دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

عاشورا و بیداری ملت ها 40 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 39

 

عاشورا و موقعیت تراژیک

تراژدی فرد و نظام در «آنتیگونه»، «مردی برای تمام فصل‌ها»، «جادوگران شهر سالم»، عاشورا: یک مقایسه

کلِّ یومٍ عاشورا و کلِّ ارضٍ کربلا

آنان که ملت‌ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند و [آنان] اینسان زندگی را خدمت گزاردند.[۱]

     نخست ملت‌ها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازه‌ترین آفریده است.[۲]

نیچه

 شاید هیچ مفهومی به اندازه‌ی مفهوم «فرد» در تکوین جهان جدید، جهان بعد از دوره‌ی رنسانس، مؤثر نبوده باشد. مورخانی مانند یاکوب بورکهارت و فیلسوفانی مانند فریدریش نیچه و جامعه‌شناسانی  مانند گئورگ زیمل به‌صراحت از آن سخن گفته‌اند و آن را مهمترین دستاورد جهان نو دانسته‌اند. با این همه، نمی‌توان گفت که این مفهوم به‌تمامی در جهان نو روییده است، گرچه مسلّم است که به‌تمامی در جهان نو به بار نشسته است. در این مقاله ابتدا می‌کوشم چگونگی شکل‌گیری این مفهوم را روشن سازم و سپس نشان دهم که چگونه میان واقعه‌ی عاشورا (موقعیت مؤثر در شکل‌گیری این واقعه) و سه نمایشنامه‌ی ماندگار در سنّت غربی از حیث موقعیت تراژیک  شباهتهای اساسی وجود دارد، تا آنجا که می‌توان از یکی بودن «سرمشق» در آنها سخن گفت.

یاکوب بورکهارت (۱۸۹۷– ۱۸۱۸) و فریدریش ویلهلم نیچه (۱۹۰۰–‌۱۸۴۴) که زمانی در دانشگاه بازل با یکدیگر دوست و همکار بودند درباره‌ی منشأ پدید آمدن «فرد» در دوره‌ی نو نظر یکسانی  داشتند و تقریباً در سخنان هردو آنان نیز متناقض‌نمایی مشابه دیده می‌شود. بورکهارت ظهور «فرد» را در ایتالیا چنین شرح می‌دهد:

در قرون وسطی چنین می‌نمود که آدمی در حال رؤیا یا نیمه‌بیداری به سر می‌برد: هردو جهتِ آگاهی او ― آگاهی معطوف به درون و آگاهی معطوف به بیرون ― در زیر پرده‌ای واحد قرار داشت. تار و پود این پرده از ایمان دینی و شرم و حجب کودکانه و وهم و خیال تشکیل یافته بود و از خلال آن جهان و تاریخ به رنگهای عجیبی نمایان بود؛ و آدمی خود را تنها به عنوان عضو یک  قوم یا حزب یا خانواده یا گروهی از این قبیل می‌شناخت. این پرده نخستین‌بار در ایتالیا از میان برمی‌خیزد و آدمی آغاز می‌کند به اینکه دولت و جامعه و همه‌ی چیزهای این جهان را به‌طور عینی و چنانکه به‌راستی هستند مشاهده کند؛ و در عین حال آگاهی معطوف به درون نیز با تمام نیرو سر بر می‌دارد و آدمی فردی روحی و معنوی می‌شود و بدین خصوصیت خود واقف می‌گردد. در گذشته انسان یونانی به همین سان به فرق خود با غیریونانیان (بربرها) و فرد عرب به فرق خود با آسیاییان دیگر که خود را فقط همچون عضوی از قومی می‌شناختند، واقف شده است. اثبات اینکه اوضاع سیاسی ایتالیا در این بیداری  و دگرگونی بزرگترین نقش را داشته است دشوار نیست.[۳]

انسان یونانی و انسان عرب (مسلمانان قرون اولیه‌ی هجری)، در گذشته، در اینجا به‌منزله‌ی دو نمونه‌ای معرفی می‌شوند که بر ظهور مفهوم «فرد» در ایتالیای دوره‌ی رنسانس تقدم دارند، اما چرا؟ بورکهارت در این باره چیزی به ما نمی‌گوید (جز آنچه پیشتر گفت) و حتی آنچه در خصوص ایتالیای دوره‌ی رنسانس نیز می‌گوید، اثبات اینکه اوضاع سیاسی ایتالیا در این بیداری  و دگرگونی  بزرگترین سهم را داشته است، فقط نگریستن به سطح است. متناقض‌نمای او در همین جاست.

