دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

مقاله درباره صفات متّقین در نهج البلاغه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

صفات متّقین در نهج البلاغه

     

 محسن قرائتى در باره کسى مى‏خواهم سخن بگویم که بدرستى او را نمى‏شناسم، و در باره چیزى مى‏خواهم حرف بزنم، که خود فاقد آن هستم: على (ع) و تقوى. بحث من تشریح بخشى از خطبه (193 نهج البلاغه صبحى...

 

محسن قرائتى

در باره کسى مى‏خواهم سخن بگویم که بدرستى او را نمى‏شناسم، و در باره چیزى مى‏خواهم حرف بزنم، که خود فاقد آن هستم: على (ع) و تقوى.

بحث من تشریح بخشى از خطبه (193 نهج البلاغه صبحى صالح و خطبه 184 فیض) معروف به خطبه همّام است که صفات متّقین را بیان مى‏دارد. در چگونگى ایراد این کلام حضرت، گفته مى‏شود که همّام-  یکى از اصحاب پرهیزکار امیر المؤمنین-  از ایشان درخواست کرد که متّقین را براى او توصیف نمایند. حضرتش از این امر طفره رفت. لکن همّام اصرار بسیار نمود، تا آنکه حضرت لب به سخن گشود. و به نظر من، این خطبه، همچون آئینه‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند.

خطبه، با ذکر مقدّمه کوتاهى پیرامون استغناء حق تعالى از آفرینش خلق، و این که نه معصیت هیچ بنده‏اى براى خداوند ضرر دارد، و نه طاعت هیچکس منفعتى براى حق تعالى مى‏آورد، آغاز مى‏شود. سپس خطبه چنین ادامه مى‏یابد: «فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل». تعبیر خاص حضرت (هم أهل الفضائل) مى‏رساند که فقط آنهائى داراى فضیلت‏اند که متّقى باشند. در بینش اسلامى اساس فضیلت و برترى، تقوى است: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ. نه نژاد ونه زبان و نه قومیّت، هیچیک ملاک برترى نیست. در نماز هم ما نمى‏گوئیم السّلام علینا و على ایرانیها بلکه مى‏گوئیم السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین.

«منطقهم الصّواب». پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لسانک سبع إن أطلقته أکلتک» زبان تو درنده است، اگر این زبان درنده را آزاد و رها کنى ترا مى‏بلعد. و باز از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «لا بشى‏ء أحقّ بطول السّجن من اللّسان»: هیچ چیز براى زندانى شدن (و براى طولانى‏تر شدن زندانش) شایسته‏تر از زبان نیست.

«و ملبسهم الاقتصاد» لباس و پوشش میانه روانه را، ما در سیره پیامبر اکرم (ص) و أئمه هدى بروشنى مى‏یابیم. در حدیث است که: «کان رسول اللّه (ص) یلبس اللّیّن تارة و الخشن أخرى» پیامبر اکرم گاه لباس نرم مى‏پوشیدند، و گاه لباس خشن. نه همیشه لباس نرم مى‏پوشیدند و نه همیشه لباس خشن. زیرا اگر همیشه انسان مقیّد به لباس نرم باشد نشانه راحت طلبى و ناز پروردگى اوست، و اگر همیشه هم لباس خشن بپوشد ممکن است نشانه شهرت طلبى و ریا باشد. قال على (ع): اللبس ما لا تشتهر.

بهر حال «ملبس اقتصاد»-  آن گونه که از سیره معصومین (ع) فهمیده مى‏شود-  استفاده از پوشاک است بعنوان «آلت»، بگونه‏اى که این آلت و وسیله، فرد را از «هدف» و غایت متعالى خویش منصرف و منحرف نکند. خواه لباس نرم و خواه لباس خشن، هیچکدام براى انسان هدف و بت نشود. و حتى این اصل اختصاصى به لباس ندارد، در سایر لوازم زندگى نیز چنین است. مرکب پیامبر اکرم گاه «براق» است و گاه «حمار».

