لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 67
عنوان : انواع مکتب ها و نظریه های هنری
نئوکلاسیسم :
این سبک در تقابل با ابتذال و انحطاط روکوکو و بهمراه کشف دو شهر پمپی و هرکولانیوم و بر اساس اصول زیبا شناختی پوسن و رافائل و به مرکزیت فرانسه ، با تأکید بر سادگی صور و پیراستگی معنوی و خردگرایی ، مطرح گردید.
هنرمندان برجسته: بنجامین وست ، ژاک لویی داوید، دومینیگ انگر، آنلویی ژیروده ، پرودن ، رینیو، آنتونیو کانووا.
ناتورالیسم (طبیعت گرایی) :
به معنای بازنمایی جهان عینی و مادی ، با احساس گرایی و خوشایند گری و با محوریت طبیعت است.
هنرمندان برجسته : ایوان شیشکین از مطرح ترین هنرمندان این سبک است.
پوریسم (ناب گرایی):
جنبشی منشعب شده از کوبیسم، با هدف بیان همه جانبه و کلی مضامین و تأکید بر وضوح و عینیت در بازنمایی ، با وفاداری به اصول جهان شناختی شکل و فرم.
هنرمندان برجسته: لوکوبوزیه ، اوزنفان.
کوبیسم (حجم گری) :
مکتبی است که در آن ، نمایش توام زوایای دید مختلف (فضا سازی همزمانی) برای بیان کلیت مضامین وجود دارد. در صورت چنین عملکردی ، ساختار واقعی شکل شکسته شده و اشکالی انتزاعی به وجود می آیند.پیروان این مکتب با استفاده از قوانین فیزیک کوانتومیک ، سعی در القای عامل زمان دارند. پابلوپیکاسو و ژرژ براک ، سردمداران این مکتب هستند.
هنرمندان برجسته : ژرژ براک ،پابلو پیکاسو ، فرنان لژه ،خوان گری ، روبرت دلونه ، ژاک لیپ شیتس ، کنستانتین برانکوزی ، زادکین ، آرکی پنکو ، دوش ویلون.
کوبیسم به سه مرحله سزانی ، تحلیلی و تر کیبی تقسیم می گردد.
کنستراکتیویسم (ساخت گرایی) :
این جنبش در روسیه توسط ولادیمیر تاتلین، بر مبنای هنر پیکاسو و کولاژهای کوبیسمی ایجاد گردید. هنرمندان این سبک با تأکید بر ساختار شکل و فرم ، بیان مکانیت و زمانیت فضا ، تداوم و استمرار فضای درونی با پیرامون ، درصدد ایجاد آثار هنری ، بر مبنای اصول و فنون مدرن مهندسی هستند.
هنرمندان برجسته: ولادیمیر تاتلین ، نائوم گابو ، آنتوان پوسنر ، الکساندر رودچنکو.
کنتراپستو (ایستایی تقابلی):
حالت ایستادن انسان به نحوی که بخش های مختلف بدن نسبت به هم ، کشش معکوس داشته باشند. در این وضع ، بالاتنه و پاها روی یک محور ، در خلاف جهت یکدیگرند می پیچند و در نتیجه بدن بر یک پا تکیه می کند و در کمر اندکی انحنا ایجاد می شود. اسلوب ایستایی تقابلی در سده پنجم ق.م ، در یونان ابداع شد.
امپرسیونیسم :
این جنبش، اولّین جنبش فراگیر در هنر نوین بشمار می آید و در فرانسه توسط ادواردمانه و کلودمونه ایجاد گردید ، نام این جنبش از تابلوی «امپرسیون ، طلوع آفتاب» کلود مونه اقتباس شده است. بررسی نور و رنگ وکیفیات طبیعی آن و ایجاد یک دیدگاه علمی در هنر، از مسایل مطرح در این مکتب هستند. هنرمندان امپرسیونیست از ارائه اشکال با خطوط واضح محیطی سرباز زدند، آنها به نور با نگاهی علمی می نگریسته به مثلاً بجای قراردادن رنگ سبز ، رنگ های زرد و آبی را در کنار یکدیگر قرار می دادند. استفاده از تضاد رنگ های مکمل و حذف رنگ های سیاه و خاکستری از پرده ، از اصولی است که دراین مکتب مورد توجه قرار می گیرند.
