لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 32 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه و معرفی
تاریخچه قدیم شیراز :
شهری دل انگیز وزیبا ، در کنار بزرگترین و با شکوه ترین پایتخت شرق باستان ، پس از دودمانهای هخامنشی و ساسانی پیوسته وارث و نگاهدارنده فرهنگ و تمدن ایران باستان و زادگاه و جایگاها بسیاری از دلاوران و برزگان دین و دانش و هنر و حکمت و عرفان بوده است و به نوبه خود سهم بزرگی در نگاهداری فرهنگ و هنر و فضل و آداب باستانی ایران دارد و پیشینه اش خیلی بیشتر از آنست که تاریخ نویسان پس از اسلام نوشته اند.
تا بیش از کاوشهای گروه کاوشگران موزه مترو پلتین در ویرانهای قصر ابونصر (مشرق شیراز ) در سال 1312 خورشیدی و پیدایش خشت نوشته های گلی بسال 1314 در خزانه و دبیر خانه تخت جمشید که ده سال بعد توسط ژرژ کامرون دانشمن و خاور شناس آمریکایی ترجمه گردید و نام شیراز در چند خشت نوشته آن دیده شده بسیاری از تاریخ نویسان بعد از اسلام چون یعقوبی درکتاب البلدان وابن فرداد در کتاب المسالک و الممالک و ابن حوقل درالمسالک و الممالک و ابوالسحاق محمد اصطخری و مسعودی در کتاب التنبیه والشراف و مقدیسی در احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم وابن بلخی در فارس نامه وصاحب مجمل التواریخ و القصص و شیخ سعید ابوالخیر و حافظ و مورخ قرن نهم هجری معاصر سلطان شاهرخ تیموری و دیگر مورخان احداث شیراز را به محمد بن یوسف ثقفی فرماندارپارس از سوی حجابن یوسف ثقفی که عامل خلیفه اموی در عراق بود نسبت داده اند.
نخستین و مقدم ترین مورخی که این موضوع را یاد آورد شده ابن قتیبه دینوری در گذشته سال 276 هجری در کتاب عیون الاخبار است مفاداین نوشته ها چنین است: محمد بن یوسف ثقفی فرماندار فارس بود و جایگاهش درشهر باستانی و بزرگ استخر هشت کیلو متری تخت جمشید کنار چپ راه بین شیراز و اصفهان بوده شهری که از زمان هخامنشی ها تا پایان دولت ساسانی در شمار شهرهای بزرگ و باستانی ایران شمرده میشد بویژه آنکه زادگاه شهریاران ساسانی ونیاکان نامدار آنها بوده است . وی شبی در خواب میبیند که گروهی از فرشتگان بر زمین فرود آمدند وبه تسبیح وتهلیل پرداختند و برخاک آن سرزمین چون تربت پاکی بوسه دادند و به دیده و سرنهادند و محمد را فرمان دادند که در آن سرزمین شهری بسازد محمد تا دیده از خواب گشود از رویای خود در شگفت شد و بی درنگ بسوی سرزمینی که در خواب دیده بود شتافت . و آنجا را بهمان جور که در عالم رویا دیده بود یافت . سپس بیاد فرشتگان افتاد و عزم کرد شهری در آن سرزمین که جای کنونی شیراز باشد بنا کند.
این بود مفاد نوشته مورخین اسلامی درباره پدید آمدن شیراز لیکن پیدایش خشت نوشته های میخی تخت جمشید و خواندن واژه شیراز (شی رازی ایش) در چند خشت نوشته نمایانیده که عمر شیراز صدها سال پیش از پیدایش اسلام و به زمان هخامنش وبلکه دورتر تا دروان پیش از تاریخ ایران میرسد واین شهر طرب انگیز که دارای بدایع هنری چشمگیری است و بزرگان دانش وادب بسیاری به جهان دانش عرضه کرده است در دوران درخشان هخامنشی فروشکوهی داشته و درک دروان بزرگی های آنها را نیز نموده و روزگارانی به مقدمه جهان گشایان عصر ساساسانی مفتخر و مباهی بوده است واگر شاید به زبان می آمد و روزی رازهای نهفته را آشکار میساخت، معلوم میداشت که چه سرگذشتهای شیرین و تلخی از رویدادهای پر فراز و نشیب هزاره ها و سده های گذشته در سینه خود نهان دارد که تاریخ توانای ضبط هزار یک آن نگردیده است : منتها این شهر در زمان اسلام گسترش یافت و مرکزیت استخر بدآنجا منتقل گردید و فرماندار درنشین پارس شد.
