد تغییرحالى در او پیدا شد. تقریبا در حدود هجده سال از آن قضیه گذشته بود کهاصول فلسفه منتشر شد و یک نسخه از آن به دستش رسید و او یادش رفتهبود که قبلا مرا نصیحت کرده بود که دنبال این حرفها نرو. بعد شنیدم که هرجا نشسته بود به یک طرز مبالغهآمیزى تعریف کرده بود. حتى یکبار درحضور خودم گفت که شما چنینید، چنانید. همانجا در دلم خطور کرد که توهمان کسى هستى که هجده سال پیش مرا نصیحت مىکردى که دنبال اینحرفها نرو. من اگر آن موقع حرف ترا گوش مىکردم الآن یک میرزابنویسىپشت میز ادارهاى بودم در حالى که تو الآن اینقدر تعریف مىکنى. غرض اینجهت است که یک جملههائى است که به ذائقهها شیرین مىآید و مانندبرق رواج پیدا مىکند. اصلا همان طورى که بعضیها به وسائل مختلفبرایشان پیش آمدهاى خوبى بروز مىکند و بعضیها هم بدشانس و بدبختمىباشند، اگر ملاحظه کرده باشید جملهها هم اینطور است. بعضى جملههایک جملات خوششانسى هستند. این جملات بدون اینکه ارزش داشتهباشند مثل برق در میان مردم رواج پیدا مىکنند و حال آنکه جملههائىهست صد درجه از اینها باارزشتر، و حسن شهرت پیدا نمىکنند. این جمله«لا تؤدبوا اولادکم باخلاقکم» جزء جملات خوششانس دنیا است و شانسبیخودى پیدا کرده است. در مراد این جمله من دیشب اینطور عرض کردم:گو اینکه این جمله به اینمعنى و مفهومى که امروزیها استعمال مىکنند غلط است ولى یک معنا ومفهوم صحیحى مىتواند داشته باشد که غیر از چیزى است که امروزیها ازآن قصد مىکنند، و فرقى گذاشتم میان آداب و اخلاق که آداب غیر از اخلاقاست. آن وقت آداب را دو گونه ذکر کردیم. ممکن است مقصود از آدابامورى باشد که در واقع امروز به آنها فنون مىگویند. علاوه بر اخلاق، علاوهبر صفات خاص روحى، علاوه بر نظمى که انسان باید به قواى روحى هرکس لازم و واجب است که یک سلسله فنون را یاد بگیرد، البته آنهم اندازهدارد یعنى فنى را باید بیاموزد که از آن فن یک اثر براى بشریت در جهتخیربرخیزد و ضمنا زندگى او را هم اداره بکند. در فنون است که انسان باید تابعزمان باشد. اگر «لا تؤدبوا اولادکم بآدابکم» بگوئیم درست است، یا «لا تؤدبوا اولادکم بفنونکم» حرف درستى است چون زندگى متغیر است،انسان نباید در اینجور چیزها جمود به خرج بدهد و همیشه بخواهد به اولادخودش آن فنى را بیاموزد که خودش داشته است در صورتى که ممکن استهمان فن به شکل بهتر و کاملتر در زمان جدید پدید آمده باشد. مسالهدیگرى که گفتم و بعد، از سؤالات آقایان معلوم شد که احتیاج به توضیحبیشترى دارد مساله آداب و رسوم است. آداب و رسوم هم بر دو قسم است.بعضى از آنها از نظر شرعى سنن نامیده مىشود یعنى شارع روى آنها نظردارد. شارع، آن آداب را به صورت یک مستحب توضیح داده است و نظر به اینکه اسلامهیچ دستورى را گزاف نمىدهد، امورى را که اسلام سنت کرده است ما بایدبه صورت یک اصل حفظ کنیم. مثلا دیشب در جواب سؤال یکى از آقایانعرض کردم اسلام براى غذاخوردن آدابى ذکر کرده است اسلام دینتشریفاتى نیست بلکه اگر آدابى را ذکر کرده، حساب نموده است. مثلا اگرمىگوید مستحب است «اطالة الجلوس عند المائدة» یعنى طولدادن نشستنبر سر سفره، مستحب است انسان غذا را زیاد بجود مستحب است بسم اللهبگوید، مستحب است الحمدلله بگوید، مستحب است دست را قبل و بعداز غذا بشوید،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
نیایش و پرستش
در آن لحظه که آدمی به کمال و شکوه بی نهایت آفریدگار جهان می اندیشد سراپا شیفته ی آن می شود حل و جانش به خضوع و خشوع و فروتنی می گراید، با آهنگ فطرت در برابر آن همه کمال و عظمت سر تعظیم فرود می آورد « رکوع »
سر به زمین می ساید « سجود »
و زبان به ستایش می گشاید « حمد و تشبیح »
راز و نیاز
و در آن لحظه که انسان خود را به کمک یک نیروی برتر از ماده نیازمند می یابد؛ دل به سوی آفریدگار دانا و توانا و مهربان جهان می آورد، راز و نیاز خود را با او در میان می نهد و او را به کمک می خواند « دعا »
عبادت
آن نیایش و پرستش و این راز و نیاز و کمک خواهی در زبان قرآن «عبادت» نامیده می شود.
