لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
شیعه و تجدد خواهی
مقدمه
برای بررسی شیعه و مقوله تجدد، گفته ها ونوشته های رهبر کبیر انقلاب از تمام منابع افضل تر و روشن تر می باشد. در همین راستا برای تدوین و تنظیم این تحقیق از گفته های امام خمینی (ره) بهره برده شده است، تا بحث به روشنی تبیین گردد.
امام خمینی(ره) گفتمان تجدد اسلامی
گسست از سنت اقتدار و طرحی برای تاسیس نظم جدید بر بنیاد آموزههای دین، ویژگی عمده تجدد اسلامی در حوزه فکر سیاسی است، و هر پژوهنده تاریخ اندیشه در تمدن اسلامی، چنین تجدید بنایی را در سیمای نظام «جمهوری اسلامی» چونان نتیجه پیکار الهی - سیاسی امام خمینی (ره) ملاحظه میکند.
روشن است که سرچشمههای سنتستیزی و نوگرایی اسلامی و مکنون در بنیاد نظام جدید بگونهای است که هرگز نمیتوان بر پایه سنتهای فلسفی بزرگی چون فارابی، ابن سینا و صدرالمتالهین از یک سوی، و بخش عظیمی از میراث فقه شیعه از سوی دیگر، توجیهی نظری بر وجوب و وجود آن در هفت اقلیم تفکر اسلامی تدارک نمود. لاجرم باید سراغ اندیشهای در آثار امام(ره) رفت که با تهافت همان سنتبه طرحی از نظم و تمدن جدید توفیق یافته و طلوع گونهای خاص از تجدد اسلامی - سیاسی را نوید داده است.
اما، هرچند که مشاهده یا لمس این «تفاوت» میان اندیشه امام(ره) و سنتسیاسی مسلمین کار چندان دشواری نیست، لیکن توضیح علمی این دگردیسی آغاز شده در «گفتمان سیاسی شیعه» نیز آسان نمینماید. بنابراین، آن چه در این مختصر میآید، نه توصیف همه وجوه این تحول، بلکه صرفا بخشی از خصایص منطقی گفتمان جدید است.
به هر حال، اگر این فرض درستباشد که; اندیشه امام(ره)، یا به طور کلی تجدد اسلامی، در واقع، به معنای آغاز نوعی تجدید - اگر نه خروج کامل - از سنتسیاسی گذشته است، شاید بتوان با تکیه بر «تحلیل گفتمانی»، تمایزات اساسی آن را با ارکان تفکر قدیم اسلامی برجسته نموده، و مقدمات نظری برای تحلیل فهم جدید امام (ره) از نصوص دینی فراهم نمود.
مختصات تجدد اسلامی
وقتی سخن از نوگرایی و تجدد در جامعه اسلامی است، در واقع، دو مفروض اساسی را به همراه دارد; نخست آنکه روند یا پروژه تجدد الزاما یک خطی و منحصر به الگوی تجدد سکولار و غربی نیست. و با توجه به خصائص قیاس ناپذیری و تکثر و ترجمه ناپذیری (untranslatability) قهری فرهنگها و تمدنها، تعمیم خصایص پدیدههای نوگرایانه در فرهنگی چون فرهنگ غرب بر دیگر تمدنها، موانع نظری و عملی فراوانی دارد; ثانیا فرهنگ اسلامی نشان داده است که ضمن حفظ ارزشهای اساسی دین، توان نظری گستردهای برای تولید یا حداقل انطباق با بسیاری از عناصر و الزامات زندگی و سیاست مدرن را دارد. تحولات سده اخیر در فرهنگ سیاسی اسلامی از یک سو، و بخصوص تلاشهای نوگرایانه حضرت امام به عنوان یکی از مهمترین نمایندگان اجتهاد اسلامی از سوی دیگر، عدم تعارض دین و تجدد، و فراتر از آن مختصات منحصر به فرد تجدد در جامعه اسلامی را نشان میدهد. درستبه همین دلیل است که به نظر میرسد که سخن از «تجدد اسلامی» خالی از مبانی و خاستگاههای نظری نمیباشد. در سطور ذیل، برخی مختصات تجدد اسلامی را با تکیه بر آثار حضرت امام(ره) و به اجمال مورد اشاره قرار میدهیم.
