لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
به نام آنکه جان را فکرت آموخت
ناصر خسروقبادیانی
حیات
ابو معین ناصربن خسروقبادیانی بلخی مروزی از شاعران و نویسندگان بزرگ و سخن گستر سده پنجم هجری است . درباره او هر چند پژوهش های نسبتاً تازه هم شده ، ولی هنوز تحقیقات علامه سید حسن تقی زاده تازگی خود را از دست نداده است . کنیه او ابومعین و لقب و تخلص او ((حجت)) است . در ماه ذوالقعده 394 هجری قمری مطابق با تیرماه 382 هجری شمسی در قادیان از نواحی باخ چشم به جهان گشوده و پس از سال 460 و به روایت درست تر در سال 481 هجری قمری در یمگان از اعمال بدخشان وفات یافته است .
از آغاز زندگانی او اینقدر می دانیم که از ابتدای جوانی در تحصیل علوم و فنون و آلسنه و ادیبات رنج فراوان برده است . از آن جمله قرآن مجید را بسیار خوانده و حفظ کرده است :
خواندن قرآن و زهد و علم و عمل مونس جان اند هر چهار مرا
یا اینکه می گوید :
مقرم به مرگ و به حشر و حساب کتابت زبر زبر دارم اندر ضمیر
گذشته از این ، تقریباً در همه دانش های عقلی و نقلی متداول عصر ، و مخصوصاً در علوم یونانی همچون ریاضی – از قبیل مجلسی بطلمیوس و هندسه اقلیدس – و طب بقراط و جالینوس ، و نجوم ، و فلسفه ( حکمت فلسفی ) ، و کلام ( حکمت دینی)تبحر یافته است . از مطالعه آثارش بر می آید که از ملل و نحل و ادیان و مذاهب نیز اطلاعات نسبتاً وسیعی کسب کرده بوده است .
اشعار عربی و حتی دیوان عربی هم داشته است . اما از دیوان تازی او چیزی به دست ما نرسیده است و نیز شبه نیست که پیش از سفر مصر شعر می سروده است ، اما غالب و بلکه همه اشعار او که در دست است ظاهراً پس از این سفر انشاء شده است . خود وی در آغاز سفرنامه و هم در دیوان خود به شعر گفتن پیش از سفر اشاره می کند ، و در بازگشت از سفر و وصول به بلخ هم چند بیت گفته که در سفرنامه درج است و در دیوان او نیست .
این حکیم حقیقت جوی که ذهن وقاد و خاطر تیز او به اصول عقلی و نقلی زمان خود که اذهان متوسط را تسکین می داد قناعت نمی کرده ، به واسطه خوابی که در ماه جمادی الاخره 437 در جوزجانان دید از شراب خوردن توبه کرد ، و به قصد وصول به حقیقت به سفر قبله عازم شد ، و در این راه با بردار کوچکتر خود ابوسعید و یک غلام هندی روانه حجاز شد . این مسافرت که 7 سال طول کشیده و با بازگشت به بلخ در جمادی الاخره سال 444 هجری قمری و دیدار برادر دیگر خود خواجه ابوالفتح عبدالجلیل خاتمه یافته ، مبدا یک دوره جدید از زندگانی اوست . در این سفر ، چهار بار حج کرده ، و شمال شرقی و غربی و جنوب غربی و مرکز ایران و بلاد ارمنستان و آسیای صغیر و حلب و طرابلس و شام و سوریه و فلسطین و جزیرالعرب ، مصر – که قریب سه سال آنجا بود ، و قیروان (درتونس) و نوبه و سودان را سیاحت کرده و پس از آنکه اغلب ایام خود را در پایتخت خلفای فاطمی یعنی مصر سپری کرده و در آنجا داخل مذهب اسماعیلیه و طریقه فاطمیان شده ، به قصد ترویج آن مذهب و نشر دعوت فاطمی در خراسان به وطن خویش بازگشته است . ناصر در این سه سال ، درجات سیر باطنیان را طی کرده و از مراتب ((مستجیب)) و ((مأذون)) و ((داعی)) بالاتر رفته به مقام ((حجتی)) رسیده ، و یکی از ((حجت)) های دوازدگانه فاطمیان در دوازده جزیر نشر دعوت شده . و از طرف امام فاطمی آن زمان یعنی ابوتمیم معد بن علی المستنصر با ا... ، تعیین شده ، و به ماموریت ، یعنی دعوت مردم به طریقه اسماعیلیان و بیعت فاطمیان در ممالک خراسان و سرپرستی شیعیان آن سامان و به قول خودش ((شبانی رمه متابعان دین حق )) به ایران بازگشت . و به این فقرات در اشعار خود اشارات بیشمار دارد ، و برخی از آنها را در همین متن مطالعه خواهید کرد .
در وقت بازگشت از مصر و حجاز به وطن خود بلخ ، پنجاه سال قمری از عمر او گذشته بود . فرار او از بلخ به هر حال پیش از سال 453 هجری قمری که تاریخ تالیف زادالمسافرین است واقع شده است ، چه در آن کتاب از بیرون رانده شدن خود از بلخ سخن می گوید . و چون هم غالب قصاید و اشعار او که در دست است ، و هم اغلب مصنفات او ، بعد از هجرت از بلخ نوشته شده ، از کار او در بلخ پس از بازگشت از سفر مصر ، اطلاعی نداریم . اما شکی نیست که در آنجا شوق و همت خود را صرف ترویج مذهب اسماعیلیان کرده است . ناصر به سبب شهرت یافتن در شاعری و حکمت و قدرت بسیاری که در فن مناظره کتبی و شفاهی داشته ، و نیز به سبب خصومت عالمان و غوغای جاهلان دشمنان زیادی پیدا کرد و خصوصاً دعوت صریح او به سمت خلیفه فاطمی – که همیشه در اشعار و آثار او خود ، او را ((میانجی)) ، ((امام)) و ((خداوند زمان)) و ((امیرالمومنین)) و خود را ((بنده)) و ((مامور)) و ((امین)) و ((مختار)) و ((سفیر)) او می خواند ، و مکرر در دیوان خود نام او را می برد – موجب تحریک غضب علمای خراسان و مخصوصاً بلخ ، و شورش عامه ، و خشم سلطان یا امیر سلجوقی ، و شاید تکفیر خلیفه بغداد شده ، و تهمت ((بد دینی)) و ((قرمطی)) و ((ملحد)) و ((رافضی)) بودن را برای او به ارمغان آورده و او مجبور به فرار گشته است ، و چندی در نهان می زیسته است و از همین جاست که در وجه دین می گوید (( حجت ها از انظار پوشیده باشند)) . وی پس از مدتی بر اثر فشار بیشتر مجبور به ترک بلخ شده ، و لهذا به مازندران پناه برده ، و شاید به مناسبت اینکه امرای گرگان و اسپهدان طبرستان شیعی مذهب بوده اند به حمایت بزرگان آن سامان روی آورده است .
