لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
هوشنگ مرادی کرمانی
هوشنگ مرادی کرمانی
/
هوشنگ مرادی کرمانی
تولد
۱۶شهریور۱۳۲۳سیرچ،(از توابع کرمان)
زمینه فعالیت
نویسنده،داستاننویس
فیلمنامه نویس
هوشنگ مرادی کرمانی ، زاده ۱۶ شهریور ماه سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان نویسنده معاصر ایرانی است. شهرت او بابت کتابهایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشتهاست.
زندگی
تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش (روستای سیرچ واقع در بخش شهداد) آغاز کرد و دوره متوسطه را در کرمان و تحصیلات عالی را در تهران طی کرد و در رشته زبان انگلیسی موفق به اخذ مدرک لیسانس شد. از سال ۱۳۳۹ در کرمان و همکاری با رادیو محلی کرمان نویسندگی را آغاز کرد، و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتی اش را گسترش داد. اولین داستان وی به نام " کوچه ما خوشبختهاً در مجله خوشه منتشر شد که حال و هوای طنز آلود داشت.هوشنگ مرادی کرمانی را بهترین نویسنده کودکان و نوجوانان تاریخ جهان می نامند. در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ اولین کتاب داستان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیدهای هستم» به چاپ میرسد. در سال ۱۳۵۳ داستان «قصههای مجید» را خلق میکند که انعکاس زندگی حقیقی وی بود که همراه با «بیبی» پیر زن مهربان ،زندگی میکند. همین قصهها ، جایزه مخصوص «کتاب برگزیده سال۱۳۶۴» را نصیب وی ساخت.اما اولین جایزه نویسندگی اش به خاطر «بچههای قالیبافخانه» بود که در سال ۱۳۵۹ جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ را به او اختصاص داد. این داستان سرگذشت کودکانی را بیان میکند که به خاطر وضع نابسامان زندگی خانواده مجبور بودند در سنین کودکی به قالیبافخانهها بروند و در بدترین شرایط به کار بپردازند.درمورد نوشتن این داستان میگوید:«برای نوشتن این داستان ماهها به کرمان رفتم و در کنار بافندگان قالی نشستم تا احساس آنها را به خوبی درک کنم».درک و لمس آنچه که مینویسد از خصوصیات نویسندگی کرمانی است ،که در تمام داستانهای او میتوان احساس کرد.می توان گفت مرادی با تمام وجود مینویسد. برای جلد دوم «قصههای مجید» در سال ۱۳۶۰، لوح تقدیرشورای کتاب کودک را دریافت میکند و آثار او به زبانهای هندی، عربی، انگلیسی، آلمانی، اسپانیایی، هلندی و فرانسوی ترجمه میشود. اما اولین اثری که از او به زبان انگلیسی ترجمه شده بود داستان «سماور» از «قصههای مجید» بود که برای یونیسف فرستاده شد.
آثار
داستان
معصومه
من غزال ترسیدهای هستم
قصههای مجید
بچههای قالی بافخانه
نخل
چکمه
داستان آن خمره
مشت برپوست
تنور
پلو خورش
مهمان مامان
مربای شرین
لبخند انار (مجموعه داستان)
مثل ماه شب چهارده
نه ترو نه خشک
شما که غریبه نیستید (خاطرات)
ناز بالش
فیلمنامه
کاکی
تیک تاک
کیسه برنج
نمایشنامهها
کبوتر توی کوزه
پهلوان و جراح
ماموریت (تلویزیونی)
اقتباس سینمایی
داستان صنوبر(بیگانه) ، محصول افغانستان
قصههای مجید (چهارده داستان) یازده فیلم تلوزیونی و سه فیلم سینمایی ، کارگردان کیومرث پوراحمد
خمره (فیلم) کارگردان: ابراهیم فروزش
چکمه (فیلم) کارگردا ن: محمد علی طالبی
مهمان مامان (فیلم) کارگردا ن : داریوش مهرجویی
تنور (فیلم) کارگردان : محمد علی طالبی
مثل ماه شب چهارده ، ۱۱ قسمت سریال تلویزیونی ، یک فیلم سینمایی(کارگردان: محمد علی طالبی)
جوایز و افتخارات
جایزه جهانی اندرسن - سال ۱۹۸۶ میلادی
جایزه ویژه هیات داوران جایزه هانس کریستین آندرسن- سال ۱۹۹۲ میلادی
جایزه کتاب سال ۱۹۹۴ کودکان و نوجوانان اتریش
سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه در دوازدهمین جشنواره فیلم فجر (بهمن ۱۳۷۲)
جایزه مهرگان ادب
عنوان نویسنده برگزیده کشور کاستاریکا
جایزه خوزه مارتینی (نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین) - سال ۱۹۹۵ میلادی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
هوشنگ مرادی کرمانی
هوشنگ مرادی کرمانی
/
هوشنگ مرادی کرمانی
تولد
۱۶شهریور۱۳۲۳سیرچ،(از توابع کرمان)
زمینه فعالیت
نویسنده،داستاننویس
فیلمنامه نویس
هوشنگ مرادی کرمانی ، زاده ۱۶ شهریور ماه سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان نویسنده معاصر ایرانی است. شهرت او بابت کتابهایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشتهاست.
