لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
این نوشته بیان کوچکی برای انسانی بزرگ است و این انسان بزرگ کسی نیست جز لئوناردو داوینچی . کسی که تنها در زمانه و دوران خود نزیست و افق ذهن او بسیار بلندتر از دورانی به شکوه رنسانس بود.
نام لئوناردو در کتب هنر و در کنار نام استادان و بزرگان هنر و علم نامی پر تلألو است در طی مراحل مختلفی که مشغول به گرد آوری مطالب جهت این بیان بودم، بارها و بارها به واژگانی چون : خلاقیت، علم و هنر، نبوغ، کنجکاوی، ذهن بارور، دقت و شناخت و از این قبیل بسیار برخورد کردم.
من لئوناردو را انسانی باهوش و خلاق یافتم که دیگران بیشتر به او نیازمند بودند تا او بدانها دربررسی مطالب و نوشته ها آنچه جلب توجه می کرد، شخصیت کنجکاو و اسرارآمیز او بود.
در حقیقت او دوست داشت دیگران را به فکر کردن وا دارد. شناخت او با داشتن اندیشه های نامحدود و تا حد زیادی پوشیده در لایه های رمزآمیز حیاتش کاری سخت و دشوار است.
با نگاه به زندگی و آثار جاودانش آنچه که برایم بسیار کمرنگ جلوه کرد، شایعات و اتهاماتی بود که هیچ گاه تاکنون سندیت و دلیل روشنی بر آنها یافت نشد و آنچه برایم بسیار با ارزش بود تفکر نوگرا و شناخت او از هنر گذشته و حال خویش بود به گونه ای که این شناخت تأثیرات شگرفی در هنر دوره های پس از او داشت.
برای آشنایی بیشتر با این نابغه چپ دست ابتدا بر آن شدم تا هرچند مختصر به دوره ای که او در آن می زیست بپردازم. امید است این مطالب تکرار مکررات نبوده و سهمی هرچند کوچک در دفتر دانسته هاتان داشته باشد.
امین جهانگرد
زمستان 86
تعیین تاریخ دقیقی برای آغاز نهضت رنسانس کاری بس قابل تأمل و بحث انگیز است.
مورخان برای سهولت پژوهش به یک اعتبار سال 1453 (سال پیروزی سلطان محمد فاتح بر دولت بیزانس و همچنین زمان به آخر رسیدن شیوع بیماری طاعون در سراسر اروپا) را و به اعتبار دیگر بر اساس پیشرفتهای دریانوردی و محاسبات معماری، کشف قاره آمریکا (1492) و ظهور و تحولات ادبی و هنری حدود 1500 میلادی را آغاز این دوره می دانند.
در ایتالیای اواخر سده سیزدهم روح تازه ای در هنر دمیده می شود. این روح دوره رنسانس نوخاسته است. آنچه در ایتالیای سده سیزدهم به ظهور می رسد، الزاماً سرآغاز عصری نو می شود. عصری که تا چند سدة بعد و به بیانی درست تر تا زمان ما به شکل قابل شناختی ادامه خواهد یافت.
هنر ایتالیا در اواخر سده سیزدهم و سده چهاردهم را به عنوان رنسانس آغازین مشخص ساخته ایم. در ایتالیا هنر دورة رنسانس از حمایت طبقات مرفه بازرگانی برخوردار بود که پس از خلع سیاسی اشراف بر شهرها حاکم شده بودند. بازسازی و اشاعه فرهنگ شهری روز به روز موانع فئودالی و کهنة بیشتری را فرو ریخته و امکانات پیشرفت انسانهای مستعد و بلند پرواز متعلق به طبقات گوناگون را فراهم آورده بود. رنسانس با معنا و محتوای تولد دوباره و یا احیای سنتهای ادبی و هنری روم و یونان باستان بود. این واژه ابتدا در زبانهای اروپایی و سپس یک واژه بین المللی شد.
