دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد خطبه نهج البلاغه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 17 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

خطبه : 1

مِنْ خُطْبَهِ لَهُ عَلَیهِالسَّلامُ یذْکُرُ فِیهَا اءبْتِداءَ خَلْقِ اءلسَّماءِ وَ الاَرْضِ وَ خَلْقِ آدَمَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم (ع )است :

خطبه : 2

وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ بَعْدَ انْصِرافِهِ مِن صِفِّینَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از بازگشتش از صفین :

خطبه : 3

وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِیهِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) معروف به خطبه شقشقیه :

خطبه : 4

و من خطبة له ع و هی من اءفصح کلامه علیه السلام و فیها یعظ الناس و یهدیهم من ضلالتهم ویقال إ نه خطبها بعد قتل طلحة و الزبیر

خطبه اى از آن حضرت (ع ) که فصیح ترین کلام حضرت است و در آن مردم را موعظه مى کند

 

خطبه : 5

و من خطبة له ع لَما قُبِضَ رَسوُلُ اللّهُ ص وَ خاطَبَهُ الْعَباسُ وَ اءَبُوسُفْیانَ بْنُ حَرْبٍ فِی اءَنْیبایعا لَهُ بِالْخِلافَةِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که رسول خدا (ص ) رحلت کرده بود و، عباس و ابو سفیان بنحرب از او خواستند که به خلافت با او بیعت کنند:

کلام : 6

و من کلام له ع لَمَا اءُشِیرَ عَلَیهِ بِاءَن لا یتْبَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبِیرَ وَ لا یرْصِدَ لَهُما القِتالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) آنگاه که به او گفتند، از تعقیب طلحه و زبیر باز ایستد و بسیج نبردبا ایشان نکند:

خطبه : 7

و من خطبة له ع یذم فیها اءتباع الشیطان

خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن پیروان شیطان را نکوهش مى کند

کلام : 8

و من کلام له ع یعْنِی بِهِ الزُّبَیرِ فِی حالٍ اقْتَضَتْ ذلِکَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) مقصودش زبیر است ، در حالى که ، مقتضى چنین سخنى بود:

کلام : 9

و من کلام له ع فی صفته و صفة خصومه و یقال إ نها فی اءصحابالجمل

سخنى از آن حضرت (ع ) در مورد صفت خود و دشمنش ، و گویند درباره اصحابجمل است :

خطبه : 10

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

 

خطبه : 11

و من کلام له ع لابْنِهِ مُحَمَدِ بْنِ الحَنَفیةِ لَمَا اءَعْطاهُ الرَایةَ یوْمَ الْجَمَلِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به پسرش ، محمد بن حنفیه ، هنگامى که در جنگجمل رایت را به دست او داد:

خطبه : 12

و من کلام له ع لَمَا اءَظْفَرَهُ اللّهُ بِاءَصْحابِ الجَمَلِ وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اءَصْحَابِهِ: وَدِدْتُ اءَنَّاءَخِی فُلاَنا کَانَ شَاهِدَنَا لِیرَى مَا نَصَرَکَ اللَّهُ بِهِ عَلَى اءَعْدَائِکَ. فَقَالَ لَهُ ع :

چون خداوند در جنگ جمل پیروزش گردانید، یکى از یاران گفتش اى کاش برادرم ، فلان ، مىبود و مى دید که چسان خداوند تو را بر دشمنانت پیروز ساخته است . على (ع ) از او پرسید:آیا برادرت هوادار ما بود گفت : آرى . على (ع ) گفت :

خطبه : 13

و من کلام له ع فِی ذَمَّ الْبَصْرَةِ وَ اءَهْلُها:

سخنى از آن حضرت (ع ) در نکوهش بصره و مردمش :

کلام : 14

و من کلام له ع فِی مِثْلِ ذلِکَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در همین معنى :

کلام : 15

و من کلام له ع فیما رَدَّه عَلَى الْمَسْلِمینَ مِنْ قَطائعِ عُثْمانَ:



خرید و دانلود تحقیق در مورد خطبه نهج البلاغه


مقاله درباره پیامبر در نهج البلاغه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

ویژگی های یاران پیامبر(ص) در خطبه 55 نهج البلاغه تشریح شده است

گروه اندیشه و علم: در دومین جلسه از بحثهای «پیامبر در نهج البلاغه»، ویژگی های یاران پیامبر(ص) تشریح شد.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا)، شعبه خراسان رضوی، حسن جمشیدی، پژوهشگر علوم دینی در ادامه جلسات بررسی موضوعی نهج البلاغه با عنوان «پیامبر در نهج البلاغه» که در دفتر خبر گزاری قرآنی ایران در مشهد برگزار شد، به بررسی فرازی از خطبه 55 حضرت امیر درنهج البلاغه پرداخت.

دراین خطبه آمده است: و لقد کنا مع رسول الله -صلى الله علیه- نقتل آباءنا و أبناءنا و إخواننا و أخوالنا و أعمامنا، لا یزیدنا ذلک إلا إیمانا و تسلیما، و مضیّا على ممض الالم، و جدّا على جهاد العدو، و لقد کان الرجل منا و الآخر من عدونا یتصاولان تصاول الفحلین، یتخالسان أنفسهما أیهما یسقی صاحبه کأس المنون، فمرة لنا من عدونا، و مرة لعدونا منا، فلما رآنا الله صدقا صبرا أنزل بعدونا الکبت، و أنزل علینا النصر، و حتی استقر الاسلام ملقیا جرانه و متبوئا اوطانه. و لعمری لو کنا نأتى ما أتیتم ما قام للدین عمودا و لا اخضر للایمان عودا و أیم الله لتحتلبنها دما، و لتتبعنها ندما...

 جمشیدی، پزوهشگر دینی:

وقتی کسی با نزدیکترین خویشاوندان خود به خاطر اعتقاداتش دچار اختلاف ودرگیری می شود، معمولا دچار آشفتگی می شود، اما حضرت در بیان ویژگی های یاران پیامبر گفت، این درگیری باعث افزایش ایمان و ایجاد آرامش برای آنها می شد

وی در بیان ترجمه این فراز گفت: ما، در میدان کارزار، با رسول خدا بودیم. پدران، پسران، برادران، و عموهای خویش را می‌کشتیم و در خون می‌آلودیم. این خویشاوندکشی، ما را ناخوش نمی‌نمود، بلکه بر ایمانمان می‌افزود که در راه راست پا برجا بودیم. و در سختیها، شکیبا، و در جهاد با دشمن، کوشا. گاه تنی از ما و تنی از سپاه به یکدیگر می‌جَستند و چون دو گاو نر، سر و تنِ هم را می‌خَستند. هر یک می‌خواست جام مرگ را به دیگری بپیماید و از شربت مرگش سیراب نماید. گاه نصرت از آن ما بود و گاه دشمن گوی پیروزی را می‌ربود. چون خداوند ما را آزمود و صدق ما را مشاهدت فرمود دشمن ما را خوار ساخت و رایت پیروزی ما را بر افراخت. چندان که اسلام به هر شهر و دیار رسید و حکومت آن در آفاق پایدار گردید. به جانم سوگند که اگر رفتار ما همانند شما بود نه ستون دین برجا بود و نه درخت ایمان شاداب و خوشنما. سوگند به خدا که از این پس خون خواهید خورد و پشیمانی خواهید برد.

