لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
فلسفه ریاضیات
فلسفه ریاضی یا فلسفه ریاضیات ، شاخهای از فلسفه است که به بنیادهای وجودی ریاضیات میپردازد. از جمله پرسش هائی که فلسفه ریاضی ، کوشش در پاسخ به آن دارد اینها است:
چرا ریاضی ، در توضیح طبیعت موفق است؟
وجود داشتن عدد یا دیگر موجودات ریاضی ، به چه معنا است؟
گزارههای ریاضی به چه معنائی صحیحاند و چرا؟(ناظر بر منطق و استدلال ریاضی)
بعضی مسائل موجود در دنیای طبیعی را نمیتوان به سادگی حل نمود ولی زمانیکه وارد دنیای ریاضیات میشویم آن مسئله به سادگی حل شده و وقتیکه نتیجه به دنیای طبیعی منتقل میشود کاملأ منطبق بوده به همین دلیل دنیای ریاضیات به سرعت گسترش یافته و در آن دنیاهای دیگری ایجاد شده است. از جمله دنیای جبر - هندسه - معادلات دیفرانسیل - لاپلاس - انتگرال و ... حال کافیست که شما بتوانید این المانهای دنیای طبیعی را به دنیای ریاضیات وارد نموده و بلعکس نتیجه را به دنیای طبیعی باز گردانید که این عمل معمولأ توسط علم فیزیک انجام میگردد.
در آغاز قرن بیستم سه مکتب فلسفه ریاضی برای پاسخگوئی به اینگونه پرسشها به وجود آمد. این سه مکتب به نامهای شهودگرایی و منطقگرایی و صورتگرایی معروفاند.
سرنوشت هر بحث بستگی به سوالهایی بنیادی دارد که در آن مطرح می شود اینجا که بحث در مورد فلسفه ی ریاضیات است پرسش اساسی ما از ریاضیات درباره ی چیستی آن است پیداست مولفی دیگر که در سلسله مراتب قدرت جایگاهش با مولف این متن فرق دارد ممکن است سوال دیگری را بنیادی تر بداند هرچند پیشرفت در این راه به منظور رسیدن به پایان کار نیست بلکه کشف ویژگیهای راه است
ریاضیات چیست ؟
ما این سوال را در مرکز توجه قرار می دهیم وپیرامون آن حرکت می کنیم تا از زوایای مختلف به آن بنگریم.
چیزی که در این میان مهم جلوه می نماید حکومت منطق بر ریاضیاتی است که چیستی اش را نمی دانیمدر اینجا با عملکرد منطق سر وکار داریم و آن باز شناختن درست از نادرست است وچیزی که در اکثر شاخه های ریاضیات راه را تعیین می کند همین گزاره ی درست ونادرست بودن نقیض آنست پذیرفتن گزاره أی درست و ادغام آن با گزاره ی درست دیگر گزاره ی سومی پدید میآورد وریاضیات پیش میرودنیچه در فراسوی نیک وبد می گوید : ((از کجا معلوم که ما نادرست را خواستار نباشیم؟))
این سوال ما را به یاد حرف دیگری ازنیچه می اندازد :
((از نظر ما نادرستی یک حکم دلیل رد ناگزیر آن حکم نیست باید ببینیم آن حکم تا کجا پیش برنده ی زندگی است ))
به عنوان مثال هندسه ی اقلیدسی آنچنان که که باید پیش برنده ی زندگی نبود بنابراین چیزی که تا آن زمان درست بود به نادرست تبدیل شد و هندسه ی هیلبرت جای آنرا گرفت . این از لحاظ تاریخی! اما مساله به همین جا ختم نمی شود هیدگر مقایسه بین علم جدید وعلم قدیم را جایز نمی داند او سخن ارسطو ونیوتون وانیشتین هر سه را در مورد حرکت درست می داند به این ترتیب بحث ما باید ریشه ای تر شود باز یاد حرف دیگری از نیچه می افتیم ((دانشمندان جهان را توضیح نمی دهند بلکه تفسیر می کنند))اینجاست که حرکت ما هم راه دیگری انتخاب می کند والبته برای رسیدن به چیستی ریاضیات سوال دیگری مطرح می کنیم وراه دیگری پیش پای خود قرار می دهیم :
با قطع حکومت منطق از ریاضیات ،آیا دوباره می توان نام ریاضیات بر آن نهاد؟
این سوال به چیستی ریاضیات برمی گرددو اینکه آیا منطق جز’ لاینفک وقسمتی از چیستی ریاضیات است ؟
می پردازیم به تبار شناسی امر مته متیکال و رابطه آن با ریاضیات مته متیکال از واژه ی یونانی گرفته شده که عبارت است از:
آنچه انسان در بر خورد با چیزی از قبل در مورد آن می داند مثلا اگر در خانه ی ما پنج
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
فلسفه ریاضی
مقدمه :
امروزه فلسفه ریاضی یا فلسفه علم ریاضیات بعنوان یکی از شاخه های فلسفی دامنه و عمق قابل توجهی برخوردار شده است و مکاتب و دیدگاههای متعددی در حوزه این دانش فلسفی شکل گرفته است. در این میان این نکته روشن است که دست یافتن به دیدگاهی که پاسخگوی تمام مسائل و مباحث مطرح شده در فلسفه ریاضی باشد آن هم بصورت مستدل و مقبول همه فلسفی اندیشان امری ممکن به نظر نمیرسدویاآنکه بسیارصعب و دشوار است. اما متفکران بر اساس اصول و مبادی و علایق ویژه خود به مباحث فلسفی در باب ریاضیات پرداخته و هر یک به اندازه وسع علمی و حوزه مطالعاتی و پژوهشی خود گامهایی را برای تقریب به ماهیت و حقیقت ریاضیات برداشته اند. در این میان متفکران و فلاسفه متفدم و معاصر مسلمان نیز از این قاعده مستثنی نیستند و در لابلای آثار خود سعی در تفسیر و تبیین ریاضیات داشته اند.
