لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
فضل بن شاذان
زندگی نامه
ابو محمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدى، فقیه صاحب نظر، متکلم متفکر، مفسر حاذق، دانشمند شهیر عالم اسلام و مؤلف گرانقدر در علوم و فنون اسلامى.
از جزئیات زندگى شخصى و تاریخ دقیق تولدش و... چندان آگاه نیستیم، نجاشى او را از طایفه ازد از قبیلههاى معروف عرب و پدرش را از شاگردان یونس بن عبد الرحمان شمرده است. (1) با توجه به روایاتى که فضل از امام رضا علیه السلام دارد مىتوان تولد او را در حدود صدوهشتاد هجرى تخمین زد.
کشى مىنویسد: فضل در روستایى در حوالى بیهق بود که خبر خروج خوارج به او رسید براى فرار از چنگ آنان بار سفر بست و از آنجا گریخت در اثر فشار و سختى سفر بیمار شد و در سال 260 هجرى درگذشت. (2) بر قبر او در نیشابور گنبد و بارگاهى است و محل تردد و زیارت شیفتگان علم و ولایت است.
فضل در محفل پیشوایان معصوم
وى افتخار حضور و شاگردى چهار امام معصوم علیهم السلام را دارد. نجاشى مىگوید از امام جواد علیه السلام روایت دارد و شیخ طوسى نام او را در زمره یاران امام هادى و عسکرى علیمها السلام ذکر مىکند. (3) اگر چه نجاشى در روایت فضل از امام رضا علیه السلام تردید کرده لیکن روایات او در عیون اخبار الرضا علیه السلام (4) و من لا یحضره الفقیه (5) در علل شرایع و احکام، با تصریح «فضل» درآخر روایتبه سماع وى از امام رضا علیه السلام جایى براى این تردید باقى نمىگذارد.
مقام فضل در نزد امامان معصوم
کتابى از فضل بن شاذان به دست امام حسن عسکرى علیه السلام رسید، امام با ورق زدن به مطالعه کتاب او پرداخته، فرمود: خدایش رحمت کند، اهل خراسان به منزلتش غبطه مىخوردند زمانى که فضل بین ایشان زندگى مىکرد. (6)
زمانى از فضل نزد امام عسکرى علیه السلام نامى برده شد، شایعه پراکنیهاى دشمن را پیرامون عقاید و شخصیت او براى امام مطرح کردند و از آن حضرت براى شفاى او دعا طلب کردند، امام علیه السلام فرمود: آرى بر فضل دروغ بستند، خداوند رحمتش کند، خداوند رحمتش کند. راوى مىگوید: هنگامى که به خراسان رسیدم فهمیدم در همان زمانى که در خدمت امام بودیم فضل از دنیا رفته بود.
پیامبران و پیشوایان معصوم براى هر کسى به اندازه عقل و فهم و درکش، از مطالب و معارف و حقایق پرده برمىدارند «انا معاشر الانبیاء نکلم الناس على قدر عقولهم» (8) ، روایت صدوق از فضل بن شاذان در علل شرایع و احکام بیانگر قوت فهم و حذاقت اوست که امام او را لایق دانسته و بسیارى از فلسفه احکام را در حدود بیست صفحه از سرتاسر فقه براى او گفته است.
گفتار دانشمندان در باره فضل
نجاشى رجال شناس بزرگ امامى در ستایش از فضل مىگوید: او ثقه و از بزرگان فقها ومتکلمان شیعه و در این طایفه داراى مقام و جلالتى است، وى مشهورتر از آن است که ما به توصیف او بپردازیم . و شیخ طوسى در این راستا مىنویسد: فقیه، متکلم، جلیل القدر. و کشى او را از عدول و ثقات برشمرده و در موارد زیادى به گفتار او در توثیق و تضعیف رجال به عنوان سندى اعتماد مىکند.
علماى دیگر نیز به اتفاق او را توثیق و از فقیهان عالىمقام و متلکمان سترگ به حساب آوردهاند.
ابن ندیم درباره او مىنویسد: فضل بن شاذان رازى، خاصى و عامى است، شیعه او را از خود مىداند; از این رو نام او را در جمله دانشمندان شیعه بردم و حشویه او را از خود مىپندارد و کتابهایى دارد که با عقاید حشویه سازگار است. مانند: تفسیر، قرائات، سنن در فقه. فرزندش عباس نیز کتابهایى دارد. ابن ندیم ترتیب سور قرآن را در مصحف ابن مسعود و ابى بن کعب از فضل بن شاذان نقل مىکند و مىنویسد: فضل یکى از پیشوایان و امامان علوم قرآنى و قرائات است از این رو آنچه اوگفته بود بر آنچه خود دیدم ترجیح داده، نوشتیم.