1- آزادی اسلامی
نخستین ویژگی تجربه تجدد، طرح «آزادی» و مشخصه اقتدار گریز آن است. آزادی چیزی است که در ذات خود، بعضا ملازم با نقد گذشته است. میتوان گفت که وجه غالب مفهوم آزادی، جهتگیری آن به سمت آینده است و چنان ساخته شده است که نفوذ عظیمی در دگرگونی سنتها و سازماندهی مجدد آنها بر اساس الزامات حال و آینده دارد. بدین ترتیب، هرچند آزادی مغایر با مطلق سنت نیست، اما بازسازیهای گستردهای نیز در همان سنتها ایجاد میکند. لیکن آنچه در تجدد اسلامی ملحوظ است، بنیاد آزادی و بازاندیشی در سنتهای گذشته، بر اساس اسلام و نصوص اسلامی است. امام خمینی(ره) یکی از مهمترین اهداف مبارزه خود را مبارزه برای آزادی معرفی میکند و میگوید; «زندگانی که در آن آزادی نباشد، زندگانی نیست. زندگانی که در آن استقلال نباشد... اینکه زندگانی نیست». (1)
در عین حال اضافه میکند که;
«اگر تمام آزادیها را به ما بدهند و تمام استقلالها را بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگیرند، ما نمیخواهیم ما بیزار هستیم از آزادی منهای قرآن، ما بیزار هستیم از استقلال منهای اسلام». (2)
نکات و اظهارات فوق، ماهیت و جهت آزادی در تجدد اسلامی را نشان میدهد. حضرت امام(ره) به عنوان یک مجتهد شیعی در حالی که در جست و جوی آزادی است اما هرگز بین دین و آزادی تمایزی نمیافکند بلکه معتقد است که آزادی با تمام ویژگیهای خاص خود، در درون اسلام نهفته است و باید ظرافتها و ظرفیتهای آن را کشف و اجرا کرد. امام به عنوان یک جمعبندی از مفهوم آزادی اسلامی میفرماید:
«اسلام هم آزادی دارد اما آزادی [به معنای] بیبند و باری نه، آزادی غربی ما نمیخواهیم، بیبندو باری است این... آزادیای که ما میخواهیم، آزادی در پناه قرآن ما میخواهیم، استقلال میخواهیم، آن استقلالی که... اسلام بیمهاش کند.» (3)
امام خمینی(ره) در ادامه تحلیل خود درباره نسبت اسلام با آزادی اشارات بسیار ظریفی دارد. وی در مصاحبهای با اوریانا فالاچی، در پاسخ به این سؤال که چرا در طراحی نظام سیاسی بعد از انقلاب اسلامی روی کلمه «دموکراتیک» خط کشیده و نوشتهاند «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر، توضیح میدهد که افزودن قید دموکراتیک به اسلام ممکن است این توهم را ایجاد کند که محتوای اسلام خالی از دموکراسی است در حالی که در اسلام همه چیزها (از جمله آزادی و دموکراسی) به نحو بالاتر و مهمترش هست. (4)
بنیانگذار جمهوری اسلامی با تکیه بر تحلیل فوق از آزادی و تجدد اسلامی، در پیامی به مناسبتسومین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، تاکید میکنند که;
«بارها گفتهام مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیم ندارند و هیچ فرد و گروه و دستهای حق تحمیل فرد و یا افرادی را به مردم ندارند. جامعه اسلامی ایران که با درایت و رشد سیاسی خود جمهوری اسلامی و ارزشهای والای آن و حاکمیت قوانین خدا را پذیرفتهاند و به این بیعت و این پیمان بزرگ وفادار ماندهاند، مسلم قدرت تشخیص و انتخاب کاندیدای اصلح را دارند. البته مشورت در کارها از دستورات اسلامی است... ولی هیچ کس نباید توقع داشته باشد که دیگران اظهار نظر و اظهار وجود نکنند.» (5)
عبارت فوق هرچند طولانی است، اما تمایز و فاصله قطعی «گفتمان تجدد اسلامی»، و امام خمینی به عنوان بزرگترین نماینده آن را، با دو الگوی تجدد اروپایی و نیز سنت قدیم اسلامی، بوضوح نشان میدهد. ضمن پرهیز از مشکلات مکنون در آزادی و تجدد غربی، به طور ضمنی و بنیادی اقتدار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 57
مقدمه:
شیعه ، این گروه پیرو ، در انتظار حکومتی است که در آن خودها زنده شوند و نور ایمان و فروغ عدل و فضیلت ، بر پهنه گیتی گسترده شود و طومار سیاهی و تباهی در هم پیچیدده شده ، حکومتی جهانی توسط راهبری الهی که میراث بر مرسلین است برای نشر آیین حق که همان اسلام است تشکیل گردد. به همین جهت از ابتدای پیدایش تشیع یعنی همان دوران حیات پیامبر گرامی که به طرفداری از علی (ع) به وجود آمد در سامان بخشیدن به چنین حکومتی شیعه به حرکت درآمده و در رهگذر تکامل خویش در انتظار آن حکومت بوده است علی (ع) و یارانش در شرایط زمانی و مکانی آن روز که خفقان بر سراسر کشورهای اسلامی حاکم بود وخلافت و جانشینی پیامبر (ع) از مسیر اصلی و اسلامی خود منحرف شده بود به عنوان اعتراض بر خلاف ناحقی که فقط بر اساس امیال وآرزوهای گروهی خیانتکار پی ریزی شده بود ، آمادگی خود را در تشکیل این حکومت به گونه های مختلفی اعلام کردند.
خطابه های آتشین حضرت علی (ع) در معرفی شخصیت علمی وسیاسی و معنوی خود و ناروا بودن حکومت کسانی که جامه خلافت را به یغما برده بودند و بر تنشان بی قواره می نمود فرمود: آگاه باشید سوگند به خدا که خلافت اسلامی را مانند پیراهن به بر کرده در حالی که می دانست من ( بر خلافت ) مانند قطب وسط آسیا هستم ( و از هر حین بر این مقام سزاوارترم زیرا که ) علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیلاب روان است و هیچ پرواز کننده ای در فضای علم و دانش و حکمت به اوج رفعت و بلندی مقام من نخواهد رسید.
