لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
حضرت سلیمان علیه السلام
حضرت سلیمان یکی از پیامبران الهی است که از طرف پروردگار در این دنیا دارای حکومت و سلطنت بسیار وسیع و با عظمتی بود تا آنجا که چنین سلطنتی برای هیچکس بعد از او پیدا نشد. مجموعه امکانات و توانمندی حکومتی حضرت سلیمان آنچنان بی نظیر و چشمگیر بود که به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام ( اگر کسی راهی برای زندگانی جاویدان در این دنیا می یافت و می توانست با مرگ مبارزه کند این شخص حتما سلیمان بن داوود بود چرا که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه نبوت و مقام بلند قرب و منزلت الهی به او عطا کرده بود ) در آیات فراوانی از قرآن کریم نام او برده شده است و نیز نام شخصی که وزیر و خواهرزاده او بوده است به صورت غیر مستقیم مطرح شده است، این شخص نامش آصف بن برخیا می باشد که وزیر حضرت سلیمان بوده و خود دارای مقام والائی است و به تعبیر قرآن از علم الکتاب بهره ای داشته است در ماجرای آوردن تخت بلقیس ملکه سبا از یمن به فلسطین، آصف بن برخیا به حضرت سلیمان گفت که من می توانم در کمتر از چشم بر هم زدنی این کار را بکنم و این کار را انجام داد .
حضرت سلیمان علیه السلام، فرزند و جانشین حضرت داود علیه السلام و از انبیای بزرگ الهی در میان قوم بنی اسرائیل بود. وی همانند پدرش علاوه بر مقام نبوت، حکومت و سلطنت نیز داشت. مورخان نوشته اند که سلیمان در سیزده سالگی به جانشینی پدر انتخاب شد. این انتخاب بر عالمان و عابدان بنی اسرائیل سنگین آمد و آنها زبان به انتقاد گشودند، ولی مدتی بعد، بر خلاف انتظار، وی را پیامبری رئوف، سلطانی عادل و حکمرانی فرزانه یافتند و از رفتار خود پشیمان شدند. بخش هایی از زندگانی این پیامبر بزرگ الهی در قرآن کریم و اخبار و روایات اسلامی بازگو شده است. در قرآن کریم، 17 بار از سلیمان نام برده شده و آمده است که سلیمان پیامبر علم و حکمت بود که جن و انس و پرندگان و حیوانات و باد و حتی شیاطین مسخر و تحت فرمان او بودند. خداوند به او منطق الطیّر و زبان فهم حیوانات را ارزانی فرمود و او با هدهد و مورچه سخن میگفت. داستان هدهد و سلیمان و سلیمان و مور در قرآن ذکر شده است. همچنین از قضاوت خردمندانه او درباره از بین رفتن علفهای تاکستان مردی از بنی اسرائیل به وسیله گوسفندان مردی دیگر، سخن به میان آمده است.( قضاوت سلیمان ). میگویند وی انگشتری داشت که اسم اعظم بر آن نقش بسته بود و بسیاری از کارها را با آن سامان میبخشید. در تاریخ و ادبیات از انگشتر سلیمان سخن های زیادی گفته شده است. از دیگر حوادث زندگی این پیامبر بزرگ، ماجرای او با ملکه سبا و نیز بنای ساختمان بیت المقدس است. حضرت سلیمان سرانجام در 55 سالگی در حالی که بر عصای خود تکیه داده بود و از درون قصر به رژه لشگریان خود مینگریست، جان به جان آفرین تسلیم کرد، و مدتی اینچنین پا بر جا بود تا اینکه موریانهای عصای وی را جوید و پیکر بیجان سلیمان نقش بر زمین شد. او را در بیت المقدس در کنار قبر پدرش به خاک سپردند.
