لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 3 صفحه
قسمتی از متن .docx :
/
به نام خدا
"غزل" در لغت به معنی "حدیث عاشقی" است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود "غزل" پا گرفت و در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید. در قصیده موضوع اصلی آن است که در آخر شعر "مدح" کسی گفته شود و در واقع منظور اصلی "ممدوح" است اما در غزل "معشوق" مهم است و در آخر شعر شاعر اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گوید و راز و نیاز می کند. این "معشوق" گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهی آسمانی است و عرفانی. ابیات غزل بین 5 تا 10 ییت دارد و دو مصراع اولین بیت و مصراع دوم بقیه ابیات هم قافیه اند. غزل را می توان به شکل زیر تصویر کرد: ......................الف ...................... الف ...................... ب ....................................... الف ...................... ج ...................................... الف موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. البته موضوع غزل به این موضوعات محدود نمی شود و در ادب فارسی به غزل هایی بر می خوریم که شامل مطالب اخلاقی و حکیمانه هستند. هر چند غزل فارسی تحت تأثیر ادبیات عرب بوجود آمد بدین معنی که در ادبیات عرب قصاید غنائی رواج یافت (در این زمان قصیده در ایران مدحی بود و غزل فقط در قسمت اول آن دیده می شود) و در قرن پنجم به تقلید از این قصاید غنایی غزل فارسی به عنوان نوع مستقلی از قصیده جدا شد، اما موضوعات غزل فارسی اصالت دارد و مثلاً غزل عرفانی به سبک شاعران ما در ادبیات عرب نادر است.
/
نمونه ای از غزل سعدی: هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم بیا به صلح من امروز در کنار من امشب که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست ملامت کند چو من بخروشم مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
نمونه ای از غزل حافظ: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمیماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همیکردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 16 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تاریخچه غزل
غزل، یکی از قدیمیترین قالبهای شعر فارسی است که شاید اگر در ادبیات جهان دنبالش بگردیم شکلهایی نزدیک به همین قالبی که در زبان فارسی وجود دارد را بتوانیم بیابیم.
غزل، یکی از قدیمیترین قالبهای شعر فارسی است که شاید اگر در ادبیات جهان دنبالش بگردیم شکلهایی نزدیک به همین قالبی که در زبان فارسی وجود دارد را بتوانیم بیابیم. وقتی انواع ادبی را تقسیم میکنند، یکی از گونههای ادبیات که نوع اصلی نیز محسوب میشود، تغزل است؛ که باید خود را در قالبی نشان داده ، محملی برای ارایه خود داشته باشد که ادبیات فارسی این را به عهده شعر نهاده است، یعنی هنر کلامی که تغزل را حمل میکند، شعر است غزل چون توانسته است تغزل را با خود حمل کند، پیشینهی بسیار دوری دارد؛ حتا در مراجعه به اوایل شکلگیری شعر فارسی نیز با غزل مواجه میشویم.درواقع، بعد از سرودههای شهید بلخی، غزل وارد ادبیات ایران میشود. با تقسیمبندیهای دوران شعر فارسی ،دقیقا همراه با شکل ویژهای که حکومت بر رعایای خود داشت، غزل هم شیوه خاصی را برای خودش در نظر گرفته است، وقتی میشود راحت و بدون پردهپوشی صحبت کرد، میبینیم که غزل از عناصری استفاده میکند که عناصری با نظایر بیرونی هستند که این امر در اشعار شاعرانی مانند فرخی، انوری و ... که متعلق به سبک خراسانی هستند، مشاهده میشود.بعد از حمله مغول که نمیشد خیلی از حرفها را بیان کرد، غزل این وظیفه شاعران را به عهده میگیرد و هنگام سخن گفتن از شاهد، می و سرو، جای یک کاراکتر ساده در شعر، سعی به تبدیل کردن نماد دارد که بتواند معانی مختلفی را با خود حمل کنند. این امر در سبک عراقی بیشتر دیده میشود.