معلوم نیست که ناصر چه مدتی در طبرستان بوده ، و قبل از آن و بعد از آن ، تا رسیدن به بدخشان کجاها بوده است . ولی به هر حال ، ممکن است میل به نزدیکی به خراسان او را به قصبه یا قلعه یمگان در اقصای خاک بدخشان کشیده ، و از قرار معلوم ، تا آخر عمر در این قصبه اقامت داشته و به اداره کار دعوت فاطمی در خراسان مستقر بوده است . اخراج ناصر از زادگاه خود و سخت گیری و تهدید و نفرین و طعن و هرگونه آزاری که به او وارد می آمده ، او را سخت متاثر ساخته ، و از این ستم ها و مظلومیت و بیچارگی و آوارگی و محبوسی خود در تنگنای دره یمگان اغلب می نالد ، و از جفای روزگار و بد حالی و سختی زندگانی و تنهایی و بی خانمانی خود در آن زندان و مخصوصاً از غربت شکایت دلسوز جانگذاز سر می دهد ، ولی در این حال به جبر و بی اختیاری نمی گراید و همه جا می گوید : این مصائب و سختی ها اختیاری است و در راه دین و عقیده خود آن همه را بر می تابد و اگر پای بندی به عقیده و اندیشه خود نمی داشت از تحصیل عز و جاه عاجز نبود ، و اگر اکنون نیز از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
به نام آنکه جان را فکرت آموخت
ناصر خسروقبادیانی
حیات
ابو معین ناصربن خسروقبادیانی بلخی مروزی از شاعران و نویسندگان بزرگ و سخن گستر سده پنجم هجری است . درباره او هر چند پژوهش های نسبتاً تازه هم شده ، ولی هنوز تحقیقات علامه سید حسن تقی زاده تازگی خود را از دست نداده است . کنیه او ابومعین و لقب و تخلص او ((حجت)) است . در ماه ذوالقعده 394 هجری قمری مطابق با تیرماه 382 هجری شمسی در قادیان از نواحی باخ چشم به جهان گشوده و پس از سال 460 و به روایت درست تر در سال 481 هجری قمری در یمگان از اعمال بدخشان وفات یافته است .
از آغاز زندگانی او اینقدر می دانیم که از ابتدای جوانی در تحصیل علوم و فنون و آلسنه و ادیبات رنج فراوان برده است . از آن جمله قرآن مجید را بسیار خوانده و حفظ کرده است :
خواندن قرآن و زهد و علم و عمل مونس جان اند هر چهار مرا
یا اینکه می گوید :
مقرم به مرگ و به حشر و حساب کتابت زبر زبر دارم اندر ضمیر
گذشته از این ، تقریباً در همه دانش های عقلی و نقلی متداول عصر ، و مخصوصاً در علوم یونانی همچون ریاضی – از قبیل مجلسی بطلمیوس و هندسه اقلیدس – و طب بقراط و جالینوس ، و نجوم ، و فلسفه ( حکمت فلسفی ) ، و کلام ( حکمت دینی)تبحر یافته است . از مطالعه آثارش بر می آید که از ملل و نحل و ادیان و مذاهب نیز اطلاعات نسبتاً وسیعی کسب کرده بوده است .
اشعار عربی و حتی دیوان عربی هم داشته است . اما از دیوان تازی او چیزی به دست ما نرسیده است و نیز شبه نیست که پیش از سفر مصر شعر می سروده است ، اما غالب و بلکه همه اشعار او که در دست است ظاهراً پس از این سفر انشاء شده است . خود وی در آغاز سفرنامه و هم در دیوان خود به شعر گفتن پیش از سفر اشاره می کند ، و در بازگشت از سفر و وصول به بلخ هم چند بیت گفته که در سفرنامه درج است و در دیوان او نیست .
این حکیم حقیقت جوی که ذهن وقاد و خاطر تیز او به اصول عقلی و نقلی زمان خود که اذهان متوسط را تسکین می داد قناعت نمی کرده ، به واسطه خوابی که در ماه جمادی الاخره 437 در جوزجانان دید از شراب خوردن توبه کرد ، و به قصد وصول به حقیقت به سفر قبله عازم شد ، و در این راه با بردار کوچکتر خود ابوسعید و یک غلام هندی روانه حجاز شد . این مسافرت که 7 سال طول کشیده و با بازگشت به بلخ در جمادی الاخره سال 444 هجری قمری و دیدار برادر دیگر خود خواجه ابوالفتح عبدالجلیل خاتمه یافته ، مبدا یک دوره جدید از زندگانی اوست . در این سفر ، چهار بار حج کرده ، و شمال شرقی و غربی و جنوب غربی و مرکز ایران و بلاد ارمنستان و آسیای صغیر و حلب و طرابلس و شام و سوریه و فلسطین و جزیرالعرب ، مصر – که قریب سه سال آنجا بود ، و قیروان (درتونس) و نوبه و سودان را سیاحت کرده و پس از آنکه اغلب ایام خود را در پایتخت خلفای فاطمی یعنی مصر سپری کرده و در آنجا داخل مذهب اسماعیلیه و طریقه فاطمیان شده ، به قصد ترویج آن مذهب و نشر دعوت فاطمی در خراسان به وطن خویش بازگشته است . ناصر در این سه سال ، درجات سیر باطنیان را طی کرده و از مراتب ((مستجیب)) و ((مأذون)) و ((داعی)) بالاتر رفته به مقام ((حجتی)) رسیده ، و یکی از ((حجت)) های دوازدگانه فاطمیان در دوازده جزیر نشر دعوت شده . و از طرف امام فاطمی آن زمان یعنی ابوتمیم معد بن علی المستنصر با ا... ، تعیین شده ، و به ماموریت ، یعنی دعوت مردم به طریقه اسماعیلیان و بیعت فاطمیان در ممالک خراسان و سرپرستی شیعیان آن سامان و به قول خودش ((شبانی رمه متابعان دین حق )) به ایران بازگشت . و به این فقرات در اشعار خود اشارات بیشمار دارد ، و برخی از آنها را در همین متن مطالعه خواهید کرد .
در وقت بازگشت از مصر و حجاز به وطن خود بلخ ، پنجاه سال قمری از عمر او گذشته بود . فرار او از بلخ به هر حال پیش از سال 453 هجری قمری که تاریخ تالیف زادالمسافرین است واقع شده است ، چه در آن کتاب از بیرون رانده شدن خود از بلخ سخن می گوید . و چون هم غالب قصاید و اشعار او که در دست است ، و هم اغلب مصنفات او ، بعد از هجرت از بلخ نوشته شده ، از کار او در بلخ پس از بازگشت از سفر مصر ، اطلاعی نداریم . اما شکی نیست که در آنجا شوق و همت خود را صرف ترویج مذهب اسماعیلیان کرده است . ناصر به سبب شهرت یافتن در شاعری و حکمت و قدرت بسیاری که در فن مناظره کتبی و شفاهی داشته ، و نیز به سبب خصومت عالمان و غوغای جاهلان دشمنان زیادی پیدا کرد و خصوصاً دعوت صریح او به سمت خلیفه فاطمی – که همیشه در اشعار و آثار او خود ، او را ((میانجی)) ، ((امام)) و ((خداوند زمان)) و ((امیرالمومنین)) و خود را ((بنده)) و ((مامور)) و ((امین)) و ((مختار)) و ((سفیر)) او می خواند ، و مکرر در دیوان خود نام او را می برد – موجب تحریک غضب علمای خراسان و مخصوصاً بلخ ، و شورش عامه ، و خشم سلطان یا امیر سلجوقی ، و شاید تکفیر خلیفه بغداد شده ، و تهمت ((بد دینی)) و ((قرمطی)) و ((ملحد)) و ((رافضی)) بودن را برای او به ارمغان آورده و او مجبور به فرار گشته است ، و چندی در نهان می زیسته است و از همین جاست که در وجه دین می گوید (( حجت ها از انظار پوشیده باشند)) . وی پس از مدتی بر اثر فشار بیشتر مجبور به ترک بلخ شده ، و لهذا به مازندران پناه برده ، و شاید به مناسبت اینکه امرای گرگان و اسپهدان طبرستان شیعی مذهب بوده اند به حمایت بزرگان آن سامان روی آورده است .