قصه حضرت سلیمان
حضرت سلیمان (ع) از بلقیس خواستگارى کرد و بلقیس گفت: اگر مىخواهى من با تو ازدواج کنم باید تمام پرندگان، بالاى سرم سایه بیندازند. او نیز پذیرفت. زیرا تمام چرندهها و پرندهها زیر فرمان او بودند. بلقیس گفت: صیغه عقد جارى نمىشود تا اینکه همه حاضر شوند. حضرت سلیمان دستور مىدهد که همه حضور یابند. همه پرندگان حاضر مىشوند. الّا پرندهاى بهنام شوبى (خفاش) که حاضر نشد بیاید. به او گفتند، چرا نمىآئی؟ او گفت، من احترام حضرت سلیمان (ع) را دارم ولى براى چه بیایم اما چون بلقیس ایراد گرفته است من نمىآیم. من از زنان وفائى ندیدهام به همین علت نمىآیم. به او گفتند: چگونه این حرف را مىزنی؟ گفت: پس قصه مرا گوش کنید که در مورد بىوفائى زنان است. فرستاده سلیمان که هدهد بود گفت: من هم قصهاى از وفادارى زنان خواهم گفت تا ببینم قصه کدام یک بهتر است اگر داستان من خوب بود بیا و به حضور سلیمان برو.
شوبى (خفاش) قصهاش را اینطور شروع کرد که در زمانهاى گذشته یک دخترعمو و پسرعمو با هم زندگى مىکردند و هیچ مشکلى نداشتند و با هم شرط کرده بودند که هر کس زودتر بمیرد دیگرى ازدواج نکند. هر دو قبول کردند. بعد از مدتى مرد مىمیرد و زن از شدت ناراحتى هر شب بالاى قبر شوهرش مىرود و گریه مىکند و فانوس کوچکى نیز همراه با خود برمىدارد و هر شب این کار را انجام مىدهد. از قضا دزدى از زندان فرار مىکند. نگهبانانى که او را دنبال مىکنند به قبرستان مىرسند. مىبینند وسط قبرها نورى است. جلوتر که مىروند مىبینند زنى است که بالاى قبر نشسته گریه مىکند و فانوسى در کنار اوست. از او مىپرسند، چرا گریه مىکنی؟ و زن قصه را براى آنها مىگوید که شوهرم فوت کرده و پسرعمویم بوده است و من آنقدر گریه مىکنم تا من نیز بمیرم. مرد به او گفت: این حرفها چیست خودت اگر مرده بودى شوهرت بعد از چهلم مىرفت و زن مىگرفت. اگر من دنبال دزد نبودم خودم به خواستگارى تو مىآمدم. برو به خانهات.
این کارها چیست که تو مىکنی؟ زن به او گفت: مىدانى چه کار بکنیم؟ بهتر است مرده شوهرم را از قبر درآوریم و اینجا بگذاریم تا هم فکر کنند دزدى که فرار کرده این مرد است که حال مرده است. مرد نیز قبول کرد و مرده را از خاک بیرون آوردند. وقتى مرده را از خاک درآوردند نگهبان گفت: ولى آنها باور نمىکنند، چون سر دزد تراشیده بود زن گفت: اینکه کارى ندارد و تمام موهاى شوهرش را کند، نگهبان گفت: بر پشت دزد علامت داغ بود. آن را چه کار کنیم؟ زن گفت: ناراحت نشو با آتش فانوس پشت او را داغ مىکنیم. به هر حال مرده را برداشتند و به داروغه دادند و گفتند: این دزدى است که فرار کرده است. زن نیز چند روز بعد به نزد آن نگهبان رفت و گفت: الوعده وفا. تو قول داده بودى که با من ازدواج کنى نگهبان گفت: این مرد پسرعموى تو بود به او رحم نکردى و بهخاطر وعده ازدواجى که من به تو داده بودم آن بلا را سرش آوردی. حال من که با تو غریبه هستم با تو ازدواج کنم؟ زن دید علاوه بر اینکه او سر قول نایستاده است بلکه معلوم نیست چه بلائى بر سر جنازه شوهرش آمده است.
