لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 171 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
تکنو لوژی جراحی مغز
سیستم عصبی انسان به دو بخش
1-سیستم عصبی مرکزی CNS(Central Nervous System)
2-سیستم عصبی محیط( Peripheral Nervous System) PNS
سیستم عصبی مرکزی خود شامل مغز وطناب نخاعی است و سیستم عصبی محیطی شامل اعصاب 12 گانه مغزی وتمامی ریشه هایی است که از نخاع منشا گرفته است.
سیسم عصبی به طور کلی دارای 3وظیفه اصلی است
حسی sensory کلیه تحریکات داخلی و خارجی بدن را شناسایی می کند.
هماهنگی ویکپارچگیintegration مسئول آنالیز کلیه اطلاعات وتحریکات وارده به بدن وتعیین واکنش مناسب در برابر انهاست.
حرکتیmotor مسئول تعیین واکنش مناسب در برابرتحریکات است.
سیستم عصبی محیطی خود به دو نوع سیستم عصبی سوماتیک (SNS) وسیستم عصبی اتونومیک(ANS)تقسیم میگردد.شاخه های سیستم عصبی سوماتیک در درون اعصاب مغزی ونخاعی قرار داشته و پوست وعضلات ارادی را عصب دهی میکند.وپاسخ های ارادی را منتقل می کند.
سیستم عصبی اتو نومیک شامل نورون ها و الیاف عصبی است که به عضلات صاف ٰعضله قلب و غددمترشحه به صورت غیر ارادی عصب دهی میکند. و به دو بخش سمپاتیک و پاراسمپاتیک تقسیم می شود.
پاسخ های سیستم سمپاتیک بدن را در برابر تنشها آ ماده میکند.(پاسخ ستیز وگریز) که این واکنش به مصرف انرژی همراه است.
پاسخ های پاراسمپاتیکی بر خلاف سمپاتیک باعث آرامش و حفظ انرژی شده وتعادل را بر قرار میکند.
کرانیوم Cranium
سطح جمجمه یا کرانیوم به ترتیب از خارج به داخل توسط لایه های زیر پوشیده شده است.
پوست –بافت زیر جلد –گالیا آپونروز Galea aponeurotica))---پریوست
وقتی مند یبول (استخوان فک تحتانی) که تنها استخوان متحرک صورت است را از جمجمه جدا می کنیم.آنچه باقی می ماند کرانیوم نام دارد که شامل کاسه سر یا کالواریا با 8 قطعه استخوانی و استخوانهای ثابت صورت با 13 قطعه استخوانی می باشد.
استخوانهای کالواریا عبارتند از:
--یک استخوان فرونتال Frontal bone این استخوان در فرم دهی پیشانی ٰ حفره بینی ٰوسقف کاسه چشم شرکت دارد.
دو استخوان آهیانه Parietal boneاین دو استخوان در در عقب فرونتال قرار دارند و در فرم دهی سقف و طرفین جمجمه نقش دارند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 2 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تاثیر موسیقی بر مغز
تاثیر موسیقی بر مغز:از ده سال پیش تاکنون گروههای تحقیقی متعددی در سراسر جهان تأثیر موسیقی بر مغز انسان را مورد بررسی قرار داده و با مقایسه مغز نوازندگان و افراد عادی به نتایج شگفتآوری دست یافتهاند. تغییرپذیری ساختار و شکل مغز کودکان و حتی بزرگسالان با کمک صوت و ریتم از مهمترین این یافته هاست.
البته نوع موسیقی در این مورد نقش بسیار مهمی دارد.موسیقی کلاسیک موجب برانگیختن و فعالیت همة قسمتهای مغز میشود درحالیکه موسیقی پاپ کمتر چنین تأثیری را داراست.
به ویژه در مغز نوازندگان حرفهای بهدلیل شروع زودهنگام و طولانیمدت فعالیتهای موسیقایی ویژگیهای آناتومی خاصی دیده میشود.