یکی دیگر از مدارک و شواهدی که سابقه شیراز را بزمان هخامنشی وبلکه بیشتر می رساند وجود چاه ژرف دهنه دار در کوه سعدی است بنام چاه قلع پهندژ (چاه قلعه بندر ) همانند چاههایی که هخامنشیان یکی درتخت جمشید و سه دیگر در دامنه کوه رحمت کنار راه شیراز – تهران ( برابر چشمه علی آباد ) در کنار کوه کنده اند. گودی این چاه 102 متر واندازه دهنه آن 4*4 متر معلوم است که این پنج دهنه چاه و جاه های همانند آنها که در سایر کوه های فارس موجود میباشد و تاکنون از دیده گان پنهان مانده همه برای یک منظور ساخته شده واگر تاریخ کنده شدن آنها به پیش از هخامنشیان نرسد بطور تحقیق به زمان هخامنشیان مربوط میشود. بنابراین شهر شیراز در زمان هخامنشیان وجود داشته منتها نه به گسترش واهمیتی که بعد از اسلام و پس از ویرانی شهر اتسخر پیدا کرد و چه بسا بزمانی مربوط میشود که تاریخ آن هنوز بر ما نادانسته و پیش از آن چه ما از روی آثار پیدا شده و نوشته های میخی تصور کرده ایم ، پیشینه دارد.
در قرن چهارم شهر شیراز قریب به یک فرسنگ وسعت داشت و دارای بازراهای تنگ ولی پر جمعیت بود وهشت دروازه داشت به این شرح :
دروازه اصطخر
دروازه شوشتر
دروازه بند آتسانه
دروازه غسان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
قدیم ترین آثار زبان ایران
مورخان اسلامی نوشتهاند نخستین کسی که به زبان پارسی سخن گفت «کیومرث» بود و معلوم است که این سخن افسانهای بیش نیست. اما آنچه تا امروز از روی آثار صحیح و تاریخی به دست آمده است قدیمترین کلامی از زبان ایرانی که در دست ما میباشد همان سخنان اشو زرتشت سپیتمان است که در سرودهای دینی «گاثه» مندرج است و بعد از آن قسمتهای قدیم اوستا که غالب آنها نیز نظم است نه نثر؛ گاثه به زبانی است که آریاییهای هند نزدیک بدان زبان کتابهای دینی و ادبی قدیم خود را تألیف و نظم نمودهاند، نام کتاب زردشت چنان که گذشت «اوپستاک» بود و گاهی از آن کتاب به عبارت «دَین» تعبیر میشده است. مخصوصا در کتاب پهلوی «بندهش» به جای اوستا همه جا «دین» آمده است و خط اوستایی را هم بدین مناسبت «دَینْ دِپیوَریه» گویند، یعنی خط دین و در «دینکرت» و سایر کتابها هرجا که گوید «زردشت دین آورد» مرادش اوستا است.
