لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
نثر عارفانه
اشاره
در برخی از کتابهای عرفانی، از معراج پیامبر برداشتهای زیبایی شده است. از جمله آن را نوعی ارتباط عاشق و معشوق دانستهاند. در یکی از این موارد میخوانیم: «شیخ ما گفت: شب معراج خدای ـ تعالی ـ با محمد گفت: همه ایام و اوقات، ناظر و مستمع، تو بودی؛ امشب سامع[1] و ناظر منم، و قائل[2] و منظور تو. پس «دَنا فَتَدلّی فَکانَ قابَ قوسینِ او ادنی.»[3] این قربت خدا را باشد با محمد نه محمد را با خدا».[4] موارد دیگری نیز از این نوع تلقی وجود دارد که در زیر گرد آمده است. بعد از ارائه برخی از این موارد، داستان معراج پیامبر از متنی کهن و به زبان خود ایشان نقل شده است.
معراج؛ حدیث عاشقی و معشوقی
نکته: «عاشق چون خواهد که معشوق را بوسه دهد و یا با وی رازی گوید، اگر کسی جز از وی حاضر باشد پی گُم کند؛[5] یعنی که حدیث میکنم در گوشش.
شب معراج او را از برای خود برد که در «اَسْری بِعَبدِهِ لیلاً»[6] و ندا داد از بهر دیگران و اغیار[7] که او را بدان آوردیم تا عجایب آسمان و زمین بیند».[8]
گوینده تو باش، شنونده من
نکته: «دریغا در مقام اعلی، شب معراج با محمد ـ علیهالسلام ـ گفتند: ای محمد وقتهای دیگر قائل من بودم و سامع تو، و نماینده من بودم و بیننده تو، امشب گوینده تو باش که محمدی و شنونده من، و نماینده تو باش و بیننده من.
دریغا در این مقام که مگر معشوق، مصطفی بود و عاشق، او؛ که عاشقان، کلام معشوقان دوست دارند.
آن نشنودهای که مجنون چون لیلی را بدیدی از خود برفتی، و چون سخن لیلی شنیدی با خود آمدی؟
این مقام، خود، مصطفی را عجب نیست».[9]
تواضع پیامبر، عامل رفتن به معراج
نکته: «همه علما متفقاند که پیغامبر ـ علیهالسلام ـ دو عِزّ یافت که در همه کون[10] کس را نبود:
معراج در دنیا و شفاعت در عقبی[11] و سبب هر دو عز جز تواضع نبود. چون حق را تواضع آورد، معراج یافت و چون خلق را تواضع نمود، شفاعت یافت».[12]
داستان شب معراج[13]
حکایت: «رسول گفت صلّی الله علیه و آله و سلّم: شب دوشنبه از ماه ربیعالأول به مکه در خانه امّهانی خواهر علی شدم بتهجُّد. چون از نماز فارغ شدم سر فرو نهادم جبریل علیه السلام بیامد گفت: «الله یقرِئُک السلام» خدای عزّوجلّ تو را سلام میرساند و با سلام درود و تحیت میگوید، امشب شب معراج توست. مرا فرستاد تا تو را ببرم و ملکوت هفت آسمان و هفت زمین و عجایب آن از عرش تا تحتالثّری به تو نمایم.
من برخاستم و دو رکعت نماز کردم و بیرون آمدم با جبریل. میکائیل را دیدم با هفتادهزار فریشته بر یک سو ایستاده و اسرافیل از دیگر سو با هفتادهزار فریشته و بُراقی در میان بداشته أشهب.[14]
آنگه جبریل گفت: درین راه عجایبها بینی و معانی آن بِنَهدانی تا من تو را بگویم، و منادیان تو را از هر سوی آواز دهند، نگر تا اجابت نکنی، به آخر من تو را بگویم که آن چیست. پس براق فرا رفتن آمد میان آسمان و زمین هر چند که چشم کار کردی یک گام نهادی...
فراتر شدم سه مرد مرا پیش آمد: یکی پیر، یکی کَهل،[15] یکی جوان. جبریل مرا گفت: ازین سه هر کدام خواهی اختیار کن. من جوان را اختیار کردم. جبریل گفت: صواب کردی، که پیر دولت بود و کهل بخت و جوان عافیت. دولت و بخت را بقائی نبود. عافیت باقی است، خود را و امت خود را عافیت دو جهانی حاصل کردی.