شیخ طوسى در مقام نقد کلام ابن ندیم مىنویسد: گمان مىکنم ابن ندیم فضل بن شاذان نیشابورى را با فضل بن شاذان رازى از علماى اهل سنت اشتباه کرده است. این اشکال به مطالعه کتاب ایضاح فضل بن شاذان تایید مىشود که وى حشویه و تمام گروههاى غیر امامى را مورد نقد و انتقاد قرار داده است و در کتب شیعى نامى از عباس بن فضل بن شاذان به عنوان مؤلف یا راوى حدیث دیده نشده است.
اساتید و مشایخ فضل بن شاذان
از ویژگیهاى این مرد بزرگ، استادان زبردست و دانشمند وى هستند که در تعلیم و تربیت او سهم به سزایى داشتهاند، فضل مىگفت: هشام بن حکم مدافع اسلام و ولایت از دنیا رفت و یونس بن عبدالرحمان جانشین او شد که با براهین محکم خود شبهات مخالفان دین را درهم کوبیده پاسخ مىداد، پس از او تنها جانشینش سکاک عهدهدار این خدمتشد و او نیز دار فانى را وداع گفت و من با پنجاه سال سابقه شاگردى در محضر چنین بزرگانى در پست ایشان به انجام وظیفه مشغولم.
وى حدیث را از ابوثابت، حماد بن عیسى، صفوان بن یحیى، عبد الله جبلة، عبدالله بن الولید العدنى، محمد بن ابى عمیر، محمد بن سنان، محمد بن یحیى، یونس بن عبد الرحمان روایت مىکند. روایاتش در کتب اربعه به 775 روایتبالغ شده است.
تالیفات فضل
نجاشى مىنویسد:(کنجى) (کشى) براى فضل صد وهشتاد تصنیف گفته است وى نام حدود چهل تالیف او را ذکر مىکند و شیخ طوسى نیز در حدود سى تالیف از آثار او را یاد کرده است. به مقتضاى متکلم بودن فضل بیشتر تالیفاتش در رد و ابطال عقاید فرقههاى دیگر است. همانند: کتاب النقض على الاسکافى فى تقویة الجسم; کتاب الرد على اهل التعطیل; کتاب الرد على الثنویة; کتاب الرد على محمد بن کرام; کتاب الرد على الفلاسفة و... و پارهاى از تالیفاتش نیز در مسائل اختلافى بین متکلمان است همانند: کتاب
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 39
حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی
(حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسهسرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانیترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگترین شاعران فارسیگو دانستهاند.
زندگی
در مورد زندگی فردوسی افسانههای فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرنهای اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شده است، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامهخوانها مجبور شدهاند برای زندگی او که مورد پرسشهای کنجکاوانهٔ مردم قرار داشته است، داستانهایی سرِهم کنند
تولد
بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۲۹ هجری قمری در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.
استدلالی که منجر به استنباط سال ۳۲۹ شده است شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۷ قمری میدانند:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت
نوانتر شدم چون جوانی گذشت
[...]
فریدون بیداردل زنده شد
زمین و زمان پیش او بنده شد
و از این که فردوسی در سال ۳۸۷ پنجاه و هشت ساله بوده است نتیجه میگیرند او در حدود سال ۳۲۹ متولد شده است.
تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که دربارهٔ فردوسی نوشته است، در ده «باز» نوشته است که معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کردهاند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.
نام او را منابع قدیمیتر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشتهاند و منابع جدیدتر از جمله مقدمهٔ بایسنغری (که اکثر محققان آن را بیارزش میدانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بیبنیاد» خوانده است) و منابعی که از آن مقدمه نقل شده است، «منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شده است. محمدامین ریاحی، از فردوسیشناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کرده است. منابع کمارزشتر نامهای دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کردهاند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشته است که اعطای لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شده است و مخصوص به «امیران مقتدر» بوده است، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن میداند.
کودکی و تحصیل
پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب ده بوده است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که میتوان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشته است. در نتیجه خانوادهٔ فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی نداشته است و نیز تحصیلات مناسبی کرده است. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه میتوان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی نیز آشنا بوده است. به نظر میرسد که فردوسی با فلسفهٔ یونانی نیز آشنایی داشته است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴).