در سیر سیاسی و حالات اجتماعی ایران میبینیم که هر قدر حکومتها خردتر میشوند، از همه آموزهها در کنار هم استفاده میشود. به عنوان مثال در دورهای، شاعرانی که قبلا در حکومتهای وقت جایگاه مشخصی داشتند و آن جایگاه را در حکومتهای بعدی از دست میدهند، در کشورهای همسایه استقبال میشوند و شاعران سبک هندی به مضمونپردازی در ابیات غزل میپردازند که افراط بیش از حد باعث میشود این شیوه کارکرد جذاب خود را از دست بدهد.
بعد از این دوره، شاعران در دوره قاجار به طرزهای سابق غزل بازگشت میکنند که این امر تا دوران مشروطه و آشنا شدن قاطبه روشنفکران ایرانی با ادبیات فرنگی یا اروپایی و پیدایش شعری که نیما آن را تثبیت کرد، ادامه داشت. در این دوره نگاه جدیدی به شعر تزریق و پنجره جدیدی به شعر باز میشود و غزل جزو معدود قالبهایی است که خود را تثبیت کرده ، بعد از نیما سعی میکند از این تحولی که اتفاق افتاده است، تاثیر گرفته ، شکل دیگری بیابد و سعی میکند اجتماعی شود. البته در دوران مشروطه، شعرهای اجتماعی زیادی وجود داشت؛ ولی در اینجا بهصورت جدیتر این اتفاق افتاده و ما با طرز دیگری در غزل روبهرو میشویم.در حقیقت، تاثیر نیما تاثیر نگاهی است ک او بر شعر دارد؛ شیوهای که نیما ارایه میکند، فقط در صورت شعر نیست که شکل قالب را در ادبیات قدمایی ما عوض میکند؛ بلکه نیما در نوع نگاه به جهان تاثیر میگذارد. در شعر کهن جهان، جهان اقلیدسی یا ارسطویی یا متوازن و متعارفی است که این خود را در شعر هم نشان میدهد. گویی برای هر شعر ترازویی وجود دارد. نگاه بعد از دوره رنسانس نگاهی است که گالیله و نیوتن روی آن تاثیر گذاشته و هیات حاکم بر فیزیک هیات بطلمیوسی و آرام آرام برای پذیرفتن جهان نااقلیدسی آماده میشود. این قضیه همین طور که روی علوم تاثیر میگذارد، روی ادبیات و شعر و نگاه نیما هم اثر میگذارد و باعث میشود که شعر بعد از نیما کاملا جهت خود را عوض کند.
وی با عنوان کردن این مطلب که بعد از نیما شعری که در آسمان سیر میکرد به سمت زمین بازمیگردد، ادامه داد: این شعر سعی میکند از سمت آسمان به سمت زمین بازگشته ، بر این زمین سفت گام بگذارد و پس از نیما خود را نگاه دارد. در این زمان، آرام آرام روایت جای خود را در غزل مییابد و آن تصویرپردازیهای سادهای که قبلا وجود داشت و با استفاده از عناصر خاصی به ذهن شاعر میرسید، تغییر کرده ، از تمامی مظاهر زندگی اجتماعی در غزل بعد از نیما استفاده میشود.
غزلی که به سمت جلو حرکت میکند، غزلی است که به شدت به روایت، تصاویر امروزی عینی و بسیار شخصی اهمیت میدهد و خود را به اوزان تثبیت شده سابق مقید نمیداند. شاید وزنهایی که در ادبیات سابق وزنهای نامطبوعی شمرده میشد، الان دیگر اینگونه نبوده، کاملا پذیرفته شده است.