دیگر کتیبههایی است که از هخامنشیان باقی مانده است که مهمترین آنها کتیبهی بهستان (= بیستون) میباشد و ما اینک اشاراتی به مجموع کتیبههای سنگی و سفالی مینماییم :
1- در شهر پازارگاد یا پاسارکاد عبارتی بوده است به خط میخی که : «من، کورش، پادشاه هخامنشیام» و نیز مجسمهای از زیر خاک در 1307 به اهتمام پروفسور هرتسفلد بیرون آمده و بر آن این سطور نبشته است: «من، کورش، شاه بزرگم»
2- کتیبهی بیستون
این نوشته بر تخته سنگی بزرگ در درهی کوچکی از کوه معروف به بیستون (بغستان) از طرف «داریوش» کنده شده است، و در زیر نبشتهها صورت داریوش است که پای خود را بر زبر مردی که بر زمین به پشت درافتاده است نهاده و کمان در دست دارد و پیشروی او نه نفر از طاغیان بریسمان بسته با جامههای گوناگون دیده میشوند و بر بالای صفه پیکر «فَرَوَهَرْ» نمودار است و پشت سر داریوش دو تن از بزرگان ایستادهاند. داریوش در این جا دو کتیبه دارد: یکی کتیبهی بزرگ به خط میخی و به زبان فارسی قدیم، عیلامی و بابلی در دو هزار کلمه؛ دیگر کتیبهای کوچک به زبان فارسی و عیلامی در صد و پنجاه کلمه. خلاصهی این نوشتهها شرح فتوحات داریوش و فرو نشاندن فتنهی بردیای دورغین «گئوتامای مغ» و داستان نه تن از طاغیان میباشد. این کتیبه مهمترین ِکتیبههای هخامنشی است و از روی این نوشتهها قسمت بزرگی از تاریخ هخامنشی روشن میگردد.
3- کتیبهی تخت جمشید
در وادی مرودشت که رود «کور» از میانش جاری است، در دامنهی کوه رحمت، پشت به مشرق و روی مغرب بر کمر کوه چند کاخ و عمارت بزرگ بوده است، و شهری هم - که به اغلب احتمالات «پارس» نام داشته و پیش از شهر «سْتَخْرْ» و بعد از شهر «پارسَ کْرتَ» پایتخت «فارس» بوده است و یونانیان آن را «پرس پولیس» خواندهاند - در پیرامون این عمارات وجود داشته است.
این عمارات بر طبق کتیبههایی که از داریوش و خشایارشا باقیمانده است هرکدام نامی خاص داشته، آن چه پیشاپیش پله و دروازهی ورود به مغرب قرار دارد. بارگاه شاهنشاهی و بر طبق کتیبهی درب بزرگ به صفت «وَسْ دَهْیو» یعنی «همه کشور» یا «همه کشورها» خوانده میشده است و جایگاه پذیرایی فرستادگان و بار دادن همهی رعایای شاهنشاهی هخامنشی بوده؛ دیگر «اَپَدانَهْ» نام داشت ظاهرا از همان مادهی «آبادان» و بیرونی شمرده میشد، قصر دیگر در دست چپ «اَپَدانَه» واقع است نام «صد ستون» داشته است و این نام در کتیبهی پهلوی «شاپور سکانشاه» که روزی در این عمارت فرود آمده است دیده میشود و به جای خود از آن کتیبه گفتگو خواهد شد.
دیگر کاخ «هَدِشْ» یا «هَدیشْ» به یاء مجهول بر وزن «مَنشْ» نام داشت و در سوی جنوبی اپدانه واقع بود، چنین پنداشتهاند که این کاخ اندرونی شاهنشاهی و حرم سرای بوده است و این حدس به دلایلی درست مینماید چه شاید واژه ی «هَدیش» اصل و ریشهی «خدیش» باشد، که به زبان دری کدبانو، خاتون بزرگ و رسمی را گویند و چنانکه خواهیم دید حرف «خ» و «ه» در زبان فارسی به یکدیگر بدل میشوند.
عمارت دیگر «تَجَر» است و آن کاخ کوچکتری بوده است در ضلع شمالی صفهی تخت جمشید که آن را قصر زمستانی یا «آفتابکده» پنداشتهاند، در فرهنگها «تجر» بر وزن شَرَر خانهی زمستانی را گویند و بعضی مخزن و صندوقخانه نیز هست، و این بنا رو به آفتاب ساخته شده است و امروز این کاخ را آینه خانه گویند و دو کتیبه از سکانشاه به پهلوی و یک کتیبه از عضدالدوله فنا خسرهی دیلمی به خط کوفی و چند کتیبهی دیگر از آل مظفر و تیموریان در آنجا هست. سوای این چند کاخ بزرگ آثاری از معبد، خلوتها و ابنیهی خرد و ریز دیگر نیز در آن صفه باقی است.