و آنگاه در نشان دادن بی لیاقتی کسانی که مسئولان اصلی سقوط و انحطاط مسلمانان بودند سخن را چنان ادامه می دهد که بینش هر انسانی را نسبت به موقعیت زمانی آن حضرت روشن می سازد که آن رهبر بزرگ با چه خفقانی روبرو بوده و با این شرایط خطرناک چگونه اعتراض خویش را آشکار ساخته و آنگاه با چه مشقتی در بیداری اذهان مردم سکوت کرده و در زمان سکوت خود چگونه صبر کرده است آن حضرت می فرماید : صبر و شکیبایی را خردمندی دانستم بنابراین صبر کردم همانند کسی که جشمانش را خاشاک وغبار و راه گلویش را استخوان گرفته باشد و میراث خود را به تارج رفته می دیدم.
دیگر سخنان حضرت علی (ع) در موارد دیگر خروشیدن او علیه حاکمان و ستم پیشه و جنایتکار و نوید برای انجام حکومت عدل و همچنین برخورد ساخته شدگان مکتبش پیروان راستین او که برای نابودی بی عدالتی قیام کردند همچون سلمان بزرگ ابوذر راستگفتار ، عمار و مقداد که در برابر غاصبان حق علی (ع) ایستادگی کردند و شلاق خورده یا تبعید شدند فقط به عنوان اعتراض بر غارتگران عدل و داد بود .
تولد منجی عالم بشریت
دوازدهمین پیشوای معصوم حضرت حجه ابن الحسن المهدی ( امام زمان ) در نیمه شعبان سال 255 هجری در شهر سامراء دیده به جهان گشوده و همنام پیامبر اسلام وهم کنیه آن حضرت ابوالقاسم است ولی پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلی او نهی فرموده اند از جمله القاب آن حضرت قائم ، خلف صالح ، صاحب الزمان ، بقیه الله است و مشهورترین آنها مهدی می باشد. پدرش پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و مادرش بانوی گرامی اسلام نرجس است که به نام ریحانه « سوسن » و «صقیل» نیز از او یاد شده است میزان فضیلت و معنویت نرجس خاتون تا آن حد والا بود که حکیمه خواهر امام هادی (ع) که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود او را سرآمد و سرور خاندان خویش و خود را خدمتگذار او نامید حضرت مهدی دو دوره غیبت داشت یکی کوتاه مدت غیبت صغری و دیگری دراز مدت غیبت کبری ، اولی از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خواصه ادامه داشته ، و دومی با پایان دوره نخست آغاز شد وتا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید.
پنهان داشتن نام و مکان امام
گرچه امکان رؤیت حضرت مهدی در دوران غیبت صغری برای نواب خاص و برخی از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایی صورت می گرفت اما به دلیل مشکلات سیاسی هر یک از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشای محل او در سطح عمومی خودداری ورزند زیرا در غیر اینصورت جان امام از سوی حکومت وقت به خطر می افتاد این سیاست استتار و پنهانکاری دقیقاً بر اساس دستور و راهنمایی خود امام صورت می گرفت چنانکه روزی ابتداءاً و بدون اینکه سئوالی از حضرت در این باره شده باشد توقیعی به این مضمون خطاب به محمدبن عثمان سفیر دوم صادر شد کسانی که از اسم من می پرسند باید بدانید اگر سکوت کنند بهشت و اگر حرفی بزنند جهنم در انتظار آنان است چه اینان اگر به اسم واقف شوند آن را فاش می سازند و اگر از مکان آگاه شوند آن را نشان می دهند همچنین روزی عبدالله بن جعفر حمیدی و احمدبن اسحاق شعری که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته شیعی بودند در دیواری که با عثمان بن سعید ( سفیر اول ) داشتند از وی پرسیدند آیا جانشین امام عسکری (ع) را دیده است ؟ وی پاسخ مثبت داد و از نام آن حضرت پرسش کردند وی از گفتن آن خودداری کرد و گفت : بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید و من این سخن را از پیش خود نمی گویم چه اختیاری ندارم که حلالی را حرام یا حرامی را حلال کنم بلکه این به دستور خود اوست زیرا حکومت عباسی بر این باور است که امام عسکری در گذشته ، فرزندی از خود باقی نگذاشته است و به همین دلیل نیز ارثیة او را بین کسانی تقسیم کردند که وارث آن حضرت نبودند و جعفر کذاب و مادر حضرت عسکری و این موضوع با صبر و سکوت امام روبرو گردید و اینک کسی جرأت ندارد با خانوادة او ارتباط برقرار کند یا چیزی از آنها بپرسد و اگر اسم امام فاش شود و مورد تعقیب قرار می گیرد زینهار ! زینهار ! خدا را در نظر بگیرید و از این بحثها خودداری کنید.
