لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
سوره قیامت [75].
این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 40 آیه است .
محتواى سوره :.
هـمـان گـونه که از نام سوره پیداست مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معادو روزقیامت دور مـى زند, جز چند آیه که درباره ((قرآن مجید)) و مکذبین به آن سخن مى گوید, و اما بحثهائى که در مورد قیامت در این سوره آمده روى هم رفته در چهارمحور است .1ـ مـسـائل مربوط به اشراط الساعة و حوادث عجیب و بسیار هول انگیزى که در پایان این جهان و آغاز قیامت روى مى دهد.2ـ مسائل مربوط به وضع حال نیکوکاران و بدکاران در آن روز.3ـ مسائل مربوط به لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از این جهان به جهان دیگر.4ـ بحثهاى مربوط به هدف آفرینش انسان و رابطه آن با مساله معاد.
فضیلت تلاوت سوره :.
در حدیثى از پیغمبر اکرم (ص ) مى خوانیم : ((کسى که سوره قیامت را بخواند من و جبرئیل براى او در روزقـیـامـت گـواهى مى دهیم که او ایمان به آن روز داشته ,ودرآن روز صورتش از صورت سایر مردم درخشنده تر است )).و در حـدیـثـى از امام صادق (ع ) مى خوانیم : ((کسى که تداوم بر سوره ((لااقسم ))(سوره قیامت ) کـنـد و بـه آن عـمـل نـمـایـد خـداوند این سوره را در قیامت همراه او ازقبرش با بهترین چهره برمى انگیزد, و پیوسته به او بشارت مى دهد و در صورتش مى خندد تا از صراط و میزان بگذرد)).قـابـل تـوجـه ایـن کـه آنـچه را از قرائن در فضیلت تلاوت سوره هاى قرآن در موارددیگر استفاده مى کردیم در اینجا صریحا در متن روایت آمده است زیرا مى فرماید:هرکسى بر آن مداومت کند, و به آن عمل نماید.بنابراین همه اینها مقدمه عمل کردن و به کار بستن مضمون آن است .به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.(آیه )ـ.
سوگند به روز قیامت و وجدان ملامتگر؟.
ایـن سـوره بـا دو سوگند پرمعنى آغاز شده , مى فرماید: ((سوگند به روز قیامت ))(لا اقسم بیوم القیمة ).(آیـه )ـ ((و سـوگـنـد به (نفس لوامه و) وجدان بیدار و ملامتگر)) (ولا اقسم بالنفس اللوامة ) که رستاخیز حق است و همه شما در قیامت برانگیخته مى شوید وبه سزاى اعمالتان مى رسید!.در مـورد رابـطـه ایـن دو سـوگـنـد با هم باید بگوییم : حقیقت این است که یکى ازدلائل وجود ((مـعـاد)) وجـود ((مـحکمه وجدان )) در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمـى را مـملو از شادى و نشاط مى کند, و از این طریق به اوپاداش مى دهد, و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت درفشار قرار داده و مجازات و شکنجه مى کند, به حدى که گاه براى نجات از عذاب وجدان اقدام به خودکشى مى کند.وقـتـى ((عـالـم صـغـیر)) یعنى وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکى دارد, چگونه ((عالم کبیر)) با آن عظمتش محکمه عدل عظیمى نخواهد داشت ؟.و از اینجاست که ما از وجود ((وجدان اخلاقى )) پى به وجود ((رستاخیز وقیامت )) مى بریم و نیز از همین جا رابطه جالب این دو سوگند روشن مى شود, و به تعبیر دیگر سوگند دوم دلیلى است بر سوگند اول .(آیـه )ـ سـپس در این آیه به عنوان یک استفهام انکارى مى افزاید: ((آیاانسان مى پندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد))؟ (ایحسب الا نسـان الن نجمع عظـامه ).(آیـه )ـ ((آرى ! قـادریم که (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم )) (بلى قـادرین على ان نسوى بنـانه ).این تعبیر مى تواند اشاره لطیفى به خطوط سر انگشت انسانها باشد که مى گویند کمتر انسانى در روى زمین پیدا مى شود که خطوط سر انگشت او بادیگرى یکسان باشد.(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـه یکى از علل حقیقى انکار معاد اشاره کرده ,مى فرماید: انسان شک در معاد نـدارد ((بـلکه او مى خواهد (آزاد باشد و بدون ترس ازدادگاه قیامت ) در تمام عمر گناه کند))! (بل یرید الا نسـان لیفجر امـامه ).او مى خواهد از طریق انکار معاد, کسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بیدادگرى و گناه بـنماید, هم وجدان خود را از این طریق اشباع کاذب کند, و هم دربرابر خلق خدا مسؤولیتى براى خود قائل نباشد.(آیه )ـ و لذا به دنبال آن مى افزاید: ((مى پرسد قیامت کى خواهد بود))؟!(یسئل ایان یوم القیمة ).آرى ! او بـراى گریز از مسؤولیتها استفهام انکارى درباره وقت قیامت مى کند,تا راه را براى فجور خود بگشاید.