معلوم نیست که ناصر چه مدتی در طبرستان بوده ، و قبل از آن و بعد از آن ، تا رسیدن به بدخشان کجاها بوده است . ولی به هر حال ، ممکن است میل به نزدیکی به خراسان او را به قصبه یا قلعه یمگان در اقصای خاک بدخشان کشیده ، و از قرار معلوم ، تا آخر عمر در این قصبه اقامت داشته و به اداره کار دعوت فاطمی در خراسان مستقر بوده است . اخراج ناصر از زادگاه خود و سخت گیری و تهدید و نفرین و طعن و هرگونه آزاری که به او وارد می آمده ، او را سخت متاثر ساخته ، و از این ستم ها و مظلومیت و بیچارگی و آوارگی و محبوسی خود در تنگنای دره یمگان اغلب می نالد ، و از جفای روزگار و بد حالی و سختی زندگانی و تنهایی و بی خانمانی خود در آن زندان و مخصوصاً از غربت شکایت دلسوز جانگذاز سر می دهد ، ولی در این حال به جبر و بی اختیاری نمی گراید و همه جا می گوید : این مصائب و سختی ها اختیاری است و در راه دین و عقیده خود آن همه را بر می تابد و اگر پای بندی به عقیده و اندیشه خود نمی داشت از تحصیل عز و جاه عاجز نبود ، و اگر اکنون نیز از راه و عقیده و شیوه خود برگردد و آن را فرو گذارد همه گونه جاه و جلال صوری نزد امیران و خلفا و سلاطین تواند یافت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
بنام آنکه جان را فکرت آموخت
مبهمات و ادوات استفها می : در بعضی ضمائر استفهامی علامت جمع وجود دارد مانند : کدامها ؟ ـ (چه؟ـ کو؟) برای غیر معدود است . (چند) برای اشیاء معدود که دارای افراد باشند بکار می رود . کلمات (چه؟ ـ چند؟) صورت جمع هم دارند به صورت : (چه ها؟ ـ چندان ـ چند ها ) .
قیدها: قید مقدار ـ مؤلف ساختمان واژة زبان فارسی امروز مینویسد :« از نظرملاک قاموسی، واژة بسیطی که تنها قید مقدار باشد در زبان فارسی نداریم ، لذا باید با ملاکهای قاموسی ، انواع قید مقدار را بررسی کنیم . واژة«هیچ» می تواند قید مقدار منفی باشد که در این صورت در زیر ساخت آن « مقدار هیچ بود» وجود دارد . از این جهت است که آن را قید مقدار نامیده اند … » از نظر ملاک معنائی مؤلف مزبور می نویسد : «قید مقدار ، اندازة انجام فعل را می رساند ودر جواب (چه اندازه؟ ـ چقدر؟ ـ چه مقدار ) و ترکیبات دیگری که این معنا را برساند میآید. ولی چون این ملاک کافی نیست،می باید از ملاک نحوی هم استفاده نمود » .
از نظر ملاک نحوی : «قید مقدار می تواند صفت یا فعل یا قید دیگری را مقید سازد . چون تنها بشکل واژه نمی توان مقولة آنرا تعیین کرد بلکه باید محلی راهم که در ساختمان جمله اشغال می کند در نظر گرفت . بالطبع ملاک نحوی تعیین هویت قید مقدار مؤثرتر از ملاک معنائی آن است …» .
دستة دیگری از قید های مقدار از «اسم مقدار + یاء نکره» درست شده است . مانند : «ذره ای احسان ندارد ـ انگشتانه ای آب نداد ـ خردلی ارزش قائل نشد» یا اینکه از «صفت مشترک با قید + یاء نکره » درست شده باشد . مانند : «کمی مراقب باش ـ اندکی درس بخوان » یا اینکه از« قیدهای مقدار اشاره ای » یعنی با کلماتی از قبیل « این ـ آن ـ چنین ـ چنان ـ همین ـ همان + اسم اندازه (اندازه ـ حد ـ مقدار ـ قدر)» درست شده باشد مانند : «این اندازه تنبلی می کند که … ـ آن حد آزار می رساند که …» یا اینکه از« صفت مبهم چند + ضمیر اشاره ای درست شده باشد » مانند : « چندان بخور که بدن احتیاج دارد » یعنی آنچنان مقدار بخور که …
قید تدریج : دسته ای از قید مقدار را قید تدریج نام نهاده اند . قید تدریج از دو قید مقدار مکرر درست شده است . مانند: «اندک اندک بخورـکم کم بنوش ـ گام گام جلو برو ـ تکه تکه تمیز کن » . یا اینکه از « حرف اضافة (به) + تدریج » درست شده است . مانند: « بتدریج این کاررا تمام کن» .
پسوند : در زبان فارسی پسوند اشتقاقی (ـُ م) در آخر کلمه های شمار می چسبد و شمارهای ترتیبی را تشکیل می دهد . مانند : یکم ـ دوم ـ سوم . این پسوند دو الو مورف دارد یکی (اُم) ودیگری (وُم) . اولی با کلمه هایی می آید که به (کنسن) ختم شده باشند.مانند : چهارم ـ پنجم ـ ششم . اما دومی با کلمه هایی می آید که با (ویل) ختم شده باشند . مانند :
دوم ـ سوم .
شناسایی کلی دستگاه عدد در زبان فارسی : و اینک برای شناسائی دستگاه عدد از نظر زبانشناسی ، مقالة جامع آقای دکتر هرمز میلانیان را دربارة « دستگاه عدد در زبان فارسی» با اندک اختصاری عیناً نقل می کنیم:
«انسان مفهوم (عدد) را به دو گونه بیان میکند : الف ـ به گونة نوشتاری که در این صورت با (رقم نویسی) سرو کار داریم . ب ـ به گونة گفتاری در زبان که در آن صورت با (عدد گویی) سروکار داریم . دستگاههای «رقم نویسی» محدود، و امروزه جهانی هستند . مهمترین آنها دستگاه «رقم نویسی عربی» که در حقیقت از هندیان گرفته شده و دستگاه دیگر که توانائی و کاربرد بسیار محدود تری دارد ، دستگاه «رقم نویسی رومی» است . مثلا عدد بیست و چهار :
در دستگاه رقم نویسی عربی (هندی) ـ 24یا24 .
در دستگاه رقم نویسی رومی ـ XXIV .
… اما به تعداد زبانهای جهان ، دستگاه عدد گوئی متفاوتی وجود دارد . به عبارت دیگر هر زبانی دستگاه عدد گوئی ویژة خود را داراست و گویندگان زبانهای متفاوت که امروزه از دستگاه رقم نویسی یکسانی استفاده می کنند هنگام بیان ، آن را به طور خودکار ، به دستگاه عدد گویی زبان خود انتقال می دهند . برای مقایسة عدد گویی فارسی با نظام رقم نویسی عربی بطور مثال اگر برای نمونه به (رقم مرکب 3 2 1) برخورد کنیم در فارسی آن را به صورت «صدو بیست و سه» خواهیم خواند ولی اگر می خواستیم عیناً این نظام را در « عدد گویی» فارسی تقلید کنیم به جای «صد و بیست و سه» باید می گفتیم ( سه ـ دو ـ یک یا یک ـ دو ـ سه) ولی در حقیقت این نیز کافی نیست . زیرا در دستگاه رقم نویسی عربی ، یکی از مهمترین اصول ، ارزش مکانی یا مرتبة هر رقم بسیط درون رقم مرکب است . یعنی بیان دقیق 123به شیوة نظام رقم نویسی مورد بحث در زبان فارسی باید به صورت زیر درآید : « سه در مرتبة یکان ، و دو در مرتبة دهگان ، یک در مرتبة صدگان… » .
