لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن .doc :
واژه تاریخ و تعریف آن
واژه «تاریخ» ( History ) از زبان یونانى گرفته شده و هرودوت (هرودوتوس Herodotus ) مُبدع و «پدر تاریخ» شناخته شده است. تاریخ، از نظر هرودوت، به معناى مطالعه و یا بررسى روزگاران گذشته است. البته چیستى تاریخ از پرسش هایى است که تاکنون پاسخى جامع، دقیق و مورد اتفاق نداشته، همه تعریف هاى آن با ایراد یا انتقادهایى رو به رو بوده است; زیرا گروهى معناى تاریخ را بس گسترده دانسته، احوال گذشته جهان و حتى پدیده هایى که انسان در آن مؤثر نیست، موضوع آن به شمار مى آورند; دسته اى آن را به وقایع مشهور و حوادث روزگار پادشاهان و دولت ها محدود مى کنند و جمعى مشخص ساختن احوال انبیا، ائمه (علیهم السلام) ، فرمانروایان، وزیران و حوادث بزرگى مانند جنگ ها و فتوحات بر حسب زمان را معناى اصطلاحى تاریخ مى دانند ابن خلدون، مورخ بزرگ، تاریخ را دانشى سرچشمه گرفته از حکمت و بیان گر سرگذشت ملت ها، سیرت پیامبران و سیاست پادشاهان مى داند با در نظر گرفتن دو عنصر موضوعى تاریخ یعنى «انسان» و «زمان»، مى توان گفت: تاریخ مجموعه اى از اطلاعات خام یا تحلیل شده درباره گذشته انسان ها است که امورى چون نقل و تحلیل هدایت، گمراهى، تکامل، انحطاط، پیروزى، شکست، خوشبختى یا بدبختى ملت ها را در بر دارد. از آن جا که هر یک از تعریف هاى یادشده بُعد خاصى از تاریخ را بیان مى کند و از جهتى با اشکال جامع یا مانع نبودن رو به رو است و نیز به دلیل گسترده شدن مسائل مربوط به تاریخ، برخى از اندیش مندان، علوم مربوط به تاریخ را تقسیم کرده، براى هر قسم تعریفى خاص ارائه کرده اند. فیلسوف شهید مطهرى(ره) تاریخ را یکى از منابع معرفت انسانى دانسته، علم تاریخ را به دو بخش نقلى و علمى تقسیم مى کند و قواعد استنباطى تاریخ علمى را به حال و آینده قابل تعمیم مى داند.
تاریخ نقلى
تاریخ نقلى علم به وقایع و حوادث سپرى شده و آگاهى از اوضاع و احوال گذشتگان مى باشد. زندگینامه ها، فتحنامه ها و سیره ها، از این مقوله است. علم تاریخ در این معنا، به یک سلسله امور جزئى و فردى مربوط است; و در واقع علم به «بودن»هاست; چرا که به گذشته تعلق دارد.
تاریخ علمى
تاریخ علمى یعنى مطالعه، بررسى و تحلیل وقایع گذشته و استنباط قواعد و سنت هاى حاکم بر زندگى گذشتگان. در واقع محتواى تاریخ نقلى ـ حوادث و وقایع گذشته ـ «مبادى» و مقدمات این علم شمرده مى شود و براى استنباط قوانین کلى و عمومى و کشف طبیعت حوادث تاریخى و روابط علّى و معلولى آن ها سودمند است
فایده تاریخ
شاید از خود پرسیده باشید آشنایى با انبوه نام ها، حوادث، فراز و نشیب ها، طلوع و افول ها و عملکرد نیاکان و دیگر انسان ها در زندگى روزمره و شکل گیرى زندگى آینده ما چه نقشى دارد؟ اگر بپذیریم هر حادثه اى مولود علت یا علت هاى پیش از خویش و نیز دست کم انگیزه سلسله حوادث بعدى است، بدین نتیجه مى رسیم که زندگى ملت ها چون رشته اى دراز است و مجموع انسان هاى یک عصر تنها یکى از مهره هاى آویخته بدین رشته به شمار مى آید. استوارى و نااستوارى هر مهره به چگونگى پیوند آن به مهره پیشین و پسین وابسته است. پس زندگى مردم یک عصر در هر کشور از زندگانى گذشتگان و آیندگان جدا نیست و براى یافتن علت حوادث نامطلوب و راه رویارویى با آن ها، باید به تحقیق در گذشته ملت ها پرداخت تاریخ نه مایه سرگرمى بلکه نوعى پل ارتباطى میان نسل هاى متوالى بشر براى دستیابى به تجربه ها و اندوخته هاى پیشینیان است. مطالعه تطبیقى و تحلیلى تمدن هاى گوناگون، کوشش براى یافتن رابطه اى علّى میان حوادث زنجیره اى تاریخ و دقت