دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

اقسام صفات الهی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

اقسام صفات الهی

واژة اسم کاربردهای مختلفی دارد. در گسترده‎ترین کاربرد به معنی هر لفظی است که بر معنایی دلالت می‎کند. اسم در این کاربرد مترادف با کلمه است، و حرف و فعل در اصطلاح علمای نحو را نیز شامل می‎شود. دومین کاربرد اسم همان است که در اصطلاح علمای نحو به کار می‎رود. و یکی از اقسام کلمه و قسیم حرف و فعل است. سومین کاربرد آن معنایی است که در اصطلاح متکلمان مقصود است. و آن عبارت است از لفظی که بر ماهیت و ذات من حیث هی و بدون در نظر گرفتن اتصاف آن به صفتی از صفات دلالت می‎کند. مانند الفاظ سماء (آسمان)، ارض (زمین)، رجل (مرد) و جدار (دیوار). واژة صفت نیز کاربردهای مختلفی دارد. حکما مبادی مشتقات را صفت، و مشتقات را اسم می‎گویند. از نظر آنان علم و قدرت صفات‎اند، و عالم و قادر یا علیم و قدیر اسم، ولی متکلمان مشتقات را صفات نامیده و مبادی مشتقات را «معنی» می‎گویند. بنابراین، علم و قدرت، معنی، و عالم و قادر یا علیم و قدیر صفات‎اند. به عبارت دیگر، هرگاه ذات و ماهیت را از آن جهت که موصوف به وصف یا معنای ویژه‎ای است، در نظر آوریم واژة صفت به کار می‎رود. «الصفة هی الاسم الدال علی بعض احوال الذات، و ذلک نحو طویل و قصیر و عاقل و غیرها»

«ان الصفة فی الحقیقة ما أنبأت عن معنی مستفاد یخص الموصوف و ما شارکه...». یاد آور می‎شویم، این گونه ملاحظات در عمل چندان رعایت نمی‎شود، و هر یک از اسم و صفت به جای دیگری به کار می‎رود. یگانه واژه‎ای که معنای وصفی نداشته، ‌و به عنوان اسم مخصوص خداوند، شناخته شده است؛ اسم جلالة (الله) است. اما واژه‎های دیگر چون عالم، قادر، حی، رازق، باقی و غیره هم به عنوان اسماء الهی به کار می‎روند، و هم صفات خداوندی، چنان که در روایات معروفی که برای خداوند نود و نه اسم بیان شده است، جز اسم جلاله، همگی از مشتقات و صفات می‎باشند. تقسیمات صفات صفات الهی را از جهات گوناگون تقسیم کرده‎اند: 1. صفات جمال و صفات جلال: صفات جمال یا صفات ثبوتی صفاتی‎اند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‎کنند. مانند عالم و علم، قدرت و قادر، خلق و خالق، ‌رزق و رازق و غیره. و صفات جلال یا صفات سلبی صفاتی‎اند که چون بر نقصان و فقدان کمال دلالت می‎کنند، از خداوند سلب می‎شوند. مانند: ترکیب، جسمانیت، مکان، جهت، ظلم، عبث و غیره. صدر المتألهین در این باره گفته است: «این دو اصطلاح (صفت جمال و جلال) با تعبیر ذی الجلال و الاکرام در آیة کریمة:

تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» هماهنگ است زیرا صفت جلال عبارت است از آنچه ذات خداوند را از مشابهت با غیر آن منزه می‎دارد، و صفت اکرام عبارت است از آنچه ذات الهی به آن آراسته است، پس خداوند با صفات کمال وصف می‎شود، و با صفات جلال از نواقص پیراسته می‎گردد»صفات سلبی کاربرد دیگری نیز دارد، و آن صفاتی است که بر سلب نقص از خداوند دلالت می‎کنند، مانند غنی، واحد، قدوس، حمید و مانند آن. 2. صفات ذات و صفات فعل: در تقسیم صفات الهی به صفات ذات و صفات فعل دو اصطلاح و دو نظریه است: الف: هر گاه برای انتزاع صفتی از ذات و وصف کردن ذات به آن صفت، تصور ذات کافی باشد، و تصور فاعلیت خداوند لازم نباشد، آن صفت، صفت ذات یا ذاتی خواهد بود. مانند صفت حیات و حی، اراده و مرید، علم و عالم، قدرت و قادر. و هر گاه تصور فاعلیت خداوند لازم باشد، آن را صفت فعل یا فاعل گویند. مانند خلق و خالق، رزق و رازق، اماته و ممیت، احیاء و محیی، مغفرت و غافر، ‌انتقام و منتقم، و مانند آن. ب: هر صفتی که بتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت فعل است، و هر صفتی را که نتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت ذات است. بنابراین قدرت، علم و حیات از صفات ذاتی الهی‎اند، چون خداوند به مقابل و ضد آنها وصف نمی‎شود، زیرا مقابل آنها نقص وجودی است، ولی اراده از صفات ذات نخواهد بود، ‌زیرا « وصف خداوند به مقابل آن محال نیست، مثلاً گفته می‎شود خداوند ظلم به بندگان خود را اراده نکرده است،‌ «وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ» بر این اساس، عدل از صفات ذات الهی خواهد بود، ولی بنابر اصطلاح نخست از صفات فعل است. از دو اصطلاح یاد شده، اصطلاح نخست در کتب فلسفه و کلام مشهور و رایج است. محدث کلینی در کتاب کافی اصطلاح دوم را برگزیده است،و بر این اساس روایات مربوط به اراده را از صفات فعل دانسته‎اند، تعیین کرده است. سید شریف گرگانی نیز در کتاب تعریفات همین اصطلاح را آورده است. 3. صفات حقیقی و اضافی: صفات ذات را به دو گونة حقیقی و اضافی تقسیم کرده‎اند. صفات ذاتی حقیقی آن است که حقیقتاً ذات به آن وصف می‎گردد مانند علم و قدرت، و صفت اضافی آن است که از صفات حقیقی انتزاع می‎شود، ولی خود حقیقتاً از صفات ذات نیست، مانند صفت عالمیت و قادریت، که از در نظر گرفتن نسبت علم و قدرت با ذات انتزاع شده‎اند، و ورای ذات و صفت علم و قدرت، حقیقتی ندارند. صفت ذاتی حقیقی را به حقیقی محض و حقیقی ذات الاضافه تقسیم نموده‎اند. حقیقی محض آن است که به چیزی جز ذات خداوند تعقل ندارد. مانند صفات حیات، و حقیقی ذات الاضافه آن است که به غیر ذات متعلق می‎شود مانند علم و قدرت. 4. صفات خبریه: برخی از صفات را صفات خبریه گویند. آنها صفاتی‎اند که در خبر آسمانی (کتاب و سنت) وارد شده‎اند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای یک بحث عقلی برای خداوند اثبات نمی‎شدند، و از سویی، اگر به مفاد ظاهری آنها قائل شویم، تشبیه و تجسیم لازم خواهد آمد. به عبارت دیگر، ‌این دسته از صفات، مانند وجه، ید، استوا، مجیء، که در آیات ذیل آمده‎اند. «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»«یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ».



خرید و دانلود  اقسام صفات الهی


تحقیق در مورد در اقسام و احکام شروط

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 18 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

در اقسام و احکام شروط

1ـ شرط گاهی به فعلی از افعال طرفین عقد تعلق میگیرد مانند دوختن لباس

2ـ و گاهی به نتیجه و عوض از فعل تعلق میگیرد مانند شرط تملک کالایی خاص

3ـ شرط به صفتی از صفات عین معین تعلق میگیرد مانند اینکه حیوان، حامل باشد یا سجاده به رنگی خاص باشد.

شرط از این سه قسم خارج نمیباشد. اگر ایجاد وصفی مانند رنگ کردن در مبیع شرط شود یا در خرید گندم به نحو کلی بر فروشنده شرط شود که گندم را از نوع خاص تحویل دهد این دو شرط از قبیل نوع اول (شرط فعل) میباشد و اگر شرط شود که میوه شیرین باشد، این شرط از نوع سوم (شرط صفت) میباشد.

آیا حدیث نبوی همه اقسام سه گانه شرط را شامل میشود؟

همانا سخن پیامبر گرامی اسلام: «المؤمنین عند شروطهم به، دلالت مطابقی شامل همه انواع شرط میشود. البته مرحوم شیخ انصاری معقتدند حدیث نبوی شامل شرط صفت نمیشود. عبارت مرحوم شیخ در مکاسب چنین است: در صورتی که بعد از عقد روشن شود وصف مشروط، مفقود است. مشروط له فقط حق فسخ عقد را دارد: زیرا تحصیل وصف مفقود در عین معین معقول نمیباشد (یا کالا دارای وصف میباشد یا دارای وصف نمیباشد) لذا وجوب وفاء به شرط در مورد شرط صفت معنی ندارد و عموم حدیث نبوی به غیر مورد شرط صفت اختصاص دارد.

