لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
دانشکدة شهید بهشتی
عنوان :
ERASER
فصل 1 تا 6
استاد :
جناب آقای شکاری
دانشجو :
امیر آزادی
فصل1
ROYAL OAK ، میشیگان ، شهری معمولی در وسط آمریکاست . مردم دوست دارند در آنجا زندگی کنند چون آنجا آرام و تمیز و امن است . اما در آن شب تابستانی واقعه وحشتناکی در خانه راحت در ALDEN DRIVE در حال وقوع بود .
JOHNNY CASTELEONE به دو مردی که همسر وی را پایین روی کف زمین نگه داشته بودند.نگاه می کرد، سپس به دوست قدیمی اش PAULY CUTRONE نگاه کرد و گفت « به DARLENE صدمه نزنید او هیچ چیز نمی داند.»
PAULY گفت: « او تو را می شناسد و این به اندازه کافی بد است»
JOHNY سعی کرد از روی زمین بلند شود اما نتوانست . PAULY و مر دیگر که او را نگه داشته بود بسیار قوی بودند.
JOHNY پرسید: «چرا اینکار را می کنی PAULY ؟ ما دوست هستیم؟
PAULY به سختی به دهان او زد و گفت: «بله ، ما دوست بودیم ، و به این دلیل است که MR.CANELLI عصبانی است . تو حرف زدی تو شاهدی علیه ما بودی . تو پلیس همه چیز را گفتی . تو قانون این کار را می دانی .»
چاقویی در دست PAULY بود JOHNY قانون را می دانست – اگر در مافیا بعدی و حرف زدی تو مردی .
JOHNY گفت: طسریعا کارت را تمام کن»
POULY با خنده بدی گفت: « باشه اما اول دهانت را باز کن زبانت را لازم دارم .MR CANELLI می خواهد ببیند آیا بدون تو هم حرف خواهد زد. »
PAULY دندانهای JIHNY را فشار داد و باز کرد و زبان او را با انگشتانش گرفت. او مرد سیاهپوش را ندید که پشت سروری وارد اطاق شد. او هرگز دستی را که او را کشت ندید – او فقط مرده افتاد . گردنش شکسته شده بود . مجرمین دیگر با شکفتی به بالا کردند اما قبل از اینکه بتوانند کاری انجام دهند مرد سیاهپوش روبروی آنها بود. او تفنگی در دست داشت اما از ان استفاده نکرد دستهایش اسلحه های او بودند چند ثانیه بعد آنها هم مرده بودند .
مرد سیاهپوش به JOHNY و DARLENE نگاه کرد. او بلند و قوی بود اما چشمانش به سردی یخ بود . او گفت: « اینجا منتظر باش.» و از در بیرون رفت . یک دقیقه بعد او بازگشت . روی هر شانه یک جسد را حمل می کرد . – یکی مرد بود و دیگری یک زن بود .
DARLENE پرسید: « آنها کی هستند؟»
مرد سیاهپوش گفت:DARLENE ، JOHNNY CASTELEONE
مرده اید.
حالا لباسهایتان را به آنها بپوشانید. حلقه ها و ساعتهایتان را هم در آورید و به بدنهای آنها هم بپوشانید . پلیس فکر خواهد کرد که شما با جانیان جنگیده اید و اینکه در همان موقع همگی مرده اید .»
JOHNNY و DARLENE در انجام آنچه او به آنها گفته بود حمله کردند.
مرد سیاهپوش تلفنی را از جیبش در آورد. او گفت:«سلام پلیس»
در 2322 ROYAL OAK،ALDEN DRIVE قسمتی انجام شده است . عجله کنید »
وقتی JOHNNY،DARLENE پوشاندن لباسهایشان به اجساد را تمام کردند مرد سیاه پوش گفت :«بیرون بیایید برویم»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 91
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> مقدمهدولت ساسانی با شکستهای پیاپی سپاهیان ایران از لشگر اسلام در جنگهای ذات السلاسل(12هجری) وقادسیه(14 هجری) و جلولاء(16 هجری) و نهاوند(21 هجری) واژگون شد، و نفوذ مداوم مسلمین در داخله شاهنشاهی ایران تا ماوراءالنهر که تا اواخر قرن اول هجری بطول انجامید، سبب استیلای حکومت اسلامی بر ایران گردید و ایرانیان برای قرونی محدود و معدود تحت سیطره عرب درآمدند.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری
چنانکه میدانیم زبان رسمی و ادبی ایران در دوره ساسانی لهجه پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود. این لهجه در دربار و ادارات دولتی و حوزه روحانی زرتشتی چون یک زبان رسمی عمومی بکار میرفت و در همان حال زبان و ادب سریانی هم در کلیساهای نسطوری ایران که در اواخر عهد ساسانی تا برخی از شهرهای ماوراءالنهر گسترده شده است، مورد استعمال داشت. پیداست که با حمله عرب و بر افتادن دولت ساسانیان برسمیت و عمومیت لهجه پهلوی لطمهای سخت خورد لیکن بهیچ روی نمیتوان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با این حادثه بزرگ تاریخی دانست چه از این پس تا دیرگاه هنوز لهجه پهلوی در شمار لهجات زنده و دارای آثار متعدد پهلوی و تاریخی و دینی بوده و حتی باید گفت غالب کتبی که اکنون بخط و لهجه پهلوی در دست داریم متعلق ببعد از دوره ساسانی است.
