لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
مقدمه
کلمه کلاسیک به معنی وسیع خود به تمام آثاری مه نمونه ادبیات کشوری شمرده می شود و مکایه افتخار ادبیات ملی آن کشور است اطلاق میشود .مثلا ما می توانیم همه آثار جاودانی شاعران بزرگمان را کلاسیک های ادبیات فارسی بدانیم ولی آنجا که بحث از مکتبهای ادبی در میان باشد .دیگر چنین معنی وسیعی منظور نظر نیست و در این مورد عنوان کلاسیک به آن مکتب ادبی گفته میشود که پیش از پیدایش سایر مکاتب ادبی(در قرن هفتهم)در فرانسه به وجود آمده و از ادبیاتقدیم یونان و روم تقلید کرده است .
می گوییم در فرانسه زیرا این مکتب .اگر از مفهوم عام کلمه سرفنظر کنیم .اختصاصا یک مکتب فرانسوی است در مورد دورانها یا مکاتب دیگر مثلا در مورد رنسانس .رومانتیسم ویا سمبولیسم به راحتی می توان از یک جریان کلی اروپایی سخن گفت .اما در مورد تمایلات ادبی که قرن هفدهم و آغاز قرن هیجدهم اروپا در کشور های مختلف کلاسیک نامیده شده اند کمتر میتوان شباهتی پیدا کرد و فقط در فرانسه است که این نهضت تظم و قائده پیدا کرده و به صورت مکتب معینی در آمده است .
بد نیست که در اینجا از لحاظ تاریخی و از دید معنی شناسی نگاهی به کاربرد این کلمه بیندازیم :در قرن دوم میلادی آولوس .جلیوس محقق رومی نویسندگان را به دوگروه تقسیم میکرد :sculptor classlcus نویسنده کلاسیک و sculptor classlcus (نویسنده عامه ) .و عنوان نویسنده کلاسیک را به نویسندهای اطلاق میکرد که آثار او شایسته مطالعه طبقات بالای جامعه باشد .بتدریج این صفت معنی وسیع تری پیدا کرد و به آثاری اطلاق شد که شایسته تدریس در کلاس ها و قابل استفاده برای تربیت نسل جوان باشد این نویسندگانی که آثارشان به عنوان سرمشق برای دانش آموزان پیشنهاد می شد طبعا بهترین نویسندگان به شمار رفتند و کلمه کلاسیک نیز معادل برتری تردید ناپذیر اثر شمرده شد .
آثار برتر به خصوص از نظر معلمان طبعاً آثاری هستند که با گذشت قرنها و دورانها اهمیت و ارزش خودشان را حفظ کرده اندو در مواقع همان بناهای هستند که به قول فردوسی .از باد و باران گزند نیافته اند به همین دلیل در اغلب زبان های امروزی اروپائی آثار کلاسیک همان آثار قدیم هستند اما در کنار آن نویسندگان جدیدی راهم که آثارشان شایستگی قرار گرفتن در کنار آثار بزرگان قدیم را پیدا می کند نویسندگان کلاسیک و آثارشان را کلاسیک های ادبیاتشان مینامند مثلاً آثار تولستوی .گوته و پروست را کلاسیک های ادبیات روسی.آلمانی و فرانسه می نامند.
اما فقط د رقرن هیجدهم از طریق لاهارپ .ولتر و تعلیمات یسوعیان .و بعد در قرن نوزدهم از طریق دانشگاه امپراطوری و معلمان دوران باز گشت سلطنت و لوئی فیلیپ که اغلب مخالف انقلاب رومانتیک بودند این صفت ((کلاسیک))به طور منظم در مورد نویسندگان فرانسوی دوران لوئی سیزدهم و لوئی چهاردهم بکار رفت .کلمه کلاسیک از آن ببعد گذشته از اینکه خود نشانه ارزش بود .در عین حال سرزنشی شمرده می شد به نویسندگان رمانتیک که نوآور.منحط و ناسازگار شمرده می شدند .گوته ادعا کرد که برای اولین با ر او و دوستش شیلر بودند که این اختلاف بین کلاسیک و رومانتیک را مطرح کردند و بعد از آنها برادران شلگل به این مسئله پرداختند از منتقدان قرن نوزدهم و بیستم فرانسه نیسار nisard برونتیر brunitiereو موراسmaurras و در کشور های دیگر ایرونیگ بابیت babbit. آمریکای تی.ای.هولم e.huime t. انگلیسی و تی. اس . البوت و عده ای دیگر تجلیل و تعریفی از کلاسیسیسم به عمل آوردند که خود در عین حال تحقیری از رومانتیسم بود .