قرآن عبادت را مخصوص خدای یکتا می شمرد و پرستش هر کس و هرچیز دیگر جز خدا را حرام و گناهی بس بزرگی می داند.
و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه قسمتی از آیه 23 سوره اسراء
فرمان خدا برآن رفته که جز او را نپرستید .....
این ایستادن و خم شدن
این نشستن و بر خاک افتادن
و با هر یک کلماتی گفتن
چه معنی دارد؟
نماز و نیایش، ارتباط صمیمانه ای است میان انسان و خدا، میان آفریدگار و آفریده نماز، تسلا بخش و آرامشگر دل های مضطرب و خسته و بستوه آمده، و مایه ی صفای باطن و روشنی روان است. پیمان و انگیزه تحرک و بسیج آمادگی - در حالتی صمیمانه و دور از نیرنگ و فریب- است برای نفی هرچه بدی وزشتی است و تدارک هرچه نیکوئی و زیبایی ...
برنامه ای است برای باز یافتن و آنگاه ساختن خویش ...
و کوته سخن، رابطه ای و استفاضه ای مداوم است با سرچشمه و پدید آورنده ی همه نیکیها با خدا
آفریده بودن انسان و اعتقاد به اینکه دست قدرتمند با حکمتی او را پدید آورده لزوماً بدین معنی است که: از آفرینش او و برای بودن او هدف و مقصودی وجود داشته است.
این هدف را می توان پیمودن راهی برای رسیدن به منزلی دانست پیمودن راهی بر طبق نقشه ای دقیق و با وسیله هایی معین و در نهایت، رسیدن به آن سر منزل مقصود.
در این صورت ناگزیر باید راهی را که بدان مقصد می رسد شناخت و مسیر را تشخیص داد و هدف را همواره در نظر داشت تا بدان نتیجه عمومی رسید. کسی که قدم در راه می گذارد باید مستقیم حرکت کند و مرتب متوجه هدف باشد و راه های انحرافی و حرکت های بیهوده او را به خود مشغول نسازد.
نماز مراسم مخصوصی برای پرستش خدا است که در آن جنبه های ارزنده و آموزنده خاصی در نظر گرفته شده و به همین وجه شکل مخصوصی به خود گرفته است.
سرود توحید و یکتا پرستی
سرود فضیلیت و پاکی
نماز سرود توحید و یکتا پرستی و سرود فضیلت و پاکی است که باید فکر و روح ما را در برابر عوامل شرک زا و آلوده کننده ای که در زندگی روزمره با آن ها سروکار داریم پاک و یکتا پرست نگهدارد.
همانطور که لباس و تن خود را می شوییم و پاکیزه می کنیم دل و جان را هم شست و شو می دهیم و پاکیزه کنیم خود را به خدا سرچشمه ی پاکی و کمال نزدیک سازیم لحظای را به یاد او، به نیایش او و راز و نیاز با او بگذارانیم و روح آلود را در چشمه صاف و زلال الهی شست و شو دهیم.
این است نمازی که مسلمانان روزی چند بار می خواند.
از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که در گفت و گویی کوتاه با یاران خود چنین فرمود:
- فرض کنید در برابر خانه ی یکی از شما نهری روان باشد و هر روز در آن پنج بار شست و شو کنید آیا به تن او هیچ آلودگی می ماند؟
- نه این شست و شو به تن او هیچ آلودگی نمی گذارد.
- نمازهای پنج گانه هم همین اثر را دارد با پنج نماز در روز خدا لغزش ها را از آدمی می زداید و راه او را پاکیزه می کند.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته سلام بر شما و رحمت و برکات خدا بر شما
و بدین گونه بار دیگر صلاح و شایستگی (با فرشته ی خوئی و یا پیوند با دیگر نمازگزاران) را با یاد آورده، مخاطبان گرامی خود را به دعای خیر یاد کرده، نماز را به پایان می برد.