در آنچه براى انسان ها رفته است، سرمایه مناسبى است که مى تواند انسان را در پى ریزى یک زندگى سالم و خردمندانه یارى دهد. افزون بر این، بررسى تاریخ پاسخى مثبت به آرزوهاى همیشگى انسان است که اصرار دارد از خود و دیگران آگاهى حاصل کند، (3) علل و انگیزه ظهور و سقوط تمدن ها را بشناسد، حق را از باطل تمیز دهد و با راه تکامل و سعادت دنیوى و اخروى خود آشنا شود. بنابراین، مصلحان بزرگ و انسان هاى متعالى در تجربه هاى انسانى تاریخ دقت مى کنند و در بهره گیرى از آن مى کوشند. امام على (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) و همه انسان ها مى فرماید: فرزندم، هر چند من عمر همه کسانى را که پیش از من زیسته اند، سپرى نکرده ام; ولى در اعمال همه آن ها نگریسته، در اخبارشان اندیشیده ام. براى شناخت تاریخ آنان چنان در آثارشان به تفکر پرداخته ام که چون یکى از آنان شده ام. به سبب آگاهى از سرگذشت آنان، گویا با همه آن ها، از اولین فرد تا آخرین شان زندگى کرده، زلال و پاکى زندگانى آنان را از تیرگى هاى آن و نفع و سودمندى اش را از زیان آن بازشناخته ام. خداوند متعال در بیش تر سوره هاى قرآن به بیان سرگذشت انبیا و ملت هاى پیشین پرداخته است. در مکتب اسلام، (6) تجربه پیشینیان چنان اهمیت دارد که خداوند به پیامبرش فرمان مى دهد در راه اعتلاى کلمه توحید و رستگارى و هدایت بندگان از تاریخ استفاده کند
اعتبار و ارزش داده هاى تاریخ
گروهى به علم تاریخ و داده هاى آن بسیار بدبین و بى اعتمادند. اینان علم تاریخ را نورى ضعیف مى دانند که در مسیر ناهموار زندگى کم تر مى توان بدان اعتماد کرد دشوارى ارزیابى دقیق علل رفتارها، روابط علّى و معلولى آن ها (در تاریخ علمى)، هم چنین مشکل تاثیر بسیار غرض ها، تعصب ها، منافع و اهتمام خودکامگان و سیاستمداران به تدوین تاریخ، این بدبینى را دو چندان کرده است. به عقیده بیش تر محققان، نگاهى چنین بدبینانه نسبت به شناسنامه تمدن ها واقع بینانه نیست; (3) زیرا اولا ماهیت برخى از وقایع به گونه اى است که امکان تحریف و دروغ در آن ها راه ندارد; و ثانیاً نمى شود همه افراد بشر را متهم کرد که «همیشه»، مطابق منافع و خواسته هاى خود، حوادث را ثبت و نقل کرده اند. (4) نگاه عبرت آموز و مثبت امام على (علیه السلام) به تاریخ بر درستى این دیدگاه گواهى مى دهد. امام على علیه السلام مى فرماید: پیمان و شخصیت خود را در گرو آنچه مى گویم قرار مى دهم و ضمانت آن را به عهده مى گیرم، بى گمان هرکس به روشنى از پیش آمدهاى تاریخى و فرجام بد امت ها در گذشته عبرت گیرد، پیوسته آن ها را در نظر داشته باشد، ژرف در آن ها بنگرد و قوانین و نوامیس حرکت جوامع را از آن حوادث دریابد، واقع بینى و پروادارى او را از غلتیدن در جایگاه هاى شبهه ناک و هلاکت بار باز مى دارد.
فلسفه تاریخ
در بحث از فلسفه تاریخ بشر، حقیقت و علت وجودى و نتایج رویدادها و تحولات تاریخ بررسى مى گردد و گذشته بشر چراغ راه آینده اش قرار مى گیرد مقصد و شیوه حرکت تاریخ، محرک و منازل برجسته مسیر حرکت آن (فلسفه نظرى تاریخ)، نقاط ضعف و قوت علم تاریخ، قانون مندى تاریخ، اصول حاکم بر آن و روش هاى پژوهش تاریخ (فلسفه علم تاریخ) بخشى از مسائلى است که در فلسفه تاریخ مورد بحث و بررسى قرار مى گیرد. هرچند اندیشه حرکت تاریخ و بحث درباره روح، اراده، قانون، مبدأ و مقصد آن و... پیشینه اى دیرین دارد و به افلاطون (428 ـ 347 ق. م) و «اگوستین» قدیس، متکلم و مجتهد کلیسا (430 ـ 354 م) منسوب است; ولى بیش تر محققان، دانشمندِ معروف مسلمان عبدالرحمن بن خلدون را پایه گذار تاریخ نگارى تحلیلى و فلسفه تاریخ مى دانند.