بعد از نیما، دو جریان شعر بدون وزن و شعر موزون به وجود میآید، : یک عده سعی میکنند از تمام عناصری که نیما استفاده میکرد استفاده کنند و عدهای دیگر سعی میکنند راهی که نیما باز کرده را دنبال کنند. در شاخهای که از وزن استفاده میکنند، کسانی هستند که نمیتوانند از جاذبههای غزل چشم بپوشند، به همین دلیل بیشتر شعرهایشان در این قالب است.یکی از دلایل ماندگاری غزل را نگاه اجتماعی و خاستگاه شخصی آن است: غزل خلوت مخاطب شعر را پر میکند و چیزی که مخاطبان شعر در خلوت خود زمزمه میکنند، غزل است. زیرا غزل از قابلیتهای یک بیان شخصی استفاده میکند. مثلا در مورد عشق یا مرگ که کاملا شخصی است، صحبت میکند و چون محمل این نوع ادبی تغزل بوده، غزل توانسته است خود را به ما برساند؛ درحالیکه مثنوی نتوانسته است به این گستردگی کار کند. حتا چهارپاره نیز تنها در شاخههای فرعی خود را نگه داشته است.
نادمی ادامه داد: شاعرانی مانند منوچهر نیستانی، با وارد کردن فضای امروزی به غزل، روایت را در غزل تثبیت کردند. درواقع شعری که به سمت انسان گرایش دارد، یکی از ویژگیهای پس از نیماست که در غزل این اتفاق بیشتر رخ داده است. از شهریار نامی نمیبرم، زیرا او همدوره نیما بوده و با هم به سمت جلو حرکت میکنند؛ ولی کسانی مانند هوشنگ ابتهاج (هـ.ا.سایه)، نوذر پرنگ، حسین منزوی و .. کسانی هستند که غزل را کاملا انسانی، دنیایی و زمینی گفتهاند.
بعد از انقلاب بهخاطر نوع حرکت اجتماعیمان، اقبال بسیار جدی به غزل شد. بعد از انقلاب، هم از عاشقانههای زمینی برای ممدوحهای مشخص استفاده شد و هم از غزل روایی و غزلسرایان نسل بعد از انقلاب از آموزههای سیمین بهبهانی و حسین منزوی و ... خوب استفاده کردند. همچنین شاعرانی مانند قیصر امینپور، سهیل محمودی، سیدحسن حسینی و کسانی که همدوره این شاعران هستند، به این قالب تشخص چشمنوازی دادهاند. مخصوصا که جنگ هم اتفاق میافتد و غزل در خدمت جنگ قرار میگیرد. در این سالها جریان نوپایی به غزل معاصر وارد شده است که شاعران این جریان سعی در نامگذاری برای خودشان هستند و میتوانیم منتظر حرکتهای جدیتر دیگری از آنان باشیم.ما نمیتوانیم یک جریان غالبی را در غزل تعیین کنیم : همانقدر که غزلهای افرادی مانند حسین منزوی، محمدعلی بهمنی و ... مقبولیت زیادی دارند، همانقدر غزلهای شاعران جوانی که الان شعر را به حکایت گفتن در غزل تبدیل کردهاند، اقبال دارد؛ برخلاف سالهای قبل از انقلاب، نمیتوان چیزی به اسم مرکزیت ادبی پیدا کرد و تکثرگرایی که در سیاست مطرح شده، در ادبیات هم وجود دارد. به همین دلیل این گروه در کنار گروه قبلی با هم به جلو میآیند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 6 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
پنجره ای به غزل معاصر
غزل قالب ملی شعر ماست،سند شناسایی ماست،غزل یعنی حافظ،یعنی مولوی،غزل یعنی زیبایی ،یعنی اوج،و ایرانی ها در برابر هر چیزیی که غزل باشد از خود بیخود می شویم و خانه دلمان را با تمام وجود به رویش باز می کنیم و هرگز فکرش را نمی توانیم بکنیم که یک روز غزل نداشته باشیم .