«و مشیهم التّواضع»: انسان متّقى در ساده‏ترین امور خود نیز دقّت نظر دارد.

حتّى راه رفتن و مشى انسان متّقى، همراه با تواضع و متانت است. (حال راه رفتن بمعناى پیاده روى باشد و یا بمعناى موتور سوارى و ماشین سوارى، بهر حال فرقى نمى‏کند).

 قرآن کریم نیز در نصایح لقمان به فرزند، بعنوان پندى از سلسله حکمتهاى الهى لقمان، مى‏فرماید: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ. لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ» . ملاحظه مى‏شود که حتى راه رفتن انسان چنانچه از سر تکبّر و نخوت باشد، مورد خشم پروردگار است. و هم چنین در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا. کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً»  که گوئى در این آیات، خطاب قرآن کریم به کسانى است که از سر تکبّر پاى بر زمین مى‏کوبند و گردن فرازانه راه مى‏روند.

مى‏فرماید: اى انسان متکبّر، این چنین پاى بر زمین نکوب که تو آن قدر ضعیفى که هرگز نمى‏توانى زمین را با پاى کوفتن خود سوراخ کنى. و هر قدر که گردن برافرازى نمى‏توانى از کوه‏هاى سر بفلک کشیده بالاتر روى.

قرآن کریم باز در جاى دیگر ضمن تشریح صفات بندگان شایسته خدا (عباد الرّحمن) مى‏فرماید: «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»  «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم» از دیگر صفات متّقین، این که چون نگاهشان به چیز حرامى مى‏افتد، چشمان خویش را از آن بر مى‏گردانند.

امام صادق (ع) در حدیثى پیرامون چشم‏هاى مؤمنین در قیامت فرمودند: «کلّ عین باکیة یوم القیمة إلّا ثلاثة أعین» تمام چشم‏ها در قیامت گریان‏اند بجز سه چشم: عین غضّت عن محارم اللّه»، اول، چشمى که از محارم خداوند اجتناب کند. و عین سهرت فی طاعة اللّه، دوم، چشمى که در اطاعت خدا و براى رضاى او بیدارى بکشد. و عین بکت فی جوف اللیّل، سوم، چشمى که از خوف خدا در دل شب‏ها مى‏گرید.

«وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم» از دیگر مشخصه‏هاى متّقین، آن است که‏ گوش‏هاى خود را به هر سخن و صوت لغو و مضرّى نمى‏سپارند، بلکه آنرا وقف سخنان آموزنده، و علومى که نافع آنها باشد، مى‏کنند. از امیر المؤمنین (ع) در روایت آمده است: «الفکر فی غیر الحکمة هوس» حتى تفکّر کردن هم در امورى که مفید و مطابق با حکمت نیست، نوعى هوس است. و قرآن کریم نیز از کسانى که علومى غیر نافع و لغو را فرا مى‏گیرند انتقاد مى‏کند . «و متّقى مقیّد است که بر اساس نیازهاى فردى و جمعى مورد قبول مکتبش، رشته علمى و تحصیلى خود را تعیین کند. و در کلمات منقول از رسول اکرم (ص) نقل شده است که حضرتش مى‏فرمود: اللّهم إنّی أعوذ بک من علم لا ینفع» خدایا، بتو پناه مى‏برم از علمى که بى‏فایده باشد. براى روشن شدن این که علم نافع چه خصوصیاتى و چه تقسیماتى دارد، روایتى را از امام کاظم (ع) نقل مى‏کنیم که فرمودند: ریشه‏هاى علم نافع چهار تاست.

اول-  أن تعرف ربّک: علمى که به تو کمک کند تا پروردگارت را بهتر بشناسى.

دوم-  أن تعرف ما صنع بک: علمى که به تو بصیرت و بینائى کافى عطا کند، تا بتوانى قدرت نمائى حق تعالى را در آفرینش خود ملاحظه کنى. و لذا از امام صادق (ع) نقل شده است: «از لوازم توحید و خداشناسى کامل، آگاهى از علم تشریح و اندام شناسى است». بخصوص چنانچه انسان در خصوصیّات روحى و روانى و عصبى خویش مطالعه نماید، با صناعات بسیار بدیعى مواجه مى‏گردد.

