لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن .doc :
نظریه های یادگیری
مقدمه :
یادگیری تغییر نسبتا دایمی در رفتار است که در نتیجه تمرین حاصل شده است. تغییراتی در رفتار که حاصلاش (و نه تمرین) ، با شرایط موقت جاندار (مثل خستگی یا حالات ناشی از مصرف برخی داروها) باشند مشمول این تعریف نمیشود
نقش یادگیری در همه صحنههای زندگی نمایان است. یادگیری نه تنها در آموختن خاص مطالب درسی ، بلکه در رشد هیجانی ، تعامل اجتماعی و حتی رشد شخصیت نیز دخالت دارد. مثلا یاد میگیریم از چه چیزی بترسیم، چه چیز را دوست بداریم. چگونه مودبانه رفتار کنیم و چگونه صمیمیت نشان دهیم.
نظریه های یادگیری
اصولاً هر فعالیتی یک مبنای نظری دارد که منتج از یک سری تحقیقات و تابع یک اصول و شناخت کلیت یافتهای است .
نظریه به معنای وسیع عبارتست از تعبیر و تفسیر حوزه ای از شناخت . در نتیجه براساس این تعریف، نظریههای یادگیری اصول کلیت یافتهای هستند در زمینه یادگیری و شرایط آن . یعنی نظریههای یادگیری در واقع تحلیل کننده شرایط یادگیری است .
بسیاری از معلمین و دانشجویان بین نظریه و فرضیه تفاوت قائل نیستند یا اشتباه میکنند وقتی میگوییم فرضیه یعنی یک راه حل احتمالی علمی مسأله در برابر یک مسألهای که هنوز صحت و سقم آن تأیید و یا رد نشده است .
اما نظریه ها مجموعه ای از معرفت و دانش بشری هستند در حوزهای از مطالعات که دقیقاً به اثبات رسید ، این نظریه یا مجموعه تحقیقات یک کلیات دارند که مجموعه آنها را شامل میشود . در واقع بر اساس آن کلیات است که شما میتوانید یک فعالیت را تعریف و تفسیر کنید بنابراین به معنای تأیید نشده هستند ، اما به این معنی نیست که مطلق باشد ، همین است و دیگر عوض نمیشود ، خیر . پس نظریه قابل تغییر و تحول هست. در نظریه مجموعه عوامل در اختیار محقق نیست مخصوصاً در تحقیقات علوم انسانی و گیاهی ، گر چه اکثر نظریههایمان در روانشناسی تربیتی و یادگیری بر اساس تحقیقاتی است که در آزمایشگاه صورت گرفته و دقیقاً همان مراحل کنترل که در بقیه تحقیقات وجود دارد در اینجا حاکم است ولی با این حال ما نظریه را بعنوان یک قانون و قطعیت نگاه نمیکنیم ولی نتایج تأیید شده و پذیرفته شده بر اساس کار محقّقان است .
نظریههای مختلفی در زمینه یادگیری وجود دارد که ما آنها را در دو حوزه و قلمرو مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم .
حوزه رفتار گرایی یا نظریههای شرطی
حوزه نظریههای شناختی
دیدگاه این دو نظریه در مورد یادگیری و حتی در زمینه آموزش کاملاً با یکدیگر متفاوت هستند. حال این سؤال مطرح میگردد که اگر یادگیری یک مفهوم مشخص است ، پس چرا این همه نظریههای مختلف وجود دارد و نقد زیاد شده است ؟
دلیل آن اینست که محقق و روانشناس بر اساس دیدگاه خود و یا از منظری که به یادگیری نگاه میکند آنرا تعبیر و تفسیر میکند بنابراین نگاه او درست است و غلط نیست . او از یک زاویه نگاه میکند اما باید یادآور شد که نظریه نمیتواند بازگو کننده تمام مجموعه فرآیند یادگیری باشد .
اگر چه مقوله بحثمان در این حوزه و حیطه نیست و عزیزان باید به کتاب روانشناسی تربیتی و یادگیری مراجعه کنند . اما چون در جلسه قبل بحث ما تدریس و یادگیری بود لذا باید از نظریه یادگیری تا حدودی آشنا باشیم .