معاینات و بررسیهای متعدد(۱) از مغز نوازندگان حرفهای نشان میدهد که ماده خاکستری مخچه و ناحیه شنوایی مغز آنان نسبت به افراد غیر موزیسین بیشتر است.
در مغز نوازندگان سازهای زهی و پیانو هم بخشهایی که مسئول کنترل حرکات دست هستند ۴۰ درصد رشد بیشتری دارند. همچنین جسم پینهای(۲) مغز نوازندگانی که قبل از سن ۷ سالگی شروع به فراگیری ساز نمودهاند بزرگتر از سایرین است. از این رو بین دو نیمکره و بخشهای مختلف مغز آنان ارتباط و هماهنگی بیشتر و بهتری برقرار میشود.
هر یک از دو نیمکره مغز وظایف متفاوتی بر عهده دارد. نیمکره چپ مسئول تجزیه و تحلیل مسائل و مرکز تعلیم است و نیمکره راست احساسات، تخیلات و قدرت ابتکار را هدایت میکند. برای استفاده از کل پتانسیل مغز میبایست هر دو نیمکره با هم هماهنگ باشند.
بر اساس تحقیقی(۳) که توسط آلتن مولر(۴) از انستیتو پزشکی و فیزیولوژی موسیقی در هانوفر و مارک بانگرت(۵) از دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد انجام گرفته است، بخش شنوایی و بخشهای حرکتی مغز نوازندگان پیانو کاملاً با یکدیگر مرتبطاند بهطوریکه تحریک یکی از این دو بخش موجب برانگیختن دیگری میشود.
اسکنهای متعدد و الکترو انسفا لوگرافی (EEG) از مغز نوازندگان حرفهای پیانو نشان میدهد که تنها حرکت دست نوازنده بر روی کلاویهها موجب فعال شدن ناحیه شنوایی مغز میگردد و بالعکس شنیدن قطعات موسیقی باعث تحریک قسمتهای حرکتی میشود.
حتی انگشتان دست برخی از نوازندگان با شنیدن ملودیهای خاصی بیاراده حرکت میکند. بین این دو ناحیه از مغز نوازندگان مبتدی هم در اولین جلسه و پس از ۱۰ دقیقه تمرین ارتباط موقتی ایجاد میشود که با افزایش تعداد جلسات تثبیت میگردد.
البته هنوز بهطور قطعی مشخص نیست که آیا تمرینات موسیقی عامل ایجاد این ویژگیهاست و یا اینکه ساختار مغز نوازندگان از هنگام تولد با دیگران متفاوت است و این تفاوتها زمینه موفقیت آنان در موسیقی را فراهم میسازد.
تمرینات موسیقی همچون نیروی بازدارندهای مانع از بین رفتن سلولهای عصبی در سنین بالا میشود. حتی اگر فردی تازه در سن ۸۵ سالگی شروع به فراگیری ساز نماید سلولهای مغز او ترمیم و بازسازی میشود و قدرت حافظه و استنتاجش افزایش مییابد.
در تحقیقی به منظور بررسی اثرات موسیقی بر مغز و رد این فرضیه که نه موسیقی بلکه خانواده و محیط رشد کودک موجب افزایش کارآیی مغز و ضریب هوشی میشود، کودکانی از محلات فقیرنشین برلین و از خانوادههایی بدون پیشینه فرهنگی غنی مدت شش سال به طور منظم و مداوم در مدرسه تحت آموزش موسیقی قرار گرفتند. در لسآنجلس نیز در دانشگاه کالیفرنیا تحقیقی مشابه انجام گرفت.
نتایج هر دو بررسی تأثیر مثبت موسیقی بر مؤلفههای ضریب هوشی و قدرت تخیل فضایی ـ زمانی انسان را تأیید نمود.
در آزمایشی دیگر در دانشگاه هنگ کنگ(۶)، ۴۵ نوازنده ارکستر بین سنین ۶ تا ۱۵ سال از لحاظ قدرت حافظه و به یادسپاری کلمات مورد بررسی قرار گرفتند. محققین پی بردند که کودکان نوازنده نسبت به همسالان غیر نوازنده خود به مراتب لغات بیشتری را به خاطر میسپارند و هر قدر زمان عضویت آنان در ارکستر بیشتر است در این زمینه موفقترند.