هدهد گفت: تو درباره بىوفائى زنان داستانى گفتى و من هم برایت داستانى از وفادارى زنان مىگویم و شروع به تعریف کردن قصهاش کرد به این شرح:
در زمانهاى قدیم جوانى زندگى مىکرد که بسیار متدین بود و هر چه خانوادهاش اصرار کردند که چرا زن نمىگیری؟ مىگفت: من زنى مىخواهم که داراى اخلاق و رفتار خوب باشد. اخلاقش با من بسازد و با دین و ایمان باشد. من چنین دخترى را مىخواهم. خانوادهاش نیز آنقدر گشتند تا دخترى را که مناسب پسرشان بود پیدا کردند و او را به عقد پسر درآوردند. مدتى گذشت. روزى دختر به پسر گفت: تو کار و بارى نداری؟ مرد جواب داد: کارم تجارت است و مال مىفروشم ولى از وقتى عروسى کردهام دلم نمىآید تو را تنها بگذارم زیرا دلم براى تو تنگ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 1
حضرت اسحاق علیه السلام
اسحاق (اسحق) فرزند حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام از انبیای بزرگ الهی بود. مادرش ساره نام داشت. حضرت ابراهیم آن دو را در سرزمین فلسطین به جا نهاد و برادر بزرگتر اسحاق، اسماعیل، را به همراه مادرش، هاجر، به سرزمین مکه برد. حضرت اسحاق نیای قوم بنی اسرائیل و یکی از پیامبران این قوم به شمار می آید.
نقل است که اسحاق در هنگامی که پدرش، ابراهیم، صد سال و مادرش، ساره، نود سال داشت به دنیا آمد، و خداوند قبل از تولد او، آمدنش را به حضرت ابراهیم علیه السلام بشارت داده بود.
بنا بر اخبار و روایات اسلامی، اسحاق در 40 سالگی با رفقه بتوئیل بن الیاس ازدواج کرد و در 60 سالگی از وی صاحب دو فرزند همزاد با نامهای عیسی و یعقوب شد. وی پس از برادرش، حضرت اسماعیل، به پیامبری مبعوث شد. به فرمان خدا، در شام بر جای برادر نشست، یعقوب را به جانشینی پس از خویش تعیین نمود و همه پیروان ابراهیم و اسماعیل به او پیوستند.
گفتنی است که نام حضرت اسحاق 17 بار در قرآن کریم ذکر شده و به برخی از صحنه های زندگی او اشاره شده است.
اسحق در 160 یا 180 سالگی درگذشت و در فلسطین در کنار آرامگاه ابراهیم و ساره به خاک سپرده شد. وی از انبیاء مورد احترام یهودیان و مسیحیان و مسلمانان است.
منابع:
دایرةالمعارف تشیع ج 2
دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ج 8
اعلام قرآن، خزائلی
قصص الانبیاء، رسول محلاتی
تاریخ یعقوبی ج 1 ص 28
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
عنوان تحقیق :
عباسیان
معلم ارجمند :
گرد آورنده :
پاییز 1386
امام محمد باقر علیه السلام
حضرت باقر (علیه السلام)در سال ۵۷ هجری در شهر «مدینه» چشم به جهان گشود. او هنگام وفات پدر خود امام زین العابدین (علیه السلام)که در سال ۹۴ رخ داد، سی و نه سال داشت.
حضرت باقر (علیه السلام)در سال ۵۷ هجری در شهر «مدینه» چشم به جهان گشود. او هنگام وفات پدر خود امام زین العابدین (علیه السلام)که در سال ۹۴ رخ داد، سی و نه سال داشت. نام او «محمد» و کنیهاش «ابوجعفر» است و «باقر» و «باقر العلوم» لقب او میباشد.
مادر حضرت «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام)و از این جهت نخستین کسی بود که هم از نظر پدر و هم از نظر مادر فاطمی و علوی بوده است.
امام باقر در سال ۱۱۴ هجری در شهر مدینه درگذشت و در قبرستان معروف بقیع، کنار قبر پدر و جدش، به خاک سپده شد. دوران امامت آن حضرت هیجده سال بود.
● خلفای معاصر حضرت
▪ پیشوای پنجم در دوران امامت دوران خود با زمامداران و خلفای یاد شده در زیر معاصر بود:
۱) ولید بن عبدالملک (۸۶-۹۶)
۲) سلیمان بن عبدالملک (۹۶-۹۹)
۳) عمر بن عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱)
۴) یزید بن عبدالملک (۱۰۱-۱۰۵)
۵) هشام بن عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵)
این خلفا، به استثنای عمر بن عبدالعزیز- که شخصی نسبتا دادگر و نسبت به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)علاقهمند بود- همگی در ستمگری و استبداد و خودکامگی دست کمی از نیاکان خود نداشتند و مخصوصاً نسبت به پیشوای پنجم همواره سختگیری میکردند.