تا قسمتی از قرن سوم هجری کتابهای معتبری بخط و زبان پهلوی تألیف شده و تا حدود قرن پنجم هجری روایاتی راجع بآشنایی برخی از ایرانیان با ادبیات این لهجه در دست است و مثلاً منظومه ویس و رامین که در اواسط قرن پنجم هجری بنظم درآمده مستقیماً از پهلوی بشعر فارسی ترجمه شده و حتی در قرن هفتم «زرتشت بهرام پژدو» ارداویرفنامه پهلوی را بنظم فارسی درآورد. در سه چهار قرن اول هجری بسیاری از کتب پهلوی در مسائل مختلف از قبیل منطق، طب، تاریخ، نجوم، ریاضیات، داستانهای ملی، قصص و روایات و نظایر آنها بزبان عربی ترجمه شد و از آنجمله است: کلیله و دمنه، آیین نامه، خداینامه، زیج شهریار، ترجمه پهلوی منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همین اوان کتبی مانند دینکرت، بندهشن، شایست نشایست،ارداویرافنامنه، گجستک ابالش، یوشت فریان، اندرز بزرگمهر بختکان، مادیگان شترنگ، شکند گمانیک و یچار و امثال آنها بزبان پهلوی نگاشته شد که بسیاری مطالب مربوط بایران پیش از اسلام و آیین و روایات مزدیسنا و داستانهای ملی در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان این کتب غالباً از روحانیون زرتشتی بوده و باین سبب از تاریخ و روایات ملی و دینی ایران قدیم اطلاعات کافی داشتهاند. از این گذشته در تمام دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر تا مدتی از خط و لهجه پهلوی استفاده میشده است.
با همه این احوال پیداست که غلبه عرب و رواج زبان دینی و سیاسی عربی بتدریج از رواج و انتشار لهجه پهلوی میکاست تا آنجا که پس از چند قرن فراموش شد و جای خود را بلهجات دیگر ایرانی داد.
خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود بسرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی معمول شد که با همه نقصهایی که برای فارسی زبانان داشت و با همه نارسایی بمراتب از خط
پهلوی آسانتر است.
بهمان نسبت که لهجه پهلوی رسمیت و رواج خود را از دست میداد زبان عربی در مراکز سیاسی و دینی نفوذ مییافت و برخی از ایرانیان در فراگرفتن و تدوین قواعد آن کوشش میکردند اما هیچگاه زبان عربی مانند یک زبان عمومی در ایران رائج نبود و بهیچ روی بر لهجات عمومی و ادب ایرانی شکستی وارد نیاورد و عبارت دیگر از میان همه ملل مطیع عرب تنها ملتی که زبان خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ملت ایرانست.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانیپیداست که این نفوذ سیاسی و دینی و همچنین مهاجرت برخی از قبایل عرب بداخله ایران و آمیزش با ایرانیان و عواملی از این قبیل باعث شد که لغاتی از زبان عربی در لهجات ایرانی نفوذ کند. این نفوذ تا چند قرن اول هجری بکندی صورت میگرفت و بیشتر ببرخی از اصطلاحات دینی (مانند: زکوة، حج، قصاص...) واداری(مانند: حاکم، عامل، امیر، قاضی، خراج...) و دستهیی از لغات ساده که گشایشی در زبان ایجاد میکرد یا بر مترادفات میافزود(مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر...) منحصر بود و حتی ایرانیان پارهای از اصطلاحات دینی و اداری عربی را ترجمه کردند مثلاً بجای «صلوة» معادل پارسی آن «نماز» و بجای «صوم» روزه بکار بردند. در این میان بسیاری اصطلاحات اداری(دیوان، دفتر، وزیر...) و علمی(فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زیج، کدخداه...) و لغات عادی لهجات ایرانی بسرعت در زبان عربی نفوذ کرد و تقریباً بهمان نسبت که لغات عربی در لهجات ایرانی وارد شد از کلمات ایرانی هم در زبان تازیان راه یافت.