پس از یکسال با انجام مجدد این آزمایش مشخص شد که توانمندی حافظه کودکانی که هنوز نوازنده ارکستر هستند نسبت به سال گذشته افزایش یافته است درحالیکه حافظه کسانی که از ارکستر جدا شدهاند در همان سطح باقی مانده است.
آموزش موسیقی و نوازندگی همچنین موجب افزایش پشتکار و قدرت تمرکز شخص و پیگیری اهداف درازمدت میگردد. نوازندگی گروهی هم انعطافپذیری، ثبات احساسی و افزایش قابلیتهای اجتماعی را به همراه دارد.
سال ۱۹۹۲ پرفسور هانس گونتر باستیان(۷) به همراه گروهی از دانشمندان ۱۸۰ دانشآموز بین سنین ۶ تا ۱۲ سال را در مدارس ابتدایی برلین به مدت شش سال تحت نظر قرار دادند. آنها پی بردند که کودکان نوازنده بهخصوص کسانی که قبل از سن ۸ سالگی شروع به فراگیری ساز نمودهاند باهوشتر و واقعبینتر از دیگراناند و اعتمادبهنفس و قدرت سازگاری بیشتری دارند. این دانشآموزان در دروس جغرافی، انگلیسی، آلمانی و ریاضی نمرات بهتری کسب نمودند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 27 صفحه
قسمتی از متن .doc :
یادگیری مبتنی بر مغز
اشاره: علوم بنیادی اعصاب (عصب شناسی و رفتارشناسی مغز و سلسله اعصاب)، از جمله دانش های پیچیده ای است که به تدریج و آرام- آرام وارد عرصه های زندگی میشود. امروزه کاربردهای عصب شناسی در علوم تربیتی و آموزش و پرورش، گسترده تر از سایر زمینهها نمود یافته است. آن چه در پی میآید مقاله ای است که از مجله معروف و حرفه ای «رهبری آموزشی» ترجمه شده است که به رغم سنگین بودن برخی از بخش های آن، قابل تعمق و خواندنی است. نکته های خارج شده در این مقاله، میتواند فرضیات بسیاری از پژوهش های تربیتی و رفتاری را شکل دهد. در «علوم اعصاب» مطالب زیادی دارد که میتواند به درک ما از تدریس و یادگیری بیفزاید. اما برای آوردن پژوهش به بیرون از آزمایشگاه و به داخل کلاس درس، باید محتاط باشیم. ما مطالب فراوانی در مورد ارتباطات بین مغز و راهکارهای کلاس درس شنیده ایم. اما در این مورد، واقعاً چه میدانیم؟ مربیانی که حلقه اتصال «علوم مغز» را با تدریس و یادگیری مورد مطالعه و بررسی قرار میدهند، باید در مورد نحوه تفسیر و استفاده از پژوهش، محتاط باشند و سنجیده عمل کنند. کسانی از ما، که در حرفه تعلیم و تربیت، پژوهش های علوم بنیادی اعصاب را مطالعه میکنند، میکوشند آنها را با داده های روان شناسی کاربردی یا «علوم شناختی» سازگار سازند.