در صورتی سخن شیخانصاری صحیح است که مفاد حدیث نبوی، حکم تکلیفی ابتدایی باشد و وفاء به شرط بر مؤمنین واجب باشد. در این صورت گفته میشود وفا در شرط صفت متصور نمیباشد و تغییر واقع امکان ندارد یعنی یا مبیع دارای وصف است که تحصیل حاصل است یا آن وصف را دارا نمیباشد که آن کالا فاقد وصف مشروط است.

اگر بگوئیم مفاد مطابقی حدیث این است که مؤمنین به التزامات خود پای بندند و به مقتضای تعهدات و شروط خود متعهد میباشند لیکن پای بندی و وفا به تعهدات بر حسب مقتضای شرط متفاوت میباشد. اگر شرط انجام عملی باشد مشروط علیه مکلف است به آن اقدام کند و اگر شرط، وجود وصف در مبیع یا شرطی در مبیع (بنابر نظر مرحوم شیخ در برخی کلمات خود که قائل به عدم رجوع شرط به وصف میباشد) است عقد مستعد فسخ میباشد و اگر شرط غایت و نتیجه باشد مانند ملکیت، مقتضی ملتزم بودن به شرط، ترتیب اثر بر شرط و تسلیم کالا به مشروط له میباشد.

بطور کلی مفاد حدیث این میباشد: مؤمنان از تعهدات خود جدا نمیباشند. البته اثر این معیت و عدم انفکاک مختلف میباشد. اگر انجام امری شرط شود، عمل به آن واجب است و اگر وصفی شرط شود یا در عین مبیع شرط گردد و مبیع فاقد آن وصف باشد بایع مکلف است در صورت فسخ مشتری کالا را بپذیرد و اگر شرط نتیجه باشد ترتیب اثر دادن بر شرط بر مشروط علیه واجب است. در صورتی که نتیجه به نفس اشتراط محقق باشد. مانند اینکه کالایی به زید بفروشد و بر زید شرط کند که زید در خرید کالایی خاص وکیل او باشد و زید کالا را به وکالت از او خریداری کند. در این صورت بر موکل واجب است اقدام زید به خرید کالا به وکالت از او را تنفیذ کند.4 نتیجه اینکه مدلول مطابقی حدیث بنوی یک چیز است و آن اینکه مؤمنان پای بند شروط خود میباشند لیکن کیفیت التزام بر حسب موارد شرط متفاوت میباشد. اضافه میکنم: اگر بپذیریم که مفاد شرط فعل، تنها و جوب و فاء به شرط میباشد، وجوب وفا بر حسب مورد شرط متفاوت میباشد. بنابراین مانعی از شمول حدیث نبوی با این معنی نسبت به جمیع اقسام شروط نمیباشد.

شرط نتیجه

اگر نتیجه (یک عمل حقوقی) (مانند) ملکیت و زوجیت شرط شود و از اموری باشد که تنها به اشتراط محقق نمیشود، اگر قصد بر این باشد که آن نتایج با اسباب شرعی آن تحقق یابد، شرط فعل محسوب میشود.5 اگر قصد بر این باشد که آن غایات و نتائج، به نفس اشتراط در ضمن عقد، حاصل شود، اگر دلیل بر عدم تحقق آن نتایج، مگر به اسباب خاص غیر از صرف اشتراط وجود داشته باشد، در این صورت چنین شرطی مخالف کتاب و سنت میباشد و اگر نتیجه از اموری باشد که در تحقق آن صرف اشتراط در ضمن عقد کافی میباشد مانند وکالت، وصایت و اینکه میوه درخت ملک مشتری باشد واجب است بر این شرط، اثر آن، مترتب شود.

