لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
تعامل علم و دین از دیدگاه اقبال لاهوری
مقاله حاضر با پرداختن به نگرش اقبال لاهوری دربارة علم جدید، دین، خدا و جهان طبیعت، نشان میدهد که در نظر او علم و دین نه در تعارض و نه در تمایز و جدایی بلکه در تعامل با یکدیگرند. آن هم از آنرو که وی معتقد است قرآن برخلاف تصور رایج عمده تکیهاش نه بر نظرورزی و توجه به امور انتزاعی و ذهنی بلکه بر تجربه و مشاهده و عمل است. بنابراین علوم جدید ـ که با تکیه بر خرد استقرایی شکل گرفتهاند ـ هیچ تعارضی با روح تعالیم قرآنی و اسلامی ندارند و حتی جالب توجه اینکه از تعالیم قرآن بهره بردهاند. از جانب دیگر اقبال لاهوری، واقعیت را یک کل تصور مینماید که دارای سطوح و ابعاد مختلف و متعددی است که هر یک از علم و دین با روشهای خاص خویش میتوانند ابعادی از این واقعیت کل را معلوم و آشکار سازند. بنابراین لازمه ارائه تفسیری جامع از واقعیت، تعامل علم و دین با یکدیگر است.
منبع: فصل نامه - ذهن - شماره 22
هنگامی که به تاریخ اندیشهها مینگریم، گاه با پرسشهایی روبه رو هستیم که میتوان آنها را پرسشهایی دغدغهبرانگیز نامید. چرا که پاسخهای این پرسشها بسی مناقشات و منازعات را برانگیخته است. یکی از این پرسشها، پرسش از نسبت علم و دین است. این پرسش اگر چه در طی قرون اخیر و ابتدا هم در غرب مطرح شد ولیکن دامنه آن به جهان اسلام نیز گسترش یافت و اذهان اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول نمود.
درواقع از هنگامی که علوم جدید توانست در سایه نگرش ریاضیوار، پرده از رازهای طبیعت برداشته و حتی دست تصرف در آن بگشاید، این تصور در اذهان برخی از متفکران پیدا شد که گویی یگانه تکیهگاه معرفتی بشر فقط علم است. این تصور که با تحولاتی ژرف در حوزههای مختلف حیات بشر تقویت میشد ناگزیر به اصلاح و تعدیل تصورات دینداران نسبت به خدا، انسان و جهان طبیعت انجامید. بدینسان صحنهای در طی قرن هفدهم میلادی به وقوع پیوست که اولین میدان رویارویی جدی علم و دین گشت. بهطوری که شاید بتوان رابطه میان علم و دین را در قالب سه رویکرد مطرح کرد:1
1- تعارض: باور به اینکه علم و دین از حیث موضوع، روش و غایت در مخالفت و تضاد با یکدیگر قرار داشته و آشتیناپذیرند.
2- تمایز: قول به اینکه علم و دین به قلمروهای جداگانهای تعلق داشته و از اینرو دارای مدعیاتی با شیوههایی کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند. هر یک از عالم دینی و دانشمند علمی باید از ورود و اظهار نظر در قلمرو دیگری خودداری نمایند.
3- تعامل: رویکردی که بنابر آن، میان علم و دین نه تضاد و نه تمایز بلکه هماهنگی و تعامل وجود دارد که میتواند به گفتگو و همکاری میان علم و دین بینجامد. مطابق چنین رویکردی،اگرچه علم و دین از حیث موضوع، روش و غایت، تفاوتهایی با یکدیگر داشته، ولی علم و دین با هماهنگی و تکمیل یکدیگر میتوانند از جهان به منزلة یک کل تفسیر و تبیینی جامع ارائه دهند. به سخن دیگر در این رویکرد علم میتواند افق ایمان دینی را وسعت بخشد و دیدگاه ایمان دینی میتواند شناخت ما را از جهان عمیقتر سازد.2
اما داستان نسبت علم و دین در جهان اسلام به گونهای دیگر است. به واقع از حدود قرن هجدهم و نوزدهم میلادی است که جهان اسلام با علوم جدید و دستاوردهای عملی و نظری آن مواجهه پیدا میکند. این مواجهه البته تا حدود زیادی حاصل جنگهایی بود که دامنگیر جهان اسلام شده بود؛ جنگهایی که عموماً با شکست جوامع مسلمان همراه بود. بدینترتیب تلاش برای برخورداری از توانمندیهای نظامی و غلبه بر عقبماندگی در عرصه فنّاوری عمدهترین عاملی بود که جهان اسلام را به سمت بهرهگیری از علوم جدید و دستاوردهای آن سوق داد. گویی در چنین فضایی،علم جدید به منزله ابزار قدرت تصور میگشت و همین تصور بود که تأثیر عمیقی بر رابطه میان جهان اسلام و جهان مدرن و به ویژه علوم جدید نهاد.