باید بیاد داشت که نفوذ زبان عربی بعد از قرن چهارم هجری و خصوصاً از قرن ششم و هفتم ببعد در لهجات ایرانی سرعت و شدت بیشتری یافت. نخستین علت این امر اشتداد نفوذ دین اسلام است که هر چه از عمر آن در ایران بیشتر گذشت نفوذ آن بیشتر شد و بهمان نسبت که جریانهای دینی در این کشور فزونی یافت بر درجه محبوبیت متعلقات آن که زبان عربی نیز یکی از آنهاست، افزوده شد. دومین سبب نفوذ زبان عربی در لهجات عربی در لهجات ایرانی خاصه لهجه دری، تفنن و اظهار علم و ادب بسیاری از نویسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد. جنبه علمی زبان تازی نیز که در قرن دوم و سوم قوت یافت از علل نفوذ آن در زبان فارسی باید شمرده شد.
این نفوذ از حیث قواعد دستوری بهیچروی(بجز در بعض موارد معدود بی اهمیت) در زبان فارسی صورت نگرفته و تنها از طریق مفردات بوده است و حتی در مفردات لغات عربی هم که در زبان ما راه جست براههای گوناگون از قبیل تلفظ و معنی آنها دخالتهای صریح شد تا آنجا که مثلاً بعضی از افعال معنی و وصفی گرفت (مانند:لاابالی= بیباک. لایعقل= بیعقل، لایشعر= بیشعور، نافهم...) و برخی از جمعها بمعنی مفرد معمول شده و علامت جمع فارسی را بر آنها افزودند مانند: ملوکان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانیها، عجایبها، موالیان، اواینها...چنانکه در شواهد ذیل میبینیم:
ببوستان ملوکان هزار گشتم بیش گل شکفته برخسارکان تو ماند(دقیقی)
وگر بهمت گویی دعای ابدالان نبود هرگز با پای همتش همبر
(عنصری)
گر چنین حور در بهشت آید همه حوران شوند غلمانش
(سعدی)
زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون
(منوچهری)
بیابان درنورد و کوه بگذار منازلها بکوب و راه بگسل
(منوچهری)
من معانیهای آنرا یاور دانش کنم گر کند طبع تو شاها خاطرم را یاوری
(ازرقی)
گذشته از این نزدیک تمام اسمها و صفتهای عربی را که بفارسی آوردند با علامتهای جمع فارسی بکار بردند(مانند: شاعران، حکیمان، زائران، امامان، عالمان. نکتها، نسخها، کتابها...)بدین جهات باید گفت لغات عربی که در زبان فارسی آمده بتمام معنی تابع زبان فارسی شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمعهای عربی نیز بنحوی که امروز میان ما معمول است تقریباً مورد استعمالی نداشته است.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> آغاز ادب فارسیاگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی میپیمود لیکن لهجات محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی میگردید و از آنجمله بود لهجه آذری، لهجه کردی، لهجه فارسی(معمول در فارس)، لهجات مرکزی ایران، لهجه طبری، لهجه گیلی و دیلمانی، لهجه سگزی، لهجه خراسانی، لهجه سغدی، لهجه خوارزمی و جز آن.
لهجه عمومی مشرق ایران و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجههای ایرانی بود و چون بازمانده لهجههای ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی (پهلوی شمالی)، سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود بزودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی میتوانست بهترین وسیله ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه بیاری یعقوب سر لیث صفار(254ـ265) مؤسس سلسله مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری بشرحی که در تاریخ سیستان بتفصیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی دبیر یعقوب و بسام کورد(کرد) از خوارج سیستان که بصلح
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
امام خمینی (ره) از ولادت تا رحلت
در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها, روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد .او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـت مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه العظمـى میرزاى شیـرازى (رض) که پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمـیـن ملجأَ مردم و هادى آنان در امـور دینـى بـود. در حـالـیکه بیـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمى گذشت, طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در برابر زورگـوئـیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمـیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردیدبدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتـیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است و همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید .
هجرت به قم، تحصیل دروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی
اندکـى پـس از هجرت آیه الله العظمـى حاج شیخ عبد الکریـم حایرى یزدى ـ رحـمه الله علیه ـ ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى, مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمینى نیز رهـسپار حـوزه علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـى کرد. که مـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه مباحث کـتاب مطـول ( در علـم معانى و بیان ) نزد مرحوم آقا مـیـرزا محمـد علـى ادیب تهرانـى و تکمیل دروس سطح نزد مرحـوم آیه الـله سید محمد تقـى خـوانسارى, و بیشتر نزد مرحـوم آیه الـله سـیـد عـلى یثربى کاشانى و دروس فـقـه و اصـول نزد زعیـم حـوزه قـم آیـه الـله العظمى حاج شیخ عبدالکریـم حایرى یزدى ـ رضـوان الـلـه علیهـم نام برد .پـس از رحلت آیه الله العظمـى حـایـرى یزدى تلاش امـام خمینـى به همراه جمعى دیگر از مجتهدیـن حـوزه علمیه قـم به نـتیجـه رسـیـد و آیه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعـیـم حـوزه عـلمـیـه عازم قـــم گـردیـد. در این زمان, امام خمینـى به عـنـوان یـکـى از مـدرسیـن و مجتهدیـن صـاحب راى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق شناخته مى شد . حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علمیه قـم به تدریـس چندیـن دوره فقه, اصـول, فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فیضیه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـدیه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجد سلماسى و ... همت گماشت و در حـوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال در مسجـد شیخ اعظـم انصــــارى (ره) معارف اهل بـیت و فـقـه را در عالیترین سطـوح تدریـس نمود و در نجف بـود که بـراى نخـستـیـن بار .مبانـى نظرى حکـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولایت فـقیه بازگـو نمود.
امام خمینی (ره) در سنگر مبارزه و قیام
روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و تربـیت و محیط خانـوادگى و شرایط سـیـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ایـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سـیـر تکاملى آن به مـوازات تکـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ایـشان از یکـسـو و اوضاع و احـوال سیاسـى و اجتماعى ایـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى دیگـر در اشکـال مخـتـلف ادامـه یـافـته است و در ســـال 41و1340 ماجراى انجمـنهاى ایالـتى و ولایـتى فرصـتـى پـدیـد آورد تا ایـشان در رهبـریت قـیام و روحـانیـت ایـفاى نقـش کنـد و بـدیـن تـرتـیـب قـیـام سراسرى روحانیت و ملت ایـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ویـژگـى برجستـه یعنى رهـبرى واحد امام خمـیـنى و اسلامـى بـودن انگـیـزه ها و شعارها و هدفهـاى قیام, سرآغـازى شـد بر فـصـل نـویـن مـبارزات مـلـت ایران که بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى گردید امام خمـیـنـى خاطـره خـویـش از جنـگ بیـن المـلل اول را در حالیکه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنین یاد مـى کند : مـن هـر دو جـنـگ بـیـن المللـى را یادم هست ... مـن کـوچـک بـودم لکـن مـدرسـه مى رفـتـم و سربازهاى شـوروى را در هـمان مرکزى که ما داشـتـیـم در خـمـیـن, مـن آنجا آنهـا را مى دیـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـدیـم در جـنـگ بیـن المـلـل اول. حضـرت امام در جایى دیگر با یاد آورى اسامى بـرخى از خوانیـن واشـرار سـتمگر که در پناه حکـومت مـرکـزى بـه غـارت اموال و نوامیـس مردم مى پرداختند مى فـرماید : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـودیـم, مـورد هـجـوم رجـبعلـیـهـا بــودیـم و خـودمان تفنگ داشتیـم و مـن در عیـن حالى که تـقـریـبا شـایـد اوایـل بلوغم بود, بـچـه بودم, دور ایـن سنگـرهایى که بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اینها مى خـواسـتند هجـوم کـنند و غـارت کـنند, آنجا مى رفـتـیــم سنگرها را سرکشـى مى کردیـم. کـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى که بنابر گـواهـى اسـناد و مدارک تاریخـى و غـیر قابـل خـدشـه بـوسیله انگلیـسها حـمایت و سازمانـدهـى شـده بـود هـر چـنـد کـه بـه سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حـدودى حکـومت مـلوک الطـوایـفـى خـوانیـن و اشـرار پـارکنـده را محدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان دیکتاتـورى پدید آورد که در سایـه آن هـزار فامـیـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ایـران حاکـم شدند ودودمان پهـلـوى به تنهایى عهـده دار نقـش سابق خوانین و اشرار گردید . در چنین شرایطـى روحانیت ایران که پـس از وقایع نهـضـت مشروطیت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگلیسى از یکـسو و دشمـنیهاى غرب باختگان روشنفـکر مـآب از سـوى دیگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـودیت خـویـش بـه تکاپـو افـتاد. آیه الـلـه العظمى حاج شیخ عـبدالـکریـم حایرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراک به ایـن شهـر هجرت کرد واندکـى پـس از آن امـام خـمیـنى که با بـهـره گیرى از استعداد فـوق العاده خـویـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علمیه را در خـمیـن و ارا ک با سـرعـت طى کرده بود به قـم هجرت کـرد و عملا در تـحکیـم موقعیت حـوزه نـو تاسیـس قـم مـشارکـتى فعال داشت.زمان چندانـى نگذشت که آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته این حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.پـس از رحلت آیـه اللـه العظمى حایرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علمیه قـم را خطر انحلال تهـدید مى کرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جویى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمـیـه قـم را آیات عـظـام :سید محمد حجت, سید صدر الدیـن صدر و سیـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه علیهـم ـ بر عهده گرفتند. در ایـن فاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان, شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهـم گردید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
امام خمینى از ولادت تا رحلت
در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها، روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد
او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـت مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه العظمـى میرزاى شیـرازى (رض)، پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمیـن ملجاء مردم و هادى آنان در امـور دینـى بـود. در حـالیکه بیـش از 5 مـاه ولادت روح الـلـه نمى گذشت، طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در برابر زورگـوئیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود، با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به .تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید بدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است. همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید.