اصول و سنن حاکم بر تاریخ
یکى از معانى کلمه «سنت»، راه، روش و رفتارى است که استمرار داشته باشد. این واژه به همین معنا در زبان عربى و قرآن کریم در مورد خداوند و انسان به کار رفته است. ناگفته پیداست یک سنت واحد مى تواند، از لحاظ نسبتش با «فاعل» به خداى متعال و از لحاظ نسبتش با «قابل» به انسان ها اضافه شود. البته الهى بودن یک سنت به معناى صدور مستقیم و بىواسطه افعال خاص از خداوند نیست; بلکه ممکن است اسباب طبیعى، عادى و یا غیبى در کار باشد. بنابراین، سنن یعنى روش هایى که امور جهان و انسان بر پایه آن ها تدبیر و اداره مى شود. (6) این سنت ها اقسام بسیار دارد; بخشى از آن ها عبارت است از:
اختیار انسان در شؤون اجتماعى و تعیین سرنوشت خویش
هر انسان عاقل و هر جامعه بیدار وقتى که شایستگى موقعیتى را احساس کرده و قدرت حرکت و تکاپو براى وصول به آن موقعیت را در خود دیده است با کمال جدیت حرکت کرده و آن موقعیت را به دست آورده است. بر این اساس، جزئى ترین حرکت ها تا پیچیده ترین پدیده ها ناشى از اختیار انسان و عوامل معین است
سیر صعودى و تکاملى داشتن کاروان بشریت
با همه اختلاف نظرهایى که در تفسیر تکامل، آثار و لوازم آن وجود دارد، امورى چون فلسفه قابل قبول زندگى و آغاز و انجام داشتن و هدف دار بودن نظام آفرینش و مسؤولیت انسان، که هرگز با اختیار منافات ندارد، روند تکاملى زندگى بشر را تأیید مى کند
قرار داشتن اساس شخصیت انسان در متن خلقت او و تکامل و به فعلیت رسیدن تدریجى آن
ارتباط و تأثیر متقابل فرد و جامعه
حاکمیت اصل علیت بر تحولات تاریخى
سنت هدایت انسان ها به وسیله انبیا
امداد الهى به همه انسان هاى مؤمن و غیرمؤمن
البته امداد اهل باطل محدود به حدودى است، ولى امداد اهل حق مرز ندارد.
عوامل محرک تاریخ
هرچند نمى توان همه تغییرات جوامع مختلف در طول تاریخ را تکامل و پیش برنده نامید، ولى سیر متعالى جوامع و زندگانى انسان در مجموع، امرى انکارناپذیر است. عامل پیش برنده تاریخ از مباحث مهم فلسفه تاریخ شمرده مى شود و نظریه هاى گوناگونى درباره
آن ارائه شده است. علامه محمدتقى جعفرى افزون بر 20 نظریه در این خصوص مى شمارد برخى از مهم ترین آن ها عبارت است از:
تاریخ بر پایه نژاد
طبق این نظریه، تنها بعضى از نژادها استعداد تمدن و فرهنگ آفرینى دارند. فقط برخى مى توانند علم، فلسفه، صنعت، هنر، اخلاق و غیره تولید کنند و دیگران صرفاً مصرف کننده اند. کنت گوبینو; فیلسوف معروف فرانسوى، معتقد است نژاد معناى تاریخ را روشن مى کند و براى پیشوایى، خون اصیل است نه هوش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن .doc :
واژه تاریخ و تعریف آن
واژه «تاریخ» ( History ) از زبان یونانى گرفته شده و هرودوت (هرودوتوس Herodotus ) مُبدع و «پدر تاریخ» شناخته شده است. تاریخ، از نظر هرودوت، به معناى مطالعه و یا بررسى روزگاران گذشته است. البته چیستى تاریخ از پرسش هایى است که تاکنون پاسخى جامع، دقیق و مورد اتفاق نداشته، همه تعریف هاى آن با ایراد یا انتقادهایى رو به رو بوده است; زیرا گروهى معناى تاریخ را بس گسترده دانسته، احوال گذشته جهان و حتى پدیده هایى که انسان در آن مؤثر نیست، موضوع آن به شمار مى آورند; دسته اى آن را به وقایع مشهور و حوادث روزگار پادشاهان و دولت ها محدود مى کنند و جمعى مشخص ساختن احوال انبیا، ائمه (علیهم السلام) ، فرمانروایان، وزیران و حوادث بزرگى مانند جنگ ها و فتوحات بر حسب زمان را معناى اصطلاحى تاریخ مى دانند ابن خلدون، مورخ بزرگ، تاریخ را دانشى سرچشمه گرفته از حکمت و بیان گر سرگذشت ملت ها، سیرت پیامبران و سیاست پادشاهان مى داند با در نظر گرفتن دو عنصر موضوعى تاریخ یعنى «انسان» و «زمان»، مى توان گفت: تاریخ مجموعه اى از اطلاعات خام یا تحلیل شده درباره گذشته انسان ها است که امورى چون نقل و تحلیل هدایت، گمراهى، تکامل، انحطاط، پیروزى، شکست، خوشبختى یا بدبختى ملت ها را در بر دارد. از آن جا که هر یک از تعریف هاى یادشده بُعد خاصى از تاریخ را بیان مى کند و از جهتى با اشکال جامع یا مانع نبودن رو به رو است و نیز به دلیل گسترده شدن مسائل مربوط به تاریخ، برخى از اندیش مندان، علوم مربوط به تاریخ را تقسیم کرده، براى هر قسم تعریفى خاص ارائه کرده اند. فیلسوف شهید مطهرى(ره) تاریخ را یکى از منابع معرفت انسانى دانسته، علم تاریخ را به دو بخش نقلى و علمى تقسیم مى کند و قواعد استنباطى تاریخ علمى را به حال و آینده قابل تعمیم مى داند.