((محکمه وجدان )) یا قیامت صغرى !.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
سوره جمعه
۱- امام صادق ( ع ) فرمودند : از جمله وابات بر هر فرد مومن که از پیروان ما باشد آن است که در نماز شب جمعه سوره جمعه را در رکعت اول و سوره سبح اسم ربک الاعلی را در رکعت دوم بخواند و در رکعت اول نماز ظهر جمعه سوره جمعه و در رکعت دوم سوره ی منافقین را بخواند / پس اگر چنین کند گویی عملی چون عمل رسول خدا ( ص ) انجام داده و ثواب و پاداشش بر خداوند بهشت است .
۲- نبی اکرم ( ص ) فرمودند : کسی که سوره جمعه را بخواند به تعداد کسانی که در نماز جمعه شرکت کرده و یا نکرده اند در شهرهای مسلمین ده حسنه داده خواهد شد .
هر که صبح و شام سوره جمعه را بخواند از وسوسه ی شیطان لعین رجیم ایمن گردد .
نوشته شده توسط گروه منتظران ظهور در یکشنبه بیست و دوم مرداد 1385 ساعت 19:0 | لینک ثابت | 5 نظر
نماز جماعت و نماز جمعه
در اینجا برخی خصوصیات نماز جماعت و نماز جمعه را ذکرمیکنم.میدانیم نماز جماعت در اسلام سنتبسیار مؤکدی است ولیمستحب است نه واجب،مگر اینکه به شکل اعراض از جماعتباشدیعنی کسی به هیچ شکلی در هیچ جماعتی شرکت نکند که این کارشحرام است و اگر زمانی باشد که حکومت،حکومت اسلامی باشد چنینفردی را مجبور به شرکت در جماعت میکنند.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حتیقصد کردند که خانه کسانی را که اعراض از جماعت داشتند خراب کنند;
فرمودند:شرکت نکردن به طور مطلق در جماعت مسلمین نوعی نفاقاست.به هر حال مساله نماز جماعتیکی از خصوصیاتش این است کهفی حد ذاته مستحب است.
خصوصیت دیگر نماز جماعت این است که نماز جماعت را بهصورت متعدد هم میشود اقامه کرد;یعنی در یک شهر،مسجد هر محلیو مسجد جامع شهر هر کدام میتوانند نماز جماعت مستقلی داشته باشند.
در شیعهگاهی یک مسجد ده تا نماز جماعت دارد که این دیگر تقریبا نمازتفرقه است.برخی نماز جماعتهای شیعه شده است نمازهای تفرقه،چون در بسیاری از مساجد چندین نماز جماعتبر پا میشود.
خصوصیتسوم این است که نماز جماعتبا نماز فرادی اختلافزیادی ندارد،همان نماز فرادی است که به صورت جمعی خواندهمیشود و تفاوت فقط در این جهت است که امام،قرائتیعنی حمد وسوره را میخواند و مامومین استماع میکنند.امام نیابت میکند از آنها درقرائتحمد و سوره.البته مامومین در حرکات و سکنات و اذکار و اورادهم باید پیرو و تابع امام باشند،قبل از امام به رکوع نروند،قبل از امام بهسجود نروند و ذکری نگویند.
ولی نماز جمعه یک نماز جماعتخاص است.اولین تفاوت آن بانماز جماعت این است که واجب است،جز بر افرادی که عذر داشته باشندمثلا مریض باشند.همچنین بر زنان هم واجب نیست،مثل جهاد است کهبر زنان،مریضها و مسافران و چند دسته دیگر واجب نیست ولی بر باقیمردان واجب است که شرکت کنند. فرق دیگر نماز جمعه با نماز جماعت این است که بر خلاف نمازجماعت که در یک شهر مسجد هر محلی میتواند یک نماز جماعتداشته باشد، نماز جمعه را در یک شهر به صورت متعدد نمیشود اقامهکرد;یعنی یک نماز جمعه باید اقامه شود و بس.این که میگوییم یک شهر،ملاک یک شهر نیست.بر مکلفین اگر فاصله آنها از دوازده کیلومتر بیشترنیست،واجب است که شرکت کنند.این را در نظر داشته باشید که مردمقدیم که پیاده و یا با الاغ و اسب و قاطر میآمدند برای طی دوازده کیلومترحداقل دو ساعت در راه بودند.دو ساعت میرفتند و دو ساعتبر میگشتند که رفت و آمدشان چهار ساعت طول میکشید.