با این اوصاف باید گفت که هنر کلاسیک اصلی همان هنر یونان و روم قدیم است .شاعران قرن هفدهم فرانسه .به دنبال نهضتی که اومانیسم humanisme نامیده می شود .این هنر قدیم را برای خود سرمشق قرار دادند و آثار خویش را به پیروی از قوائد ثابت و بارزی که از ادبیات یونان و روم قدیم و به خصوص از عقاید ارسطو اقتباس شده بود بوجود آوردند البته این نهضت یک قرن پیش از ان که در فرانسه ظاهر شود .در ایتالیا و اسپانیا به وجود آمد .اسپانیائی ها هیچ تاثیریدر فرانسویان باقی نگذاشتند زیرا با این که تحقیق در بار ارسطو را در قرن شانزدهم آغاز کردند .ولی می کوشیدند این قواعد را با ادبیات غنی و پر ارزشی که خود داشتند تطبیق دهند و ادبیات تازه ای ایجاد کنند از این رو به آفریدن نظام ادبی جا افتاده ای موفق نشدند.
اما هیچ تردیدی در این نیست که تئو ریسین های فرانسوی همه مطالعات و قانون گذاریهایشان را مدیون اومانیسم های ایتالیا ئی هستند .
اومانیسم
نهضتی که در این روزگار زیر نام اومانیسم (انسانگرایی) نخست در ایتالیا مطرح شد نامش را از رومیان گرفته بود . زیرا رومیان در عصر خود برای مطالعه و تحقیق در باره آثار یونان قدیم یک نظام ادبی و فلسفی تحت عنوان
studia humaniatis برقرار ساخته بودند و عقیده داشتند که در سایه مطالعه آثار قدیم می توان قدرت معنوی انسانی را رشد داد و او را به صورت انسانی تر یعنی مدنی تری در آورد کلمه اومانیسم در اصل به معنب (( مطالعات آزاد )) بود در نظر اول مطالعه ((ادبیات انسانی))یا ((ادبیات نسل بشر))به ادبیاتی متقاوت با((الهیات))اطلاق می شود پس به این ترتیب اومانیسم یعنی مطالعات غیر مذهبی .اما نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که بهیچوجه مقابله در میان نیست بلکه اگر مقابله ای در میان باشد .مقابله با ادبیات غیر مذهبی قرون وسطا است که اغلب فاقد ارزش ادبی بود برای اینکه با این مسئله به صورت دقیق تری آشنا شویم بهتر است که عین عبارات و.ل سولنیهv.l.saulnier را از رساله ((روح رنسانس ))در((تاریخ ادبیات جهان )) انتشارات پلئیاد نقل کنیم :
(( اگر موارد خاص باعث شده است که کلمه اومانیسم یک معنی ثانوی پیدا کند که عبارت از مطالعه ادبی متون یونانی و رومی یعنی آثار فرهنگ دوره الحاد است به این سبب است که یگانه متونی که رنسانس توانسته بود به آنها دسترسی پیدا کند همین آثار بود . اومانیسم که بنا به تعریف متفاوت با مطالعات آبا کلیسا بود .هیچ گونه قصدی برای مخالفت با آنها نداشت .بلکه برعکس می خواست روشنگری تازه ای را در خدمت ایمان و مطالعات مذهبی قرار دهد )).
اما اومانیسم ها به زبان بی جان و مرده ای از گذشتگان تقلید می کردند. زبان عامه مردم را تحقیر می نمودند و در نتیجه .از روح مردم یعنی ذوق و هنر ملی بی بهره بودند هر چند که طرفداران زیادی اطراف آنها گرد آمده بودند .اگثریت مردم چون فرا گرفتن زبان لاتین برایشان امکان نداشت .از آثار آنان چیری در نمی یافتند.
از این رو در شصت سال اول قرن پانزدهم .در حالی که از طرفی ((اومانیست ها)) مشغول ایجاد نوعی ادبیات اشرافی به زبان لاتین بودند.از طرفی هم در میان مردم ادبیات ساده و زیبای عامیانه ای به وجود می آمد .بالاخره اومانیسم ایتالیا که در قرن چهاردهم بصورت باز گشت به زبان و ادبیات لاتین شروع شده بود .در قرن شانزدهم به ایجاد ادبیات ملی جدیدی منجر گردید .باین ترتیب اومانیسم ایتالیا که کاملا جنبه اشرافی داشت و حتی دانته را بسبب آنکه بزبان مردم شعر گفته است .شاعر نمی شمرد ماهیت خود را از دست داد .
اومانیسم و رسانس در فرانسه
بین سالهای 1546و1550 ناگهان عدهای از هنر مندان جوان موفق به کشف اصل ((زیبایی)) در ادبیات شدند این کشف حاصل آشنایی مستقیم آنان با شاهکار های شعر یونان .یعضی از ظریفترین شاعران لاتین .پترائک وبالاخره شاعران ایتالیائی رنسانس بود که به زبان لاتین شعر می گفتند .