زندگی
تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش (روستای سیرچ واقع در بخش شهداد) آغاز کرد و دوره متوسطه را در کرمان و تحصیلات عالی را در تهران طی کرد و در رشته زبان انگلیسی موفق به اخذ مدرک لیسانس شد. از سال ۱۳۳۹ در کرمان و همکاری با رادیو محلی کرمان نویسندگی را آغاز کرد، و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتی اش را گسترش داد. اولین داستان وی به نام " کوچه ما خوشبختهاً در مجله خوشه منتشر شد که حال و هوای طنز آلود داشت.هوشنگ مرادی کرمانی را بهترین نویسنده کودکان و نوجوانان تاریخ جهان می نامند. در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ اولین کتاب داستان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیدهای هستم» به چاپ میرسد. در سال ۱۳۵۳ داستان «قصههای مجید» را خلق میکند که انعکاس زندگی حقیقی وی بود که همراه با «بیبی» پیر زن مهربان ،زندگی میکند. همین قصهها ، جایزه مخصوص «کتاب برگزیده سال۱۳۶۴» را نصیب وی ساخت.اما اولین جایزه نویسندگی اش به خاطر «بچههای قالیبافخانه» بود که در سال ۱۳۵۹ جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ را به او اختصاص داد. این داستان سرگذشت کودکانی را بیان میکند که به خاطر وضع نابسامان زندگی خانواده مجبور بودند در سنین کودکی به قالیبافخانهها بروند و در بدترین شرایط به کار بپردازند.درمورد نوشتن این داستان میگوید:«برای نوشتن این داستان ماهها به کرمان رفتم و در کنار بافندگان قالی نشستم تا احساس آنها را به خوبی درک کنم».درک و لمس آنچه که مینویسد از خصوصیات نویسندگی کرمانی است ،که در تمام داستانهای او میتوان احساس کرد.می توان گفت مرادی با تمام وجود مینویسد. برای جلد دوم «قصههای مجید» در سال ۱۳۶۰، لوح تقدیرشورای کتاب کودک را دریافت میکند و آثار او به زبانهای هندی، عربی، انگلیسی، آلمانی، اسپانیایی، هلندی و فرانسوی ترجمه میشود. اما اولین اثری که از او به زبان انگلیسی ترجمه شده بود داستان «سماور» از «قصههای مجید» بود که برای یونیسف فرستاده شد.