● پایه گذار نهضت بزرگ علمی
پیشوای پنجم طی مدت امامت خود، در همان شرائط نامساعد، به نشر و اشاعه حقایق و معارف الهی پرداخت و مشکلات علمی را تشریح نمود و جنبش علمی دامنه داری به وجود آورد که مقدمات تاسیس یک «دانشگاه بزرگ اسلامی» را که در دوران امامت فرزند گرامیش «امام صادق علیه السلام» به اوج عظمت رسید، پی ریزی کرد.
امام پنجم در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد همه بزرگان بنی هاشم بود و مقام بزرگ علمی و اخلاقی او مورد تصدیق دوست و دشمن بود. به قدری روایات و احادیث، در زمینه مسائل و احکام اسلامی، تفسیر، تاریخ اسلام، و انواع علوم، از ان حضرت به یادگار مانده است که تا آن روز از هیچ یک از فرزندان امام حسن و امام حسین (علیه السلام)به جا نمانده بود.(۱)
رجال و شخصیتهای بزرگ علمی آن روز، و نیز عدهای از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)که هنوز درحال حیات بودند، از محضر آن حضرت استفاده میکردند.
«جابر بن یزید جعفی» و «کیسان سجستانی» (از تابعین) و فقهائی مانند: «ابن مبارک»، «زهری»، «اوزاعی»، «ابوحنیفه»، «مالک»، «شافعی»، «زیاد بن منذرنهدی» از آثار علمی او بهرهمند شده سخنان آن حضرت را، بی واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نمودهاند.
کتب و مولفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبری، بلاذری، سلامی، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی، و کتبی مانند: موطا مالک، سنن ابی داود، مسند ابی حنیفه، مسند مروزی، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشری، و دهها نظیر اینها، که از مهمترین کتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز پیشوای پنجم است و همه جا جمله: «قال محمد بن علی» و یا «قال محمد الباقر» به چشم میخورد. (۲)
کتب شیعه نیز در زمینههای مختلف سرشار از سخنان و احادیث حضرت باقر (علیه السلام)است و هر کس کوچکترین آشنایی با این کتابها داشته باشد، این معنا را تصدیق میکند.
● امام باقر (علیه السلام)از نظر دانشمندان
آوازه علوم و دانشهای امام باقر ع چنان اقطار اسلامی را پر کرده بود که لقب «باقر العلوم» (گشاینده دریچههای دانش و شکافنده مشکلات علوم) به خود گرفته بود.
▪ «ابن حجر هیتمی» مینویسد:
محمد باقر به اندازهای گنجهای پنهان معارف و دانشها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمتها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بی بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همینجاست که وی را شکافنده و جامع علوم، و برافرازنده پرچم دانش خواندهاند. (۳)
▪ «عبدالله بن عطأ» که یکی از شخصیتهای برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام بود، میگوید:
«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعی به اندازه محفل محمد بن علی (علیه السلام)از نظر علمی حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
امام حسن عسگری علیه السلام:
«من به حال اهل خراسان غبطه می خورم که دانشمندی بسان فضل بن شاذان در میان آنهاست و به او دسترسی داشته و از محضرش بهره می برند.»
«خدا فضل را رحمت کند.»
نیشابور در عصر فضل بن شاذان
فضل بن شاذان در سال 260 وفات نموده، و چنانکه بعد از این خواهیم گفت وفات وی به نقل مورخان در سن پیری رخ داده است. پس او حداقل هفتاد سال باید عمر نموده باشد که از سال 190-260ق. را شامل می شود.
بنابراین، ایام زندگانی فضل مصادف بود با خلافت مأمون عباسی (198-218) و فرمانروایی طاهریان بر خراسان (205-259ق.) و اوایل حکومت صفاریان (254-290ق.). همچنین ایام عمر وی با روزگار پنج امام بزرگوار شیعه بدین ترتیب مصادف بوده است.
حضرت امام رضا علیه السلام (148-203ق.).
حضرت امام جواد علیه السلام (195-220ق.).
حضرت امام هادی علیه السلام (212-254ق.).
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام (232-260ق.).