از هنرمندان برجسته : دوارد مانه ، کلودمونه ، آنود سیسیلی ، آگوست رنوار،کامی پیسارو ، ژرژ سورا ، ادگاردگا ، پل سینیاک و اگوست رودن.
پست امپرسیونیسم :
جنبشی منشعب شده از امپرسیونیسم توسط پل سزان. مضامین و موضوعات در این مکتب به صورت صور ناب هندسی و احجام افلاطونی نمایش داده می شوند. هنرمندان پست امپرسیونیست، در آثار خود از ذرات بنیادین شکل و فرم استفاده می کردند ، با چنین عملکردی آثار ایجاد شده فاقد عمق و ژرف نمایی بودند، به همین جهت سزان برای نمایش عمق ، از تضاد رنگ های سرد و گرم (مدولاسیون رنگی) استفاده می کرد. استحکام در ساختار ترکیب بندی، صراحت شکل و فرم ، تأکید بر بیان درونی به مدد رنگ و شکل از ویژگیهای این جنبش هنری است.
هنرمندان برجسته : پل سزان ، ونسان ونگوگ ، پل گوگن.
فوویسم :
فوویسم به معنی بهره گیری جسورانه و نا متعارف از رنگ است که در قرن بیستم در فرانسه ، توسط هنری ماتیس ، مانگن و مارکه ایجاد شد . هنرمندان این سبک با تلفیق اصول امپرسیونیسم و سمبولیسم و طراحی دقیق و با استفاده از رنگ های کریه ، پرشور ، غیر واقعی و نامتعارف و با هویتی کانستراکتیو ، آثار خود را می آفریدند.در صورتی که این رنگ های غیر منطقی از نقاشیهای این سبک حذف شود و رنگ های منطقی جایگزین آن گردد، نقاشی ناتورالیسم یا رئالیسم ایجاد می شود.
هنرمندان برجسته: هنری ماتیس ، آندره درن ، ولامینگ ، ژرژروئو ، مانگن ، مارکه .
نئو امپرسیونیسم :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 133
مقدمه
اهمیت موضوع
تحولات گوناگون در تاریخ هر مرز و بومی جدای از همه عوامل درونی و بیرونی اش یک واقعیت غیر قابل انکار بوده است. عرصه های گوناگون اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و ... شاهد این دگرگونی با درجات مختلف بوده اند.
یک روز در جامعه ای ورود صنعت و ماشین منشا این تحولات بوده و روزگاری شرایط خاص منطقه ای چنین نقشی را ایفا کره است. شهرها و روستاهای مختلف سرزمین عزیزمان ایران، سرد و گرم بسیار چشیده اند و تغییرات بسیاری را تجربه کرده اند. با پیشرفت علم، فن آوری ارتباطات و ... روز به روز تحولات، گسترده تر شده اند و آثار آنها گریز ناپذیر تر نموده اند. چنین تحولات، علتها، چگونگی و تبعات آن بخشی است که شاید راهکارهای مناسبی برای دستیابی به یک هدف مشخص در هر زمینه فعالیتی باشد.
ساختار معماری هر منطقه ای هم روند فوق الذکر را داشته است و کما بیش تحولات و دگرگونی هایش منطبق بر مدعای اخیر است. با یک نگاه گذرا اما پر دقت می توان دریافت که بافتهای شهری و اجتماعی شهرهای ایران و به خصوص منطقه فوق ، دستخوش بسیاری از اتفاقات به طور خواسته و یا ناخواسته و مثبت یا منفی گشته اند. سنت، مردم، اعتقادات، اقلیم، امکانات و ... در طول دورانهای مختلف گذشته چهره یک شهر یکدست، متمرکز را تصویر کرده است. که در سایه تمامی همان عوامل بر شمرده شده پاسخگوی تمام جوانب یا لااقل بخش عمده ای از نیازهای زمان خود بوده است.