مساله دیگر این است که در فاصله کمتر از شش کیلومتر،تشکیلدادن نماز جمعه دیگر حرام است;یعنی اگر نماز جمعهای در این نقطهتشکیل میشود،تا شش کیلومتر کسی حق تشکیل نماز جمعه را ندارد.
آن وقت قهرا میشود یک نماز عمومی.وقتی که تا شعاع دو فرسخ،آمدنمردم واجب است و در شعاع یک فرسخ تشکیل دادن نماز جمعه دیگرحرام است و شرکت در نماز جمعه هم واجب است،معنایش این میشودکه در هفته یک روز،همه مردم به استثنای معذورها و به استثنای زنها و بهاستثنای کسانی که وظیفه شرطهگری و مانند آن دارند که حضورشان درکوچهها و خیابانها برای حفظ امنیت مردم لازم و ضروری است،در یکنماز عمومی شرکت میکنند.حتی زندانیهای شرعی واقعی را باید اززندان تحت مراقبت مامورین بیاورند و در نماز جمعه شرکتبدهند وپس از انجام نماز به زندان برگردانند.این قدر این کار ضروری است.
آیا این فقط برای به جماعتخواندن یک نماز است؟خواندن نماز بهجماعت که در تمام ایام هفته هست.البته میشود گفت این هم خودشفلسفهای است که هفتهای یک بار همه یک جماعتبخوانند.ولی اگر تنها فلسفهاش جماعتخواندن عمومی میبود،دیگر وضع نماز ظهر عوضنمیشد،تبدیل به نماز جمعه نمیشد.تبدیل شدنش چنانکه گفتیم به اینصورت است که چهار رکعت تبدیل شده استبه دو رکعت و به جای آندو رکعت دیگر دو خطبه ایراد میشود.
یک وقت در سخنرانیهایی در سابق تحت عنوان«خطابه و منبر»
بحث کردم (3) و آنجا این مطلب را گفتم که اسلام یگانه دینی است کهسخنرانی جزء فریضه دین در آن قرار گرفته است و سر اینکه مساله خطابهو سخنرانی در اسلام نسبتبه همه دنیا خیلی پیشرفت کرد-که البته درشیعه یک وجه علاوهای هم دارد که مساله ذکر مصیبت امام حسین علیه السلاماست-همین است که اساسا خطابه خواندن در متن اسلام و جزء عباداتاسلام است،خصوصا برای زمامداران و آن کسانی که میخواهند اقامهجماعت کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا وقتی که در مکه بودند در حال خفازندگی میکردند و چون دائما در شکنجه بودند برایشان امکان تشکیلنماز جماعت نبود چه رسد به نماز جمعه،ولی هنوز وارد خود مدینهنشده بودند و در همین محلی که امروز«قبا»نامیده میشود چند روزیاقامت کرده بودند که جمعه رسید;در همین محل مسجد قبا که الان درمدینه است، اولین جمعه در اسلام تاسیس شد.این مسجد قبا خیلیمسجد عزیزی استبرای اسلام. مسجدی است که قرآن به عظمت آنشهادت داده است:«لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم»یعنی از اولینروزی که تاسیس شده است،هیچ غش و دغلی در کار آن نبوده است،برپایه تقوا این مسجد تاسیس شده است.«لمسجد اسس علی التقوی من اول یوماحق ان تقوم فیه رجال یحبون ان یتطهروا و الله یحب المطهرین» (4) .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطبههای خود را بیشتر در همین نماز جمعههاایراد میکردهاند و مسائل مهم را در نماز جمعهها به مردم عرضهمیداشتند.قسمت عمده خطبههای امیر المؤمنین علیه السلام که در نهج البلاغهاستخطبههایی است که در نماز جمعه ایراد شده است.دلایل تاریخی براین امر زیاد است که یکی را عرض میکنم.در یکی از خطبهها هست کهگفتهاند آخرین خطبهای است که امیر المؤمنین علیه السلام به صورت خطبهیعنی در منبر ایراد کردهاند.البته کلمات امیر المؤمنین منحصر به خطبهنیست.وصایا دارند یا مسائلی که در مجلسی بیان کردهاند و ضبط شدهاست.حضرت در آن خطبه آخر مردم را تحریض میکنند برای اینکه علیهمعاویه حرکت کنند و بروند و خطر معاویه را برای مردم بازگو میکنند وبعد به یاد یاران باوفا و خالص گذشته خود میافتند.در همان منبرمیگویند:«این عمار؟و این ابن التیهان؟و این ذو الشهادتین؟» (5) کجاست عماریاسر!یعنی ما حالا عمار یاسری نداریم،که وقتی حضرت اینها را گفتند وبه یاد این دوستان خالصشان افتادند،در منبر شروع کردند به گریه کردن.