سوم-  أن تعرف ما أراد منک: از جمله علم نافع آنست که بکمک آن بتوانى فلسفه آفرینش خویش را بفهمى. و بدانى که پروردگارت ترا براى چه هدفى آفریده است، تا با شناخت هدف خلقت خویش، تنها طریق عبودیّت حق تعالى را بپیمائى.

چهارم-  أن تعرف ما یخرجک من دینک: از جمله علم نافع آنست که بدانى چه عواملى ترا از دینت خارج مى‏کند و باعث گمراهى و فساد تو مى‏شود.

پس مادامى که علم و دانش، حد اقل یکى از این فوائد را براى انسان بدنبال‏نداشته باشد، علم نافعى نیست که مورد تأئید امام کاظم (ع) باشد: اول-  خدا شناسى. دوم-  انسان شناسى. سوم-  خط شناسى. چهارم-  گناه شناسى.

و سپس حضرتش در جاى دیگرى از این کلام، صفات دیگرى را براى متّقین بر مى‏شمارند: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم» خداوند در دلهاى ایشان بسیار گرانقدر و عظیم است، و جز خدا، همه چیز در نزد ایشان کوچک و حقیر است. این جمله حضرت مرا بیاد یک تشبیهى مى‏اندازد: تا کنون سوار هواپیما شده‏اید آیا دیده‏اید که چگونه هر چه بیشتر او مى‏گیرید، زمین و آنچه در آن است، در چشمتان کوچک و کوچکتر مى‏شود... حرکت تکاملى یک انسان متّقى، و اوج گیرى او بسوى کمال مطلق هم، دنیا و ما سوى اللّه را در دیدگان او لحظه به لحظه حقیرتر و پست‏تر مى‏کند. (صغر ما دونه فی أعینهم) تا آنجا که دیگر هیچ قدرت و عظمتى در جهان نمى‏یابند، مگر قدرت و عظمت حق تعالى (عظم الخالق فی أنفسهم) و لذا است که آن پیرمرد متّقى و آن عارف کامل، در حالى که تمام دنیا در تحت سیطره بى چون و چراى آمریکاى جهان خوار دست و پا مى‏زند، این ابر قدرت را به هیچ مى‏گیرد. و بى کمترین ترسى از شکست، پرچم مبارزه با او را بر مى‏دارد، و با صداى بلند در جهان اعلام مى‏کند که: «آمریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند». امام امّت این جمله را نه از روى سیاست و یا قدرت، بلکه از اثر «معرفت باللّه» مى‏گوید.

در نزد انسان متّقى تنها و تنها خدا بزرگ است. و غیر او همه حقیر و ناچیزند.

 «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»  بگو خدا و بس و دیگر باقى را بحساب نیاور. و بزرگ بودن خداوند را، یک فرد مسلمان همه روزه چندین بار تکرار میکند: اللّه اکبر، یعنى خدا بزرگتر از همه دیدنیها و همه شنیدنیها و تمامى توصیفاتى است که در قلم و بیان آدمى مى‏گنجد. (أکبر من أن یوصف).«قلوبهم محزونة» دل‏هاى مؤمنین همیشه داراى نوعى حزن است. انسان پرهیزگار هیچ گاه دچار آن چنان سرخوشى و سرمستى و بى خودى نمى‏گردد که سبک سرانه از یاد آخرت و خسران واقعى غافل گردد. انسان متّقى همیشه نگران آنست که عمر خویش را در چه مسیرى سپرى کرده است (فی ما أفنى عمره) در دعاى ماه رجب مى‏خوانیم: «خاب الوافدون على غیرک، و خسر المتعرّضون إلّا لک» باختند آنها که به غیر تو دل بستند. و زیان کردند آنها که روى بسوى غیر تو نمودند. و من فراموش نمى‏کنم که مرحوم آیة اللّه مطهرى همیشه تأکید مى‏کردند که این جمله را زیاد بخوان. خواهران و برادران بسیارند کسانى که کتاب مى‏نویسند، زحمت مى‏کشند، پول خرج مى‏کنند و... امّا بدانید اگر هدف غیر خدا باشد، همه این تلاشها پوچ است و عبث. راضى کردن خداوند کار دشوارى نیست. او «سریع الرضا» است. آیا خدایان متفرّق و متعدد را بهتر مى‏توان اطاعت کرد یا خداوند یگانه قهار را «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»  بنا بر این متّقین محزون‏اند و حزنشان براى آنست که چرا نتوانسته‏اند آن گونه که باید باشند.