هنگامی که به «مطالعات چندگانه» با مثال های خوب و شواهد روشن برمی خوریم، آنها را به دیگر مربیان خاطر نشان میکنیم و هیچ وقت نمی گوییم:«پژوهش های مغزی ثابت میکند که....» زیرا در واقع پژوهش مغزی چیزی در مورد حرفه تعلیم و تربیت ثابت نمی کند؛ بلکه ممکن است فقط مسیر بخصوصی را نشان دهد. نارضایی از یادگیری مبتنی بر مغز دیدگاه های من در مورد نارضایی های اصلی از یادگیری مبتنی بر مغز به این قرار است: برخی افراد، اغلب تصویر غلطی از یافتهها ارائه میدهند. این انتقاد درستی است. بسیاری از مربیان خیرخواه فکر میکنند که یک «مطالعه تک رشته ای»، حتی بدون وجود راهکارها کلاس درس را توجیه میکند. هیچ گونه مدرک و دلیلی که این امر را به اثبات برساند، نیست. مربیانی که از پژوهش استفاده یا آن را نقل میکنند، باید بدانند چه چیزی موجب خوب شدن پژوهش میشود؛ چه کسی بودجه آن را تأمین میکند؛ پژوهشگر تا چه اندازه شهرت دارد؛ پژوهش چگونه طراحی شده است و آثار غیرمستقیم یافتهها و محدودیت های آنها کدامند و امکان دارد داشتن اطلاعات کم خطرناک باشد. بنابراین برای این که مربیان در زمره افراد حرفه ای به شمار آیند، لازم است اطلاعاتشان راجع به یک موضوع معین، بسیار زیاد باشد. امکان ندارد هیچ یک از افراد درگیر در «پژوهش مبتنی بر مغز» همه راهکارهای موجود در تدریس موفقیت آمیز را موجه بدانند.
درواقع، اکثر راهکارهایی که برای تدریس موفقیت آمیز پذیرفته میشوند، مجموعه ای از روانشناسی بنیادی و خردمندی عمومی هستند که با کوشش و خطا اصلاح شده اند. اما به هر حال یافته های جدید، قادر است همه ما را در جهات سازنده تری هدایت کند. مطالعات ارزشمند جدید
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 27 صفحه
قسمتی از متن .doc :
یادگیری مبتنی بر مغز
اشاره: علوم بنیادی اعصاب (عصب شناسی و رفتارشناسی مغز و سلسله اعصاب)، از جمله دانش های پیچیده ای است که به تدریج و آرام- آرام وارد عرصه های زندگی میشود. امروزه کاربردهای عصب شناسی در علوم تربیتی و آموزش و پرورش، گسترده تر از سایر زمینهها نمود یافته است. آن چه در پی میآید مقاله ای است که از مجله معروف و حرفه ای «رهبری آموزشی» ترجمه شده است که به رغم سنگین بودن برخی از بخش های آن، قابل تعمق و خواندنی است. نکته های خارج شده در این مقاله، میتواند فرضیات بسیاری از پژوهش های تربیتی و رفتاری را شکل دهد. در «علوم اعصاب» مطالب زیادی دارد که میتواند به درک ما از تدریس و یادگیری بیفزاید. اما برای آوردن پژوهش به بیرون از آزمایشگاه و به داخل کلاس درس، باید محتاط باشیم. ما مطالب فراوانی در مورد ارتباطات بین مغز و راهکارهای کلاس درس شنیده ایم. اما در این مورد، واقعاً چه میدانیم؟ مربیانی که حلقه اتصال «علوم مغز» را با تدریس و یادگیری مورد مطالعه و بررسی قرار میدهند، باید در مورد نحوه تفسیر و استفاده از پژوهش، محتاط باشند و سنجیده عمل کنند. کسانی از ما، که در حرفه تعلیم و تربیت، پژوهش های علوم بنیادی اعصاب را مطالعه میکنند، میکوشند آنها را با داده های روان شناسی کاربردی یا «علوم شناختی» سازگار سازند.