حضرت خیلی خطبه مؤثری در آنجا ایراد کردند به طوری که مردمفوق العاده گریستند و بعد از آن بود که عده زیادی هم حرکت کردند و بهنخیله کوفه رفتند و در آنجا چادر و پرچم زدند و آماده شدند.تاریخمینویسد:«فما دارت الجمعة حتی ضربه الملعون ابن ملجم» (6) این جمعه به جمعهبعد نرسید که ضربت ابن ملجم به حضرت وارد شد.این نشان میدهد کهخطبه مذکور در روز جمعه بوده است.
بعدها هم این کار بوده است،منتها دیگران چون چنین قدرت وتوانایی را نداشتهاند دیگر چیزی به نام خطبه و خطابه از آنها باقی نماندهاست که قابل توجه باشد.در دوره ابو بکر نماز جمعه اقامه میشد وهمچنین در دوره عمر.
از جمله خصوصیات خلافت عثمان این است که شاید دو سه روزبود که خلیفه شده بود روز جمعه پیش آمد.بالای منبر رفت.چشمش کهبه جمعیت افتاد زبانش بند آمد.نتوانستسخنی بگوید و پایین آمد.وقتیپایین آمد این جمله را گفت:«انتم الی امام عادل احوج منکم الی امام خطیب» (7) شما به یک پیشوای عادل بیشتر احتیاج دارید تا به یک پیشوای سخنور.
مروان حکم گفت:اگر همین دو کلمه را بالای منبر گفته بودی خیلیخطیب خوبی بودی;یعنی خوب بود همین دو کلمه را بالای منبرمیگفتی،چرا پایین گفتی؟البته او نه عادل بود و نه خطیب،ادعایی بود کهمیکرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
کَذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَ قَالُوا مجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ(9)
فَدَعَا رَبَّهُ أَنى مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ(10)
فَفَتَحْنَا أَبْوَب السمَاءِ بمَاءٍ مُّنهَمِرٍ(11)
وَ فَجَّرْنَا الاَرْض عُیُوناً فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ(12)
وَ حَمَلْنَهُ عَلى ذَاتِ أَلْوَحٍ وَ دُسرٍ(13)
تجْرِى بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِّمَن کانَ کُفِرَ(14)
وَ لَقَد تَّرَکْنَهَا ءَایَةً فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ(15)
فَکَیْف کانَ عَذَابى وَ نُذُرِ(16)
وَ لَقَدْ یَسرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ(17)
سوره مبارکه قمر از سور مکیه و کوتاه قرآن است که مجموعا پنجاه و پنج آیه است ولى پنجاه و پنج آیه کوتاه،یعنى آیاتى که در حدود نیم سطر است،گاهى کمتر و گاهى بیشتر،و اگر هم بیشتر استخیلى کم بیشتر است.مقدمتا مطلبى را عرض کنم و شاید به آن توجه کرده باشید و آن اینکه بعضى از سورههاى قرآن از نظر آهنگ مختلف است.به کوتاهى و بلندى سوره هم چندان مربوط نیست و حتى به کوتاهى آیه هم خیلى ارتباط ندارد.آهنگهاى آیات شریفه قرآن مختلف است و این اختلاف آهنگها بستگى دارد به محتوا و مضمون.مثلا آهنگ سوره حمد که حالتش فقط حالت عبادت و مناجات با خداوند و انقطاع بنده با خداست آهنگ مخصوصى است،خیلى نرم و ملایم،خیلى خاضعانه و عابدانه: الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم... حتى سوره توحید هم که سوره بسیار کوتاهى است و آیاتش گاهى دو یا سه کلمه است باز چون فقط ثناى خداوند است آهنگ آن همان آهنگ نرم و ملایم است: قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد .
ولى گاهى یک آیه مثلا مىخواهد یک حکم شرعى کلى فقهى را بیان کند،آن خیلى به اصطلاح سادهتر[است]و اغلب آیات خیلى طولانى آیاتى است که بیان یک سلسله احکام مىکند یعنى یک ماده قانونى را بیان مىکند،آن باز لحن و آهنگ دیگرى دارد: یا ایها الذین امنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل که طولانىترین آیه قرآن است،یا: حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم... و آیاتى از این قبیل که زیاد هم داریم،آیات احکام در قرآن،اینها آهنگ دیگرى دارد.[همچنین]آیات تهدیدآمیز آهنگ دیگرى دارد،خیلى خشونتبار و تند است و اغلب این گونه آیات،هم کوتاه است و هم رعایتسجع در آنها بیشتر شده.این نکته که آیات قرآن داراى آهنگهاى مختلف است و هر آهنگى با محتواى آن آیات تناسب دارد و در این جهت نهایت دقت و مراقبتشده،از مطالب تازهاى است که در عصر اخیر به آن توجه کردهاند و خیلى توجه خوبى است.در میان کتابهایى که در این زمینه دیدهام و به فارسى هم در آمده است بهترین کتاب(مىدانم کتابهاى دیگر هم هست،من ندیدهام،شاید هم بهتر باشد)کتابى است که مرحوم آیتى خودمان ترجمه کردهاند(خدا او را بیامرزد)،کتاب مراة الاسلام طه حسین.شاید این کتاب آخرین کتاب یا جزو آخرین کتابهاى طه حسین باشد .اوایلى که شرکت انتشار تاسیس مىشد در جلساتى که مرحوم آقاى آیتى هم بود و شرکت مىکردیم راجع به اینکه چه کتابهایى خوب است تالیف یا ترجمه بشود از جمله پیشنهاد شد کتاب مرآة الاسلام ترجمه بشود و مرحوم آقاى آیتى قبول کردند که ترجمه کنند و ترجمه کردند به نام«آئینه اسلام». این کتاب فصلى دارد تحت عنوان«قرآن».آن فصل را مخصوصا بخوانید.همین مطلبى را که الآن من عرض مىکنم در آنجا نسبتا خوب بیان کرده و سراغ سورههاى مختلف قرآن رفته و محتواى این سورهها و آهنگ آیات را در نظر گرفته و بعد مىگوید ببینید چگونه تناسبى هست میان آهنگهاى مختلف این آیات و محتواهایى که هست.مثلا آنچه که در سوره«و الطور»خواندیم،با شدت خیلى فوق العادهاى است: و الطور و کتاب مسطور فى رق منشور و البیت المعمور و السقف المرفوع و البحر المسجور ان عذاب ربک لواقع ما له من دافع .
سوره اقتربت الساعة و انشق القمر هم همین طور است ولى با روح خاصى.همه این سوره یک روح دارد که عرض مىکنم.حتى در این سوره چند داستان آمده ولى صورتى که این داستانها در این سوره دارند با صورتى که همین داستانها در سورههاى دیگر قرآن دارند فرق مىکند یعنى در آنجاها به جزئیات هم تا حدى پرداخته شده و در اینجا قطعههاى مختصرى آورده شده تا حدى که به آن روح کمک کند.حال روح این سوره چیست؟روح این سوره مطلبى است که کلى آن در قرآن به این صورت بیان شده: لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید. اگر بشر در مقابل نعمتها و انعامهاى الهى حالتسپاسگزارى و حقشناسى و قدردانى داشته باشد،سنت الهى بر این است که آن نعمتها و انعامها را افزایش بدهد،و اگر به جاى آنکه عکس العمل سپاسگزارانه داشته باشد و قدرشناس و حقشناس آن نعمتها باشد کفران و ناسپاسى و قدرناشناسى و حقناشناسى کند نه تنها موجب زوال آن نعمت است بلکه موجب پیدایش یک نقمت هم به جاى آن هست.آن شعر مىگوید:
شکر نعمت،نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند
ولى قرآن بالاتر از این را مىگوید،نمىگوید کفر نعمت فقط از کفت بیرون کند،مىگوید کفر نعمت،نعمت را از کفت بیرون کند و به جاى آن یک نقمت بیاورد.این یک اصل کلى است که در زندگى انسان،چه زندگى فردى چه زندگى اجتماعى،دنیوى و اخروى جارى است.