«و شرورهم مأمونة» از نشانه‏هاى متّقین این است که انسانها از دست و زبان آنها در امان‏اند و شرّشان به کسى نمى‏رسد. المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه. و در باره زبان آدمى گفته‏اند: «قلیل جرمه و کثیرة جرمه» جرم‏اش کوچک است امّا جرائم‏اش بسیار است. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» واى بر هر نکوهش گر عیب جوى. مؤمن با تقوى، نیش زبان و آزارش به کسى نمى‏رسد. و خداوند به رسولش فرمود که اگر براى طعنه زنندگان و تمسخر گران، هفتاد بار هم استغفار کنى، خداوند آنها را نمى‏بخشد «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ».  «أجسادهم نحیفة» متّقین، شکم پرست و پرخور و تن پرور نیستند. قناعت مى‏کنند و زیاد روزه مى‏گیرند.

«حاجاتهم خفیفة» انسان متّقى، از آرزوهاى دور و دراز پرهیز مى‏کند.

حاجات مادّى متّقین همیشه کم و اندک است.

«صبروا ایّاما أعقبتهم راحة طویلة» انسان متّقى مى‏داند که در این چند روز کوتاه زندگى دنیائى صبر مى‏کند، تا در آخرت آسایش طولانى و جاودانى را بدست آورد. «لا خیر فی لذّة من بعده النّار».

«أرادتهم الدّنیا فلم یریدوها» دنیا و زیباییهایش به ایشان رو مى‏آورد و در پیش چشمانشان خود را مآراید، لکن ایشان فریب این زیباییهاى موقّت و پوچ را نمى‏خورند. در باره دنیا گفته‏اند که مانند سایه مى‏ماند، چنانچه پشت به او کردى و به راه خود ادامه دادى، او بدنبال تو مى‏آید، امّا چنانچه رو به او نموده در پى‏اش دویدى، او ترا بدنبال خویش مى‏کشاند.

«أمّا اللّیل فصافوّن أقدامهم» در نیمه‏هاى شب که مردم در بستر آرمیده‏اند، متّقین خواب را بر خویش حرام مى‏کنند، و در سجده‏گاه‏هاى خویش به عبادت پروردگارشان مى‏پردازند.

و قرآن کریم در باره‏شان فرموده: «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» . و آن قدر سجده کردن به درگاه خداوند، ارزش دارد که پیامبر اکرم (ص) فرمود «هر کس مى‏خواهد با من محشور گردد، در پیشگاه خداوند سجده‏هاى طولانى نماید».

امیر المؤمنین (ع) در جاى دیگرى از همین خطبه، پیرامون متّقین چنین مى‏فرماید: لا یرضون من أعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر. متّقین چنین‏اند که هرگز عمل خویش را بزرگ نمى‏پندارند و بدان راضى نمى‏گردند. امروزه ما بهترین نمونه زنده این صفت را در اخلاق امام امت مى‏یابیم، ایشان در عین آنکه رهبرعظیم‏ترین تحوّل جهان در عصر حاضر هستند، مى‏گویند «اى کاش منهم یک پاسدار بودم»، و یا مى‏گویند «رهبر ما آن طفل سیزده ساله است...» ویژگى انسان متقّى آنست که نه تنها از مدح و ثناى دیگران نسبت بخودش، خوشحال نمى‏گردد، بلکه ناراحت هم مى‏شود زیرا او واقعا عمل خویش را در پیشگاه خداوند قلیل مى‏داند (إذا ذکر أحدهم خاف من ما یقال له). معروف است که مرحوم آیة اللّه بروجردى، با آن همه زحماتى که در راه اسلام متحمل شد و آن همه خدماتى که به جامعه مسلمین نمود، و آن همه کتابخانه و مسجد و مستشفى و مراکز علمى که تأسیس کرد، و آن همه طلاب ارزشمندى که تحویل جامعه تشیّع داد، در لحظه مرگ مى‏گریست و مى‏گفت که من اکنون در حال رفتن هستم امّا دستم تهى است... قرآن کریم کسانى را که اعمال بى ارزش خویش را مستحق حمد و ستایش مى‏دانند نکوهش مى‏کند: «لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» .