تاریخ نقلى
تاریخ نقلى علم به وقایع و حوادث سپرى شده و آگاهى از اوضاع و احوال گذشتگان مى باشد. زندگینامه ها، فتحنامه ها و سیره ها، از این مقوله است. علم تاریخ در این معنا، به یک سلسله امور جزئى و فردى مربوط است; و در واقع علم به «بودن»هاست; چرا که به گذشته تعلق دارد.
تاریخ علمى
تاریخ علمى یعنى مطالعه، بررسى و تحلیل وقایع گذشته و استنباط قواعد و سنت هاى حاکم بر زندگى گذشتگان. در واقع محتواى تاریخ نقلى ـ حوادث و وقایع گذشته ـ «مبادى» و مقدمات این علم شمرده مى شود و براى استنباط قوانین کلى و عمومى و کشف طبیعت حوادث تاریخى و روابط علّى و معلولى آن ها سودمند است
فایده تاریخ
شاید از خود پرسیده باشید آشنایى با انبوه نام ها، حوادث، فراز و نشیب ها، طلوع و افول ها و عملکرد نیاکان و دیگر انسان ها در زندگى روزمره و شکل گیرى زندگى آینده ما چه نقشى دارد؟ اگر بپذیریم هر حادثه اى مولود علت یا علت هاى پیش از خویش و نیز دست کم انگیزه سلسله حوادث بعدى است، بدین نتیجه مى رسیم که زندگى ملت ها چون رشته اى دراز است و مجموع انسان هاى یک عصر تنها یکى از مهره هاى آویخته بدین رشته به شمار مى آید. استوارى و نااستوارى هر مهره به چگونگى پیوند آن به مهره پیشین و پسین وابسته است. پس زندگى مردم یک عصر در هر کشور از زندگانى گذشتگان و آیندگان جدا نیست و براى یافتن علت حوادث نامطلوب و راه رویارویى با آن ها، باید به تحقیق در گذشته ملت ها پرداخت تاریخ نه مایه سرگرمى بلکه نوعى پل ارتباطى میان نسل هاى متوالى بشر براى دستیابى به تجربه ها و اندوخته هاى پیشینیان است. مطالعه تطبیقى و تحلیلى تمدن هاى گوناگون، کوشش براى یافتن رابطه اى علّى میان حوادث زنجیره اى تاریخ و دقت در آنچه براى انسان ها رفته است، سرمایه مناسبى است که مى تواند انسان را در پى ریزى یک زندگى سالم و خردمندانه یارى دهد. افزون بر این، بررسى تاریخ پاسخى مثبت به آرزوهاى همیشگى انسان است که اصرار دارد از خود و دیگران آگاهى حاصل کند، (3) علل و انگیزه ظهور و سقوط تمدن ها را بشناسد، حق را از باطل تمیز دهد و با راه تکامل و سعادت دنیوى و اخروى خود آشنا شود. بنابراین، مصلحان بزرگ و انسان هاى متعالى در تجربه هاى انسانى تاریخ دقت مى کنند و در بهره گیرى از آن مى کوشند. امام على (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) و همه انسان ها مى فرماید: فرزندم، هر چند من عمر همه کسانى را که پیش از من زیسته اند، سپرى نکرده ام; ولى در اعمال همه آن ها نگریسته، در اخبارشان اندیشیده ام. براى شناخت تاریخ آنان چنان در آثارشان به تفکر پرداخته ام که چون یکى از آنان شده ام. به سبب آگاهى از سرگذشت آنان، گویا با همه آن ها، از اولین فرد تا آخرین شان زندگى کرده، زلال و پاکى زندگانى آنان را از تیرگى هاى آن و نفع و سودمندى اش را از زیان آن بازشناخته ام. خداوند متعال در بیش تر سوره هاى قرآن به بیان سرگذشت انبیا و ملت هاى پیشین پرداخته است. در مکتب اسلام، (6) تجربه پیشینیان چنان اهمیت دارد که خداوند به پیامبرش فرمان مى دهد در راه اعتلاى کلمه توحید و رستگارى و هدایت بندگان از تاریخ استفاده کند
اعتبار و ارزش داده هاى تاریخ
گروهى به علم تاریخ و داده هاى آن بسیار بدبین و بى اعتمادند. اینان علم تاریخ را نورى ضعیف مى دانند که در مسیر ناهموار زندگى کم تر مى توان بدان اعتماد کرد دشوارى ارزیابى دقیق علل رفتارها، روابط علّى و معلولى آن ها (در تاریخ علمى)، هم چنین مشکل تاثیر بسیار غرض ها، تعصب ها، منافع و اهتمام خودکامگان و سیاستمداران به تدوین تاریخ، این بدبینى را دو چندان کرده است. به عقیده بیش تر محققان، نگاهى چنین بدبینانه نسبت به شناسنامه تمدن ها واقع بینانه نیست; (3) زیرا اولا ماهیت برخى از وقایع به گونه اى است که امکان تحریف و دروغ در آن ها راه ندارد; و ثانیاً نمى شود همه افراد بشر را متهم کرد که «همیشه»، مطابق منافع و خواسته هاى خود، حوادث را ثبت و نقل کرده اند. (4) نگاه عبرت آموز و مثبت امام على (علیه السلام) به تاریخ بر درستى این دیدگاه گواهى مى دهد. امام على علیه السلام مى فرماید: پیمان و شخصیت خود را در گرو آنچه مى گویم قرار مى دهم و ضمانت آن را به عهده مى گیرم، بى گمان هرکس به روشنى از پیش آمدهاى تاریخى و فرجام بد امت ها در گذشته عبرت گیرد، پیوسته آن ها را در نظر داشته باشد، ژرف در آن ها بنگرد و قوانین و نوامیس حرکت جوامع را از آن حوادث دریابد، واقع بینى و پروادارى او را از غلتیدن در جایگاه هاى شبهه ناک و هلاکت بار باز مى دارد.