فراتر شدم فریشتهای را دیدم که مرا پیش آمد، چهار تا جامه به دست: یکی سیاه و یکی زرد و یکی سپید و یکی سبز. مرا گفت: ازین هر کدام که خواهی اختیار کن. من سپید و سبز را اختیار کردم. جبریل گفت: أحسنت، صواب کردی؛ آن سیاه، جامه دوزخیان است و زرد، جامه کافران و سپید، جامه روشندلان است در دنیا و سبز، جامه بهشتیان است در بهشت. اگر سیاه اختیار کردیی، امت [تو] به دوزخ افتادی و اگر زرد اختیار کردی، امت تو به کفر افتادی. چون سپید و سَوز[16] اختیار کردی، لاجرم امت تو در دنیا بامعرفت باشند و در عقبی در جنّت باشند.
فراتر شدم مردی را دیدم حُزْمه[17] هیزم فراهم بسته. هر چند کوشید آن را برنتافت و نیز زیادت بر آن مینهاد. مرا از آن عجب آمد. جبریل را گفتم: آن چیست؟ گفت: آن مَثَل حریص دنیاست که آنچه دارد به شکر آن نمیرسد و نیز زیادت میجوید؛ و مَثَل گناهکار که گناهان کرده خویش را برنمیتابد و نیز زیادت میکند.
فراتر شدم گاوی دیدم کشته و خلقی بر آن گرد آمده؛ گروهی پوست او را میبردند و گروهی سُرّة[18] او میبردند و گروهی احشای او را و گروهی ارواث[19] او و گروهی خون او و گروهی گوشت خالص او میبردند. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل ملتهای مختلف است «کُلّ حِزْبٍ بِما لَدَیهِمْ فَرِحُونَ»[20] هر گروهی در باطلی آویخته، تو یا محمد حقّ خالص بیافته.
فراتر شدم مردی را دیدم دلوی در چاه افگنده چون برآوردی به سر رسیدی تهی گشتی. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: مثل بدبختانست که رنج میبرند و به دست ایشان هیچیز[21] نه.
فراتر شدم مردی را دیدم تخم در زمین میافگند و در ساعت به بر میآمد. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل مؤمن است با کردار نیک که همی کارد و در وقت در بر میآید.
فراتر شدم سگی را دیدم که شیر وی میدوشیدند و از دوشندگان درمیرَبودند. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل سلطان ظالم است که از خلق میستاند و از وی میستانند.
فراتر شدم مردمانی دیدم سرهای ایشان به سنگ میکوفتند، در ساعت زنده میشدند. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل کاهل نمازست که به وقت نماز کاهلی کند.
فراتر شدم دو دیگ دیدم، در یکی گوشت کشتار پاکیزه میپختند و در یکی مردار گنده، و گروهی از خلق در آن مردار گَندِه میآویختند و آن کشتار پاکیزه میگذاشتند. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل کسی است که زنی حلال دارد او را فروگذارد و گرد حرام گردد.
فراتر شدم فریشتهای دیدم که مرا پیش آمد قدحی شیر به دست راست گرفته و قدحی خمر به دست چپ گرفته هر دو بر من عرضه کردند من شیر فراستدم و بخوردم. جبریل گفت: صواب کردی، اگر خمر فراستدیی امت تو هلاک شدی چنانکه خمر خِرَد را هلاک کند، چون شیر اختیار کردی امت تو بر دین صافی باشند، چنانکه شیر صافی است.
فراتر شدم فریشتهای مرا پیش آمد دو جام در دست یکی پر آب و یکی پر انگبین، هر دو را بر من عرضه کرد من از هر دو بچشیدم. جبریل گفت: صواب کردی، آب صافیترین همه چیزهاست و انگبین حُلو و شفاست؛ همچنین معرفت خدای امروز امت را حلو و شفا باشد و شفاعت تو فردا گناهکاران امت را آب صافی.