به عنوان مثال سلسله مراتب دسترسی بر اساس مرکزیت اماکن عمومی مثل بازار،مسجد جامع، حسینیه ها و حمام و ... شکل گرفته بود و در نهایت به کوچه ها و در بندها و هشتی و حیاط و اتاقها منتهی می شد، راهکاری بود برای پاسخگویی به تمامی نیازهای فوق.
اقلیم سرد بواسطه سازوکارهای اندیشیده شده توسط معماران و استفاده از مصالح بوم آور، رام گشته بود. مسائل اعتقادی و فرهنگی نیز چه در مقیاس بزرگ شهری (مساجد و ...) و چه در مقیاس مسکن شخصی (اندرونی و بیرونی و ...) به شکل مطلوبی پاسخ داده شده بود برای هر پرسش، پاسخ برازنده تراشیده شده بود در هر زمان برای هر سوالی، جوابی در خور (یا لا اقل قابل قبول) اندیشیده می شد که خود پیوستگی دورانها و تحولات آن مورد را رقم می زد. این راهکارها و تفکرات پاسخگو را شاید بتوان در زمره پیشرو ترین های آن دوران قلمداد کرد. اما بنا به دلائل مختلف (انقلاب صنعتی و پس از آن عدم کفایت حکام زمان و ...) دوران شکوفایی در تمام عرصه ها به نوعی از دست این قوم گسیخته شد و به تبع آن مانند مسابقه دوئی که همیشه چشم دیگران به ما که در جلو بودیم دوخته شده بود. حالا چشم به ساق پیشرو سبقت گرفته داریم.
به این ترتیب ابتکار عمل و اندیشه به لحاظ عقب افتادگی ناخواسته از دستمان خارج شده و روز به روز شاهد تغییرات تحولاتی بودیم که به علت وجود اندیشه ها و کارهای نوی دیگران ما را نیز تحت تاثیر قرار می داد. اما از آنجا که تحولات پی در پی و رشد پویای همه جانبه افکار، اندیشه ها، فن اوری و ... یکی از اصول همیشگی دورانها بوده است، بی تردید هر مملکت و قومی که به هر علتی نتواند رشد قابل توجه در زمینه ای مختلف داشته باشد نمی تواند تعیین کننده و تاثیر گذار باشد. به عبارتی همزمان باافول تدریجی همه جانبه تواناییها در سرزمین ما و رشد و توسعه جوامع دیگر به خصوص مغرب زمین، تمام فعالیتها و روابط به طور اعم و فرهنگ و هنر به طور اخص تحت تاثیر این موج ایجاد شده قرار گرفت. به طوری که با گذشت هرروز، ماه و سال، شاهد کمرنگ شدن اصالتهاو هویتهای خویش بودیم. علت نیز کاملا مشخص است، وقتی توان و مایه اصلی به هر علت و دلیلی وجود نداشته باشد توانایی مقابله با مایه ها و حرفها و توانهای شاید بد، اما اندیشیده شده نیز نخواهد بود. مانند بسیاری از ورزشها ما نیز در این شرایط حالت دفاع آن هم از نوع بدش را داشتیم، دفاع بازی که هر بار بازتر و بازتر می شد.