همین نیاز به ابزارها و توانمندیهای تکنولوژیک که مایة استقبال مسلمانان از علوم جدید گشت در سطحی دیگر سبب گردید تا مواجهه میان جوامع مسلمان و علوم جدید در قالب پرسش از چگونگی رابطه میان باورهای دینی و علوم جدید، شکل گیرد. در پاسخ به این پرسش بود که:
1- عدهای با معرفی باورهای دینی به عنوان مهمترین عامل عقبماندگی جوامع اسلامی، عمده دغدغه شان چگونه غربیشدن بود
2- برخی دیگر با پشت کردن به علم جدید و دستاوردهای آن عمده دغدغهشان این بود که چگونه میتوان غربزدایی کرد
3- اما در این میان جریانی دیگر هم شکل گرفت که به اخذ گزینشی علوم جدید و دستاوردهای آن باور داشتند و بر آن بودند که علوم جدید نه تنها سر ناسازگاری با دین اسلام ندارد، بلکه برعکس علوم جدید ریشه در فرهنگ و تمدنی اسلامی دارد. مهمترین دغدغه این جریان را میتوان چگونه مسلمان بودن در دنیای مدرن دانست. این جریان سوم که در آغاز بیش از همه مدیون تلاشهای سید جمالالدین اسدآبادی بود به جریانی توانمند و گسترده در جهان اسلام تبدیل گشت و از سوی متفکران و اندیشمندان بعدی دنبال گردید که یکی از برجستهترین ایشان محمد اقبال لاهوری است. نوشتار حاضر به تبیین رابطه میان علم و دین از دیدگاه این متفکر بزرگ مسلمان میپردازد.
بازسازی اندیشه دینی در پرتو هماهنگی علم و دین
اقبال لاهوری با توجه به تحصیلات و تاملاتی که در معارف و علوم جدید - به ویژه فلسفه - داشت، حرکتی را آغاز نمود که الگوی بسیاری از متفکران مسلمان در ژرفنگری نسبت به فرهنگ و تمدن غرب گشت. او هوشیارانه و نقادانه به مبانی و لایههای زیرین فرهنگ و تمدن اسلامی از یک سو و فرهنگ و تمدن غرب از سوی دیگر نظر داشت و میدانست که رمز به سلامت عبور کردن از گذرگاههای خطرزایی که به عقبماندگی جهان اسلام انجامیده، نه در پذیرش مطلق و بیچون و چرای فرهنگ غرب است و نه در پشت کردن به آن. لازمه غلبه بر مصایب و مشکلات دامنگیر جهان اسلام، نوسازی و تصفیه و بازسازی جدی تفکر دینی اسلامی آن هم در پرتو نگرشهای علمی جدید است. به قول ماجد فخری "مهمترین کوشش، اگر نگوییم تنها کوشش در به دست دادن تعبیری از اسلام به حسب مصطلحات فلسفی جدید،از آن {...} محمد اقبال لاهوری است که شاعری با حساسیت عمیق و عالمی با فرهنگ وسیع فلسفی بود. او در کوشش خود برای تقریر دوباره جهان بینی اسلامی با مصطلحات جدید، در عوض رو کردن به تاریخ، به طوری که سید امیر علی انجام داده بود، بیهیچ ملاحظهای به میراث فلسفی غرب روی میکند. البته در این کار غرض او نشان دادن و اثبات صحت جهانبینی غربی نیست بلکه انطباق اساسی آن با جهانبینی قرآنی مقصود است".3
به گمان اقبال، زمانهای نو در جهان طلوع کرده که در پرتو آن تحولات ژرف و عمیقی در ابعاد مختلف حیات بشر و نیز در حوزههای مختلف معرفت بشر به وقوع پیوسته که جهان اسلام نمیتواند نسبت به آنها بیتفاوت باشد. جهان اسلام اگر بخواهد از رخوت و رکودی که بر جسم و جان مسلمانان سنگینی مینماید، رها شود، بایستی همراه و همگام با علوم جدید، طرحهایی نو در عرصه معرفت قرآنی و دینی خویش درافکند. او در این باب چنین میآورد: "گسترش قدرت آدمی بر طبیعت به وی ایمانی تازه و احساس لذتبخش چیرگی بر نیروهایی که محیط او را میسازند بخشیده است. دیدگاههایی طرحریزی شده و مسائل کهن در پرتو آزمایشهای تازه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
مباحث و دیدگاههای موجود در زمینه تعامل انتقال فناوری و توسعه در کشورهای در حال توسعه
چکیده
یکی از مفاهیمی که در روند داد و ستد بین کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته کاربرد فراوان دارد، انتقال فناوری است. این فرایند یک سویه که معمولاً از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه جریان دارد، به صورت دانش فنی در عرصههای مختلف به طرق معینی جابجا میشود. اما همان طور که در مطلب زیر میآید، چنین فرایندی ضرورتاً به توسعه فنی و اقتصادی کشورهای دریافت کننده نمیانجامد. این مقاله برخی از ملاحظات مربوط به انتقال فناوری در دنیای امروز را بررسی میکند. انتقال فناوری عبارتی است که برای توصیف فرایندهای جابجایی دانش در درون یا بین سازمانها به کار میرود. انتقال فناوری بینالمللی به شیوه این کار بین کشورها اطلاق میشود. انواع انتقال فناوری، ملاحظات انتقال فناوری، از انتقال فناوری تا یادگیری و ظرفیتهای فناوری، روشهای انتقال فناوری بینالمللی و جنبههای سیاستگذاری انتقال فناوری بینالمللی مطالب این مقاله را تشکیل میدهند.