آنگاه بصخره بیت مقدّس رسیدم جبریل دستی برد و سوراخی در آن صخره کرد و عنان بُراق در آن بست، مرا گفت: در رو در مسجد تا عجایب بینی. من خواستم که در روم پیغامبران را دیدم به استقبال من میآمدند: آدم در پیش ایشان و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
گذری بر حیاتی عارفانه:
مفسر فقیه و وارسته آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در سال ١٢٨٣شمسی در خانواده ای اصیل ومذهبی در تهران متولد شد.پدرش مرحوم حاج محمد تقی و برادرش مرحوم حاج آقارضاشاهپوری از تجار متعهد و مورداطمینان دربین بازاریان بودند.مرحوم حاج آقا رضا به انتخاب مرحوم آیت الله العظمی بروجردی تا آخر عمر در سمت سرپرستی مسجد اعظم قم تلاشی مخلصانه وموفق داشت.
مرحوم میرزا پس از تحصیل دوره ابتدایی اخذ گواهی سیکل از مدرسه ثروت تهران برای فراگیری علوم دینی راهی قم شد.پس از چند سال سکونت در آن شهروگذراندن مقدمات وبخشی از سطوح به نجف اشرف رفت. در توقف دو ساله خود در نجف اشرف از محضر اساتیدی چون آیت الله حاج شیخ مرتضی طالقانی ومرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی بهره های علمی واخلاقی فراوانی برد. با این که تصمیم داشت در نجف بماند وبه ادامه تحصیل بپردازد از والده مکرمه اش نامه ای دریافت کرد که وی را به مراجعت به تهران فرا میخواند لذاعلی رغم میل باطنی اش از آنجا که به گفته خویش (تحصیل را واجب واطاعت از امر مادر را اوجب میدانست) به تهران برگشت وپس از گذشت سه روز از مراسم ساده ازدواجی که قبلا تدارکش رادیده بودند رهسپار مشهد مقدس شده بود واین حدود سال ١٣١٢ شمسی بود.
در مشهد که اینک در آن رحل اقامت افکنده بود پس از پایان تحصیل سطح در محضر مرحوم آیت ا... شیخ هاشم قزوینی در حوزه درس خارج فقه واصول ومعارف مرحوم آیت ا...غروی اصفهانی حاضر می شود وتا پایان عمر استاد نزدیک ١٠ سال از محضر وی مبانی اصولی مرحوم آیت ا... میرزای نایینی وفقه ومعارف اهل البیت (ع) را فرا می گیرد سالیان ملازمت با مرحوم آیت ا... میرزا مهدی در دوران شکل گیری شخصیت علمی واخلاقی او بود مکتب استاد چنان در او رسوخ کرده بود که تا پایان عمر در تبیین وترویج مبانی وخط مشی اعتقادی او کوشش داشت در کتابها ودرسهای خود همواره به تبیین وتفسیر معارف بر اساس اندیشه ای استاد می پرداخت .
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من
در سایه تو بلبل باغ جهان شدم
اول زتحت وفوق وجودم خبرنبود
درمکتب غم توچنین نکته دان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
ازآن زمان که فتنه چشمت به من رسید
ایمن ز شر فتنه آخر زمان شدم
مرحوم میرزا پس از نیل به مدارج عالیه علوم متعارف حوزه وکسب کمالات معنوی واخلاقی به تدریس وتالیف پرداخت ودر انتخاب موضوع درس همواره به نیاز جامعه ومصلحت مسلمین وطلاب عنایت داشت سالیانی دراز خارج از فقه واصول درس می گفت ومعارف رابراساس آموخته های مکتب مرحوم میرزای غروی تدریس می کرد وبه درخواست طلاب یکی دودوره به تدریس شرح منظومه سبزواری پرداخت وسپس به تفسیر قرآن همت گماشت ودلیل آن را تنها اقتضای مصلحت می شمرد محل تدریس ایشان غالبا مدرس فوقانی مدرسه میرزا جعفر بود وپس از بسته شدن مدرسه در مسجد حاج ملا حیدر درس می گفت در ایراد مطالب بسیار مراقب بود که احترام بزرگان علمی ودینی کاسته نشود واهانت به آنان را گناهی کبیره می شمرد در نقد آراء دیگران نیز به دلیل پرهیز از تنزل مقام ایشان نام فردی را به میان نمی آورد واگر نا خواسته برزبانش جاری می شد نخست او را به بزرگی وعظمت علمی می ستود وعلو مقامش را می شناسانید سپس در نهایت تواضع به نقد نظر او می پرداخت چنان که یک بار نام مرحوم صاحب جواهر را بر زبان آورد ابتدا به تمجید مقام او می پرداخت ولختی از خدمات علمی وارزش کتاب بی نظیرش (جواهر الکلام) سخن راند آنگاه نقد خود را ناشی از نفهمیدن سخن وی دانست وبرای درک آن از شاگردان مدد خواست اگر از رای ونظر خود عدول می کرد یا در بحث وگفتگو مجاب می شد با شجاعت وصراحت می فرمود ((من اشتباه کردم ویا غلط گفتم)) .
