لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 54
من از آقای حجتی [ وزیر کشاورزی ] میخواهم برنامه های کشاورزی را به گونه ای پی بگیرند که در تولید گندم ، برنج و روغن خود کفا شویم ، البته به معنای واقعی کلمه !
( از بیانات مقام معظم رهبری
در دوره دوم ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی )
فرم اطلاعاتی طرحهای مربوط به متقاضیان تسهیلات بانکی
1- مشخصات متقاضی
نام شرکت :شرکت صنایع غذایی شادگل
شماره: 28/2/1378
تاریخ ثبت : 1135 نیشابور
نوع فعالیت : تولیدی
تلفن تماس : 3266057-3266874-0522
نمابـر : 3266100-0552
E-Mail: info@shadgol.com
آدرس مکاتبات :نیشابور- میدان خیام –روبروی هلال احمر
تبیین در خواست متقاضی :
2- معرفی طرح :
1-2- نام طرح :
روغن نباتی جامد شادگل
2-2- هدف از اجرای طرح :
واحد تصفیه روغن نباتی خام و تولید روغن نباتی جامد
3-2- مشاور- مشاوران طرح :
مشاور صنعتی سها طوس
4-2- نوع تولید/ تولیدات طرح :
روغن نباتی جامد - گاز اکسیژن - خمیر صابون
5-2- ظرفیت تولیدی طرح :
در سال 30000 تن روغن نباتی جامد
6-2- پیش بینی نیاز بازار : با توجه به نیاز داخلی کشور و شرایط فراهم شده برای صادرات توسط دولت محترم این واحد میتواند بخشی از نیاز جامعه را فراهم کند.
7-2- میزان رقابتی بودن تولیدات : با توجه به نیاز جامعه بحث رقابت در بازار جایگاهی ندارد
8-2- میزان کل سرمایه گذاری ثابت طرح :
64,193,131
هزار ریال
9-2- سرمایه در گردش طرح :
18,152,169
میلیون ریال
10-2- مجوزهای اخذ شده :
الف : اعلامیه تاسیس 28084/2 مورخ 4/2/82
ب :
ج :
د :
11-2- دوره اجرای طرح : حداکثر 21 ماه
12-2- چگونگی پیش بینی تأمین منابع مالی طرح :
20% سرمایه گذاری متقاضی و 80 % تسهیلات تبصره ای .
13-2- دوره بازپرداخت تسهیلات دریافتی ازآغازبهره برداری 3سال
14 -2- سود مورد انتظار متقاضی 1267 میلیون ریال
15-2- نرخ بازگشت سرمایه 20%
16-2- وثیقه پیشنهادی متقاضی محل اجرای طرح و ماشین آلات
فهرست:
شرح صفحه
اطلاعات متقاضی طرح 2
مقدمه 4
بخش اول – کلیات 5
بخش دوم – بررسی اقتصادی 9
بخش سوم – بررسی فنی 18
بخش چهارم – بررسی مالی 37
مقدمه
روغنها و چربی های خوراکی بخش عمده ای از ترکیب مواد غذایی و غذای مصرفی روزانه را به خود اختصاص می دهند . رشد سریع جمعیت و نیاز به افزایش هر چه بیشتر تولید از یک سو و عدم استقلال صنایع روغن کشور از برخی لحاظ نظیر مواد اولیه ، ماشین آلات و یا کاتالیست ، خاک رنگبر و غیره از سوی دیگر ، مشکلات روز افزونی را سبب شده است که حل آنها منوط به انجام فعالیت های گسترده و تلاش بیشتر از جانب محققین ، متخصصین و مسئولین امر در این زمینه است .
روغن کشی از دانه های روغنی به وسیله چرخهای اعصاری در ایران ، از قرنها پیش مرسوم بوده و بیشتر مصرف دارویی داشته است . مصرف روغن نباتی به عنوان یک ماده غذایی به همراه دیگر محصولاتی نظیر برنج و آرد ، از سال 1325 معمول شده است .