منبع : روزنامه همشهری، سهشنبه 8 شهریور 1384، سال سیزدهم، شماره 3787، صفحه 11.
توضیح : به گفته مترجم، این مقاله به زبان لاتین در سایت www.scidev.net موجود است اما سایت راهکار مدیریت این مقاله را در آن سایت نیافت.
کلیدواژه : انتقال فناوری؛ انتقال فناوری بینالمللی؛ مدیریت فناوری
1- مقدمه
یکی از مفاهیمی که در روند داد و ستد بین کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته کاربرد فراوان دارد، انتقال فناوری است. این فرایند یک سویه که معمولاً از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه جریان دارد، به صورت دانش فنی در عرصههای مختلف به طرق معینی جابجا میشود. اما همان طور که در مطلب زیر میآید، چنین فرایندی ضرورتاً به توسعه فنی و اقتصادی کشورهای دریافت کننده نمیانجامد. این مقاله برخی از ملاحظات مربوط به انتقال فناوری در دنیای امروز را بررسی میکند.
2- انتقال فناوری
انتقال فناوری عبارتی است که برای توصیف فرایندهای جابجایی دانش در درون یا بین سازمانها به کار میرود. انتقال فناوری بینالمللی به شیوه این کار بین کشورها اطلاق میشود. این فناوری که انتقال مییابد، میتواند اشکال مختلفی به خود بگیرد. میتواند به شکل کالا (شامل کالاهای حجمی، انداموارههای گیاهی و جانوارهای)، خدمات و افراد، ترتیبات سازمانی باشد یا به صورت طرح، اسناد فنی و محتوای انواع برنامههای بیشمار آموزشی ارائه شود. به علاوه میتواند به صورت جریان دانش تلویحی انتقال یابد یعنی دانشی که کاملا مدون نشده و در مهارتهای افراد تجسم پیدا میکند.
تمام این اشکال دانش میتواند از یک جهت مهم دیگر فرق کند. در یک سوی طیف، دانش مورد نظر میتواند به دانش استفاده و راهاندازی فناوری مربوط باشد. از سوی دیگر، میتواند به دانش مورد لزوم برای تغییر فناوری و نوآوری مربوط باشد. در این بین، دانش منتقل شده میتواند شامل انواع مختلف زیادی از دانش طراحی و مهندسی لازم برای تجدید و تعدیل فناوریها باشد.
افزون بر این، انتقال فناوری بینالمللی میتواند به دو شکل انتقال افقی و عمودی صورت بگیرد. انتقال فناوری افقی شامل حرکت دانش تثبیت شده از یک محیط کاربردی به محیطی دیگر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
طرح یک پرسش پیرامون میزگرد تعامل دین و ادبیات داستانی
مقدمه میزگرد را می توان از دو منظر به داوری نشست:
الف) شیوه گفتگو و تعامل بین اعضا و چگونگی پیش رفت بحث
ب) محتوای مباحث مطرح شده
نگارنده قصد ورود به قضاوت پیرامون بند الف و چند و چون ورود و خروج اعضای جلسه در بحث را ندارد، هر چند برای او باور کردنی نیست بزرگان عرصه معرفت در تعاملات یک جلسه نقد و بررسی،از عبارت های «تو سرم نزن» اینجا «بحث ریاکارانه است»، «مغالطه نکن»،«اینها یک خطابه بیش نیست» بهره گیرند. نکته جالب این است که گاه لحن کلام در این میزگرد به گونه ای که حکایت از نوعی گفتگوی ماقبل میزگرد می کند و همین امر خواننده را دچار مشکل می سازد و شواهدی دال بر این موضوع در متن پیداست مثلاً: ابک: مستور تعریف خود را از ادبیات دینی... بگوید و این که آیا مؤلفه هایی را می تواند بر آن چه در جلسه قبل به آن اشاره شد، اضافه و طرح کند.
مستور: متن تنظیم شده جلسه قبل را با دقت مطالعه کردم.