در تالیف نیز تابع وظیفه دینی ومسئوولیت شرعی واجتماعی بود وتخلف وتاخیر در آن را در صورتی که تکلیف را احساس می کرد جایز نمی شمرد از چاپ هیچ کدام از آثار خود بهره مادی نبرد آنچه در چاپ کتاب هزینه کرده بود دقیقا محاسبه می کرد وقیمت کتاب را براساس آن تعیین می نمود وبرای خود هیچ منظورنمی فرمود نام وعنوان خود را برروی جلد نمی نوشت بلکه به عبارت ((تالیف (ج – زارع ) یا (ج) یا (جواد) واین اواخر (جواد تهرانی) اکتفا می کرد وقتی از ایشان سوال شد نام فامیلی شما که زارع نیست چرا برروی جلد کتابتان نوشته اید :تالیف (ج – زارع ) ؟ فرمود : معنوی لغوی زارع را قصد کردم چه (( الدنیا مزرعة الاخرة )) وما در این دنیا زارع هستیم آری مرحوم میرزا دنیای ناپایدار را در پرتو احادیث – کشتزاری می دید وخویشتن را برزیگری که نیک می کارد تا نیک بدرود .
آثار چاپ شده وی که برخی از آنها بارها به چاپ مجدد رسیده است بدین شرح است:
١- بررسی در پیرامون اسلام
٢- فلسفه بشری واسلامی (در بیان و رد مبانی فلسفه کمونیسم )
٣- بهایی چه می گوید ؟(در رد فرقه ضالة بهائیت )
٤- عارف وصوفی چه می گویند ؟
٥- میزان المطالب (٢-١ ) (شامل مباحث کلامی بر اساس قرآن وعترت
٦- آیین زندگی ودرسهای اخلاق اسلامی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
تجلی قرآنی در اشعار عارفانه ایرانی
تهیه کننده: مهشید امیدان
حکیم ابوالمجد، مجدود بن آدم سنایی غزنوی از عارفان و شاعرانی است که علاوه بر مهارت بالا در شعر و شاعری؛ با قرآن و حدیث و معارف دینی نیز، هم آشنایی بسیاری داشت و هم ایمان و اعتقادی استوار. از این روی نشانههای بسیاری از تجلّی قرآن، حدیث و معارف دینی به زبانی شیوا و ساختاری هنری، در سرودههای او دیده میشود.
اینک نمونههایی از اثر پذیرهای قرآنی او:
غفلت خوش همینمایاند
مهر جاه و زر و زن و فرزند
کی بود کاین نقاب بردارند تا بدانی تو طعم زهر از قند
دیوان، ص154
ابیات، گویای این نکته قرآنی هستند که: مهر جاه، زن، زر، فرزند و دیگر دل بستگیهای دنیایی، نقاب غفلت بر چهره و چشم آدمی میزند و او را از هدف اصلی زندگی بیخبر میسازد و پس از مرگ است که این نقاب را از چهره و چشم او بر میدارند و تازه میفهمد که در چه غفلت و خسارتی بوده است.