در آن زمان امکان مبارزه جویی در برابر اندیشه ها و نهادهای کهن و تا حدودی بی اعتبار کردنشان فراهم آمده بود و در همان حال انسانهای مستعد در این عصر، پترارک و جوتو می توانستند دریابند که زمانه، در پیش گرفتن راههای تازه را تشویق می کند. در واقع تحولات و تغییرات در جهت آزاد اندیشی و انسانگرایی و اهمیت فردی بود.
روش کار هنرمند در دورة رنسانس آغازین جنبه آزمایشی دارد. او دربارة همه چیز تردید دارد و مسیر او در جهت کشف کردن است.
هنرمندان فیلسوف نیستند هرچند در دورة رنسانس وجوه مشترک فراوان با فیلسوفان پیدا می کنند یکی از تغییرات اساسی این دوره تحولی درخشان همراه با نبوغی نوآفرین در معماری بود که خصلت اصلی آن اهتمام و تلاش در افزون کمال و شکوهمندی با نگاه به روم باستان بود.
در حدود 1400 میلادی تعدادی از پیکره های باستانی یونان و روم از دل خاک بیرون می آید که در میان هنر پژوهان غوغای ستایش انداخت. با این کشف و شناخت پیکره ها،پیکرتراشی در دورة رنسانس از صورت نقشی بر دیوار یا ابزاری در اختیار معمار درآمد.
اکنون در عالم پیکر تراشی، رب النوع شراب (باکوس) و داود نبی در کنار هم به وجود می آمدند. و یا در نقش برجسته کاری، صحنه داوری پاریس که از مضامین اساطیری یونان است. با مجلس سوگواری مریم برجسد مسیح همتا و همانند است.
جوتو در اواخر دوران گوتیک فضا را وارد نقاشی کرد. و مازاتچو در آستانة قرن پانزدهم هیکلهای خود را با حجمی سه بعدی و دارای عمق مجسم می سازد. در قرن
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
فاطمه زهرا(س) الگویی بیمانند برای زنان
علی مرادزاده
اسلام برای زن ارزش والایی قائل است و اصولاً با ظهور اسلام شخصیت و کرامت زن آشکار گردید و اسلام به زن هویت تازهای بخشید و افکار و آداب دوران جاهلیت را درباره زن از میان برداشت و الگویی همچون فاطمه زهرا(س) برای زنان قرار داد که در عالم هستی بینظیر است تا جایی که حتی امامان معصوم نیز هنگام محاجه و جدال با مخالفان بر انتساب خویش به مادرشان به عنوان سند حقانیت و افتخار استناد میکردند.
سیره سیاسی و مبارزات فاطمه زهرا(س)
همگان بر این نکته اتفاقنظر دارند که فاطمه زهرا(س) گام به گام با پدر خویش همراه بود، در تبلیغ اسلام و دعوت پیامبر همکاری داشتند، در سختیها و آزارها در کنار پیامبر بود، دشواریهای محاصره شعب ابیطالب را تحمل کرد، رنجهای هجرت به مدینه را با سربلندی و مقاومت به جان خرید، در جنگهای پیامبر در مدینه در کنار آن حضرت بود و مجروحان را مداوا میکرد، خصوصاً در بستن زخمهای پیامبر(ص) و علی(ع) اهتمام ویژه میورزید. و مهمتر این که مورخان یادآوری کردهاند که دوران سختی پس از رحلت رسول خدا(ص) بر فاطمه گذشت، رنجها و محنتهای فراوان کشید، درد جانکاه از دست دادن پدری چون رسول خدا(ص) برای فاطمه بسیار دشوار بود، گوشهنشین شدن علی(ع) و غصب امامت و ولایتش و بیتفاوتی مسلمانان در این رابطه موجب اندوه فراوان برای فاطمه گشت. حضرت زهرا به خانه مهاجرین و انصار میرفت و آیات قرآن، روایات پیامبر(ص) به ویژه حدیث شریف غدیر خم و کمالات علی(ع) را یادآوری میکرد و آنان را به دفاع از حق و تمسک به ولایت و خلافت علی(ع) فرا میخواند، لکن مردم مدینه به بیتفاوتی و بیحسی سیاسی و اجتماعی دچار شده بودند که از آنان بوی مرگ به مشام میآمد.