هنگامی که به «مطالعات چندگانه» با مثال های خوب و شواهد روشن برمی خوریم، آنها را به دیگر مربیان خاطر نشان میکنیم و هیچ وقت نمی گوییم:«پژوهش های مغزی ثابت میکند که....» زیرا در واقع پژوهش مغزی چیزی در مورد حرفه تعلیم و تربیت ثابت نمی کند؛ بلکه ممکن است فقط مسیر بخصوصی را نشان دهد. نارضایی از یادگیری مبتنی بر مغز دیدگاه های من در مورد نارضایی های اصلی از یادگیری مبتنی بر مغز به این قرار است: برخی افراد، اغلب تصویر غلطی از یافتهها ارائه میدهند. این انتقاد درستی است. بسیاری از مربیان خیرخواه فکر میکنند که یک «مطالعه تک رشته ای»، حتی بدون وجود راهکارها کلاس درس را توجیه میکند. هیچ گونه مدرک و دلیلی که این امر را به اثبات برساند، نیست. مربیانی که از پژوهش استفاده یا آن را نقل میکنند، باید بدانند چه چیزی موجب خوب شدن پژوهش میشود؛ چه کسی بودجه آن را تأمین میکند؛ پژوهشگر تا چه اندازه شهرت دارد؛ پژوهش چگونه طراحی شده است و آثار غیرمستقیم یافتهها و محدودیت های آنها کدامند و امکان دارد داشتن اطلاعات کم خطرناک باشد. بنابراین برای این که مربیان در زمره افراد حرفه ای به شمار آیند، لازم است اطلاعاتشان راجع به یک موضوع معین، بسیار زیاد باشد. امکان ندارد هیچ یک از افراد درگیر در «پژوهش مبتنی بر مغز» همه راهکارهای موجود در تدریس موفقیت آمیز را موجه بدانند.
درواقع، اکثر راهکارهایی که برای تدریس موفقیت آمیز پذیرفته میشوند، مجموعه ای از روانشناسی بنیادی و خردمندی عمومی هستند که با کوشش و خطا اصلاح شده اند. اما به هر حال یافته های جدید، قادر است همه ما را در جهات سازنده تری هدایت کند. مطالعات ارزشمند جدید
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
ساختار ذهنی مغز
شبکه عصبی یک مدل نسبتاً ساده از شبکه محاسباتی ذهنی است که از نظر درجه بعد از ساختار ذهنی مغز قرار گرفته است . این شبکه از چند عامل با مسئولیت و دستورالعمل پیوند دهی فرایند ها تشکیل شده است که با یکدیگر برای ایجاد یک کارکرد به عنوان محصول شبکه با یکدیگر فعالیتها و همکاری می کنند . محصول شبکه عصبی به همکاری انفرادی هر یک از عصب ها ( زیر شاخه ها ) بستگی دارد . طبقه بندی و پردازش اطلاعات به وسیله شبکه بر خلاف تصور اعلب به صورت کارکرد موازی در هر شبکه انجام می شود یعنی هر شاخه و زیر گروه عصبی به ( Neuron ها ) به صورت گروهی به پردازش اطلاعات در هر شاخه عصبی می پردازند اگر چه این عملکرد به مسئولیت و وظیفه تمامی زیر شاخه های عصبی برای انجام پردازش اطلاعات بستگی دارد اما مهمترین و منحصر به فردترین ویژگی شبکه عصبی این است که حتی بدون ایفای نقش یک یا چند زیر مجموعه در انجام وظایف خود شبکه باز هم مسئولیت اصلی خود را انجام خواهد داد .
به همین دلیل است که شبکه عصبی در مقابل هر گونه خطا و اشتباه بسیار حساس و در عین قوی می باشد .
شبکه عصبی اغلب به شاخه هایی از علوم محاسباتی که در داخل شبکه به عنوان یک الگو و مدل برای شبیه سازی ، آنالیز مجموعه ای از پدیده ها و یا مطالعه بر روی اصول و قواعد عملیات شبکه عصبی اشاره دارد . این شبکه با معرفی اشکالات موجود به هوش مصنوعی با استفاده از الگوریتم محاسباتی سنتی به حل مسئله ( مشکل ) موجود در شبکه عصبی می پردازد در صورتی که شبکه عصبی با استفاده از عوامل شبکه ( به صورت نرم افزارها یا سخت افزارها یی که به یکدیگر متصل هستند ) به عنوان یک آرشیتکت ( معمار ) محاسباتی برای حل مسئله و مشکل موجود در شبکه اقدام می نماید . گونه ای از شبکه های عصبی که به صورت مصنوعی طراحی شده اند . سیستم هاسس قابل آموزش ( برنامه ریزی ) هستند که اغلب آموزش می بینند . برای حل پاره ای از مسائل به وسیله طرح مثال ها و همچنین عمومیت بخشیدن به مشکل به وسیله یک سری از علوم اکتسابی که این کار کمک شایانی به حل مسائل و مشکلات پیش بینی نشده می نماید .