این نکته، آشکار را در آیه شریفه ذیل آمده است:
«لَقَد کُنتَ فی غَفلَةً مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاؤَکَ فَبَصَرُکَ الیومَ حَدید؛ [به او خطاب میشود:] تو از این صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیز بین است.»(سوره ق، آیه22)
طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم حسـد و کبر و حفد به پیوندهـفـت در دوزخـنــد در تــن تـو ساخته نفسـشان در و دربندهمین که در دست تو است قفل امروز در هر هفت محکم اندر بنددیوان، ص153
در این ابیات؛ طمع، حرص، بخل، شهوت، خشم، حسد و کبر؛ هفت در دوزخ شمرده شدهاند که در وجود آدمی جای گرفتهاند و باز کردن آن درها و وارد شدن بدانها سرانجام، آدمی را به دوزخ میکشاند و راه رهایی از دوزخ قیامت، بستن و قفل زدن به این درها در همین دنیاست. هفت در داشتن دوزخ، نکتهای است که در آیه شریفه ذیل آمده است:«وَ إِنّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعینَ . لَها سَبعَةُ اَبوابً لِکُلِّ بابً مِنهُم جُزء مَقسُوم؛ و همانا که دوزخ وعدگاه همه آنان (گمراهان) است. هفت در دارد و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شدهاند.» (سوره حجر، آیات43و44)
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پید
دیوان، ص56
بیت بالا بیانگر این واقعیت است که چون انصاف و راستی در کار نباشد، طبیعت و فطرت آدمی دگرگون میشود و کار خود را به درستی انجام نمیدهد، ولی هنگامی که اخلاص و انصاف در کار باشد، دیو (شیطان، نفس) کار خویش را از دست میدهد و وسوسههای او در مخلَصان نمیگیرد (اثر نمیکند.)
این نکته دوم (بیتأثیری وسوسههای نفسانی و شیطانی در مخلَصان) برگرفته از آیه کریمه زیر است. آیهای که بیانگر پاسخ انتقام جویانه و کینه توزانه ابلیس به خداوند است، آن گاه که به گناه سجده نکردن بر آدم، از درگاه الهی رانده شد:
«لاَغوینَّهُم أَجمَعینَ . إلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ؛ همانا که همه آدمی زادگان را گمراه و گرفتار میکنم، جز بندگان مخلَص تورا.» (سوره حجر، آیات 39و40)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
نثر عارفانه
اشاره
در برخی از کتابهای عرفانی، از معراج پیامبر برداشتهای زیبایی شده است. از جمله آن را نوعی ارتباط عاشق و معشوق دانستهاند. در یکی از این موارد میخوانیم: «شیخ ما گفت: شب معراج خدای ـ تعالی ـ با محمد گفت: همه ایام و اوقات، ناظر و مستمع، تو بودی؛ امشب سامع[1] و ناظر منم، و قائل[2] و منظور تو. پس «دَنا فَتَدلّی فَکانَ قابَ قوسینِ او ادنی.»[3] این قربت خدا را باشد با محمد نه محمد را با خدا».[4] موارد دیگری نیز از این نوع تلقی وجود دارد که در زیر گرد آمده است. بعد از ارائه برخی از این موارد، داستان معراج پیامبر از متنی کهن و به زبان خود ایشان نقل شده است.
معراج؛ حدیث عاشقی و معشوقی
نکته: «عاشق چون خواهد که معشوق را بوسه دهد و یا با وی رازی گوید، اگر کسی جز از وی حاضر باشد پی گُم کند؛[5] یعنی که حدیث میکنم در گوشش.
شب معراج او را از برای خود برد که در «اَسْری بِعَبدِهِ لیلاً»[6] و ندا داد از بهر دیگران و اغیار[7] که او را بدان آوردیم تا عجایب آسمان و زمین بیند».[8]
گوینده تو باش، شنونده من
نکته: «دریغا در مقام اعلی، شب معراج با محمد ـ علیهالسلام ـ گفتند: ای محمد وقتهای دیگر قائل من بودم و سامع تو، و نماینده من بودم و بیننده تو، امشب گوینده تو باش که محمدی و شنونده من، و نماینده تو باش و بیننده من.
دریغا در این مقام که مگر معشوق، مصطفی بود و عاشق، او؛ که عاشقان، کلام معشوقان دوست دارند.