در قرون وسطی توجه به قریحه ذاتی .سهولت بیان و سلاست خود جوش و فی البداهه .مفهوم هنر را تحت الشعاع قرار داده بود در این میان دبیرستان
((کوکره)) coqueretپاریس ((رنسار)) ronsard و دوستان او .به راهنمایی استادانه معلم زبان یونانی شان ((دورا)) dorat برای نخستین بار با آثار هومر سوفوکل و شاعران اسکندرانی آشنا شدند و در نتیجه مفهوم هنر برای آنها در درجه اول اهمیت قرار گرفت در اینجا باید به یک
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
نگاهی به تولدی دیگر فروغ فرخزاد :
• فروغ در تولدی دیگر یک تابلو نقاشی میخ شده به دیوار است که با شجاعتی دوست داشتنی ساز برون رفت از میخ و دیوار را ساز می کند. تولدی دیگر پاسخی است به واقعیت چارچوب و تلاشی است از سوی محدود برای پا گذاشتن به خارج از محدوده.
مقدمه
بدون شک ما در تولدی دیگر، با تولد سر و کار داریم. اما تولد چیست؟ آیا تولد چارچوب است، وهم است، امید است و یا تولد نظم و یک پرانتز در بی نظمی است. چشم ما جهان است و جهان وهمی است که اسارت چشم ما آن را به عنوان یک جهان غیر قابل تردید و ملموس به ما تحمیل می کند. شاید جهان وهمی است که تنها در اسارت چشم ما می تواند پائیز باشد یا بهار، استکان چای روی میز باشد با گربه ای که در کنار گرمای شوفاژ پناه گرفته است. بدون در نظر گرفتن تعریف ما از تولد و بدون در نظر گرفتن چارچوب شاید بتوان ادعا کرد که تولد تنها در درون چهارچوب یا اسارت است که می تواند اتفاق بیفتد.
اگر ما تولد را وهم بودنی که چارچوب به ما تحمیل می کند بدانیم در قدم بعدی و شاید همزمان با وهم دیگری به نام رهایی روبرو خواهیم بود. اسارت می تواند تنها با تکیه به رهایی به تعریف و درک اسارت نزدیک شود. رهایی در بهترین حالتها تعریف اسارت است. رهایی چارچوب است که در دهان چارچوب نفس می کشد با این وجود ادعا می کند که اسارت نیست. اسارت تابلو نقاشی میخ شده به دیوار، اسارت میخ شده به مکان و زمان است و رهایی، میل یا آرزوی تابلو برای کنده شدن از دیوار. من فکر می کنم رهایی بیش از هر چیزی به اسارت نزدیکتر است، رهایی به جز اسارت نمی تواند. رهایی وهمی است که در چارچوب اسارت نفس می کشد، تغذیه می کند، به پیاده روی می رود، زاد و ولد می کند و درنهایت در زیر بار اسارت به خاک سپرده می شود با این وجود ادعا می کند که اسارت نیست.
واژه ی تولد چه درآستانه ی سرک کشیدن از دهانه ی بام رسیده ی یک رحم و چه در حوزه ی زبان و هنر آلوده به وهمی تب دار است. تولد، وهمی است که نوستالژی وهمی دیگر، رهایی را با دو پای درشت و چهارزانو می نشاند جلو روی اسیر. حس قفس، لمس واقعیتی زیبا در درون وهمی خانمانسوز است. قفس یک ضرورت است و حس قفس بدون قفس نمی تواند اتفاق بیفتد.
فروغ در تولدی دیگر، فروغ است و همزمان فروغ نیست. فروغ در تولدی دیگر دست به گریبان پارادوکس فروغ است. فروغ، آیه ی تاریکیست و همزمان فروغی است که رو به سوی درخت آب آینه چشم دارد. فروغ در تولدی دیگر چارچوبی است که به درک اسارت نزدیک می شود. فروغ در تولدی دیگر یک تابلو نقاشی میخ شده به دیوار است که با شجاعتی دوست داشتنی ساز برون رفت از میخ و دیوار را ساز می کند. تولدی دیگر پاسخی است به واقعیت چارچوب و تلاشی است از سوی محدود برای پا گذاشتن به خارج از محدوده .
تولد، در تولدی دیگر، وهمی است که وهم فروغ را بردوش گرفته به سوی وهمی دیگر کوچ می کند. تولدی دیگر، لب گرفتن از خود است برای درک بهتر و به زیر زبان آوردن خود. " من " در درون این وهم به دنبال تعریفی دیگر از قفس، چارچوب ، و بوم میخ شده ای به نام "من"است. فروغ در مقطع رودررویی با تولدی دیگر به بلوغ فکری لازم رسیده است که در قدم اول از خود "من" لب بگیرد و در قدم دوم و برای رسیدن تعریفی متفاوت از فروغ با فروغ همخوابه شود. بدون شک فروغ در تولدی دیگر حوصله و توان کافی برای باردار شدن را داراست . او در تولدی دیگر یک فروغ آبستن است. فروغ در تولدی دیگر فروغ را بو می کند، لمس می کند ،فروغ را روی زانو می نشاند و موهاش فروغ را با دقت و وسواس تمام و تا سر حد وسواس شانه می زند، در مقابل آینه چشم ها را تا آستانه ی درشت سرمه می کشد. فروغ در تولدی دیگر بام رسیده ی یک رحم با ظرفیت های بالای زایش است. فروغ تولدی دیگر، بازیگوش، مغرور، و به شدت دوست داشتنی است. در تولدی دیگر فروغ شاهد حضور پررنگ و پهلوانانه تفکر است. تفکر در تولدی دیگر تلاشی است برای تعریف دوباره ای از "من "، برای تعریف دوباره ای از " آیه تاریک". این تلاش برای بالا رفتن از دیوار طلسم غلیظ خارج از اسارت، مثل تب صمیمی و به شدت دوست داشتنی است.