فاطمه زهرا(س) در مراحل اولیه پس از رحلت رسول خدا(ص) چند اقدام مهم را با قدرت و جدیت دنبال کردند که عبارت بودند از:
1ـ مطرح کردن قرآن و عترت.
2ـ تأکید بر جداییناپذیر بودن قرآن و عترت و الزام و نیازمندی آنان به یکدیگر.
3ـ دفاع همهجانبه از ولایت امام علی(ع) و دیگر پاسداران قرآن.
4ـ روش ارزیابی احادیث دروغین با سنت و احادیث واقعی و صحیح.
5ـ تبلیغ اسلام ناب محمدی و مقابله با قرائتهای ناصواب.
6ـ مطرح کردن هشدارهای لازم در ترک قرآن و عترت و بازگو کردن خطرات و پیامدهای ناگوار جدا کردن قرآن از عترت.
بدین واسطه آن حضرت درمان دردهای جامعه بشری را تمسک به قرآن و ولایت اهل بیت (عترت) دانستند و در این راه به شفافسازی، روشنگری، مناظره و تبلیغات سینه به سینه و سخنرانیهای آتشین در مسجد مدینه و اجتماعات مهاجرین و انصار پرداختند.
مهمترین کانون اصلی در مبارزات حضرت زهرا(س) ولایتمداری او بود، آن حضرت از امام حق و خلیفه بلافصل رسول خدا(ص) به عنوان یک تکلیف و رسالت دینی و انقلابی به دفاع برخاستند و جان خود را در این راه فدا کردند. این در حالی بود که فاطمه زهرا(س) در کنار پیامبر(ص) حتی خود را از یک مرد نابینا مخفی نگاه میداشت لکن وقتی که عمل به تکلیف و دفاع از ولایت و امامت و پاسداری از دستاوردهای رسالت پدرش و صیانت از متن قرآن کریم به میان میآمد به سخنرانی میپرداخت، به منازل خواص میرفت و بر آنها استدلال مینمود و همگان را دعوت به قیام به حق میکردند و این الگوی ماندگاری برای زنان و دختران در تمامی عصرها و نسلهاست.
مشارکت سیاسی اجتماعی زنان در گفتمان دینی
بدیهی است مروری هرچند گذرا بر تاریخ زندگی بشر گویای مشارکت مؤثر و حضور سازنده زنان در حرکتهای سیاسی اجتماعی است، بعثت تمامی انبیای الهی بیانگر همراهی زنانی بزرگ و مجاهدت آنان برای گسترش شریعت میباشد. سرانجام در اسلام که جامعترین و کاملترین شریعت جاودان الهی است، زنان از جایگاه و نقش برجستهتری برخوردار بودهاند که در این فرصت به اختصار گوشهای از آنها را که مورد تأیید امام معصوم(ع) بوده است مورد اشاره قرار میدهیم.
1ـ وجوب امر به معروف و نهی از منکر برای زنان در کلام الهی و قرآن.
2ـ ستایش پیامبر اکرم(ص) از زنان برگزیدهای که جامعه اسلامی را راهنمایی کردهاند.
3ـ وجوب پذیرش ولایت اهل بیت(ع) در تمامی امور اجتماعی و سیاسی به زنان.
4ـ مشارکت سیاسی و فعالیتهای اجتماعی فاطمه زهرا(س).
5ـ بیعت زنان با پیامبر(ص) در عقبه اولی، عقبه ثانی، فتح مکه، بیعت رضوان، بیعت در غدیر خم و آغاز امامت امام علی(ع)، بیعت زنان با حضرت مهدی(عج) در آغاز ظهور.
6ـ هجرت زنان به حبشه و مدینه به دستور خدا و رسول.