بعضا هم اگر مقابله ای می کردیم که یا شاید قدرتمان کمتر بوده و شاید چون اندیشه خاصی نداشتیم بزودی زود از صحنه خارج شدیم به این شکل در بسیاری از زمینه ها ما مصرف کننده تولیدات و ابتکارات دیگران شدیم. تجربه و تحقیق نشان داده است که در طی این روند خواسته یا ناخواسته ملتهایی از نوع و درجه ملت ما هر جا که اندیشه ها و فکر برتر و طبیعتا عمل مناسب تر در آستین داشته اند موفق بوده اند. یعنی هر جا که صرفا مصرف کننده بدون تفکر نبوده ایم و در همان زمینه وارداتی اندیشه را نیز بکار گرفته ایم، نسبتا موفق بوده ایم چنین جریانی در باب فرهنگ و معنی به ویژه در چند سال اخیر بعد از انقلاب اسلامی در کشور خودمان به شکل زاینده ای دیده می شود. برای مثال درست است که سینما و فیلم یک مقوله کاملا بیگانه با فرهنگ ماست و ما مبتکر آن نبوده ایم اما با مختصری اندیشه و کار عاقلانه توانسته ایم در سالهای گذشته (صرف نظر از سالهای قبل از انقلاب که خود بافته بودیم) حرفهای بسیاری برای گفتن داشته باشیم و سینمایی را تحت عنوان «سینمای ایران» در دنیا مطرح کنیم. باشد که در کلیه زمینه های فرهنگ ، هنر و .. به جایگاه واقعی خود دست یابیم .
فرهنگسرا Cultural Center
فرهنگ معماری مدرن به طور سیستماتیک، فضاهای شهری سنتی مانند خیابان و میدان را از شهرها حذف کرد و با تفکیک کار بریها بر اساس عملکرد آنها برای هر یک ، یک مجموعه یا ساختمانهای اختصاصی در نظر گرفت. بدین ترتیب، فروشگاههای کنار خیابانها به فروشگاههای بزرگ و مراکز خرید، دفاتر قدیمی به مجموعه های اداری، تماشاخانه ها و گالریها به مجموعه های عظیم فرهنگی نقل مکان کردند. این نگرش یک بعدی به پاسخگویی به نیازها موجب شد ابنیه مدرن به محفظه هایی برای تعدادی کاربری مشخص از قبیل کتابخانه ، سینما، تئاتر، موزه، گالری و ... تبدیل شوند.
اما در سه دهه پایانی قرن بیستم توجه جهانیان به این واقعیت معطوف شد که ارتباطات اجتماعی پیچیده ای که به طور ضمنی در بهره وری از کاربریهای شهری شکل می گیرند و موجب جاری و تپیده شدن زندگی شهری می شوند. به مراتب مهم تر از پاسخگویی صرف به نیازی مشخص به صورت مستقیم و صریح است. تحقیقات بسیار دهه های 70 و 80 نشان دادند که کاربریهای مهم فرهنگی اعم از سینما، تئاتر، موزه، اپرا و ... همه درگیر بحران اند و نمی توانند مخارج خود را تامین کنند. و علت اصلی این بحران بی روح بودن و تخصصی بودن بیش از حد این فضاهاست. این تحقیقات نشان دادند که ایجاد امکانات پیشرفته علمی و تکنولوژی برای پاسخگویی به نیاز مردم کافی نیست.
تئوریهای جدید موزه سازی، که به ایجاد تغییرات در موزه های مهمی چون لوور انجامید، حاصل تجدید نظر در نگرشهای رایج نسبت به این نوع فضاها بودند و در عمل اثبات کردند که تلفیق کاربریهای تخصصی با کاربریهای جذاب عادی می تواند در موفقیت یک موزه نقش مهمی ایفا کند.
هم اینک دیگر موزه های جدید خواه علمی ، خواه هنری دیگر مکانهایی نیستند که فقط افراد علاقه مند با اهداف مشخصی به آنها رجوع می کنند. بلکه فضاهایی برای گذران اوقات فراغت که در عین حال آشنایی با اهداف مشخصی به آنها رجوع میکنند. بلکه فضاهایی برای گذران اوقات فراغت اند که در عین حال آشنایی مردم را با مضامین حدی و اصلی نیز امکان پذیر می کنند. درواقع، امروزه تمایل پذیرفته شده در هم آمیختن فعالیتهای فرهنگی و علمی با تفریح، سرگرمی و برخوردهای اجتماعی است. موزه های علمی گالریهای نقاشی، نمایشگاهها و لابراتوارها، بیش از آنکه به ارائه نمونه های اصل و آزمایشهای علمی دقیق مورد توجه متخصصان بپردازند. به طور عمده به برنامه های آموزشی ـ تفریحی، شبیه سازیهای بازی گونه، به نمایش گذاردن ماکتها و نمونه های بدلی فراوان، متنوع و سرگرم کننده، اختصاص یافته اند از معروفترین این نوع مراکز فرهنگی، مرکز ژرژپمپیدو و مجموعه فرهنگی دلاویلت است.