مبارزه با مدعیان دروغین نیابت
مبارزه با غلات و مدعیان دروغین بابیت و نیابت و وکالت و افشای ادعاهای باطل آنان را نیز باید به فعالیتهای نواب اربعه افزود چنانکه در سیره امام هادی توضیح دادیم گروهی از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بی اساس از قبیل ربوبیت و الوهیت ائمه مقاماتی برای خود ادعا می کردند و به نام امام از مردم خمس یا وجوه دیگر را می گرفتند و این موضوع
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
شیعه چگونه شکل گرفت؟
آشنایی با فرقه های اسلامی (7)آفتاب: شیعه یکی از فرقه های اسلامی است و تأثیرات شگرفی بر تفکر اسلامی و حتی فقه سایر فرقه های اسلامی داشته است. نحوه شکل گیری مذهب شیعه را به روایت استاد علامه طباطبایى (از کتاب شیعه در اسلام ایشان) نقل می کنیم.آغاز پیدایش«شیعه»را که براى اولین بار به شیعه على علیه السلام (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت علیهم السلام) معروف شدند،همان زمان حیات پیغمبر اکرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامى در 23 سال زمان بعثت،موجبات زیادى در بر داشت که طبعا پیدایش چنین جمعیتى را در میان یاران پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم ایجاب مىکرد (1) .
الف:پیغمبر اکرم در اولین روزهاى بعثت که به نص قرآن مأموریت یافت که خویشان نزدیکتر خود را به دین خود دعوت کند (2) صریحا به ایشان فرمود که هر یک از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد،و زیر و جانشین و وصى من است.على علیه السلام پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت ووعدههاى خود را (3) تقبل نمود و عادتا محال است که رهبر نهضتى در اولین روز نهضت و قیام خود یکى از یاران نهضت را به سمت وزیرى و جانشینى به بیگانگان معرفى کند،ولى به یاران و دوستان سر تا پا فداکار خود نشناساند یا تنها او را با امتیاز وزیرى و جانشینى بشناسد و بشناساند ولى در تمام دوره زندگى و دعوت خود،او را از وظایف وزیرى معزول و احترام مقام جانشینى او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقى میان او و دیگران نگذارد. ب:پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت مستفیض و متواترـکه سنى و شیعه روایت کردهاندـتصریح فرموده که على (4) علیه السلام در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است،هر سخنى که گوید و هر کارى که کند با دعوت دینى مطابقت کامل دارد وداناترین (5) مردم است به معارف و شرایع اسلام.
ج:على علیه السلام خدمات گرانبهایى انجام داده و فداکاریهاى شگفتانگیزى کرده بود،مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اکرم در شب هجرت (6) و فتوحاتى که در جنگهاى بدر و احد و خندق و خیبر به دست وى صورت گرفته بود که اگر پاى وى در یکى از این وقایع در میان نبود،اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق،ریشه کن شده بودند (7) .
د:جریان«غدیر خم»که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در آنجا على علیه السلام را به ولایت عامه مردم نصب و معرفى کرده و او را مانند خود متولى قرار داده بود (8) .
بدیهى است این چنین امتیازات و فضائل اختصاصى دیگر که مورد اتفاق همگان بود (9) و علاقه مفرطى که پیغمبر اکرم بهعلى علیه السلام داشت (10) ،طبعا عدهاى از یاران پیغمبر اکرم را که شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وا میداشت که على علیه السلام را دوست داشته به دورش گرد آیند و از وى پیروى کنند،چنانکه عدهاى را بر حسد و کینه آن حضرت وا مىداشت.
گذشته از همه اینها نام«شیعه على»و«شیعه اهل بیت»در سخنان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بسیار دیده مىشود (11) .
سبب جدا شدن اقلیت شیعه از اکثریت سنى و بروز اختلاف هواخواهان و پیروان على علیه السلام نظر به مقام و منزلتى که آن حضرت پیش پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و صحابه و مسلمانان داشت مسلم مىداشتند که خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیغمبر اکرم از آن على علیه السلام مىباشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز جزء حوادثى که درروزهاى بیمارى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به ظهور پیوست (12) نظر آنان را تأیید مىکرد.
ولى بر خلاف انتظار آنان درست در حالى که پیغمبر اکرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت و عدهاى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهیزاتى بودند که خبر یافتند عدهاى دیگرـکه بعدا اکثریت را بردندـبا کمال عجله و بى آنکه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اکرم و هوادارانشان مشورت کنند و حتى کمترین اطلاعى بدهند،از پیش خود در قیافه خیرخواهى،براى مسلمانان خلیفه معین نمودهاند و على و یارانش را در برابر کارى انجام یافته قرار دادهاند (13) .على علیه السلام و هواداران اومانند عباس و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابى و کارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نیز کردهاند ولى پاسخ شنیدند که صلاح مسلمانان در همین بود (14) .
این انتقاد و اعتراف بود که اقلیتى را از اکثریت جدا کرد و پیروان على علیه السلام را به همین نام«شیعه على»به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضاى سیاست وقت،مراقب بود که اقلیت نامبرده به این نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقلیت و اکثریت منقسم نگردد بلکه خلافت را اجماعى مىشمردند و معترض را متخلف از بیعت و متخلف از جماعت مسلمانان مىنامیدند و گاهى با تعبیرات زشت دیگر یاد مىکردند (15) .