مردم ایران در بدو امر با اکراه و از روی ناچاری به استفاده از روغن نباتی مبادرت می نمودند و آن را فاقد مواد مورد نیاز بدن دانسته ، حتی مصرف آن را مضر می دانستند ، تا این که به تدریج با آگاهی از ترکیبات و خواص مواد تشکیل دهنده روغن نباتی ، به مصرف آن روی آوردند و در بسیاری موارد آن را بر روغن حیوانی نیز ترجیح دادند . روغن نباتی در حال حاضر به اشکال جامد ، مایع و مارگارین مورد مصرف قرار می گیرد ، که نوع جامد آن به علت قابلیت نگهداری طولانی تر ، بالاتر بودن نقطه ذوب و همچنین بهبود در پلاستیسیته روغن های قنادی و مارگارین . البته روغن جامد باعث بهتر شدن طعم و بوی روغن می گردد ، مورد استفاده بیشتری دارد . در مقابل ، نوع مایع آن دارای ارزش تغذیه ای بالاتری است . مصرف این فرآورده ی غذایی ، سالیانه رو به افزایش بوده . که می توان از علل آن ازدیاد جمعیت ، افزایش درآمد ، بالا رفتن میزان شهر نشینی و حتی عادت به مصرف و . . . را نام برد .
می باید از هم اکنون با توجه به فاکتورهای مختلفی ، نظیر : رشد جمعیت ، رشد مهاجرت و تغییر سلیقه ، رشد درآمد و . . . با برنامه ریزی صحیح که در درجه اول از مواد اولیه شروع می شود ( دانه های روغنی ) ، اقدامات مقتضی را جهت نیل به خودکفایی به عمل می آورد . لازم به ذکر است در گذشته در هیچ سالی وابستگی کشور به روغن خام کمتر از 80% نبوده است .
در اینجا لازم به ذکر است از کلیه عزیزان و سرورانی که به هر نحو ما را در انجام این مهم یاری نمودند و موجات ایجاد یک صنعت مادر را فراهم ساختند صمیمانه سپاسگذاریم .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 54
من از آقای حجتی [ وزیر کشاورزی ] میخواهم برنامه های کشاورزی را به گونه ای پی بگیرند که در تولید گندم ، برنج و روغن خود کفا شویم ، البته به معنای واقعی کلمه !
( از بیانات مقام معظم رهبری
در دوره دوم ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی )
فرم اطلاعاتی طرحهای مربوط به متقاضیان تسهیلات بانکی
1- مشخصات متقاضی
نام شرکت :شرکت صنایع غذایی شادگل
شماره: 28/2/1378
تاریخ ثبت : 1135 نیشابور
نوع فعالیت : تولیدی
تلفن تماس : 3266057-3266874-0522
نمابـر : 3266100-0552
E-Mail: info@shadgol.com
آدرس مکاتبات :نیشابور- میدان خیام –روبروی هلال احمر
تبیین در خواست متقاضی :
2- معرفی طرح :
1-2- نام طرح :
روغن نباتی جامد شادگل
2-2- هدف از اجرای طرح :
واحد تصفیه روغن نباتی خام و تولید روغن نباتی جامد
3-2- مشاور- مشاوران طرح :
مشاور صنعتی سها طوس
4-2- نوع تولید/ تولیدات طرح :
روغن نباتی جامد - گاز اکسیژن - خمیر صابون
5-2- ظرفیت تولیدی طرح :
در سال 30000 تن روغن نباتی جامد
6-2- پیش بینی نیاز بازار : با توجه به نیاز داخلی کشور و شرایط فراهم شده برای صادرات توسط دولت محترم این واحد میتواند بخشی از نیاز جامعه را فراهم کند.
7-2- میزان رقابتی بودن تولیدات : با توجه به نیاز جامعه بحث رقابت در بازار جایگاهی ندارد
8-2- میزان کل سرمایه گذاری ثابت طرح :
64,193,131
هزار ریال
9-2- سرمایه در گردش طرح :
18,152,169
میلیون ریال
10-2- مجوزهای اخذ شده :
الف : اعلامیه تاسیس 28084/2 مورخ 4/2/82
ب :
ج :
د :
11-2- دوره اجرای طرح : حداکثر 21 ماه
12-2- چگونگی پیش بینی تأمین منابع مالی طرح :
20% سرمایه گذاری متقاضی و 80 % تسهیلات تبصره ای .
13-2- دوره بازپرداخت تسهیلات دریافتی ازآغازبهره برداری 3سال
14 -2- سود مورد انتظار متقاضی 1267 میلیون ریال
15-2- نرخ بازگشت سرمایه 20%
16-2- وثیقه پیشنهادی متقاضی محل اجرای طرح و ماشین آلات
فهرست:
شرح صفحه
اطلاعات متقاضی طرح 2
مقدمه 4
بخش اول – کلیات 5
بخش دوم – بررسی اقتصادی 9
بخش سوم – بررسی فنی 18
بخش چهارم – بررسی مالی 37
مقدمه
روغنها و چربی های خوراکی بخش عمده ای از ترکیب مواد غذایی و غذای مصرفی روزانه را به خود اختصاص می دهند . رشد سریع جمعیت و نیاز به افزایش هر چه بیشتر تولید از یک سو و عدم استقلال صنایع روغن کشور از برخی لحاظ نظیر مواد اولیه ، ماشین آلات و یا کاتالیست ، خاک رنگبر و غیره از سوی دیگر ، مشکلات روز افزونی را سبب شده است که حل آنها منوط به انجام فعالیت های گسترده و تلاش بیشتر از جانب محققین ، متخصصین و مسئولین امر در این زمینه است .
