لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
شرایط تدبر در قرآن
برای آنکه تدبر در قرآن ثمربخش و سالم و روزافزون و زنده باشد ما موارد زیر را پیشنهاد و تجویز میکنیم:
ـ مشاهدهی دقیق و علمی
ـ تأمل و شکیبایی
ـ عدم شتابزدگی در پذیرفتن افکار
ـ شاگردی و تلمذ در محضر قرآن
ـ رجوع به مصادر
ـ اعتماد به نفس
مشاهدهی دقیق و علمی: پیشرفتهای علمی در قرن حاضر، بیشتر مرهون بازگشت «روح مباحثه و مشاهده» است. انسان در رزوگار پیشین، بدون عنایت و توجه کافی از برابر پدیده های عالم طبیعت می گذشت ولی، آنچنان که باید درصدد کشف قوانین طبیعی نبود. پس از دوران عصر جدید کم کم روح پژوهش و مشاهدهی دقیق پدیده های عالم طبیعت در میان دانشمندان نضج گرفت و این پیگیری روزافزون بشر را به اکتشافات شگفتانگیزی موفق داشت.
می توان مشاهده ی دقیق و باریکبینی علمی را در مورد قرآن نیز به کار بست و هر بار از خود پرسید چرا فلان کلمه، با شکل و صیغه ی معین به کار رفته ولی در جای دیگر به گونه ای دیگری استعمال شده است.
طبعاً این نوع بررسی دقیق مطالعه قرآنی را ثمربخش و سازنده خواهد کرد و تازه اگر این روش دقیق را در بررسی جهات و جوانب قرآنی به کار بندیم شرط اول قدم در فهم درست قرآن خواهد بود ولی شرط دیگری باید با مشاهده علمی مقرون گردد و آن تأمل و شکیبایی است.
تأمل و شکیبایی: پس از آنکه خود را ملزم به پیروی از مشاهدهی علمی دانستیم لازم است به پرس و جو در پیرامون هر یک از آیات قرآنی بپردازیم: مثلاً جای آن دارد که از خود بپرسیم چرا خداوند فرزندان اسرائیل را به سزای کردارشان چهل سال در بیابان سرگردان نگاه داشت و اجازه ی ورود به «ارض موعود» را به ایشان نداد؟ یا اینکه چرا زر و سیم اندوزان پشت و پهلو و پیشانیشان با آتش داغ می شود، نه عضو دیگر آنها؟
اندیشه ی آدمی تا حدودی به شعاع خورشید شباهت دارد. بر همه جا می تابد، ولی قادر نیست که صفحهی نازکی را هم بسوزاند. ولی همین که شعاع مزبور از خلال عدسی یا ذره بین مقعری شروع به تابیدن کرد و اشعه ی آن به سوی یک نقطه متمرکز شد نه تنها کاغذ بلکه بسیاری چیزهای دیگر را نیز می سوزاند، آری، اندیشه نیز همین گونه است و آنچه اهمیت دارد چندی یا کمیت آن نیست ولی چونی یا کیفیت ممتاز آن است.
راه درست اندیشی از مجرای تأمل و شکیبایی ممتاز آن است.
راه درست اندیشی از مجرای تأمل و شکیبایی میگذرد.
ولی در اینجا ناگزیریم که نکتهیی را خاطرنشان کنیم:
گاه پژوهشگر آیات قرآنی سئوالاتی را مطرح میکند و در پیرامون ظواهر قرآن در اندیشه فرو می رود ولی فوراً به پاسخ دلخواه نمیرسد. در این هنگام او نباید دستخوش نومیدی شود بلکه باید دل قوی دارد ویقین کند که صبر تلخ است، ولی میوة آن شیرین است.
عدم شتابزدگی در پذیرفتن افکار:
اندیشه در آغاز امر صفت جرقهای را دارد که میفریبد و مقاومت در برابر آن دشوار است ولی پژوهشگر این راه نباید به جلوهیی خود را گم کند و از راه به در رود و فوراً یک فکر را، بدون تعمق در صحت و سقم آن، پذیرا گردد.