جمشیدی در خصوص موقعیت و فضای این خطبه گفت: وقتی محمد بن ابی بکر والی مصر توسط معاویه کشته می‌شود، ابن عباس والی بصره و مشاور عالی علی بن ابیطالب(ع) جهت تسلیت و همفکری به کوفه می‌رود و زیاد بن ابیه را به عنوان جانشین می‌گمارد. معاویه هم با سو استفاده از زمان، فردی را به عنوان والی بصره از جانب خود می‌فرستد. زیادبن ابیه طی نامه‌ای به عبدالله بن عباس، ورود وی را خبر می‌دهد. و ابن عباس هم ماجرا را با علی(ع) در میان می‌گذارد و ایشان نماینده ای را برای گفتگو با اهالی بصره و ممانعت از گرایش به معاویه به این شهر می‌فرستد.

وی ادامه داد: قبیله‌ی بنی تمیم در آن زمان در دو شهر کوفه و بصره مستقر بودند. ظاهرا بخشی از این قبیله در بصره با نماینده‌ی معاویه کنار آمده بودند. اینک که نماینده‌ی امام علی(ع) به بصره می‌آمد اگر چنانچه کار بدون جنگ پیش نمی رفت، باید قسمت کوفی قبیله وارد درگیری و کشتن اقوام خود در جنگ با قسمت بصری قبیله می شدند. این امر باعث شد بعضی از همراهی با نماینده‌ی امام سرپیچی ‌کنند. لذا حضرت این خطبه را خواند.

وی ادامه داد: حضرت علی(ع) دراین خطبه به بیان ویژگی یاران پیامبر می پردازد و با مقایسه آنان با یاران خود، نتیجه گیری کرد که این تفاوت ها چه مسائلی را بوجود می آورد.

وی خاطر نشان کرد: حضرت دراین خطبه به ماجرای جنگ بدر و احد اشاره می کند که پدران و پسران و برادران و عموها با یکدیگر در جنگ بودند و این خویشاوندی نه تنها باعث تزلزل در آنها نمی شد بلکه فزونی ایمان آنها رابه همراه داشت.

وی ادامه داد: وقتی کسی با نزدیکترین خویشاوندان خود به خاطر اعتقاداتش دچار اختلاف ودرگیری می شود، معمولا دچار آشفتگی می شود، اما حضرت در بیان ویژگی های یاران پیامبر گفت، این درگیری باعث افزایش ایمان و ایجاد آرامش و امنیت برای آنها می شد.

وی شکیبایی بر مشکلات را از دیگر ویژگی های یاران پیامبر برشمرد و اظهار داشت: بطور مثال در جریان جنگ احد، زنی که جنازه شوهر، برادر و فرزند خود را روی اسب انداخته بود، وقتی شنید پیامبر مجروح شده، همه دردها وذمشکلات خود را فراموش کرد و به طرف میدان برگشت.

وی از پایداری و ایستادگی در جهاد به عنوان دیگر ویژگی یاران پیامبر(ص) یاد کرد و گفت: حضرت تاکید می کند که یاران پیامبر در رویارویی با مرگ ازهیچ چیز هراس نداشتند و از