آری غزل همه چیز ماست و به همین خاطر است که مثنوی سرایی چون احمد عزیزی و قصیده سرای بزرگی چون امیر فیروز کوهی برای ما حتی نامی نا آشنا و کمرنگ دارند اما دیوان غزلیات نه چندان محکم بعضی از شاعران خیلی زود به خانه ما راه می یابد ،هیچ وقت عاشق شعر این شاعران نبوده ایم بلکه ما دیوان «غزلیم». غزل اگر چه با برخورد تحولات زبانی و قرار گرفتن در مسیر تجربیات رنگارنگ شاعران از نظر ساختاری متغییر گردیده است اما به کمک گستردگی مفهوم قالبی جاودانه است و در همه دوران ها مفاهیمی چون عشق و عرفان،حماسه،اجتماع،... با آن پیونی اصیل داشته است. موارد متعددی از جمله وزن،قافیه و آرایش های بدیعی و به طور کلی نظام موسیقیاتی غزل باعث گردیده است که این قالب شعری در برخورد با مفاهیم گوناگون ،ارزش ساختاری خود را به شدت حفظ کند. در خصوص غزل نو باید گفت که سرچشمه و ریشه های این غزل به طور دقیق به بعد از نیما و مفهوم هایی که او متعهد به بیان آنها بود بر می گردد و مفاهیمی چون انسان و اجتماع و….به طور کلی نمی توان غزل نو را تافته ای جدا بافته از شعر معاصر دانست به همین خاطر باید برای بررسی غزل نو ابتدا ویژگی های شعر امروز را باید بررسی کرد. ویژگی شعر امروز
شعر امروز شعری است که پشتوانه ای به نام «اندیشه»داشته باشد و چیزی برای گفتن باعث شود که شاعر آن را بسرایدو اگر سروده نشود شاعر حس کند چیزی کم است. پس شعری به درد امروز می خورد که حرف امروزی داشته باشد نه کلیشه ای بوده و غیر قابل تعمیم. پس باید گفت که شعر امروز بعد از اندیشه می بایست پیام را در بر بگیرد لذا کمتر شعری را می توان دید که اندیشه و پیام داشته باشد اما خالی از تصویر عاطفه و تخیل باشد.از سوی دیگر نباید این عناصر به گونه ای باشند که ارتباط با خواننده قطع گردد. درباره شعر امروز حرفهای زیادی می توان زد اما برای اجتناب از اطاله کلام به همین مختصر بسنده می کنیم. شاعران معاصر فراتر از تغیرات اساسی که در «روساخت»و حال و هوای غزل پدید آوردند؛ فرم های جدیدی نیز در قالب غزل ارائه کردند که از آن جمله می توان موارد زیر را ذکر کرد. الف)سلامت زبان
شاعران تا قبل از این برای رعایت وزن شعر مجبور بودند که گاهی کلمات شکسته به کار برند مثلاَ به جای «از» «ز» بگویند یا «از این»را به «زین» تبدیل کنند اما شاعر غزل سرای معاصر سعی کرده که کلمات را به طور کامل به کار ببرد و حتی از یک مورد شکستگی کلامی استفاده نکند زیرا می داند که این زبان تأثیر بیشتری بر خواننده می گذارد به همبن سبب در غزل امروز شکستن کلمات را یک ضعف می دانند. از موارد دیگر در سلامت زبانی می توان استفاده از واژه های امروزی را نام برد مثلاَ به جای «اخـتر»یا جای خزان«پاییز» را می آورد.شاعر امروز هیچ دلیلی برای آوردن معادل های گذشته ندارد. دیگر از آوردن (ب)تزیین در ابتدای ماضی ساده خبری نیست. آری شاعر اروز کمتر با بشکست،برفت و بزد مواجه میشود. در عوض حذف (ب) را در اول فعل امر جایز نمی دارد و به جای بریز و ببین و بگو بـن مضارع آنها ریز و بین و گوی را به کار نمی برد.
