دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

مثنوی در مدح امام رضا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

مثنوی در مدح امام رضا

از مدینه تا به طوس بی وفا

بس ستم ها دیدی و صدها جفا

لیک هر دم مهر تو افزون شدی

با ندای حق دلت افسون شدی

هرکجا پایت رسید اندر زمان

یاس روئیدی همیشه آن مکان

از قدومت خاک، خوانی می گرفت

مرده بود او، بازجانی می گرفت

جمله دلهایی که بی حق مرده بود

نور حق دیده، به آنی زنده بود

صد هزاران دل به کوی تو اسیر

در اسارت جملگی گشته امیر

در کلمات صوت حیدر، باز بود

چون صدای مصطفی دُرساز بود

دشمنانت کور چشمانی خجل

تا قیامت مانده اند در خاک و گل

گنبد زردت به دلها نور داد

هرکه را بودی غمین بس سور داد

رشته ای از آستان حق دراز

تا برآرد هرکه را باشد نیاز

مهر تو تا آخر دنیا به جاست

چون حریمت بارگاه کبریاست

تقدیم به آستان مقدس آقا امام رضا (ع)

تاریکی مطلق همه جا روی زمین بود

آنجا که نفس های زمین سخت حزین بود

حاکم شده اندر همه جا ظلم و تباهی

دلها همه خوئین و جگرها چه غمین بود

برجای پیمبر بزده تکیه یکی تن

کاندر همه آفاق بر او مُهر لعین بود

از داد سخن گفته و بی داد روا بود

در محکمه ها حیله و تدبیر چنین بود

خشکید درختی که به جانها ثمری داد

جمعیت مردم به غم و درد قرین بود

آمد زمدینه یکی از جنس نبوت

در خاطره ها لحن کلامش به امین بود

تا کفر ز گیتی همه جا بار ببندد

در اوج صدایش سخن حق به طنین بود

از شهر ولایت به دیار غم و غربت

آمد که رضای حقش اینگونه و این بود

نوشید زسر پنجه ی اغیار یکی زهر

در طوس بماند او که به تقدیر چنین بود

آهو شده این دل به حریم تو گرفتار

شاید که دگر بار به لطف تو رهین بود

زاده زهرا

گنبد زردی که در مشهد به جاست

بی گمان گوئی حریم کبریاست

از حرم تا آستان حق ببین

آمد و رفت ملائک بی صداست

تکه ای از جنت حق مانده است

بر زمین، چون تربت پاک رضاست

موج دلهای مسافر در نماز

در حریمش گرد او اندر صفاست

پور حیدر، زاده زهرای پاک

نور چشم شاه شاهان مصطفی است

گرکه ره گم کرده ای سویش بیا

راه حق بین چون که او سوی خداست

نور می بارد، ز انجم بر درش

ظلمت اینجا بی گمان اندر فناست

گرچه شهدی تلخ در کامش بشد

لیک شیرین می کند آن را که خواست

«ساقیا» رو در حریمش راه جوی

بی گمان او بی کسان را رهنماست

زیارت

دوباره آمده ام تا زیارتی بکنم

حریم ساده ی دل را پر از سعادتی بکنم

اسیر ظلمت شب گشته ام، به مرقد تو

شتافتم که به نورت هدایتی بکنم

شکسته بال دلم، فرصت پریدن نیست

کبوتر آن حرم را کنایتی بکنم

چو بارگاه رضا باشدم به پیش نظر

به دل همیشه ایام رضایتی بکنم

شنیده ام به همه دهر این نکته

بیامدم که به پیشت ندای حاجتی بکنم

مران مرا زدرت خسته و پریشانم

رهین منت خود کرده و عنایتی بکنم

خطای نموده ام بسی به عرصه دنیا

ببخش، نبودم نظر اسائتی بکنم

اگر چه پاک دلان را به سوی تو را همت

و لیک پذیر مرا هم لذتی بکنم

شبی تو «ساقی» بیچاره را پناهی ده

شود که صبح دمان عزم همتی بکنم



خرید و دانلود  مثنوی در مدح امام رضا