حضرت صاحب الزمان (ع) (متولد 255 ق.).
فضل خدمت این بزرگواران را درک نموده و از همه آنها روایت نقل می کند. آنچنانکه بعد از این به تفصیل در این رابطه گفتگو خواهد شد.
سابقة درخشان
نسب فضل بن شاذان به قبیله «ازد» می رسد. نجاشی به این مطلب تصریح نموده و در کتاب خود در ذکر فضل بن شاذان چنین می نویسد:
«الفضل بن شاذان بن الخلیل ابومحمد الازدی النیشابوری...»
همچنین علامه حلی در کتاب «الخلاصه» می فرماید:
«الفضل بن شاذان (بالشین المعجمه و الدال المعجمه و النون) ابن الخلیل (بالخاء المعجمه) ابومحمد الازدی النیسابوری».
چنانچه ملاحظه می شود هر دو بزرگوار فضل را ازدی نسب معرفی نموده اند. و از اینجا روشن می شود که خاندان وی از قبیله ازد بوده و به نیشابور هجرت نموده اند.
کانون علم و ایمان
فضل در خاندانی دیندار و پیرو اهلبیت علیهم السلام تولد یافت. و این امر موجب گشت که وی از همان دوران کودکی با معارف دین آشنا گردد. پدر وی که یکی از حدیث شناسان عصر ائمه علیهم السلام بود برای کسب حدیث از محضر امامان شیعه علیهم السلام مسافرتهایی به عراق نمود و در سفرها فرزند خود فضل را به همراه داشت. علاوه بر آن برادران فضل نیز از راویان اخبار و مردان دینی عصر خود بودند که یاد و نام آنها جسته و گریخته در کتابهای رجال ذکر شده است. در این دفتر، افرادی را که از خاندان فضل بن شاذان برخاسته و به جهان اسلام خدمت نموده اند به طور مختصر معرفی می نماییم.
1- شاذان فرزند خلیل نیشابوری: شاذان پدر فضل از اصحاب و راویان امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام می باشد. همچنین از شاگردان یونس ابن عبدالرحمن راوی معروف امام موسی بن جعفر علیه السلام است.
2- ابوجعفر محمد بن احمد بن نعیم بن شاذان بن خلیل نیشابوری: او نوة برادر فضل بن شاذان می باشد از او به نامهای «ابی عبدالله شاذانی»، «شاذانی»، «محمد بن نعیم بن شاذان»، «محمد بن شاذان بن نعیم»، نیز یاد شده است.
3- ابوعبدالله محمد بن شاذان: او نیز یکی از برادران فضل می باشد و از فضل بن شاذان روایت نقل می کند و نوة برادری وی ابوجعفر محمد بن احمد بن نعیم بن شاذان نیشابوری از او روایت نقل می کند.
4- محمد بن فضل بن شاذان نیشابوری: او بزرگترین فرزند فضل می باشد و به همین جهت کنیه فضل بن شاذان «ابومحمد» بوده است.
5- ابوجعفر محمد بن نعیم بن شاذان ملقب به حاکم: او از عموی خود ابی عبدالله محمد بن شاذان روایت نقل می کند و شیخ صدوق نیز از وی روایت نقل می کند.
6- ابونصر قنبر بن علی بن شاذان: او برادرزاده فضل بن شاذان می باشد و از طریق پدر خود از فضل روایت نقل می کند و شیخ طوسی از طریق محمد بن علی بن حسین از وی روایت نقل می کند.
ولادت
از محل تولد فضل بن شاذان اطلاعی در دست نیست، جز اینکه با توجه به اشتهار پدرش به شاذان نیشابوری، می توان حدس زد که احتمالاً تولد وی در نیشابور بوده است.
همچنین سال تولد وی در کتب ضبط نشده، ولی آنگونه که از کتاب کشی بر می آید او مدتی پس از وفات هارون عباسی (193 ق.) به همراه پدرش به بغداد آمد. پس تولد او باید قبل از این تاریخ بوده و به هنگام وفات، حداقل شصت و هفت سال سن باید داشته باشد چنانکه بعد از این بیان خواهد شد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
احادیث امام کاظم علیه السلام
1. مصیبت براى شکیبا یکى است و براى بىتابى کننده دوتاست .