هجرت به قـم، تحصیل دروس تکمیلى وتدریس علوم اسلامى
اندکـى پـس از هجرت آیه الله العظمـى حاج شیخ عبد الکریـم حایرى یزدى ـ رحـمه الله علیه ـ ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى، مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمینى نیز رهـسپار حـوزه علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـى کرد. که مـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه مباحث کـتاب مطـول ( در علـم معانى و بیان ) نزد مرحوم آقا میـرزا محمـد علـى ادیب تهرانـى و تکمیل دروس سطح نزد مرحـوم آیه الـله سید محمد تقـى خـوانسارى، و بیشتر نزد مرحـوم آیه الـله سیـد عـلى یثربى کاشانى و دروس فـقـه و اصـول نزد زعیـم حـوزه قـم آیـه الـله العظمى حاج شیخ عبدالکریـم حایرى یزدى ـ رضـوان الـلـه علیهـم نام برد .پـس از رحلت آیه الله العظمـى حـایـرى یزدى تلاش امـام خمینـى به همراه جمعى دیگر از مجتهدیـن حـوزه علمیه قـم به نـتیچـه رسیـد و آیه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعیـم حـوزه عـلمیـه عازم قـــم گـردیـد. در این زمان، امام خمینـى به عـنـوان یـکـى از مـدرسیـن و مجتهدیـن صـاحب راءى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق شناخته مى شد . حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علمیه قـم به تدریـس چندیـن دوره فقه، اصـول، فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فیضیه، مسجـد اعظم، مسجـد محمـدیه، مـدرسه حـاج ملاصـادق، مسجد سلماسى، و ... همت گماشت و در حـوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال در مسجـد شیخ اعطـم انصــــارى (ره) معارف اهل بیت و فـقـه را در عالیترین سطـوح تدریـس نمود و در نجف بـود که بـراى نخـستیـن بار .مبانـى نظرى حکـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولایت فـقیه بازگـو نمود.
امـام خمینـى در سنگـر مبـارزه و قیــام
روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و تربیت و محیط خانـوادگى و شرایط سیـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ایـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سیـر تکاملى آن به مـوازات تکـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ایـشان از یکـسـو و اوضاع و احـوال سیاسـى و اجتماعى ایـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى دیگـر در اشکـال مخـتـلف ادامـه یـافـته است و در ســـال 1340 و 41 ماجراى انجمـنهاى ایالـتى و ولایـتى فرصـتـى پـدیـد آورد تا ایـشان در رهبـریت قیام و روحـانیـت ایـفاى نقـش کنـد و بـدیـن تـرتیـب قیـام سراسرى روحانیت و ملت ایـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ویـژگـى برجستـه یعنى رهـبرى واحد امام خمیـنى و اسلامـى بـودن انگیـزه ها، و شعارها و هدفهـاى قیام، سرآغـازى شـد بر فـصـل نـویـن مـبارزات مـلـت ایران که بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى شـد امام خمیـنـى خاطـره خـویـش از جنـگ بیـن المـلل اول را در حالیکه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنین یاد مـى کند : مـن هـر دو جـنـگ بیـن المللـى را یادم هست ... مـن کـوچـک بـودم لکـن مـدرسـه مى رفـتـم و سربازهاى شـوروى را در هـمان مرکزى که ما داشـتیـم در خـمیـن، مـن آنجا آنهـا را مى دیـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـدیـم در جـنـگ بیـن المـلـل اول. حضـرت امام در جایى دیگر با یاد آورى اسامى بـرخى از خوانیـن واشـرار سـتمگر که در پناه حکـومت مـرکـزى بـه غـارت اموال و نوامیـس مردم مى پرداختند مى فـرماید : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـودیـم، مـورد هـجـوم رجـبعلیـهـا بــودیـم و خـودمان تفنگ داشتیـم و مـن در عیـن حالى که تـقـریـبا شـایـد اوایـل بلوغم بود، بـچـه بودم، دور ایـن سنگـرهایى که بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اینها مى خـواسـتند هجـوم کـنند و غـارت کـنند، آنجا مى رفـتیــم سنگرها را سرکشـى مى کردیـم کـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى که بنابر گـواهـى اسـناد و مدارک تاریخـى و غیر قابـل خـدشـه بـوسیله انگلیـسها حـمایت و سازمانـدهـى شـده بـود هـر چـنـد کـه بـه سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حـدودى حکـومت مـلوک الطـوایـفـى خـوانیـن و اشـرار پـارکنـده را محمـدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان دیکتاتـورى پدید آورد که در سایـه آن هـزار فامیـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ایـران حاکـم شدند ودودمان پهـلـوى به تنهایى عهـده دار نقـش سابق خوانین و اشرار گردید .