این بنا به دست داریوش در سنه 520 ق م آغاز گردید و سپس داریوش ولیعهد خود خشارشا را در حیات خود به تخت نشانید و اتمام ابنیهی نامبرده را به اهتمام وی باز گذاشت در این ابنیه نیز جای به جای کتیبههایی از داریوش، خشایارشا و اَرْتَخَشَتْرَ سوم باقی است به سه زبان پارسی، عیلامی، آشوری و اخیرا قریب سی هزار خشت مکتوب به خط میخی که نظیرش در شوش نیز به دست آمد در تخت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
قدیم ترین آثار زبان ایران
مورخان اسلامی نوشتهاند نخستین کسی که به زبان پارسی سخن گفت «کیومرث» بود و معلوم است که این سخن افسانهای بیش نیست. اما آنچه تا امروز از روی آثار صحیح و تاریخی به دست آمده است قدیمترین کلامی از زبان ایرانی که در دست ما میباشد همان سخنان اشو زرتشت سپیتمان است که در سرودهای دینی «گاثه» مندرج است و بعد از آن قسمتهای قدیم اوستا که غالب آنها نیز نظم است نه نثر؛ گاثه به زبانی است که آریاییهای هند نزدیک بدان زبان کتابهای دینی و ادبی قدیم خود را تألیف و نظم نمودهاند، نام کتاب زردشت چنان که گذشت «اوپستاک» بود و گاهی از آن کتاب به عبارت «دَین» تعبیر میشده است. مخصوصا در کتاب پهلوی «بندهش» به جای اوستا همه جا «دین» آمده است و خط اوستایی را هم بدین مناسبت «دَینْ دِپیوَریه» گویند، یعنی خط دین و در «دینکرت» و سایر کتابها هرجا که گوید «زردشت دین آورد» مرادش اوستا است.
دیگر کتیبههایی است که از هخامنشیان باقی مانده است که مهمترین آنها کتیبهی بهستان (= بیستون) میباشد و ما اینک اشاراتی به مجموع کتیبههای سنگی و سفالی مینماییم :
1- در شهر پازارگاد یا پاسارکاد عبارتی بوده است به خط میخی که : «من، کورش، پادشاه هخامنشیام» و نیز مجسمهای از زیر خاک در 1307 به اهتمام پروفسور هرتسفلد بیرون آمده و بر آن این سطور نبشته است: «من، کورش، شاه بزرگم»
2- کتیبهی بیستون
این نوشته بر تخته سنگی بزرگ در درهی کوچکی از کوه معروف به بیستون (بغستان) از طرف «داریوش» کنده شده است، و در زیر نبشتهها صورت داریوش است که پای خود را بر زبر مردی که بر زمین به پشت درافتاده است نهاده و کمان در دست دارد و پیشروی او نه نفر از طاغیان بریسمان بسته با جامههای گوناگون دیده میشوند و بر بالای صفه پیکر «فَرَوَهَرْ» نمودار است و پشت سر داریوش دو تن از بزرگان ایستادهاند. داریوش در این جا دو کتیبه دارد: یکی کتیبهی بزرگ به خط میخی و به زبان فارسی قدیم، عیلامی و بابلی در دو هزار کلمه؛ دیگر کتیبهای کوچک به زبان فارسی و عیلامی در صد و پنجاه کلمه. خلاصهی این نوشتهها شرح فتوحات داریوش و فرو نشاندن فتنهی بردیای دورغین «گئوتامای مغ» و داستان نه تن از طاغیان میباشد. این کتیبه مهمترین ِکتیبههای هخامنشی است و از روی این نوشتهها قسمت بزرگی از تاریخ هخامنشی روشن میگردد.
3- کتیبهی تخت جمشید
در وادی مرودشت که رود «کور» از میانش جاری است، در دامنهی کوه رحمت، پشت به مشرق و روی مغرب بر کمر کوه چند کاخ و عمارت بزرگ بوده است، و شهری هم - که به اغلب احتمالات «پارس» نام داشته و پیش از شهر «سْتَخْرْ» و بعد از شهر «پارسَ کْرتَ» پایتخت «فارس» بوده است و یونانیان آن را «پرس پولیس» خواندهاند - در پیرامون این عمارات وجود داشته است.