چنین بینشی با شرایط جدید پیشرفت علم و تکنولوژی و تنوع و تغییرات سریع در زمینه های هنری مطابقت دارد. چرا که معلومات عمومی علمی یک فرد تحصیلکرده ـ حتی اروپایی ـ عمدتا مربوط به کشفیات و اختراعات قرن نوزده است و کمتر کسی از آخرین پیشرفتهای علم نجوم، فیزیک، ریاضیات و ... خبر دارد. فرهنگسراها از اولین نمونه های فضاهای فرهنگی هوشمند برای پاسخگویی به این شرایط جدید به شمار می روند.
فرهنگسرا به عبارتی فضای واقعی محصور شهری است که در درون آن کاربریهای بسیار متنوع و غیر همجنس تجاری، فرهنگی، آموزشی، نمایشی و ... در کنار هم قرار می گیرند؛ محل گذران اوقات فراغت و محل برخوردهای اجتماعی و معاشرتهاست، مکانی است برای شرکت مردم در تولید فرهنگ، و سرانجام جایی است که در آن بین شهر و شهروند رابطه ای متقابل و پویا ایجاد می شود.
و به همین دلیل بر دیگر کاربریهای تک منظوره و کمابیش منفعل مانند موزه و گالری سنتی برتری دارد. استقبال وسیع ایران به صورت مختص تهران از فرهنگسراها، که با تاخیر زیاد نسبت به دیگر کشورها ولی با سرعت چشمگیر ساخته شده اند، حاکی از موفقیت آنها در پاسخگویی به نیازی عینی است. ظاهرا آنها اگر چه از نمونه های غربی اقتباس شده اند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد رود هن
عنوان :
تجزیه و تحلیل
استاد راهنما :
سرکار خانم مونا اسلامی
نام پژوهشگر :
زینب جوادی
ورودی : 84
رشته : گرافیک
سال : 1387
فهرست مطالب
فصل اول : توضیح شیوه فرسک
فصل دوم : شرح کوتاهی از نقاشی
فصل سوم : تجزیه و تحلیل اثر
فصل سوم : تجزیه و تحلیل اثر
نکته قابل توحهی که در این اثر به چشم میخورد قرینگی و هماهنگی توازن قسمتهای مختلف آن با هم است و نیز استفادة نقاش از پرسپکتیو است چشم انسان را به عمق اثر متمرکز میکند.
در نگاه اول چشم به عمق تصویر یعنی نیم دایره وسط و همچنین تصویر افلاطون و ارسطو که شخصیتهای اصلی این اثربه حساب میآیند و بعد این نیم دایرهها چشم را به طرف بالا میکشاند و سپس به نیم دایرة بزرگ جلوی تصویر میرسد که مثلثهای کنار آن دوباره چشم را به سمت پائین تصویر و بقیة شخصیتهای موجود در اثر حرکت میدهد و به این ترتیب چشم در حال گردش است. از نظر رنگ و تیرگی – روشنی هم تقریبا تمامی قسمتها با هم تعادل دارند. فقط نیمه بالای تصویر کمی روشن تر از پائین تصویر است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
آشنایی با سبک هنری کوبیسم - cubism
مقدمه:
کوبیسم cubism :
کوبیسم یا حجمگری یکی از سبکهای هنری است.
کوبیسم در فاصله سال های 1908-1907 به عنوان سبکی جدی در نقاشی و تا حد محدودتری در مجسمهسازی ظهور کرد،که از نقاط عطف هنر غرب به شمار می آید.