فلسفه تاریخ
در بحث از فلسفه تاریخ بشر، حقیقت و علت وجودى و نتایج رویدادها و تحولات تاریخ بررسى مى گردد و گذشته بشر چراغ راه آینده اش قرار مى گیرد مقصد و شیوه حرکت تاریخ، محرک و منازل برجسته مسیر حرکت آن (فلسفه نظرى تاریخ)، نقاط ضعف و قوت علم تاریخ، قانون مندى تاریخ، اصول حاکم بر آن و روش هاى پژوهش تاریخ (فلسفه علم تاریخ) بخشى از مسائلى است که در فلسفه تاریخ مورد بحث و بررسى قرار مى گیرد. هرچند اندیشه حرکت تاریخ و بحث درباره روح، اراده، قانون، مبدأ و مقصد آن و... پیشینه اى دیرین دارد و به افلاطون (428 ـ 347 ق. م) و «اگوستین» قدیس، متکلم و مجتهد کلیسا (430 ـ 354 م) منسوب است; ولى بیش تر محققان، دانشمندِ معروف مسلمان عبدالرحمن بن خلدون را پایه گذار تاریخ نگارى تحلیلى و فلسفه تاریخ مى دانند.
اصول و سنن حاکم بر تاریخ
یکى از معانى کلمه «سنت»، راه، روش و رفتارى است که استمرار داشته باشد. این واژه به همین معنا در زبان عربى و قرآن کریم در مورد خداوند و انسان به کار رفته است. ناگفته پیداست یک سنت واحد مى تواند، از لحاظ نسبتش با «فاعل» به خداى متعال و از لحاظ نسبتش با «قابل» به انسان ها اضافه شود. البته الهى بودن یک سنت به معناى صدور مستقیم و بىواسطه افعال خاص از خداوند نیست; بلکه ممکن است اسباب طبیعى، عادى و یا غیبى در کار باشد. بنابراین، سنن یعنى روش هایى که امور جهان و انسان بر پایه آن ها تدبیر و اداره مى شود. (6) این سنت ها اقسام بسیار دارد; بخشى از آن ها عبارت است از:
اختیار انسان در شؤون اجتماعى و تعیین سرنوشت خویش
هر انسان عاقل و هر جامعه بیدار وقتى که شایستگى موقعیتى را احساس کرده و قدرت حرکت و تکاپو براى وصول به آن موقعیت را در خود دیده است با کمال جدیت حرکت کرده و آن موقعیت را به دست آورده است. بر این اساس، جزئى ترین حرکت ها تا پیچیده ترین پدیده ها ناشى از اختیار انسان و عوامل معین است
سیر صعودى و تکاملى داشتن کاروان بشریت
با همه اختلاف نظرهایى که در تفسیر تکامل، آثار و لوازم آن وجود دارد، امورى چون فلسفه قابل قبول زندگى و آغاز و انجام داشتن و هدف دار بودن نظام آفرینش و مسؤولیت انسان، که هرگز با اختیار منافات ندارد، روند تکاملى زندگى بشر را تأیید مى کند
قرار داشتن اساس شخصیت انسان در متن خلقت او و تکامل و به فعلیت رسیدن تدریجى آن
ارتباط و تأثیر متقابل فرد و جامعه
حاکمیت اصل علیت بر تحولات تاریخى
سنت هدایت انسان ها به وسیله انبیا
امداد الهى به همه انسان هاى مؤمن و غیرمؤمن
البته امداد اهل باطل محدود به حدودى است، ولى امداد اهل حق مرز ندارد.
عوامل محرک تاریخ
هرچند نمى توان همه تغییرات جوامع مختلف در طول تاریخ را تکامل و پیش برنده نامید، ولى سیر متعالى جوامع و زندگانى انسان در مجموع، امرى انکارناپذیر است. عامل پیش برنده تاریخ از مباحث مهم فلسفه تاریخ شمرده مى شود و نظریه هاى گوناگونى درباره
آن ارائه شده است. علامه محمدتقى جعفرى افزون بر 20 نظریه در این خصوص مى شمارد برخى از مهم ترین آن ها عبارت است از:
تاریخ بر پایه نژاد
طبق این نظریه، تنها بعضى از نژادها استعداد تمدن و فرهنگ آفرینى دارند. فقط برخى مى توانند علم، فلسفه، صنعت، هنر، اخلاق و غیره تولید کنند و دیگران صرفاً مصرف کننده اند. کنت گوبینو; فیلسوف معروف فرانسوى، معتقد است نژاد معناى تاریخ را روشن مى کند و براى پیشوایى، خون اصیل است نه هوش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 44
کلید واژه ها:
داستان،طرح، شخصیت،معنا،
داستان، امر واقع، و حقیقت
داستان قصهای بر ساخته است. این تعریف حوزههای بسیاری را در بر می گیرد؛ از آن جمله است: دروغهایی که در خانه و خانواده سر هم می کنیم تا خود را از کنجکاوی های آزارنده حفظ کنیم، و لطیفههایی که تصادفاً می شنویم و بعد من باب مکالمة مؤدبانه (یا غیر مؤدبانه) بازگو می کنیم، و نیز آثار ادبی خیالپرورد و بزرگی چون بهشت گمشدة میلتون یا خود کتاب مقدس. بله، می گویم که کتاب مقدس داستان است، اما پیش از آنکه از سر اعتقاد به شکاکیت به رضایت سر بجنبانید، چند کلمة دیگر را هم بخوانید. کتاب مقدس داستان است چون قصة بر ساخته است.