آن نشنودهای که مجنون چون لیلی را بدیدی از خود برفتی، و چون سخن لیلی شنیدی با خود آمدی؟
این مقام، خود، مصطفی را عجب نیست».[9]
تواضع پیامبر، عامل رفتن به معراج
نکته: «همه علما متفقاند که پیغامبر ـ علیهالسلام ـ دو عِزّ یافت که در همه کون[10] کس را نبود:
معراج در دنیا و شفاعت در عقبی[11] و سبب هر دو عز جز تواضع نبود. چون حق را تواضع آورد، معراج یافت و چون خلق را تواضع نمود، شفاعت یافت».[12]
داستان شب معراج[13]
حکایت: «رسول گفت صلّی الله علیه و آله و سلّم: شب دوشنبه از ماه ربیعالأول به مکه در خانه امّهانی خواهر علی شدم بتهجُّد. چون از نماز فارغ شدم سر فرو نهادم جبریل علیه السلام بیامد گفت: «الله یقرِئُک السلام» خدای عزّوجلّ تو را سلام میرساند و با سلام درود و تحیت میگوید، امشب شب معراج توست. مرا فرستاد تا تو را ببرم و ملکوت هفت آسمان و هفت زمین و عجایب آن از عرش تا تحتالثّری به تو نمایم.
من برخاستم و دو رکعت نماز کردم و بیرون آمدم با جبریل. میکائیل را دیدم با هفتادهزار فریشته بر یک سو ایستاده و اسرافیل از دیگر سو با هفتادهزار فریشته و بُراقی در میان بداشته أشهب.[14]
آنگه جبریل گفت: درین راه عجایبها بینی و معانی آن بِنَهدانی تا من تو را بگویم، و منادیان تو را از هر سوی آواز دهند، نگر تا اجابت نکنی، به آخر من تو را بگویم که آن چیست. پس براق فرا رفتن آمد میان آسمان و زمین هر چند که چشم کار کردی یک گام نهادی...
فراتر شدم سه مرد مرا پیش آمد: یکی پیر، یکی کَهل،[15] یکی جوان. جبریل مرا گفت: ازین سه هر کدام خواهی اختیار کن. من جوان را اختیار کردم. جبریل گفت: صواب کردی، که پیر دولت بود و کهل بخت و جوان عافیت. دولت و بخت را بقائی نبود. عافیت باقی است، خود را و امت خود را عافیت دو جهانی حاصل کردی.
فراتر شدم فریشتهای را دیدم که مرا پیش آمد، چهار تا جامه به دست: یکی سیاه و یکی زرد و یکی سپید و یکی سبز. مرا گفت: ازین هر کدام که خواهی اختیار کن. من سپید و سبز را اختیار کردم. جبریل گفت: أحسنت، صواب کردی؛ آن سیاه، جامه دوزخیان است و زرد، جامه کافران و سپید، جامه روشندلان است در دنیا و سبز، جامه بهشتیان است در بهشت. اگر سیاه اختیار کردیی، امت [تو] به دوزخ افتادی و اگر زرد اختیار کردی، امت تو به کفر افتادی. چون سپید و سَوز[16] اختیار کردی، لاجرم امت تو در دنیا بامعرفت باشند و در عقبی در جنّت باشند.
فراتر شدم مردی را دیدم حُزْمه[17] هیزم فراهم بسته. هر چند کوشید آن را برنتافت و نیز زیادت بر آن مینهاد. مرا از آن عجب آمد. جبریل را گفتم: آن چیست؟ گفت: آن مَثَل حریص دنیاست که آنچه دارد به شکر آن نمیرسد و نیز زیادت میجوید؛ و مَثَل گناهکار که گناهان کرده خویش را برنمیتابد و نیز زیادت میکند.
فراتر شدم گاوی دیدم کشته و خلقی بر آن گرد آمده؛ گروهی پوست او را میبردند و گروهی سُرّة[18] او میبردند و گروهی احشای او را و گروهی ارواث[19] او و گروهی خون او و گروهی گوشت خالص او میبردند. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل ملتهای مختلف است «کُلّ حِزْبٍ بِما لَدَیهِمْ فَرِحُونَ»[20] هر گروهی در باطلی آویخته، تو یا محمد حقّ خالص بیافته.
فراتر شدم مردی را دیدم دلوی در چاه افگنده چون برآوردی به سر رسیدی تهی گشتی. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: مثل بدبختانست که رنج میبرند و به دست ایشان هیچیز[21] نه.
فراتر شدم مردی را دیدم تخم در زمین میافگند و در ساعت به بر میآمد. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل مؤمن است با کردار نیک که همی کارد و در وقت در بر میآید.
فراتر شدم سگی را دیدم که شیر وی میدوشیدند و از دوشندگان درمیرَبودند. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل سلطان ظالم است که از خلق میستاند و از وی میستانند.