ب)گستردگی واژه
مشکلی که شاعران غزلسرای قدیم یا کلاسیک سرایان معاصر دارند این است که معتـقدند غزل واژگانی خاص برای خود دارد و فقط می بایست از آن کلمات استـفـا ده کرد. این فکر باعث می شود که دامنه تفکر و تخیل شاعر محدود گردد ، لذا شاعر امروزی معتـقد است که حرف امروزی،ابزار امروزی می طلبد به همین خاطر قرار دادها را می شکند. شاعر قدیم وقتی «زلـف»را می گفت بـلافاصله به چندین واژه مختصر می رسید:شب ،آشفتگی،قصه،دل،مجنون،زنجیر،اسیر،دیوانه،گرفت،و… زلف مرکز دایره ای می شد که فقط این کلمات بر محور آن می چرخید و اینها تابع مرکز می شدند. اما شاعر امروز واژه ها را گسترانیده و از این مرکز و محیط فاصلـه گرفته است.
ج)تعادل
از دیگر ویژگیهای غزل امروز ایجاد تعادل بین اندیشه ها و زبان با استفاده از عناصر بدیعی و صنایع ادبی است . شاعر امروز نه دنبال استفاده مطلق از عناصر زیبایی در شعر است و نه آنقدر اسیر زبان و اندیشه و پیام است که این عناصر به فراموشی سپرده شود. د)تغزل
سابقه غزل و گذشته ها نشان می دهد که غزل ،ابزاری بئده برای بیان مفاهیم عاشقانه و تغزلی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 46
مفاهیم رندورندى در غزل حافظ
این داستان ساختگى یا واقعى را اگر نه همه دستکم خیلىها شنیدهاند. به طور مقدمه عرض کنم که حاجمیرزا آقاسىعلاقه مفرطى به آبادانى داشت و آنطور که خانم ناطق در کتابى راجع به او نشان مىدهد،بخش اعظم املاک خالصه دولتى ایران مرهون کوششهاى خستگىناپذیر او بوده. املاکى که پس از او به تیول چاپلوسها و بادمجاندور قابچینهاى دربارى داده شده و غالباً از میان رفت. البته احداث آبادى و توسعه کشت و زرع هم در درجه اول لازمهاش تامین آب است و مهمترین راه تامین آب هم حفر قنات. و حاج میرزا آقاسى هر جا که شرایط ارضى را براى احداث قنات مساعد مىدید بىدرنگ چاهکن و چرخچى و خاکبیار و خاکببر مىفرستاد و ترتیب کار را مىداد.
حالا بگذارید تا به نقل آن داستان برسیم بر اثبات نظرى که در جلسه سیرا )CIRA( عرض کردم و گفتم : «این نمونهها را مىآورم تا نشان بدهم چه حرامزادههائى بر سر راه قضاوتهاى ما نشستهاند که مىتوانند به افسونى دوغ را دوشاب و سفید را سیاه جلوه بدهند»، دست به نقد یک نمونه خیلى زنده دیگر هم اضافه کنم. یعنى همین تجربه تاریخى حاج میرزا آقاسى را.
این شخص یکى از بدنامترین صدر اعظمهاى تاریخ است. برایش انواع و اقسام لطیفهها ساختهاند که مثلا یکیش قضییه معروف گاومیش اوست. برایش انواع و اقسام هجویات به هم بافتهاند که نمونهاش این رباعى است:
نگذاشت به مُلک شاه حاجى دِرمى
شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمى
نه خاطر دوست را از آن آب نَمى
نه بیضه خصم را از آن توپ غمى
خانم ناطق در تحقیقاتش به نکته عجیبى رسیده. او در کتابش نشان داده که مساله به کلى چیز دیگرى بوده و قضیه از بیخ و بُن صورت دیگرى داشته و حقیقت این است که حاج میرزا آقاسى را دشمنان نابکارش از طریق منفى جلوه دادن اقدامات کاملا مثبت و خیرخواهانه او بدنام و لجنمال کردهاند. به همین رباعى که خواندم توجه کنید: آقاسى با دو نیت به آبادى و زراعت و فعالیتهاى کشاورزى اقدام مىکرده و در این تلاش به هیچ رو نفع مادى خودش را منظور نداشته. نیّتش گسترش و ایجاد املاک خالصه دولتى بود که سود دوگانهئى داشت: یکى تامین خوراک مردم، یکى افزایش درآمد دولت. و فراموش نکنیم که در آن روزگار تولیدات کشور تقریباً فقط منحصر بود به محصولات کشاورزى. با تولید گندم توسط دولت و تامین نان مردم جلو اجحاف زمیندارها و مالکان بزرگ گرفته مىشد که مشتى دزد و دغل و گرگهاى چشمو دل گرسنه بىرحم و عاطفه بودند و تا مىدیدند سال کم آبى و کم بارانى است گندمشان را ته انبارها قایم مىکردند قحطى مصنوعى راه مىانداختند تا کارد به استخوان مردم برسد و قیمت گندم به چندین ده برابر قیمت واقعیش سربزند.