چه بسیار روندگان این طریق که سراب را به جای آب گرفتند و کج راهه رفتند و هنگامی به خود آمدند که نقد عمر تلف کرده و دست اسف بر سر زده بودند. ولی پس از ویرانی بصره دیگر اشک و حسرت سودی ندارد و مرکوب، تندسیر چون به درهی ژرف فرو افتاد دیگر روی رهایی نیست…
جای یادآوری است که در خلال تدبر در قرآن از دو نوع فکر باید خود را برحذر داشت:
1ـ افکار قالبی: یعنی آن دسته اندیشه های به ظاهر مقبول و پذیرفته شده عرف و عادت آنها را در نظر ما مسلم جلوه داده ولی چه بسا که از نظر محتوا میان تهی یا نامعقول است و با بررسی عمیق باید ارزیابی شود.
2ـ افکار شخصی: آدمی به صرف خودفریفتگی و نرگس صفتی یا حب ذات افراطی و عجب نفس ساخته ها و پرداختههای شخصی خود را بیش از اندازه ارج مینهد و بیآنکه تمام جوانب امر را بسنجد در قبول آراء شخصی خود شتابزدگی به خرج میدهد. پس بر انسان است که هر چه بر خاطر او گذشت فوراً نپذیرد و آنچه را در نظر او جالب یا صواب مینماید، با تأنی دقت هر چه تمام با محک خود و آزمایش بسنجد، حق را پذیرا و باطل را به دور اندازد.
شاگردی و تلمذ در محضر قرآن:
بر مرد مؤمن و پژوهشگر راستین فرض است که در برابر قرآن، خاضعانه زانو زند و خود را با آن منطبق سازد نه اینکه قرآن را مطابق با آراء خود نماید.
رجوع به مصادر:
مراد از مراجع و منابع کتب لغت و تفاسیر و روایات امامان پاک است وگرنه چه بسا امکان دارد که انسان به جای آنکه اندیشهیی ریشه دار و نو و بنیادین به هم رساند، از یک آیه استنباط نادرست داشته باشد که هم خودش را به بیراهه کشاند و هم دیگران را گمراه سازد.
اعتماد به نفس:
و نیز بر انسان است که خودباختگی را به دور اندازد و خودساختگی و شور را پیشه کند:
خود را حقیر نپندارد و شخصیت خویش را در افکار و آراء دیگران محو و نابود یا منحل نگرداند. شک نیست که آراء مفسران گذشته چراغی فرا راه ماست ولی نباید حرفهای آنها را دربست بپذیریم و خود را زندانی افکار آنها سازیم و خلاصه به جای تفکر در چالهی جمود و تحجر نیفتیم.
بیهوده نیست که میبینیم دانشمند غربی بیست سال یا بیشتر از عمر خود را صرف اموری، که در نظر ما ناچیز و بیاهمیت جلوه مینماید، میکند ولی از تلاشهای خود نتایج گرانبهایی عاید بشریت میگرداند.
و نیز فراموش نکنیم که نسل معاصر ما از لغت عربی اصیل بیگانه شده و بیهوده نیست که از درک برخی از واژههای قرآن و مدلول حقیقی آنها ناتوانی نشان میدهد.
همة این عوامل مایة جدایی امت مسلمان از قرآن و مفاهیم والای آن است؛ ولی آن گونه که من میپندارم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
زبان در قرآن
چکیده:
از آنجایی که بنده به تازگی در مقطع کارشناسی ارشد در رشته "زبان شناسی" فارغ التحصیل شده و اصلی ترین بحث در این رشته "زبان و ساختار آن" می باشد، بر آن شدم تا در قرآن کمی دقیق تر شده و موارد استعمال کلمه "زبان" در قرآن و نحوه استفاده از آن را بیابم.
در قرآن کلمه زبان در معانی گوناگونی بکار رفته است که به آن اشاره خواهم نمود.
در قسمتی از این نوشتار به گناهان مربوط به زبان اشاره مختصری خواهم داشت.
"زبان" چیزی که ما به راحتی از کنار آن می گذریم و مرتب از آن استفاده می کنیم، دنیایی بسیار پر رمز و راز دارد که هر چه بیشتر در مورد آن مطالعه می کنیم، بیشتر به حساسیت آن پی می بریم.
"زبان همچون دیگر اعضای بدن، هدیه الهی به بشر است که یکی از مهمترین راههای شکر گذاری برای این نعمت، استفاده درست کردن از آن است.
کاش به جایی برسیم که زبانمان باعث بدست آوردن دل دیگران شود نه اینکه با زخم زبان، باعث رنجش دیگران شویم.