دستگاه رقم نویسی عربی ( هندی) نیز مانند هر دستگاهی ( واز آن میان زبانهای بشری) دارای یک محور جانشینی است و یک محور همنشینی . محور جانشینی آن فهرست ارقام بسیطی است که در هر« مرتبه» باید یکی از آنها را به جای دیگران انتخاب کرد . این محور یا فهرست عبارت است از : 0ـ 1ـ 2 ـ 3 ـ 4 ـ 5 ـ 6 ـ 7 ـ 8 ـ 9 . هریک از ارقام بسیط بالا برحسب مکان یا مرتبة خود در رقم مرکب ارزش متفاوتی می یابد . برای نمونه اگر رقم (1) را در نظر بگیریم در صورتی که اولین رقم از سمت راست باشد معادل « یک» و اگر دومین رقم باشد معادل « ده» واگر سومین رقم باشد معادل « صد» … الی آخر خواهد بود . جای خالی رقمها را با « صفر» پر می کنند . ترکیب ارقام بسیط با یکدیگر محور همنشینی رقم نویسی عربی را بوجود می آورد ومفهوم کلی ریاضی یک رقم مرکب حاصل جمع مفهوم ارقام آن درهر «مرتبه» است :
123 – 3 + 20 + 100
بدینسان این دستگاه ، دستگاهی است ده عضوی که با وارد کردن ارزش مکانی (مرتبه) در ترکیب ارقام با یکدیگر (روی محور همنشینی) و استفاده از عمل جمع به بیان مفاهیم نامحدود عددی نایل می شود . زبانهای بشری به سبب ماهیت آوائی خود نمی توانند از ارزش مکانی اعداد بسیط در صورتهای مرکب استفاده کنند . درحالی که صورت مکتوب ارقام ، جای کمی را می گیرد وبا یک نگاه دستگیر می شود .
عدم استفاده از ارزش مکانی در زبان به عدم وجود « صفر» در دستگاههای عدد گوئی منجر می شود . البته « صفر» به عنوان « اسم عدد» در هر زبانی وجود دارد ودر بیان عملیات ریاضی از آن استفاده می شود ولی به عنوان عضو دستگاه عددهای زبانی ـ با جایی در محور جانشینی یا همنشینان ـ عدد اصلی یا ترتیبی وجود ندارد ودر ساختمان اعداد مرکب زبان به کار نمی رود . برای نمونه در فارسی می شود گفت : « دو کتاب خریدم » یا « کتاب دوم را خواندم » ولی نمی شود گفت : « صفر کتاب خریدم» یا « کتاب صفرم را خواندم » . در محور جانشینی اعداد فارسی ودر نتیجه در ترکیبات آنها روی محور همنشینی نیز واژة « صفر» بکار نمی رود.
تفاوت دیگر دستگاه رقم نویسی با دستگاه عددگوئی این است که در دستگاه نخست بیش از یکبار تجزیه نمی شود و تک تک ارقام مرکب تجزیه ناپذیر است. مثلاً عدد 3 2 1 را فقط می توان به (3 و 2 و1) تجزیه کرد در صورتی که درز بانهای
بشری دارای تجزیة دوگانه هستند یعنی بار اول واحد های معنی دار آنها را می توان بدست آورد ولی صورت آوائی این واحد ها بار دیگر به واحد های آوائی (واجهای) کوچکتر تقسیم می شود . و اینکه چگونه می توان عدم استفاده از ارزش مکانی و نیز تجزیه پذیری صورت اعداد را در زبان جبران کرد ؟
با استفاده از محور جانشینی پر عضو تری .
نتیجه آنکه باداشتن اعداد بسیط بیشتر، زبانهادرحقیقت ارزش مکانی ارقام رادریک صورت بسیط متفاوت ادغام می کنند …
از این روست که فارسی در برابر فهرست ده عضوی ارقام عربی (هندی) دارای محور جانشینی (فهرست) سی و هشت عضوی است . از سوی دیگر برخلاف رقم نویسی مورد بحث که در ارقام مرکب فقط از عمل جمع استفاده می کند ، در اعداد مرکب زبانها، می توان ازهر چهارعمل اصلی بهره برد، گواینکه بیشتر زبانها ازدو عمل جمع وضرب استفاده می کنند ولی هیچ مانع نظری وجود ندارد که زبانی از عمل تفریق یا تقسیم نیز در بیان اعداد بهره نبرد .
بدینسان زبان با توسل به محور جانشینی بسیار پر بارتری و نیز بهره جویی از عملیات بیشتری در ترکیب اعداد و نیز آمیزش این عملیات باهم چنانکه مفهوم هر عدد مرکب حاصل این عملیات شود قادر است مانند رقم نویسی ولی به شیوه و نظامی دیگر که از زبانی به زبان دیگر نیز فرق تواند کرد، از تعدادی اعداد بسیط محدود به بیان نامحدود و مفاهیم ریاضی عددی نایل شود .
محور جانشینی اعداد سادة زبان فارسی دارای سی و هشت عضو است ولی این فهرست ، خود به چهار گروه چند عضوی و دو عضو منفرد تقسیم می شود که مشخصة هر گروه امکانات ترکیبی ویژة اعضای آن است که با امکانات اعضای گروههای دیگر یا دو عضو منفرد تفاوت دارد .
اینک در زیر فهرست « محور جانشینی» اعداد بسیط زبان فارسی و نیز گروهها و اعضای منفرد آن می آید :
گروه الف
گروه ب
گروه ج
گروه د
اعداد منفرد
یک
ده
بیست
صد
هزار
دو
یازده
سی
دویست
میلیون
سه
دوازده
چهل
سیصد
ـ
چهار
سیزده
پنجاه
چهارصد
ـ
پنج
چهارده
شصت
پانصد
ـ
شش
پانزده
هفتاد
ششصد
ـ
هفت
شانزده
هشتاد
هفتصد
ـ
هشت
هفده
نود
هشتصد
ـ
نه
هجده
ـ
نهصد
ـ
ـ
نوزده
ـ
ـ
ـ
تمام اعداد دیگر زبان فارسی از راه ترکیب اعداد سادة بالا با استفاده از دو روش ترکیبی ساخته می شوند . این دو روش (دو عمل حساب) عبارتند از :
1ـ روش جمع : در این روش عدد کوچکتر پس از عدد بزرگتر می آید وواژه بند (ـ و) که به عدد بزرگتر می پیوندد میان آنهارابطه برقرار می کند . مثلا عدد 23در فارسی به صورت (بیست ـ اُ ـ سه) بیان می شود که حاصل جمع مفهوم بیست و سه است .
2ـ روش ضرب : در این روش عدد کوچکتر پیش از عدد بزرگتر می آید و در آن ضرب می شود : عدد 4000در فارسی به صورت چهار هزار بیان می شود که در آن مفهوم عدد مرکب معادل حاصلضرب چهار در هزار است .
از ادغام دو روش بالا ، امکانات اعداد ترکیبی فارسی بیشتر می شود : ادغام چهار هزار (روش ضرب) و بیست و سه (روش جمع) عدد مرکب چهار هزار و بیست و سه را که عدد تازه ای بدست می دهد .
اینکه ما درفهرست اعداد بسیط فارسی، به چهارگروه و دو عدد منفرد (هزار و میلیون) قائل شدیم به سبب امکانات ترکیبی (جمعی و ضربی) متفاوت آنهاست که در زیر بررسی می شود :
1ـ امکانات ترکیبی اعداد گروه الف (یک ـ دو ـ سه … نه) :
ترکیب جمعی :
الف + ب ـ وجود ندارد . « مثلاً عددی به نام (دو و دوازده) نداریم».