جوانی و شاعری
کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بوده است. ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند.
با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی میدانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفتهاند که در دوران جوانی نیز شعر میگفته است و احتمالاً سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستانهای اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشته است، شروع کرده است. این حدس میتواند یکی از دلایل تفاوتهای زیاد نسخههای خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخههایی قدیمیتری از این داستانهای مستقل منبع کاتبان شده باشد. از جمله داستانهایی که حدس میزنند در دوران جوانی وی گفته شده باشد داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است.
فردوسی پس از اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسبنامهاش (که به ظهور زرتشت میپردازد) به وجود شاهنامهٔ ابومنصوری که به نثر بوده است و منبع دقیقی در سرودن گشتاسبنامه بوده است پی برد. و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیهٔ آن را به نظم در آورد. (سید حسن تقیزاده حدس زده است که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بوده است، رد شده است.) فردوسی در این سفر شاهنامهٔ ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به طوس، امیرک منصور (که از دوستان فردوسی بوده است و شاهنامهٔ ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق جمعآوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند.
سرودن شاهنامه
مقاله اصلی: شاهنامهٔ فردوسی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 89
در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصرالدین سبکتگین غزنوی
برآمد پیلگون ابری زروی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چوطبع بیدلان شیدا
تشبیه
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
تشبیه
تو گفتی گرد زنگارست بر آیینة چینی توگفتی موی سنجابست بر پیروزه گون دیبا
مجاز
بسان مرغزار سبزرنگ اندر شده گردش به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا
کنایه
تو گفتی آسمان دریاست از سبزی و بر رویش به پرواز اندر آورده ست ناگه بچگان عنقا
تشبیه
بسان چندن سوهان زده بر لوح پیروزه بکردار عبیر بیخته بر صفحة مینا
تشبیه مرکب
هوای روشن ازرنگش مغبر گشت و شد تیره چو جان کافر کشته زتیغ خسرو والا
حُسن تخلص
یمین دولت و دولت بدو آراسته گیتی امین ملت و ملت بدو پیراسته دنیا
سجع متوازی
شهنشاهی که شاهان را زدیده خواب برباید زبیم نُه منی گرزش به جابلقا و جابلسا
کنایه
گر اسکندر چنو بودی به ملک و لشکر و بازو نگشتی عاصی اندر امر او دارای بن دارا
تلمیح
چومدحش خواند نتوانی چه گویا و چه ناگویا چو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا
تضاد
نه آتش را بود گرمی، نه آهن را بود قوت نه دریا را بود رادی، نه گردون را بود بالا
اغراق
زخشمش تلخ تر چیزی نباشد در جهان هرگز زتلخی خشم او نشگفت اگر الوا شد حلوا
سجع متوازی
همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون چو بر دیبای فیروزه فشانده لؤلؤ لالا
شروع ابیات تأیید و شریعه قصیده
گهی چون آینة چینی نماید ماه دو هفته گهی چون مهرة سیمین نماید زهرة زهرا
شروع ابیات تأیید و شریعه قصیده
عدیل شادکامی باش و جفت ملکت باقی قرین کامگاری باش و یار دولت برنا
تأیید
دیوان، صص 1و 2و 3
*******
مدح خواجه عمید ابومنصور سیداسعد گوید
نیلگون پرده برکشید هوا باغ بنوشت مفرش دیبا
استعاره