امر واقع و داستان آشنایان قدیماند. هر دو از واژههای لاتین مشتق شدهاند. Fact (امر واقع) از facere – ساختن یا کردن – گرفته شده است. Fiction (داستان) از fingere – ساختن یا شکل دادن. شاید فکر کنید چه کلمات سادهای – چرا که نغمة دیگری از سر تأکید یا عدم تأکید بر آنها بار نشده است. اما اقبال این دو در جهان واژهها به یکسان نبوده است. کار و بار fact (امر واقع) رونق فراوان یافته است. در مکالمات روزمرة ما fact (امر واقع) با ستونهای جامعة زبان یعنی «واقعیت» و «حقیقت» پیوند خورده است. اما fiction (داستان) همنشین موجودات مشکوکی است چون «غیرواقعی بودن» و «دروغ بودن». با این همه، اگر نیک بنگریم. می توانیم ببینیم که نسبت «امر واقع» و «داستان» با «واقعی» و «حقیقی» دقیقاً همانی نیست که به ظاهر می نماید. معنای تحت اللفظی امر واقع هنوز هم در نظر ما «امر رخ داده» است. و داستان هم هرگز معنای «امر ساخته شده» اش را از دست نداده است. اما امور رخ داده یا ساخته شده از چه نظر حقیقت یا واقعیت می یابند؟ امر رخ داده وقتی انجام می گیرد، دیگر وجود واقعی ندارد. ممکن است پیامدهایی داشته باشد، و ممکن است اسنادی وجود داشته باشند دال بر اینکه قبلاً وجود داشته است (مثلاً اسنادی وجود داشته باشند دال بر اینکه قبلاً وجود داشته است (مثلاً جنگ داخلی آمریکا). اما همین که رخ داد، دیگر موجودیتاش پایان می پذیرد. اما چیزی که ساخته می شود، تا زمانی که فساد نپذیرد یا نابود نشود، وجود دارد. همین که پایان می پذیرد، موجودیتاش آغاز می شود.
سرانجام آنکه امر واقع هیچ نوع وجود خارجی ندارد، حال آنکه داستان ممکن است قرنها دوام بیاورد.
برای روشنتر کردن نسبت عجیب امر واقع و داستان، جایی را که این دو در آن با هم جمع می آیند در نظر می گیریم: جایی که آن را تاریخ می نامیم. در کلمة history (تاریخ) معنایی دو گانه نهفته است. این واژه از واژهای یونانی گرفته شده که در اصل به معنای کاوش یا تحقیق بوده است. اما چیزی نگذشت که دو معنا پیدا کرد که در اینجا به کار ما می آیند: واژة تاریخ از سویی می تواند به معنای «چیزهایی که رخ دادهاند» باشد؛ از سوی دیگر می تواند «روایت ثبت شده اموری که فرض شده است رخ دادهاند» معنا دهد. یعنی تاریخ هم می تواند به معنای رخدادهای گذشته باشد و هم قصة (story) این رخدادها: امر واقع – داستان. خود کلمة «story» هم در واژة «history» باقی مانده و اصلاً از این کلمه مشتق شده است. آنچه به عنوان تحقیق آغاز می شود، در خاتمه باید به صورت داستان درآید. امر واقع، اگر می خواهد باقی بماند، باید داستان شود. پس، از این منظر، داستان در تقابل با امر واقع قرار ندارد بلکه مکمل آن است. داستان به اعمال فناپذیر انسانها شکلی می دهد ماندگارتر.
اما حقیقت این است که این تنها یکی از جنبههای داستان است. شک نیست که8 در نظر ما داستان چیزی کلاملاً متفاوت با اسناد تاریخی یا دادههای صرف است. داستان از نظر ما فقط ساخته نمی شود، بر ساخته می شود، یعنی محصول غیر متعارف و غیر واقعی قوة تخیل انسان است. خوب است داستان را به هر دو صورتش که در اینجا ترسیم شد در نظر بگیریم. داستان می تواند مبتنی بر امور واقع باشد و نزدیکترین انطباق ممکن را بین قصهاش و چیزهایی که عملاً در جهان رخ دادهاند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
Samuel Taylor coleridige : (1772-1834)
درباب خلاقیت و واژه پردازی در شعر:
متن زیر بخش های چهارده و پانزده (Biograehia literania) کالریج را تشکیل می دهد که در سال 1817 چاپ شد.