در چنینـى شرایطـى روحانیت ایران که پـس از وقایع نهـضـت مشروطیت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگلیسى از یکـسو و دشمـنیهاى غرب باختگان روشنفـکر مـآب از سـوى دیگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـودیت خـویـش بـه تکاپـو افـتاد. آیه الـلـه العظمى حاج شیخ عـبدالـکریـم حایرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراک به ایـن شهـر هجرت کرد واندکـى پـس از آن امـام خـمیـنى که با بـهـره گیرى از استعداد فـوق العاده خـویـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علمیه را در خـمیـن و ارا ک با سـرعـت طى کرده بود به قـم هجرت کـرد و عملا در تـحکیـم موقعیت حـوزه نـو تاسیـس قـم مـشارکـتى فعال داشت.
زمان چندانـى نگذشت که آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته این حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.
پـس از رحلت آیـه اللـه العظمى حایرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علمیه قـم را خطر انحلال تهـدید مى کرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جویى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمیـه قـم را آیات عـظـام :سید محمد حجت، سید صدر الدیـن صدر و سیـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه علیهـم ـ بر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 64
امام خمینى از ولادت تا رحلت
در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها, روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد .
او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـت مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه العظمـى میرزاى شیـرازى (رض), پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمـیـن ملجاء مردم و هادى آنان در امـور دینـى بـود. در حـالـیکه بیـش از 5 مـاه ولادت روح الـلـه نمى گذشت, طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در برابر زورگـوئـیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمـیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به .تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردیدبدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتـیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است. همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید .
هجرت به قـم, تحصیل دروس تکمیلى وتدریس علوم اسلامى
اندکـى پـس از هجرت آیه الله العظمـى حاج شیخ عبد الکریـم حایرى یزدى ـ رحـمه الله علیه ـ ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى, مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمینى نیز رهـسپار حـوزه علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـى کرد. که مـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه مباحث کـتاب مطـول ( در علـم معانى و بیان ) نزد مرحوم آقا مـیـرزا محمـد علـى ادیب تهرانـى و تکمیل دروس سطح نزد مرحـوم آیه الـله سید محمد تقـى خـوانسارى, و بیشتر نزد مرحـوم آیه الـله سـیـد عـلى یثربى کاشانى و دروس فـقـه و اصـول نزد زعیـم حـوزه قـم آیـه الـله العظمى حاج شیخ عبدالکریـم حایرى یزدى ـ رضـوان الـلـه علیهـم نام برد .
پـس از رحلت آیه الله العظمـى حـایـرى یزدى تلاش امـام خمینـى به همراه جمعى دیگر از مجتهدیـن حـوزه علمیه قـم به نـتیچـه رسـیـد و آیه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعـیـم حـوزه عـلمـیـه عازم قـــم گـردیـد. در این زمان, امام خمینـى به عـنـوان یـکـى از مـدرسیـن و مجتهدیـن صـاحب راءى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق شناخته مى شد . حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علمیه قـم به تدریـس چندیـن دوره فقه, اصـول, فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فیضیه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـدیه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجد سلماسى, و ... همت گماشت و در حـوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال در مسجـد شیخ اعطـم انصــــارى (ره) معارف اهل بـیت و فـقـه را در عالیترین سطـوح تدریـس نمود و در نجف بـود که بـراى نخـستـیـن بار .مبانـى نظرى حکـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولایت فـقیه بازگـو نمود.