در صورتی که تردید کنیم، شرط مورد اشتراط از کدام نوع از دو نوع شرط میباشد، بطور مثال این شرط که مالی خاص که تابع یکی از عوضین نمیباشد، ملک یکی از متعاقدین باشد یا صدقه باشد، آیا تمسک به عموم «المؤمنون عند



خرید و دانلود تحقیق در مورد در اقسام و احکام شروط


تحقیق درباره معرفی اقسام خط تزئینی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 36

 

خطّ کوفی تزیینی درآثار تاریخی اسلامی

دکتر عباس زمانی دانشیار دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه

تهران

خطوطی که درسطوح داخل و خارج بناها و یا روی سایر اشیاء

هنری اسلامی صورت می‌گیرد ظاهرأ برای ذکر نام سفارش دهنده و هنرمند یا

قید تاریخ و چگونگی ملحقات و متعلقات آن و ثبت کلمات و عبارات مقدس

مذهبی چون بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم و اسامی مختلف خدا و رسول‌(ص) و

جانشینان رسول او ویا آیات سوره‌های قرآن مجید، که مناسب بنا و یادآور

وطائف دینی و اخلاقی و غیره است،‌می‌باشد ولی علاوه براینها خطوط عربی

و فارسی، به علت خصوصیات موافق و به سبب کیفیت حروف، جنبة تزیینی بخود

می‌گیرد، و درکنار گل و بته‌ها و اتصال به آنها، منظرة زیبائی بوجود

می‌آورد و رویهم رفته درمفهوم کلی خط وارد است.

«خط مفهوم وسیعی دارد ـ خط ممکن است حد باشد،‌یعنی حدودی

برای سطوحی باشد ... دریک بنا، ممکن است حد، کنارة سطوح و حدفاصل میان

آنها باشد: خطوط معماری،‌زیبائی ظاهری بنا را ازنظر زیباشناسی بوجود

می‌آورند ... خط ممکن است حصار شکلی باشد،‌دراین صورت شکل مزبور را

محدود میسازد؛ در مجسمه‌سازی، خطوط، با پیچ‌وخم خود موادی مانند (لباس

و غیره) را به تماشاچی القاء‌می‌کنند ... یا ممکن است،‌مقصود ازخط،

نوشته،‌یا تصویری، باشد. چنین خط سرشار ازپیچ‌وخم و قوس و هلال

خودبخودی است و در وجود تأثیر شگرفی دارد ... این خط دارای جنبش است و

یا نمودار اندیشه‌ای است ... خاصیت خط هرچه باشد، هدف آن جنبش و حرکت

بسور مقصدی است ... خطوط افقی، عمودی، منحنی. هرکدام نوعی احساس

دربیننده می‌انگیزد ... ما همه میدانیم که خطوط عمودی نظر را ببالا

میکشانند و خطوط افقی، آرامش می‌بخشند ـ خطوط مورب محرک هستند ـ و

انحناها نرم و مطبوعند ... البته تأثیر خطوط،‌تنها به علت حرکت آنها

نیست بلکه این تأثیر در ارتباط میان خطوط متنوع نیز میباشد ... هنرمند،

یمان خطوط متنوع هم‌آهنگی و ارتباط برقرار میسازد ... برای ایجاد

هم‌آهنگی گاه خط را تکرار می‌کند و برای القاء تنوع، گاه خطی را

بموازات خط دیگر و گاه بخلاف جهت حرکت همان خط ترسیم می‌نماید ... به

کمک خط اریب، تعادل آرامش بخش خطوط افقی و عمودی را بهم میزند و ایجاد

حرکت و جنبش می‌کند ... برای ایجاد تأثیر تمثیلی و یا حالتی کاملأ

دراماتیک خطوط اریب را بهم میآمیزد و خطوط جناقی (زیگزاگ) بوجود میآورد

... خطوط ممکن است ادامه یابند،‌یا قطع شوند، ـ بیننده ممکن است درعین

مشاهدة خطوط شکسته احساس ادامة‌حرکت آنها را بنماید هرچند عملأ این

حرکت مرئی نباشد ... کمتر اتفاق میافتد که در طرحی یا نقشی فقط یک نوع

خط بکار رود: هنرمند بسته به تنوع و هم‌آهنگی اثرش ممکن است از دو یا

چند نوع خط استفاده کند، ‌و درست مانند تم‌های گوناگونی که دریک قطعه

هم‌آهنگ موسیقی بکار برده میشود، چند نوع خط را بهم بیامیزد»(1).

در لحظة اول ممکن است بین مطالب مذکور و خط کوفی تناسبی

بنظر نرسد ولی وقتی در فلسفه و چگونگی ایجاد خط،‌بطور اعم،‌و اختراع

نوشته،‌بطور اخص، دقت شود معلوم خواهد گردید که خط کوفی مشمول مطالب

مزبور و واجد اکثر شرایطی است که در آن مطالب اظهارشده و طبعأ بهمین

علت در تزیین بناها و سایر آثار تاریخی و هنری نقش مهمی بعهده داشته که

نگارنده این نقش را، حتی‌الامکان،‌بشرح ذیل بیان می‌نماید:

سابقه و وجه تسمیة‌خط کوفی.