الف + ج ـ وجود ندارد .
الف + دـ وجود ندارد .
الف + هزار ـ وجود ندارد .
الف + میلیون ـ وجود ندارد .
ترکیب ضربی :
الف * ب ـ وجود ندارد . « مثلاً عددی به نام (دو و دوازده) نداریم» .
الف * ج ـ وجود ندارد .
الف * دـ وجود ندارد . ولی :
الف * هزار ـ وجود دارد . مانند چهار هزار .
الف * میلیون ـ وجود دارد . مانند : چهار میلیون .
2ـ امکانات ترکیبی اعداد گروه ب ( ده ـ یازده… تا نوزده) :
ترکیب جمعی :
ب+ الف ـ وجود ندارد . « مثلاً عددی به نام ( دوازده و دو) نداریم» .
ب + ج ـ وجود ندارد .
ب+ دـ وجود ندارد .
ب +هزار ـ وجود ندارد
ب + میلیون ـ وجود ندارد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
بنام آنکه جان را فکرت آموخت
مبهمات و ادوات استفها می : در بعضی ضمائر استفهامی علامت جمع وجود دارد مانند : کدامها ؟ ـ (چه؟ـ کو؟) برای غیر معدود است . (چند) برای اشیاء معدود که دارای افراد باشند بکار می رود . کلمات (چه؟ ـ چند؟) صورت جمع هم دارند به صورت : (چه ها؟ ـ چندان ـ چند ها ) .
قیدها: قید مقدار ـ مؤلف ساختمان واژة زبان فارسی امروز مینویسد :« از نظرملاک قاموسی، واژة بسیطی که تنها قید مقدار باشد در زبان فارسی نداریم ، لذا باید با ملاکهای قاموسی ، انواع قید مقدار را بررسی کنیم . واژة«هیچ» می تواند قید مقدار منفی باشد که در این صورت در زیر ساخت آن « مقدار هیچ بود» وجود دارد . از این جهت است که آن را قید مقدار نامیده اند … » از نظر ملاک معنائی مؤلف مزبور می نویسد : «قید مقدار ، اندازة انجام فعل را می رساند ودر جواب (چه اندازه؟ ـ چقدر؟ ـ چه مقدار ) و ترکیبات دیگری که این معنا را برساند میآید. ولی چون این ملاک کافی نیست،می باید از ملاک نحوی هم استفاده نمود » .
از نظر ملاک نحوی : «قید مقدار می تواند صفت یا فعل یا قید دیگری را مقید سازد . چون تنها بشکل واژه نمی توان مقولة آنرا تعیین کرد بلکه باید محلی راهم که در ساختمان جمله اشغال می کند در نظر گرفت . بالطبع ملاک نحوی تعیین هویت قید مقدار مؤثرتر از ملاک معنائی آن است …» .
دستة دیگری از قید های مقدار از «اسم مقدار + یاء نکره» درست شده است . مانند : «ذره ای احسان ندارد ـ انگشتانه ای آب نداد ـ خردلی ارزش قائل نشد» یا اینکه از «صفت مشترک با قید + یاء نکره » درست شده باشد . مانند : «کمی مراقب باش ـ اندکی درس بخوان » یا اینکه از« قیدهای مقدار اشاره ای » یعنی با کلماتی از قبیل « این ـ آن ـ چنین ـ چنان ـ همین ـ همان + اسم اندازه (اندازه ـ حد ـ مقدار ـ قدر)» درست شده باشد مانند : «این اندازه تنبلی می کند که … ـ آن حد آزار می رساند که …» یا اینکه از« صفت مبهم چند + ضمیر اشاره ای درست شده باشد » مانند : « چندان بخور که بدن احتیاج دارد » یعنی آنچنان مقدار بخور که …
قید تدریج : دسته ای از قید مقدار را قید تدریج نام نهاده اند . قید تدریج از دو قید مقدار مکرر درست شده است . مانند: «اندک اندک بخورـکم کم بنوش ـ گام گام جلو برو ـ تکه تکه تمیز کن » . یا اینکه از « حرف اضافة (به) + تدریج » درست شده است . مانند: « بتدریج این کاررا تمام کن» .
پسوند : در زبان فارسی پسوند اشتقاقی (ـُ م) در آخر کلمه های شمار می چسبد و شمارهای ترتیبی را تشکیل می دهد . مانند : یکم ـ دوم ـ سوم . این پسوند دو الو مورف دارد یکی (اُم) ودیگری (وُم) . اولی با کلمه هایی می آید که به (کنسن) ختم شده باشند.مانند : چهارم ـ پنجم ـ ششم . اما دومی با کلمه هایی می آید که با (ویل) ختم شده باشند . مانند :
دوم ـ سوم .
شناسایی کلی دستگاه عدد در زبان فارسی : و اینک برای شناسائی دستگاه عدد از نظر زبانشناسی ، مقالة جامع آقای دکتر هرمز میلانیان را دربارة « دستگاه عدد در زبان فارسی» با اندک اختصاری عیناً نقل می کنیم:
«انسان مفهوم (عدد) را به دو گونه بیان میکند : الف ـ به گونة نوشتاری که در این صورت با (رقم نویسی) سرو کار داریم . ب ـ به گونة گفتاری در زبان که در آن صورت با (عدد گویی) سروکار داریم . دستگاههای «رقم نویسی» محدود، و امروزه جهانی هستند . مهمترین آنها دستگاه «رقم نویسی عربی» که در حقیقت از هندیان گرفته شده و دستگاه دیگر که توانائی و کاربرد بسیار محدود تری دارد ، دستگاه «رقم نویسی رومی» است . مثلا عدد بیست و چهار :
در دستگاه رقم نویسی عربی (هندی) ـ 24یا24 .
در دستگاه رقم نویسی رومی ـ XXIV .
… اما به تعداد زبانهای جهان ، دستگاه عدد گوئی متفاوتی وجود دارد . به عبارت دیگر هر زبانی دستگاه عدد گوئی ویژة خود را داراست و گویندگان زبانهای متفاوت که امروزه از دستگاه رقم نویسی یکسانی استفاده می کنند هنگام بیان ، آن را به طور خودکار ، به دستگاه عدد گویی زبان خود انتقال می دهند . برای مقایسة عدد گویی فارسی با نظام رقم نویسی عربی بطور مثال اگر برای نمونه به (رقم مرکب 3 2 1) برخورد کنیم در فارسی آن را به صورت «صدو بیست و سه» خواهیم خواند ولی اگر می خواستیم عیناً این نظام را در « عدد گویی» فارسی تقلید کنیم به جای «صد و بیست و سه» باید می گفتیم ( سه ـ دو ـ یک یا یک ـ دو ـ سه) ولی در حقیقت این نیز کافی نیست . زیرا در دستگاه رقم نویسی عربی ، یکی از مهمترین اصول ، ارزش مکانی یا مرتبة هر رقم بسیط درون رقم مرکب است . یعنی بیان دقیق 123به شیوة نظام رقم نویسی مورد بحث در زبان فارسی باید به صورت زیر درآید : « سه در مرتبة یکان ، و دو در مرتبة دهگان ، یک در مرتبة صدگان… » .