این عمارات بر طبق کتیبههایی که از داریوش و خشایارشا باقیمانده است هرکدام نامی خاص داشته، آن چه پیشاپیش پله و دروازهی ورود به مغرب قرار دارد. بارگاه شاهنشاهی و بر طبق کتیبهی درب بزرگ به صفت «وَسْ دَهْیو» یعنی «همه کشور» یا «همه کشورها» خوانده میشده است و جایگاه پذیرایی فرستادگان و بار دادن همهی رعایای شاهنشاهی هخامنشی بوده؛ دیگر «اَپَدانَهْ» نام داشت ظاهرا از همان مادهی «آبادان» و بیرونی شمرده میشد، قصر دیگر در دست چپ «اَپَدانَه» واقع است نام «صد ستون» داشته است و این نام در کتیبهی پهلوی «شاپور سکانشاه» که روزی در این عمارت فرود آمده است دیده میشود و به جای خود از آن کتیبه گفتگو خواهد شد.
دیگر کاخ «هَدِشْ» یا «هَدیشْ» به یاء مجهول بر وزن «مَنشْ» نام داشت و در سوی جنوبی اپدانه واقع بود، چنین پنداشتهاند که این کاخ اندرونی شاهنشاهی و حرم سرای بوده است و این حدس به دلایلی درست مینماید چه شاید واژه ی «هَدیش» اصل و ریشهی «خدیش» باشد، که به زبان دری کدبانو، خاتون بزرگ و رسمی را گویند و چنانکه خواهیم دید حرف «خ» و «ه» در زبان فارسی به یکدیگر بدل میشوند.
عمارت دیگر «تَجَر» است و آن کاخ کوچکتری بوده است در ضلع شمالی صفهی تخت جمشید که آن را قصر زمستانی یا «آفتابکده» پنداشتهاند، در فرهنگها «تجر» بر وزن شَرَر خانهی زمستانی را گویند و بعضی مخزن و صندوقخانه نیز هست، و این بنا رو به آفتاب ساخته شده است و امروز این کاخ را آینه خانه گویند و دو کتیبه از سکانشاه به پهلوی و یک کتیبه از عضدالدوله فنا خسرهی دیلمی به خط کوفی و چند کتیبهی دیگر از آل مظفر و تیموریان در آنجا هست. سوای این چند کاخ بزرگ آثاری از معبد، خلوتها و ابنیهی خرد و ریز دیگر نیز در آن صفه باقی است.
این بنا به دست داریوش در سنه 520 ق م آغاز گردید و سپس داریوش ولیعهد خود خشارشا را در حیات خود به تخت نشانید و اتمام ابنیهی نامبرده را به اهتمام وی باز گذاشت در این ابنیه نیز جای به جای کتیبههایی از داریوش، خشایارشا و اَرْتَخَشَتْرَ سوم باقی است به سه زبان پارسی، عیلامی، آشوری و اخیرا قریب سی هزار خشت مکتوب به خط میخی که نظیرش در شوش نیز به دست آمد در تخت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
قدیم ترین آثار زبان ایران
مورخان اسلامی نوشتهاند نخستین کسی که به زبان پارسی سخن گفت «کیومرث» بود و معلوم است که این سخن افسانهای بیش نیست. اما آنچه تا امروز از روی آثار صحیح و تاریخی به دست آمده است قدیمترین کلامی از زبان ایرانی که در دست ما میباشد همان سخنان اشو زرتشت سپیتمان است که در سرودهای دینی «گاثه» مندرج است و بعد از آن قسمتهای قدیم اوستا که غالب آنها نیز نظم است نه نثر؛ گاثه به زبانی است که آریاییهای هند نزدیک بدان زبان کتابهای دینی و ادبی قدیم خود را تألیف و نظم نمودهاند، نام کتاب زردشت چنان که گذشت «اوپستاک» بود و گاهی از آن کتاب به عبارت «دَین» تعبیر میشده است. مخصوصا در کتاب پهلوی «بندهش» به جای اوستا همه جا «دین» آمده است و خط اوستایی را هم بدین مناسبت «دَینْ دِپیوَریه» گویند، یعنی خط دین و در «دینکرت» و سایر کتابها هرجا که گوید «زردشت دین آورد» مرادش اوستا است.