خُب، پس با ایجاد و گسترش شبکهئ خالصههاى دولتى مىشد روزى جلو این کنهها را گرفت. پىآمدهاى دیگر این کار هم روشن است و به توضیح زیادى نیاز ندارد، مثلا تثبیت نرخ کلیدى غله و از آنجا تثبیت نرخ دیگر کالاها. سود دوم این کار افزایش درآمد دولت و خزانه بود. دولت که درآمد داشته باشد چشمش به دست مردم و دستش به کیسه ملت نمىماند که هر روز کمرش را زیر بار مالیاتها و عوارض جورواجور خمیده و خمیدهتر کند. پس وقتى شرففروش قلم به مزدى برمىدارد مىبافد و مىپراکند که: «نگذاشت به مُلک شاه حاجى درمى/ شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمى»، رو راست لجنپراکنى مىکند.
براى رسیدن به نتیجه نامردانهئى که مىخواهد بگیرد عمل مثبتى را به کلى منفى جلوه مىدهد. تاریخ جعل مىکند. در ذهن من و شما این قضاوت نادرست را رسوخ مىدهد که این مرد پول خزانه دولت را برداشت خرج قنات و باغ و ده کرد جورى که دو پول سیاه ته خزانه باقى نماند. و بناچار این نکته تلویحى را هم که آشکارا در رباعى نیامده به ذهن خواننده یا شنونده رسوب مىدهد که حاجى ِطمعکار ِچشم گشنه همه این قناتها و دهات و آبادىها را براى شخص خودش مىساخته.
داستان توپریزى او هم که بىبروبرگرد درش غلو کردهاند این بود که ایران مىبایست تدارکات نظامى قوى و مستقل داشته باشد. حاجى قطعا باید تجربه شوم چند سال پیش از آن را بسیار جدى گرفته باشد. در زمان فتحعلى شاه به چشم خود دیده بود که توسل به کشورهاى دیگر که بیایند ما را در جنگ با روسیه تقویت نظامى کنند چه فجایعى به بار آورد و چهطور منجر به از دست رفتن پانصد هزار کیلومتر مربع از خاک مملکت شد. تقویت بنیه دفاعى کشور با سلاحهائى که ساخت خود کشور باشد چنین بد است؟ - توپخانه مهمترین رسته نظامى آن دوره بود که به هیچ شکلى نمىشد دست کمش گرفت. شما شرح بسیارى از جنگها را که بخوانید مىبینید در آنها ارتشى به مراتب قوىتر و کارآزمودهتر از حریف، کارش به شکست انجامیده تنها به این دلیل که تعداد توپهایش کمتر از تعداد توپهاى حریف بوده. حاجى با چشمهاى خودش دیده بود که فقط با تفنگ سرپُر نمىشود حدود و ثغور مملکت را حفظ کرد. آذربایجانىها اسم تفنگهائى را که قشون عباس میرزا پدر محمد شاه - مىخواست با آنها جلو تجاوز قشون تزار را بگیرد گذاشته بودند «تفنگدایان دولدوروم». جملهئى است اسمى، و به ترکى، و معنیش «تفنگ ِوایسا پُرش کنم» است. تفنگهائى که وقتى خالیش کردى باید دَبه باروتت را از کمر واکنى، باروت پیمانه کنى از سُمبه را از بغل تفنگ بکشى نمد را به قدر کافى توى لوله روى باروت بکوبى، بعد چارپاره سُربى بریزى و باز نمد بتپانى و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
تاریخچه غزل
غزل، یکی از قدیمیترین قالبهای شعر فارسی است که شاید اگر در ادبیات جهان دنبالش بگردیم شکلهایی نزدیک به همین قالبی که در زبان فارسی وجود دارد را بتوانیم بیابیم.