7ـ تمجید پیامبر از سمیه، اولین زن شهید مسلمان و معرفی جایگاه او در بهشت.
8ـ تأیید مبارزه مسلحانه نسیبه با کفار در جنگ احد توسط پیامبر(ص).
9ـ تأیید و حمایت پیامبر از زنانی که در جنگها به مداوای مجروحان و آبرسانی و خدمات دیگر میپرداختند.
10ـ آموزش اخبار سیاسی آینده توسط پیامبر(ص) و ائمه(ع) به امسلمه، اسماء، امهانی و ...
11ـ سپردن امانت امامت و مواریث نبوی توسط پیامبر و امامان(ع) به امسلمه و دیگر زنان.
12ـ مأموریت چهل زن از شیعیان علی(ع) جهت مراقبت از فرمانده لشکر جمل (عایشه) و بازگرداندن او به مدینه.
13ـ عزل حاکمی توسط حضرت علی(ع) به واسطه گزارش زنی به نام سوده و سپردن مسئولیت رساندن حکم عزل او توسط همین زن.
14ـ خطابه سیاسی امام حسین(ع) در منی، خطاب به زنان و مردان و امر به رساندن سخنان ایشان به مسلمانان مورد اعتماد.
15ـ حضور زنان به همراه امام حسین(ع) در قیام کربلا.
16ـ تمجید و تأیید امام صادق(ع) از اعتراض آرام زنان بنیهاشم به شهادت امام حسین(ع).
17ـ مأموریت یافتن چند زن از سوی امام معصوم(ع) در عصر اختناق شدید دوران غیبت صغری برای آشنایی مردم با رهبر حقیقی و حجت خدا، همچون حکیمه، خدیجه، سوسن، پیرزنی از خادمان امام حسن عسکری(ع).
18ـ مدح امام باقر(ع) از زنانی که اعضای خانواده خویش را در هنگامه قیام حضرت مهدی(عج) به حمایت از امام وامیدارند.
19ـ یادآوری امام صادق(ع) از پنجاه زن که در زمره اصحاب خاص حضرت مهدی(عج) قرار دارند که سیزده نفر از آنان در جنگها به درمان مجروحان و پرستاری بیماران میپردازند.
20ـ ستایش امام باقر(ع) از ماریه که منزل خویش را پایگاه تجمع شیعیان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
از نظر ادبیات "عشق، بهانه ای برای زیستن"
درادبیات ما به مدد عشق زندگی رفته را از سر گرفتن مقوله ای آشنا و مانوس است . در عشق نیر ویی نهفته است که با کمک آن می توان به مفهوم زندگی دست یافت .وحشی بافقی در حکایت عشق یوسف و زلیخا بر این باور است که زلیخا به مدد عشق یوسف به جوانی و زندگی دوباره ای دست یافته بود.
وقتی که همه چیز به سوی مرگ و نیستی و فنا و نابودی پیش می روند . وقتی که همه دلایل حاکی از نزدیک شدن مرگ می توانند باشند .چه چیزی غیر از عشق می تواند بهانه ای برای زیستن باشد؟
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحــرگه ز کنار تو جوان برخیـزم
عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده و آن را از کلمه عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در فارسی به نام «لبلاب»نامیده می شود؛ و دارای برگهای نسبتن درشت و ساقه های نازک بلند است که به درخت می پیچد و بالامی رود و به هیچ حیله بازنمی شود و درخت را می خشکاند. می گویند چون این حالت برای انسان دست دهد او را رنجور و ضعیف می کند و رونق حیات او را می برد. عشق صوری جسم صاحبش را خشک و زردرو کند. اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را ازخود بمیراند.