دستگاه رقم نویسی عربی ( هندی) نیز مانند هر دستگاهی ( واز آن میان زبانهای بشری) دارای یک محور جانشینی است و یک محور همنشینی . محور جانشینی آن فهرست ارقام بسیطی است که در هر« مرتبه» باید یکی از آنها را به جای دیگران انتخاب کرد . این محور یا فهرست عبارت است از : 0ـ 1ـ 2 ـ 3 ـ 4 ـ 5 ـ 6 ـ 7 ـ 8 ـ 9 . هریک از ارقام بسیط بالا برحسب مکان یا مرتبة خود در رقم مرکب ارزش متفاوتی می یابد . برای نمونه اگر رقم (1) را در نظر بگیریم در صورتی که اولین رقم از سمت راست باشد معادل « یک» و اگر دومین رقم باشد معادل « ده» واگر سومین رقم باشد معادل « صد» … الی آخر خواهد بود . جای خالی رقمها را با « صفر» پر می کنند . ترکیب ارقام بسیط با یکدیگر محور همنشینی رقم نویسی عربی را بوجود می آورد ومفهوم کلی ریاضی یک رقم مرکب حاصل جمع مفهوم ارقام آن درهر «مرتبه» است :
123 – 3 + 20 + 100
بدینسان این دستگاه ، دستگاهی است ده عضوی که با وارد کردن ارزش مکانی (مرتبه) در ترکیب ارقام با یکدیگر (روی محور همنشینی) و استفاده از عمل جمع به بیان مفاهیم نامحدود عددی نایل می شود . زبانهای بشری به سبب ماهیت آوائی خود نمی توانند از ارزش مکانی اعداد بسیط در صورتهای مرکب استفاده کنند . درحالی که صورت مکتوب ارقام ، جای کمی را می گیرد وبا یک نگاه دستگیر می شود .
عدم استفاده از ارزش مکانی در زبان به عدم وجود « صفر» در دستگاههای عدد گوئی منجر می شود . البته « صفر» به عنوان « اسم عدد» در هر زبانی وجود دارد ودر بیان عملیات ریاضی از آن استفاده می شود ولی به عنوان عضو دستگاه عددهای زبانی ـ با جایی در محور جانشینی یا همنشینان ـ عدد اصلی یا ترتیبی وجود ندارد ودر ساختمان اعداد مرکب زبان به کار نمی رود . برای نمونه در فارسی می شود گفت : « دو کتاب خریدم » یا « کتاب دوم را خواندم » ولی نمی شود گفت : « صفر کتاب خریدم» یا « کتاب صفرم را خواندم » . در محور جانشینی اعداد فارسی ودر نتیجه در ترکیبات آنها روی محور همنشینی نیز واژة « صفر» بکار نمی رود.
تفاوت دیگر دستگاه رقم نویسی با دستگاه عددگوئی این است که در دستگاه نخست بیش از یکبار تجزیه نمی شود و تک تک ارقام مرکب تجزیه ناپذیر است. مثلاً عدد 3 2 1 را فقط می توان به (3 و 2 و1) تجزیه کرد در صورتی که درز بانهای
بشری دارای تجزیة دوگانه هستند یعنی بار اول واحد های معنی دار آنها را می توان بدست آورد ولی صورت آوائی این واحد ها بار دیگر به واحد های آوائی (واجهای) کوچکتر تقسیم می شود . و اینکه چگونه می توان عدم استفاده از ارزش مکانی و نیز تجزیه پذیری صورت اعداد را در زبان جبران کرد ؟
با استفاده از محور جانشینی پر عضو تری .
نتیجه آنکه باداشتن اعداد بسیط بیشتر، زبانهادرحقیقت ارزش مکانی ارقام رادریک صورت بسیط متفاوت ادغام می کنند …
از این روست که فارسی در برابر فهرست ده عضوی ارقام عربی (هندی) دارای محور جانشینی (فهرست) سی و هشت عضوی است . از سوی دیگر برخلاف رقم نویسی مورد بحث که در ارقام مرکب فقط از عمل جمع استفاده می کند ، در اعداد مرکب زبانها، می توان ازهر چهارعمل اصلی بهره برد، گواینکه بیشتر زبانها ازدو عمل جمع وضرب استفاده می کنند ولی هیچ مانع نظری وجود ندارد که زبانی از عمل تفریق یا تقسیم نیز در بیان اعداد بهره نبرد .
بدینسان زبان با توسل به محور جانشینی بسیار پر بارتری و نیز بهره جویی از عملیات بیشتری در ترکیب اعداد و نیز آمیزش این عملیات باهم چنانکه مفهوم هر عدد مرکب حاصل این عملیات شود قادر است مانند رقم نویسی ولی به شیوه و نظامی دیگر که از زبانی به زبان دیگر نیز فرق تواند کرد، از تعدادی اعداد بسیط محدود به بیان نامحدود و مفاهیم ریاضی عددی نایل شود .
محور جانشینی اعداد سادة زبان فارسی دارای سی و هشت عضو است ولی این فهرست ، خود به چهار گروه چند عضوی و دو عضو منفرد تقسیم می شود که مشخصة هر گروه امکانات ترکیبی ویژة اعضای آن است که با امکانات اعضای گروههای دیگر یا دو عضو منفرد تفاوت دارد .
اینک در زیر فهرست « محور جانشینی» اعداد بسیط زبان فارسی و نیز گروهها و اعضای منفرد آن می آید :
گروه الف
گروه ب
گروه ج
گروه د
اعداد منفرد
یک
ده
بیست
صد
هزار
دو
یازده
سی
دویست
میلیون
سه
دوازده
چهل
سیصد
ـ
چهار
سیزده
پنجاه
چهارصد
ـ
پنج
چهارده
شصت
پانصد
ـ
شش
پانزده
هفتاد
ششصد
ـ
هفت
شانزده
هشتاد
هفتصد
ـ
هشت
هفده
نود
هشتصد
ـ
نه
هجده
ـ
نهصد
ـ
ـ
نوزده
ـ
ـ
ـ
تمام اعداد دیگر زبان فارسی از راه ترکیب اعداد سادة بالا با استفاده از دو روش ترکیبی ساخته می شوند . این دو روش (دو عمل حساب) عبارتند از :
1ـ روش جمع : در این روش عدد کوچکتر پس از عدد بزرگتر می آید وواژه بند (ـ و) که به عدد بزرگتر می پیوندد میان آنهارابطه برقرار می کند . مثلا عدد 23در فارسی به صورت (بیست ـ اُ ـ سه) بیان می شود که حاصل جمع مفهوم بیست و سه است .
2ـ روش ضرب : در این روش عدد کوچکتر پیش از عدد بزرگتر می آید و در آن ضرب می شود : عدد 4000در فارسی به صورت چهار هزار بیان می شود که در آن مفهوم عدد مرکب معادل حاصلضرب چهار در هزار است .
از ادغام دو روش بالا ، امکانات اعداد ترکیبی فارسی بیشتر می شود : ادغام چهار هزار (روش ضرب) و بیست و سه (روش جمع) عدد مرکب چهار هزار و بیست و سه را که عدد تازه ای بدست می دهد .
اینکه ما درفهرست اعداد بسیط فارسی، به چهارگروه و دو عدد منفرد (هزار و میلیون) قائل شدیم به سبب امکانات ترکیبی (جمعی و ضربی) متفاوت آنهاست که در زیر بررسی می شود :
1ـ امکانات ترکیبی اعداد گروه الف (یک ـ دو ـ سه … نه) :
ترکیب جمعی :
الف + ب ـ وجود ندارد . « مثلاً عددی به نام (دو و دوازده) نداریم».
الف + ج ـ وجود ندارد .
الف + دـ وجود ندارد .
الف + هزار ـ وجود ندارد .
الف + میلیون ـ وجود ندارد .
ترکیب ضربی :
الف * ب ـ وجود ندارد . « مثلاً عددی به نام (دو و دوازده) نداریم» .