غزل، یکی از قدیمیترین قالبهای شعر فارسی است که شاید اگر در ادبیات جهان دنبالش بگردیم شکلهایی نزدیک به همین قالبی که در زبان فارسی وجود دارد را بتوانیم بیابیم. وقتی انواع ادبی را تقسیم میکنند، یکی از گونههای ادبیات که نوع اصلی نیز محسوب میشود، تغزل است؛ که باید خود را در قالبی نشان داده ، محملی برای ارایه خود داشته باشد که ادبیات فارسی این را به عهده شعر نهاده است، یعنی هنر کلامی که تغزل را حمل میکند، شعر است غزل چون توانسته است تغزل را با خود حمل کند، پیشینهی بسیار دوری دارد؛ حتا در مراجعه به اوایل شکلگیری شعر فارسی نیز با غزل مواجه میشویم.درواقع، بعد از سرودههای شهید بلخی، غزل وارد ادبیات ایران میشود. با تقسیمبندیهای دوران شعر فارسی ،دقیقا همراه با شکل ویژهای که حکومت بر رعایای خود داشت، غزل هم شیوه خاصی را برای خودش در نظر گرفته است، وقتی میشود راحت و بدون پردهپوشی صحبت کرد، میبینیم که غزل از عناصری استفاده میکند که عناصری با نظایر بیرونی هستند که این امر در اشعار شاعرانی مانند فرخی، انوری و ... که متعلق به سبک خراسانی هستند، مشاهده میشود.بعد از حمله مغول که نمیشد خیلی از حرفها را بیان کرد، غزل این وظیفه شاعران را به عهده میگیرد و هنگام سخن گفتن از شاهد، می و سرو، جای یک کاراکتر ساده در شعر، سعی به تبدیل کردن نماد دارد که بتواند معانی مختلفی را با خود حمل کنند. این امر در سبک عراقی بیشتر دیده میشود.
در سیر سیاسی و حالات اجتماعی ایران میبینیم که هر قدر حکومتها خردتر میشوند، از همه آموزهها در کنار هم استفاده میشود. به عنوان مثال در دورهای، شاعرانی که قبلا در حکومتهای وقت جایگاه مشخصی داشتند و آن جایگاه را در حکومتهای بعدی از دست میدهند، در کشورهای همسایه استقبال میشوند و شاعران سبک هندی به مضمونپردازی در ابیات غزل میپردازند که افراط بیش از حد باعث میشود این شیوه کارکرد جذاب خود را از دست بدهد.
بعد از این دوره، شاعران در دوره قاجار به طرزهای سابق غزل بازگشت میکنند که این امر تا دوران مشروطه و آشنا شدن قاطبه روشنفکران ایرانی با ادبیات فرنگی یا اروپایی و پیدایش شعری که نیما آن را تثبیت کرد، ادامه داشت. در این دوره نگاه جدیدی به شعر تزریق و پنجره جدیدی به شعر باز میشود و غزل جزو معدود قالبهایی است که خود را تثبیت کرده ، بعد از نیما سعی میکند از این تحولی که اتفاق افتاده است، تاثیر گرفته ، شکل دیگری بیابد و سعی میکند اجتماعی شود. البته در دوران مشروطه، شعرهای اجتماعی زیادی وجود داشت؛ ولی در اینجا بهصورت جدیتر این اتفاق افتاده و ما با طرز دیگری در غزل روبهرو میشویم.در حقیقت، تاثیر نیما تاثیر نگاهی است ک او بر شعر دارد؛ شیوهای که نیما ارایه میکند، فقط در صورت شعر نیست که شکل قالب را در ادبیات قدمایی ما عوض میکند؛ بلکه نیما در نوع نگاه به جهان تاثیر میگذارد. در شعر کهن جهان، جهان اقلیدسی یا ارسطویی یا متوازن و متعارفی است که این خود را در شعر هم نشان میدهد. گویی برای هر شعر ترازویی وجود دارد. نگاه بعد از دوره رنسانس نگاهی است که گالیله و نیوتن روی آن تاثیر گذاشته و هیات حاکم بر فیزیک هیات بطلمیوسی و آرام آرام برای پذیرفتن جهان نااقلیدسی آماده میشود. این قضیه همین طور که روی علوم تاثیر میگذارد، روی ادبیات و شعر و نگاه نیما هم اثر میگذارد و باعث میشود که شعر بعد از نیما کاملا جهت خود را عوض کند.