ابک: آقای دینانی در اینجا می خواهیم نظرشما را بدانیم، در جلسه پیش یک پرسش استفهامی مطرح کردید...
با تأمل بر چنین نکاتی است که می توان فهمید بخشی از بر افروختگی حاکم بر جلسه ناشی از تعارضات جلسه قبلی است بهتر بود جلسه به گونه ای اداره نمی شد که تا آنجا پیش برود که کار به استفاده از [.....] بکشد،و خواننده از خود بپرسد که سوابق بحث چیست؟
دغدغه اصلی
به نظر می رسد که دغدغه اصلی این جلسه جستجوی نوعی تعریف برای دین است که از آن منظر بتوان ادبیات دینی را از میان دیگر اقسام ادبیات بازشناسی کرد:
در این میزگرد پیداست که تعامل اصلی میان جناب آقای دکتر دینانی و جناب آقای مستور اتفاق افتاده است، و دیگر عزیزان شرکت کننده به گونه ای نظاره گرانی در تعریف دین گاه فعال و گاه خاموشند و همین امر روند غنایی جلسه را دچاربحران فقدان دیدگاههای متنوع نموده است.
آقای دکتر دینانی می فرمایند:
«دین از نظر من نزول غیب است، ما باید به لحاظ تکیه بر برهان عقلی، به یک عالم غیبی برسیم... و آن غیب حاکم است بر شهادت»....
که این تعریف استاد به نظر ناظر است بر استنباطی از آیه 3 سورة بقره:
الذین یؤمنون بالغیب...
و اما آقای مستور با رویکرد تحلیلی و فروکاهنده، دین را به سه مقوله «ایمان، معنویت و اخلاق معطوف به خداوند» می کاهد که البته همانطور که خودشان می فرمایند گویی پیش از دغدغه دریافت صحیح از دین، نگرانی دیگری دارند و آن دستیابی به پاسخی برای به این سؤال است که آیا ادبیات دینی وجود خارجی دارد یا نه؟ و بر این باورند که اگر این تقسیم بندی را بپذیریم «آن وقت می توانیم به تعریفی از ادبیات دینی برسیم»
ابهام در مؤلفه های دین
به نظر می رسد که در این گفتگو مؤلفه های آقای مستور باید مورد تحلیل حاضران قرار می گرفت تا در فضای مفهومی این مؤلفه ها قلمروهایی برای تبیین داستان دینی فراهم آید. بطور گذرا از آن رد شده است:
1) باید دانست که معنویت معادل دین نیست، معنویت نوعی گرایش آدمی به مطلق است که می تواند بقول سپهری نوعی گوش دادن به «ترنم مرموزی» باشد که در عالم زمزمه می شود، گرایشی که انسان را جستجوی «هیچ ملایم» بکشاند یا روح ویژگیهای طبیعت که «تائو» باشد، این گرایش ضرورتاً در چارچوب تعالیم وحیانی انبیاء نیست. در جهان امروز،بسیار کوشیده می شود که نیاز به مطلق گرایی با صورتبندی تکنیکی از روشهای ذن و یوگا... بصورت آئین های مدرن جایگزین دین شود.
2) ایمان را دو نوع می توان معنی کرد:
اصولاً ایمان و کفر در فضای عقیده به وحی الهی معنا پیدا می کند و در ادیان غیر وحیانی این مفاهیم معنا ندارد البته متکلمان اسلام در همة مواردی که به کتاب و سنّت استناد کرده اند، آگاه یا ناآگاه بر یک سلسله مقبولهای پیشین تکیه داشته اند ولی این مطلب که یک امر گریز ناپذیر در تفسیرهر متنی است در اینجا مورد نظر ما نیست. و امّا عرفای اسلام، آنان از «ایمان» به گونه ای کاملاً متفاوت با متکلمان سخن گفته اند. در نظر آنان جوهر ایمان نه «شهادت دادن» است نه«عمل به تکلیف» و نه«معرفت فلسفی». آنان می گویند: جوهر ایمان عبارت است از «اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همة اغیار».
این اقبال عبارت است از گونه ای جهت گیری وجودی که سراسر هستی آدمی را فرا می گیرد و زیستن جدیدی را برای وی به ارمغان می آورد.
1-2) نوعی اعتراف به ادعای یک نبی و اخباری که از تماس با غیب می گیرد. این چنین تعریفی،خواسته خداوند متشخص در حیطه ادیان است.
2-2) ایمان، پذیرش نوعی جهان ماورای ماده که ضرورتاً ممکن است تماس روشن و واضح و مشخصی را با انسان برقرار نکند و این مؤمنان باورمند به تعالیم هیچ پیامبری هم نباشد.