نعمتها متفاوت است.قهرا وقتى که نعمتها متفاوت باشد شکرها و کفر نعمتها متفاوت مىشود و عکس العملهاى الهى یعنى افزون کردن در یک جا و زایل کردن نعمت و بالاتر نقمت به جاى آن آوردن هم متفاوت مىشود،تا نعمت چگونه نعمتى باشد.یک وقتخدا به انسان نعمتسلامتى بدن داده،نعمت وسعت رزق داده،همه اینها نعمت است و اقتضاى شکر و سپاس دارد.ولى یک وقت نعمت الهى نعمتى است فوق العاده با ارزش،نعمتى است که حیات معنوى جاودانى انسان بستگى به آن دارد.اگر کفرى در این زمینهها رخ بدهد عقوبتى که انسان به آن دچار مىشود صد درجه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
بسم الله الرحمن الرحیم
انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا (8) لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلا (9) ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث على نفسه و من اوفى بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجرا عظیما (10) سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفر لنا یقولون بالسنتهم ما لیس فى قلوبهم قل فمن یملک لکم من الله شیئا ان اراد بکم ضرا او اراد بکم نفعا بل کان الله بما تعملون خبیرا (11)
انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا: این آیه در سوره احزاب هم با همین عبارت اضافهاى وجود دارد.آنجا مىفرماید: یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا: اى پیامبر، ما تو را فرستادهایم گواه بر مردم و گواه بر امت.«شاهد»و«شهید»معنى حضور را مىدهد.در زبان عربى به«گواه»از آن جهت«شاهد»مىگویند که کسى حق دارد در مورد واقعهاى گواهى بدهد که در آن واقعه حاضر باشد،یعنى انسان در مورد واقعهاى که در آن حضور دارد و احساس مىکند و بالعیان آن را مىبیند حق دارد شهادت بدهد.این مسالهاى است در باب«قضاء»(قضاوت)،مىگویند شهادت به علم جایز نیست،شهادت به عین و به حس جایز است،یعنى اگر شما چیزى را یقین دارید و شک ندارید ولى ندیدهاید،مثلا یقین دارید العیاذ بالله زید همسایه شما شراب مىخورد،از صد احتمال یک احتمال هم نمىدهید که شراب نخورد،یعنى هیچ احتمال اینکه بتوانید توجیه هم بکنید نمىدهید،یقین دارید شراب مىخورد،اما به چشم خودتان ندیدهاید،یقین دارید که فلان مرد و زن زنا کردهاند ولى به چشم خود ندیدهاید،حق ندارید که این را شهادت بدهید بگویید فلانى زنا کرده یا فلانى شراب خورده است،و اگر شهادت بدهید و قاضى از شما بپرسد که این را که تو شهادت مىدهى دیدهاى یا ندیدهاى،و شما بگویید من ندیدهام ولى یقین دارم،اگر شما عادلترین عادلهاى عالم هم باشید، اعدل عدول هم باشید، سلمان فارسى هم باشید قاضى حق ندارد بر این گونه شهادت ترتیب اثر بدهد. حدیثى هست، حضرت صادق علیه السلام فرمودند(با دستشان اشاره کردند):«على مثل ضوء الشمس»مثل اینکه نور خورشید را مىبینى،فقط اگر این طور باشد شهادت بده،غیر از این نه.به همین جهت براى آنچه که ما در فارسى مىگوییم«گواه»در زبان عربى کلمه«شاهد»به کار مىبرند،یعنى حاضر،یعنى آن کسى که حاضر واقعه بوده نه آن کسى که عالم به واقعه است،چون غایب از واقعه هم گاهى عالم به واقعه مىشود،ولى کافى نیست.علم به واقعه ولى عن غیاب کافى نیست،حضور آن واقعه و شهود آن لازم است.
یکى از نکات مهم و معارف بزرگ قرآن این مساله است که پیغمبر اکرم و به تعبیر قرآن گروهى از مؤمنین-که آن گروهى از مؤمنین این گونه جز اینکه در مقام عصمت باشند کس دیگر نمىتواند باشد-[شاهد امت هستند].خدا پیغمبر را«شاهد امت»نامیده است،شاهدى که در دنیا تحمل شهادت مىکند و در آخرت اداى شهادت،یعنى او حاضر و ناظر به افعال و اعمال امت است.همین طور که ما مىگوییم ملکین رقیب و عتید ناظر و شاهد اعمال ما هستند،همیشه پیغمبر یک امتشاهد و ناظر بر اعمال امت است،و این است که در مساله امامت گفته مىشود که شان اصلى امام این نیست که در میان مردم ظاهر باشد و حکومت در دست داشته باشد که اگر این شان را از او گرفته باشند دیگر امام نباشد و از امامتخلع شده باشد،نه،شان اصلى که از آن این شان نتیجه مىشود[این است که امام شاهد امت است]یعنى با وجود کسى که در باطن و از نظر باطن شاهد بر همه امت است دیگر نوبت به کسى که مثل همه افراد امت است و مثل افراد دیگر امتخطا کار است نمىرسد که او خلافت و حکومت را در دست بگیرد.
این است که قرآن در آن آیه مىفرماید: یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا ما شما را فرستادهایم به عنوان شاهد و به عنوان گواه امت.این مساله عرض اعمال-که خودش مسالهاى است که بر پیغمبر یا امام عرض اعمال مىشود-همان مفهوم«شهادت»را مىرساند،که در آن آیه مىفرماید: و قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الى عالم الغیب و الشهادة. این که بعد مىفرماید: و ستردون الى عالم الغیب و الشهادة یعنى خیال نکنید این شهادت براى این است که العیاذ بالله خدا نمىداند،شاهدها باید بیایند به اطلاع او برسانند[و او]قاضى این گونه است،این روى آن نظام نیست،این شاهدها هستند و تازه بازگردانده مىشوید به کسى که خودش عالم بر غیب و بر شهادت و بر همه چیز است و اعلم است از خود شما و از خود شاهدها بر این مطلب.