وی با عنوان کردن این مطلب که بعد از نیما شعری که در آسمان سیر میکرد به سمت زمین بازمیگردد، ادامه داد: این شعر سعی میکند از سمت آسمان به سمت زمین بازگشته ، بر این زمین سفت گام بگذارد و پس از نیما خود را نگاه دارد. در این زمان، آرام آرام روایت جای خود را در غزل مییابد و آن تصویرپردازیهای سادهای که قبلا وجود داشت و با استفاده از عناصر خاصی به ذهن شاعر میرسید، تغییر کرده ، از تمامی مظاهر زندگی اجتماعی در غزل بعد از نیما استفاده میشود.
غزلی که به سمت جلو حرکت میکند، غزلی است که به شدت به روایت، تصاویر امروزی عینی و بسیار شخصی اهمیت میدهد و خود را به اوزان تثبیت شده سابق مقید نمیداند. شاید وزنهایی که در ادبیات سابق وزنهای نامطبوعی شمرده میشد، الان دیگر اینگونه نبوده، کاملا پذیرفته شده است.
بعد از نیما، دو جریان شعر بدون وزن و شعر موزون به وجود میآید، : یک عده سعی میکنند از تمام عناصری که نیما استفاده میکرد استفاده کنند و عدهای دیگر سعی میکنند راهی که نیما باز کرده را دنبال کنند. در شاخهای که از وزن استفاده میکنند، کسانی هستند که نمیتوانند از جاذبههای غزل چشم بپوشند، به همین دلیل بیشتر شعرهایشان در این قالب است.یکی از دلایل ماندگاری غزل را نگاه اجتماعی و خاستگاه شخصی آن است: غزل خلوت مخاطب شعر را پر میکند و چیزی که مخاطبان شعر در خلوت خود زمزمه میکنند، غزل است. زیرا غزل از قابلیتهای یک بیان شخصی استفاده میکند. مثلا در مورد عشق یا مرگ که کاملا شخصی است، صحبت میکند و چون محمل این نوع ادبی تغزل بوده، غزل توانسته است خود را به ما برساند؛ درحالیکه مثنوی نتوانسته است به این گستردگی کار کند. حتا چهارپاره نیز تنها در شاخههای فرعی خود را نگه داشته است.
نادمی ادامه داد: شاعرانی مانند منوچهر نیستانی، با وارد کردن فضای امروزی به غزل، روایت را در غزل تثبیت کردند. درواقع شعری که به سمت انسان گرایش دارد، یکی از ویژگیهای پس از نیماست که در غزل این اتفاق بیشتر رخ داده است. از شهریار نامی نمیبرم، زیرا او همدوره نیما بوده و با هم به سمت جلو حرکت میکنند؛ ولی کسانی مانند هوشنگ ابتهاج (هـ.ا.سایه)، نوذر پرنگ، حسین منزوی و .. کسانی هستند که غزل را کاملا انسانی، دنیایی و زمینی گفتهاند.
بعد از انقلاب بهخاطر نوع حرکت اجتماعیمان، اقبال بسیار جدی به غزل شد. بعد از انقلاب، هم از