3) اخلاق
در بحث با اخلاق برخوردی عام صورت گرفته و معلوم نیست که منظور از اخلاق کدام یک حالت های زیر است:
1-3) هنجاری (Normative)
در این نوع اخلاق هدف فراهم آوردن اصول و احکام اخلاقی است و گزاره های آن توصیه و ترغیب یا نهی و منعی اخلاقی را در بر دارند، مانند: راست گویی خوب است، راست بگو
2-3) توصیفی (Descriptive)
اخلاق توصیفی عبارت است از تحقیق تجربی، توصیفی، علمی، تاریخی که هدف آن توصیف یا تبیین نظام ها و اصول اخلاقی موجود و متبع از سوی افراد و جوامع و از رهگذر آن دستیابی به نظریه ای در باب سرشت اخلاقی انسان است، مانند اینکه بنظر این یا آن مکتب یا شخص ، دزدی بد است.
در تعریف آقای مستور از مؤلفه های دین، معلوم نیست که آیا احکام جایی دارند یا نه؟ و آیا ایشان احکام دینی را صرفاً در حیطه های باید و نباید اخلاقی محصور می دارند؟ که در چنین حالتی باور ایشان به نسبی بودن اخلاق کار را دشوار می کند؟
دین، مقوله ای چند لایه ای
اگر دین را مجموعه تعالیم انبیاء بدانیم که رنگ مکان و زمان را به خود گرفته است می توان دین را در سه لایه (نه مؤلفه) سطح بندی کرد،لایه هایی که از هم مجزا نیستند و نوعی رابطه تابعی و متقابل دارند.
الف) لایه نمادی
این لایه شامل مناسک، شعائر و مراسمی است که پیروان یک دین و آئین را از دیگران مجزا می کند و بواسطه خاستگاه تشریعی که دارند انجام آنها وجوب پیدا می کند و در موردی انکار هر یک از آنها به معنای خروج از آن دین محسوب می شود، مانند فروع دین در اسلام (البته باید فراموش نکرد که این لایه در بستر تاریخ رنگ فرهنگها را به خود می گیرد و باید آن اشکال اولیه و اصیل را از حالت تاریخی آنها تفکیک نمود)
ب) لایه اعتقادی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
طرح یک پرسش پیرامون میزگرد تعامل دین و ادبیات داستانی
مقدمه میزگرد را می توان از دو منظر به داوری نشست:
الف) شیوه گفتگو و تعامل بین اعضا و چگونگی پیش رفت بحث
ب) محتوای مباحث مطرح شده
نگارنده قصد ورود به قضاوت پیرامون بند الف و چند و چون ورود و خروج اعضای جلسه در بحث را ندارد، هر چند برای او باور کردنی نیست بزرگان عرصه معرفت در تعاملات یک جلسه نقد و بررسی،از عبارت های «تو سرم نزن» اینجا «بحث ریاکارانه است»، «مغالطه نکن»،«اینها یک خطابه بیش نیست» بهره گیرند. نکته جالب این است که گاه لحن کلام در این میزگرد به گونه ای که حکایت از نوعی گفتگوی ماقبل میزگرد می کند و همین امر خواننده را دچار مشکل می سازد و شواهدی دال بر این موضوع در متن پیداست مثلاً: ابک: مستور تعریف خود را از ادبیات دینی... بگوید و این که آیا مؤلفه هایی را می تواند بر آن چه در جلسه قبل به آن اشاره شد، اضافه و طرح کند.
مستور: متن تنظیم شده جلسه قبل را با دقت مطالعه کردم.
ابک: آقای دینانی در اینجا می خواهیم نظرشما را بدانیم، در جلسه پیش یک پرسش استفهامی مطرح کردید...
با تأمل بر چنین نکاتی است که می توان فهمید بخشی از بر افروختگی حاکم بر جلسه ناشی از تعارضات جلسه قبلی است بهتر بود جلسه به گونه ای اداره نمی شد که تا آنجا پیش برود که کار به استفاده از [.....] بکشد،و خواننده از خود بپرسد که سوابق بحث چیست؟
دغدغه اصلی
به نظر می رسد که دغدغه اصلی این جلسه جستجوی نوعی تعریف برای دین است که از آن منظر بتوان ادبیات دینی را از میان دیگر اقسام ادبیات بازشناسی کرد:
در این میزگرد پیداست که تعامل اصلی میان جناب آقای دکتر دینانی و جناب آقای مستور اتفاق افتاده است، و دیگر عزیزان شرکت کننده به گونه ای نظاره گرانی در تعریف دین گاه فعال و گاه خاموشند و همین امر روند غنایی جلسه را دچاربحران فقدان دیدگاههای متنوع نموده است.
آقای دکتر دینانی می فرمایند:
«دین از نظر من نزول غیب است، ما باید به لحاظ تکیه بر برهان عقلی، به یک عالم غیبی برسیم... و آن غیب حاکم است بر شهادت»....
که این تعریف استاد به نظر ناظر است بر استنباطی از آیه 3 سورة بقره:
الذین یؤمنون بالغیب...