دیگر کتیبههایی است که از هخامنشیان باقی مانده است که مهمترین آنها کتیبهی بهستان (= بیستون) میباشد و ما اینک اشاراتی به مجموع کتیبههای سنگی و سفالی مینماییم :
1- در شهر پازارگاد یا پاسارکاد عبارتی بوده است به خط میخی که : «من، کورش، پادشاه هخامنشیام» و نیز مجسمهای از زیر خاک در 1307 به اهتمام پروفسور هرتسفلد بیرون آمده و بر آن این سطور نبشته است: «من، کورش، شاه بزرگم»
2- کتیبهی بیستون
این نوشته بر تخته سنگی بزرگ در درهی کوچکی از کوه معروف به بیستون (بغستان) از طرف «داریوش» کنده شده است، و در زیر نبشتهها صورت داریوش است که پای خود را بر زبر مردی که بر زمین به پشت درافتاده است نهاده و کمان در دست دارد و پیشروی او نه نفر از طاغیان بریسمان بسته با جامههای گوناگون دیده میشوند و بر بالای صفه پیکر «فَرَوَهَرْ» نمودار است و پشت سر داریوش دو تن از بزرگان ایستادهاند. داریوش در این جا دو کتیبه دارد: یکی کتیبهی بزرگ به خط میخی و به زبان فارسی قدیم، عیلامی و بابلی در دو هزار کلمه؛ دیگر کتیبهای کوچک به زبان فارسی و عیلامی در صد و پنجاه کلمه. خلاصهی این نوشتهها شرح فتوحات داریوش و فرو نشاندن فتنهی بردیای دورغین «گئوتامای مغ» و داستان نه تن از طاغیان میباشد. این کتیبه مهمترین ِکتیبههای هخامنشی است و از روی این نوشتهها قسمت بزرگی از تاریخ هخامنشی روشن میگردد.
3- کتیبهی تخت جمشید
در وادی مرودشت که رود «کور» از میانش جاری است، در دامنهی کوه رحمت، پشت به مشرق و روی مغرب بر کمر کوه چند کاخ و عمارت بزرگ بوده است، و شهری هم - که به اغلب احتمالات «پارس» نام داشته و پیش از شهر «سْتَخْرْ» و بعد از شهر «پارسَ کْرتَ» پایتخت «فارس» بوده است و یونانیان آن را «پرس پولیس» خواندهاند - در پیرامون این عمارات وجود داشته است.
این عمارات بر طبق کتیبههایی که از داریوش و خشایارشا باقیمانده است هرکدام نامی خاص داشته، آن چه پیشاپیش پله و دروازهی ورود به مغرب قرار دارد. بارگاه شاهنشاهی و بر طبق کتیبهی درب بزرگ به صفت «وَسْ دَهْیو» یعنی «همه کشور» یا «همه کشورها» خوانده میشده است و جایگاه پذیرایی فرستادگان و بار دادن همهی رعایای شاهنشاهی هخامنشی بوده؛ دیگر «اَپَدانَهْ» نام داشت ظاهرا از همان مادهی «آبادان» و بیرونی شمرده میشد، قصر دیگر در دست چپ «اَپَدانَه» واقع است نام «صد ستون» داشته است و این نام در کتیبهی پهلوی «شاپور سکانشاه» که روزی در این عمارت فرود آمده است دیده میشود و به جای خود از آن کتیبه گفتگو خواهد شد.
دیگر کاخ «هَدِشْ» یا «هَدیشْ» به یاء مجهول بر وزن «مَنشْ» نام داشت و در سوی جنوبی اپدانه واقع بود، چنین پنداشتهاند که این کاخ اندرونی شاهنشاهی و حرم سرای بوده است و این حدس به دلایلی درست مینماید چه شاید واژه ی «هَدیش» اصل و ریشهی «خدیش» باشد، که به زبان دری کدبانو، خاتون بزرگ و رسمی را گویند و چنانکه خواهیم دید حرف «خ» و «ه» در زبان فارسی به یکدیگر بدل میشوند.