به نظر من تم اصلی تولدی دیگر ، تولد است. نطفه ی تولدی دیگر، در درون یک دایره بسته می شود، تولد ی دیگر در درون همان دایره و در هفت بخش به ظاهر متفاوت و با تکیه به انسجام ذهنی قابل توجهی، به جز بخش پایانی، شکل می گیرد، رشد می کند و در نهایت در نقطه ای دیگر از همان دایره و رو به خودی که خود نیست ، چشم باز می کند. تولدی دیگر، نگاه فروغ است به خود در فاصله ی یک چشم برهم زدن. فروغ در فاصله این چشم بهم زدن با دو فروغ متفاوت دست به گریبان است، او با فروغی روبروست که فروغ نیست.
شاید تولدی دیگر فضای بیشتر، یا شکل و شمایل دیگری را برای نگاه به خود طلب کند. اما نگاه من به تولدی دیگر نگاهی است گذرا و شاید از روی تفنن و صرفا برای ایجاد فضایی است برای کنجکاوی های ذهن خودم. مانع اصلی در این پیاده روی، خود فروغ است که با حضور پررنگ خود ، رسیدن به نزدیکیهای یک نگاه بی طرفانه و چند بعدی به تولدی دیگر را شاید برای من به یک غیر ممکن تبدیل کرده باشد.
بخش اول
همه هستی من آیه تاریکیستکه ترا در خود تکرار کنانبه سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد بردمن در این آیه ترا آه کشیدم آهمن در این آیه ترابه درخت و آب و آتش پیوند زدم
در این بخش "من" سه بار و " ترا " سه بار تکرار می شود. "من اول" همه هستی من آیه تاریکیست که" ترای اول" را به بردن به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی، نوید می دهد. روی صحبت همه ی هستی" من"، رو به" ترا" دارد. این" من" می گوید که همه هستی او آیه تاریکیست. با این وجود به"ترا" نوید می دهد که " ترا" در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد"
در این بخش" من" رو به " تو" اعلام میکند؛ " من در این آیه ترا آه :کشیدم آه و من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم." شناسایی "من" شاید کار آسانی باشد. شاید شکی نباشد که " من " ، شاعر و فروغ است. در مورد" ترا" کار به این آسانی نیست. واژه ی تو می تواند حامل یک صمیمیت و نزدیکی بین دو نفر باشد. شاید شکی نباشد که" من" تولدی دیگر به " تو " احساس نزدیکی می کند، من با تو غریبه نیست و به او علاقه دارد و او را می شناسد. برای شناسایی " ترا" شاید طرح این سوال ضروری به نظر برسد که آیا" توی" تولدی دیگر یک مرد است یا زن؟ در ادامه به این پرسش خواهم رسید، ولی آنچه که مسلم است این است که " تو" در تولدی دیگر هم نسل فروغ است. و شاید سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی یک بار اروتیک هم داشته باشد. به عبارتی دیگر" تو" در تولدی دیگر نمی تواند مثلا پدر یا مادر، عمه یا عموی فروغ باشد. و اما در مورد جنسیت این" تو".
تصویر ما از فروغ اتوماتیک وار به ما تحمیل می کند که باید منطقا " توی" تولدی دیگر یک مرد باشد. مثلا یک معشوق. من و تو بسیار به هم نزدیک و دست در دست هم حرکت می کنند و ایندو " تو" و "من" در تولدی دیگر نه تنها سه بار تکرار می شوند که ایندو در ظرف زمانی واحدی هم نفس می کشند. با این وجود من فکر می کنم "تو " در تولدی دیگر یک معشوق یا مرد نیست چرا که تم شعر تولد ی دیگر عاشقانه نیست. یک فرق اساسی دیگر که بین "من" و" تو" جلب توجه می کند این است که این "من" است که اکتیو یا فعال است و "تو" در طول تولدی دیگر پاسیو و خاموش می ماند. این اکتیو بودن یک بعدی نیست. در تولدی دیگر نه تنها "من" سخن می گوید بلکه او مفعول هم هست. یک تفاوت دیگر اینکه ظاهرا وجود "تو" به" من" وابسته است."تو" توسط "من" و در یک آیه آه کشیده می شود . منظور از آیه همان "من" است که سعی در دمیدن " آه " به "تو" را دارد. منظور از آه ، دم، نفس یا زندگی است که "من"، در یک آیه، که تاریک است او را آه می کشد. بنابر آنچه گفته شد تو و من در تولدی دیگر یک فرد و در عین حال یک فرد نیستند. "من" در تولدی دیگر، فروع تعریف شده در چارچوب زمان و مکان، "من"، و" تو" در تولدی دیگر تصویری است سورئالیستی و کوششی است عقلانی برای رسیدن به تعریفی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
عرفان
تصوف و عرفان یک مفهوم کلی و عام است که بر مصادیق گوناگونی اطلاق شده است. بنا براین در تعریف عرفان و همچنین در رد و قبول آن نباید از خصوصیات مصادیق غفلت کرده و مبنای کار را این مفهوم کلی و عام قرار داد. تعاریف عرفا نیز از عرفان متعدد است. زیرا عرفا در تعریف عرفان و مسائل مربوط به آن همانند توحید،فنا،عشق ومحبت،فقر، اخلاص و رضا، در مواردی موقعیت خاص مخاطب را در نظر گرفته اند_ مثلا˝در برابر جاه طلبان،بر ذم جاه تأکید کرده اند و در برابر مال دوستان،بر ذم مال .