و اما آقای مستور با رویکرد تحلیلی و فروکاهنده، دین را به سه مقوله «ایمان، معنویت و اخلاق معطوف به خداوند» می کاهد که البته همانطور که خودشان می فرمایند گویی پیش از دغدغه دریافت صحیح از دین، نگرانی دیگری دارند و آن دستیابی به پاسخی برای به این سؤال است که آیا ادبیات دینی وجود خارجی دارد یا نه؟ و بر این باورند که اگر این تقسیم بندی را بپذیریم «آن وقت می توانیم به تعریفی از ادبیات دینی برسیم»
ابهام در مؤلفه های دین
به نظر می رسد که در این گفتگو مؤلفه های آقای مستور باید مورد تحلیل حاضران قرار می گرفت تا در فضای مفهومی این مؤلفه ها قلمروهایی برای تبیین داستان دینی فراهم آید. بطور گذرا از آن رد شده است:
1) باید دانست که معنویت معادل دین نیست، معنویت نوعی گرایش آدمی به مطلق است که می تواند بقول سپهری نوعی گوش دادن به «ترنم مرموزی» باشد که در عالم زمزمه می شود، گرایشی که انسان را جستجوی «هیچ ملایم» بکشاند یا روح ویژگیهای طبیعت که «تائو» باشد، این گرایش ضرورتاً در چارچوب تعالیم وحیانی انبیاء نیست. در جهان امروز،بسیار کوشیده می شود که نیاز به مطلق گرایی با صورتبندی تکنیکی از روشهای ذن و یوگا... بصورت آئین های مدرن جایگزین دین شود.
2) ایمان را دو نوع می توان معنی کرد:
اصولاً ایمان و کفر در فضای عقیده به وحی الهی معنا پیدا می کند و در ادیان غیر وحیانی این مفاهیم معنا ندارد البته متکلمان اسلام در همة مواردی که به کتاب و سنّت استناد کرده اند، آگاه یا ناآگاه بر یک سلسله مقبولهای پیشین تکیه داشته اند ولی این مطلب که یک امر گریز ناپذیر در تفسیرهر متنی است در اینجا مورد نظر ما نیست. و امّا عرفای اسلام، آنان از «ایمان» به گونه ای کاملاً متفاوت با متکلمان سخن گفته اند. در نظر آنان جوهر ایمان نه «شهادت دادن» است نه«عمل به تکلیف» و نه«معرفت فلسفی». آنان می گویند: جوهر ایمان عبارت است از «اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همة اغیار».
این اقبال عبارت است از گونه ای جهت گیری وجودی که سراسر هستی آدمی را فرا می گیرد و زیستن جدیدی را برای وی به ارمغان می آورد.
1-2) نوعی اعتراف به ادعای یک نبی و اخباری که از تماس با غیب می گیرد. این چنین تعریفی،خواسته خداوند متشخص در حیطه ادیان است.
2-2) ایمان، پذیرش نوعی جهان ماورای ماده که ضرورتاً ممکن است تماس روشن و واضح و مشخصی را با انسان برقرار نکند و این مؤمنان باورمند به تعالیم هیچ پیامبری هم نباشد.
3) اخلاق
در بحث با اخلاق برخوردی عام صورت گرفته و معلوم نیست که منظور از اخلاق کدام یک حالت های زیر است:
1-3) هنجاری (Normative)
در این نوع اخلاق هدف فراهم آوردن اصول و احکام اخلاقی است و گزاره های آن توصیه و ترغیب یا نهی و منعی اخلاقی را در بر دارند، مانند: راست گویی خوب است، راست بگو
2-3) توصیفی (Descriptive)
اخلاق توصیفی عبارت است از تحقیق تجربی، توصیفی، علمی، تاریخی که هدف آن توصیف یا تبیین نظام ها و اصول اخلاقی موجود و متبع از سوی افراد و جوامع و از رهگذر آن دستیابی به نظریه ای در باب سرشت اخلاقی انسان است، مانند اینکه بنظر این یا آن مکتب یا شخص ، دزدی بد است.
در تعریف آقای مستور از مؤلفه های دین، معلوم نیست که آیا احکام جایی دارند یا نه؟ و آیا ایشان احکام دینی را صرفاً در حیطه های باید و نباید اخلاقی محصور می دارند؟ که در چنین حالتی باور ایشان به نسبی بودن اخلاق کار را دشوار می کند؟
دین، مقوله ای چند لایه ای
اگر دین را مجموعه تعالیم انبیاء بدانیم که رنگ مکان و زمان را به خود گرفته است می توان دین را در سه لایه (نه مؤلفه) سطح بندی کرد،لایه هایی که از هم مجزا نیستند و نوعی رابطه تابعی و متقابل دارند.