روغن کشی از دانه های روغنی به وسیله چرخهای اعصاری در ایران ، از قرنها پیش مرسوم بوده و بیشتر مصرف دارویی داشته است . مصرف روغن نباتی به عنوان یک ماده غذایی به همراه دیگر محصولاتی نظیر برنج و آرد ، از سال 1325 معمول شده است .
مردم ایران در بدو امر با اکراه و از روی ناچاری به استفاده از روغن نباتی مبادرت می نمودند و آن را فاقد مواد مورد نیاز بدن دانسته ، حتی مصرف آن را مضر می دانستند ، تا این که به تدریج با آگاهی از ترکیبات و خواص مواد تشکیل دهنده روغن نباتی ، به مصرف آن روی آوردند و در بسیاری موارد آن را بر روغن حیوانی نیز ترجیح دادند . روغن نباتی در حال حاضر به اشکال جامد ، مایع و مارگارین مورد مصرف قرار می گیرد ، که نوع جامد آن به علت قابلیت نگهداری طولانی تر ، بالاتر بودن نقطه ذوب و همچنین بهبود در پلاستیسیته روغن های قنادی و مارگارین . البته روغن جامد باعث بهتر شدن طعم و بوی روغن می گردد ، مورد استفاده بیشتری دارد . در مقابل ، نوع مایع آن دارای ارزش تغذیه ای بالاتری است . مصرف این فرآورده ی غذایی ، سالیانه رو به افزایش بوده . که می توان از علل آن ازدیاد جمعیت ، افزایش درآمد ، بالا رفتن میزان شهر نشینی و حتی عادت به مصرف و . . . را نام برد .
می باید از هم اکنون با توجه به فاکتورهای مختلفی ، نظیر : رشد جمعیت ، رشد مهاجرت و تغییر سلیقه ، رشد درآمد و . . . با برنامه ریزی صحیح که در درجه اول از مواد اولیه شروع می شود ( دانه های روغنی ) ، اقدامات مقتضی را جهت نیل به خودکفایی به عمل می آورد . لازم به ذکر است در گذشته در هیچ سالی وابستگی کشور به روغن خام کمتر از 80% نبوده است .
در اینجا لازم به ذکر است از کلیه عزیزان و سرورانی که به هر نحو ما را در انجام این مهم یاری نمودند و موجات ایجاد یک صنعت مادر را فراهم ساختند صمیمانه سپاسگذاریم .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
من یکی کارگر بیل به دستم ، بر من
نام شاعر مگذارید و حرامم مکنید
یغما نیشابوری
بیش از 10 سال است که یغما در نیشابور زندگی نمی کند و در هیچ جای دیگر این دنیا هم زندگی نمی کند . امروز اگر بخواهی او را ببینی با تمام کوشش نبوغ بشری ، باز هم کار به جایی نمی رسد . یغما 16 سال است که روی در نقاب خاک کشیده حیدرش می گفتند و خشتمال بود ، مرد بود و آزاده . در تمام روزهای زندگیش کار کرد و در تمام ایام حیاتش شعر گفت .
او در جایی می گوید : (( من از همان روزهای کودکی که بزرگترهای صومعه در شبهای بی پایانی زمستان ، دور کرسی ، شاهنامه و امیر ارسلان می خواندند ، با لذت و ولع گوش می دادم . شاید می دانستم که شعر در خونم می جوشد )) .
از آن روزها تا دوم اسفند 1366 هجری شمسی ، حتی یک بار ، نام قدر ، نزاع و خشم را نبرد و حتی یک نظر ، چشم از فقر برنداشت . آخرین شب عمرش را زیر یک سقف چوبی و در میان دیوارهای گلی که با خشتهای خودش سامان گرفته بود خوابید و چنان آرامشی در درون داشت ، که خوابش تا ابد خواهد پایید .
در جای دیگری می گوید : (( نام شناسنامه من ((یغما)) است . اما مردم هنوز این را باور نکرده اند . گمان می کنند تخلص من است . مردم در بسیاری از موارد گمان می کنند ، مردم اند دیگر ! ))
تحقیقاً هیچ آدمی از دیدنش ، جسارتش ، محبتش و خشتش پی به شعرش نمی بردد ، اما از شعرش همه اینها بر می آید . در طول 20 سال که عقل داشتنم ، می دیدمش و می شناختمش .