الف * ج ـ وجود ندارد .
الف * دـ وجود ندارد . ولی :
الف * هزار ـ وجود دارد . مانند چهار هزار .
الف * میلیون ـ وجود دارد . مانند : چهار میلیون .
2ـ امکانات ترکیبی اعداد گروه ب ( ده ـ یازده… تا نوزده) :
ترکیب جمعی :
ب+ الف ـ وجود ندارد . « مثلاً عددی به نام ( دوازده و دو) نداریم» .
ب + ج ـ وجود ندارد .
ب+ دـ وجود ندارد .
ب +هزار ـ وجود ندارد
ب + میلیون ـ وجود ندارد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
بنام آنکه جان را فکرت آموخت
مبهمات و ادوات استفها می : در بعضی ضمائر استفهامی علامت جمع وجود دارد مانند : کدامها ؟ ـ (چه؟ـ کو؟) برای غیر معدود است . (چند) برای اشیاء معدود که دارای افراد باشند بکار می رود . کلمات (چه؟ ـ چند؟) صورت جمع هم دارند به صورت : (چه ها؟ ـ چندان ـ چند ها ) .
قیدها: قید مقدار ـ مؤلف ساختمان واژة زبان فارسی امروز مینویسد :« از نظرملاک قاموسی، واژة بسیطی که تنها قید مقدار باشد در زبان فارسی نداریم ، لذا باید با ملاکهای قاموسی ، انواع قید مقدار را بررسی کنیم . واژة«هیچ» می تواند قید مقدار منفی باشد که در این صورت در زیر ساخت آن « مقدار هیچ بود» وجود دارد . از این جهت است که آن را قید مقدار نامیده اند … » از نظر ملاک معنائی مؤلف مزبور می نویسد : «قید مقدار ، اندازة انجام فعل را می رساند ودر جواب (چه اندازه؟ ـ چقدر؟ ـ چه مقدار ) و ترکیبات دیگری که این معنا را برساند میآید. ولی چون این ملاک کافی نیست،می باید از ملاک نحوی هم استفاده نمود » .
از نظر ملاک نحوی : «قید مقدار می تواند صفت یا فعل یا قید دیگری را مقید سازد . چون تنها بشکل واژه نمی توان مقولة آنرا تعیین کرد بلکه باید محلی راهم که در ساختمان جمله اشغال می کند در نظر گرفت . بالطبع ملاک نحوی تعیین هویت قید مقدار مؤثرتر از ملاک معنائی آن است …» .
دستة دیگری از قید های مقدار از «اسم مقدار + یاء نکره» درست شده است . مانند : «ذره ای احسان ندارد ـ انگشتانه ای آب نداد ـ خردلی ارزش قائل نشد» یا اینکه از «صفت مشترک با قید + یاء نکره » درست شده باشد . مانند : «کمی مراقب باش ـ اندکی درس بخوان » یا اینکه از« قیدهای مقدار اشاره ای » یعنی با کلماتی از قبیل « این ـ آن ـ چنین ـ چنان ـ همین ـ همان + اسم اندازه (اندازه ـ حد ـ مقدار ـ قدر)» درست شده باشد مانند : «این اندازه تنبلی می کند که … ـ آن حد آزار می رساند که …» یا اینکه از« صفت مبهم چند + ضمیر اشاره ای درست شده باشد » مانند : « چندان بخور که بدن احتیاج دارد » یعنی آنچنان مقدار بخور که …
قید تدریج : دسته ای از قید مقدار را قید تدریج نام نهاده اند . قید تدریج از دو قید مقدار مکرر درست شده است . مانند: «اندک اندک بخورـکم کم بنوش ـ گام گام جلو برو ـ تکه تکه تمیز کن » . یا اینکه از « حرف اضافة (به) + تدریج » درست شده است . مانند: « بتدریج این کاررا تمام کن» .
پسوند : در زبان فارسی پسوند اشتقاقی (ـُ م) در آخر کلمه های شمار می چسبد و شمارهای ترتیبی را تشکیل می دهد . مانند : یکم ـ دوم ـ سوم . این پسوند دو الو مورف دارد یکی (اُم) ودیگری (وُم) . اولی با کلمه هایی می آید که به (کنسن) ختم شده باشند.مانند : چهارم ـ پنجم ـ ششم . اما دومی با کلمه هایی می آید که با (ویل) ختم شده باشند . مانند :
دوم ـ سوم .
شناسایی کلی دستگاه عدد در زبان فارسی : و اینک برای شناسائی دستگاه عدد از نظر زبانشناسی ، مقالة جامع آقای دکتر هرمز میلانیان را دربارة « دستگاه عدد در زبان فارسی» با اندک اختصاری عیناً نقل می کنیم:
«انسان مفهوم (عدد) را به دو گونه بیان میکند : الف ـ به گونة نوشتاری که در این صورت با (رقم نویسی) سرو کار داریم . ب ـ به گونة گفتاری در زبان که در آن صورت با (عدد گویی) سروکار داریم . دستگاههای «رقم نویسی» محدود، و امروزه جهانی هستند . مهمترین آنها دستگاه «رقم نویسی عربی» که در حقیقت از هندیان گرفته شده و دستگاه دیگر که توانائی و کاربرد بسیار محدود تری دارد ، دستگاه «رقم نویسی رومی» است . مثلا عدد بیست و چهار :
در دستگاه رقم نویسی عربی (هندی) ـ 24یا24 .
در دستگاه رقم نویسی رومی ـ XXIV .
… اما به تعداد زبانهای جهان ، دستگاه عدد گوئی متفاوتی وجود دارد . به عبارت دیگر هر زبانی دستگاه عدد گوئی ویژة خود را داراست و گویندگان زبانهای متفاوت که امروزه از دستگاه رقم نویسی یکسانی استفاده می کنند هنگام بیان ، آن را به طور خودکار ، به دستگاه عدد گویی زبان خود انتقال می دهند . برای مقایسة عدد گویی فارسی با نظام رقم نویسی عربی بطور مثال اگر برای نمونه به (رقم مرکب 3 2 1) برخورد کنیم در فارسی آن را به صورت «صدو بیست و سه» خواهیم خواند ولی اگر می خواستیم عیناً این نظام را در « عدد گویی» فارسی تقلید کنیم به جای «صد و بیست و سه» باید می گفتیم ( سه ـ دو ـ یک یا یک ـ دو ـ سه) ولی در حقیقت این نیز کافی نیست . زیرا در دستگاه رقم نویسی عربی ، یکی از مهمترین اصول ، ارزش مکانی یا مرتبة هر رقم بسیط درون رقم مرکب است . یعنی بیان دقیق 123به شیوة نظام رقم نویسی مورد بحث در زبان فارسی باید به صورت زیر درآید : « سه در مرتبة یکان ، و دو در مرتبة دهگان ، یک در مرتبة صدگان… » .