انا ارسلناک شاهدا .پس یک شان از شؤون مقام رسالتشهادت است،تحمل شهادت در دنیا و اداى شهادت در آخرت. و مبشرا و نذیرا .شان دیگر تبشیر است و شان دیگر انذار.همیشه پیغمبران مردم را در حال حرکت و در جریان مىبینند،یعنى انسان خواه ناخواه این طور است.انسان هیچ وقتساکن نیست،همیشه در حرکت است،منتها در چه راهى و به کدام سو در حرکت است؟پیامبران مبشر و منذر هستند،یعنى راه را ارائه مىدهند و بشارت و نوید مىدهند که اگر از این راه بروى به چه فتح و سعادت و کمالى نائل مىشوى و اگر از آن راه و آن راه بروى به چه بدبختى و شقاوتى نائل مىشوى.
حدیثى هست که پیغمبر اکرم با اصحاب نشسته بودند،چند خط از نقطهاى به نقطهاى رسم کردند،بعد اشاره به خط وسط که خط راست بود کردند و فرمودند این راه من است(صراط مستقیم)و بقیه راهها راههاى من نیست،یعنى انسان همیشه در حال حرکت است،منتها یک وقت راه راست را به سوى مقصد در پیش مىگیرد و یک وقت از راههاى کج مىرود،و پیغمبران آمدهاند که مبشر به راه راست باشند.
اینجا عمل خاصى از پیغمبر اکرم صورت گرفته که مساله مبشر بودن و منذر بودن پیغمبر را خیلى خوب مجسم مىکند،مخصوصا منذر بودن.در سالهاى اول بعثت رسول اکرم بعد از نزول آیه و انذر عشیرتک الاقربین (خویشاوندان نزدیک را باید انذار کنى)دو واقعه رخ داده است،یکى انذار نزدیکان خیلى نزدیک،یعنى بنى هاشم و بنى عبد المطلب که این در خانه خود حضرت صورت گرفته،که عدهاى را-که 39 یا 40 نفر بودند،عموهاى حضرت،عمو زادگان،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
سوره فاتحة الکتاب (حمد)
این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى هفت آیه است
ویژگیهاى سوره حمد :.
1ـ این سوره اساسا با سوره هاى دیگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد زیرا در این سوره خـداونـد طـرز مـناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است آغاز این سوره با حمد و سـتایش پروردگار شروع و با ابراز ایمان به مبد ومعاد (خداشناسى و ایمان به رستاخیز) ادامه و با تقاضاها و نیازهاى بندگان پایان مى گیرد.2ـ سـوره حـمـد, اسـاس قـرآن اسـت , در حـدیثى از پیامبر اکرم (ص ) مى خوانیم که : ((الحمد ام الـقـرآن )) و ایـن بـه هـنـگـامـى بـود کـه ((جابربن عبداللّه انصارى )) خدمت پیامبر(ص ) رسید, پـیـامبر(ص ) به او فرمود: ((آیا برترین سوره اى را که خدا در کتابش نازل کرده به تو تعلیم کنم )) جـابـر عـرض کـرد آرى پدر و مادرم به فدایت باد, به من تعلیم کن , پیامبر(ص ) سوره حمد که ام الکتاب است به او آموخت .سپس اضافه فرمود: ((این سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ )).((ام )) به معنى اساس و ریشه است .
شاید به همین دلیل ((ابن عباس )) مفسر معروف مى گوید: ((هر چیزى اساس وشالوده اى دارد و اساس و زیربناى قرآن , سوره حمد است )).3ـ درآیات قرآن سوره حمد به عنوان یک موهبت بزرگ به پیامبر(ص )معرفى شده , و در برابر کل قـرآن قـرار گـرفته است , آنجا که مى فرماید: ((ما به تو سوره حمد که هفت آیه است و دوبار نازل شده دادیم همچنین قرآن بزرگ بخشیدیم ))((1)).
محتواى سوره حمد:.
از یـک نـظـر این سوره به دو بخش تقسیم مى شود, بخشى از حمد و ثناى خداسخن مى گوید و بخشى از نیازهاى بنده .در حدیثى از پیامبر(ص ) مى خوانیم : خداوند متعال چنین فرموده : ((من سوره حمد را میان خود و بـنـده ام تـقسیم کردم نیمى از آن براى من و نیمى از آن براى بنده من است و بنده من حق دارد هرچه را مى خواهد از من بخواهد((2)).
در فضیلت این سوره .
از پـیـامبر (ص ) نقل شده : ((هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او باندازه کسى است که دو سوم قرآن را خوانده (و طبق نقل دیگرى پاداش کسى است که تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هرفردى از مردان و زنان مؤمن هدیه اى فرستاده است )).