گاه با اسیران لذایذ حسی سخن داشته اند و زمانی با گرفتاران علایق خیالی و نفسانی_ لذا ممکن است در پاسخ یک سؤال بیانات گوناگونی داشته باشند. در مواردی بر اساس موقعیت معرفتی و سلوکی خود سخن گفته اند که طبعا˝سخنان مقام رضا فرق خواهد داشت. حتی یک نفر در حال سکر چیزی می گوید که در حال صحو انکار می کند. نکته ی دیگر اینکه عرفای دوره های اوّ لیه با اصلاحات رسمی و عناوین اساسی و فن و روش تعریف که بعدها در مراحل مختلف سیر و عرفان پدید آمد آشنایی چندانی نداشتند.همچنین اظهارات افراد بر اساس اینکه در چه مرحله ای از مراحل سیر تکاملی تصوف قرار دارند،در همه ی زمانها مختلف خواهد بود
از ابو محمد جریری پرسیدندتصوف چیست؟ گفت:
«الدخول فی کل خلق سنّی، و الخروج عن کل خلق دنّی.»
اینک نمونه هایی از این تعاریف:
ذوالنون مصری درباره ی صوفیان می گوید :«مردمانی که خدای را بر همه چیز بگزینند و خدای، ایشان را بر همه بگزیند»و جنید می گوید:«تصوف صافی کردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میراندن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرود آمدن بر صفات روحانی و بلند شدن به علوم حقیقی و به کار داشتن آنچه اولی تر است الی الأبدو خیر خواهی به همه ی امت و وفا به جای آوردن بر حقیقت و متابعت پیغمبر کردن در شریعت. » و ابئ السعید ابوالخیر تصوف را عبارت از آن می داندکه :«آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی. » از ابن عطا پرسیدند که ابتد و انتهای تصوف چیست؟ گفت:«ابتدایش معرفت است و انتهایش توحید. » ابو محمد رویم گوید:
«توحید حقیقی(که هدف تصوف است)آن است که فانی شوی در ولای او،از وفای خود و در وفای او از جفای خود ،تا فانی شوی کل به کل. » سهروردی می گوید:«اقوال مشایخ _ قدس الله ارواحهم_در معنی تصوف، افزون آید بر هزار قول، که نوشتن آن دشوار باشد، اما این اختلاف در لفظ باشد و نه در معنی.» و سپس می افزاید که «صوفی آن باشد که دایم سعی کند در تزکیه ی نفس و تصفیه ی دل و تجله ی روح. »
ابن سینا به عنوان یک فیلسوف مشایی، در نمط نهم اثر معروفش «الاشارات والتنبیهات» در مورد عرفان چنین می گوید:
«العرفان مبتدی من تفریق،وترک،ورفض معین فی جمع،هو جمع صفات الحق للذات المریده بالصدق، منته الی الواحد،ثم وقوف». به این معنی که عرفان با جدا سازی ذات از شواغل آغاز شده و با دست افشاندن به ماسوی، ادامه یافته با دست شستن از خویش و سرانجام با فدا و فنا کردن خویش و رسیدن به مقام جمع که جمع صفات حق است برای ذاتی که با صدق ارادت همراه پیش رفته آنگاه با تخلّق به اخلاق ربوبی، رسیدن به حقیقت واحد و سپس با «وقوف» به کمال می رسد. خواجه نصیر طوسی می گوید:«در این مرحله همه اوست و غیر او نیست.... نه واصفی نه موصوفی، نه سالکی نه مسلوکی، نه عارفی نه معروفی و این است مقام وقوف بر آستان حق. »
اینک پس از توجه به نمونه هایی از صدها قول در تعریف تصوف، به نمونه ای از تعاریف مربوط به پس از قرن ششم، که دوران اوج انتظام تعالیم عرفانی است، توجه کنیم: عرفان عبارت است از علم به حضرت حق سبحان از حیث اسماء و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدأ و معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدی که همان ذات احدی حق تعالی است و معرفت طریق سلوک و مجاهده برای رها ساختن نفس از نتگناهای جزئیت و پیوستن به مبدأ خویش و اتصاف وی به نعمت اطلاق و کلیت.