فراتر شدم مردمانی دیدم سرهای ایشان به سنگ میکوفتند، در ساعت زنده میشدند. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل کاهل نمازست که به وقت نماز کاهلی کند.
فراتر شدم دو دیگ دیدم، در یکی گوشت کشتار پاکیزه میپختند و در یکی مردار گنده، و گروهی از خلق در آن مردار گَندِه میآویختند و آن کشتار پاکیزه میگذاشتند. گفتم: یا جبریل، آن چیست؟ گفت: آن مَثَل کسی است که زنی حلال دارد او را فروگذارد و گرد حرام گردد.
فراتر شدم فریشتهای دیدم که مرا پیش آمد قدحی شیر به دست راست گرفته و قدحی خمر به دست چپ گرفته هر دو بر من عرضه کردند من شیر فراستدم و بخوردم. جبریل گفت: صواب کردی، اگر خمر فراستدیی امت تو هلاک شدی چنانکه خمر خِرَد را هلاک کند، چون شیر اختیار کردی امت تو بر دین صافی باشند، چنانکه شیر صافی است.
فراتر شدم فریشتهای مرا پیش آمد دو جام در دست یکی پر آب و یکی پر انگبین، هر دو را بر من عرضه کرد من از هر دو بچشیدم. جبریل گفت: صواب کردی، آب صافیترین همه چیزهاست و انگبین حُلو و شفاست؛ همچنین معرفت خدای امروز امت را حلو و شفا باشد و شفاعت تو فردا گناهکاران امت را آب صافی.
آنگاه بصخره بیت مقدّس رسیدم جبریل دستی برد و سوراخی در آن صخره کرد و عنان بُراق در آن بست، مرا گفت: در رو در مسجد تا عجایب بینی. من خواستم که در روم پیغامبران را دیدم به استقبال من میآمدند: آدم در پیش ایشان و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
گذری بر حیاتی عارفانه:
مفسر فقیه و وارسته آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در سال ١٢٨٣شمسی در خانواده ای اصیل ومذهبی در تهران متولد شد.پدرش مرحوم حاج محمد تقی و برادرش مرحوم حاج آقارضاشاهپوری از تجار متعهد و مورداطمینان دربین بازاریان بودند.مرحوم حاج آقا رضا به انتخاب مرحوم آیت الله العظمی بروجردی تا آخر عمر در سمت سرپرستی مسجد اعظم قم تلاشی مخلصانه وموفق داشت.
مرحوم میرزا پس از تحصیل دوره ابتدایی اخذ گواهی سیکل از مدرسه ثروت تهران برای فراگیری علوم دینی راهی قم شد.پس از چند سال سکونت در آن شهروگذراندن مقدمات وبخشی از سطوح به نجف اشرف رفت. در توقف دو ساله خود در نجف اشرف از محضر اساتیدی چون آیت الله حاج شیخ مرتضی طالقانی ومرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی بهره های علمی واخلاقی فراوانی برد. با این که تصمیم داشت در نجف بماند وبه ادامه تحصیل بپردازد از والده مکرمه اش نامه ای دریافت کرد که وی را به مراجعت به تهران فرا میخواند لذاعلی رغم میل باطنی اش از آنجا که به گفته خویش (تحصیل را واجب واطاعت از امر مادر را اوجب میدانست) به تهران برگشت وپس از گذشت سه روز از مراسم ساده ازدواجی که قبلا تدارکش رادیده بودند رهسپار مشهد مقدس شده بود واین حدود سال ١٣١٢ شمسی بود.
در مشهد که اینک در آن رحل اقامت افکنده بود پس از پایان تحصیل سطح در محضر مرحوم آیت ا... شیخ هاشم قزوینی در حوزه درس خارج فقه واصول ومعارف مرحوم آیت ا...غروی اصفهانی حاضر می شود وتا پایان عمر استاد نزدیک ١٠ سال از محضر وی مبانی اصولی مرحوم آیت ا... میرزای نایینی وفقه ومعارف اهل البیت (ع) را فرا می گیرد سالیان ملازمت با مرحوم آیت ا... میرزا مهدی در دوران شکل گیری شخصیت علمی واخلاقی او بود مکتب استاد چنان در او رسوخ کرده بود که تا پایان عمر در تبیین وترویج مبانی وخط مشی اعتقادی او کوشش داشت در کتابها ودرسهای خود همواره به تبیین وتفسیر معارف بر اساس اندیشه ای استاد می پرداخت .