آبدان گشت نیلگون رخسار وآسمان گشت سیمگون سیما
استعاره
چون بلور شکسته، بسته شود گر براندازی آب را بهوا
تفسیر ظاهر
بینوا گشت باغ مینا رنگ تا درو زاغ برگرفت نوا
تضاد- جناس تام- ردوالعجز علی الصدر
مطرب بینوا نوا نزند اندر آن مجلسی که نیست نوا
تضاد- جناس تام
گرنه عاشق شدست برگ درخت از چه رخ زرد گشت و پشت دوتا
تشخیص- جان بخشی
باد را کیمیای سوده که داد که ازو زر ساوگشت گیا
تشبیه- حُسن تعلیل
گرگیا زردگشت باک مدار بس بود سرخ روی خواجة ما
تخلص
تا بدریا رسید باد سخاش درشکستست زایش دریا
تشبیه تفضیل
هر که خالی شد از عنایت او عالم او را دهد عنان عنا
جناس زائد
زایرانرا سرای او حرمست مسند او منا و صدر صفا
تناسب
او کند فرق نیک را از بد او شناسد صواب را زخطا
تضاد
او سزاوار تر بمدح و ثناست جهد کن تا رسد سزا بسزا
جناس زائد
ای ستوده خوی ستوده سخن ای بلند اختر بلند عطا
تنسیق صفات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
عمر بن الخطاب (رضی الله عنه)او عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی بن غالب قرشی عدوی است که نسب او در کعب بن لؤی به رسول الله (صلی الله علیه و سلم) می رسد. 13 سال پس از عام الفیل متولد گردید؛ کنیه اش ابوحفص می باشد و از آنجا که بوسیله او اسلام در مکه آشکار و علنی شد و میان کفر و ایمان جدایی افتاد به فاروق ملقب گردید.عمربن الخطاب قبل از اسلامدر کودکی به سختی و خشونت زندگی عادت کرد. او در کودکی برای پدر و دائی هایش چوپانی می کرد. در جوانی به تجارت روی آورد و توانست در این راه موفق شود و دارای ثروت شود. در سفرهای تجاری اش به یمن و شام توانست معارف متعددی کسب کند. از آنجایی که از نظر خانوادگی دارای مکانت بالایی بود و همچنین دارای شخصیتی قوی و شجاعت بسیاری بود توانست در میان قریش جایگاه و مکانت بالایی کسب کند تا جایی که ابن سعد می گوید: «عمر بن الخطاب قبل از اسلام میان عرب در اختلافاتشان داوری می کرد» او دارای شخصیتی حکیم، شکیبا، شریف و دارای بلاغت و رسائی حجت بود و به همین سبب قریش او را به عنوان سفیر خود منصوب کرده بودند.ظهور اسلامطبیعت مخلص و باوفای عمر بن الخطاب باعث شده بود او در حد توان خود از قریش و مکه دفاع کند و در مقابل هر آنچه آن را باعث ضربه خوردن به قریش می دانست بایستد. برای همین در آغاز دعوت رسول الله (صلی الله علیه و سلم) از آنجایی که هنوز با این دعوت آشنایی نداشت و آن را باعث بی رونقی مکه و از بین رفتن مکانت و ارزش قریش می دانست به شدت در برابر آن مقاومت کرد تا جایی که او از شدیدترین افراد قریش در برابر کسانی بود که ایمان آورده بودند. عمربن الخطاب در جاهلیت زندگی کرده و کاملا با حقیقت آن آشنا بوده و به تمام آداب و سنن و ارزشهای آن آشنایی داشت و برای همین وقتی به اسلام وارد شد زیبایی آن را کاملا درک کرد و به تفاوت عظیم بین آن و عقیده گذشته خود پی برد ...اسلام آوردن عمربن الخطاب (رضی الله عنه)اولین شعاع نور ایمان هنگامی بر قلب عمر بن الخطاب تابید که مشاهده کرد زنان مسلمان به علت اذیت و مشقت هایی که از دست او متحمل شده اند سرزمین خود را ترک کرده و به حبشه مهاجرت می کنند. دیدن این صحنه قلب عمر بن الخطاب را به رحم آورد.ام عبدالله بنت حنـتمه ـ رضی الله عنها ـ می گوید: هنگامی که برای مهاجرت به حبشه آماده می شدیم، عمربن الخطاب ما را دید و به نزد من آمده گفت: دارید می روید ای ام عبدالله؟ گفتم: آری به الله سوگند در زمین خدا خارج خواهیم شد، شما ما را اذیت کردید و قهر و خشم خود را بر ما فرو آوردید، می رویم تا اینکه خداوند فرجی حاصل کند. عمر گفت: خدا به همراهتان. اینجا رقت قلبی از او دیدم که قبلا ندیده بودم. وقتی عامر بن ربیعه آمد داستان را برای او بازگو کردم. او گفت آیا به اسلام آوردن او امیدوار شده ای؟ گفتم: آری، گفت: او اسلام نخواهد آورد تا اینکه خر خطاب اسلام بیاورد! شاید ایمان آوردن عمر تا این اندازه برای ربیعه عجیب و غیر ممکن بود این قضیه در قلب عمر تاثیر گذاشت تا اینکه بالاخره پس از حادثه ای اسلام آورد:قریش تصمیم به قتل رسول الله گرفت و از میان آنها عمر بن الخطاب حاضر به این کار شد اما خداوند چیز دیگری برای او اراده کرده بود. به قول مولوی:شمشیر به کف عمــّـر، در قصد رسول آید در دام خدا افتـد، وز بخـت، نظـر یابدژ
عمر با شمشیر لخت در گرمای شدید به سوی منزل ارقم به راه افتاد. در راه به نعیم بن عبدالله النحام برخورد. نعیم به او گفت: به کجا می روی ای عمر؟ او قصدش را به نعیم گفت. نعیم او را از این قصد بازمی دارد. اما عمر دست بردار نبود اینجا بود که نعیم برای آنکه او را از این کار بازدارد به او گفت: خواهر و داماد خودت مسلمان شده اند و تو را در گمراهی ات ترک کرده اند.با شنیدن این خبر، عمربن الخطاب به خانه خواهرش می رود تا او و دامادش را تنبیه کند. در این هنگام آنها در حال قرائت سوره «طه» بودند. وقتی عمر وارد شد خواهرش شر را در چهره او دید. عمر گفت: این صدای چه بود؟ آنها گفتند داشتیم صحبت می کردیم. عمر گفت: یا اینگه گمراه شده اید؟ دامادش به او گفت: اگر حق در غیر دین تو باشد چه ای عمر؟ عمر با او درگیر شد و او را بر زمین انداخت و بر سینه اش نشست. خواهرش به کمک شوهرش شتافت و خواست عمر را از او دور کند که عمر ضربه ای بر صورتش زد که خون از صورت خواهرش جاری شد. خواهرش که خشمگین شده بود به عمر گفت: ای دشمن خدا آیا برای اینکه خداوند را به یگانگی می پرستم مرا می زنی؟ هر کاری می خواهی بکن، اشهد أن لا إله إلا الله و اشهد أن محمدا رسول الله ما علی رغم مخالفت تو مسلمان شده ایم.عمر با شنیدن این سخنان پشیمان شد و از روی سینه دامادش برخواست و گفت: این صحیفه را که داشتید می خواندید بدهید به من تا بخوانم. اما خواهرش امتناع کرد و گفت تو نجس هستی و باید غسل کنی. عمر این کار را کرد و خواهرش آیات سوره طه را به او داد. قرائت سوره طه تاثیر عظیمی بر روی او بر جای گذاشت تا اینکه به خواهرش گفت: شایسته است هرکه این سخنان را گفته به تنهایی پرستیده شود، مرا به سوی محمد راهنمایی کنید.پس از آن عمربن الخطاب به نزد رسول الله (صلی الله علیه و سلم) در خانه ارقم بن ابی الارقم رفته و در آنجا اسلام آورد. اسلام او در ماه ذی الحجه سال ششم نبوت (6 سال پس از نبوت رسول الله) بود. وی در آن هنگام 27 سال داشت. او سه روز بعد از حمزه بن عبدالمطلب اسلام آورد.با اسلام عمر وضعیت مسلمانان تغییر یافت...
تاثیر اسلام عمربن الخطاب (رضی الله عنه)با اسلام حمزه بن عبدالمطلب (رضی الله عنه) و عمربن الخطاب (رضی الله عنه) موقعیت مسلمانان بهبود یافت و مشرکین نـتوانستند مانند گذشته به رسول الله (صلی الله علیه و سلم) آزار برسانند. عبدالله بن مسعود (رضی الله عنه) می گوید: از هنگامی که عمر (رضی الله عنه) اسلام آورد ما عزت یافتیم. تا قبل از آن نمی توانستیم در کنار کعبه طواف کنیم و نماز بگزاریم اما پس از اسلام او این امکان را یافتیم.صهیب بن سنان (رضی الله عنه) می گوید: هنگامی که عمر اسلام آورد، اسلام آشکار شد و بطور علنی دعوت به آن آغاز گردید و ما توانستیم به دور کعبه حلقه زده و جلسه بگیریم...فردوسی در شاهنامه می سراید: عـمـر کـرد اسـلام را آشــکـــار بیـاراسـت گیـتی چــو بـاغ بهــارتعداد مسلمانان در آن هنگام در حدود 40 مرد و 11 زن بود.