«در میان اشخاص عامی و درس خوانده هر دو، کمتر کسی است که فرق حقیقی ما بین سه لقب، یا سه اصطلاح عابد و زاهد و عارف را، به خوبی و درستی دانسته باشند و آنها را با یکدیگر اشتباه نکند.»
این نمونه ها با هم فرق و فاصله ای دارندکه چنانکه گذشت ناشی از اختلاف حال ومقام گویندگان یا جویندگان این معارف بوده، ونیز مربوط به ادوار مختلف عرفان وسیر تکاملی آن است ما نخست به تعریف وتحدید عرفان پرداخته، آن گاه بر اساس اصول ومشخصات شناخته شده ی عرفان،سیر تکاملی آن را در فصل دیگر دنبال خواهیم کرد در تعریف وتشخیص عرفان، باید به دو جنبه توجه داشته باشیم :
یکی مذهب واعمال مذهبی ودیگر فلسفه ومکاتب فکری. به این معنی که عرفا رابه لحاظی از عابدان وزاهدان دینی تشخیص دهیم واز جهت دیگر آنان را از گروه های مختلف فکری جدا سازیم.اینک این دو موضوع را به اختصار مورد بحث وبررسی قرار می دهیم:
در لزوم توجه به عرفان و زهد و عبادت، یا عارف و زاهد و عابد، مرحوم جلال الدین همایی می گوید: به همین دلیل که عرفا در ظاهر امر با عابدان و زاهدان شباهتی دارند، از دیرباز تشخیص و تمییز آنها ازهمدیگر لازم به نظر می رسیده است. ابو نصر سرِِِِِّاج طوسی (فوت378 هـ) از یحیی بن معاذ نقل می کند که: «الزهد سیار و العارف طیار»
سهروردی(متوفی 632هـ) در عوارف المعارف، تصوف را با زهد و فقر، فرق نهاده، نسبت عموم و خصوص مطلق را میان آن دو، بیان کرده می گوید:
تصوف نه فرق است و نه زهد، بلکه اسمی است جامع معانی فقر و معانی زهد، بسا صفات و خصایصی دیگر که مرد بدون آنها صوفی نباشد، اگر چه زاهد یا فقیر بود. »
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
مراحل الگوی دریافت مفهوم
این الگو شامل سه گام می باشد.
گام اول عرضه ی مطالب و شناسایی مفهوم
گام دوم آزمون دستیابی به مفهوم
گام سوم تحلیل راهبردهای تفکر
علت اصلی انتخاب الگوی دریافت مفهوم
این الگو اساس الگوی تفکر استقرایی می باشد چرا که مستلزم تصمیم دانش آموزان است ، به کودکان کمک می کند که تجزیه و تحلیل و نحوه روی دانش آموزان به اطلاعات را فرا بگیرند.
این الگو عمق فهم دانش آموزان و دانش را تعیین می کند در این الگو نقش معلم آغازگر و کنترل کننده جریان تفکر است.
چون در این الگو از دانش آموز می خواهیم مثال هایی را که نمونه نامیده می شود و شامل ویژگی هایی از آن مفهوم است را با مثال های دیگر که شامل آن نمودها نیست مقایسه کند لذا از این طریق نمودهای مورد نظر که در ذهن فرد دیگر وجود دارد کشف می نمائیم و همه ی بچه ها در جریان تدریس قرار خواهند گرفت.
اهداف الگوی دریافت مفهوم
1- تقویت مکالمه آزاد برای همه دانش آموزان
2- تحلیل تفکر برای آسان یاد گرفتن
3- فرصت تحلیل جریان تفکر و کمک به رشد شیوه های مؤثر آن
در حین تدریس این درس به تقویت هوش های پنج گانه خواهیم پرداخت.
انواع هوش ها
چگونگی تقویت هوش های مختلف
زبانی – کلامی
بیان جملات مناسب در رابطه با امام سجاد (2)
حرکتی – جسمانی
انجام کاردستی ، ساخت جانماز و سجاده ، چارت اسامی ائمه
موسیقیایی
خواندن شعر کتاب به صورت گروهی – انجام مسابقات
درون فردی
انجام کاردستی – فعالیت های بچه ها
برون فردی
انجام مسابقات به صورت بازی های گروهی
طبیعت گرا
یادآوری مراسم محرم و هیأت های عزاداری – سخنرانی امام سجاد
هدف کلی : آشنایی دانش آموزان با امام چهارم (امام سجاد)
اهداف جزئی : تحلیل آموزشی
1- آشنایی با القاب امام چهار شیعیان
2- آشنایی با معنای لقب های آن امام بزرگ
3- آشنایی با کتاب صحیفه سجادیه
4- آشنایی دانش آموزان با نام پدر و مادر امام سجاد
5- دانش آموز با معنی و هم خانواده بعضی از کلمات آشنا شوند.