از هیچ انسانی بد نگفت و هیچ حیوانی را آزار نداد . آدمها انسانها ، حیوانها ، هر کدام در جای خود بودند ، همه در جای خود .
حیدر ، فرزند محمد و کشور یغما ، از مهاجران کویر یزد – خور و بیابانک – بود که دو نسل پیش از حیدر ، برای زیارت امام هشتم (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت ، درماندند . هر طایفه به گوشه ای رفت و خانواده حیدر بیگ در صومعه مسکن گرفت .
حیدر ، پس از تولد تا 30 سال ، آدم خاصی نبود . شاید اصلاً آدمی نبود . بچه ای فقیر ، کودکی شرور ، نوجوانی نا آرام و عاشق پیشه ، جوانی کنجکاو ، بی سواد و باز هم عاشق ، مردمی در آستانه نیمه عمر .
هنوز به درستی نمی دانم یغما چگونه یکباره آنقدر خواندن آموخت و تا آن حد – نه فیلسوف بشود – به برخی رموز و دقایق ادبی ، تاریخ ادبیات ، علوم دینی و قرآن پی برد . آنچه از خودش شنیده ام این است که این یک روند تدریجی و بطئی بود و در طول ده پانزده سال از ((آب ، بابا)) به سرایش شعر رسید . مادرم اما اعتقاد دیگری دارد و چون با او می ریسته ، نمی توان یکسره اعتقادش را انکار کرد ، اگر چه کاملاً هم پذیرفتنی نیست .
او می گوید : ((پدر خواب نما شد . او هیچ ، نه می دانست ، نه می خواند و یکباره . . . ))
(همسر یغما) سالها قبل از مرگش به دیگران گفته بود که حیدر از سرباز خانه برای او نامه می نوشته و می فرستاده .
و هر چه بیشتر جستجو کردم کمتر به نتیجه رسیدم . نظر من همان است که از یغما شنیدم. کوشش سالها ، قریحه ناب و خواهش بی انتها در دانستن به این کار استوارش کرد.
باید در حدود 40 سالگی ، او با این ابیاتش را سروده باشد و آخرین شعرش را دو سه روز قبل از مرگ . 24 سال و می گفت که 40 هزار بیت شعر دارد . هرگز این گفته اش را نیاز مردم و اشعارش را نشمردم . و آنچه از این 40 هزار بیت شعر بشودش نامید ، آنقدر است که 40 ساعت مدام طول می کشد بخوانی و بفهمی .
بیشترین سطور زندگی اش را در عشق نوشته و در سیاست ، هیچ نگفته است . اما همان گونه که هر انسانی – حتی شاعر هم نباشد از هر درس سخن می گوید ، این آشفته فقیر و ازاد نیز در همه مقوله ، سخن دارد .
سبک اشعارش به تعبیر ادبی ، سهل و ممتنع است و به روایت عوام ، همه فهم . به احتمال قوی نمی توانست مشکل سرایی کند ، هر چند از این کار ، نفرت هم داشت . من می گویم و هیچ استبعادی هم ندارد که غلط کنم – سوادش محدود بود و دانشش محدودتر یادداشتهایی در نجوم دارد که فکاهیانه است . شاید هم به قول خودش پانصد سال دیگر آنها را باید فهمید . حرف اضافی در این بابها زیاد داشت ، اما ، خوب شعر می گفت ، مهربان بود ، از آدمیت نصیبی برده بود . به هر که اهل کار نبود – و عمدتاً کار یدی – دشنام می داد و قید نام را زده بود ، وقتی مادرش را می دید ، از یاد گذشته ها به سختی می گریست و از رنج و فقر بی حد خالی سفرگان ، بس شکوه داشت .
نان اگر بردند از دست تو ، نان از نو بساز
جان اگر از پیکرت بردند ، جان از نو بساز
آب اگر بر روی تو بستند بی باکان دهر
تو ز اشک دیدگان ، جوی روان از نو بساز
سرکشان را رسم خانه سوختن آسان بود
تا تو را دست است در تن ، خانمان از نو بساز
خستگان را رسم و راه ساختن بود از ازل
گر جهان تو برند از کف ، جهان از نو بساز
خیره سرها را ، سری باشد به ویران ساختن
گر که ویران شد ، به رغم سرکشان از نو بساز
شکوه ات از آسمان بی جا بود ای آدمی !