خرید و دانلود مقاله درباره پیامبر در نهج البلاغه


تحخقیق؛ نقش نهج البلاغه در فقه اسلامی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى (359 ـ 1 ـ نهج البلاغه حاوى سخنان زیباى 406 ه* ق) گردآورى و تدوین گردیدهنقش نهج البلاغه در فقه نقش نهج البلاغه در فقه اسلامیوتر از سخن خدا معرفى مى شود.2 ـ تنوع موضوعات نهج البلاغه اعجاب برانگیز است، معارف بلند توحیدى ارزشهاى والاى الهى، پند و اندرز و موعظه، بیان و تحلیل حوادث سیاسى و اجتماعى، دستور کار حکمرانان و توبیخ آنها از جمله مطالب نهج البلاغه است. تاکنون درباره ابعاد مختلف این کتاب عظیم سخن بسیار گفته شده، بعد عقیدتى، فلسفى، سیاسى، اخلاقى، اجتماعى و . . . ولى کمتر از بعد فقهى آن - سخن به میان آمده است و شاید این به خاطر آن بوده است که این بحثها در سطح عموم نشر مى‏شده و سخن از بعد فقهى آن باید با فقها گفته شود، و با اصطلاحات مخصوص این علم، که طبعا همگان را مفید نخواهد بود . ولى هم نهج البلاغه از این نظر غنى است و هم مى‏توان گوشه‏هائى از این بحث را آن چنان تهیه کرد که خالى از اصطلاحات پیچیده علمى، و همگان را مفید باشد . و این نوشتار به همین منظور تهیه شده است . اسناد روایات نهج البلاغه: با اینکه در نهج البلاغه جمله‏هاى فراوانى پیرامون احکام مختلف فقهى وجود دارد، جمله‏هائى راهگشا و مؤثر، ولى آنچه در درجه اول از نظر فقهى اهمیت دارد سند این خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات است که باید با ضوابط و ادله حجیت‏خبر که در علم اصول آمده است هماهنگ باشد، و بتوان در یک مسئله فقهى مربوط به حلال و حرام روى آن تکیه کرد . مگر در مسائل اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و عقیدتى اعتبار حجیت‏خبر از نظر سند لازم نیست که تنها در مسائل فقهى روى آن تکیه مى‏شود؟ در پاسخ باید گفت: آنچه در مسائل عقیدتى در نهج البلاغه آمده همراه با استدلالات عقلى و فلسفى و قرآنى است، و باید هم چنین باشد، زیرا اصول اعتقادى تنها از طریق علم و یقین شناخته مى‏شود، نه از طریق خبر واحد و مانند آن . و این امر در مورد بسیارى از رهنمودهاى سیاسى و اجتماعى و مانند آن نیز صادق است . بنابراین، تکیه بر اسناد در این موارد چندان مطرح نیست . در زمینه مسائل اخلاقى نیز چون اصول اخلاقى از امورى شناخته شده، و هماهنگ با فطرت است، و نقش یک رهبر اخلاقى بیشتر جایگزین کردن این اصول در روح پیروان، و ایجاد انگیزه‏هاى پذیرش، و حرکت‏به سوى آن است و نه تعلیم این اصول، لذا در این زمینه نیز مسئله سند حدیث چندان مطرح نیست . مخصوصا در مواردى که اصول اخلاقى از مرز واجب و حرام درمى‏گذرد و شکل «مستحب‏» را به خود مى‏گیرد که بنابر اصل معروف «تسامح در ادله سنن‏» در میان علماى اصول، مطلب واضحتر خواهد بود . اما در مورد مسائل فقهى مخصوصا آنچه به احکام تعبدى واجب و حرام باز مى‏گردد چاره‏اى جز یافتن یک سند معتبر نیست، و گرنه دلالت هر اندازه قوى باشد با فقدان سند قابل اعتماد، کارى از پیش نمى‏رود . بنابراین، نقش اعتبار سند در مسائل فقهى ظاهرتر و سرنوشت‏سازتر است، هر چند این مساله در سایر موارد نیز داراى اهمیت است . براى راه یافتن به اعتبار سند یک حدیث راههاى شناخته شده‏اى در پیش است: 1 - معتبر بودن تمام رجال سند یک حدیث، مثلا اگر حدیثى را مرحوم کلینى در کتاب کافى نقل کرده و میان او و امام صادق (ع) که گوینده اصلى حدیث است، پنج نفر واسطه هستند باید تمام این پنج نفر افراد معتبر و موثق بوده باشند، که این کار معمولا با مراجعه به کتب علم رجال - که مخصوصا براى همین هدف تدوین شده - انجام مى‏گیرد و پس از مراجعه به این کتب مى‏بینیم که مثلا تمام رجال سند این حدیث افراد عادل، ثقه، معتبر و شناخته شده‏اند . اما با نهایت تاسف مرحوم سید رضى «قدس سره‏الشریف‏» گردآورنده بزرگ «نهج البلاغه‏» عنایتى به این امر نکرده، و اسناد این خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات قصار را نیاورده است، و در نتیجه نهج البلاغه به صورت احادیث مرسل درآمده است . هر چند - چنانکه خواهیم دید - طرق دیگرى براى اثبات اعتبار اسناد این اثر عظیم اسلامى در دست داریم، و شاید مرحوم سید رضى هم به همین دلیل، عنایتى به جمع اسناد آن نکرده، و یا به خاطر وجود دلائل متقن در لابلاى عبارات نهج البلاغه خود را مستغنى از این معنى مى‏دانسته و مسائل مطروح در آن را بى‏نیاز از سند مى‏شمرده است . به هر حال این موضوع مربوط به گذشته و عصر مرحوم سیدرضى «رحمة الله علیه‏» است . 2 - راه دیگرى که براى سند یک حدیث مورد استفاده قرار مى‏گیرد، به اصطلاح «عرضه کردن بر کتاب الله‏» است، یعنى حدیث را با متن قرآن که اصلى‏ترین و قطعى‏ترین سند اسلامى است مقایسه مى‏کنیم اگر با آن هماهنگ بود آن را معتبر مى‏شمریم . این روشى است که در احادیث متعددى از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است . (1) استفاده از این روش در مورد بسیارى از احادیث نهج‏البلاغه کاملا میسر است . چرا که هماهنگى عجیبى میان محتواى نهج البلاغه و آیات قرآنى مى‏بینیم . گویى هر دو یک مطلب است‏با دو عبارت: یکى نظم و «کلام خالق‏» و دیگرى «کلام مخلوق‏» و هر دو در اوج فصاحت، در نهایت انسجام و بلاغت، و در کمال دقت و نظم ظرافت . 3 - راه سوم تشخیص چگونگى سند یک حدیث‏یا یک کتاب، «شهرت آن در میان اصحاب‏» و علما و بزرگان دین است، که اگر معیار این باشد، این کتاب نفیس اسلامى در اوج شهرت در میان همه علما است، و همگى با دیده عظمت‏به آن مى‏نگرند و پیوسته در کلمات خود به مطالب مختلف آن استناد مى‏جویند و روى آن تکیه مى‏کنند، استنادى که بیانگر اعتماد آنها به این کتاب والاقدر اسلامى است . 4 - راه دیگر براى رسیدن به اعتبار سند یک حدیث‏یا یک کتاب، «علو مضمون‏» است . مراد از «علو مضمون‏» آن است که محتوا و مضمون حدیث‏به قدرى عالى و در سطح بالا باشد که نتوان احتمال داد از غیر معصوم صادر شده باشد و این معنى در کلمات فقهاى بزرگ درباره بعضى از روایات برجسته و عالى مضمون که ظاهرا سند معتبرى از آن در دست نیست گفته شده است . مثلا مرحوم شیخ اعظم علامه انصارى در کتاب «رسائل‏» در بحث‏حجیت‏خبر واحد هنگامى که به حدیث معروف امام حسن عسکرى (ع) در مورد «تقلید مذموم و تقلید مطلوب‏» مى‏رسد، مى‏گوید این حدیث (گر چه حدیث مرسلى است، ولى آثار صدق از آن ظاهر و آشکار است، بنابراین نیاز به بررسى سند آن نیست) و فقیه بزرگ معاصر مرحوم آیة‏الله بروجردى در بحث نماز جمعه هنگامى که سخن به بعضى از فقرات دعاى صحیفه سجادیه که با مسئله نماز جمعه ارتباط دارد، رسیدند، در درسشان مى‏فرمودند گرچه صحیفه سجادیه (به عقیده بعضى) با سلسله اسنادى طبق موازین معروف رجال به دست ما نرسیده اما محتوى و مضمون آن به قدرى عالى و برجسته و والاست که صدور آن از غیر معصوم محتمل نیست . و به راستى این چنین است، چه کسى غیر از امام معصوم که علمش از اقیانوس وحى و نبوت سرچشمه گرفته توانایى دارد چنین مضامینى را در دعا به کار برد؟ مطلب در صحیفه سجادیه آنقدر بالا و شگفت‏انگیز و روح پرور و فصیح و بلیغ است که از توان انسان عادى خارج است . همین معنى درباره محتواى نهج البلاغه به طرز عجیبى حکمفرماست زیرا بلندى فوق‏العاده مطالب، مخصوصا در خطبه‏ها، فصاحت و بلاغت‏شگفت‏انگیز عبارات، نشان مى‏دهد که از سرچشمه‏اى در کنار سرچشمه قرآن سیراب شده و از مقام ولایتى مدد گرفته که تالى تلو مقام نبوت و رسالت است . مساله علو مضمون در نهج‏البلاغه مساله‏اى نیست که بر کسى مخفى باشد، و هر قدر در محتواى این کتاب بیشتر تدبر شود این حقیقت آشکارتر مى‏شود مخصوصا وقتى این نکته را نیز به آن بیفزائیم که نهج البلاغه تنها در یک موضوع سخن نمى‏گوید، بلکه موضوعات آن کاملا متنوع و مختلف و تخصصى است، از مسائل باریک و دقیق توحید و معارف دینى و اسرار آفرینش گرفته تا مسائل اخلاقى و زهد و تقوى و جنگ و صلح و آیین کشوردارى، و در تمام این موارد «علو مضمون‏» کاملا مشهود است، اینجاست که به خوبى مى‏توان فهمید که این کلمات از حوصله یک انسان عادى خارج است و جز با امداد الهى میسر نیست، و همین است که انسان را در مورد نهج البلاغه و سند آن مطمئن مى‏سازد . 5 - انسجام و هماهنگى منظور یکنواختى یک حدیث مجهول السند با روایات قطعى است: اگر کسى در اسناد خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات قصار نهج البلاغه تردید کند حتما منظورش قضیه جزئیه است نه یک قضیه کلیه، و به تعبیر دیگر مجموع این گفته‏ها «تواتر اجمالى‏» دارد، یعنى یقین به صدور بعضى از اینها داریم چرا که بسیارى از خطبه‏ها مشهور است و در کتب معروف دیگر کرارا نقل شده است، و هنگامى که به مجموع نهج البلاغه نگاه مى‏کنیم از هماهنگى تعبیرات، جمله بندیها، مفاهیم، اهداف و نتائج‏به خوبى پى مى‏بریم که همه از یک مغز جوشیده، و از یک زبان تراوش کرده است . این هماهنگى خود نیز قرینه دیگرى بر تایید اسناد این کتاب بزرگ است، چه اینکه صدور بعضى قطعى است و هماهنگى آنها با بقیه شاهد گویاى تراوش آنها از زبان امیرمومنان على (ع) است . مساله سنجش سبکها خود یکى از طرق کشف سرایندگان و نویسندگان است، به طورى که آگاهان به این فن هنگامى که قطعه شعرى را ببینند به خوبى درمى‏یابند که از حافظ یا سعدى یا نظامى یا فردوسى و یا مولوى است، چرا که سبک هر یک در نظم کاملا مشخص است . ابن ابى الحدید در شرح خطبه «شقشقیه‏» از یکى از مشایخش نقل مى‏کند که وقتى سخن ابن عباس را در پایان خطبه شقشقیه شنید مى‏گوید بسیار متاسفم که شخصى کلام على (ع) را با دادن نامه‏اى به دستش، قطع کرد و نگذارد به انتها برسد . او مى‏افزاید اگر من بودم به ابن عباس مى‏گفتم چرا متاسفى؟ على (ع) همه گفتنیها را گفت و چیزى باقى نگذارد! و هنگامى که از او سوال مى‏کنند آیا این دلیل آن است که تو در خطبه شقشقیه تردید دارى؟ و آن را از کلام سید رضى مى‏دانى؟ گفت هرگز، چرا که سخنان سید رضى و سبک مطالب او کاملا شناخته شده است و هیچ شباهتى با آن ندارد (بلکه کاملا شبیه کلمات على (ع) است) (2) .