الف) لایه نمادی
این لایه شامل مناسک، شعائر و مراسمی است که پیروان یک دین و آئین را از دیگران مجزا می کند و بواسطه خاستگاه تشریعی که دارند انجام آنها وجوب پیدا می کند و در موردی انکار هر یک از آنها به معنای خروج از آن دین محسوب می شود، مانند فروع دین در اسلام (البته باید فراموش نکرد که این لایه در بستر تاریخ رنگ فرهنگها را به خود می گیرد و باید آن اشکال اولیه و اصیل را از حالت تاریخی آنها تفکیک نمود)
ب) لایه اعتقادی
این لایه مجموعه ای از باورها و اعتقادات عقلی است که یک فرد طی استنتاج عقلی خود به آن می رسد، این لایه می تواند به دو طریق حاصل شود:
v از طریق تعقل فلسفی،با بهره گیری از عقل غیر مقید به باورهای وحیانی
v رویکرد کلامی، و آن عقلانی کردن باورهای از پیش پذیرفته شده است.
ج) لایه گوهری
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
طرح یک پرسش پیرامون میزگرد تعامل دین و ادبیات داستانی
مقدمه میزگرد را می توان از دو منظر به داوری نشست:
الف) شیوه گفتگو و تعامل بین اعضا و چگونگی پیش رفت بحث
ب) محتوای مباحث مطرح شده
نگارنده قصد ورود به قضاوت پیرامون بند الف و چند و چون ورود و خروج اعضای جلسه در بحث را ندارد، هر چند برای او باور کردنی نیست بزرگان عرصه معرفت در تعاملات یک جلسه نقد و بررسی،از عبارت های «تو سرم نزن» اینجا «بحث ریاکارانه است»، «مغالطه نکن»،«اینها یک خطابه بیش نیست» بهره گیرند. نکته جالب این است که گاه لحن کلام در این میزگرد به گونه ای که حکایت از نوعی گفتگوی ماقبل میزگرد می کند و همین امر خواننده را دچار مشکل می سازد و شواهدی دال بر این موضوع در متن پیداست مثلاً: ابک: مستور تعریف خود را از ادبیات دینی... بگوید و این که آیا مؤلفه هایی را می تواند بر آن چه در جلسه قبل به آن اشاره شد، اضافه و طرح کند.
مستور: متن تنظیم شده جلسه قبل را با دقت مطالعه کردم.
ابک: آقای دینانی در اینجا می خواهیم نظرشما را بدانیم، در جلسه پیش یک پرسش استفهامی مطرح کردید...
با تأمل بر چنین نکاتی است که می توان فهمید بخشی از بر افروختگی حاکم بر جلسه ناشی از تعارضات جلسه قبلی است بهتر بود جلسه به گونه ای اداره نمی شد که تا آنجا پیش برود که کار به استفاده از [.....] بکشد،و خواننده از خود بپرسد که سوابق بحث چیست؟
دغدغه اصلی
به نظر می رسد که دغدغه اصلی این جلسه جستجوی نوعی تعریف برای دین است که از آن منظر بتوان ادبیات دینی را از میان دیگر اقسام ادبیات بازشناسی کرد:
در این میزگرد پیداست که تعامل اصلی میان جناب آقای دکتر دینانی و جناب آقای مستور اتفاق افتاده است، و دیگر عزیزان شرکت کننده به گونه ای نظاره گرانی در تعریف دین گاه فعال و گاه خاموشند و همین امر روند غنایی جلسه را دچاربحران فقدان دیدگاههای متنوع نموده است.
آقای دکتر دینانی می فرمایند:
«دین از نظر من نزول غیب است، ما باید به لحاظ تکیه بر برهان عقلی، به یک عالم غیبی برسیم... و آن غیب حاکم است بر شهادت»....
که این تعریف استاد به نظر ناظر است بر استنباطی از آیه 3 سورة بقره:
الذین یؤمنون بالغیب...
و اما آقای مستور با رویکرد تحلیلی و فروکاهنده، دین را به سه مقوله «ایمان، معنویت و اخلاق معطوف به خداوند» می کاهد که البته همانطور که خودشان می فرمایند گویی پیش از دغدغه دریافت صحیح از دین، نگرانی دیگری دارند و آن دستیابی به پاسخی برای به این سؤال است که آیا ادبیات دینی وجود خارجی دارد یا نه؟ و بر این باورند که اگر این تقسیم بندی را بپذیریم «آن وقت می توانیم به تعریفی از ادبیات دینی برسیم»
ابهام در مؤلفه های دین
به نظر می رسد که در این گفتگو مؤلفه های آقای مستور باید مورد تحلیل حاضران قرار می گرفت تا در فضای مفهومی این مؤلفه ها قلمروهایی برای تبیین داستان دینی فراهم آید. بطور گذرا از آن رد شده است:
1) باید دانست که معنویت معادل دین نیست، معنویت نوعی گرایش آدمی به مطلق است که می تواند بقول سپهری نوعی گوش دادن به «ترنم مرموزی» باشد که در عالم زمزمه می شود، گرایشی که انسان را جستجوی «هیچ ملایم» بکشاند یا روح ویژگیهای طبیعت که «تائو» باشد، این گرایش ضرورتاً در چارچوب تعالیم وحیانی انبیاء نیست. در جهان امروز،بسیار کوشیده می شود که نیاز به مطلق گرایی با صورتبندی تکنیکی از روشهای ذن و یوگا... بصورت آئین های مدرن جایگزین دین شود.