تو خداوند زمینی ، آسمان از نو بساز
کیست خورشید فلک تا بر تو صبحی بردمد ؟
خود بکوش و مطلعی بهتر از آن از نو بساز
شعر اگر شعر است و بر دل می نشیند خلق را
گر زبانت لال شد یغما زبان از نو بساز
در طریق عشقبازی تا به کی باید دوید ؟
تا به کی امیدواری ؟ بر هدف باید رسید
هر دو گیتی در بهای یک نگه باید فروخت
نقد جان گر خواست بهر بوسه ای ، باید خرید
غرق خون به باید آن جسمی که باید خاک شد
بر فراز دار به ، قدی که می باید خمید
شهد شیرین شهادت خورده ، نی جام شراب
گر به زیر تیغها دم بر نمی آرد شهید
ای سوار مرکب خورشید ! خالی کن رکاب
زان که راه عشق را با سینه می باید خرید
گر که یغما ساکن کوی تو شد عیبش مکن
با پر و بال شکسته ز آشیان نتوان پرید
ارزش گویش نیشابوری :
گویند که عمر و لیث صفار چون نیشابور را به زیر نگین در آورد ، گفت : ((شهری را گرفته ام که گل آن خوردنی ، بوته آن ریواس و سنگهای آن فیروزه است )) .
امروز اگر آن دلاور سیستانی بر نیشابور دست می یافت جای آن بود که نخست از گرفتن شهری بر خویشتن ببالد که گنجور گوهرستان واژه های ناب پارسی است .
گویش های محلی فارسی ، چه در جای جای ایران کنونی رایج باشد . چه بیرون از مرزهای سیاسی ، در حکم ذخایر ارزنده ای است که انبوهی از واژه ها ، اصطلاحات امثال ، افسانه ها ، اشعار و تصنیف های فارسی را نگه داشتن و گردآوری ، ضبط ، تحقیق و نشر اهم آنها ضرورتی انکار ناپذیر است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
من یکی کارگر بیل به دستم ، بر من
نام شاعر مگذارید و حرامم مکنید
یغما نیشابوری
بیش از 10 سال است که یغما در نیشابور زندگی نمی کند و در هیچ جای دیگر این دنیا هم زندگی نمی کند . امروز اگر بخواهی او را ببینی با تمام کوشش نبوغ بشری ، باز هم کار به جایی نمی رسد . یغما 16 سال است که روی در نقاب خاک کشیده حیدرش می گفتند و خشتمال بود ، مرد بود و آزاده . در تمام روزهای زندگیش کار کرد و در تمام ایام حیاتش شعر گفت .
او در جایی می گوید : (( من از همان روزهای کودکی که بزرگترهای صومعه در شبهای بی پایانی زمستان ، دور کرسی ، شاهنامه و امیر ارسلان می خواندند ، با لذت و ولع گوش می دادم . شاید می دانستم که شعر در خونم می جوشد )) .
از آن روزها تا دوم اسفند 1366 هجری شمسی ، حتی یک بار ، نام قدر ، نزاع و خشم را نبرد و حتی یک نظر ، چشم از فقر برنداشت . آخرین شب عمرش را زیر یک سقف چوبی و در میان دیوارهای گلی که با خشتهای خودش سامان گرفته بود خوابید و چنان آرامشی در درون داشت ، که خوابش تا ابد خواهد پایید .
در جای دیگری می گوید : (( نام شناسنامه من ((یغما)) است . اما مردم هنوز این را باور نکرده اند . گمان می کنند تخلص من است . مردم در بسیاری از موارد گمان می کنند ، مردم اند دیگر ! ))
تحقیقاً هیچ آدمی از دیدنش ، جسارتش ، محبتش و خشتش پی به شعرش نمی بردد ، اما از شعرش همه اینها بر می آید . در طول 20 سال که عقل داشتنم ، می دیدمش و می شناختمش .
از هیچ انسانی بد نگفت و هیچ حیوانی را آزار نداد . آدمها انسانها ، حیوانها ، هر کدام در جای خود بودند ، همه در جای خود .
حیدر ، فرزند محمد و کشور یغما ، از مهاجران کویر یزد – خور و بیابانک – بود که دو نسل پیش از حیدر ، برای زیارت امام هشتم (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت ، درماندند . هر طایفه به گوشه ای رفت و خانواده حیدر بیگ در صومعه مسکن گرفت .
حیدر ، پس از تولد تا 30 سال ، آدم خاصی نبود . شاید اصلاً آدمی نبود . بچه ای فقیر ، کودکی شرور ، نوجوانی نا آرام و عاشق پیشه ، جوانی کنجکاو ، بی سواد و باز هم عاشق ، مردمی در آستانه نیمه عمر .