خرید و دانلود تحخقیق؛ نقش نهج البلاغه در فقه اسلامی


تحخقیق؛ سیمای نماز در نهج البلاغه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

سیمای نماز در نهج البلاغه

نماز نخستین حکم الهى بود که چند روز پس از بعثت پیغمبر خاتم، حضرت محمد بن عبد اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم توسط جبرئیل امین از جانب خداوند صادر شد و پیغمبر با تعلیم پیک وحى، آن را معمول داشت.

بدین گونه که پیک وحى الهى، جبرئیل امین، چند روز بعد از آن که پیغمبر به مقام نبوّت رسید، براى دومین بار بر آن حضرت نازل شد و آبى از آسمان آورد و طریقه وضو گرفتن و نماز گزاردن و رکوع و سجود را به پیغمبر آموخت.

بنا بر این، نماز این فریضه بزرگ الهى و عالی‌ترین فرمان خداوند عالم که بهترین حالت یک انسان باایمان و بنده خدا در پیشگاه الهى است، نوبر احکام اسلام است و از همین‏جا نیز باید قدر آن را دانست و به اهمیت آن پى برد.

نکته جالب توجه این است که پس از پیغمبر، نخستین کسى که از مردان آن را به‌پا داشت على علیه السلام و آنهم در سن 9 سالگى بود که در خانه پیغمبر به سر مى‏برد و چون پیغمبر وضو گرفت او نیز وضو گرفت و همین که رسول خدا به نماز ایستاد، آن وجود مقدس هم در آن سن و سال، پشت پیغمبر (ص) خدا ایستاد و در پشت سر على علیه السلام هم تنها خدیجه بود که به عنوان اولین زن به نماز ایستاد و با پیغمبر (ص) نماز جماعت گزاردند.

پس اولین اقامه نماز به جماعت بود؛ جماعتى این چنین که پیغمبر (ص) در جلو و على پسربچه‌ای 9ساله در پشت سر آن حضرت و خدیجه، همسر پیغمبر در پشت سر على (ع).

مى‏بینید که على علیه السلام سراینده نهج‌البلاغه، چه رابطه‏اى با نماز، این دستور عالى آسمانى دارد که شش سال پیش از بلوغ و قبل از همه، آن هم در پشت سر پیغمبر (ص) و براى نخستین بار به عنوان وظیفه دینى که پیغمبر ختمى مرتبت از جانب خداوند مأمور به انجام آن شده است، آن را معمول داشت. پس على علیه السلام نخستین نمازگزار اسلام است.

نماز در نظر حضرت على (ع)

به طورى که دیدیم على علیه السلام نخستین پیشواى معصوم و امام بر حق ما و نماینده خدا و جانشین بلا فصل حضرت ختمى مرتبت (ص) اولین نمازگزار اسلام است، آن هم شش سال قبل از بلوغ، از این رو مى‏باید چنین انسان بى‏نظیرى، رابطه خاصى با نماز بزرگ‌ترین فریضه الهى، داشته باشد.

على که در قبله مسلمین متولد شده و در نه سالگى به عنوان اولین پیرو اسلام و براى نخستین‌بار در پشت سر پیغمبر خاتم نماز گزارده، به طور قطع بیش از هر مسلمان دیگرى، قدر نماز، نخستین فریضه الهى را مى‏داند و به آن اهمیت مى‏دهد.

به طورى که نوشته‏اند، حال على علیه السلام به هنگام نماز چنان بود که در یکى از جنگ‌ها تیرى به پاى آن حضرت اصابت کرد و هر چه کردند نتوانستند آن را در آورند. چون خبر به پیغمبر دادند فرمود: «بگذارید على مشغول نماز شود سپس تیر را از پاى او در آورید زیرا على (ع) در آن هنگام، چنان محو تماشاى جمال حق است که کاملاً از خود بى خود مى‏شود.»

چنین کردند و تیر را از پاى على (ع) در آوردند و او متوجه نشد و زمانى به خود آمد که از نماز فراغت یافته بود و آن گاه در خود احساس درد کرد.