این بخش ها در مقایسه با قسمت های دیگری که می شد انتخاب کرد ثانیا نسبتا کامل تری از قدرت کالریج به عنوان یک منتقد بر خواننده می گذارد.
حقیقت این است که کالریج در مقام فخیم و شعر والا مرتبه کاملا گم شده است .
او بر آن است که خود را در نثر بشناساند.
ما اینگونه احساس می کنیم که خود منتقد بلند مرتبه تر از هر نقدی است که بر او می شود چه در نوشته هایش و چه در سخنرانی هایش .
بخش برگزیده شده حاضر شاید تلقی شود که در مقایسه با آن چیزی که برای خود کالریج رایج و آشناست تلاش ناکافی و کم است ما آرمان شعری او را بیان کند و آن را با ارجاع به شعر خودش و یا شعر ورد زوشا و شکسپیر توضیح دهد.
آنچه که در مورد شکسپیر می گوید به بهترین سفو ممکن است .
او خود را ارزیابی برد و با یک چشم مضمون را که کاملا در حضور قدرت اوست را می نویسد.
در قسمت های اول این بخش و در واقع غیر مستقیما در تمام قسمتها او مقدمه مشهور و رزوشارا در ذهن خود دارد.
مقدمه ای که در تمام شعرهای کامل ویرایش شده و در نوشته های متوازن و ردزورشا یافت می شود.
این نوشته ها را دکتر گروسارت ویرایش کرده است .
اولین سالی که ؟آقای ورد زورشاه من باهم هایه بودیم ، بحث های ما غالبا در مورزد دو نکته مهم در شعر بود قدرت بر انگیختن حس همدردی خواننده با تبعیت صادقانه از حقیقت طبیعت و قدرت ایجاد علاقه به بداعت با توصیف رنگ های خیالی .
این افسون نا بهنگام که اتفاقات نور و سایه نور مهتاب و غروب آفتاب منظره آشنا و شناخته شده را پراکنده می کندبرای این ظاهر می شود که قابلیت عملی بودن ترکیب این دو را نشان دهد . اینها شعر طبیعت اند.
این تفکر خود پشنهاد می دهد ( به خاطر نمی آورم به کلاسیک از ما ) که یک سری از شعرها ممکن است از دو نوع تشکیل شده باشد . در اولی حوادث و عاملان آن حداقل از قسمت هایی ماوراللطبیعه هستند و تعالی مورد هدف فرار است که ( هر جذابیت علاقه ای تشکیل شود که حقیقت نمایش اینگونه احساسات است ) و به طور طبیعی این گونه موقعیت ها را همراهی می کند و آنها را واقعی فرض می کند.
و واقعی به این معنی آنها شبیه هر انسانی هستند که از هر منبع کژ پنداشت که باشند خود را در هر زمان تحت نفوذ نیروی ماورای طبیعی می داند.
در مرتبه دوم : موضوعات از زندگی عاری و معمولی انتخاب می شوند ،شخصیت ها و حوادث آنگونه هستند که در هر روستا و حومه ای یافت می شود جایی که ذهن متفکر پر احساس به دنبال آنهاست و یا زمانی که آنها خود را نمی نمایانند. ذهن به آنها توجه می کند.
طرح از یان ایده نشئت میگیرد .1
با شروع می شود و با و ردژورف به پایان می رسد . دیگرز شعرهایی که در ژوورث با سبک بسیار ساده نوشته هستند که در آنها به این توافق رسیدیم که تلاشهای من باید به سمت افرادو شخصیت های ماورای طبیعی یا حداقل رمانتیک و معطوف باشد و از ماهیت درونی ما علاقه انسانی وسیمای حقیقت تا حد کافی برای فراهم کردن اشباح خیال منتقل شده باشد که خواستار تعلیق و بلا تکلیفی نا باوری در لحظه است و این حقیقت شعر را تشکیل می دهد.
از طرفی آقای وردزورث مقصود خود اینچنین پیشنهاد می دهد که گیرایی و بداعت به همه چیز هر روز بدهد و احساس مشابه به ماورایی را ایجاد کند که این توسط بیدار کردن توجه ذهن از بی علاقگی به رسوم و هدایت آن به سمت دوست داشتنی بودن و خیالات دنیایی است که در پیش روی ماست یک آنج بی پایان به خاطر آشنائیست و نگرانی خودخواهانه ما چشم داریم اما نمی بینم گوش داریم اما نمی شنویم و ما تب داریم که نه احساس می کند و نه درک می کند.
با این دیدگاه من Ancient mariner را نوشتم و از میان شعرهای دیگر Dark ladie و (cheritable) را آماده می کردم که در آنها من باید ایده آل های خود را نسبت به آنچه که در اولین تلاشم انجام داده بودم بهتر درک می کردم . اما مهارت آقای ورزودرث خیلی موفق تر عمل کرد و تعداد شعرهایش
خیلی بیشتر بود . آنقدر که نوشته های من به جای شکل دادن تعادل یک تعریف ناهمگون بود .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
Samuel Taylor coleridige : (1772-1834)
درباب خلاقیت و واژه پردازی در شعر:
متن زیر بخش های چهارده و پانزده (Biograehia literania) کالریج را تشکیل می دهد که در سال 1817 چاپ شد.