هدف های رفتاری ( عملکردی )
1- دانش آموزان پس از پایان درس باید بتوانند.
2- دانش آموزان نام پدر و مادر امام سجاد را بگویند.
3- دانش آموزان بتوانند معنای سجاد را توضیح دهند.
4- لقب های آن امام را بگویند.
5- دانش آموزان علت نام گذاری این القاب را برای آن امام توضیح دهند.
6- دانش آموزان بتوانند به چند مورد از خصوصیات امام سجاد اشاره کنند.
7- دانش آموزان سال به دنیا آمدن این امام را بدانند.
8- دانش آموزان بدانند امام چهارم در چند سالگی به شهادت رسیدند.
9- دانش آموزان با دقت و کنجکاوی در درس کلماتی از قبیل مشک و سقا را معنی کنند.
10- دانش آموزان نام شهری را که امام سجاد (ع) در آنجا به دنیا آمدند بیان کنند.
11- دانش آموزان درباره کتاب صحیفه سجادیه توضیح دهند.
12- قسمتی از نقاشی شعر را ترسیم کنند.
روش تدریس :
روش دریافت مفهوم : به بحث گروهی – پرسش و پاسخ – سخنرانی – قصه گویی
وسایل آموزشی :
کتاب هدیه های آسمانی – کتاب کار – کتاب صحیفه سجادیه کاغذ رنگی – چسب تصویر از دو پرنده یا فرشته – کارت هایی که روی آنها اسامی امامان نوشته شده باشد. جانماز و مهر – گلبرگ رنگی برای تعیین گروه ها – سوزن ته گرد – تصویری از امام سجاد (ع) و کتاب صحیفه سجادیه – کارت های کاغذی
قبل از شروع
معلم پس از وارد شدن به کلاس و سلام و احوالپرسی از دانش آموزان و کنترل وضعیت روانی ، جسمی و ظاهری دانش آموزان اگر روز قبل غایب وجود داشته است علت غیبت را جویا می شود سپس با توجه به اینکه دانش آموزان تاکنون نام سه تن از امامان را آموخته اند. از دانش آموزان می پرسیم که نام امامانی را که تاکنون فرا گرفته اید به ترتیب نام ببرید وقتی آنها به نام امام علی (ع) و امام حسین (ع) و امام حسین (ع) به عنوان سومین امام اشاره کردند ما نیز از فرصت استافده نموده و با توجه به اینکه هنگام تدریس این دروس در ماه محرم قرار داریم و بچه ها در حال و هوای این ماه هستند به این مطلب اشاره می کنیم که برای شرکت در مراسم عزاداری این امام باید از بزرگترها اجازه گرفت سپس از دانش آموزان سؤال می کنیم ( یاد آوری دروس قبل )
بچه ها سجاده هایشان را پهن می کنند. نماز می خوانند و اسامی امامان را یکی یکی بیان می کنند.
ارزشیابی اولیه
الف – امام حسین در کجا به شهادت رسیدند ؟
ب- امام حسین برای چه شهید شدند؟
ج- یاران امام حسین (ع) چند نفر بودند ؟
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
صائب تبریزی
میرزا محمد علی، متخلص به صائب، از معروفترین شاعران عهد صفویه است. تاریخ تولدش معلوم نیست، و محل تولد او را بعضی در تبریز و بسیاری در اصفهان دانستهاند؛ اما خاندان او مسلماً تبریزی بودهاند.
پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود یا پدرش به دستور شاه عباس اول صفوی با جمعی از تجار و مردم ثروتمند و متشخص از تبریز کوچ کرد و در محله عباس آباد اصفهان ساکن شد. عموی صائب، شمس الدین تبریزی شیرین قلم، مشهور به شمس ثانی، از استادان خط بود.
صائب در سال 1034 هـ . ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و کابل رفت. حکمران کابل، خواجه احسن الله مشهور به ظفرخان، که خود شاعر و ادیب بود، مقدم صائب را گرامی داشت. ظفرخان پس از مدتی به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دکن شد و صائب را نیز با خود همراه بود. شاه جهان، صائب را مورد عنایت قرار داد و به او لقب مستعدخان داد
(برخی بر این باورند که این لقب را درویشی به او داده است).
در سال 1039 هـ.ق که صائب و ظفرخان در رکاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسید که پدر صائب از ایران به اکبرآباد هندوستان آمده است و میخواهد او را با خود به ایران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه ابوالحسن تربتی اجازه بازگشت خواست، اما حصول این رخصت تا دو سال طول کشید. در سال 1042 هـ.ق، که حکومت کشمیر به ظفرخان (به نیابت از پدرش) واگذار شد، صائب نیز به آن جا رفت، و از آن جا هم به اتفاق پدر عازم ایران شد. پس از بازگشت به ایران، در اصفهان اقامت گزید و فقط گاهی به شهرهایی از قبیل قزوین، اردبیل، تبریز و یزد سفر کرد. صائب در ایران شهرت فراوان یافت و شاه عباس دوم صفوی او را به لقب ملک الشعرایی مفتخر ساخت.