هجرت عمربن الخطاب (رضی الله عنه)هجرت عمربن الخطاب برخلاف دیگران کاملا علنی بود. عبدالله بن عباس می گوید: علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) به من گفت: هیچ یک از مهاجرین نبود مگر اینکه مخفیانه هجرت کرد، مگر عمر بن خطاب که وقتی قصد هجرت نمود شمشیرش را بر گردن آویخت و کمان برگرفت ... و بسوی کعبه به راه افتاد، در آن هنگام قریشیان آنجا بودند،پس هفت بار کعبه را طواف نمود و آنگاه روبه قریش کرده و گفت: هرآنکه می خواهد مادرش در عزایش بنشیند یا اینکه زنش بیوه و فرزندانش یتیم شوند مرا در پشت این دره ملاقات کند. علی (رضی الله عنه) می گوید: هیچ کس او را دنبال نکرد مگر گروهی از مستضعفین که وی آنها را ارشاد کرد و به راهش ادامه داد.هجرت او قبل از هجرت رسول الله (صلی الله علیه و سلم) بود عمربن الخطاب (رضی الله عنه) در میادین جهادعلما بر این اتفاق نظر دارند که عمربن الخطاب (رضی الله عنه) در غزوه بدر و احد و تمام غزوات و نبردها به همراه رسول الله (صلی الله علیه و سلم) بوده و در هیچ غزوه ای غائب نبوده است.او در جنگ بدر دائی اش عاص بن هشام را به قتل رساند و اینچنین ثابت کرد که رابطه خونی نباید مانعی در برابر عقیده و جهاد باشد.در غزوه احد (پس از آنکه تعداد زیادی از مسلمانان شهید شدند)در پایان جنگ ابوسفیان رو بسوی مسلمانان گفت: امروز مساوی شدیم، بدر در برابر احد، عمر بن الخطاب در جوابش گفت: «هرگز مساوی نیستیم، کشته شدگان ما در بهشتند و کشته شدگان شما در آتش» آنگاه ابوسفیان از او پرسید: آیا محمد را کشته ایم؟ عمر (رضی الله عنه) در پاسخش گفت: هرگز! او زنده است و اکنون سخن تو را می شنود. ابوسفیان گفت: تو نزد من از ابن قمئه راستگوتر هستی (ابن قمئه به دروغ ادعا کرده بود رسول الله (صلی الله علیه و سلم) را کشته است)در غزوه حنین در شروع نبرد مسلمانان که جمع زیادی از آنان تازه اسلام آورده بودند (این غزوه پس از فتح مکه روی داد) عده ای از آنان به جمع زیاد خود مغرور شده و گفتند :«امروز دیگر به خاطر کمی تعدادمان مغلوب نخواهیم شد» اما از سوی دشمن غافلگیر شدند و شکست خورده عقب نشینی کردند تنها عده کمی از اصحاب پیامبر از جمله ابوبکر و عمر و علی بن ابی طالب و عباس بن عبدالمطلب و فضل بن عباس و ابوسفیان بن حارث و پسرش و ربیعه بن حارث و عده کم دیگری دور رسول الله (صلی الله علیه و سلم) باقی ماندند که خداوند مسلمانان را در آن جنگ پس از آنکه شکست خورده بودند پیروزی بخشید و مهاجرین و انصار و یاران نخستین پیامبر توانستند با نیروی ایمان خود بر دشمن پیروز شوند.در سال 9 هجری وقتی پیامبر (صلی الله علیه و سلم) از آمادگی ارتش روم برای حمله به شمال عربستان اطلاع می بابد فرمان بسیج عمومی اعلام می کند. پیامبر (صلی الله علیه و سلم) لشکر ارسالی به تبوک را به علت گرمی هوا و دوری راه «جیش العسره» (لشکر سختی)نام گذاشت. ضمنا رسول الله (صلی الله علیه و سلم) برای تجهیز این لشکر فرمان جهاد مالی صادر کرد و همه مسلمانان برای تجهیز این لشکر مبالغ زیادی در حد وسعت مالی خود انفاق کردند که عمربن الخطاب (رضی الله عنه) نصف تمام ثروتش را بخشید! این تنها نمونه هایی از حضور امیرالمومنین عمربن الخطاب (رضی الله عنه) در میادین جهاد است که نمی توان در این مجال اندک به همه رشادت های این صحابی دلیر اشاره کرد.