عمارت دیگر «تَجَر» است و آن کاخ کوچکتری بوده است در ضلع شمالی صفهی تخت جمشید که آن را قصر زمستانی یا «آفتابکده» پنداشتهاند، در فرهنگها «تجر» بر وزن شَرَر خانهی زمستانی را گویند و بعضی مخزن و صندوقخانه نیز هست، و این بنا رو به آفتاب ساخته شده است و امروز این کاخ را آینه خانه گویند و دو کتیبه از سکانشاه به پهلوی و یک کتیبه از عضدالدوله فنا خسرهی دیلمی به خط کوفی و چند کتیبهی دیگر از آل مظفر و تیموریان در آنجا هست. سوای این چند کاخ بزرگ آثاری از معبد، خلوتها و ابنیهی خرد و ریز دیگر نیز در آن صفه باقی است.
این بنا به دست داریوش در سنه 520 ق م آغاز گردید و سپس داریوش ولیعهد خود خشارشا را در حیات خود به تخت نشانید و اتمام ابنیهی نامبرده را به اهتمام وی باز گذاشت در این ابنیه نیز جای به جای کتیبههایی از داریوش، خشایارشا و اَرْتَخَشَتْرَ سوم باقی است به سه زبان پارسی، عیلامی، آشوری و اخیرا قریب سی هزار خشت مکتوب به خط میخی که نظیرش در شوش نیز به دست آمد در تخت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
قدیم ترین آثار زبان ایران
مورخان اسلامی نوشتهاند نخستین کسی که به زبان پارسی سخن گفت «کیومرث» بود و معلوم است که این سخن افسانهای بیش نیست. اما آنچه تا امروز از روی آثار صحیح و تاریخی به دست آمده است قدیمترین کلامی از زبان ایرانی که در دست ما میباشد همان سخنان اشو زرتشت سپیتمان است که در سرودهای دینی «گاثه» مندرج است و بعد از آن قسمتهای قدیم اوستا که غالب آنها نیز نظم است نه نثر؛ گاثه به زبانی است که آریاییهای هند نزدیک بدان زبان کتابهای دینی و ادبی قدیم خود را تألیف و نظم نمودهاند، نام کتاب زردشت چنان که گذشت «اوپستاک» بود و گاهی از آن کتاب به عبارت «دَین» تعبیر میشده است. مخصوصا در کتاب پهلوی «بندهش» به جای اوستا همه جا «دین» آمده است و خط اوستایی را هم بدین مناسبت «دَینْ دِپیوَریه» گویند، یعنی خط دین و در «دینکرت» و سایر کتابها هرجا که گوید «زردشت دین آورد» مرادش اوستا است.
دیگر کتیبههایی است که از هخامنشیان باقی مانده است که مهمترین آنها کتیبهی بهستان (= بیستون) میباشد و ما اینک اشاراتی به مجموع کتیبههای سنگی و سفالی مینماییم :
1- در شهر پازارگاد یا پاسارکاد عبارتی بوده است به خط میخی که : «من، کورش، پادشاه هخامنشیام» و نیز مجسمهای از زیر خاک در 1307 به اهتمام پروفسور هرتسفلد بیرون آمده و بر آن این سطور نبشته است: «من، کورش، شاه بزرگم»
2- کتیبهی بیستون
این نوشته بر تخته سنگی بزرگ در درهی کوچکی از کوه معروف به بیستون (بغستان) از طرف «داریوش» کنده شده است، و در زیر نبشتهها صورت داریوش است که پای خود را بر زبر مردی که بر زمین به پشت درافتاده است نهاده و کمان در دست دارد و پیشروی او نه نفر از طاغیان بریسمان بسته با جامههای گوناگون دیده میشوند و بر بالای صفه پیکر «فَرَوَهَرْ» نمودار است و پشت سر داریوش دو تن از بزرگان ایستادهاند. داریوش در این جا دو کتیبه دارد: یکی کتیبهی بزرگ به خط میخی و به زبان فارسی قدیم، عیلامی و بابلی در دو هزار کلمه؛ دیگر کتیبهای کوچک به زبان فارسی و عیلامی در صد و پنجاه کلمه. خلاصهی این نوشتهها شرح فتوحات داریوش و فرو نشاندن فتنهی بردیای دورغین «گئوتامای مغ» و داستان نه تن از طاغیان میباشد. این کتیبه مهمترین ِکتیبههای هخامنشی است و از روی این نوشتهها قسمت بزرگی از تاریخ هخامنشی روشن میگردد.