هر که چیزى دوست دارد جان و دل بر وى گمارد / هر که محرابش تو باشى سر ز عشقت برندارد

همچنین در یکى از شب‌هاى مخوف جنگ صفین «لیلة الهریز» که آتش جنگ برافروخته شده بود و از هر سو مانند باران تیر مى‏بارید، دیدند که على علیه السلام رو به قبله ایستاد و مشغول نماز شد.

پس از نماز پرسیدند یا امیر‌المؤمنین این چه وقت نماز خواندن بود و على (ع) فرمود: «اصلاً این جنگ براى چیست جز این است که مى‏خواهیم ظلم و فساد را ریشه کن کنیم تا نماز و احکام الهى چنانکه باید، اقامه شود.»

خوشا نماز و نیاز کسى که از سر درد / به آب دیده و خون جگر طهارت کرد

نهج‌البلاغه و نماز

امیرالمؤمنین على علیه السلام در نهج البلاغه در موارد عدیده‏اى از نماز، این فرمان بزرگ الهى و محبوب مورد علاقه‏اش که براى هیچ عملى به‌مانند آن ارج نمى‏نهاد، سخن به میان آورده و اهمیت آن را یادآور شده است.

1- از جمله در آغاز خطبه 199 که موضوعات مهم اسلامى را به اصحابش وصیت مى‌کند و نسبت به انجام دادن آن‏ها سفارش مى‏کند، مى‏فرماید: «نماز را چنانکه باید برپا دارید و در حفظ و اداى آن کوشا باشید و هر چه بیشتر به جا آورید و به وسیله آن به خداوند تقرب جوئید زیرا که خداوند در قرآن مى‏فرماید نماز فریضه‏اى است که در وقت معین بر اهل ایمان واجب شده است.» آیا پاسخ دوزخیان را نشنیده‏اید که وقتى طبق گفته خداوند در قرآن از آنها مى‏پرسند: «چه چیز شما را به دوزخ افکند؟» مى‏گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.

نماز، گناهان را مانند ریزش برگ درختان مى‏ریزد و همچون رهایى چهارپایان از بند، انسان را رها مى‏‌کند.

رسول خدا (ص) نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه مردى باشد و شبانه روز، پنج نوبت از آن شست‌وشو کند، که در این صورت دیگر چرکى در بدن وى باقى نخواهد ماند.

مقام و اهمیت نماز را مردانى از مؤمنان مى‏دانند که زینت کالاى دنیا و فرزندى که نور چشم انسان است و ثروت و دارایى، آنها را به خود مشغول نمى‏دارد چنانکه خداوند در قرآن مجید فرموده است: «مردانى هستند که تجارت و داد و ستد دنیا آنها را از یاد خدا و اقامه نماز و پرداخت زکات باز نمى‏دارد.»

با این که خدا، بهشت را به پیغمبر مژده داده بود از بس نماز مى‏گذارد، خود را به رنج انداخته بود و در این کار نظر به این آیه شریفه داشت: «خانواده‏ات را فرمان ده نماز بگذارند و خویشتن نیز بر انجام آن شکیبا باش.»

از این رو پیغمبر هم خانواده خود را به انجام این فریضه بزرگ الهى وادار مى‏کرد و خود نیز با بردبارى به اداى آن مى‏پرداخت.

2- در عهدنامه‏اى که براى محمد بن ابى بکر نوشت و او را روانه مصر کرد تا فرمانرواى آنجا باشد، از جمله دستورهائى که به او داد فرمود: نماز را در اوقاتى که براى آنها تعیین شده به پاى دار و به خاطر این که بى‏کارى و فرصت و وقت دارى، پیش از وقت آن را به جاى نیاور، و به بهانه این که کار دارى، آن را به تأخیر نینداز و این را بدان که تمام کارهایت پیرو نمازت باشد.

به طورى که مى‏بینید، مولاى متقیان و سرآمد نمازگزاران به محمد بن ابى‌بکر دستور مى‏دهد که نماز را چه فرادی و چه به جماعت بر هر کار دیگرى اعم از شخصى و کشورى و لشکرى مقدم بدارد و آن را در اول وقت ادا کند و حق ندارد به بهانه کار یا گرفتارى آن را به تأخیر بیندازد یا به دلیل این که کارى ندارد، پیش از وقت انجام دهد بلکه باید طبق دستور خدا و پیغمبر عمل کند و به میل خود جلو و عقب نیندازد.

3- نیز در فرمان مشهور مالک اشتر که پس از شهادت محمد بن ابى بکر در مصر او را به فرمانروایى کشور باستانى مصر منصوب داشت و باید آن را جهان‌بینى على علیه السلام دانست، مى‏فرماید: «هنگامى که برخاستى و خود را مهیا ساختى تا با مردم نمازگزارى، نماز را چندان طولانى مخوان که مردم را پراکنده سازى و سریع و تند هم مخوان که آن را تباه کنى زیرا در میان مردمى که با تو نماز مى‏گزارند، کسانى هستند که علیل و بیمار و ناتوان‌اند، یا گرفتارى و کار دارند، من از پیغمبر (ص)هنگامى که مرا براى تبلیغ اسلام به یمن مى‏فرستاد پرسیدم: چگونه با مردم نماز گزارم، پیغمبر (ص) فرمود با آنها مانند ناتوان‏ترینشان نمازگزار و حال مؤمنین را رعایت کن.»

4- در کلمات قصار آن حضرت در اواخر نهج‌البلاغه، آن پیشواى عالى‏مقام معصوم و برگزیده خدا، پنج حکم بزرگ الهى را بدین گونه توصیف مى‏کند: «نماز وسیله تقرب و نزدیک شدن هر پارسایى به خداست و حج، جهاد افراد ناتوان است؛ هر چیزى زکات دارد و زکات و پاک کردن بدن، روزه گرفتن است، جهاد زن هم خوب شوهر دارى کردن است.»

5- در نامه‏اى به حارث همدانى از یاران نامدارش مى‏نویسد: «در روز جمعه، مسافرت نکن تا بتوانى در نماز جمعه شرکت کنى، مگر این‌که کار واجبى (مانند جهاد) در راه خدا انجام دهى، یا به سراغ کارى بروى که شرعاً معذور باشى.»

6- در خطبه 131 از جمله مى‏فرماید: «پروردگارا من نخستین کسى هستم که به حق رسید و آن را شنید و پذیرفت. به طورى که جز رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله هیچ کس در نماز بر من پیشى نگرفت.»

7- از همه جالب‏تر این است که در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان، لحظه‏اى پیش از آنکه جان به جان آفرین تسلیم کند، ضمن وصیت تاریخى خود به فرزندان گرامی‌اش، امام حسن و امام حسین علیهما السلام از جمله مى‏فرماید: «خدا را، خدا را که برپا داشتن نماز را از یاد نبرید، زیرا نماز ستون دین است.»

مى‏دانیم که امیرالمؤمنین (ع) در اینجا به سخن پیغمبر (ص) نظر داشته که فرموده است: «نماز ستون دین است که اگر پذیرفته شد، سایر اعمال نیز به تبع آن پذیرفته مى‏شود و اگر مقبول نیفتاد سایر اعمال دیگر بندگان هم مردود شناخته مى‏شود.»