امـام خمینـى در سنگـر مبـارزه و قیــام
روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و تربـیت و محیط خانـوادگى و شرایط سـیـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ایـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سـیـر تکاملى آن به مـوازات تکـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ایـشان از یکـسـو و اوضاع و احـوال سیاسـى و اجتماعى ایـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى دیگـر در اشکـال مخـتـلف ادامـه یـافـته است و در ســـال 1340 و 41 ماجراى انجمـنهاى ایالـتى و ولایـتى فرصـتـى پـدیـد آورد تا ایـشان در رهبـریت قـیام و روحـانیـت ایـفاى نقـش کنـد و بـدیـن تـرتـیـب قـیـام سراسرى روحانیت و ملت ایـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ویـژگـى برجستـه یعنى رهـبرى واحد امام خمـیـنى و اسلامـى بـودن انگـیـزه ها, و شعارها و هدفهـاى قیام, سرآغـازى شـد بر فـصـل نـویـن مـبارزات مـلـت ایران که بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى شـد امام خمـیـنـى خاطـره خـویـش از جنـگ بیـن المـلل اول را در حالیکه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنین یاد مـى کند : مـن هـر دو جـنـگ بـیـن المللـى را یادم هست ... مـن کـوچـک بـودم لکـن مـدرسـه مى رفـتـم و سربازهاى شـوروى را در هـمان مرکزى که ما داشـتـیـم در خـمـیـن, مـن آنجا آنهـا را مى دیـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـدیـم در جـنـگ بیـن المـلـل اول. حضـرت امام در جایى دیگر با یاد آورى اسامى بـرخى از خوانیـن واشـرار سـتمگر که در پناه حکـومت مـرکـزى بـه غـارت اموال و نوامیـس مردم مى پرداختند مى فـرماید : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـودیـم, مـورد هـجـوم رجـبعلـیـهـا بــودیـم و خـودمان تفنگ داشتیـم و مـن در عیـن حالى که تـقـریـبا شـایـد اوایـل بلوغم بود, بـچـه بودم, دور ایـن سنگـرهایى که بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اینها مى خـواسـتند هجـوم کـنند و غـارت کـنند, آنجا مى رفـتـیــم سنگرها را سرکشـى مى کردیـم کـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى که بنابر گـواهـى اسـناد و مدارک تاریخـى و غـیر قابـل خـدشـه بـوسیله انگلیـسها حـمایت و سازمانـدهـى شـده بـود هـر چـنـد کـه بـه سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حـدودى حکـومت مـلوک الطـوایـفـى خـوانیـن و اشـرار پـارکنـده را محمـدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان دیکتاتـورى پدید آورد که در سایـه آن هـزار فامـیـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ایـران حاکـم شدند ودودمان پهـلـوى به تنهایى عهـده دار نقـش سابق خوانین و اشرار گردید .در چنینـى شرایطـى روحانیت ایران که پـس از وقایع نهـضـت مشروطیت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگلیسى از یکـسو و دشمـنیهاى غرب باختگان روشنفـکر مـآب از سـوى دیگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـودیت خـویـش بـه تکاپـو افـتاد. آیه الـلـه العظمى حاج شیخ عـبدالـکریـم حایرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراک به ایـن شهـر هجرت کرد واندکـى پـس از آن امـام خـمیـنى که با بـهـره گیرى از استعداد فـوق العاده خـویـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علمیه را در خـمیـن و ارا ک با سـرعـت طى کرده بود به قـم هجرت کـرد و عملا در تـحکیـم موقعیت حـوزه نـو تاسیـس قـم مـشارکـتى فعال داشت.زمان چندانـى نگذشت که آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته این حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.
پـس از رحلت آیـه اللـه العظمى حایرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علمیه قـم را خطر انحلال تهـدید مى کرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جویى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمـیـه قـم را آیات عـظـام :
سید محمد حجت, سید صدر الدیـن صدر و سیـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه علیهـم ـ بر عهده گرفتند. در ایـن فاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان, شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهـم گردید. آیه الله العظمى بروجردى شخصیت علمى برجسته اى بـود کـه مـى تـوانست جانشین مناسبـى براى مـرحوم حایرى و حفـظ کیان حـوزه بـاشـد. ایـن پیشنهاد از سـوى شاگردان آیـه الـلـه حایرى و از جمله امام خـمـیـنـى به سرعت تعقیب شـد. شخص امام در دعـوت از آیـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذیرش مسئولیت خطـیر زعامت حـوزه مجدانه تلاش کرد.