در نظریه رفتارگرایی افراد زیادی را دیدید که معروفترین آنها اسکینر و پاولف میباشند. اما آنچه در روانشناسی تربیتی بیشتر مطرح میباشد اسم اسکینراست که مترادف شده با رفتارگرایی رفتارگرایان اصولاً یادگیری را عبارت از ایجاد و تقویت رابطه و پیوند بین محرک و پاسخ در سیستم عصبی فرد میدانند . اینها معتقدند یک نوع رابطه و پیوند عصبی بین محرک و پاسخ است که در فرد تغییر ایجاد میکند .
البته دیدگاهها متفاوت است که مشهورترین آنها شرطی شدن کلاسیک یا شرطی شدن پاولوفی و یا شرطی شدن واکنشی است و دیگر نظریه شرطی شدن فعال است که بیشتر بنام اسکینر است ، که ما سعی میکنیم برای نمونه اشاره کنیم . و بعد این نظریهها را تحت عنوان الگوهای یادگیری دنبال کنیم.
حال سؤال اینجاست که چرا ما نظریهها را تحت عنوان یادگیری دنبال کنیم ؟
میگوئیم چون میخواهیم کاربرد آن را بررسی کنیم بهمین دلیل نظریهها را تحت عنوان الگوهای یادگیری ذکر میکنیم .
پس از دیدگاه رفتارگریان یا شرطی شدن ، یادگیری یا تغییر عبارتست از ایجاد و تقویت رابطه بین محرک و پاسخ در حالی که در نظریه شناختی برعکس است . آنها معتقدند یادگیری ناشی از شناخت، ادراک و بصیرت است اما به هیچ وجه شناختیها منکر نظریه رفتارگرایان نیستند چون هر کدام از آنها از زاویهای به قضیه نگاه میکنند به قول مولوی « هر کسی از دید خود شد یار من وز درون من نجست اسرار من » بنابراین هر کس نظر خودشان را بیان میکنند .
برای نمونه از رفتاریها ، نظریه سورنلایت و از شناختیها هم نظریه « برونر » را مطرح میکنیم و تیتروار آنرا مورد بحث و بررسی قرار میدهیم .
همه شما با کاری که آقای سورونلایت با گربه یا حیوانی که در قفس بوده انجام داده. آشنا هستید حیوان گرسنه است ، و وقتی که گرسنه است به تلاش میافتد ، و حرکت میکند و بطور ناخودآگاه بر روی کفه قرار میگیرد ، به محض اینکه روی کفه قرار گرفته غذا در اختیارش قرار داده میشود. گربه ، کم کم از طریق آزمایش و خطا درمییابد که هرگاه غذا میخواهد باید روی کفه قرار بگیرد بر همین اساس از نگاه سورونلایت و اسکینر ، یادگیری چه در انسان و حیوان در اثر کوشش و خطا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن .docx :
تئوری ریسمان
در این مقاله در رابطه با یکی از تئوری های مهم فیزیک صحبت می کنیم . ما اطلاعاتی از تئوری های ذره ای داریم می دانیم که دانشمندان ذرات بنیادی را ساختار طبیعت و کیهان در نظر می گیرند در جایی که هم نیرو و هم ماده از ذرات بنیادی به نام بوزون و فرمیون ساخته می شوند .