خط کوفی تزیینی درآثار تاریخی اسلامی ایران.

منشأ خط کوفی تزیینی.

یک قطعه پارچة ابریشمی منسوب به قرن ششم هجری که شامل خطوط کوفی برگدار

است. بعضی از حروف تبدیل به یک درخت کوچک کاجی شکل و برخی تبدیل به یک

برگچة سه لبی راست یا خمیده شده است.عکسی از سردر مدرسة الغ بیگ سمرقند

مورخ 822 هجری که با کوفی گوشه‌دار زیبائی مزین شده است.قسمتی از نمای

سمت راست ایوان جنوبی مسجد جامع گناباد مورخ 609 هجری که کتیبه‌ای را

با خط کوفی ساده نشان می‌دهد.

الف ـ سابقه و وجه تسمیة خط کوفی

برطبق نوشتة اطلس خط تألیف و تصنیف دانشمند محترم

حبیب‌الله فضائلی، که در نوشته‌های دیگر تأیید گردیده(2)،‌خط کوفی

منسوب به خط نبطی متأخر و نبطی متأخر مربوط بدو اصل «صفوی مسند» و

«نبطی قدیم آرامی» و این دواصل ناشی ازخط فینیقی است و خط فینیقی به

دوخط میخی و هیروگلیفی منتهی می‌شود. این خط درجریان تحول خود زمانی

بنام حیری و انباری و با رفتن بمکه و مدینه، مکی و مدنی نامیده شده و

بدو صورت مبسوط و مستدیر متداول بوده است ودر آخرین مرحله یکی ازآن‌دو

«مبسوط»، پس ازبنای شهر کوفه و تکامل و تجوید،‌بخط کوفی معروف

گردید(3).

جرجی زیدان نویسندة عرب درکتاب تاریخ تمدن اسلام(4)

می‌نویسد: «درآثار باقیماندة ازاعراب حجاز چیزی دردست نیست که برخط و

سوادداشتن آنان دلالت کند،‌درصورتی که از عربهای مقیم شمال و جنوب حجاز



خرید و دانلود تحقیق درباره معرفی اقسام خط تزئینی


مقاله درباره اقسام توحید

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 18

 

اقسام توحید

1ـ توحید ذاتی: یعنی برای خداوند شبیه و مانندی وجود ندارد: اخلاص 4ـ1

2ـ توحید صفاتی: یعنی صفات خدوند مانند علم و قدرت و حیات عین ذات اوست:

فاطُِرالسَّمواتِ وَ الاْرضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجًا وَ مِنَ اْلَاَنعامِ اَزْواجًا یَذْرَوُم فیه ِلَیسَ کَمِثِلِهَ شَیٌ وَ هُوالسَّمیعٌ البَصیٌر.(شوری ایه11)

خدا آفریننده زمین واسمانها برای شماآدمیان از جنس خودتان زنان را هم جفت شما قرار دادونیزچهارپایان راجفت (نروماده)آفریدتابه این

(تدبیر)ازدواج شماراخلق بیشمار کند.آن خدای یکتارا هیچ مثل ومانندی نیست واو شنوا وبیناست.

قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد اللهُ الصَمَد لَم یَلِد وَ لَم یوُلَد وَ لَم یَکُنْ لَهُ کُفُوَاً اَحَد

(ای رسول ما به خلق) بگو او خدای یکتاست. آن خدایی که از همه بی‌نیاز و همه عالم به او نیازمند است. نه کسی فرزند او و نه او فرزند کسی است. و نه هیچکس مثل و همتای اوست.

3ـ توحید عبادی: یعنی کسی که به جز خداوند شایسته پرستش نیست:

وَ ما اَرسَلنا مِنْ قَبلِکَ مِن رَسولٍ اِلّا نوحی اِلَیْه اِنَّهُ لا اِلهَ اِلّا اَنا فَاعْبُدوُنِ (الانبیاء آیه25)

و ماهیچ رسولی را به رسالت نفرستادیم جز آنکه به او وحی کریم که به جز من خدایی نیست تنها مرا به یکتایی پرستش کنید بس)

4‌ـ توحید افعالی: یعنی تمام کارها در جهان هستی به اذن خداوندصورت می‌گیرد که این قسم از توحید بر دو قسم است.