3- کتیبهی تخت جمشید
در وادی مرودشت که رود «کور» از میانش جاری است، در دامنهی کوه رحمت، پشت به مشرق و روی مغرب بر کمر کوه چند کاخ و عمارت بزرگ بوده است، و شهری هم - که به اغلب احتمالات «پارس» نام داشته و پیش از شهر «سْتَخْرْ» و بعد از شهر «پارسَ کْرتَ» پایتخت «فارس» بوده است و یونانیان آن را «پرس پولیس» خواندهاند - در پیرامون این عمارات وجود داشته است.
این عمارات بر طبق کتیبههایی که از داریوش و خشایارشا باقیمانده است هرکدام نامی خاص داشته، آن چه پیشاپیش پله و دروازهی ورود به مغرب قرار دارد. بارگاه شاهنشاهی و بر طبق کتیبهی درب بزرگ به صفت «وَسْ دَهْیو» یعنی «همه کشور» یا «همه کشورها» خوانده میشده است و جایگاه پذیرایی فرستادگان و بار دادن همهی رعایای شاهنشاهی هخامنشی بوده؛ دیگر «اَپَدانَهْ» نام داشت ظاهرا از همان مادهی «آبادان» و بیرونی شمرده میشد، قصر دیگر در دست چپ «اَپَدانَه» واقع است نام «صد ستون» داشته است و این نام در کتیبهی پهلوی «شاپور سکانشاه» که روزی در این عمارت فرود آمده است دیده میشود و به جای خود از آن کتیبه گفتگو خواهد شد.
دیگر کاخ «هَدِشْ» یا «هَدیشْ» به یاء مجهول بر وزن «مَنشْ» نام داشت و در سوی جنوبی اپدانه واقع بود، چنین پنداشتهاند که این کاخ اندرونی شاهنشاهی و حرم سرای بوده است و این حدس به دلایلی درست مینماید چه شاید واژه ی «هَدیش» اصل و ریشهی «خدیش» باشد، که به زبان دری کدبانو، خاتون بزرگ و رسمی را گویند و چنانکه خواهیم دید حرف «خ» و «ه» در زبان فارسی به یکدیگر بدل میشوند.
عمارت دیگر «تَجَر» است و آن کاخ کوچکتری بوده است در ضلع شمالی صفهی تخت جمشید که آن را قصر زمستانی یا «آفتابکده» پنداشتهاند، در فرهنگها «تجر» بر وزن شَرَر خانهی زمستانی را گویند و بعضی مخزن و صندوقخانه نیز هست، و این بنا رو به آفتاب ساخته شده است و امروز این کاخ را آینه خانه گویند و دو کتیبه از سکانشاه به پهلوی و یک کتیبه از عضدالدوله فنا خسرهی دیلمی به خط کوفی و چند کتیبهی دیگر از آل مظفر و تیموریان در آنجا هست. سوای این چند کاخ بزرگ آثاری از معبد، خلوتها و ابنیهی خرد و ریز دیگر نیز در آن صفه باقی است.
این بنا به دست داریوش در سنه 520 ق م آغاز گردید و سپس داریوش ولیعهد خود خشارشا را در حیات خود به تخت نشانید و اتمام ابنیهی نامبرده را به اهتمام وی باز گذاشت در این ابنیه نیز جای به جای کتیبههایی از داریوش، خشایارشا و اَرْتَخَشَتْرَ سوم باقی است به سه زبان پارسی، عیلامی، آشوری و اخیرا قریب سی هزار خشت مکتوب به خط میخی که نظیرش در شوش نیز به دست آمد در تخت