آثار
داستان
معصومه
من غزال ترسیدهای هستم
قصههای مجید
بچههای قالی بافخانه
نخل
چکمه
داستان آن خمره
مشت برپوست
تنور
پلو خورش
مهمان مامان
مربای شرین
لبخند انار (مجموعه داستان)
مثل ماه شب چهارده
نه ترو نه خشک
شما که غریبه نیستید (خاطرات)
ناز بالش
فیلمنامه
کاکی
تیک تاک
کیسه برنج
نمایشنامهها
کبوتر توی کوزه
پهلوان و جراح
ماموریت (تلویزیونی)
اقتباس سینمایی
داستان صنوبر(بیگانه) ، محصول افغانستان
قصههای مجید (چهارده داستان) یازده فیلم تلوزیونی و سه فیلم سینمایی ، کارگردان کیومرث پوراحمد
خمره (فیلم) کارگردان: ابراهیم فروزش
چکمه (فیلم) کارگردا ن: محمد علی طالبی
مهمان مامان (فیلم) کارگردا ن : داریوش مهرجویی
تنور (فیلم) کارگردان : محمد علی طالبی
مثل ماه شب چهارده ، ۱۱ قسمت سریال تلویزیونی ، یک فیلم سینمایی(کارگردان: محمد علی طالبی)
جوایز و افتخارات
جایزه جهانی اندرسن - سال ۱۹۸۶ میلادی
جایزه ویژه هیات داوران جایزه هانس کریستین آندرسن- سال ۱۹۹۲ میلادی
جایزه کتاب سال ۱۹۹۴ کودکان و نوجوانان اتریش
سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه در دوازدهمین جشنواره فیلم فجر (بهمن ۱۳۷۲)
جایزه مهرگان ادب
عنوان نویسنده برگزیده کشور کاستاریکا
جایزه خوزه مارتینی (نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین) - سال ۱۹۹۵ میلادی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
چکیده: میرزا رضای کرمانی که اولین قتل سیاسی در تاریخ معاصر ایران را رقم زد، ناصرالدینشاه را درخت کهنه پوسیدهای میدانست که در زیر آن انواع جانوران موذی جمع شده اند و با این انگیزه به سوی ناصرالدین شاه آتش گشود.وقتی واقعه تحریم تنباکو و شکستن قلیانها پیش آمد ، میرزا رضا که در خانهها نفوذ فراوان داشت ، بسیاری از زنان بزرگان را تهییج به مقاومت کرده بود ، و بسیاری از قلیانها در خانهها به تحریک و اشاره او شکسته شده بود.گفته میشود وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند:محب آل محمد غلام هشت و چهارفدای مردم ایران رضای شاه شکار!
روز واقعه روز جمعه 17 ذی القعده 1313 ق . مطابق با 19 آوریل 1896 میلادی ، حرم حضرت عبدالعظیم (ع) یکی از زیارتگاههای شیعیان ، واقع در چند کیلومتری جنوب تهران از ازدحام جمعیت زیارت کننده موج میزند . آوای نیایشهای مذهبی از گوشه و کنار بلند است و زائرین در فضایی آکنده از بوی عطر و گلاب و عود مشغول عبادتند . صدای زیارتنامه خوانها و روضهخوانها و صلوات و اوراد مذهبی مردم در هم آمیخته است . چند لحظه بعد صداهایی قویتر ، خبر ورود شاه ذوالقرنین را به حرم اعلام میکنند . فراشان دولتی با نگاههایی که ویژه این گونه افراد است ، مردم را زیر نظر میگیرند . شاه با هیبت و شوکت ویژه پادشاهان وارد حرم میشود و به زیارت میپردازد . همهمههای مردم رنگ و بوی سیاسی میگیرد و از حالت عبادی خارج میشود . شاه چند دور به گرد مزار میگردد و مردم همه به او خیرهاند .میرزا محمدخان امین خاقان پیشخدمت شاه میگوید:"وقت ظهر شاه و صدراعظم وارد صحن حضرت عبدالعظیم شدند حاکم آنجا و خدام خواستند به قرق و بیرون کردن مردم بپردازند چنانکه در این موقع همیشه رسم بود. شاه نگذاشت و گفت هیچکس را منع از ورود نکنید امروز میخواهم مثل سایر مردم به زیارت رفته باشم. شاه قصد زیارت کرد. صدراعظم گفت خوب است قبل از زیارت بروید باغ ناهار بخورید بعد زیارت بیآئید شاه گفت خیر چون وضو دارم اول میروم زیارت ناهار یکساعت بعدازظهر هم