2- شبکه های عصبی مصنوعی از چندین عصب پیوند دهنده مصنوعی ( زیر شاخه های یاد شده ) نشکیل شده ، که منحصراً برای خصوصیات غیر واقعی شبکه های عصبی زیستی طراحی شده اند . شبکه های عصبی مصنوعی قادر هستند که به شیوه عملیاتی شبکه های عصبی زیستی عادت کنند .در حالی که شبکه های عصبی حقیقی مدهای تئوریکالی هستند که به کپی برداری از دستورالعمل های واقعی مغز می پردازند در حالی که هوش مصنوعی یک الکوریتم تصنعی ( ساخته دست بشر ) می باشد که می تواند مسائل به خصوص هوش را تجزیه و تحلیل کند مانند بازی شطرنج به یاد آوردن الکوها و ...... بدون استفاده از شبکه عصبی به عنوان یک معمار محاسباتی . هوش مصنوعی و الگوی حقیقی آن سعی می کنند که خصوصیات و ویژگی های شبکه عصبی را شبیه سازی کنند . در حالی که در شیوه و روش هر 2 یکسان عمل می کنند . ، اما در مدل شبیه سازس شده هدف شبکه حل مسائل مشخص شده می باشد در حالی در مدل واقعی شبکه عصبی هدف ساختن الگو های ریاضی برای شبکه عصبی زیستی می باشد .
در زمینه هوش مصنوعی ، شبکه عصبی مصنوعی به این دلیل به کار گرفته شده است چون در مواردی مانند به یاد آوردن سخنان ، آنالیز تصاویر ، تغییر کنترل به منظور بازسازی عوامل نرم افزاری ( در کامپیوتر و ویدئو ) و کنترل رباتها از عملکرد مثبت و قابل قبولی برخوردار بوده است . بیشتر شبکه های مصنوعی عصبی به کار گرفته شده برای هوش مصنوعی ، بر مبنای ارزیابی ، خوش بینی ها و تئوری کنترل بوده است .
عرصه مدل های حقیقی شبکه عصبی ، مدل های فیزیکی و ریاضی عملکرد سیستم شبکه می باشد ، که به صورت زیر طبقه بندی می شوند :
درجه شاخه ها ( عصبها ) انفرادی ، درجه شاخه های عصبی گروهی و ساختار شبکه عصبی کامل .
اگر چه به صور تاریخی مغز انسان چشم اندازی از یک کامیپوتر بوده است اما بالعکس این نگرش تنها یک حس معمولی نسبت به این قضیه می باشد و نه حرفه ای. کامپیوترها با سخت افزارهای دقیق برای ما تعریف و توضیح دقیقی از مغز ارائه نمی دهد (اگر چه می توان مغز را به ئسیله پردازش های منطقی به عنوان یک کامپیوتر شناخت یا مغز را وسیله ای برای استفاده از کامپیوتر دانست) چون کامپیوتر ها نمی توانند به معماری پردازش موازی اطلاعات دست یابند که به وسیله مغز انسان تعریف و اجرا می شود. به عنوان مثال هنگام صحبت کردن دست کامپیوتر ابر پردازنده، دستور العملهای صحبت کردن نمی تواند در شرایط حواس پرتی متأثر از عوامل خارجی قرار گیرد. در حالی که در مغز انسان بدلیل موازی بودن پردازش عوامل پرتی صورت می گیرد.
شبکه های عصبی که در هوش مصنوعی به کار می روند به طور معمول به عنوان مدل های ساده پردازش عصبی به شمار می روند اگر چه ارتباط این مدل و