اهمیت احادیث عمربن الخطاب (رضی الله عنه)عمربن الخطاب (رضی الله عنه) بر ملازمت و همراهی رسول الله بسیار حریص و پایبند بود بطوری که همیشه در مجالس و مواعظ پیامبر حاضر بوده و تا پایان مجلس جای خود را ترک نمی کرد. هنگامی که در سالهای اول پس از هجرت کاروانی در هنگام خطبه پیامبر به مدینه رسید و جمعی از حاضران برای خرید از کاروان خطبه را رها کرده و پیامبر را با عده کمی از یارانش تنها گذاشتند عمربن الخطاب جزو عده کمی بود که خطبه پیامبر را ترک نکرد. در مورد این قضیه آیات پایانی سوره جمعه نازل شد.به علت این شوق و علاقه، احادیث زیادی از طریق ایشان به ما رسیده است که تعداد کل این احادیث 539 حدیث می باشد و گفته شده 537 حدیث که امام بخاری (بخارایی) 34 حدیث و امام مسلم نیشابوری 21 حدیث از ایشان روایت نموده اند که از این تعداد 26 حدیث متفق علیه می باشند(یعنی بخاری و مسلم هر دو روایت نموده اند) و بقیه این احادیث در دیگر کتب حدیث می باشند.احادیث روایت شده بوسیله عمر فاروق (رضی الله عنه) دارای ارزش علمی و عقیدتی بسیاری هستند از جمله حدیث معروف «إنما الأعمال بالنیات» (همانا اعمال به نیت ها بستگی دارند) که امام بخاری آن را به عنوان اولین حدیث صحیح بخاری قرار داده است و همچنین حدیث جبرئیل که در آن، اسلام ، ایمان و احسان و مسائل اساسی دیگری شرح داده شده است. امام نووی این حدیث را پس از حدیث «إنما الأعمال بالنیات» در کتاب «اربعین» خود قرار داده است. احادیث مهم دیگری نیز توسط ایشان روایت شده که می توان به کتب حدیث مراجعه کرد.عمربن الخطاب (رضی الله عنه) اولین امیرالمؤمنین پس از وفات خلیفه اول مسلمین ابی بکر صدیق (رضی الله عنه)، عمربن الخطاب (رضی الله عنه) به مقام خلافت رسید. از دیدگاه اهل سنت عمربن الخطاب (رضی الله عنه) دومین خلیفه از پنج خلیفه راشد می باشد (ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن) او اولین کسی بود که لقب امیرالمومنین یافت. (ابوبکر صدیق از سوی مسلمانان خلیفه رسول الله نامیده می شد).دوران خلافت امیرالمومنین به اعتراف مورخین پرشکوهترین دوران حکومت اسلامی در تمام تاریخ می باشد. توسعه خلافت اسلامی از جزیره العرب بسوی سرزمین پارس (ایران) تا سرزمین هند و شام (به همراه فلسطین)و مصر و لیبی (بخش بزرگی از شمال آفریقا) باعث شد در عرض مدت کمی سرزمین بزرگی به دست مسلمانان بیافتد. به روایت تاریخ مسلمین با اخلاق و ایمان خود به همراه فتح سرزمینها، قلبها را نیز فتح می کردند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
بهاءالدین محمد بن حسین عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن علی بن حسن بن محمد بن صالح جباعی یا جبعی حارثی همدانی لویزانی از اولاد حارث بن عبدالله اعود همدانی از خواص اصحاب امیرالمومنین است . این سلسله نسب را از مقدمه حدائق الندیه فی شرح الفواید الصمدیه تالیف میرزا سید علی خان گرفته است. پس بدین گونه نسب درست وی چنین است : بهاء الدین عزالدین حسین بن عبدالصمد.....
خاندان وی از آغاز در جبل عامل در ناحیت شام و سوریه در قریحه ای به نام جبع یا جباع می زیسته و از نژاد حارث بن عبدالله اعود همدانی (متوفی درسال 65 هجری) از معاریف اسلام بوده اند. ناحیت جبل عامل همواره یکی از مراکز معروف دین شیعه در مغرب آسیا بوده است. و پیشوایان و دانشمندان شیعه که از این ناحیت برخاسته اند بسیارند و در هر زمان حتی تاکنون فرق شیعه در جبل عامل بسیار بوده اند و در نهاران بنیاد دین اسلام و شیعه در ایران و استوار کردن بنیان آن مخصوصا از قرن هفتم هجری به بعد یاری بسیار کرده اند و خاندان بهایی نیز از همان خانواده های معروف شیعه در جبل عامل بوده است.