نتیجه کلام این‌که على علیه‌السلام در شب قدر یعنى بهترین شب‌هاى سال، در حال نماز ضربت خورد و در شب قدر هم با سفارش به اهمیت مقام نماز و دیگر ارکان اسلام، چشم از جهان ظلمانى فرو بست و روح بلندپروازش به ملکوت اعلا پرواز کرد، گویى در آن حال، زبان دل نورانی‌اش به مضمون این ابیات لسان‌الغیب شیراز گویا بود:

«دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند



خرید و دانلود تحخقیق؛ سیمای نماز در نهج البلاغه


مقاله درباره صفات متّقین در نهج البلاغه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

صفات متّقین در نهج البلاغه

     

 محسن قرائتى در باره کسى مى‏خواهم سخن بگویم که بدرستى او را نمى‏شناسم، و در باره چیزى مى‏خواهم حرف بزنم، که خود فاقد آن هستم: على (ع) و تقوى. بحث من تشریح بخشى از خطبه (193 نهج البلاغه صبحى...

 

محسن قرائتى

در باره کسى مى‏خواهم سخن بگویم که بدرستى او را نمى‏شناسم، و در باره چیزى مى‏خواهم حرف بزنم، که خود فاقد آن هستم: على (ع) و تقوى.

بحث من تشریح بخشى از خطبه (193 نهج البلاغه صبحى صالح و خطبه 184 فیض) معروف به خطبه همّام است که صفات متّقین را بیان مى‏دارد. در چگونگى ایراد این کلام حضرت، گفته مى‏شود که همّام-  یکى از اصحاب پرهیزکار امیر المؤمنین-  از ایشان درخواست کرد که متّقین را براى او توصیف نمایند. حضرتش از این امر طفره رفت. لکن همّام اصرار بسیار نمود، تا آنکه حضرت لب به سخن گشود. و به نظر من، این خطبه، همچون آئینه‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند.

خطبه، با ذکر مقدّمه کوتاهى پیرامون استغناء حق تعالى از آفرینش خلق، و این که نه معصیت هیچ بنده‏اى براى خداوند ضرر دارد، و نه طاعت هیچکس منفعتى براى حق تعالى مى‏آورد، آغاز مى‏شود. سپس خطبه چنین ادامه مى‏یابد: «فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل». تعبیر خاص حضرت (هم أهل الفضائل) مى‏رساند که فقط آنهائى داراى فضیلت‏اند که متّقى باشند. در بینش اسلامى اساس فضیلت و برترى، تقوى است: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ. نه نژاد ونه زبان و نه قومیّت، هیچیک ملاک برترى نیست. در نماز هم ما نمى‏گوئیم السّلام علینا و على ایرانیها بلکه مى‏گوئیم السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین.

«منطقهم الصّواب». پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لسانک سبع إن أطلقته أکلتک» زبان تو درنده است، اگر این زبان درنده را آزاد و رها کنى ترا مى‏بلعد. و باز از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «لا بشى‏ء أحقّ بطول السّجن من اللّسان»: هیچ چیز براى زندانى شدن (و براى طولانى‏تر شدن زندانش) شایسته‏تر از زبان نیست.

«و ملبسهم الاقتصاد» لباس و پوشش میانه روانه را، ما در سیره پیامبر اکرم (ص) و أئمه هدى بروشنى مى‏یابیم. در حدیث است که: «کان رسول اللّه (ص) یلبس اللّیّن تارة و الخشن أخرى» پیامبر اکرم گاه لباس نرم مى‏پوشیدند، و گاه لباس خشن. نه همیشه لباس نرم مى‏پوشیدند و نه همیشه لباس خشن. زیرا اگر همیشه انسان مقیّد به لباس نرم باشد نشانه راحت طلبى و ناز پروردگى اوست، و اگر همیشه هم لباس خشن بپوشد ممکن است نشانه شهرت طلبى و ریا باشد. قال على (ع): اللبس ما لا تشتهر.

بهر حال «ملبس اقتصاد»-  آن گونه که از سیره معصومین (ع) فهمیده مى‏شود-  استفاده از پوشاک است بعنوان «آلت»، بگونه‏اى که این آلت و وسیله، فرد را از «هدف» و غایت متعالى خویش منصرف و منحرف نکند. خواه لباس نرم و خواه لباس خشن، هیچکدام براى انسان هدف و بت نشود. و حتى این اصل اختصاصى به لباس ندارد، در سایر لوازم زندگى نیز چنین است. مرکب پیامبر اکرم گاه «براق» است و گاه «حمار».

«و مشیهم التّواضع»: انسان متّقى در ساده‏ترین امور خود نیز دقّت نظر دارد.

حتّى راه رفتن و مشى انسان متّقى، همراه با تواضع و متانت است. (حال راه رفتن بمعناى پیاده روى باشد و یا بمعناى موتور سوارى و ماشین سوارى، بهر حال فرقى نمى‏کند).

 قرآن کریم نیز در نصایح لقمان به فرزند، بعنوان پندى از سلسله حکمتهاى الهى لقمان، مى‏فرماید: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ. لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ» . ملاحظه مى‏شود که حتى راه رفتن انسان چنانچه از سر تکبّر و نخوت باشد، مورد خشم پروردگار است. و هم چنین در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا. کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً»  که گوئى در این آیات، خطاب قرآن کریم به کسانى است که از سر تکبّر پاى بر زمین مى‏کوبند و گردن فرازانه راه مى‏روند.

مى‏فرماید: اى انسان متکبّر، این چنین پاى بر زمین نکوب که تو آن قدر ضعیفى که هرگز نمى‏توانى زمین را با پاى کوفتن خود سوراخ کنى. و هر قدر که گردن برافرازى نمى‏توانى از کوه‏هاى سر بفلک کشیده بالاتر روى.

قرآن کریم باز در جاى دیگر ضمن تشریح صفات بندگان شایسته خدا (عباد الرّحمن) مى‏فرماید: «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»  «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم» از دیگر صفات متّقین، این که چون نگاهشان به چیز حرامى مى‏افتد، چشمان خویش را از آن بر مى‏گردانند.

امام صادق (ع) در حدیثى پیرامون چشم‏هاى مؤمنین در قیامت فرمودند: «کلّ عین باکیة یوم القیمة إلّا ثلاثة أعین» تمام چشم‏ها در قیامت گریان‏اند بجز سه چشم: عین غضّت عن محارم اللّه»، اول، چشمى که از محارم خداوند اجتناب کند. و عین سهرت فی طاعة اللّه، دوم، چشمى که در اطاعت خدا و براى رضاى او بیدارى بکشد. و عین بکت فی جوف اللیّل، سوم، چشمى که از خوف خدا در دل شب‏ها مى‏گرید.

«وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم» از دیگر مشخصه‏هاى متّقین، آن است که‏ گوش‏هاى خود را به هر سخن و صوت لغو و مضرّى نمى‏سپارند، بلکه آنرا وقف سخنان آموزنده، و علومى که نافع آنها باشد، مى‏کنند. از امیر المؤمنین (ع) در روایت آمده است: «الفکر فی غیر الحکمة هوس» حتى تفکّر کردن هم در امورى که مفید و مطابق با حکمت نیست، نوعى هوس است. و قرآن کریم نیز از کسانى که علومى غیر نافع و لغو را فرا مى‏گیرند انتقاد مى‏کند . «و متّقى مقیّد است که بر اساس نیازهاى فردى و جمعى مورد قبول مکتبش، رشته علمى و تحصیلى خود را تعیین کند. و در کلمات منقول از رسول اکرم (ص) نقل شده است که حضرتش مى‏فرمود: اللّهم إنّی أعوذ بک من علم لا ینفع» خدایا، بتو پناه مى‏برم از علمى که بى‏فایده باشد. براى روشن شدن این که علم نافع چه خصوصیاتى و چه تقسیماتى دارد، روایتى را از امام کاظم (ع) نقل مى‏کنیم که فرمودند: ریشه‏هاى علم نافع چهار تاست.

اول-  أن تعرف ربّک: علمى که به تو کمک کند تا پروردگارت را بهتر بشناسى.

دوم-  أن تعرف ما صنع بک: علمى که به تو بصیرت و بینائى کافى عطا کند، تا بتوانى قدرت نمائى حق تعالى را در آفرینش خود ملاحظه کنى. و لذا از امام صادق (ع) نقل شده است: «از لوازم توحید و خداشناسى کامل، آگاهى از علم تشریح و اندام شناسى است». بخصوص چنانچه انسان در خصوصیّات روحى و روانى و عصبى خویش مطالعه نماید، با صناعات بسیار بدیعى مواجه مى‏گردد.

سوم-  أن تعرف ما أراد منک: از جمله علم نافع آنست که بکمک آن بتوانى فلسفه آفرینش خویش را بفهمى. و بدانى که پروردگارت ترا براى چه هدفى آفریده است، تا با شناخت هدف خلقت خویش، تنها طریق عبودیّت حق تعالى را بپیمائى.

چهارم-  أن تعرف ما یخرجک من دینک: از جمله علم نافع آنست که بدانى چه عواملى ترا از دینت خارج مى‏کند و باعث گمراهى و فساد تو مى‏شود.

پس مادامى که علم و دانش، حد اقل یکى از این فوائد را براى انسان بدنبال‏نداشته باشد، علم نافعى نیست که مورد تأئید امام کاظم (ع) باشد: اول-  خدا شناسى. دوم-  انسان شناسى. سوم-  خط شناسى. چهارم-  گناه شناسى.

و سپس حضرتش در جاى دیگرى از این کلام، صفات دیگرى را براى متّقین بر مى‏شمارند: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم» خداوند در دلهاى ایشان بسیار گرانقدر و عظیم است، و جز خدا، همه چیز در نزد ایشان کوچک و حقیر است. این جمله حضرت مرا بیاد یک تشبیهى مى‏اندازد: تا کنون سوار هواپیما شده‏اید آیا دیده‏اید که چگونه هر چه بیشتر او مى‏گیرید، زمین و آنچه در آن است، در چشمتان کوچک و کوچکتر مى‏شود... حرکت تکاملى یک انسان متّقى، و اوج گیرى او بسوى کمال مطلق هم، دنیا و ما سوى اللّه را در دیدگان او لحظه به لحظه حقیرتر و پست‏تر مى‏کند. (صغر ما دونه فی أعینهم) تا آنجا که دیگر هیچ قدرت و عظمتى در جهان نمى‏یابند، مگر قدرت و عظمت حق تعالى (عظم الخالق فی أنفسهم) و لذا است که آن پیرمرد متّقى و آن عارف کامل، در حالى که تمام دنیا در تحت سیطره بى چون و چراى آمریکاى جهان خوار دست و پا مى‏زند، این ابر قدرت را به هیچ مى‏گیرد. و بى کمترین ترسى از شکست، پرچم مبارزه با او را بر مى‏دارد، و با صداى بلند در جهان اعلام مى‏کند که: «آمریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند». امام امّت این جمله را نه از روى سیاست و یا قدرت، بلکه از اثر «معرفت باللّه» مى‏گوید.

در نزد انسان متّقى تنها و تنها خدا بزرگ است. و غیر او همه حقیر و ناچیزند.

 «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»  بگو خدا و بس و دیگر باقى را بحساب نیاور. و بزرگ بودن خداوند را، یک فرد مسلمان همه روزه چندین بار تکرار میکند: اللّه اکبر، یعنى خدا بزرگتر از همه دیدنیها و همه شنیدنیها و تمامى توصیفاتى است که در قلم و بیان آدمى مى‏گنجد. (أکبر من أن یوصف).«قلوبهم محزونة» دل‏هاى مؤمنین همیشه داراى نوعى حزن است. انسان پرهیزگار هیچ گاه دچار آن چنان سرخوشى و سرمستى و بى خودى نمى‏گردد که سبک سرانه از یاد آخرت و خسران واقعى غافل گردد. انسان متّقى همیشه نگران آنست که عمر خویش را در چه مسیرى سپرى کرده است (فی ما أفنى عمره) در دعاى ماه رجب مى‏خوانیم: «خاب الوافدون على غیرک، و خسر المتعرّضون إلّا لک» باختند آنها که به غیر تو دل بستند. و زیان کردند آنها که روى بسوى غیر تو نمودند. و من فراموش نمى‏کنم که مرحوم آیة اللّه مطهرى همیشه تأکید مى‏کردند که این جمله را زیاد بخوان. خواهران و برادران بسیارند کسانى که کتاب مى‏نویسند، زحمت مى‏کشند، پول خرج مى‏کنند و... امّا بدانید اگر هدف غیر خدا باشد، همه این تلاشها پوچ است و عبث. راضى کردن خداوند کار دشوارى نیست. او «سریع الرضا» است. آیا خدایان متفرّق و متعدد را بهتر مى‏توان اطاعت کرد یا خداوند یگانه قهار را «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»  بنا بر این متّقین محزون‏اند و حزنشان براى آنست که چرا نتوانسته‏اند آن گونه که باید باشند.

«و شرورهم مأمونة» از نشانه‏هاى متّقین این است که انسانها از دست و زبان آنها در امان‏اند و شرّشان به کسى نمى‏رسد. المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه. و در باره زبان آدمى گفته‏اند: «قلیل جرمه و کثیرة جرمه» جرم‏اش کوچک است امّا جرائم‏اش بسیار است. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» واى بر هر نکوهش گر عیب جوى. مؤمن با تقوى، نیش زبان و آزارش به کسى نمى‏رسد. و خداوند به رسولش فرمود که اگر براى طعنه زنندگان و تمسخر گران، هفتاد بار هم استغفار کنى، خداوند آنها را نمى‏بخشد «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ».  «أجسادهم نحیفة» متّقین، شکم پرست و پرخور و تن پرور نیستند. قناعت مى‏کنند و زیاد روزه مى‏گیرند.