اما ببینیم تئوری ریسمان به ما چه می گوید ؟
تئوری ریسمان به ما می گوید که هر آنچه که وجود دارد از رشته هایی یک بعدی که ریسمان نامیده می شود ساخته می شوند . این ریسمان ها قادر اند تا در فرکانس های متفاوت به نوسان به بپردازند . هر فرکانس خاص موجب به وجود آمدن یک ذره ی خاص می شود . مقیاس و جرم ذره به نوع نوسان بستگی دارد . همچنین تئوری ریسمان به ما می گوید که نمی توان هیچ تفاوت اندازه گیری را نمی توان بین ریسمان هایی که به دور ابعاد کوچکتر پیچیده اند با ریسمان هایی که در ابعاد بزرگتر حرکت می کنند نمی توان یافت . جالب است که این ذرات دقیقا با نوسان است که طیف ریسمان نامیده می شود . تئوری ریسمان در ابتدا برای شرح بوزون ها ( حاملان نیرو ) به ویژه هادرون ها که ذراتی سنگین در حمل نیروی قوی هسته ای هستند ارائه شده بود . از جهتی این تئوری به راحتی می توانست تئوری میدان های کوانتومی که در رابطه با به وجود آمدن ذرات و واکنش های بین آنها را شرح دهد دانشمندان بر آن شدند تا به وسیله ی این تئوری تئوری گرانش کوانتومی را تعریف کنند . به همین دلیل آن را یک گزینه برای نظریه ی همه چیز دانستند . برای این که این تئوری کامل شود می بایست فرمیون ها نیز به آن وارد می شدند با ورود این ها تئوری با نام ابر ریسمان به وجود آمد که در مقالات بعدی آن را شرح خواهیم داد . یکی از مؤلفه های مهم و چشم گیر تئوری ریسمان ابعاد اضافی آن است که تعداد آنها برابر 10 و 11 و 26 تاست . زیرا این تئوری برای شرح موضوعات نیاز به این ابعاد دارد . این بحث آن قدر جزئیات دارد که باید آن را در یک مقاله ی جدا شرح دهیم . اما جالب است که بدانیم خود ریسمان ها دو نوع هستند که عبارتند از : 1- ریسمان های باز که دارای دو نقطه ی پایانی مشخص هستند 2- ریسمان های بسته که در آن نقاط پایانی اش به هم پیوسته و یک حلقه ی کامل را تشکیل می دهند این ها دارای خواص هستند که اندکی با هم تفاوت می کند و در همیشه در تمام 6 تئوری ریسمان و ابر ریسمان با هم نمی آیند . از طرفی طول ریسمان معادل طول پلانک که در حدود 10 ^ -35 می باشد که با تکنولوژی ها کنونی اصلا قابل تصور هم نیست . از دیگر ویژگی های تئوری ریسمان دو گانگی ها است که آنها را در مقاله ای جدا گانه با وردشیت و ریسمان های آن شرح خواهیم داد . با این وجود گفتنی است که تئوری ریسمان دارای چندین اشکال اساسی است که در یک مقاله قابل شرح هستند . برای مثال هیچ یک از معادلات آن قادر به توجیه رفتار آن در فصا نیست .
تئوری ابر ریسمان
تئوری ابر ریسمان کوششی از سوی متخصصان تئوری ریسمان است تا تمام ذرات بنیادی در طبیعت در قالب تئوری ریسمان بگنجند . همانطور که می دانیم تئوری ریسمان برای بوزون ها یا حاملان نیرو مطرح شد اما در آن فرمیون ها جایی نداشتند . در ابر ریسمان فرمیون ها یا همان ماده ساز وارد قلمرو ریسمان وارد شدند و بخشی از ارتعاش ریسمان ها را برای ساخت آنها در نظر گرفتند .
در ابتدا تصور می شد که این یکی از قدرتمند ترین تئوری ها برای گرانش کوانتومی است که همه چیز را در قالب یک نظریه ی وا حد شرح می دهد . نام ابر ریسمان بر گرفته از ابرتقارن تئوری ریسمان است . از این جهت آن را ابر تقارن تئوری ریسمان نام گذاری کردند که ابر ریسمان به وسیله ابر تقارن فرمیون ها را در خود جای داد . ممکن برای شما این سؤال مطرح شده باشد که چرا دانشمندان برای داشتن یک تئوری واحد تلاش می کنند ؛ نسبیت و مکانیک کوانتوم هر یک در جای خود کار خود را می کنند ؟ در پاسخ باید گفت که این دو تئوری انقلابی در نقاطی با یکدیگر تناقص دارند پس باید متحد شوند تا دنیای ما به طرز درستی شرح داده شود . در واقع با توسعه میدان های کوانتومی می توان موضوع را برای نیروهای الکترومغناطیسی و قوی و ضعیف هسته ای بسط داد اما نه برای گرانش زیرا در گرانش معنای دیگری می یابد .