هـمـچـنـین در حدیثى از امام صادق (ع ) مى خوانیم : ((شیطان چهار بار فریادکشید و ناله سرداد نـخـستین بار روزى بود که از درگاه خداوند رانده شد, سپس هنگامى بود که از بهشت به زمین تـنـزل یافت , سومین بار هنگام بعثت محمد(ص )بعد از فترت پیامبران بود و آخرین بار زمانى بود که سوره ((حمد)) نازل شد))!.
چرا نام این سوره فاتحة الکتاب است ؟.
((فـاتحة الکتاب )) به معنى آغازگر کتاب (قرآن ) است , و از روایات استفاده مى شود که این سوره در زمان خود پیامبر(ص ) نیز به همین نام شناخته مى شده است .
از ایـنـجـا دریـچه اى به سوى مساله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مى شود وآن اینکه برخلاف آنـچـه در میان گروهى مشهور است که قرآن در عصر پیامبر(ص ) به صورت پراکنده بود, بعد در زمان ابوبکر یا عمر یا عثمان جمع آورى شد, قرآن درزمان خود پیامبر(ص ) به همین صورت امروز جـمع آورى شده بود و سرآغازش همین سوره حمد بوده است , مدارک متعددى در دست است که قـرآن بـه صـورت مـجـموعه اى که در دست ماست در عصر پیامبر(ص ) و به فرمان او جمع آورى شـده بـود ((عـلى بن ابراهیم )) از امام صادق (ع ) نقل کرده که رسول خدا(ص ) به على (ع )فرمود: ((قرآن در قطعات حریر و کاغذ و امثال آن پراکنده است آن را جمع آورى کنید)).
سـپـس اضافه مى کند: على (ع ) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زردرنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد.به علاوه حدیث مشهور ((ثقلین )) که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند که پیامبر(ص ) فرمود من از مـیـان شـما مى روم و دو چیز گرانبها را به یادگار مى گذارم ((کتاب خدا)) و ((خاندانم )) خود نشان مى دهد که قرآن به صورت یک کتاب جمع آورى شده بود.
و در پاسخ این سؤال .
کـه در میان گروهى از دانشمندان معروف است که قرآن پس از پیامبرجمع آورى شده (به وسیله عـلـى (ع ) یـا کسان دیگر) باید گفت : قرآنى که على (ع )جمع آورى کرد تنها خود قرآن نبود بلکه مجموعه اى بود از قرآن و تفسیر و شان نزول آیات و مانند آن .
(آیـه 1) ـ میان همه مردم جهان رسم است که هرکار مهم و پر ارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغـاز مى کنند, یعنى آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباطمى دهند ولى آیا بهتر نیست کـه بـراى پـاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات , آن را به موجود پایدار و جاویدانى ارتـبـاط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد, از میان تمام موجودات آنکه ازلى و ابدى است تنها ذات پـاک خـداست و به همین دلیل باید همه چیز و هرکار را با نام او آغاز کرد و از او استمداد نمود لذا درنخستین آیه قرآن مى گوئیم ((بنام خداوند بخشنده بخشایشگر)) (بسم اللّه الرحمن الرحیم ).
و در حـدیـث مـعـروفـى از پـیامبر(ص ) مى خوانیم : کل امر ذى بال لم یذکر فیه اسم اللّه فهو ابتر: ((هرکار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است )).
و نیز امام باقر(ع ) مى فرماید: ((سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مى کنیم , چه بزرگ باشد چه کوچک , بسم اللّه بگوئیم تا پربرکت و میمون باشد)).
کـوتـاه سـخـن ایـنکه پایدارى و بقا عمل بسته به ارتباطى است که با خدا داردبه همین مناسبت خداوند به پیامبر دستور مى دهد که در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خدا شروع کند: اقر باسم ربک (سوره علق آیه1 ), و مى بینیم حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجیب هنگام سوار شدن بر کشتى براى پیروزى بر مشکلات به یاران خود دستور مى دهد که در هنگام حرکت و در موقع توقف کشتى ((بسم اللّه )) بگویند (سوره هود آیه 41 و48).
و آنها نیز این سفر را سرانجام با موفقیت و پیروزى پشت سر گذاشتند.و نـیـز سـلیمان درنامه اى که به ملکه سبا مى نویسد سرآغاز آن را ((بسم اللّه )) قرارمى دهد (سوره نحل آیه30 ).روى هـمـیـن اصـل , تمام سوره هاى قرآن ـ با بسم اللّه آغاز مى شود تا هدف اصلى از آغاز تا انجام با مـوفـقـیـت و پـیـروزى و بـدون شکست