عشق نیز چون هر انسان را به ورطه جنون نزدیک می کند . عاشق بودن که سمبل یگانه آن همانا مجنون نام دارد در لغت مترادف دیوانه بودن است . چرا که عاشق نیز انسانی روانی است که در دنیای دیگری ورای واقعیت ها و مادیات سیر می کند . او از عشق برای خود پلی می سازد برای عبور از دنای واقعی به دنیای آرزوها و رویا هاو تخیلات . هنر نیز به مثابه یک عشق است . چرا که هنرمند نیز همیشه در تلاش است که از رویا ها و خیالپردازی های ذهن به سوی واقعیت های پلی بسازد و در آن امد و شد و حرکت و نوسان را ممکن سازد.
عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است [۱]،همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.
عشق و احساس شدید دوست داشتن میتواند بسیار متنوع باشد و میتواند علایق بسیاری را شامل شود.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میبشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است.
عشق چیست؟
موضوع بحث، عشق است، که دریایی است بیکران، موضوعی که هر چه درباره آن گفته آید، کم و ناچیز خواهد بود. چنانکه مولوی علیهالرحمه میگوید:هر چه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آنبه هر حال در این بحث، طبعاً نخستین سوال باید این باشد که: عشق چیست؟ اکثراً عشق را محبت و دلبستگی مفرط و شدید معنی کردهاند. گویا عشق از «عشقه» آمده است که گیاهی است، چون بر درختی پیچد، آن را بخشکاند و خود سرسبز بماند.(1) از دیدگاه ماتریالیستها، روانشناسان و پزشکان، عشق نوعی بیماری روانی است که از تمرکز و مداومت بر یک تمایل و علاقه طبیعی، در اثر گرایشهای غریزی، پدید میآید، چنانکه افراط و خروج از حد اعتدال در مورد هر یک از تمایلات غریزی، نوعی بیماری است.
عشق حقیقی و مجازی
چون عشق بر اساس کمال است، پس معشوق حقیقی همان کمال مطلق خواهد بود. اما در سریان عشق، در قوس نزول و صعود، طبعاً عشق هم دارای مراتب و درجات شده و عاشقها و معشوقها هم متفاوت خواهند بود و عشق برای هر موجودی نسبت به کمال آن موجود جلوهگر میشود. اما از آنجا که هر کمالی نسبت به کمال بالاتر از خویش ناقص است، عشق در هر مرتبهای به مرتبه بالاتر از آن تعلق خواهد گرفت و چون بالاترین مرتبه کمال، کمال حضرت حق است پس معشوق حقیقی، ذات حضرت حق بوده و عشق حقیقی عشق به ذات او خواهد بود و بقیه عشقها و معشوقها به صورت مجازی و واسطه مطرح خواهند شد.
باب پپنجم گلسان سعدی حکایاتی در باب عشق و جوانی
گویند خواجهای را بندهای نادرالحسن بود و با وی به سبیل مودت و دیانت نظری داشت با یکی از دوستان. گفت دریغ این بنده با حسن و شمایلی که دارد اگر زبان درازی و بی ادبی نکردی. گفت ای برادر چو اقرار دوستی کردی،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
از نظر ادبیات "عشق، بهانه ای برای زیستن"
درادبیات ما به مدد عشق زندگی رفته را از سر گرفتن مقوله ای آشنا و مانوس است . در عشق نیر ویی نهفته است که با کمک آن می توان به مفهوم زندگی دست یافت .وحشی بافقی در حکایت عشق یوسف و زلیخا بر این باور است که زلیخا به مدد عشق یوسف به جوانی و زندگی دوباره ای دست یافته بود.
وقتی که همه چیز به سوی مرگ و نیستی و فنا و نابودی پیش می روند . وقتی که همه دلایل حاکی از نزدیک شدن مرگ می توانند باشند .چه چیزی غیر از عشق می تواند بهانه ای برای زیستن باشد؟
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحــرگه ز کنار تو جوان برخیـزم
عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده و آن را از کلمه عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در فارسی به نام «لبلاب»نامیده می شود؛ و دارای برگهای نسبتن درشت و ساقه های نازک بلند است که به درخت می پیچد و بالامی رود و به هیچ حیله بازنمی شود و درخت را می خشکاند. می گویند چون این حالت برای انسان دست دهد او را رنجور و ضعیف می کند و رونق حیات او را می برد. عشق صوری جسم صاحبش را خشک و زردرو کند. اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را ازخود بمیراند.