زبان وسیله بیان تفکر
زبان یکى از مهم ترین ابزارهاى ارتباطى میان ما و جهان پیرامون مان است که براى برداشتى اصولى و درست ازمناسباتمان به آن نیازمندیم. چنین ارتباطى ، خود، مى تواند یکى از مهم ترین کارکردهاى زبان قلمداد شود. ما به وسیله زبانمان است که مى توانیم فرهنگمان را به جهان عرضه کرده وحتى ازآن دفاع نماییم.
زبان وسیله بیان تفکر است و غالباً برای انتقال فکر کسی به دیگری به کار می رود. این انتقال ممکن است به وسیله گفتن، نوشتن، اشاره و یا لمس انجام شود. پس هر چه وسیله انتقال فکر، یعنی زبان، از طرفی ساده و از طرف دیگر دقیق تر باشد، عمل انتقال فکر دقیق تر و راحت تر صورت خواهد گرفت.
یکی از اختلافات بارز بین حیوان و انسان آن است که انسان حیوانی ناطق می باشد و قدرت تکلم انسان جزو پارامترهای مهمی است که باعث برتری انسان بر حیوان می شود. زبان وسیله برقرار کردن ارتباط انسان ها با یکدیگر است. در اشعار بسیاری از گذشتگان بر رعایت کم حرفی تاکید شده است چرا که صحبت کردن زیاد باعث فوت وقت و عدم تفکرلازم است. هر چند در مواقعی صحبت کردن یک وظیفه فردی، اجتماعی، شرعی و غیره است. زبان ارگانی گوشتی است که به هر سمتی آن را بچرخانیم به همان سمت می رود و بر ماست تا بر آن کنترل لازم را داشته باشیم.
اسلام هر گونه عملى را که لطمه به آبرو و شخصیت افراد جامعه باشد، تحریم کرده و آنرا از بزرگترین گناهان می شمارد.در قرآن وسنت بر این امر بسیار تأ کید شده است تا آنجا که احترام مؤمن از خانه خدابیشتر قلمداد شده است .به همین دلیل غیبت ، دروغ ، توهین ، تحقیر، سخن چینى ، افشاگرى ، استهزا،, سرزنش ، زخم زبان ، دشنام گوئى ، دهن کجى ، دست انداختن و مسخره کردن دیگران، شهادت کذب و غیره اکیدا حرام است .
حتى اگر کسى اجازه بدهد که از او غیبت کنند، باز غیبت از او روا نیست زیرا آثار مخرب خود راداراست
در مقابل معمولا زبان نرم و منطقی می تواند مشکلات فراوانی را از سر راه بردارد. چه بسا جوانی که با سخنی خردمندانه، دچار تحول روحی غیر قابل توصیف گردد. زبان نیکو می تواند باعث پیوند دو قلب رنجیده از هم شود.
در قرآن، بالغ بر ۲۰ مرتبه از کلمه "لسان" و مشتقات آن که در عربی به معنای" زبان" است، استفاده شده است.
البته کلمه "قال" که در عربی به معنای گفتن است و در گفتن معمولا از "زبان" استفاده می شود، بسیار زیاد در قرآن آمده است که در این مختصر، مجال پرداختن به آن نیست.
قرآن در بعضی جاها از زبان به عنوان عضو و ارگانی در بدن انسان یاد می کند و در جایی از آن به عنوان وسیله ای جهت هدایت انسان ها و یا از تنوع زبان به عنوان نشانه الهی که باعث شناخت است و در معانی دیگری، که به مناسبت به آن پرداخته می شود، یاد گردیده است.
در سوره قصص به تاثیر نفوذ کلام اشاره می کند، آن جا که آمده است:
واخی هارون هو افصح منی لسانا فارسله معی ردءا یصدقنی انی اخاف ان یکذبون (قصص ۳۴)
"و برادرم هارون از لحاظ بیان و فصاحت کلام بر من برتری دارد پس استدعا دارم او را برای تصدیق و تائید من همراه من بفرست چون که بیم دارم که مرا تکذیب کنند و من از عهده پاسخگویی بر نیایم"
در بعضی آیات به این اشاره شده که در واقع صحبت کردن به زبان مردم، باعث فهم بیشتر می شود و در قرآن آمده است که علت نزول قرآن به زبان عربی که زبان معمول مردم آن زمان بوده است، آن است تا آن را فهمیده و در جملات آن به تفکر بپردازند.
فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون (دخان ۵۸)
"( ای پیامبر) ما قرآن را به زبان مادری تو (که زبان عربی است) بیان فرمودیم تا آسان باشد و مردمان معانی را درک کنند و پند بگیرند"
ومن قبله کتاب موسی اماما ورحمة وهذا کتاب مصدق لسانا عربیا لینذر الذین ظلموا وبشری للمحسنین (احقاف ۱۲)
"و پیش از آن، کتاب موسی که هدایت و رحمت بود و این قرآن مصدق تورات است و به زبان عربی ساده بیان فرموده شده و مقصد آنست که ستمکاران را هشدار و نیکوکرداران را بشارت دهد"
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
قرآن و زبان عربی
برای وحی، می توان به دو جنبه متمایز اشاره کرد که اهمیتی برابر دارند. جنبه نخست آن جنبه کلامی و مربوط به سخن و کلام بودن وحی است و دومین جنبه آن، جنبه زبانی وحی است که به زبان وحی نازل شده است.
این هردو جنبه وحی تأثیر فرهنگی شدید در تاریخ اندیشه اسلامی از خود به جا گذاشته است.وحی در اسلام از بنیادی ترین، مهم ترین و محوری ترین جایگاه برخوردار است؛ مفهوم وحی در اسلام این است که خدا با انسان سخن می گوید و خود را به میانجیگری زبانی که قابل فهم انسان و بشر است، آشکار می سازد: «ان الله تجلی لخلقه فی کلامه (بحار، 89/107) خداوند بر خلقش در کلامش تجلی کرد». این مهم ترین و اصلی ترین واقعیت است. بدون صورت گرفتن این فعل اصلی و ابتدایی از جانب خدا هیچ دینی واقعی نمی توانسته است در زمین پیدا شود.پس مایه شگفتی نیست که از همان آغاز به مسئله زبان توجه شود. قرآن و اسلام آن زمان ظهور کرد که خدا سخن گفت. وحی امری اسرارآمیز است و وجه مشترکی با رفتار زبان شناختی آدمی ندارد و تا آن جا که به کلام بودن آن ارتباط دارد، می بایستی همه خصوصیات اساسی کلام آدمی را داشته باشد. حقیقت آن است که قرآن به این دو بعد وحی اشاره دارد. پس هرچند که وحی نمودی است که ماورای هر مقایسه قرار دارد و تجزیه و تحلیل نمی پذیرد، باوجود این سیمایی از آن هست که می توانیم به صورت تحلیلی به آن نزدیک شویم و بکوشیم که ساخت اساسی مفهوم و تصور آن را ازطریق ملاحظه کردن آن هم چون یک حالت نهایی یا استثنایی رفتار زبان شناختی مشترک میان همه موجوداتی که سخن می گویند اکتشاف نماییم.وحی قرآنی، مربوط به دستگاه علامتی است که درآن خدا خود به زبان عربی با انسان سخن می گوید. در حقیقت خدا خود زبان عربی را هم چون یک دستگاه علامتی مشترکی میان خود و انسان برگزیده است.می دانیم برای ایجاد ارتباط کلامی میان دو شخص (خدا و انسان) به چیزی نیاز است که دستگاه علامتی مشترک نامیده می شود؛ و این چیزی جز زبان (لسان) نیست. به عبارت دیگر، برای آن که ارتباط زبان شناختی مؤثری وجود داشته باشد، شخص گوینده باید به زبانی سخن بگوید که برای شنونده مفهوم باشد. درحالات متعارف، گوینده و شنونده هردو به یک جامعه زبانی تعلق دارند، و اگر چنین نباشد لازم است که گوینده به زبان شنونده سخن گوید یا لااقل از یک زبان و دستگاه علامتی مشترک بهره گیرند که هردو آن را بدانند.در وحی قرآنی خدا با فرستاده اش محمد(ص) به زبان عربی سخن می گوید و در حقیقت به زبان شنونده سخن می گوید. هرچند ازنظر وجود شناختی ناهمترازی میان گوینده و شنونده است که مسأله ای است که بحث جداگانه ای می طلبد ولی ما در این دو بعد زبان شناختی وحی بحث داریم بنابراین از آن صرف نظر می کنیم.زبان، چنان چه گفته شد، دستگاهی از علامات شفاهی است که با توافق اجماعی به عنوان وسیله ارتباط میان افراد متعلق به یک جامعه به کار می رود، از این لحاظ یک پدیده و واقعیت اجتماعی است.زبان، دستگاه نمادی متعلق به یک جامعه است که هر یک از افراد آن در سخن گفتن با دیگران، اگر می خواهد سخنش مفهوم باشد و شنونده آن را درک کند، باید از این دستگاه بهره برداری کند. بنابراین ارتباط زبان شناختی پدید نخواهد آمد مگر زمانی که دو شخص که می خواهند با هم سخن بگویند، از نظام واحدی از علامت ها بهره گیرند.