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من
در سایه تو بلبل باغ جهان شدم
اول زتحت وفوق وجودم خبرنبود
درمکتب غم توچنین نکته دان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
ازآن زمان که فتنه چشمت به من رسید
ایمن ز شر فتنه آخر زمان شدم
مرحوم میرزا پس از نیل به مدارج عالیه علوم متعارف حوزه وکسب کمالات معنوی واخلاقی به تدریس وتالیف پرداخت ودر انتخاب موضوع درس همواره به نیاز جامعه ومصلحت مسلمین وطلاب عنایت داشت سالیانی دراز خارج از فقه واصول درس می گفت ومعارف رابراساس آموخته های مکتب مرحوم میرزای غروی تدریس می کرد وبه درخواست طلاب یکی دودوره به تدریس شرح منظومه سبزواری پرداخت وسپس به تفسیر قرآن همت گماشت ودلیل آن را تنها اقتضای مصلحت می شمرد محل تدریس ایشان غالبا مدرس فوقانی مدرسه میرزا جعفر بود وپس از بسته شدن مدرسه در مسجد حاج ملا حیدر درس می گفت در ایراد مطالب بسیار مراقب بود که احترام بزرگان علمی ودینی کاسته نشود واهانت به آنان را گناهی کبیره می شمرد در نقد آراء دیگران نیز به دلیل پرهیز از تنزل مقام ایشان نام فردی را به میان نمی آورد واگر نا خواسته برزبانش جاری می شد نخست او را به بزرگی وعظمت علمی می ستود وعلو مقامش را می شناسانید سپس در نهایت تواضع به نقد نظر او می پرداخت چنان که یک بار نام مرحوم صاحب جواهر را بر زبان آورد ابتدا به تمجید مقام او می پرداخت ولختی از خدمات علمی وارزش کتاب بی نظیرش (جواهر الکلام) سخن راند آنگاه نقد خود را ناشی از نفهمیدن سخن وی دانست وبرای درک آن از شاگردان مدد خواست اگر از رای ونظر خود عدول می کرد یا در بحث وگفتگو مجاب می شد با شجاعت وصراحت می فرمود ((من اشتباه کردم ویا غلط گفتم)) .
در تالیف نیز تابع وظیفه دینی ومسئوولیت شرعی واجتماعی بود وتخلف وتاخیر در آن را در صورتی که تکلیف را احساس می کرد جایز نمی شمرد از چاپ هیچ کدام از آثار خود بهره مادی نبرد آنچه در چاپ کتاب هزینه کرده بود دقیقا محاسبه می کرد وقیمت کتاب را براساس آن تعیین می نمود وبرای خود هیچ منظورنمی فرمود نام وعنوان خود را برروی جلد نمی نوشت بلکه به عبارت ((تالیف (ج – زارع ) یا (ج) یا (جواد) واین اواخر (جواد تهرانی) اکتفا می کرد وقتی از ایشان سوال شد نام فامیلی شما که زارع نیست چرا برروی جلد کتابتان نوشته اید :تالیف (ج – زارع ) ؟ فرمود : معنوی لغوی زارع را قصد کردم چه (( الدنیا مزرعة الاخرة )) وما در این دنیا زارع هستیم آری مرحوم میرزا دنیای ناپایدار را در پرتو احادیث – کشتزاری می دید وخویشتن را برزیگری که نیک می کارد تا نیک بدرود .
آثار چاپ شده وی که برخی از آنها بارها به چاپ مجدد رسیده است بدین شرح است:
١- بررسی در پیرامون اسلام
٢- فلسفه بشری واسلامی (در بیان و رد مبانی فلسفه کمونیسم )
٣- بهایی چه می گوید ؟(در رد فرقه ضالة بهائیت )
٤- عارف وصوفی چه می گویند ؟
٥- میزان المطالب (٢-١ ) (شامل مباحث کلامی بر اساس قرآن وعترت
٦- آیین زندگی ودرسهای اخلاق اسلامی