1ـ توحید خالقیّت: یعنی آفریننده همه موجودات خداوند است:

یا اَیُّها النّاسُ اذْکُروُا نِعْمَتَ‌اللهِ عَلَیکُم هَلْ مِن خالِقٍ غَیرُاللهِ یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الاَرْضِ لا اِلهَ اِلّا هُوَ فَاَنَّ تُؤفَکونَ (فاطر آیه 3)

ای مردم متذکر شوید که چه نعمتها خدا به شما عطا فرمود آیا جز خدا آفریننده هست که از آسمان و زمین به شما روزی دهد هرگز جز خدای یکتا خدایی نیست پس ای مشرکان چگونه از درگاه حق رو به بتان باطل می‌آورید.

ذ'لِکُمُ اللهُ رَبُّکُم لا اِلهَ اِلّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ یُدرِکُ الاَبصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ (انعام آیه 102)

این است وصف پرئردگار یکتای شما که ز او هیچ خدایی نیست و آفریننده هر چیز اوست پس او را پرستش کنید که نگهان همه موجودات است.

2ـ توحید ربوبی: یعنی اداره و تدبیر جهان خلقت با خداوند است:

قُلْ اَغَیرَاللهِ اَبْغی رَبّاً وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلا تَکسِبُ کُلُّ نَفسٍ اَلّا عَلَیها وَ لا تَزِرُوازِرَةٌ وِزرَ اُخر'ی ثُمَّ الی رَبِّکُمْ مَرجِعُکُم فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فیه تَختَلِفونَ (انعام آیه 164)

بگو ای پیغمبر آیا من کسی غیر خدا را به ربوبیت گزینم؟ در صورتی که خدا رب همه موجودات است و هیچکس چیزی ندوخت مگر خود و هیچ نفسی بار دیگری را بر دوش نگیرد (و پس از انتقال از این جهان) بازگشت همه شما به سوی خداست او شما را به آنچه خلاف در آن کردید آگاه خواهدساخت.

قُل مَنْ یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الاَرضِ اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ مَن یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتَ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ وَ مَن یُدَبِّرُ فَسَیَقُولونَ اللهُ فَقُل اَفَلا تَتَّقونَ (یونس آیه 31)

ای رسول ما به مشرکان را بگو کیست از آسمان و زمین به شما روزی می‌دهد و کیست به شما چشم و گوش عطامی‌کند و کیست از مرده زنده و از زنده مرده برمی‌انگیزد و کیست که فرمانش عالم آفرینش را منظم می‌دارد تا همه مشرکان معترف شده و گویند قادر بر این امور تنها خدای یکتاست پس به آنها بگو چرا خداترس نمی‌شوید.

انواع توحید:

توحید به دوقسم است، توحید ربوبیت و توحید الوهیت: توحید در شناخت و اثبات، که به آن توحید ربوبیت نیز گفته شده، عبارت است از اقرار به آفریننده و تنها دانستن الله(ج) در آفرینش، تدبیر و زنده‌کردن و میرانیدن و جلب خیر و دفع شر؛ این نوع از توحید قسمی است که می‌شود گفت تقریباً در میان مخلوقات مخالفی ندارد؛ تا آن حد که مشرکین هم با وجود شرک‌شان، به آن اقرار داشتند و از آن انکار نمی‌کردند؛ الله‌ متعال در قرآن می‌فرماید: »بگو چه کسی از آسمان و از زمین به شما روزی می‌رساند؟ یا چه کسی بر گوش و چشم‌ها توانا است؟ یا چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ یا چه کسی امور را می‌گرداند؛ خواهند گفت: او الله است؛ پس بگو: آیا نمی‌ترسید و پرهیزگار نمی‌شوید؟« [یونس/ 31]

آیات بسیاری همانند این آیه وجود دارد، که این موضوع را می‌رساند و نشان می‌دهد که مشرکین اقرار به این نوع توحید داشتند و فقط از نوع دوم انکار می‌ورزیدند؛ که عبارت است از توحید الوهیت در عبادت؛ یعنی توحید در یگانه‌دانستن الله‌ متعال در طلب و قصد و هرآنچه که از بنده در انواع عبادات صادر می‌شود گفتنی است که این نوع توحید را جملة لا اله الا الله تعبیر می‌نماید؛ چراکه این کلمه عبادت با تمام انواع آن را برای الله یگانه ثابت می‌سازد و از غیر الله نفی می‌کند و از همین جا است، آنگاه که رسول‌اللهr از مشرکین خواستند به این کلمه باور کنند، آنان از پذیرش آن امتناع ورزیده و چنیین می‌گویند: »آیا او به جای این همه خدایان، به خدای واحدی معتقد است؟ واقعاً این کاری شگفت است« [ص/5] و این بدان سبب بود که آنها خوب می‌دانستند که اگر این جمله را بپذیرند، در واقع بطلان عبادت هرچیز غیر از الله را پذیرفته‌اند.