موفقیت اصلی تئوری ریسمان که موجب شد تا آن را کاندیدای تئوری گرانش کوانتومی قرار دهند تبدیل نمودارهای فاینمن به صورت دو بعدی بود که مشکی بی نهایت شدن انتگرال را برای آن حل می کرد زیرا دیگر نقطه صفری در آن خود نمایی نمی کرد . پس تئوری ریسمان یکی از بحران ها را رد کرد در این صورت بود که می توانست به این صورت مهم جلوه گر شود . تئوریهای ابر ریسمان در تئوری M به هم می پیوندند که ما بعدا این تئوری را شرح می دهیم .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن .doc :
چکیده
یکی از عمدهترین مکاتب جامعهشناسی نظریة کنش متقابل نمادی با نظریات جرج هربرت مید (1931- 1863) پایهریزی و توسط هربرتبلومر (1986- 1900) تکمیل و تدوین گردید که در دوزمینه بازنمودن نکات و مفاهیم پوشیده و گسترش مبانی تئوریک خودکار بلومر قابل توجهاست. بلومر از چهرههای برجسته جامعهشناسی آمریکا که دارای برجستهترین پستها و سمت دانشگاهی ودر نهایت استاد برجسته جامعهشناسی مطرح بودهاست وی شاگرد خاص مید و بنیانگذار نحلة جدید کنشمتقابل نمادی میباشد که مخالف با جامعهشناسان عواملی جامعهشناسی تفسیری را وارد محیط دانشگاهی کرد.
وی کتاب چشمانداز و روش کنش متقابل نمادی را در سال 1969 منتشر ساخت ودر آن به تشریح قضایای بنیادین خویش که شامل سه قضیه اعیان، منشاء اعیان و وجه تفسیری پرداخت. باورهای ریشهای کنش متقابل نمادین را بلومر 1ـ ماهیت یا طبیعت جامعه بشری و زندگی گروه اجتماعی 2ـ ماهیت کنش متقابل اجتماعی 3ـ ماهیت اعیان
4 ـ انسان موجودی کنشگر 5 ـ ماهیت کنش انسان 6 ـ بهم پیوستگی کنش یا کنش پیوسته میداند. استاد بلومر بعنوان نماینده مکتب شیکاگو در مقابل مکتب آیوا و مانفوردکون قرار میگیرد که نگرشهای پوزیتویستی را عامل انشعاب آنها میدانند. اولین قضیه در روششناسی بلومر بررسی جهان تجربی است که برای بررسی آن باید دو فرایند کشف ووارسی را پیشنهاد میکند. بلومر در انجام پژوهش مراحل 1ـ منظر و تصویر پیشین جهان تجربی 2ـ ساختن مسأله 3ـ شناخت دادههای متناسب و گردآوری آنها
4ـ تعیین روابط میان دادهها و تحلیل 5 ـ تفسیر کردن نتایج 6 ـ آزمون نهایی مفهوم را در نظر دارد . عمدهترین مفاهیم که به آن پرداختهایم عبارتند از خود رهاسازی ، اجتماعیشدن ، رفتار جمعی، مراحل تاریخی است و در نهایت نگاهی به آراء منتقدین و جوابهای داهشده را در حد بضاعت آوردهایم.
مقدمه:
یکی از عمدهترین مکاتبی که در سده بیستم در جامعهشناسی آمریکا رشد و گسترشیافت و توسط « جرج هربرت مید»1 پایهریزی شد. دکتر تنهایی (1371) علل متفاوتی را به عنوان زمینههای مساعد رشد این مکتب جامعهشناسی نام برد به خلاصهای از آنها اشارهمیکنیم :
1 ـ اعتراض که بر علیه رشد روزافزون مکتب رفتارگرایی در روانشناسی شده بود و لازمبود تا نظام تجربی و مستدلی را پیریزی کرد تا بتوان ضعف تئوریک نهضت رفتارگرایی را جبران نمود .
2 ـ رشد روزافزون جامعه جمعگرای2 آمریکایی بود که با توجه به نیازجامعه به گسترشهای پیدرپی و نیز، با توجه به مهاجرت سیلآسا ، نیاز به موفقیتی بود که سعهصدر اجتماعی را در پذیرشاستعدادهای جدید بر تاریخ نژادپرست و قومگرای آمریکا مسلط نماید.