نیچه فیلسوف است و عمق را بیشتر می‌کاود. او در گفتاری «درباره‌ی بُت نو»، چنین گفت زرتشت، بخش یکم، چنین می‌گوید:

جایی هست که هنوز ملت‌ها و رمه‌ها در آن هستند. اما نه اینجا نزد ما، برادران: اینجا دولت‌ها هستند. دولت؟ دولت چیست؟ پس اکنون گوش با من دارید تا کلام خویش را درباره‌ی مرگ ملت‌ها در میان گذارم. دولت نام سردترینِ همه‌ی هیولاهای سرد است و این دروغ از دهان‌اش بیرون می‌خزد که « من دولت، همان  ملت‌ام».

این دروغ است! آنان که ملت‌ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند و [آنان] اینسان  زندگی را خدمت گزاردند.

اما نابودگران‌اند آنان که بهر بسیاری دام می‌نهند و دولت می‌نامندش: اینان یک تیغ و یک صد آز بر فراز آنان می‌آویزند.

آنجا که هنوز ملتی برجاست، دولتی در کار نیست و از او چون چشم بد و زیرِ پا نهادن ِ سنّت‌ها و حقوق بیزارند.[۴]

نیچه در چند گفتار فروتر، «درباره‌ی  هزار و یک  غایت»، عباراتی می‌نویسد که به‌وضوح با سخن پیشترش، «آنان که ملت‌ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند»، در تناقض قرار می‌گیرد:

نخست ملت‌ها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازه‌ترین آفریده است.[۵]

نیچه از آفرینندگانی که ملت‌ها را آفریدند سخنی به میان نمی‌آورد. آیا این آفرینندگان همان افراد بودند؟ نیچه می‌داند که «فرد» مفهومی تازه است و برای آنکه به انتساب نادرست تاریخی یا پس و پیش گویی تاریخی (anachronism) متهم نشود از این آفرینندگان با تعبیر «فرد» سخن نمی‌گوید. اما آیا واقعاً چنین است؟  مسلماً «فرد» به عنوان مقوله‌ای فراگیر در جهان بعد از رنسانس به ظهور رسیده است، اما آیا هیچ طلایه‌داری در جهان قدیم نداشته است؟ بورکهارت  و نیچه به‌تلویح از طلایه‌داران آن سخن می‌گویند، اما آن را روشن نمی‌کنند. در فروتر کلام دلیل آن را خواهیم دید.

در همین قرن، قرن نوزدهم، نویسنده‌ای دینی نیز می‌زیست که مهمترین محرومیت عصر ما را تحقیر فرد می‌دانست. این شخص سورن کی‌یرکگور (۱۸۵۵– ۱۸۱۳) نام داشت. کی‌یرکگور نیز همچون بورکهارت و نیچه به قدرت و عظمت فرد می‌اندیشید، اما ریشه‌ی این قدرت را در ایمان و دین می‌دید، با تأویل و تفسیری که خودش از ایمان و دین می‌کرد. بورکهارت و نیچه با دین میانه‌ی خوشی نداشتند و به‌طور کلی «دین» را با «دین نهادی» یکی می‌پنداشتند، هرچند نیچه تفاوت این دو را می‌فهمید و به همین دلیل با مسیح رفتاری دوگانه داشت، یعنی فردیت و فردانیت او را می‌ستود، اما شبانی (گله) او را به تمسخر می‌گرفت. کی‌یرکگور از همان آغاز معلوم کرد که «دین نهادی» (کلیسا و مراجع دینی) تا چه اندازه با «دین» فاصله دارد. این فاصله را او در فاصله‌ی میان «فرد» و «خلق» دید. و از نظر او پیامبران نخستین «افراد» بودند، آیا تاریخ جز این می‌گوید؟