قرآن آگاهی روشنی از این واقعیت اجتماعی نشان می دهد و به صورتی بسیار آشکار، مفهوم و تصور زبان را به معنایی که گفته شد، بیان می دارد، قرآن طرف تصور خود را از وحی و پیامبری بر روی همین اندیشه بنیاد می نهد، از توجه به این واقعیت آغاز می کند که هر قوم و جامعه ای از اجتماعات بشری، دارای زبانی ویژه به خویش است؛ و برای این امر از لحاظ ارتباط آن با نمود رسالت اهمیت فراوان قایل می شود؛ از این رو می فرماید: «هیچ فرستاده ای را جز به زبان قومش نفرستادیم تا چنان باشد که پیامش را آشکار بیان کند.»(ابراهیم/4)و همان گونه که اقوام جهان از لحاظ رنگ با یک دیگر تفاوت دارند، در زبان نیز با یکدیگر متفاوت هستند. «و از آیات او آفرینش آسمان ها و زمین، و تفاوت زبان ها و رنگ های شماست».(روم/22)و تفاهم کامل و ارتباط در آن جا که زبان مشترکی نباشد وجود پیدا نمی کند: «و هم چنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید؛ و در کنار آن دو کوه قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند (و زبانشان ویژه خودشان بود.)» (کهف/ 93)از همین رو قرآن بیان می دارد که چرا پیامبر سخنگوی، به زبان عربی با یک وحی عربی برای اعراب مبعوث شد: «انا انزلنه قرءناً عربیاً لعلکم تعقلون؛ از این جهت آن را به صورت قرآن عربی فرو فرستادیم که شما بتوانید آن را بفهمید.»(یوسف/2)و نیز می فرماید: «به راستی این وحی، فرو
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
خلقت انسان از نظر قرآن
مقدمه :
انسان تنها موجودی است که از دو بعد مادی و غیر مادی شکل گرفته است این موجود یگانه چنان که قرآن کریم به آن اشاره می فرماید رشد خود را از خاک شروع کرده و مراحل مختلف تکامل را پشت سر گذاشته تا آن جا که روح خدایی در درون وی شکوفا شده و همراه وی وهمگام با هم به حرکت در آمده و با طی مراحل گوناگون صفات و ویژگی های همچون عقل ، عشق و عواطف انسانی را از خود به مرحله ی ظهور و شکوفایی رسانده است .
آنچه همیشه ذهن انسان را متوجه کرده و در طول تاریخ او را به تلاش و تفکر واداشته است معرفت نفس یا خودشناسی است انسان درپی شناختن خود گاه به راه درست و گاه به نادرست گام نهاده است .
قرآن کریم به منظور دستیابی به خودشناسی و رشد شخصیت و ارتقای نفس انسان به مدارج کمال انسانی ، مناسبترین و بهترین راهی را که بتواند زمینه ی خوشبختی دنیا و آخرت او را فراهم کند به وی نشان داده است در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که فطرت موجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده و علل انحراف و بیماری و همچنین راههای تهذیب و تربیت و معالجه ی روان انسان را به طور جامع نشان داده است ما می توانیم که کمک حقایقی که در قرآن درباره ی انسان و صفات و حالات گوناگون روانی او آمده است بخوبی شخصیت انسانی خویش را رشد دهیم و همچنین انگیزه های اصلی محرک رفتار انسان و عواملی را که در هماهنگ کردن شخصیت و تکامل و ایجاد بهداشت روانی انگیزه بسزایی دارند بشناسیم زیرا قرآن سخن آفریدگار انسان است و بدیهی است که آفریدگار به طبیعت و اسرار آفرینش مخلوق خود داناتر است (الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر ) آیا آن خدایی که خلق را آفرید عالم ( به اسرار آنها ) نیست و به حال آنکه به باطن ( و ظاهر همه ی ) امور عالم آگاه است سوره ی ملک آیه 14
انگیزه های رفتار در قرآن :
انگیزه ها نیروهای محرکی هستند که در موجود زنده خالقی از نشاط و فعالیت بر می انگیزند و رفتارش را آشکار می سازند و او را در سوی هدف یا هدف های مشخص راهنمایی می کنند . انگیزه ها وظایف ضروریت و مهمی برای موجود زنده انجام می دهند در واقع این انگیزه ها هستند که انسان را به برآمدن نیازهای اساسی و ضروری زندگی و آدمی آن وامی دارند و نیز او را به انجام بسیاری از کارهای مهم دیگر در هماهنگ کردن انسان با محیط زندگی مفید هستند بر می انگیزند روان شناسان جدید انگیزه ها را به دو بخش اصلی تقسیم می کنند و آنها عبارتند از :
انگیزه های فیزیولوژیک : این انگیزه ها ، در نیازهای فیزیولوژیک یک جسم و عوارضی که در بافت های بدن مانند کمبود مواد لازم برای بدن را به هم خوردن تعادل آن به وجود می آیند مربوط می شود این انگیزه ها رفتار فرد را در جهت اهدافی که نیازهای فیزیولوژیک بدنش را بر آورده کنند راهنمایی می کنند و یا نقص و کمبودی رتا که گاهی در بافت های بدن به وجود می آید جبران می کنند و آن را از توازن به حالت گذشته بر می گردانند .