مید دو پاسخ عمده جامعهشناسی به این وضعیت داد: (همان منبع)
1ـ ارائه تئوری معروف در باب « خود» بود که با ابعاد و عناصر مربوط به آن تصویر جدیدی را از یک جامعة پویا و جمعگرای انسان گرایانه عنوان مینمود
2ـ طرح تئوریک و فلسفی « فلسفه حال»1 بود. در فلسفه حال مید سعی میکرد توجه انسان جدید واز دنیای ظلمت زده گذشته و نیز بندگی به خیالهای خام و تجربه نشده فردا را آزاد کند و این مکانیسم فلسفی و نیز روانشناختی « مشاوره با خویشتن خویش» را فراهم کرد.
مید طرحی نو درانداختهبود که توانمند و رشدپذیر بود وبه نسل جدید جامعهشناسی آمریکا ارائه داد وآن مکتب رفتارگرایی اجتماعی بود و پیشزمینه نظریه کنش متقابل نمادی شد.
نظریة کنش متقابل نمادین2 مانند دیگر نظریههای عمده جامعهشناسی چشمانداز بسیار گستردهای را بازمینماید (ریترز، 1989 ، ترجمة محسن ثلاثی،1374)
این نظریه با نظریههای جرج هربرت مید شکل گرفت وبا افکار چارلز هورتونکولی ، دبلیو آی. تامس شیرازههای اصلی آن نضجگرفت ولی چشماندازهای متفاوتتری در سالهای اخیر به این نظریه راهیافتهاند. (همان منبع)
نظریه سنتی کنش متقابل نمادین با افکار هربرت بلومر مشخص میشود .(ریترز، 1989 ترجمه محسن ثلاثی، 1374 ؛ اسکیدمور، 1979 ترجمه حاضری و همکاران، 1375 ؛ توسلی ، 1373 تنهایی، 1371و1372 و1374؛ ترنر ، 1977 ترجمة رهسائیزاده ، 1373و...)
آنچه در مکتب کنشمتقابل نمادی بویژه به رهبری و هدایت هربرت بلومر انجامشد تلاش در دوزمینه عمده بود:
1 – باز نمودن نکات و مفاهیم پوشیده در نظریة رفتارگرایی اجتماعی
2 ـ گسترش مبانی تئوریک و تجربی نظام جامعهشناختی مورد پذیرش وی
زمینه اول مربوط به ارتباط میان بلومر و مید بود که بلومر به عنوان شاگرد و سخنگوی مکتب استاد خود مید مطرح شد و زمینه دوم فرایندهای تاریخ اجتماعی آمریکا و لزوم کنش این مکتب در مقابل نظریات دیگران بود.
آمریکای زمان بلومر متفاوت از زمان مید بود بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا دیگر آن جامعه نسبتاً سالم و آرام اوایل قرن بیستم بود نمیباشد. رشد تضادهای طبقاتی و نگرش فزاینده جامعة سلطهگرای آمریکا و شوروی بلومر را در برابر هرگونه ساختار ایستانگرانه به اعتراض وامیداشت. دو چیزی جزء مردم و روابط متقابل اجتماعی و تفاسیر آنها را مهمتر از ساختارها قلمداد میکرد و به این اعتقاد بود که کنش متقابل نمادین انسانی است که نبض تاریخ و جامعه را شکل میدهد. (تنهایی، 1374)
نکته دیگری اینکه بلومر اعتقاد داشت که مید تنها جامعه سالم را میبیند ولی جامعه معاصر وی به سراشیبی ارزشها و سقوط انسان نیز میانجامد و سعی در برخورد با نکات اساسی و بنیادین آسیبهای اجتماعی و انحرافات مرضی در جامعه بادیدن تازه برآمد.
زندگی و اندیشه بلومر
بلومر پس از فارغالتحصیلی عملاً از سال 1930 وارد عرصه جامعهشناسی شد و یکی از مهمترین چهرههای جامعهشناسی آمریکا به شمار میرود عمدهترین سمتهایی که وی در طول حیات علمی خویش داشت عبارتند از :
ـ رئیس گروه جامعهشناسی دانشگاه برکلی در کالیفرنیا
ـ رئیس انجمن جامعهشناسان آمریکایی ـ رئیس انجمن بینالمللی جامعهشناسان
ـ کسب اخرین مدارج و رتبة علمی یعنی « استاد برجسته» 1
ـ کرسی استادی در دانشگاه شیکاگو و برکلی
ـ ریاست مؤسسه علوم اجتماعی دانشگاه برکلی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 54
مقدمه
پدیده انقلاب را میتوان با ویژگیهایی مانند همراهی تودهها، گسترش ایدئولوژی(های) جدید جایگزین، سرنگونی خشونتآمیز نظام سیاسی حاکم و تغییرات سیاسی و اجتماعی پس از پیروزی (بسته به اینکه انقلاب سیاسی یا اجتماعی باشد)، از سایر پدیدههای اجتماعی بازشناخت. نظریههای انقلاب، کم و بیش در پی پاسخگوئی به این پرسشاند که چرا و چگونه پدیده انقلاب به وقوع میپیوندد.