آنچه ما گونه‌ی بشر (homo sapiens) می‌نامیم حدود هشتاد هزار سال از عمرش می‌گذرد (انسان امروزی)، گرچه بشر (homo) از دو میلیون سال پیش وجود داشته است. اما از حدود چهار هزار سال پیش بود که تحولی اساسی در زندگی بشر چهره نمود. گله‌های انسانی  رفته‌رفته به صورت اقوام کوچک تشکل می‌یافتند و زندگی اجتماعی انسانها آغاز می‌شد. تصورات ابتدایی انسانها، از خودشان و جهان، آیینهای بیهوده‌ای را می‌ساخت که زندگی را از هر جهتگیری تازه و پویایی دور می‌کرد. در چنین اوضاع  و احوالی بود که «جانهای بیابانی» و «کوه‌نشینان خلوت‌گزیده»، آنان که دیدگان‌شان در شبان تاریک  خورشید نیمه‌شب را جسته بود و گوشهایشان در سکوت بیابان و کوهستان آوای دریا را شنیده بود، به میان اقوام آمدند. اما آنان را چه کسی فرستاده بود؟ —  خدا



خرید و دانلود  عاشورا و بیداری ملت ها 40 ص


مقاله درمورد عاشورا و بیداری ملت ها

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 39

 

عاشورا و موقعیت تراژیک

تراژدی فرد و نظام در «آنتیگونه»، «مردی برای تمام فصل‌ها»، «جادوگران شهر سالم»، عاشورا: یک مقایسه

کلِّ یومٍ عاشورا و کلِّ ارضٍ کربلا

آنان که ملت‌ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند و [آنان] اینسان زندگی را خدمت گزاردند.[۱]

     نخست ملت‌ها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازه‌ترین آفریده است.[۲]

نیچه

 شاید هیچ مفهومی به اندازه‌ی مفهوم «فرد» در تکوین جهان جدید، جهان بعد از دوره‌ی رنسانس، مؤثر نبوده باشد. مورخانی مانند یاکوب بورکهارت و فیلسوفانی مانند فریدریش نیچه و جامعه‌شناسانی  مانند گئورگ زیمل به‌صراحت از آن سخن گفته‌اند و آن را مهمترین دستاورد جهان نو دانسته‌اند. با این همه، نمی‌توان گفت که این مفهوم به‌تمامی در جهان نو روییده است، گرچه مسلّم است که به‌تمامی در جهان نو به بار نشسته است. در این مقاله ابتدا می‌کوشم چگونگی شکل‌گیری این مفهوم را روشن سازم و سپس نشان دهم که چگونه میان واقعه‌ی عاشورا (موقعیت مؤثر در شکل‌گیری این واقعه) و سه نمایشنامه‌ی ماندگار در سنّت غربی از حیث موقعیت تراژیک  شباهتهای اساسی وجود دارد، تا آنجا که می‌توان از یکی بودن «سرمشق» در آنها سخن گفت.

یاکوب بورکهارت (۱۸۹۷– ۱۸۱۸) و فریدریش ویلهلم نیچه (۱۹۰۰–‌۱۸۴۴) که زمانی در دانشگاه بازل با یکدیگر دوست و همکار بودند درباره‌ی منشأ پدید آمدن «فرد» در دوره‌ی نو نظر یکسانی  داشتند و تقریباً در سخنان هردو آنان نیز متناقض‌نمایی مشابه دیده می‌شود. بورکهارت ظهور «فرد» را در ایتالیا چنین شرح می‌دهد:

در قرون وسطی چنین می‌نمود که آدمی در حال رؤیا یا نیمه‌بیداری به سر می‌برد: هردو جهتِ آگاهی او ― آگاهی معطوف به درون و آگاهی معطوف به بیرون ― در زیر پرده‌ای واحد قرار داشت. تار و پود این پرده از ایمان دینی و شرم و حجب کودکانه و وهم و خیال تشکیل یافته بود و از خلال آن جهان و تاریخ به رنگهای عجیبی نمایان بود؛ و آدمی خود را تنها به عنوان عضو یک  قوم یا حزب یا خانواده یا گروهی از این قبیل می‌شناخت. این پرده نخستین‌بار در ایتالیا از میان برمی‌خیزد و آدمی آغاز می‌کند به اینکه دولت و جامعه و همه‌ی چیزهای این جهان را به‌طور عینی و چنانکه به‌راستی هستند مشاهده کند؛ و در عین حال آگاهی معطوف به درون نیز با تمام نیرو سر بر می‌دارد و آدمی فردی روحی و معنوی می‌شود و بدین خصوصیت خود واقف می‌گردد. در گذشته انسان یونانی به همین سان به فرق خود با غیریونانیان (بربرها) و فرد عرب به فرق خود با آسیاییان دیگر که خود را فقط همچون عضوی از قومی می‌شناختند، واقف شده است. اثبات اینکه اوضاع سیاسی ایتالیا در این بیداری  و دگرگونی بزرگترین نقش را داشته است دشوار نیست.[۳]