چرا که (اله) معنای معبود را افاده می‌کند و عبادت اسم جامعی است برای هرعملی که الله متعال دوست دارد و از آن خشنود می‌شود؛ از قبیل کردار و گفتار؛ خواه آشکار باشد خواه پنهان و هرکسی که به این جمله اقرار نماید و سپس به پرستش غیر الله بپردازد؛ تناقضی را در روانش به وجود می‌آورد.!

رابطه میان توحید ربوبیت و توحید الوهیت رابطة تلازم است؛ به این معنی که اقرار به توحید ربوبیت پذیرش توحید الوهیت را لازم دارد و باید در ظاهر و باطن به آن اقدام نماید؛ از همین جاست که همه پیامبران از پیروان خود همین را مطالبه می‌نمودند و به توحید ربوبیتِ که آنان اعتراف داشتند استدلال می‌کردند؛ چنانکه الله متعال می‌فرماید: »الله پروردگار شما است؛ جز او خدای نیست و او آفرینندة همه چیز است؛ پس وی را باید بپرستید و حافظ و مدبر همه چیز اوست« [انعام/102]. ودر جایی دیگر می‌فرماید: »اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ خواهند گفت: الله بگو: آیا چیزهایی را که به جز الله به فریاد می‌خوانید؛ اگر الله بخواهد زیان و گزندی به من برساند؛ آنها می‌توانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند؟ و یا اگر الله بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد؛ آنها می‌توانندجلو لطف و مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند؟« [زمر/38]

بناءً اقرار به توحید ربوبیت در فطرت‌ها جای دارد و کسی در آن منازعه ندارد و از هیچ‌یک از اقوام جهان، انکار این نوع از توحید ثابت نشده است؛ به استثنای دهریین که منکر آفریننده برای جهان هستند؛ چه به زعم آنها جهان بدون تدبیرکننده در حال حرکت است؛ قرآن در این باره می‌فرماید: »منکران رستاخیز می‌گویند: حیاتی جز همین زنده‌گی دنیایی که در آن بسر می‌بریم در کار نیست؛ گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای ایشان را می‌گیرند و جز طبیعت و روزگار مارا هلاک نمی‌سازد!« [جاثیه/ 24]

آنان انکار خود را بر برهانی که قابلیت دلیل را داشته باشد استوار نساختند؛ بلکه به مجرد گمان بنا شده و گمان هم در برابر حق ارزشی ندارد؛ همان گونه که ایشان در برابر این فرمودة الله متعال توانایی جواب‌دادن انکارشان را نداشتند: »آیا ایشان بدون هیچ‌گونه خالقی آفریده شده اند؟ و یا این که خودشان آفریدگاراند؟ یا این که آنان آسمان‌ها و زمین را آفریده‌اند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند« [طور/ 35 ـ 36]



خرید و دانلود مقاله درباره اقسام توحید


تحقیق در مورد اقسام نکاح 28 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 27 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

مقدمه:

نکاته در لغت به معنای زیر به کار می رود:

الف- زن گرفتن

ب-زناشویی کردن

ج-عقد ازدواج

ودر اصطلاح حقوقی ودرکتب حقوقی به شرح زیر تعریف شده است.

د- (نکاح عبارت(4) از رابطه حقوقی است که بوسیله عقد بین مرد و زن حاصل می گرددوبه آنهاحق می دهد که تمتع جنسی از یکدیگر ببرند یا عبارت است از عقدی که

بوسیله آن وضعیت حقوقی مخصوصی بین زوجین(رابطه زوجین)بوجود می آید)

ه-(1-عقدی که بنیان خانواده است وباعث ایجاد رابطه زوجیت بین زن وشوهرمیشود.