عشق نیز چون هر انسان را به ورطه جنون نزدیک می کند . عاشق بودن که سمبل یگانه آن همانا مجنون نام دارد در لغت مترادف دیوانه بودن است . چرا که عاشق نیز انسانی روانی است که در دنیای دیگری ورای واقعیت ها و مادیات سیر می کند . او از عشق برای خود پلی می سازد برای عبور از دنای واقعی به دنیای آرزوها و رویا هاو تخیلات . هنر نیز به مثابه یک عشق است . چرا که هنرمند نیز همیشه در تلاش است که از رویا ها و خیالپردازی های ذهن به سوی واقعیت های پلی بسازد و در آن امد و شد و حرکت و نوسان را ممکن سازد.
عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است [۱]،همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.
عشق و احساس شدید دوست داشتن میتواند بسیار متنوع باشد و میتواند علایق بسیاری را شامل شود.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میبشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است.
عشق چیست؟
موضوع بحث، عشق است، که دریایی است بیکران، موضوعی که هر چه درباره آن گفته آید، کم و ناچیز خواهد بود. چنانکه مولوی علیهالرحمه میگوید:هر چه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آنبه هر حال در این بحث، طبعاً نخستین سوال باید این باشد که: عشق چیست؟ اکثراً عشق را محبت و دلبستگی مفرط و شدید معنی کردهاند. گویا عشق از «عشقه» آمده است که گیاهی است، چون بر درختی پیچد، آن را بخشکاند و خود سرسبز بماند.(1) از دیدگاه ماتریالیستها، روانشناسان و پزشکان، عشق نوعی بیماری روانی است که از تمرکز و مداومت بر یک تمایل و علاقه طبیعی، در اثر گرایشهای غریزی، پدید میآید، چنانکه افراط و خروج از حد اعتدال در مورد هر یک از تمایلات غریزی، نوعی بیماری است.
عشق حقیقی و مجازی
چون عشق بر اساس کمال است، پس معشوق حقیقی همان کمال مطلق خواهد بود. اما در سریان عشق، در قوس نزول و صعود، طبعاً عشق هم دارای مراتب و درجات شده و عاشقها و معشوقها هم متفاوت خواهند بود و عشق برای هر موجودی نسبت به کمال آن موجود جلوهگر میشود. اما از آنجا که هر کمالی نسبت به کمال بالاتر از خویش ناقص است، عشق در هر مرتبهای به مرتبه بالاتر از آن تعلق خواهد گرفت و چون بالاترین مرتبه کمال، کمال حضرت حق است پس معشوق حقیقی، ذات حضرت حق بوده و عشق حقیقی عشق به ذات او خواهد بود و بقیه عشقها و معشوقها به صورت مجازی و واسطه مطرح خواهند شد.
باب پپنجم گلسان سعدی حکایاتی در باب عشق و جوانی
گویند خواجهای را بندهای نادرالحسن بود و با وی به سبیل مودت و دیانت نظری داشت با یکی از دوستان. گفت دریغ این بنده با حسن و شمایلی که دارد اگر زبان درازی و بی ادبی نکردی. گفت ای برادر چو اقرار دوستی کردی،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
از نظر ادبیات "عشق، بهانه ای برای زیستن"
درادبیات ما به مدد عشق زندگی رفته را از سر گرفتن مقوله ای آشنا و مانوس است . در عشق نیر ویی نهفته است که با کمک آن می توان به مفهوم زندگی دست یافت .وحشی بافقی در حکایت عشق یوسف و زلیخا بر این باور است که زلیخا به مدد عشق یوسف به جوانی و زندگی دوباره ای دست یافته بود.