(تحفالعقول ، ص 437)
2. کمگویى ، حکمت بزرگى است ، بر شما باد به خموشى که آسایش نیکو و سبکبارى و سبب تخفیف گناه است .
(تحفالعقول ، ص 414)
3. از شوخى خوددارى کن زیرا شوخى جلوه معنوى ترا مىزداید .
(بحاالانوار ، ج 78 ، ص 321)
4. مشورت با خردمند خیرخواه ، یمن و برکت و رشد و توفیق از جانب خداست ، چون خردمند خیرخواه به تو نظرى داد ، مبادا مخالفت کنى که مخالفتش هلاکت بار است .
(تحفالعقول ، ص 420)
5. چیزى نیست که چشمانت آن را بنگرد ، مگر آن که در آن پند و اندرزى است .
(بحاالانوار ، ج 78 ، ص 319)
6. همانا براى خداوند بر مردم دو حجت است ، حجت آشکار و حجت پنهان ، اما حجت آشکار عبارت است از : رسولان و پیامبران و امامان ، و حجت پنهانى عبارت است از عقول مردمان .
(تحفالعقول ، ص 407)
7. صبر بر تنهایى ، نشانه قوت عقل است ، هر که از طرف خداوند تبارک و تعالى تعقل کند از اهل دنیا و راغبین در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده ، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایى یار او ، و در ندارى توانگرى او و در بىتیره و تبارى عزت او .
(تحفالعقول ، ص 407)
8. براى هر چیزى دلیلى باید ، و دلیل خردمند تفکر است ، و دلیل تفکر خاموشى .
(تحفالعقول ، ص 406)
9. به راستى که با ارزشترین مردم کسى است که دنیا را براى خود مقامى نداند ، بدانید بهاى تن شما مردم ، جز بهشت نیست ، آن را جز بدان مفروشید .
(تحفالعقول ، ص 410)
10. بهترین چیزى که به وسیله آن بنده به خداوند تقرب مىجوید ، بعد از شناختن او ، نماز و نیکى به پدر و مادر و ترک حسد و خودبینى و به خود بالیدن است .
(تحفالعقول ، ص 412)
11. خداوند بهشت را بر هر هرزهگوى کمحیا که باکى ندارد چه مىگوید و یا به او چه گویند حرام گردانیده است .
(تحفالعقول ، ص 416)
12. از کبر و خودخواهى بپرهیز ، که هر کسى در دلش به اندازه دانهاى کبر باشد ، داخل بهشت نمىشود .
(تحفالعقول ، ص 417)
13. همنشینى با اهل دین ، شرف دنیا و آخرت است .
(تحفالعقول ، ص 420)
14. بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان ، مگر این که خردمند و امانت دارى در میان آنها بیایى که ( در این صورت ) با او انسگیر و از دیگران بگریز ، به مانند گریز تو از درندههاى شکارى .
(تحفالعقول ، ص 420)
15. مؤمن همانند دو کفه ترازوست ، هرگاه به ایمانش افزوده گردد ، به بلایش افزوده گردد .
(تحفالعقول ، ص 432)
16. نماز نافله راه نزدیک شده هر مؤمنى به خداوند است .
(تحفالعقول ، ص 425)
17. ندا کنندهاى در روز قیامت ندا مىکند :
آگاه باشید ، هر که را بر خدا فردى است برخیزد ، و برنمىخیزد ، مگر کسى که گذشت کرده و اصلاح بین مردم نموده باشد ، پس پاداشش با خدا خواهد بود .
(تحفالعقول ، ص 435)
18. کمک کردنت به ناتوان از بهترین صدقه است .
(تحفالعقول ، ص 437)
19. سختى ناحق را آن کس شناسد که بدان محکوم گردد .
(تحفالعقول ، ص 437)
20. هرگاه مردم گناهان تازه کنند که نمىکردند ، خداوند بلاهایى تازه به آنها دهد که به حساب نمىآوردند .
(تحفالعقول ، ص 434)
21. در دین خدا دنبال فهم عمیق باشید ، زیرا که فهم عمیق دین ، کلید بصیرت و بینایى و کمال عبادت و سبب تحصیل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دین و دنیاست .
(تحفالعقول ، ص 434)