انسان یونانی و انسان عرب (مسلمانان قرون اولیه‌ی هجری)، در گذشته، در اینجا به‌منزله‌ی دو نمونه‌ای معرفی می‌شوند که بر ظهور مفهوم «فرد» در ایتالیای دوره‌ی رنسانس تقدم دارند، اما چرا؟ بورکهارت در این باره چیزی به ما نمی‌گوید (جز آنچه پیشتر گفت) و حتی آنچه در خصوص ایتالیای دوره‌ی رنسانس نیز می‌گوید، اثبات اینکه اوضاع سیاسی ایتالیا در این بیداری  و دگرگونی  بزرگترین سهم را داشته است، فقط نگریستن به سطح است. متناقض‌نمای او در همین جاست.

نیچه فیلسوف است و عمق را بیشتر می‌کاود. او در گفتاری «درباره‌ی بُت نو»، چنین گفت زرتشت، بخش یکم، چنین می‌گوید:

جایی هست که هنوز ملت‌ها و رمه‌ها در آن هستند. اما نه اینجا نزد ما، برادران: اینجا دولت‌ها هستند. دولت؟ دولت چیست؟ پس اکنون گوش با من دارید تا کلام خویش را درباره‌ی مرگ ملت‌ها در میان گذارم. دولت نام سردترینِ همه‌ی هیولاهای سرد است و این دروغ از دهان‌اش بیرون می‌خزد که « من دولت، همان  ملت‌ام».

این دروغ است! آنان که ملت‌ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند و [آنان] اینسان  زندگی را خدمت گزاردند.

اما نابودگران‌اند آنان که بهر بسیاری دام می‌نهند و دولت می‌نامندش: اینان یک تیغ و یک صد آز بر فراز آنان می‌آویزند.

آنجا که هنوز ملتی برجاست، دولتی در کار نیست و از او چون چشم بد و زیرِ پا نهادن ِ سنّت‌ها و حقوق بیزارند.[۴]

نیچه در چند گفتار فروتر، «درباره‌ی  هزار و یک  غایت»، عباراتی می‌نویسد که به‌وضوح با سخن پیشترش، «آنان که ملت‌ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند»، در تناقض قرار می‌گیرد:

نخست ملت‌ها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازه‌ترین آفریده است.[۵]

نیچه از آفرینندگانی که ملت‌ها را آفریدند سخنی به میان نمی‌آورد. آیا این آفرینندگان همان افراد بودند؟ نیچه می‌داند که «فرد» مفهومی تازه است و برای آنکه به انتساب نادرست تاریخی یا پس و پیش گویی تاریخی (anachronism) متهم نشود از این آفرینندگان با تعبیر «فرد» سخن نمی‌گوید. اما آیا واقعاً چنین است؟  مسلماً «فرد» به عنوان مقوله‌ای فراگیر در جهان بعد از رنسانس به ظهور رسیده است، اما آیا هیچ طلایه‌داری در جهان قدیم نداشته است؟ بورکهارت  و نیچه به‌تلویح از طلایه‌داران آن سخن می‌گویند، اما آن را روشن نمی‌کنند. در فروتر کلام دلیل آن را خواهیم دید.