وفات صائب در اصفهان اتفاق افتاد. سن او به هنگام وفات از 65 تا 71 گفتهاند. آرامگاه او در اصفهان و در محلی است که در زمان حیاتش معروف به تکیه میرزا صائب بود. تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بیست هزار و سیصد هزار بیت و بالاتر نیز گفتهاند.
دیوان او مکرر در ایران و هندوستان چاپ شده است. صائب خط را خوش مینوشت و به ترکی نیز شعر میسرود.
پس از قرن پنجم هجری، زبان شعر فارسی به همت شاعران عارفی نظیر، سنایی، نظامی، مولانا، سعدی و حافظ در سبکی ویژه که بعدها سبک عراقی نامیدندش، استحاله شد. پیش از ظهور این بزرگان، شعر فارسی مبتنی بر دریافتهای حسی و بدوی از هستی بود.
حماسه و قصیده غالبترین انواع ادبی و در مرحلهای پس از این دو، غزل عرصه بیان احساسات و عواطف شاعران موسوم به سبک خراسانی محسوب میشد.
سبک خراسانی بر عناصری چون فخامت زبان و تصاویر شفاف و محسوس همراه با حس عاطفی غلیظ بنیاد گرفته بود.
جهان بینی اکثر شاعران این دوره (به استثنای یکی دو تن) بیش از آن که افلاکی و حقیقی باشد، مجازی و دنیوی بود. شعر فارسی با گذر از سبک خراسانی و حضور و ظهور خلاق شاعرانی عارف در آن، زیبایی سرشار و متعالی و ظریفی عظیم و غنی و وجوهی چندگانه پیدا کرد و اندیشه عرفانی غالبترین صبغه درونی آن شد.
هر کدام از بزرگان این سبک همچون قلههای تسخیر ناپذیری شدند که با گذشت سالیان دراز، هنوز سایه سنگینشان بر شعر و ادب فارسی گسترده است.
در این سبک، برخلاف جهان حسی و ملموس سبک خراسانی، شعر پای در وادی مفاهیم انتزاعی گذاشت. به گونهای که شاعران بزرگ، متفکران بزرگی نیز بودند.
در همین دوران بود که غزل فارسی با دستکار بزرگانی چون خافظ و سعدی به اوج حقیقی خویش نزدیک شد.
پس از قرن هشتم هجری اغلب شاعران، جز حفظ سنت و حرکت در حد و حدود و حاشیه آثار گذشتگان گامی فراپیش ننهادند. از قرن نهم به بعد، گروهی از شاعران ـ در جستجوی راهی تازه ـ کوشیدند تا شعر خود را از تقلید و تکرار رهایی بخشند.
کوششهای این گروه در بیان صمیمانه و صادقانه حس و حال درونی و زبانی سهل و ساده و دور از تکلف و مناظره عاشق و معشوق خلاصه شد.
از شاعران این گروه که در تذکرهها با عنوان شاعران «وقوعی» و یا مکتب وقوع نام برده میشوند، کسانی همچون بابافغانی، وحشی بافقی، اهلی و هلالی از بقیه معروفند.
آثار شاعران مکتب وقوع اگر چه در کنار آثار دیگر سبکها اهمیتی درخور پیدا نکرد، اما همچون پل ارتباطی بین سبک عراقی و سبک هندی زمینهای برای پیدایش «طرز نو» بود. مرور این دو بیت از وقوعی تبریزی (از شاعران سبک وقوع) خالی از فایده نیست:
زینسان که عشق در دلم امروز خانه ساخت
میبایدم به درد دل جاودانه ساخت
چون مرغ زخم خورده برون شد ز سینه دل
آن بال و پر شکسته کجا آشیانه ساخت؟
از آغاز قرن دهم هجری تا میانه قرن دوازدهم هجری، شعر فارسی رنگ و بویی دیگر به خود گرفت و شاعران معیارهای زیبا شناختی جدیدی را مبنای آفرینش آثار خود کردند و به کسب تجربههایی تازه پرداختند که بعدها این «طرز نو» به سبک هندی معروف شد.
از مهمترین علل نامگذاری این شیوه به سبک هندی، مهاجرت بسیاری از این شاعران به سرزمین اسرار آمیز هند بود. محققان دلایل بسیاری بر علت مهاجرت شاعران ایرانی به هند، ذکر کردهاند؛ از جمله استاد گلچین معانی مهمترین این عوامل را در «خروج شاه اسماعیل اول، سختگیریهای شاه تهماسب، فتور ارباب مناصب در زمان شاه اسماعیل دوم، قتل عام شاهزادگان که مروج و مربی شاعران بودند، فتنههای پیاپی ازبکان، ... دعوت شاهان هند از ایشان، همراهی