باشد نقلی ندارد. شاه وارد بقعه شد طوافی کرده طرف پائین پا ایستاده قالیچه و جانماز خواست صدراعظم برای آوردن قالیچه چند قدمی دور شد شاه عینک زده بطرف زنها نگاه میکرد از طرف چپ شاه از میان دو نفر زن که ایستاده بودند شخصی دست از زیر عبا در آورده کاغذ بزرگی بعنوان عریضه بطرف شاه دراز کرد تقریبا یک شبر به شاه مانده صدای پیشتاب شش لوله از زیر کاغذ عریضه بلند شد همین قدر شاه مجال کرد که گفت "حاجی حسنعلی خان مرا بگیر" حاج حسینعلی خان و یکی دو نفر دیگر از پیشخدمتان که نزدیک بودیم شاه را گرفتیم پنج یا شش قدم با پای خود آمده بعد بیحس شد. شاه را بردیم در اطاق معروف بمقبره ولیعهدی که خیلی نزدیک به آنجا بود. آنجا هم پس از به زمین خوابانیدن شاه، شاه آه بلندی کشیده دیگر نفس نکشید. صدراعظم بعد از آنکه از گرفتن و محفوظ داشتن قاتل آسوده شد آمد پیش شاه و خیلی سفارش کرد که کسی نگوید شاه کشته شده بگویند تیر بپایش خورده و ضعف کرده است و امر کرد کالسکه شاهرا بقدری که ممکن بود نزدیک آوردند و شاهرا با تمام لباس و رسمیت چنانکه آمده بودند و عینک هم بچشمش زدند روی صندلی نشاندند."قلب شاه در خون میطپد و اندام مرد ضارب زیر مشت و لگدهای مردم و فراشان دولتی در حال خرد شدن است . ساعتی بعد ، شاه مرده سوار بر کالسکه ، با تشریفات مخصوص شاهان زنده در حال عبور از خیابان اصلی زیارتگاه است . او در حالی که عینکی به چشم دارد و دستکشهای سفیدی در دست ، برای مردم دست تکان میدهد و به فاصله چند متر پشت سر او ، کالسکهای به تاخت میآید که شاه شکار با گردنی افراشته ، که به قولی مستعد بریدن است ، در آن نشسته و خونسرد و آرام اطرافش را نگاه میکند .زندگینامه او میرزا محمدرضای کرمانی فرزند ملاحسین عقدایی معروف به ملاحسین پدر است که در کرمان زاده شد . پدرش ملاحسین در زمان حکومت طولانی محمد اسماعیل خان وکیلالملک در کرمان ، به دلیل ظلم و ستمی که بر او رفته بود ، مهاجرت کرد و به یزد رفت . در ناحیه عقدای یزد ملکی خرید و به کار کشاورزی پرداخت . ملاحسین چندی پسرش محمدرضا را به مدرسه فرستاد و پس از آن برای دادخواهی به تهران آمد و در مدرسه ملا عبدالله منزل کرد و در همان جا نیز درگذشت .میرزا محمدرضا به هنگام تحصیل و طلبگی در یزد ، روضهخوانی و پامنبری خوانی هم میکرد . از یزد به تهران آمد و به دست فروشی و سمساری پرداخت . در این شغل موفقیتهایی به دست آورد و کم کم نزد تجار تهرانی اعتباری کسب کرد . از حاج ملاحسن ناظم التجار ، بازرگان معروف تهرانی ، شال ترمه به امانت میگرفت و در خانههای اعیان و شاهزادگان پایتختنشین به فروش میرساند . شاید همین رفت و آمد به خانه رجال و اعیان شهر باعث شد که بعدها به عالم سیاست روی آورد . ورود به مجالس اعیان ، البته آداب خاص و بردباری لازم دارد که یک نفر ولایتی باید خیلی چشم و گوش خود را باز کند و متوجه حرفهای اهل مجلس باشد ، تا بتواند از کسب خود بهره ببرد ، والا کارش نمیگیرد . همین توجه ، برای میرزا رضا مکتبی شده و او را تا حدی به اوضاع و احوال دوره با اطلاع ، و تجسس زندگی او را نخود همه آش نموده بود ، چنان که گذشته از مجلس اعیان ، مجلس عمومی یا نیمه عمومی که در شهر اتفاق میافتاد این شخص با بقچه کالای خود که بهترین جواز ورود او به مجلس بود حاضر میشد . او با ورود به خانه اهل دربار برای فروش کالا ، نفوذ کلمهای در بین زنان که عمده مشتریان او بودند کسب کرد و بعدها در مقدمات شورش تنباکو از این نفوذ کلمه به