در همین قرن، قرن نوزدهم، نویسنده‌ای دینی نیز می‌زیست که مهمترین محرومیت عصر ما را تحقیر فرد می‌دانست. این شخص سورن کی‌یرکگور (۱۸۵۵– ۱۸۱۳) نام داشت. کی‌یرکگور نیز همچون بورکهارت و نیچه به قدرت و عظمت فرد می‌اندیشید، اما ریشه‌ی این قدرت را در ایمان و دین می‌دید، با تأویل و تفسیری که خودش از ایمان و دین می‌کرد. بورکهارت و نیچه با دین میانه‌ی خوشی نداشتند و به‌طور کلی «دین» را با «دین نهادی» یکی می‌پنداشتند، هرچند نیچه تفاوت این دو را می‌فهمید و به همین دلیل با مسیح رفتاری دوگانه داشت، یعنی فردیت و فردانیت او را می‌ستود، اما شبانی (گله) او را به تمسخر می‌گرفت. کی‌یرکگور از همان آغاز معلوم کرد که «دین نهادی» (کلیسا و مراجع دینی) تا چه اندازه با «دین» فاصله دارد. این فاصله را او در فاصله‌ی میان «فرد» و «خلق» دید. و از نظر او پیامبران نخستین «افراد» بودند، آیا تاریخ جز این می‌گوید؟

آنچه ما گونه‌ی بشر (homo sapiens) می‌نامیم حدود هشتاد هزار سال از عمرش می‌گذرد (انسان امروزی)، گرچه بشر (homo) از دو میلیون سال پیش وجود داشته است. اما از حدود چهار هزار سال پیش بود که تحولی اساسی در زندگی بشر چهره نمود. گله‌های انسانی  رفته‌رفته به صورت اقوام کوچک تشکل می‌یافتند و زندگی اجتماعی انسانها آغاز می‌شد. تصورات ابتدایی انسانها، از خودشان و جهان، آیینهای بیهوده‌ای را می‌ساخت که زندگی را از هر جهتگیری تازه و پویایی دور می‌کرد. در چنین اوضاع  و احوالی بود که «جانهای بیابانی» و «کوه‌نشینان خلوت‌گزیده»، آنان که دیدگان‌شان در شبان تاریک  خورشید نیمه‌شب را جسته بود و گوشهایشان در سکوت بیابان و کوهستان آوای دریا را شنیده بود، به میان اقوام آمدند. اما آنان را چه کسی فرستاده بود؟ —  خدا



خرید و دانلود مقاله درمورد عاشورا و بیداری ملت ها


تحقیق در مورد پارک ملت مشهد 17 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 17 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

پارک ملّت

پارک ملت مشهد، یکی از بزرگترین پارکهای عمومی مشهد و بسیار مورد توجه مردم و زائرین حضرت رضا (ع) است.

این پارک اکنون مرکز ورزش صبحگاهی اقشار مختلف مردم مشهد، در تمام سال(باستثناء زمستان) محل مراجعه و اطراق زائرینی است که امکان تهیه محلی برای استقرار نیافته اند. و فضای سبز و زیبا با طراحی مناسب برای تمّکن اعصاب از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشدو فضای سبز آن با ارزش و قابل نگهداری و توسعه باشد.

پارک ملت مشهد با سطحی حدود 72 هکتار در بخش شمال غربی شهر مشهد واقع شده است و از چهار جانب محدود به خیابانهایی می باشد که عمدتاً خیابانهای اصلی شهر و گذرگاههای مهم توریستی مشهد هستند. در گوشه جنوب شرقی آن نیز میدان آزادی واقع شده است. عمده ترین خیابانهای همجوار پارک، در جوانب شرقی و جنوبی آن قرار دارند. خیابان جنوبی بلوار وکیل آباد است که مسیر دسترسی به ییلاقات اطراف شهر مانند وکیل آباد، طرقبه، زشک و شاندیز می باشد و بعنوان مسیری سرسبز همواره بیشترین مورد استفاده را از جانب زوار و توریستها داشته است. بلوار وکیل آباد. در فاصله بین دانشگاه فردوسی مشهد و پارک ملت واقع شده است.

وضعیت طبیعی زمین

اراضی پارک ملت در وضعیت طبیعی خود تقریباً هموار و مسطح و بدون عارضه است مگر در نقاطی که خط القعر نهرهایی است که در سابق از اراضی پارک عبور می کرده اند.