این بخش ها در مقایسه با قسمت های دیگری که می شد انتخاب کرد ثانیا نسبتا کامل تری از قدرت کالریج به عنوان یک منتقد بر خواننده می گذارد.
حقیقت این است که کالریج در مقام فخیم و شعر والا مرتبه کاملا گم شده است .
او بر آن است که خود را در نثر بشناساند.
ما اینگونه احساس می کنیم که خود منتقد بلند مرتبه تر از هر نقدی است که بر او می شود چه در نوشته هایش و چه در سخنرانی هایش .
بخش برگزیده شده حاضر شاید تلقی شود که در مقایسه با آن چیزی که برای خود کالریج رایج و آشناست تلاش ناکافی و کم است ما آرمان شعری او را بیان کند و آن را با ارجاع به شعر خودش و یا شعر ورد زوشا و شکسپیر توضیح دهد.
آنچه که در مورد شکسپیر می گوید به بهترین سفو ممکن است .
او خود را ارزیابی برد و با یک چشم مضمون را که کاملا در حضور قدرت اوست را می نویسد.
در قسمت های اول این بخش و در واقع غیر مستقیما در تمام قسمتها او مقدمه مشهور و رزوشارا در ذهن خود دارد.
مقدمه ای که در تمام شعرهای کامل ویرایش شده و در نوشته های متوازن و ردزورشا یافت می شود.
این نوشته ها را دکتر گروسارت ویرایش کرده است .
اولین سالی که ؟آقای ورد زورشاه من باهم هایه بودیم ، بحث های ما غالبا در مورزد دو نکته مهم در شعر بود قدرت بر انگیختن حس همدردی خواننده با تبعیت صادقانه از حقیقت طبیعت و قدرت ایجاد علاقه به بداعت با توصیف رنگ های خیالی .
این افسون نا بهنگام که اتفاقات نور و سایه نور مهتاب و غروب آفتاب منظره آشنا و شناخته شده را پراکنده می کندبرای این ظاهر می شود که قابلیت عملی بودن ترکیب این دو را نشان دهد . اینها شعر طبیعت اند.
این تفکر خود پشنهاد می دهد ( به خاطر نمی آورم به کلاسیک از ما ) که یک سری از شعرها ممکن است از دو نوع تشکیل شده باشد . در اولی حوادث و عاملان آن حداقل از قسمت هایی ماوراللطبیعه هستند و تعالی مورد هدف فرار است که ( هر جذابیت علاقه ای تشکیل شود که حقیقت نمایش اینگونه احساسات است ) و به طور طبیعی این گونه موقعیت ها را همراهی می کند و آنها را واقعی فرض می کند.
و واقعی به این معنی آنها شبیه هر انسانی هستند که از هر منبع کژ پنداشت که باشند خود را در هر زمان تحت نفوذ نیروی ماورای طبیعی می داند.
در مرتبه دوم : موضوعات از زندگی عاری و معمولی انتخاب می شوند ،شخصیت ها و حوادث آنگونه هستند که در هر روستا و حومه ای یافت می شود جایی که ذهن متفکر پر احساس به دنبال آنهاست و یا زمانی که آنها خود را نمی نمایانند. ذهن به آنها توجه می کند.
طرح از یان ایده نشئت میگیرد .1
با شروع می شود و با و ردژورف به پایان می رسد . دیگرز شعرهایی که در ژوورث با سبک بسیار ساده نوشته هستند که در آنها به این توافق رسیدیم که تلاشهای من باید به سمت افرادو شخصیت های ماورای طبیعی یا حداقل رمانتیک و معطوف باشد و از ماهیت درونی ما علاقه انسانی وسیمای حقیقت تا حد کافی برای فراهم کردن اشباح خیال منتقل شده باشد که خواستار تعلیق و بلا تکلیفی نا باوری در لحظه است و این حقیقت شعر را تشکیل می دهد.
از طرفی آقای وردزورث مقصود خود اینچنین پیشنهاد می دهد که گیرایی و بداعت به همه چیز هر روز بدهد و احساس مشابه به ماورایی را ایجاد کند که این توسط بیدار کردن توجه ذهن از بی علاقگی به رسوم و هدایت آن به سمت دوست داشتنی بودن و خیالات دنیایی است که در پیش روی ماست یک آنج بی پایان به خاطر آشنائیست و نگرانی خودخواهانه ما چشم داریم اما نمی بینم گوش داریم اما نمی شنویم و ما تب داریم که نه احساس می کند و نه درک می کند.
با این دیدگاه من Ancient mariner را نوشتم و از میان شعرهای دیگر Dark ladie و (cheritable) را آماده می کردم که در آنها من باید ایده آل های خود را نسبت به آنچه که در اولین تلاشم انجام داده بودم بهتر درک می کردم . اما مهارت آقای ورزودرث خیلی موفق تر عمل کرد و تعداد شعرهایش
خیلی بیشتر بود . آنقدر که نوشته های من به جای شکل دادن تعادل یک تعریف ناهمگون بود .