البته شیعه همان روزهاى نخستین،محکوم سیاست وقت شده نتوانست با مجرد اعتراض،کارى از پیش ببرد و على علیه السلام نیز به منظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروى کافى دست به یک قیام خونین نزد،ولى جمعیت معترضین از جهت عقیده تسلیم اکثریت نشدند و جانشینى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و مرجعیت علمى را حق طلق على علیه السلام مىدانستند (16) و مراجعه علمى و معنوىرا تنها به آن حضرت روا مىدیدند و به سوى او دعوت مىکردند (17) .
دو مسئله جانشینى و مرجعیت علمى «شیعه»طبق آنچه از تعالیم اسلامى به دست آورده بود معتقد بود که آنچه براى جامعه در درجه اول اهمیت است،روشن شدن تعالیم اسلام و فرهنگ دینى است (18) و در درجه تالى آن،جریان کامل آنها در میان جامعه مىباشد.
و به عبارت دیگر اولا:افراد جامعه به جهان و انسان با چشم واقع بینى نگاه کرده،وظایف انسانى خود را (به طورى که صلاح واقعى است) بدانند و بجا آورند اگر چه مخالف دلخواهشان باشد.
ثانیا:یک حکومت دینى نظم واقعى اسلامى را در جامعه حفظ و اجرا نماید و به طورى که مردم کسى را جز خدا نپرستند و از آزادى کامل و عدالت فردى و اجتماعى بر خوردار شوند،و این دو مقصود به دست کسى باید انجام یابد که عصمت و مصونیت خدایى داشته باشد و گرنه ممکن است کسانى مصدر حکم یا مرجع علم قرار گیرند که در زمینه وظایف محوله خود،از انحراف فکر یا خیانت سالم نباشد و تدریجا ولایت عادله آزادیبخش اسلامى به سلطنت استبدادى و ملک کسرایى و قیصرى تبدیل شود و معارف پاک دینى مانند معارف ادیان دیگر دستخوش تحریف و تغییر دانشمندان بلهوس و خودخواه گردد و تنها کسى که به تصدیق پیغمبر اکرم در اعمال و اقوال خود مصیب و روش او با کتاب خدا و سنت پیغمبر مطابقت کامل داشت همان على علیه السلام بود (19) .
و اگر چنانچه اکثریت مىگفتند قریش با خلافت حقه على مخالف بودند،لازم بود مخالفین را بحق وادارند و سرکشان را به جاى خود بنشانند چنانکه با جماعتى که در دادن زکات امتناع داشتند،جنگیدند و از گرفتن زکات صرفنظر نکردند نه اینکه از ترس مخالفت قریش،حق را بکشند .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 181
علی به حق بوده و مخالفان او اشتباه کردند
در مورد اختلاف میان علی رضی الله عنه و معاویه اهل سنت بر این متفقند که علی رضی الله عنه بر حق بوده و معاویه و کسانی که بااو بودند از حکومت علی سرپیچی کرده بودند. اهل سنت از شیعیان میخواهند حتی یک نوشته در عقیده اهل سنتبیاورند که مغایر این موضوع اهل سنت باشد. بر عکس اهل سنت میتوانند صدها کتاب از بزرگان خود در عقیدهبیاورند و به ایشان ثابت کنند که اهل سنت خروج معاویه بر علی را عملی اشتباه میدانند. پس چرا شیعیان سعی دارندکه اهل سنت را در صف معاویه و مخالفت علی جلوه دهند و چرا سعی میکنند اهل سنت را به بنی امیه نسبت دهند وآنان را دشمنان اهل بیت معرفی کنند.
متأسفانه دیری نپائید که این اختلاف رنگی مذهبی گرفت و شیعیان گروهی مستقل و دارای روش جدیدی در اصول وعقاید و فقه و مواریث شدند. اما اختلاف میان علی و معاویه در این سطح نبوده و آنان در اصول و عقاید و غیر اختلافینداشتند. بلکه اختلاف آنها در مسایل حکومتی و سلایق شخصی بود و ربطی به آنچه از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم آموختهبودند نداشت. برای اثبات این ادعای خود دلایلی از کتب خود شیعیان میآوریم. مهمترین منبع شیعه نهج البلاغهاست که در آن روایت نسبت داده شده به علی رضی الله عنه جمع آوری شده است. در نهج البلاغه ج 3 ص 114 به نقل ازایشان چنین آمده است: ابتدای کار اینگونه بود که ما با اهالی شام برخورد کردیم، روشن است که خدایمان یکی وپیامبرمان یکی است و دوت همه ما به اسلام است. ما از آنها چیز بیشتری غیر از ایمان به خدا و تصدیق پیامبرش صلی الله علیه وسلم نمیخواهند. آنچه که ما و آنها در آن اختلاف کردیم خون عثمان رضی الله عنه بود.