برخی به پیامدهای این پدیده نیز پرداختهاند. هرچند هدف هر نظریه انقلاب آن است که پژوهشگر یا خوانندة مطالب خود را به کلید یا شاه کلیدی برای گشودن قفل این پدیده مجهز کند، اما عواملی چند مانند ماهیت پدیدههای اجتماعی و پیچیدگی آنها به دلیل ارتباط با رفتارهای عوامل انسانی که دارای قوای تفکر، حافظه، اراده و مانند آن هستند، وجود عوامل ناشناخته بسیار و تنوع عوامل، عدم امکان آزمایش ارادی یافتههای علمی و گاه ناتوانی، و عدم دقت و پشتکار کافی در نظریهپردازهای باعث گردیده که هر نظریهای نتایج خاصی را بیان نماید. بدین ترتیب، مجموعهای از نظریههای متفاوت که حتی برخی با یکدیگر کاملاً متناقضاند، پدید آمده است.
در این مقاله سعی شده است تعدادی از دیدگاههای مشهور و عمده در زمینه پدیده انقلاب معرفی گردد.
امید است که مورد توجه وعنایت عزیزان قرار گیرد.
نظریههای مارکسی و مارکسیستی
منظور از نظریة مارکسی انقلاب نظریهای است که مارکس و انگلس در زمینه انقلاب ارائه کردهاند. در حالی که نظریههای مارکسیستی توسط طرفداران مارکس مانند لنین، مائو، تیتو، کاسترو و غیره بیان گردیدهاند در اینجا به معرفی نظریه مارکسی انقلاب میپردازیم.
نظریه مارکسی انقلاب:
نظریه کلی: برای درک این نظریه ابتدا به مفاهیم زیر که شالوده و مبنای دیدگاه مارکس بوده و گرایش اصلی نظرات وی بر پایه آنها قرار دارد توجه میکنیم.
1- دیالکتیک هگل: مارکس مبنای دیالکتیک خود را از نظر هگل گرفت که هر هستی، هر فکر و هر نهاد دارای مراحل سه گانه تز (تصدیق) آنتی تز (نفی) سنتز (نفی نفی) است.
هگل این مطلب را در مورد پندار به کار میرود، اما مارکس آن را دربارة ماده در نظر گرفت. با این توضیح که هگل معقول را عین واقعیت و واقعیت را عین معقول میدانست. اما مارکس به چیزی جز ماده معتقد نبود و معقول را نیز امری مادی میدانست.
2- مادیگرایی دیالکتیک مارکس (مادیگرائی فلسفی). مارکس با استفاده از نظر فوئرباخ که مفهوم از خود بیگانگی دینی را مطرح کرده و نظرات داروین و دیالکتیک هگل و تأکید بر گذار کمیت به کیفیت (هر چیزی پس از رسیدن به درجهای از تحول به چیز دیگری تبدیل میشود، مثلاً آب توسط حرارت به بخار تبدیل میشود، پیشهور با کسب مقداری سرمایه به سرمایهدار) به مادیگرائی دیالکتیک معتقد شد.
3- مادیگرایی اقتصادی - فوئرباخ میگفت انسان باید با از خودبیگانگی مبارزه کند. مارکس گفت انسانگرائی باخ جنبه انتزاعی دارد. مارکس این نظر موئیزهس را که پول را مایه از خودبیگانگی بشر میدانست به نظر باخ اضافه کرد و ریشه از خودبیگانگی را وضع نیروهای مادی دانست. بدین ترتیب مارکس از مادیگرائی فلسفی به مادیگرائی اقتصادی عبور میکند.