وقتی که همه چیز به سوی مرگ و نیستی و فنا و نابودی پیش می روند . وقتی که همه دلایل حاکی از نزدیک شدن مرگ می توانند باشند .چه چیزی غیر از عشق می تواند بهانه ای برای زیستن باشد؟
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحــرگه ز کنار تو جوان برخیـزم
عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده و آن را از کلمه عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در فارسی به نام «لبلاب»نامیده می شود؛ و دارای برگهای نسبتن درشت و ساقه های نازک بلند است که به درخت می پیچد و بالامی رود و به هیچ حیله بازنمی شود و درخت را می خشکاند. می گویند چون این حالت برای انسان دست دهد او را رنجور و ضعیف می کند و رونق حیات او را می برد. عشق صوری جسم صاحبش را خشک و زردرو کند. اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را ازخود بمیراند.
عشق نیز چون هر انسان را به ورطه جنون نزدیک می کند . عاشق بودن که سمبل یگانه آن همانا مجنون نام دارد در لغت مترادف دیوانه بودن است . چرا که عاشق نیز انسانی روانی است که در دنیای دیگری ورای واقعیت ها و مادیات سیر می کند . او از عشق برای خود پلی می سازد برای عبور از دنای واقعی به دنیای آرزوها و رویا هاو تخیلات . هنر نیز به مثابه یک عشق است . چرا که هنرمند نیز همیشه در تلاش است که از رویا ها و خیالپردازی های ذهن به سوی واقعیت های پلی بسازد و در آن امد و شد و حرکت و نوسان را ممکن سازد.
عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است [۱]،همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.
عشق و احساس شدید دوست داشتن میتواند بسیار متنوع باشد و میتواند علایق بسیاری را شامل شود.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میبشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است.
عشق چیست؟
موضوع بحث، عشق است، که دریایی است بیکران، موضوعی که هر چه درباره آن گفته آید، کم و ناچیز خواهد بود. چنانکه مولوی علیهالرحمه میگوید:هر چه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آنبه هر حال در این بحث، طبعاً نخستین سوال باید این باشد که: عشق چیست؟ اکثراً عشق را محبت و دلبستگی مفرط و شدید معنی کردهاند. گویا عشق از «عشقه» آمده است که گیاهی است، چون بر درختی پیچد، آن را بخشکاند و خود سرسبز بماند.(1) از دیدگاه ماتریالیستها، روانشناسان و پزشکان، عشق نوعی بیماری روانی است که از تمرکز و مداومت بر یک تمایل و علاقه طبیعی، در اثر گرایشهای غریزی، پدید میآید، چنانکه افراط و خروج از حد اعتدال در مورد هر یک از تمایلات غریزی، نوعی بیماری است.
عشق حقیقی و مجازی
چون عشق بر اساس کمال است، پس معشوق حقیقی همان کمال مطلق خواهد بود. اما در سریان عشق، در قوس نزول و صعود، طبعاً عشق هم دارای مراتب و درجات شده و عاشقها و معشوقها هم متفاوت خواهند بود و عشق برای هر موجودی نسبت به کمال آن موجود جلوهگر میشود. اما از آنجا که هر کمالی نسبت به کمال بالاتر از خویش ناقص است، عشق در هر مرتبهای به مرتبه بالاتر از آن تعلق خواهد گرفت و چون بالاترین مرتبه کمال، کمال حضرت حق است پس معشوق حقیقی، ذات حضرت حق بوده و عشق حقیقی عشق به ذات او خواهد بود و بقیه عشقها و معشوقها به صورت مجازی و واسطه مطرح خواهند شد.
باب پپنجم گلسان سعدی حکایاتی در باب عشق و جوانی
گویند خواجهای را بندهای نادرالحسن بود و با وی به سبیل مودت و دیانت نظری داشت با یکی از دوستان. گفت دریغ این بنده با حسن و شمایلی که دارد اگر زبان درازی و بی ادبی نکردی. گفت ای برادر چو اقرار دوستی کردی،