2- رابطه ای که در اثر آن عقد بین زن و مردبه وجود می آید)

و- (عقدی است که به موجب آن مرد و زن(6)لااقل بر نفی محرومیت جنسی (مانند نکاح منقطع احیاناً)با علاوه بر نفی آن محرومیت به منظور تشکیل خانواده وقانوناً با هم متحد می شوند (مانند مورد نکاح دائم)

ز-(نکاح در لغت(7)به معنی ضم (پیوستن)است ودر اصطلاح حقوقی می توان آن را چنین تعریف کرد«نکاح قراردادی است که به موجب آنرن ومرد در زندگی با یکدیگر شریک ومتحد شده خانواده ای تشکیل می دهند»)

گرچه همه تعاریفی که بیان گردید جامع کامل می باشد ولی با استفاده از مجموع آنها می توان گفت:ناکاحقراردادی است که برای تشکیل خانواده و ادامه زندگی مشترکبین زن ومردی برابر موازین قانونی وشرعیبسته می شود و پس از انعقاد آن برای آنها حقوق وتکالیفی ایجاد می نماید واز جمله تمتع جنسی زن ومرد وتأمین نفقه زوجه به وسیله شوهر و تکمین زوجه و نیز تأمین نفقه فرزندان پس از تولد بوسیله پدرو نگهداری و تربیت فرزندان بوسیله پدر ومادر می باشد وبالاخرههدف اصلی این قراردادحفظ وبقاء نسل می باشد.

به همین جهت در قرآن مجید به مردان توصیه گردیده کهبا زنانپاک و عفیف ازدواج نمایند(آیه 3 سوره نساء)

فواید واهمیت نکاح:

در باره فوائد واهمیت نکاح در بین نویسندگان ومتفکرین وحقوقدانان بحث وگفتگوی

زیادی است چرا که خانواده منحصر به گروه وجامعه خاصی نبوده بلکه در تمام جوامع وممل تشکیل گردیده ومی گردد وبرای آن فوائد زیادی بر شمرده اند خصوصاً

در حقوق اسلام وکتاب آسمانی مسلمانان به نکاح اهمیت فراوانی داده شده است که از جمله موارد زیر را می توان نام برد:

1- ازدواج وتشکیل خانواده سنت پیامبران الهی می باشدکه قرآن در تایید این مطلب چنین تاکیید دارد:خداوند خطاب به پیغمبر بزرگوار اسلام(ص) می فرمایند) :ماپیش از تو پیامبرانی فرستادیم وبرای اینان زنان وفرزندانی قرار دادیم.)

2-ازدواج موجب آسایش و آرامش انسان می شود وبه زندگی بهتر وبیشتر دلبستگی پیدا می نماید وبامید اینکه زن و فرزندان در کناراو هستند خود را تنها نمی داند و همین امر موجب تقویت روحیه وامید و تلاش وخلاقیت و سازندگی وسیر به سوی پیشرفت وکمال انسان می شود.

3- نکاح مانع فساد و تباهی میگرددو مایه امید و دلگرمی انسان می شوند زیراروابط جنسی بر اساس ضوابط و معیارهای صحیح واخلاقی از بی بندو باری جلو گیری

می نماید.

4-فرزندانی که در کانون گرم خانواده متولد می شوندبا فرزندان ناشی از روابط جنسی آزاد فرق می نمایند چرا که آینده آنها روشن است و احساساامنیت وآرامش می نمایند.

5- مشاهیر جهان دست پرورده پدران ومادران دلسوز و فداکار بوده ومی باشند.

6- ازدواج و تشکیل خانواده دراقتصاد خانواده تأثیر فراوانی دارد.

7- در نتیجه ازدواج حقوق هر یک از افراد خانواده تثبیت می گردد.

9- از جمله آثار مهم خانواده قرابت و خویشاوندی است که از این طریق بین افراد پیوند نسبی وسببی حاصل می شود.

10- و بلا خره ازدواج بنایی است که کانون گرم خانواده و محل مهرو محبت والدین به فرزندان می باشد و در این بنا شخصیت اطفال شکل می گیرد و مستحکم می شود واز بهترین بناها است بنایی که در آن پدر و مادر و فرزندان بدون تنش واضطراب و

دلهره بطور گروهی یار و مددکار یکدیگر می با شندبه اینجهت از امام محمد باقر (ع)

روایت شده که حضرت پیغمبر فرموده اند : (در اسلام بنایی بهتر از ازدواج درنظر خداوند بنا نشده است).



خرید و دانلود تحقیق در مورد اقسام نکاح 28 ص