4- مادیگرائی تاریخی - مارکس مادیگرائی اقتصادی را وارد تاریخ میکند و میگوید تاریخ را واقعیتهای مادی پدید میآورند نه اندیشهها، جامعه دارای زیربنا و روبناست که قوای اقتصادی زیربنا و افکار، آداب و رسوم، نهادهای حقوقی، سیاسی، مذهبی و غیره روبناست، اگر زیربنا و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
سه نظریه «نظارت فقیه، وکالت فقیه و جواز تصرف فقیه» به عنوان نظریههاى جایگزین نظریه ولایت فقیه مطرح شدهاند که در این فصل به بررسى این نظریهها مىپردازیم:
طرح نظریه «نظارت فقیه»
خلاصه استدلالهاى مدافعین این نظریه را مىتوان در چهار محور خلاصه کرد:
1- منظور از ولایت در نظریه ولایت فقیه، ولایت فقهى است و در فقه اصل بر عدم ولایت است و همچنین از آنجا که دلیل معتبرى بر اثبات فقهى ولایت فقیه، در حوزه زعامتبر جامعه اقامه نشده است، لذا محدود به امور حسبیه است.
اما از آنجا که دین به امور اجتماعى نیز بىاعتنا نیست و باید به نوعى در صحنه اجتماعى حضور داشته باشد، به ناچار طریق جریان و حفظ دین در پیکره جامعه، «نظارت فقیه» و یا نظارت عامه فقیهان بر امور جامعه است.
2- دلیل دوم طراحان این نظریه، مضر نبودن نظریه نظارت فقیه به دینى بودن حکومت است. آنان بر این عقیدهاند که حکومت نباید حکومتبىدین (سکولار) باشد و این حداقل را مىپذیرند که حکومتباید به نوعى دینى گردد، اما معتقدند که دینى شدن حکومت تنها به حاکمیت و ولایت ولى فقیه بر جامعه نیست و از طریق «نظارت» نیز مىتوان حکومت را به صورت دینى حفظ کرد; براى اثبات این مدعا نیز به بیان سه مطلب مىپردازند:
الف - شیوه حکومت دینى، منحصر به پذیرش نظریه ولایت فقیه نیست، بلکه در صورت پذیرش نظارت فقیه و یا وکالت فقیه - اعم از اینکه وکالت را به صورت عقد جایز یا یک معاهده اجتماعى لازم بدانیم - مشروعیتحکومتحفظ شده و حکومت، دینى مىگردد. لذا دلیلى ندارد که ما خود را محدود به پذیرش نظریه ولایت فقیه کنیم آن هم با نواقص و نارساییهایى که در اثبات آن وجود دارد
ب - مراقبت فقیه بر عدم مخالفت قطعى با احکام شرع و همچنین بیان شدن اهداف کلى جامعه و حکومت توسط دین، اجمالا نقش بازدارندگى به دین بخشیده باعث مصونیت جامعه از انحراف به سمت لاابالىگرى و لادینى مىشود.
ج - اصولا ضمانت اجرایى نظارت فقیه، خود مردم هستند. از آنجا که فرض بر این است که مردم دیندارند، فقیه با نظارت خود در صورت مشاهده خلاف شرع در قوانین و تصمیمات، آن را به مسؤولین ذى ربط اطلاع مىدهد و در صورت عدم توجه مسؤولین مربوطه آن را به اطلاع عموم مىرساند و از آنجا که مردم دیندارند، به نداى فقیه ناظر، لبیک گفته و علیه خلاف واقع شده، خواهند شورید و به این ترتیب مانع تحقق خلاف شرع در جامعه اسلامى خواهند شد
3- دلیل سوم اینان تمسک به برخى از جملات حضرت امام (ره) است که اشاره به نحوه حضور روحانیون و حتى خود ایشان در صحنه سیاسى کشور دارد و بر اساس کلمات ایشان نتیجه مىگیرند که گرچه امام (ره) در اواخر عمر خود نظریه «ولایت فقیه» را مطرح کردند - و ظاهرا از نظریه «نظارت» عدول کردند - ولى علت این عدول، ضعف مبانى آن نبوده، بلکه آماده نبودن شرایط زمانى و مکانى براى اجراى آن بوده است.