انگیزه های روانی : این انگیزه ها به وسیله ی فراگیری در جریان رشد اجتماعی فرد قابل حصول هستند . و انگیزه هایی هستند که مستقیما در مورد انگیزه های فیزیولوژیک مانند گرسنگی و خستگی صادق است .
انفعال ها در قرآن :
مشیت حکیمانه ی خداوند چنین اقتضا می کند که یک سلسله حالتهای انفعالی در انسان و نیز حیوان قرار دهد این عواطف ( علاوه بر انگیزه ها ) در حفظ نسل و بقای نسل انسان و حیوان به آنها کمک می کنند مثلا ترس که حالتی انفعالی است باعث می شود از خطرهایی که تهدید مان می کند دوری کنیم و حالت انفعالی خشم ما را به دفاع از خود و مبارزه برای بقا وا می دارد و یا حالت انفعالی محبت ، اساس و پایه یی پیوند دو جنس نر و ماده ( در انسان و حیوان ) و جذب هر کدام به دیگری برای بقای نوع می باشد .
میان انگیزه ها ( عواطف فعال ) و عواطف انفعالی رابطه ی مستحکمی وجود دارد چون هر انگیزه ای معمولا همراه یک حالت انفعالی است مثلا هر گاه انگیزه ای در انسان به اوج خود برسد و برای مدتی از ارضای آن جلوگیری به عمل آید به انسان حالتی از تنش دست می دهد و این حالت معمولا با حالت وجدانی و انفعالی اندوه و گرفتگی همراه است اما ارضای انگیزه ی مزبور حالت شادی و خوشحالی به همراه دارد علاوه بر این عواطف انفعالی درست مانند انگیزه ها ، وظیفه ی جهت دادن به رفتار وارشاد را نیز انجام می دهند به عنوان مثال حالت انفعالی ترس انسان را به فرار و دورشدن از خطر وامی دارد و حالت انفعالی خشم شخصی را به دفاع از خود و گاهی حتی به تجاوز وادار می کند و یا حالت انفعالی محبت باعث نزدیکی انسان به محبوبش می شود و در قرآن کریم توصیف دقیقی درباره ی بسیاری از عواطف انفعالی مانند ترس و خشم ، محبت ، شادی ، نفرت ، غیرت ، حسد پشیمانی ، شرم و خواری که انسان آنها را احساس می کند آمده است .