منابع:
نام خانوادگی : آیت الله خامنه ای / نام : سید علی / نام کتاب : از ژرفای نماز / انتشارات : بعثت
نام خانوادگی : آیت الله بهشتی / نام کتاب : نماز چیست / انتشارات : دفتر نشر فرهنگ اسلامی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
نیایش و پرستش
در آن لحظه که آدمی به کمال و شکوه بی نهایت آفریدگار جهان می اندیشد سراپا شیفته ی آن می شود حل و جانش به خضوع و خشوع و فروتنی می گراید، با آهنگ فطرت در برابر آن همه کمال و عظمت سر تعظیم فرود می آورد « رکوع »
سر به زمین می ساید « سجود »
و زبان به ستایش می گشاید « حمد و تشبیح »
راز و نیاز
و در آن لحظه که انسان خود را به کمک یک نیروی برتر از ماده نیازمند می یابد؛ دل به سوی آفریدگار دانا و توانا و مهربان جهان می آورد، راز و نیاز خود را با او در میان می نهد و او را به کمک می خواند « دعا »
عبادت
آن نیایش و پرستش و این راز و نیاز و کمک خواهی در زبان قرآن «عبادت» نامیده می شود.
قرآن عبادت را مخصوص خدای یکتا می شمرد و پرستش هر کس و هرچیز دیگر جز خدا را حرام و گناهی بس بزرگی می داند.
و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه قسمتی از آیه 23 سوره اسراء
فرمان خدا برآن رفته که جز او را نپرستید .....
این ایستادن و خم شدن
این نشستن و بر خاک افتادن
و با هر یک کلماتی گفتن
چه معنی دارد؟
نماز و نیایش، ارتباط صمیمانه ای است میان انسان و خدا، میان آفریدگار و آفریده نماز، تسلا بخش و آرامشگر دل های مضطرب و خسته و بستوه آمده، و مایه ی صفای باطن و روشنی روان است. پیمان و انگیزه تحرک و بسیج آمادگی - در حالتی صمیمانه و دور از نیرنگ و فریب- است برای نفی هرچه بدی وزشتی است و تدارک هرچه نیکوئی و زیبایی ...
برنامه ای است برای باز یافتن و آنگاه ساختن خویش ...
و کوته سخن، رابطه ای و استفاضه ای مداوم است با سرچشمه و پدید آورنده ی همه نیکیها با خدا
آفریده بودن انسان و اعتقاد به اینکه دست قدرتمند با حکمتی او را پدید آورده لزوماً بدین معنی است که: از آفرینش او و برای بودن او هدف و مقصودی وجود داشته است.
این هدف را می توان پیمودن راهی برای رسیدن به منزلی دانست پیمودن راهی بر طبق نقشه ای دقیق و با وسیله هایی معین و در نهایت، رسیدن به آن سر منزل مقصود.
در این صورت ناگزیر باید راهی را که بدان مقصد می رسد شناخت و مسیر را تشخیص داد و هدف را همواره در نظر داشت تا بدان نتیجه عمومی رسید. کسی که قدم در راه می گذارد باید مستقیم حرکت کند و مرتب متوجه هدف باشد و راه های انحرافی و حرکت های بیهوده او را به خود مشغول نسازد.
نماز مراسم مخصوصی برای پرستش خدا است که در آن جنبه های ارزنده و آموزنده خاصی در نظر گرفته شده و به همین وجه شکل مخصوصی به خود گرفته است.
سرود توحید و یکتا پرستی
سرود فضیلیت و پاکی
نماز سرود توحید و یکتا پرستی و سرود فضیلت و پاکی است که باید فکر و روح ما را در برابر عوامل شرک زا و آلوده کننده ای که در زندگی روزمره با آن ها سروکار داریم پاک و یکتا پرست نگهدارد.
همانطور که لباس و تن خود را می شوییم و پاکیزه می کنیم دل و جان را هم شست و شو می دهیم و پاکیزه کنیم خود را به خدا سرچشمه ی پاکی و کمال نزدیک سازیم لحظای را به یاد او، به نیایش او و راز و نیاز با او بگذارانیم و روح آلود را در چشمه صاف و زلال الهی شست و شو دهیم.
این است نمازی که مسلمانان روزی چند بار می خواند.
از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که در گفت و گویی کوتاه با یاران خود چنین فرمود:
- فرض کنید در برابر خانه ی یکی از شما نهری روان باشد و هر روز در آن پنج بار شست و شو کنید آیا به تن او هیچ آلودگی می ماند؟
- نه این شست و شو به تن او هیچ آلودگی نمی گذارد.
- نمازهای پنج گانه هم همین اثر را دارد با پنج نماز در روز خدا لغزش ها را از آدمی می زداید و راه او را پاکیزه می کند.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته سلام بر شما و رحمت و برکات خدا بر شما
و بدین گونه بار دیگر صلاح و شایستگی (با فرشته ی خوئی و یا پیوند با دیگر نمازگزاران) را با یاد آورده، مخاطبان گرامی خود را به دعای خیر یاد کرده، نماز را به پایان می برد.
منابع:
نام خانوادگی : آیت الله خامنه ای / نام : سید علی / نام کتاب : از ژرفای نماز / انتشارات : بعثت
نام خانوادگی : آیت الله بهشتی / نام کتاب : نماز چیست / انتشارات : دفتر نشر فرهنگ اسلامی