«حاجاتهم خفیفة» انسان متّقى، از آرزوهاى دور و دراز پرهیز مى‏کند.

حاجات مادّى متّقین همیشه کم و اندک است.

«صبروا ایّاما أعقبتهم راحة طویلة» انسان متّقى مى‏داند که در این چند روز کوتاه زندگى دنیائى صبر مى‏کند، تا در آخرت آسایش طولانى و جاودانى را بدست آورد. «لا خیر فی لذّة من بعده النّار».

«أرادتهم الدّنیا فلم یریدوها» دنیا و زیباییهایش به ایشان رو مى‏آورد و در پیش چشمانشان خود را مآراید، لکن ایشان فریب این زیباییهاى موقّت و پوچ را نمى‏خورند. در باره دنیا گفته‏اند که مانند سایه مى‏ماند، چنانچه پشت به او کردى و به راه خود ادامه دادى، او بدنبال تو مى‏آید، امّا چنانچه رو به او نموده در پى‏اش دویدى، او ترا بدنبال خویش مى‏کشاند.

«أمّا اللّیل فصافوّن أقدامهم» در نیمه‏هاى شب که مردم در بستر آرمیده‏اند، متّقین خواب را بر خویش حرام مى‏کنند، و در سجده‏گاه‏هاى خویش به عبادت پروردگارشان مى‏پردازند.

و قرآن کریم در باره‏شان فرموده: «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» . و آن قدر سجده کردن به درگاه خداوند، ارزش دارد که پیامبر اکرم (ص) فرمود «هر کس مى‏خواهد با من محشور گردد، در پیشگاه خداوند سجده‏هاى طولانى نماید».

امیر المؤمنین (ع) در جاى دیگرى از همین خطبه، پیرامون متّقین چنین مى‏فرماید: لا یرضون من أعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر. متّقین چنین‏اند که هرگز عمل خویش را بزرگ نمى‏پندارند و بدان راضى نمى‏گردند. امروزه ما بهترین نمونه زنده این صفت را در اخلاق امام امت مى‏یابیم، ایشان در عین آنکه رهبرعظیم‏ترین تحوّل جهان در عصر حاضر هستند، مى‏گویند «اى کاش منهم یک پاسدار بودم»، و یا مى‏گویند «رهبر ما آن طفل سیزده ساله است...» ویژگى انسان متقّى آنست که نه تنها از مدح و ثناى دیگران نسبت بخودش، خوشحال نمى‏گردد، بلکه ناراحت هم مى‏شود زیرا او واقعا عمل خویش را در پیشگاه خداوند قلیل مى‏داند (إذا ذکر أحدهم خاف من ما یقال له). معروف است که مرحوم آیة اللّه بروجردى، با آن همه زحماتى که در راه اسلام متحمل شد و آن همه خدماتى که به جامعه مسلمین نمود، و آن همه کتابخانه و مسجد و مستشفى و مراکز علمى که تأسیس کرد، و آن همه طلاب ارزشمندى که تحویل جامعه تشیّع داد، در لحظه مرگ مى‏گریست و مى‏گفت که من اکنون در حال رفتن هستم امّا دستم تهى است... قرآن کریم کسانى را که اعمال بى ارزش خویش را مستحق حمد و ستایش مى‏دانند نکوهش مى‏کند: «لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» .

«فمن علامة أحدهم انّک ترى له قوّة فی دین» از علامات متّقین اینست که نسبت به معتقدات دینى‏شان قدرتمند و استوارند. تزلزل در ایشان راهى ندارد.

قرآن کریم کسانى را که چون خیرى به ایشان مى‏رسد و منافعى ظاهرى بدست مى‏آورند خوشحال میشوند، و در هنگام دشوارى‏ها بیتابى و ناسپاسى میکنند ملامت میکند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ، فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»  متّقین بر اساس منافع آنى و مادّى خود، نسبت به دین گرایش ندارند، بلکه اساس دیندارى آنها بر ایمان استوار است.

«و حرصا فى علم» انسان متّقى در تحصیل علم حریص است، و هیچگاه‏خود را فارغ التحصیل نمى‏داند. خداوند به رسولش مى‏گوید تو نیز از علم بیشتر بى‏نیاز نیستى، وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً  «و قصدا فی غنى» در حال غنى و ثروتمندى، میانه روى را ترک نمى‏کنند. و براى ثروتمند شدن هم حریص نیستند.

«و تجمّلا فی فاقة» متّقین در شرایط دشوار مادّى هم شکیبا و متعادل هستند. و هرگز ظاهر موقّر و آراسته خویش را تبدیل به کهنه ملبسى مندرس نمى‏کنند. در حدیث است که پیامبر اکرم در یکى از غزوات دستور تهیه غذا براى لشکر اسلام را دادند. و فرمودند که یک دیگ غذا بگذارند و 9 دیگ آب جوش.

و هنگامى که علّت را جویا شدند، فرمودند: «چنین مى‏کنم تا لشکریان دشمن گمان نکنند که مسلمین اندک و فقیرند». مؤمن چنان از لحاظ مادّى زندگى مقتصدانه و متعادلى دارد که دیگران گمان میکنند او ثروتمند است، بخاطر آنکه هر لحظه دست نیاز بسوى این و آن دراز نمى‏کند. (یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ)  «و صبرا فی شدّة» در هنگامه بلایا و مشکلات، پایدارى و ایستادگى و صبر پیشه میکند و بیتابى و فزع از خود نشان نمى‏دهد. قرآن کریم این گونه انسان را ملامت میکند که اذا مسّه الشّر جزوعا بلکه انسانى را تصویر و تأیید میکند که تربیت الهى شده باشد بطورى که در برابر مصائب و مشکلات، با صبر و متانت، ایستادگى میکند: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»  «و نشاطا فی هدى» انسان متّقى در هدایت نشاط دارد. (چه آنکه کسى‏او را هدایت کند و چه آنکه خود منشأ هدایت دیگران واقع شود) بخلاف منافقین که از مشخصات‏شان آنست که «لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى‏».  منافق اگر هم نمازى بخواند در حال کسالت مى‏خواند زیرا در طریق هدایت، نشاطى ندارد.

انسان پرهیزکار، نه تنها عبادات را بارى بر دوش خویش نمى‏داند، بلکه به تعبیر روایات، انسان متّقى در مساجد مانند ماهى در دریاست.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: «أفضل النّاس من عشق العبادة» برترین مردم آن است که



خرید و دانلود مقاله درباره صفات متّقین در نهج البلاغه