هنوز به درستی نمی دانم یغما چگونه یکباره آنقدر خواندن آموخت و تا آن حد – نه فیلسوف بشود – به برخی رموز و دقایق ادبی ، تاریخ ادبیات ، علوم دینی و قرآن پی برد . آنچه از خودش شنیده ام این است که این یک روند تدریجی و بطئی بود و در طول ده پانزده سال از ((آب ، بابا)) به سرایش شعر رسید . مادرم اما اعتقاد دیگری دارد و چون با او می ریسته ، نمی توان یکسره اعتقادش را انکار کرد ، اگر چه کاملاً هم پذیرفتنی نیست .
او می گوید : ((پدر خواب نما شد . او هیچ ، نه می دانست ، نه می خواند و یکباره . . . ))
(همسر یغما) سالها قبل از مرگش به دیگران گفته بود که حیدر از سرباز خانه برای او نامه می نوشته و می فرستاده .
و هر چه بیشتر جستجو کردم کمتر به نتیجه رسیدم . نظر من همان است که از یغما شنیدم. کوشش سالها ، قریحه ناب و خواهش بی انتها در دانستن به این کار استوارش کرد.
باید در حدود 40 سالگی ، او با این ابیاتش را سروده باشد و آخرین شعرش را دو سه روز قبل از مرگ . 24 سال و می گفت که 40 هزار بیت شعر دارد . هرگز این گفته اش را نیاز مردم و اشعارش را نشمردم . و آنچه از این 40 هزار بیت شعر بشودش نامید ، آنقدر است که 40 ساعت مدام طول می کشد بخوانی و بفهمی .
بیشترین سطور زندگی اش را در عشق نوشته و در سیاست ، هیچ نگفته است . اما همان گونه که هر انسانی – حتی شاعر هم نباشد از هر درس سخن می گوید ، این آشفته فقیر و ازاد نیز در همه مقوله ، سخن دارد .
سبک اشعارش به تعبیر ادبی ، سهل و ممتنع است و به روایت عوام ، همه فهم . به احتمال قوی نمی توانست مشکل سرایی کند ، هر چند از این کار ، نفرت هم داشت . من می گویم و هیچ استبعادی هم ندارد که غلط کنم – سوادش محدود بود و دانشش محدودتر یادداشتهایی در نجوم دارد که فکاهیانه است . شاید هم به قول خودش پانصد سال دیگر آنها را باید فهمید . حرف اضافی در این بابها زیاد داشت ، اما ، خوب شعر می گفت ، مهربان بود ، از آدمیت نصیبی برده بود . به هر که اهل کار نبود – و عمدتاً کار یدی – دشنام می داد و قید نام را زده بود ، وقتی مادرش را می دید ، از یاد گذشته ها به سختی می گریست و از رنج و فقر بی حد خالی سفرگان ، بس شکوه داشت .
نان اگر بردند از دست تو ، نان از نو بساز
جان اگر از پیکرت بردند ، جان از نو بساز
آب اگر بر روی تو بستند بی باکان دهر
تو ز اشک دیدگان ، جوی روان از نو بساز
سرکشان را رسم خانه سوختن آسان بود
تا تو را دست است در تن ، خانمان از نو بساز
خستگان را رسم و راه ساختن بود از ازل
گر جهان تو برند از کف ، جهان از نو بساز
خیره سرها را ، سری باشد به ویران ساختن
گر که ویران شد ، به رغم سرکشان از نو بساز
شکوه ات از آسمان بی جا بود ای آدمی !
تو خداوند زمینی ، آسمان از نو بساز
کیست خورشید فلک تا بر تو صبحی بردمد ؟
خود بکوش و مطلعی بهتر از آن از نو بساز
شعر اگر شعر است و بر دل می نشیند خلق را
گر زبانت لال شد یغما زبان از نو بساز
در طریق عشقبازی تا به کی باید دوید ؟
تا به کی امیدواری ؟ بر هدف باید رسید
هر دو گیتی در بهای یک نگه باید فروخت
نقد جان گر خواست بهر بوسه ای ، باید خرید
غرق خون به باید آن جسمی که باید خاک شد
بر فراز دار به ، قدی که می باید خمید
شهد شیرین شهادت خورده ، نی جام شراب
گر به زیر تیغها دم بر نمی آرد شهید
ای سوار مرکب خورشید ! خالی کن رکاب
زان که راه عشق را با سینه می باید خرید
گر که یغما ساکن کوی تو شد عیبش مکن
با پر و بال شکسته ز آشیان نتوان پرید
ارزش گویش نیشابوری :
گویند که عمر و لیث صفار چون نیشابور را به زیر نگین در آورد ، گفت : ((شهری را گرفته ام که گل آن خوردنی ، بوته آن ریواس و سنگهای آن فیروزه است )) .