« پدر»
شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد ..... پدر شیخ بهایی دانشمند زبردست، ادیب، نویسنده، شاعر و در جمیع فنون، به تخصیص فقه و تفسیر وحدیث وعربیت فاضل و دانشمند بود. و از پیشوایان شیعه ومشایخ معروف بوده و بجز فرزندش بهاء الدین محمد، جمعی از پیشوایان شیعه ایران شاگرد او بوده اند. این عزالدین حسین از شاگردان و اصحاب پیشوای بسیار معروف شیعه، زین الدین علی بن احمد عاملی جبلی معروف به شهید دوم یا شهید ثانی بوده که هر دو از یک قریه و از یک دیار برخاسته اند و زین الدین علی در سال 966 در راه دین و عقیدت خویش کشته شده است. عزالدین حسین که در 984 در 66 سالگی درگذشته، در سال 918 ولادت یافته و در سال 966 که شهید دوم کشته شده، وی 48 سال داشته است.
« برادر»
برادر بزرگتر شیخ بهایی به نام عبدالصمد که کتاب فواید الصمدیه معروف به صمدیه را تألیف کرده است و همواره تدریس این کتاب در مدارس ایران معمول بوده است این برادر در سال 1020 در اطراف مدینه درگذشت و پیکر او را به نجف برده اند و در آنجا به خاک سپردند نکته قابل توجه آن است که وی از مادر دیگر باشد؛ زیرا که ظاهرا تفاوت سن در میان این دو برادر لااقل 10 سال بوده است نکته دیگر آن است که بهایی کتابی به نام این برادر نوشته و معمولا کهتران کتاب به نام مهتران می پرداختند این امر پسندیده از مردی بر نمی آید مگر اینکه بدین گونه نیکوییها آراسته باشد.
« ولادت»
قدیمی ترین مأخذی که در ولادت بهایی داریم گفته سید علی خان در سلافه العمر است که در بعلبک غروب آفتاب چهارشنبه 3 روز مانده از ذیحجه سال 953 می نویسد و می گوید وی خردسال بود که پدرش او را به ایران آورد. مؤلف مزبور در کتاب دیگر خود، حدایق الندیه فی الشرح فواید الصمدیه تولد وی را نزدیک غروب چهارشنبه 17 ذیحجه 953 در بعلبک ضبط کرده و گوید این نکته را از روی خط پدرش نوشته اند، ولی پیداست که در نقل و شاید در چاپ تحریفی شده و 27 را 171 نوشته اند. شگفت تر از همه آن است که بر سنگی که بر سر خاک او در مشهد است ولادت او بدینگونه نوشته شده : « طلوع نیر ولادتش درغروب پنجشنبه شهر محرم الحرام در بعلبک در سنه 953 واقع .... » ولی چنانچه پس از این خواهد آمد، پیداست که مطالب آن سنگ معتبر نیست و این سنگ را مدتها پس از مرگ او بر سر خاک وی نهاده اند. مؤلف روضات الجنات نیز گفته اند که ولادت وی در بعلبک در روز پنجشنبه 13 روز مانده از محرم سال 953 بوده است. البته از همه این گفته های مختلف در کتاب ها، ضبط سید علی خان در سلافه العصر معتبر تر است. زیرا که وی نزدیک ترین کسی به زمان وی بوده و آگاهانه ترین کسی از احوال او و معتبرترین کس از میان مؤلفین کتب درباره زندگی شیخ بهایی است وی پیش از آنکه پدرش به ایران آید، متولد شده و چنانکه از منابع مزبور بر می آید احتمال بسیار می رود که در آن زمان 13 ساله بوده است. و کتابهایی که وی در این سن سیزده سالگی به خط خود نوشته، هنوز در ایران موجود است. تنها چیزی که درست است، این است که قسمتی از کودکی خود را در قزوین گذرانده است. و به آیین ایران پرورش یافته و آز آغاز عمر زبان پارسی را آموخته است، چنانکه مؤلف عالم آرای عباسی می گوید : در صغر سن با والد ماجدبه ولایت عجم آمد و بهترین دلیل این نکته افکار ایرانی محض و تمایل تام وی نسبت به تصوف ایرانی و فرهنگ ایران است که در بیشتر از آثار وی و مخصوصا در اشعار فارسی او آشکار است و نیز زبردستی فوق العاده است که در زبان فارسی داشته و در نثر و مخصوصا فارسی با منتهای توانایی وارد شده است و شعر فارسی او مخصوصا غزلیات و رباعیات وی یکی از بهترین نمونه های اشعار فارسی در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری در ایران است و بر بسیاری از سرایندگان هم عصر رجحان و دارد و بالاترین برتر ی او آن است که در آن بحبوبه سبک هندی که تقریبا تمام شاعران ایران پیرامون آن سبک می گشتند، وی یکی از سرایندگان نادری است که بدان روش شعر نگفته وهمان اصول