استدلال چهارم
4- دلیل چهارم آنان این است که تخصص ولى فقیه توانى بیش از نظارت ندارد چون تخصص او در آشنایى مجتهدانه او با احکام فقهى است و توان ولى فقیه در اداره جامعه به میزانى است که فقه به او اجازه دهد و این توان تنها در این حد است که بر تحقق احکام شریعت اسلام مراقبت کند و حداکثر کلیاتى را در مورد اهداف نظام اسلامى ترسیم نماید و پرواضح است که این امر با اداره جامعه که به تخصصهاى متنوع مربوط است فاصله بسیارى دارد. به همین دلیل است که تصدى ولى فقیه تاکنون تغییرى در «سنخ و محتواى اعمال حکومتى» ایجاد نکرده است بنابر این بهتر است ولى فقیه نقش ایجابى را به «کارشناسان» واگذار کند و تنها نقش سلبى را بر عهده گیرد
نظارت فقیه هم از باب احتیاط است والا «مشاوره» با او نیز کافى است البته این مقدار حضور ولى فقیه نیز در صورتى است که وظیفه اصلى حکومت را تامین حاجات اولیه و مادى مردم و «حکومتبر اجسام» ندانیم.
نقد نظریه نظارت فقیه
در نقد این نظریه به ترتیب به بررسى چهار محور بیان شده مىپردازیم:
نقد دلیل
اول تمسک به اصل «عدم ولایت فقهى» براى رد نظریه ولایت فقیه، نه تنها در مباحث گذشته به شدت مورد تردید قرار گرفت; بلکه بر مبناى عرفا، فقها، متکلمین و حکما اثبات شد که در «ولایت» بر جامعه، اصل بر ولایت است و نه «عدم ولایت» ، اصل عدم ولایتى که در فقه مطرح است مربوط به امور فردى یا امورى است که یک نفر تصمیم گیرنده آن است. اما در موضوعات اجتماعى که موضوعا از حیطه تشخیص و تصمیم گیرى فرد خارج است - هر چند مسؤولیت آن بر عهده فرد باشد - اصل بر ولایت است نه عدم ولایت.
همچنین اگر در سیر استدلال گذشته تمسک ما به ادله فقهى بود ناقدین فوق حق داشتند درباره ادله یاد شده اظهار نظر کنند و احیانا آنها را کافى و وافى به اثبات مطلب ندانند. اما در این مجموعه بدون وارد شدن به این گونه موارد - که بزرگان ما در جاى خود به بررسى و پاسخگویى آن پرداختهاند - و با اتکاء به طریق عقلى، به اثبات معقولیت و بالتبع، مشروعیت نظریه ولایت پرداخته شد.
نقد دلیل دوم در استدلال دوم ایشان، سه نکته ذکر گردید که به ترتیب مطالبى را بیان مىکنیم. در مجموع استدلال دوم ادعا بر این بود که نقش نظارتى دادن به ولى فقیه، مضر به دینى بودن حکومت نیست ما نیز در پاسخ دقیقا به تبیین همین معنا مىپردازیم که چرا حکومت دینى بدون تحقق ولایت دینى، قابل تحقق و استمرار نیست؟
- شیوه حکومت دینى منحصر به رابطه ولایى است. حکومت دینى یعنى حکومتى که «دین» ، ولایت و سرپرستى آن را بر عهده داشته باشد. ولایت جز به معناى سرپرستى نیست و اگر بنا باشد که دین، سرپرستى جامعه را بر عهده گیرد طبیعى است که ولایتبر جامعه باید بر عهده دین باشد که بالتبع اعمال ولایت دینى بر جامعه تنها از طریق حاکم دین شناس - به دلایلى که در مباحث گذشته بیان شد - صورت مىگیرد.
به هر حال دلیل این مدعا که چرا نوع حکومت دینى بر جامعه، حکومت ولایى است، با اتکا به مباحث مرحله اول روشن مىشود. البته توهم ناقدان نظریه ولایت فقیه نیز از نشناختن ولایتبر جامعه موضوعا ناشى مىشود. یعنى ایشان نه تنها از ولایت دینى بر جامعه ادراک کافى ندارند; بلکه به معناى ولایتبر جامعه موضوعا هم