بنابراین گفته آنحضرت و بر خلاف آنچه شیعیان میگویند، جز مسئله قتل عثمان رضی الله عنه اختلاف دیگری میان علی واصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم وجود نداشته است. حضرت علی رضی الله عنه از تفرقه و جدائی میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم حسرتمیخورد و اینگونه در مرگ آنها مرثیه میگفت: کجایند آن قومی که به اسلام دعوت داده شدند، پس آن را پذیرفتند،قرآن را خواندند و آن حکم قرار دادند، چشمهایشان از گریه خشکیده و شکمهایشان از روزه گرفتن به کمرهایشانچسبیده بود. دندانهایشان از تضرع و التماس به درگاه خداوند خشکیده، چهره هایشان از شب زنده داری زرد و از خداترسی خسته بنظر میرسید. آنها برادرانم بودند که رفتند، پس ما حق داریم تشنه دیدار آنها باشیم و از جدائی آنهاانگشت غم به دهان بگیریم (نهج البلاغه ص235)
این سخن حکایت از روابط دوستانه و محکم میان علی و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم میکند، کمااینکه علی دخترش ام کلثومرا به نکاح عمر بن خطاب رضی الله عنه در آورد. کتابهائی از اهل تشیع مانند کافی کلینی ج5 ص346 و استبصار طوسی ج3ص350 و منتهی الامال قمی ج1 ص184 به این حقیقت اعتراف کردهاند.
هنگامیکه عمر بن خطاب رضی الله عنه شخصاً میخواست در جنگ با رومیها شرکت کند با علی رضی الله عنه مشورت نمود.حضرت علی رضی الله عنه او را از رفتن منع کرد و گفت او باید باقی بماند زیرا که او قلعه و نماد اعراب و حامی و پناهگاهمسلمین است. (نهج البلاغه، ج2 ص18) سپس حضرت علی به او گفت: اگر عجمها ترا ببینند میگویند این ریشه ونقطه قوت اعراب است و اگر ریشه را قطع کردید در امان خواهید بود. عمر رأی را پذیرفته و به جنگ نرفت. (نهجالبلاغه ج2 ص30)
همچنین در نهج البلاغه ج3، ص2 آمده است که علی گرهی از مردم را دید که بدگوئی عثمان را میکردند. حضرت علیایشان را مذمت نمود و میگفت: مردم بدگوئی او را میکنند و من مردی از مهاجرین بودم که سعی بسیار در دلجوئی اومیکردم.
علی رضی الله عنه از شدت دوستی خلفای ثلاثه سه تن از فرزندان خویش را بنام آنها نامگذاری کرد، به نامهای ابوبکر، عمر وعثمان. گرچه عامه شیعیان از این حقایق آگاه نیستند اما کتابهای شیعیان به این موضوع اقرار دارند. مانند کتابهای اعلامالوری طبرسی ص302، ارشاد المفید 186، تاریخ یعقوبی ج2 ص213، مقاتل الطالبین ابی فرج اصفهانی ص142،کشف الغمه اردبیلی ج2 ص64 و جلاء العیون مجلسی ص182.
در جایی دیگر علی رضی الله عنه اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم را چنین توصیف میکند:
من یاران محمد صلی الله علیه وسلم را دیدم، هیچکس از شما مثل آنها نیست. ایشان صبح میکردند ژولیده موی و غبار آلود، شبها درقیام و سجود بودند، غروبها پیشانیهایشان بر خاک بود. از یاد روز قیامت بر شعلههای آتش میایستادند. پیشانیهایشاندر اثر سجدههای طولانی سائیده شده بود و از ذکر خدا اشک بر چشمانشان جاری میشد و گریبانهایشان را تر میکرد.
از ترس خدا و امید ثواب او چنان میلرزیدند که درختان از باد و طوفان (نهج البلاغه ص190 ـ189)
حسین رضی الله عنه نیز فرزندانش را ابوبکر و عمر نام نهاد و فرزندان حسین هم برای گرامیداشت ابوبکر و عمر فرزندان خودرا به این اسامی نام نهادند و این واقعیتی است که علماء شیعه نیز در کتابهایشان به آن اعتراف کردهاند. ملاحظه کنیداعلام الوری ص213، تاریخ یعقوبی ج2 ص228، مقاتل الطالبین ص78 و 116، التنبیه والاشراف مسعودی (شیعی)ص263 و جلاء العیون مجلسی ص582.
موسی بن جعفر که بنابر اعتقاد شیعه امام هفتم است، یکی از فرزندان خود را ابوبکر نام نهاد. کتاب کشف الغمه ج2ص217 و مقاتل الطالبین ص561 این موضوع را ذکر کردهاند. همچنین امام مذکور دخترش را عائشه نام گذاشت. پدربزرگ او علی بن حسین بن علی بن ابی طالب نیز دخترش را عائشه نامیده بود (کشف الغمه والفصول الهمه صـ: 283) همچنین امام دهم شیعیان علی بن محمد هادی پسری بنام حسن و دختری بنام عائشه داشت. (کشف الغمه جـ: 2 صـ: 324 والفصول المهمه صـ: 283).
عبد الله بن جعفر بی أبی طالب فرزندش را ابوبکر نام نهاد. (مقاتل الطالبین ص123) حسن بن علی سه فرزند داشت که یکی از آنها عمر نام داشت. (تاریخ یعقوبی ج2 ص228 و عمدة الطالب ص81 و الفصول المهمه ص166).
این همه دال بر این است که موضع شیعیان نسبت به اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم موضع اهل بیت نیست! و گرنه آیا از شیعیانکسی هست که فرزندانش را ابوبکر یا عائشه یا عمر نامگذاری کند؟ با توجه به اینکه اهل بیت این کار را کرده اند ما در اینجا ادعای دوستی و ارادت شیعیان نسبت به اهل بیت را امتحان کرده و میگوئیم: از اهل بیت در نامگذاری فرزندانتان بنام خلفای سه گانه و عائشه پیروی کنید وگرنه ادعای ارادت و پیرویتان از اهل بیت جز ادعائی بی محتوا و عاری از حقیقت چیز دیگری نخواهد بود.