2) ایمان را دو نوع می توان معنی کرد:
اصولاً ایمان و کفر در فضای عقیده به وحی الهی معنا پیدا می کند و در ادیان غیر وحیانی این مفاهیم معنا ندارد البته متکلمان اسلام در همة مواردی که به کتاب و سنّت استناد کرده اند، آگاه یا ناآگاه بر یک سلسله مقبولهای پیشین تکیه داشته اند ولی این مطلب که یک امر گریز ناپذیر در تفسیرهر متنی است در اینجا مورد نظر ما نیست. و امّا عرفای اسلام، آنان از «ایمان» به گونه ای کاملاً متفاوت با متکلمان سخن گفته اند. در نظر آنان جوهر ایمان نه «شهادت دادن» است نه«عمل به تکلیف» و نه«معرفت فلسفی». آنان می گویند: جوهر ایمان عبارت است از «اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همة اغیار».
این اقبال عبارت است از گونه ای جهت گیری وجودی که سراسر هستی آدمی را فرا می گیرد و زیستن جدیدی را برای وی به ارمغان می آورد.
1-2) نوعی اعتراف به ادعای یک نبی و اخباری که از تماس با غیب می گیرد. این چنین تعریفی،خواسته خداوند متشخص در حیطه ادیان است.
2-2) ایمان، پذیرش نوعی جهان ماورای ماده که ضرورتاً ممکن است تماس روشن و واضح و مشخصی را با انسان برقرار نکند و این مؤمنان باورمند به تعالیم هیچ پیامبری هم نباشد.
3) اخلاق
در بحث با اخلاق برخوردی عام صورت گرفته و معلوم نیست که منظور از اخلاق کدام یک حالت های زیر است:
1-3) هنجاری (Normative)
در این نوع اخلاق هدف فراهم آوردن اصول و احکام اخلاقی است و گزاره های آن توصیه و ترغیب یا نهی و منعی اخلاقی را در بر دارند، مانند: راست گویی خوب است، راست بگو
2-3) توصیفی (Descriptive)
اخلاق توصیفی عبارت است از تحقیق تجربی، توصیفی، علمی، تاریخی که هدف آن توصیف یا تبیین نظام ها و اصول اخلاقی موجود و متبع از سوی افراد و جوامع و از رهگذر آن دستیابی به نظریه ای در باب سرشت اخلاقی انسان است، مانند اینکه بنظر این یا آن مکتب یا شخص ، دزدی بد است.
در تعریف آقای مستور از مؤلفه های دین، معلوم نیست که آیا احکام جایی دارند یا نه؟ و آیا ایشان احکام دینی را صرفاً در حیطه های باید و نباید اخلاقی محصور می دارند؟ که در چنین حالتی باور ایشان به نسبی بودن اخلاق کار را دشوار می کند؟
دین، مقوله ای چند لایه ای
اگر دین را مجموعه تعالیم انبیاء بدانیم که رنگ مکان و زمان را به خود گرفته است می توان دین را در سه لایه (نه مؤلفه) سطح بندی کرد،لایه هایی که از هم مجزا نیستند و نوعی رابطه تابعی و متقابل دارند.
الف) لایه نمادی
این لایه شامل مناسک، شعائر و مراسمی است که پیروان یک دین و آئین را از دیگران مجزا می کند و بواسطه خاستگاه تشریعی که دارند انجام آنها وجوب پیدا می کند و در موردی انکار هر یک از آنها به معنای خروج از آن دین محسوب می شود، مانند فروع دین در اسلام (البته باید فراموش نکرد که این لایه در بستر تاریخ رنگ فرهنگها را به خود می گیرد و باید آن اشکال اولیه و اصیل را از حالت تاریخی آنها تفکیک نمود)
ب) لایه اعتقادی
این لایه مجموعه ای از باورها و اعتقادات عقلی است که یک فرد طی استنتاج عقلی خود به آن می رسد، این لایه می تواند به دو طریق حاصل شود:
v از طریق تعقل فلسفی،با بهره گیری از عقل غیر مقید به باورهای وحیانی
v رویکرد کلامی، و آن عقلانی کردن باورهای از پیش پذیرفته شده است.
ج) لایه گوهری