نهر گناباد از جمله مهمترین این نهرها هنوز نیز در بخشی از اراضی پارک از سطح زمین عبور کرده و آب دریاچه پارک گاهاً از این نهر تأمین می‌شود.

کاربریهای زمین

جهت شیب طبیعی زمین از شمال غربی به جنوب شرقی است و بالطبع خط القعر های موجود نیز در این جهت کشیده شده‌اند.

پارک ملت به واسطه وسعت زیاد در نقاط مختلف دارای کاربریهای گوناگون است. بدیهی است که این کاربریها عمدتاً جنبه تفریحی داشته و بر این اساس شکل گرفته اند.ولی اینکه تا چه حد این خصوصیت را حفظ کرده و دارا هستند. بحثی است که به آن خواهیم پرداخت. بخشی از پارک فضای سبز و بیشه و بخش دیگری زمین بایر و رها شده است. فضای سبز عمدتاً در بخشهای جنوبی و مرکزی و بخش کوچکی نیز در قسمت شمالی پارک شکل گرفته است. بخشی اعظم قسمت شمالی پارک را اراضی بی سروسامان و رها شده تشکیل می دهد.

در قسمت جنوبی پارک که دارای فضای سبز نسبتاً سازماندهی شده است، بوفه و مسجد پارک قرار گرفته اند، البته به نظر میرسد استقرار آنها در این نقاط پارک بدون هیچ دلیلی صورت گرفته باشد.

در امتداد ورودی جنوبی دو آبنما واقع شده اند که البته بدلیل طراحی نامناسب، برای رویت آنها حتماً باید به نزدیکی این آبنما ها رفت و در بدو ورود به پارک قابل تشخیص نیستند. این آبنماها با فضای زیبای اطراف، قابلیت های زیادی برای تبدیل به مکانهای تجمع را دارند.

در قسمت غربی پارک، شهر بازی پارک ملت با وسعت حدود 5/1 هکتار واقع شده که در فصول مناسب، تعداد بسیار زیادی از زوار و مسافرین مشهد از این شهر بازی استفاده میکنند. یکی از علل مراجعه بسیار زیاد مسافرین به این شهربازی، استقرار آن در پارکی داخل شهر و با دسترسی های بسیار مناسب است. پس از لحاظ فضای سبز حایز اهمیت است.

در قسمت شمالی پارک، بیشه ای است که دارای امکانات فراوانی برای تبدیل به بخشهای تفریحی و یا جهانگردی است. این بیشه فقط در نوار باریکی در قسمت شمالی انبوه است. این زمین دارای چمن نامرغوب استولی هیچگونه کاربری بجز یک انبار و دفتر پارک که اطاقی کوچک است،‌ در ان پیش بینی نشده است. با توجه به محل مناسب این زمین بدون عارضه و بدون کاربری،امکان ایجاد کاربریهای مختلف در آن وجود دارد.

در نزدیکی ورودی شرقی دریاچه ای واقع شده که با سطح زیاد دارای امکانات متعددی برای تبدیل به یک مرکز تفریحی مجهز و گذران اوقات فراغت است.

در حال حاضر آب دریاچه، ساکن است و امتداد شمالی و جنوبی نهر گناباد نیز تا فاصله ای از دریاچه هنوز وجود دارد.

در قسمت شمال شرقی پارک، گلخانه ای قرار دارد که با استفاده از امکانات موجود. می تواند به گلخانه و نمایشگاه گل مجهز تبدیل شود. که بیشترین مراحل کارآموزی خود را در این قسمت گذرانده، ساختمان گلخانه در دو طبقه و دارای حدود 1725 متر مربع زیربناست. شمال غربی گلخانه درختان از بین رفته اند. فضای باز مقابل گلخانه نیز درحال حاضر از کیفیت نسبتاً مناسبی برخوردار است ولی برای تبدیل این بخش به یک نمایشگاه کل مجهز می بایست این فضا نیز گسترش و سازمان یافته و راه عبور آن نیز از وسط قسمتهای کل کاری شده باز شود.

در بخشهای داخلی پارک، کف برخی جویها که درختان در آن کاشته شده‌اند سنگ چینی شده است. این روش کفسازی جویها گذشته از اینکه از حرکت



خرید و دانلود تحقیق در مورد پارک ملت مشهد 17 ص