امام خمینـى که با دقـت شـرایط سیاسـى جامعه و وضعـیـت حـوزه ها را زیر نظر داشت و اطـلاعات خـویش را از طریق مطالـعه مـستمر کتب تاریخ معاصـر و مجلات و روزنـامـه هاى وقـت و رفـت و آمـد بـه تهـران و درک محضر بزرگانى همچون آیـه الـلـه مـدرس تکـمیل مى کرد دریافـته بـود که تـنها نقـطـه امـیـد بـه رهـایـى و نجات از شـرایط ذلت بارى که پـس از شکست مشروطیت و بخصـوص پـس از روى کار آوردن رضا خان پدید آمده است, بیدارى حوزه هاى عـلمـیـه و پیش از آن تضـمیـن حیات حوزه ها و ارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانیت مـى بـاشـد.امام خمینى در تعقیب هدفهاى ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علمیه را با هـمـکارى آیـه الـلـه مـرتضـى حایـرى تهـیـه کرد و بـه آیـه الـلـه بـروجردى ( ره) پـیشـنهاد داد. ایـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمیر حـوزه مـورد اسـتقبال و حمایت قرار گرفت .
اما رژیـم در محاسباتـش اشـتـبـاه کرده بـود. لایحه انجـمـنـهاى ایالتى و ولایتى کـه به مـوجـب آن شـرط مسـلمان بودن, سوگـند به قرآن کریـم و مرد بـودن انـتخاب کـنـنـدگان و کاندیـداها تغییر مـى یافت در 16 مهـر 1341 ه - ش به تصـویب کـابـیـنـه امیـر اسـد الـلـه علـم رسیـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگـه داشـتـن هـدفـهاى دیگر بـود.حذف و تغییر دو شـرط نخـست دقـیـقا بـه منظور قانـونـى کـردن حضـور عناصر بهایـى در مصـادر کـشـور انتخاب شـده بـود. چـنانکه قـبـلا نـیـز اشاره شد پـشتـیـبـانى شـاه از رژیـم صهـیـونیـستـى در تـوسعه مناسبات ایران و اسرائـیل شرط حمایـتهاى آمـریـکـا از شـاه بـود. نـفـوذ پـیـروان مـسـلک استعـمـارى بهـائـیت در قـواى سه گانه ایران ایـن شرط را تحقق مـى بخشید. امام خمـیـنـى به هـمراه عـلماى بزرگ قـم و تهـران به محض انتشار خبر تصویب لایحه مـزبور پـس از تبادل نـظـر دسـت به اعـتـراضات همه جانبه زدند .نقـش حضرت امام در روشـن ساختـن اهداف واقعى رژیـم شـاه و گوشـزد کـردن رسالت خطیر علما و حـوزه هاى علمـیـه در ایـن شـرایـط بـسیـار مـوثـر وکارساز بـود. تلگرافـهـا و نامـه هـا سرگـشـاده اعـتـراض آمـیز علما به شاه و اسـد الـلـه علـم مـوجى از حـمایـت را در اقـشار مخـتلف مردم برانگیخت. لحـن تلگرافـهـاى امام خمـیـنـى به شاه و نخست وزیر تند و هشـدار دهنده بود. در یکـى از ایـن تلگرافها آمده بـود :اینجانب مجددا به شما نصیحت مى کنـم که بـه اطاعت خـداوند مـتعـال و قانـون اساسـى گردن نهید واز عواقب وخـیـمـه تخلف از قـرآن و احـکام علماى ملت و زعماى مسلمیـن و تخـلف از قانـون اساس بـترسید وعـمـدا و بـدون مـوجب مـمـلکت را به خطـر نـیـنـدازید و الا علماى اسلام درباره شمـا از اظهار عقیـده خـوددارى نخـواهنـد کـرد .
بدیـن ترتـیـب ماجراى انجـمنهاى ایـالـتى و ولایـتـى تجربـه اى پیروز و گرانقدر براى ملت ایران بـویژه از آنجهـت بـود کـه طى آن ویـژگـیـهـاى شخصیتـى را شناخـتـنـد که از هر جهـت براى رهـبـرى امت اسلام شایسته بـود. باو جـود شکست شـاه در ماجـراى انجـمـنها, فـشـار آمریکـا بـراى انجـام اصلاحـات مـورد نظر ادامـه یافت. شـاه در دیـماه 1341 هجـرى شمسى اصـول ششگانه اصلاحات خویـش را بر شمرد و خـواستار رفـراندوم شد . امام خمینى بار دیگـر مراجع و