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید. کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت، به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند. جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت.جنبش کوبیسم توسط "پیکاسو" و "براک" بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت(1914-1907) با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند، او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک» این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان پذیرفته شد.کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود. به یک سخن، کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا، گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد، واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد. پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند. در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها، صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند. آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را – که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا به نوعی تکرنگی رسیدند. با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند. در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود، حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد.
کوبیست ها – برخلاف هنرمندان پیشین – جهان مرئی را به طریقی بازنمایی نمی کردند که منظری از اشیا در زمان و مکانی خاص تجسم یابد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که نه فقط باید چیزها را همه جانبه دید، بلکه باید پوسته ظاهر را شکافت و به درون نگریست. نمایش واقعیت چند وجهی یک شی مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور همزمان به تصویر در آید، یعنی کل نمودهای ممکن شیء مجسم شود. ولی دستیابی به این کل عملا غیر ممکن بود. بنابراین بیشترین کاری که هنرمند کوبیست می توانست انجام دهد، القای بخشی از بی نهایت امکاناتی بود که در دید او آشکار می شد. روشی که او به کار می برد تجزیه صور اشیاء به سحطهای هندسی و ترکیب مجدد این سطوح در یک مجموعه به هم بافته بود. بدین سان، هنرمند کوبیست داعیه واقعگرایی داشت، که بیشتر نوعی واقعگرایی مفهومی بود تا واقعگرایی بصری.کوبیسم را معمولا به سه دوره تقسیم می کنند: مرحله ی اول که آن را « پیشاکوبیسم» یا « کوبیسم نخستین» می نامند، با تجربه های مبتنی بر آثار متاخر سزان و مجسمه های آفریقایی و ایبریایی مشخص می شود این مرحله با تکمیل پرده «دوشیزگان آوینیون» اثر پیکاسو(اوایل 1907) به پایان می رسد. ساختار این پرده آغاز کوبیسم را بشارت می دهد؛ زیرا جابجایی و درهم بافتگی ترازها، تلفیق همزمان نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی را در آن می توان مشاهده کرد.
معرفی
واژه کوبیسم از ریشه Cube به مکعب اخذ شده. کوبیستها کوشش می کنند تا کلیت یک پدیده(وجوه مختلف یک شیء) را در آن واحد در یک سطح دو بعدی عرضه کنند،کوبیسم از این جهت مدعی رئالیسم بود،ولی نه رئالیسم بصری و امپرسیونیستی بلکه رئالیسم مفهومی.آنها همچنین در تلاش بودند تا ذهنیت خود را از اشیا و موجودات به صورت اشکال هندسی بیان کنند.از این رو آنچه را که در واقعیت است به گونه ای که در چشمان ما قابل رویت است نمی بینیم.
مراحل
کوبیسم به دو مرحله تقسیم می شود:
کوبیسم تحلیلی 12-1911
کوبیسم ترکیبی14-1912
در واقع میتوان گفت کوبیسم در پشت چشمان ماست
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
فلز کاری، هنری از اعماق تاریخ ایران
شواهـد و مـدارک باستانشناسی این نکـته را تـائـیـد می کـند که شمال و مرکز ایران جزو قدیمی ترین مراکز صنایع فـلزکاری جهـان بوده است. آشکار است که بشر تـنهـا در سرزمینی می تـوانست به سودمندی فـلز پـی بـبرد که در آن فـلزات و کانیهـای آنهـا وجود داشته باشد. ایران از لحاظ طبیعی دارای ذخایر بزرگـی از کانـیها است. مردم تـمدن هـای نخستـیـن درهً رودخانه های بزرگ مصر، بابل، هـند و جیحون با تمام پـیـشرفـتهـایی که داشته اند نـتوانستـند اولین فـلز کاران جـهـان باشـند. حفاریهـای اخیر نشان داده است که فعـالیـتهـای فلزکاری در تـمدنهـای کشورهای پـیش گـفته شده نسبتا دیر شروع شده است.