امروز اگر آن دلاور سیستانی بر نیشابور دست می یافت جای آن بود که نخست از گرفتن شهری بر خویشتن ببالد که گنجور گوهرستان واژه های ناب پارسی است .
گویش های محلی فارسی ، چه در جای جای ایران کنونی رایج باشد . چه بیرون از مرزهای سیاسی ، در حکم ذخایر ارزنده ای است که انبوهی از واژه ها ، اصطلاحات امثال ، افسانه ها ، اشعار و تصنیف های فارسی را نگه داشتن و گردآوری ، ضبط ، تحقیق و نشر اهم آنها ضرورتی انکار ناپذیر است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
من یکی کارگر بیل به دستم ، بر من
نام شاعر مگذارید و حرامم مکنید
یغما نیشابوری
بیش از 10 سال است که یغما در نیشابور زندگی نمی کند و در هیچ جای دیگر این دنیا هم زندگی نمی کند . امروز اگر بخواهی او را ببینی با تمام کوشش نبوغ بشری ، باز هم کار به جایی نمی رسد . یغما 16 سال است که روی در نقاب خاک کشیده حیدرش می گفتند و خشتمال بود ، مرد بود و آزاده . در تمام روزهای زندگیش کار کرد و در تمام ایام حیاتش شعر گفت .
او در جایی می گوید : (( من از همان روزهای کودکی که بزرگترهای صومعه در شبهای بی پایانی زمستان ، دور کرسی ، شاهنامه و امیر ارسلان می خواندند ، با لذت و ولع گوش می دادم . شاید می دانستم که شعر در خونم می جوشد )) .
از آن روزها تا دوم اسفند 1366 هجری شمسی ، حتی یک بار ، نام قدر ، نزاع و خشم را نبرد و حتی یک نظر ، چشم از فقر برنداشت . آخرین شب عمرش را زیر یک سقف چوبی و در میان دیوارهای گلی که با خشتهای خودش سامان گرفته بود خوابید و چنان آرامشی در درون داشت ، که خوابش تا ابد خواهد پایید .
در جای دیگری می گوید : (( نام شناسنامه من ((یغما)) است . اما مردم هنوز این را باور نکرده اند . گمان می کنند تخلص من است . مردم در بسیاری از موارد گمان می کنند ، مردم اند دیگر ! ))
تحقیقاً هیچ آدمی از دیدنش ، جسارتش ، محبتش و خشتش پی به شعرش نمی بردد ، اما از شعرش همه اینها بر می آید . در طول 20 سال که عقل داشتنم ، می دیدمش و می شناختمش .
از هیچ انسانی بد نگفت و هیچ حیوانی را آزار نداد . آدمها انسانها ، حیوانها ، هر کدام در جای خود بودند ، همه در جای خود .
حیدر ، فرزند محمد و کشور یغما ، از مهاجران کویر یزد – خور و بیابانک – بود که دو نسل پیش از حیدر ، برای زیارت امام هشتم (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت ، درماندند . هر طایفه به گوشه ای رفت و خانواده حیدر بیگ در صومعه مسکن گرفت .
حیدر ، پس از تولد تا 30 سال ، آدم خاصی نبود . شاید اصلاً آدمی نبود . بچه ای فقیر ، کودکی شرور ، نوجوانی نا آرام و عاشق پیشه ، جوانی کنجکاو ، بی سواد و باز هم عاشق ، مردمی در آستانه نیمه عمر .
هنوز به درستی نمی دانم یغما چگونه یکباره آنقدر خواندن آموخت و تا آن حد – نه فیلسوف بشود – به برخی رموز و دقایق ادبی ، تاریخ ادبیات ، علوم دینی و قرآن پی برد . آنچه از خودش شنیده ام این است که این یک روند تدریجی و بطئی بود و در طول ده پانزده سال از ((آب ، بابا)) به سرایش شعر رسید . مادرم اما اعتقاد دیگری دارد و چون با او می ریسته ، نمی توان یکسره اعتقادش را انکار کرد ، اگر چه کاملاً هم پذیرفتنی نیست .
او می گوید : ((پدر خواب نما شد . او هیچ ، نه می دانست ، نه می خواند و یکباره . . . ))
(همسر یغما) سالها قبل از مرگش به دیگران گفته بود که حیدر از سرباز خانه برای او نامه می نوشته و می فرستاده .