دستگاه رقم نویسی عربی ( هندی) نیز مانند هر دستگاهی ( واز آن میان زبانهای بشری) دارای یک محور جانشینی است و یک محور همنشینی . محور جانشینی آن فهرست ارقام بسیطی است که در هر« مرتبه» باید یکی از آنها را به جای دیگران انتخاب کرد . این محور یا فهرست عبارت است از : 0ـ 1ـ 2 ـ 3 ـ 4 ـ 5 ـ 6 ـ 7 ـ 8 ـ 9 . هریک از ارقام بسیط بالا برحسب مکان یا مرتبة خود در رقم مرکب ارزش متفاوتی می یابد . برای نمونه اگر رقم (1) را در نظر بگیریم در صورتی که اولین رقم از سمت راست باشد معادل « یک» و اگر دومین رقم باشد معادل « ده» واگر سومین رقم باشد معادل « صد» … الی آخر خواهد بود . جای خالی رقمها را با « صفر» پر می کنند . ترکیب ارقام بسیط با یکدیگر محور همنشینی رقم نویسی عربی را بوجود می آورد ومفهوم کلی ریاضی یک رقم مرکب حاصل جمع مفهوم ارقام آن درهر «مرتبه» است :
123 – 3 + 20 + 100
بدینسان این دستگاه ، دستگاهی است ده عضوی که با وارد کردن ارزش مکانی (مرتبه) در ترکیب ارقام با یکدیگر (روی محور همنشینی) و استفاده از عمل جمع به بیان مفاهیم نامحدود عددی نایل می شود . زبانهای بشری به سبب ماهیت آوائی خود نمی توانند از ارزش مکانی اعداد بسیط در صورتهای مرکب استفاده کنند . درحالی که صورت مکتوب ارقام ، جای کمی را می گیرد وبا یک نگاه دستگیر می شود .
عدم استفاده از ارزش مکانی در زبان به عدم وجود « صفر» در دستگاههای عدد گوئی منجر می شود . البته « صفر» به عنوان « اسم عدد» در هر زبانی وجود دارد ودر بیان عملیات ریاضی از آن استفاده می شود ولی به عنوان عضو دستگاه عددهای زبانی ـ با جایی در محور جانشینی یا همنشینان ـ عدد اصلی یا ترتیبی وجود ندارد ودر ساختمان اعداد مرکب زبان به کار نمی رود . برای نمونه در فارسی می شود گفت : « دو کتاب خریدم » یا « کتاب دوم را خواندم » ولی نمی شود گفت : « صفر کتاب خریدم» یا « کتاب صفرم را خواندم » . در محور جانشینی اعداد فارسی ودر نتیجه در ترکیبات آنها روی محور همنشینی نیز واژة « صفر» بکار نمی رود.
تفاوت دیگر دستگاه رقم نویسی با دستگاه عددگوئی این است که در دستگاه نخست بیش از یکبار تجزیه نمی شود و تک تک ارقام مرکب تجزیه ناپذیر است. مثلاً عدد 3 2 1 را فقط می توان به (3 و 2 و1) تجزیه کرد در صورتی که درز بانهای
بشری دارای تجزیة دوگانه هستند یعنی بار اول واحد های معنی دار آنها را می توان بدست آورد ولی صورت آوائی این واحد ها بار دیگر به واحد های آوائی (واجهای) کوچکتر تقسیم می شود . و اینکه چگونه می توان عدم استفاده از ارزش مکانی و نیز تجزیه پذیری صورت اعداد را در زبان جبران کرد ؟
با استفاده از محور جانشینی پر عضو تری .
نتیجه آنکه باداشتن اعداد بسیط بیشتر، زبانهادرحقیقت ارزش مکانی ارقام رادریک صورت بسیط متفاوت ادغام می کنند …
از این روست که فارسی در برابر فهرست ده عضوی ارقام عربی (هندی) دارای محور جانشینی (فهرست) سی و هشت عضوی است . از سوی دیگر برخلاف رقم نویسی مورد بحث که در ارقام مرکب فقط از عمل جمع استفاده می کند ، در اعداد مرکب زبانها، می توان ازهر چهارعمل اصلی بهره برد، گواینکه بیشتر زبانها ازدو عمل جمع وضرب استفاده می کنند ولی هیچ مانع نظری وجود ندارد که زبانی از عمل تفریق یا تقسیم نیز در بیان اعداد بهره نبرد .
بدینسان زبان با توسل به محور جانشینی بسیار پر بارتری و نیز بهره جویی از عملیات بیشتری در ترکیب اعداد و نیز آمیزش این عملیات باهم چنانکه مفهوم هر عدد مرکب حاصل این عملیات شود قادر است مانند رقم نویسی ولی به شیوه و نظامی دیگر که از زبانی به زبان دیگر نیز فرق تواند کرد، از تعدادی اعداد بسیط محدود به بیان نامحدود و مفاهیم ریاضی عددی نایل شود .
محور جانشینی اعداد سادة زبان فارسی دارای سی و هشت عضو است ولی این فهرست ، خود به چهار گروه چند عضوی و دو عضو منفرد تقسیم می شود که مشخصة هر گروه امکانات ترکیبی ویژة اعضای آن است که با امکانات اعضای گروههای دیگر یا دو عضو منفرد تفاوت دارد .
اینک در زیر فهرست « محور جانشینی» اعداد بسیط زبان فارسی و نیز گروهها و اعضای منفرد آن می آید :
گروه الف
گروه ب
گروه ج
گروه د
اعداد منفرد
یک
ده
بیست
صد
هزار
دو
یازده
سی
دویست
میلیون
سه
دوازده
چهل
سیصد
ـ
چهار
سیزده
پنجاه
چهارصد
ـ
پنج
چهارده
شصت
پانصد
ـ
شش
پانزده
هفتاد
ششصد
ـ
هفت
شانزده
هشتاد
هفتصد
ـ
هشت
هفده
نود
هشتصد
ـ
نه
هجده
ـ
نهصد
ـ
ـ
نوزده
ـ
ـ
ـ
تمام اعداد دیگر زبان فارسی از راه ترکیب اعداد سادة بالا با استفاده از دو روش ترکیبی ساخته می شوند . این دو روش (دو عمل حساب) عبارتند از :
1ـ روش جمع : در این روش عدد کوچکتر پس از عدد بزرگتر می آید وواژه بند (ـ و) که به عدد بزرگتر می پیوندد میان آنهارابطه برقرار می کند . مثلا عدد 23در فارسی به صورت (بیست ـ اُ ـ سه) بیان می شود که حاصل جمع مفهوم بیست و سه است .
2ـ روش ضرب : در این روش عدد کوچکتر پیش از عدد بزرگتر می آید و در آن ضرب می شود : عدد 4000در فارسی به صورت چهار هزار بیان می شود که در آن مفهوم عدد مرکب معادل حاصلضرب چهار در هزار است .
از ادغام دو روش بالا ، امکانات اعداد ترکیبی فارسی بیشتر می شود : ادغام چهار هزار (روش ضرب) و بیست و سه (روش جمع) عدد مرکب چهار هزار و بیست و سه را که عدد تازه ای بدست می دهد .
اینکه ما درفهرست اعداد بسیط فارسی، به چهارگروه و دو عدد منفرد (هزار و میلیون) قائل شدیم به سبب امکانات ترکیبی (جمعی و ضربی) متفاوت آنهاست که در زیر بررسی می شود :
1ـ امکانات ترکیبی اعداد گروه الف (یک ـ دو ـ سه … نه) :
ترکیب جمعی :
الف + ب ـ وجود ندارد . « مثلاً عددی به نام (دو و دوازده) نداریم».
الف + ج ـ وجود ندارد .
الف + دـ وجود ندارد .
الف + هزار ـ وجود ندارد .
الف + میلیون ـ وجود ندارد .
ترکیب ضربی :
الف * ب ـ وجود ندارد . « مثلاً عددی به نام (دو و دوازده) نداریم» .
الف * ج ـ وجود ندارد .
الف * دـ وجود ندارد . ولی :
الف * هزار ـ وجود دارد . مانند چهار هزار .
الف * میلیون ـ وجود دارد . مانند : چهار میلیون .
2ـ امکانات ترکیبی اعداد گروه ب ( ده ـ یازده… تا نوزده) :
ترکیب جمعی :