غلبه بر انفعال ها :
قرآن به ما توصیه کردهاست که بر هر یک از انفعال های غم و شادی مسلط باشیم ما نباید نسبت به مصائب و حوادث غم انگیزی که در زندگی برای خود ما یا فرزندان یا متملکات و اموالمان پیش می آید بیش از اندازه اظهار اندوه کنیم همانطور که نباید در ابراز شادی آنچه از نیکی و خیری که به ما می رسد و یا موفقیت و برتری و شهرت و مقامی که به دست می آوریم زیاده روی کنیم زیرا چیزهایی از این قبیل تنها در علم خداوند متعال و در گروی خداست اوست ( ما احساب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذالک علی الله یسیر لکیلا تاسوا علی ما فاتکم لا تفرحوا بما اتکم و الله لا یحب کل مختال فخور )
هر رنج و مصیبتی در زمین ( از قعطی ، آفت و فقر و ستم یا از نفس خویش چون ترس و غم و درد ) به شما رسد همه در کتاب ( لوح محفوظ ما ) پیش از آنکه که در دنیا ایجاد کنیم ثبت است و خلق آن بر خدا آسان است ( این را بدانید ) تا هرگز بر آن چه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می رسد دلشاد نگردید و خدا دوستدار هیچ خودستایی نیست به طور کلی خداوند سبحان ما را به کنترل
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
پیامبر (ص) در قرآن
پیامبر (ص) در قرآن
یکی از حوادثی که قرآن در آغاز سوره ی نجم از آن سخن به میان آورده، معراج پیامبر است.
معراج پیامبر (ص) از دو قست تشکیل می شد: 1 – از مکه به بیت المقدس 2 – از بیت المقدس به سوی آسمان ها و ملأ اعلا.در این که عروج پیامبر از کجای مکه شروع شده اختلاف است. بعضی گفته اند از خانه خدیجه (ع)، بعضی روایت کردهانداز خانه ی ام هانی خواهر علی (ع)، و بعضی می گویند: از شعب ابی طالب در کنار مکه، (دامنه و پشت کوه ابو قبیس)، و به گفته بضی دیگر که با ظاهر آیه یک سوره اسراء تطبیق می کند، آن حضرت از خود مسجدالحرام در کنار کعبه به معراج رفت.
نیز این که در چه زمان این سفر عظیم آسمانی انجام شد، در روایات به اختلاف نقل شده اشت. مطابق بعضی ازروایات درسال سوّم بود، و در بعضی از روایات آمده، معراج در شب شنبه 7 ماه رمضان بعد از نماز عشا، شش ماه قبل از هجرت بود طبق روایت دیگردر شب 21 ماه رمضان رخ داد . و یا در شب 26 ماه رجب، و یا یکی از شب های ماه ربیع الاول سال دهم بعثت به وقوع پیوست.
دیدنی های پیامبر درشب معراج، بسیار است، از جمله آن، بهشت برین و عرش الهی دیدن کرد، و سپس اخبار آنجا را گزارش داد، از جمله فرمود: «در شب معراج ، در بهشت قصری آراسته به جواهرات را دیدم که بر روی پرده درگاه آن نوشته بود: « لا اِله الّا الله مُحمد رَسولُ الله، عَلیٌّ وَلیُّ القَوم:»
«معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست، محمّد رسول خدا است، و علی ولی و رهبر مردم است.»
قصه های قرآن، محمد مهدی اشتهاردی
مقدمه :
آیاتی که درباره حاکمیت سیاسی پیامبر(ص) در قرآن کریم آمده است، به چند دسته تقسیم میشوند:
1. آیاتی که به مسأله اطاعت از پیامبر(ص) میپردازند.
2. آیاتی که ولایت پیامبر(ص) و اولویت ایشان بر مؤمنان را مطرح میکنند.
3. آیاتی که حکم پیامبر(ص) را مورد توجه قرار دادهاند
|78|
4. آیاتی که پیامبر(ص) را در امور اجتماعی، محور معرفی میکنند.
5. آیاتی که مؤمنان را به ایمان به پیامبر(ص) به عنوان یکی از ارکان تشریع فرا میخوانند.
1. آیاتی که به مسأله اطاعت از پیامبر(ص) میپردازند
این دسته از آیات، اطاعت از پیامبر(ص) را به شکلهای گوناگون مورد توجه قرار دادهاند. در مواردی "اطاعت شدن" را از اهداف همه پیامبران(ع) معرفی میکنند:
(و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن اللّه). [98]
و در مواردی با قرار دادن اطاعت از پیامبر(ص) در ادامه اطاعت از خداوند، مانند:
(من یطع الرسول فقد اطاع اللّه) [99]
به تفسیر آیاتی میپردازند که در آنها به اطاعت خداوند و پیامبر(ص) دستور داده شدهاست:
(...اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم). [100]
و این نکته را توضیح میدهند که در این آیات، چه آنجا که اطاعت از آنها با دستور جداگانهای بیان شده است، مانند آیهای که گذشت، و چه در مواردی دیگر، مانند آیه:
(...اطیعوا اللّه و رسوله و لا تولّوا عنه و انتم تسمعون) [101]