و هر چه بیشتر جستجو کردم کمتر به نتیجه رسیدم . نظر من همان است که از یغما شنیدم. کوشش سالها ، قریحه ناب و خواهش بی انتها در دانستن به این کار استوارش کرد.
باید در حدود 40 سالگی ، او با این ابیاتش را سروده باشد و آخرین شعرش را دو سه روز قبل از مرگ . 24 سال و می گفت که 40 هزار بیت شعر دارد . هرگز این گفته اش را نیاز مردم و اشعارش را نشمردم . و آنچه از این 40 هزار بیت شعر بشودش نامید ، آنقدر است که 40 ساعت مدام طول می کشد بخوانی و بفهمی .
بیشترین سطور زندگی اش را در عشق نوشته و در سیاست ، هیچ نگفته است . اما همان گونه که هر انسانی – حتی شاعر هم نباشد از هر درس سخن می گوید ، این آشفته فقیر و ازاد نیز در همه مقوله ، سخن دارد .
سبک اشعارش به تعبیر ادبی ، سهل و ممتنع است و به روایت عوام ، همه فهم . به احتمال قوی نمی توانست مشکل سرایی کند ، هر چند از این کار ، نفرت هم داشت . من می گویم و هیچ استبعادی هم ندارد که غلط کنم – سوادش محدود بود و دانشش محدودتر یادداشتهایی در نجوم دارد که فکاهیانه است . شاید هم به قول خودش پانصد سال دیگر آنها را باید فهمید . حرف اضافی در این بابها زیاد داشت ، اما ، خوب شعر می گفت ، مهربان بود ، از آدمیت نصیبی برده بود . به هر که اهل کار نبود – و عمدتاً کار یدی – دشنام می داد و قید نام را زده بود ، وقتی مادرش را می دید ، از یاد گذشته ها به سختی می گریست و از رنج و فقر بی حد خالی سفرگان ، بس شکوه داشت .
نان اگر بردند از دست تو ، نان از نو بساز
جان اگر از پیکرت بردند ، جان از نو بساز
آب اگر بر روی تو بستند بی باکان دهر
تو ز اشک دیدگان ، جوی روان از نو بساز
سرکشان را رسم خانه سوختن آسان بود
تا تو را دست است در تن ، خانمان از نو بساز
خستگان را رسم و راه ساختن بود از ازل
گر جهان تو برند از کف ، جهان از نو بساز
خیره سرها را ، سری باشد به ویران ساختن
گر که ویران شد ، به رغم سرکشان از نو بساز
شکوه ات از آسمان بی جا بود ای آدمی !
تو خداوند زمینی ، آسمان از نو بساز
کیست خورشید فلک تا بر تو صبحی بردمد ؟
خود بکوش و مطلعی بهتر از آن از نو بساز
شعر اگر شعر است و بر دل می نشیند خلق را
گر زبانت لال شد یغما زبان از نو بساز
در طریق عشقبازی تا به کی باید دوید ؟
تا به کی امیدواری ؟ بر هدف باید رسید
هر دو گیتی در بهای یک نگه باید فروخت
نقد جان گر خواست بهر بوسه ای ، باید خرید
غرق خون به باید آن جسمی که باید خاک شد
بر فراز دار به ، قدی که می باید خمید
شهد شیرین شهادت خورده ، نی جام شراب
گر به زیر تیغها دم بر نمی آرد شهید
ای سوار مرکب خورشید ! خالی کن رکاب
زان که راه عشق را با سینه می باید خرید
گر که یغما ساکن کوی تو شد عیبش مکن
با پر و بال شکسته ز آشیان نتوان پرید
ارزش گویش نیشابوری :
گویند که عمر و لیث صفار چون نیشابور را به زیر نگین در آورد ، گفت : ((شهری را گرفته ام که گل آن خوردنی ، بوته آن ریواس و سنگهای آن فیروزه است )) .
امروز اگر آن دلاور سیستانی بر نیشابور دست می یافت جای آن بود که نخست از گرفتن شهری بر خویشتن ببالد که گنجور گوهرستان واژه های ناب پارسی است .
گویش های محلی فارسی ، چه در جای جای ایران کنونی رایج باشد . چه بیرون از مرزهای سیاسی ، در حکم ذخایر ارزنده ای است که انبوهی از واژه ها ، اصطلاحات امثال ، افسانه ها ، اشعار و تصنیف های فارسی را نگه داشتن و گردآوری ، ضبط ، تحقیق و نشر اهم آنها ضرورتی انکار ناپذیر است .