«فمن علامة أحدهم انّک ترى له قوّة فی دین» از علامات متّقین اینست که نسبت به معتقدات دینى‏شان قدرتمند و استوارند. تزلزل در ایشان راهى ندارد.

قرآن کریم کسانى را که چون خیرى به ایشان مى‏رسد و منافعى ظاهرى بدست مى‏آورند خوشحال میشوند، و در هنگام دشوارى‏ها بیتابى و ناسپاسى میکنند ملامت میکند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ، فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»  متّقین بر اساس منافع آنى و مادّى خود، نسبت به دین گرایش ندارند، بلکه اساس دیندارى آنها بر ایمان استوار است.

«و حرصا فى علم» انسان متّقى در تحصیل علم حریص است، و هیچگاه‏خود را فارغ التحصیل نمى‏داند. خداوند به رسولش مى‏گوید تو نیز از علم بیشتر بى‏نیاز نیستى، وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً  «و قصدا فی غنى» در حال غنى و ثروتمندى، میانه روى را ترک نمى‏کنند. و براى ثروتمند شدن هم حریص نیستند.

«و تجمّلا فی فاقة» متّقین در شرایط دشوار مادّى هم شکیبا و متعادل هستند. و هرگز ظاهر موقّر و آراسته خویش را تبدیل به کهنه ملبسى مندرس نمى‏کنند. در حدیث است که پیامبر اکرم در یکى از غزوات دستور تهیه غذا براى لشکر اسلام را دادند. و فرمودند که یک دیگ غذا بگذارند و 9 دیگ آب جوش.

و هنگامى که علّت را جویا شدند، فرمودند: «چنین مى‏کنم تا لشکریان دشمن گمان نکنند که مسلمین اندک و فقیرند». مؤمن چنان از لحاظ مادّى زندگى مقتصدانه و متعادلى دارد که دیگران گمان میکنند او ثروتمند است، بخاطر آنکه هر لحظه دست نیاز بسوى این و آن دراز نمى‏کند. (یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ)  «و صبرا فی شدّة» در هنگامه بلایا و مشکلات، پایدارى و ایستادگى و صبر پیشه میکند و بیتابى و فزع از خود نشان نمى‏دهد. قرآن کریم این گونه انسان را ملامت میکند که اذا مسّه الشّر جزوعا بلکه انسانى را تصویر و تأیید میکند که تربیت الهى شده باشد بطورى که در برابر مصائب و مشکلات، با صبر و متانت، ایستادگى میکند: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»  «و نشاطا فی هدى» انسان متّقى در هدایت نشاط دارد. (چه آنکه کسى‏او را هدایت کند و چه آنکه خود منشأ هدایت دیگران واقع شود) بخلاف منافقین که از مشخصات‏شان آنست که «لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى‏».  منافق اگر هم نمازى بخواند در حال کسالت مى‏خواند زیرا در طریق هدایت، نشاطى ندارد.

انسان پرهیزکار، نه تنها عبادات را بارى بر دوش خویش نمى‏داند، بلکه به تعبیر روایات، انسان متّقى در مساجد مانند ماهى در دریاست.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: «أفضل النّاس من عشق العبادة» برترین مردم آن است که



خرید و دانلود مقاله درباره صفات متّقین در نهج البلاغه


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.