رشته کوهـهایی که از تـوروس در تـرکـیه تا کرانه های جنوبی دریای مازندران کشیده می شود سرشار از انواع کانیـهـا و سوخت بود و دانـش فـلزکاری از آنجا به مراکز دیگـر در آسیا، آفریقا و اروپـا گسترش یافت.
در شمال ایران یک رشته معـادن مس از قـفـقاز تا پـالمیر کشیده شده است. ابن حوقل، جغـرافی دان عـرب از مـعـادن مـس کـان صبـی زاوه، سبزوار و فـخـر داود نـزدیـک مشهـد و بخـارا در ماوراءالنهـر صحبت می کند. معادن مس کاشان، انارک، اصفهـان و بخـارا برای خلفای اسلامی مقارن قـرن نهـم مسیحـی بسیار با اهـمیت بود، زیرا از این معـادن هـر ساله بـیش از 10000 دینار خراج حاصل می گـردید.
می تـوانیم چـنین تصور کنیم که صنعـتگـران قـدیم برای به دست آوردن مس انواع سنگـهـای فـلزی را آزمایش کـرده اند و بـدین تـرتیب تصادفاً آلیاژهـای مس را تولید کرده اند. در نیمهً دوم هـزارهً سوم پـیش از مسیح استعـمال فـلز رو به افـزایش گـذاشت. از گـورستان شوش، تپه حصار، تـپه گـیان و تـپـه گـئوی ابزار مفرغـی و زینت آلات مفرغی و نقـره ای زیاد به دست می آید. گـذار از عصر سنگ به مس بسیار تدریجی بود ولی در ایران عصر مفرغ در 2000 سال پـیش از مسیح بخوبی پـیشرفـت کرده بود.
بطوری که از روایات آشوریان برمی آید ایران در هـزارهً اول پـیش از مسیح محل تهـیه فـلزات مخـتـلف بود. استعـمال روز افزون آهـن در هـزارهً اول در بـنـیاد اقـتصادی جامعـه اثـر بسیاری داشت.
اگـر درباره مفرغـهـای لرستان، که در نواحی کوهـستانهای باختری ایران است، مختصری گـفتگو نشود، شرحی که ما در بالا دربارهً مفرغ و آهـن ایران داده ایم، کامل نخواهـد شد. تـقـریـبا از سال 1930 به بعـد تعـداد زیادی اشیاء فـلزی زیـبا در بازار عـتـیقه فروشان جهـان ارائه می شد که توسط خاک برداران غـیر مجاز قاچاق گورستانهای قدیمی پـیدا شده بود، این عـده توجه کرده بودند که مقـبره هایی که دور و بر آنهـا به دقـت با سنگ مفروش شده دارای زیور آلات و هـدایایی است که با مردگـان روزگـاران کـهـن، که تا کـنون تـمدن آنهـا ناشناخته مانده است، دفـن شده اند. طرح و هـنرهـای دستی که روی این اشیاء بکار رفـته چـنان زیبان و دل انگـیز و عـالیست که کارشناسان را به شگـفتی آورده است. پـاره ای از این اشیا دارای حـروف آشوری است که تاریخ و ساختـشان را کاملا مشخص می کـند. چـند تا از آنهـا متعـلق به سدهً دوازدهـم و دهـم پـیش از مسیح است، اما اکـثـراً به سده هـای هـشتم و هـفتم پـیش از مسیح تعـلق دارند. در فرهـنگ مادی جـهـان باستان به ندرت می تـوان قطعـاتی مانـنـد مفـرغـهـای لرستان دارای طرح و ترکـیـبی چـنین پـیچـیده و پـیـشرفـته یافت. نفوذ زیاد تـمدن آشوریهـا، هـیتیتهـا، حورانـیـهـا و حتی سکاهـا را می تـوان در این اشـیا دید؛ ولی شکـل و چهـرهً بسیاری از طرحـهـای تـپـه سیلک نیز در آنهـا به خوبی نمایان است. هـنرمندان و صنعـتگـران لرستان در مفرغ ریزی استادی تام یافته و هـمچـنـین فن آهـن کاری را هـم آغاز کرده بـودند. گـویا بـسیاری از اشیاء مفـرغـی به شیوهً ریخـته گـری دقـیق با قـالـبگـیری مومی ریخـته شده است. این اشیا از لحاظ نمایاندن جزئیات کار، شکـل و زیـبایی چـنان هـستـند که تـنها با شیوهً ریخته گری بالا می توان آنهـا را تهـیه کرد.