طبرسی از امام باقر روایت میکند که گفت: من منکر فضیلت عمر نیستم اما ابوبکر از عمر افضل است (الاحتجاجطبرسی ص230) مردی از محمد بن علی متعجب شد وقتی دید او ابوبکر را متصف به صدیق میکند و پرسید آیا تو نیز او را موصوف بهصدیق میکنی؟ محمد بن علی گفت: بلی، و هر کس او را صدیق نگوید قولش را در دنیا و آخرت تصدیق نخواهد کرد(کشف الغمه ج2 ص174)
تمام روایاتی که ذکر میشود توسط بزرگترین و برجستهترین علماء و مراجع شیعه در مهمترین کتب ایشان روایت شدهاست و ما از منابع خود شیعیان استدلال میکنیم. از جعفر بن محمد امام ششم شیعیان روایت است که زنی داناخدمت ایشان رسید و از او در مورد ابوبکر و عمر سوال نمود. محمد بن جعفر در جواب آن زن گفت: آن دو را دوستبدار. آن زن گفت: من آنگاه که به ملاقات پروردگارم شتافتم به او میگویم تو مرا به دوستی آنها امر کرده بودی. امام درجواب گفت: بلی (الکافی، الروضه، ج8 ص101)
جعفر صادق پیوسته میگفت: ولدنی ابوبکر مرتین. بخاطر اینکه نسبت جعفر صادق از دو طرف به ابوبکر میرسد. اولاز طریق مادرش، فاطمه بنت قاسم، که قاسم فرزند ابوبکر است. و دوم از طریق مادربزرگش اسماء بنت عبدالرحمن بنابوبکر که مادر فاطمه میباشد. (عمدة الطالب ص195 چاپ ایران و الارشاد المفید ص186 و الکافی، الحجه، ج1ص472)
مسعودی میگوید: عثمان در حال تلاوت قرآن کشته شد. زنش فریاد برآورد که امیرالمؤمنین را کشتند. آنگاه حسن وحسین داخل خانه آمدند و عثمان را در حالی یافتند که روحش پرواز کرده بود و بر او گریستند. این خبر به علی، طلحه و زبیر (رضی الله عنهما) رسید علی (رضی الله عنه) به درون خانه آمد در حالیکه پریشان و غمگین بود بر صورت حسن سیلی زد و مشتی بر سینه حسین کوبید و گفت: امیر المؤمنین چگونه کشته شد, در حالیکه شما نزدیک خانه بودید و به محمد بن طلحه ناسزا گفت و عبد الله بن زبیر را لعنت کرد. (مروج الذهب مسعودی ج2 ص344)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 53
شیعه در شروع سلسله قاجار
پایه گذاری نظام سیاسی و اجتماعی مذهب شیعه امروز
تشیّع «اثنی عشری » از سال 907 قمری که توسط شاه اسماعیل صفوی مذهب رسمی ایران شد، تا اول سلسله قاجاریه دورانهای مختلفی را پشت سر گذاشت . در دوران شاهان پرقدرت صفوی ، گرچه شاهان احترام زیاد به علمای شیعه می گذاشتند، ولی علما قدرت کافی برای دخالت در کار سیاست و دولت نداشتند. پس از اینکه سلطنت به دست شاهان ضعیف صفوی افتاد، قدرت علمای شیعه کم کم زیاد شد تا اینکه در زمان شاه سلطان حسین نفوذ علمای دین به حد اعلای خود رسید و حکومت و سلطنت تحت نفوذ آنان قرار گرفت . در این دوران علما به جای توجه به کشورداری کوشش خود را به ترویج مبالغه آمیز تشیّع ، نشر احادیث رسیده از آنان (بدون توجّه زیاد به صحّت احادیث )، توسعه مراسم مذهبی اعم از جشنها و یا عزاداری و روضه خوانی ، مخالفت با تصوّف ، مبارزه با اقلیتهای مذهبی ، ابراز خشونت و آزار سنّی ها، و گاه لعن بر خلفای سه گانه (ابوبکر و عمر و عثمان ) معطوف می داشتند. این طرز رفتار موجب چند دستگی مردم ایران شد. عدّه ای عقیده ای به مبالغات دینی عقیده نداشتند، گروهی (خصوصاً قزلباشها) به تصوّف پابند بودند، گروهی مبارزه با اقلیتهای مذهبی (خصوصاً سنّیان ) را صلاح نمی دانستند؛ تا اینکه افغانهای سنّی از سنّی کشی و سنّی آزاری ایرانیان به تنگ آمدند و به ایران حمله کردند. در حمله افغانها «مذهب شیعه » که بیش از 200 سال وسیله یکپارچگی مردم در مقابل دشمنان خارجی و نگهداری استقلال کشور شده بود، دیگر نتوانست وظیفه خود را در وحدت ملّی ایران و یکپارچگی و دفاع از کشور انجام دهد، نتیجه آنکه یک دسته افغانی «سنّی مذهب » سلسله پر قدرت صفویه را شکست دادند و دستگاه علمای شیعه را هم برچیدند.
سقوط صفویه دوران سختی را برای علمای شیعه به وجود آورد. پس از شکست ایران از افغانها، یک دوران پنجاه ساله فترت به وجود آمد که مدّتی افاغنه و سپس نادر شاه و بعد زندیه حکومت می کردند. در این دوره فعالیت و نفوذ علمای شیعه در امور حکومتی به صفر رسید، اصفهان از مرکزیت علمی افتاد، و تقریباً همه علمای مشهور به «عتبات عالیات » مهاجرت کردند. ولی در آنجا نیز علمای مکتب اصولی ، که در دوران صفویه قدرت را در دست داشتند، نفوذ و پایه خود را از دست داده بودند و به جای آنان علمای «مکتب اخباری » در حوزه های علمیه تفوّق پیدا کرده و کارها را در دست داشتند.
چنان که در بخش قبلی گفتیم ، «مکتب اخباری » یکی از مکاتب فقهی شیعیان اثنی عشری است که توسط شیخ محمّد امین استرابادی در زمان شاه عباس اول به وجود آمد. (1)
پیروان این مکتب به «فقه » و «اجتهاد» عقیده ای نداشتند و کاربرد «عقل » را (که یکی از منابع فقهی علمای شیعه است ) در امور دینی جایزه نمی شمردند و به جای همه اینها متکّی به احادیث رسیده از امامان (بدون توجّه زیاد به صحّت یا کذب آنان ) بودند.
تفوّق علمای اخباری بر مرکز علمی نجف تا حدود اوایل روی کار آمدن سلسله قاجار در آن زمان ادامه داشت فقیهی مشهور به نام «وحید بهبهانی » ظهور کرد و پایه فقه امروزی شیعه اثنی عشری را گذاشت و دوره جدیدی در بین علمای شیعه «اصولی » به وجود آورد.
«بهبهانی » مکتب اخباری را منع و اخباریون را «مرتد» اعلام کرد و پس از چندی او و شاگردانش با کوشش زیاد توانستند به کلی اخباریون را از میان بردارند.
مقارن از رونق افتادن مکتب اخباری در عتبات عالیات ، در ایران آغامحمّدخان قاجار (شاهی شیعه که نماز و روزه او ترک نمی شد) مانند شاه اسماعیل با شمشیر خود حکومت ایران را به دست آورد و زمینه برای فعالیت مجدّد علمای «اصولی » در ایران مهیا شد.
علمای اصولی از ابتدای قاجاریه تا امروز بر تمام تعلیمات مذهبی و حوزه های علمیه شیعه اعمّ از عتبات و ایران نظارت و تسلط خود را حفظ کرده اند.
دورانهای مختلف روابط علما و حکومتها
فعالیت علمای شیعه را از ابتدای سلسله قاجار تا امروز به پنج دوره متفاوت می توان تقسیم کرد:
1 ـ دوره اول : دوران شروع دخالت علما در سیاست و کار حکومت است .این دوران از اول قاجار شروع می شود و تا آخر سلطنت فتحعلی شاه ادامه می باید. مشخصّه این دوره ، تکمیل و توسعه مبانی فقه امروزی شیعه اثنی عشری ، پیدا شدن مراجع تقلید درجه یک و ازدیاد نفوذ علمای دین و دخالت آنان در کار سیاست و امور دولت است . این دوره با انقلاب کبیر در فرانسه ، جدا شدن دین از دولت و سیاست ، ظهور ناپلئون و شروع تمدّن جدید در اروپا مقارن است .
2 ـ دومین دوره : دوران کوشش متجدّدین برای آوردن تمدّن جدید اروپا به ایران است .
این دوره از ابتدای سلطنت طولانی ناصرالدین شاه شروع می شود و با شروع نهضت مشروطه در زمان مظفرالدین شاه پایان می باید. مشخصّه این دوره ، عبارت است از: شروع نفوذ تمدن اروپایی در ایران و تقسیم علما به دو گروه : یک گروه موافق تمدّن جدید (علمای تجدد طلب ) و گروه دیگر علمایی که مخالف تقلید از تمدّن جدید بودند (علمای محافظه کار یا بنیادگرا).
شاه (ناصرالدین شاه ) به تقلید ظواهر تمدن اروپایی علاقه داشت ، ولی با پذیرش زیر بنای آن تمدّن (دموکراسی ، آزادی عقیده ، دانش و صنعت و تکنولوژی جدید) مخالف بود و در نتیجه کشور ایران از مسابقه ترّقی و پیشرفت غرب عقب ماند. اما نفوذ سیاستهای اروپایی به ایران ، در این دوره توسعه یافت . مشخصّه این دوره دادن «امتیازات مختلف به اروپاییان » است که منجربه مخالفت علما و صدور فتوای «تحریم تنباکو» شد و شاه و حکومت ناچار به لغو این امتیاز و پرداخت خسارت فراوان شدند.
3 ـ سومین دوره : دوران قیام علمای تجدّد طلب و مبارزه آنان برای تغییر رژیم و خودکامگی شاهان ، برقراری رژیم مشروطه و قبول برخی از رسوم تمدن غرب است . این دوره از اول نهضت مشروطه تا سقوط قاجاریه ادامه داشت .