از مادهـا که در سدهً هـفـتم پـیش از مسیح در شمال ایران به پادشاهی رسیده اند کارهـای فلزی خیلی کمی به یادگـار مانده ست، گـر چـه پاره ای از اشیاء فـلزی که اخیرا از آذربایجان بدست آمده، ظاهـراً بازگـو کـنـندهً این معـناست که نفـوذ سکاهـا به تـدریج کاسته شده و سبک مادهـا در این دوره جایگـزین آن شده است. هـنگـامی که بـین سالهـای 559 و 530 پـیش از مسیح، کوروش کـبـیـر سلطنت ماد و پارس را یکی کرد، نخستین شاهـنشاهی بزرگ را بوجود آورد. این شاهـنشاهی در زمان داریوش اول به اوج خود رسید. در آن هـنگام مرحلهً نوی از هـنرهـای صنعـتی پـدید آمد و مواد خام از هـمهً گـوشه های کشور می رسید و نیز صنعـتگـران سایر کشورهـا به سوی کاخهای شوش و تخـت جـمشید سرازیز شدند. این پـیشرفـت تازه در لوحهً یادبودی که بعـنوان " فرمان بنیاد شوش " تهـیه شده است به خوبی دیده می شود، این لوحه در مورد فـلزات حاکی است که: زر از ساردیس و بلخ آورده شده و در اینجا ساخـته شده است ... و سیم و مس از مصر ... زرگـرانی که روی طلا کار می کـردند مادهـا و مصریهـا بودند.
پس از سقوط شاهـنشاهی هـخامنشی در حلمه اسکـندر، جانشینان اسکـندر مقـدونی، سلوکیهـا، از اتحـادی که در جـهان مـتمدن آن روز تحت سلطهً تمدن یونان بوجود آمده بود، ثروتـمند شدند. آنهـا راه هـای تجاری میان هـندوچـین و مدیترانه را در اختیار گـرفـتـند. ایران آهـن و مس و قلع و سرب را از معـادن دولتی صادر می کـرد و فولاد هـند که از طریق ایران فرستاده می شد، برای بازرگـانان ایرانی متضـمن سود هـنگـفـتی بود. در مدت پادشاهی پـارتـهـا ( 250 پـیش از مسیح تا 224 پـیش از مسیح ) روم در تـجارت فـلزات عامل اقـتصادی مهـمی به شمار می رفت که تمام تولید ایران را به اضافه کالاهـای عـبوری از هـند به خود اخـتصاص می داد. سکه هـای نقـره پارتـهـا باید مقادیر بسیار زیادی ضرب شده باشد. هـنگـامی که نویسنده پـیش از جنگ جـهـانی دوم در ایران می زیست، سکه های چهـار درهـمی پارتی در مناطق دورافـتاده به عـنوان پول بکار برده می شد؛ آن هـم فـقـط از لحاظ مقدار نقـره ای بود که در آن وجود داشت. دودمان ساسانی پس از پـارتـها روی کار آمدند ( 224 - 656 میلادی ) تـمدن و هـنر و صنایع دستی هـخامنشی را زنده کردند. فراورده هـای فلزی ساسانیان در روزهـای تـیره و تـار عصر تاریک اروپا به ویژه از طریق بـیزانس به آن قاره وارد شد و به گـونه ای که روش فـنی ما را تحت نـفوذ قـرار داد. آنچـه را که ما امروز هـنر اسلامی می نامیم در اصل بر پایهً سنت و مهـارت و استادی صنعـتگـران ساسانی است.