این کتاب شامل دو بخش است: بخش نخست این تحقیق در صدد آن است تا بعنوان گامی آغازین و بطور عمده، در حال و هوای تفکر فلاسفه و متفکران معاصر ایران - و نه متفکران پیشین - تاملاتی را در حوزه فلسفه ریاضی صورتبندی نماید. البته این تبیین و تحلیل الزاماً در تمامم موارد حاصل دیدگاه صریح و بی واسطه آنان نخواهد بود بلکه در مواردی، نتیجه استتنتاج و استنباط بوده و افزوده هایی به همراه دارد.
چکیده
"فلسفه علم ریاضیات یا فلسفه ریاضی دانشی است انتزاعی، تحلیلی و فلسفی درباره مفاهیم پایه و اصول اساسی و بنیادی ریاضیات، ماهیت گزارههای ریاضی، روش ریاضی، ریاضیات و واقعیت، رابطه ریاضیات با علوم دیگر مانند فیزیک، منطق، متافیزیک و...، تحولات دانش ریاضی و علل، جایگاه ریاضیات در دستهبندی علوم، ریاضیات و ایدئولوژی و مباحث متعدد دیگر ."کتاب حاضر از دو بخش تشکیل شده است .در بخش اول آرای متفکران معاصر ایران در مباحث فلسفه ریاضی تشریح میشود .و در بخش دوم آرای تحلیلی و فلسفی دیگر متفکران در باب ریاضیات درج گردیده است
حاصل آنکه در این بخش سعی بر آن است تا حد امکان به تحلیل و بسط ایده هایی که در اندیشه متفکران معاصر ایران آمده است، پرداخته شود.
بخش دوم این نوشتار گزارشی است از آرای فلسفی و نظری دیگر فلاسفه و متفکران، از دوره یونان تا دوره معاصر، در باب مباحث ریاضی، که در قالب یک بخش گردآوری و تنظیم شده است. امید آن است که ارائه این گزارش اسباب آشنایی با دیدگاههای متعدد و متنوع را در باب ماهیت ریاضیات و مباحث فلسفه ریاضی فرآهم آورده و فضایی پرسش خیز و مساله انگیز برای خواننده ایجاد نماید.
نظراتی درباره فلاسفه :
فلسفه معمولا بعنوان یک فعالیت و نیز بعنوان موضوعی ذهنی تعریف میشود. فلاسفه پیرو "رواقیون" آن را به فیزیک ، اخلاق و منطق تقسیم میکردند، برخی دیگر از فلاسفه در سالهای اخیر برای آن تقسیمبندی ما بعدالطبیعه یا متافیزیک معرفتشناسی ، منطق و ارزششناسی پیشنهاد کردهاند.
علاوه بر تقسیمبندی فوقالذکر از مسائل فلسفی ، معمولا بررسی مبانی یا انگاشتهای اصولی و مقاصد هر رشته علمی نیز فلسفه نامیده میشود. بر این اساس ما طبقهبندیهایی چون فلسفه فیزیک ، فلسفه هنر ، فلسفه تاریخ و البته فلسفه ریاضی و حتی فلسفه را داریم اچ ، گوردون هولفیش بیان میدارد که:
"فلسفه ماموریت دارد به انسان در تفکر عمیقتر به نتایج اعمال روزانهاش کمک کند تا انسان بتواند با حکمتی بیشتر ، آن نتایجی را برگزیند که به همه انسانها کمک میکند تا تفکرشان را عمیقتر سازند."
یک فلسفه را میتوان توضیحی دانست که در آن کوشش میشود تا از مجموعهای طبعا پراکنده از تجربیات یک معنی استخراج کند. کار یک فلسفه مشتمل بر تنظیم تجربیات و ارزشها است. فلسفه در جستجوی روابط در میان اشیایی است که معمولا منفک از هم بشمار میآیند.
در اینجا به فلسفههای معاصر ریاضی پرداخته شده است. فلسفههایی که پیشرفتهای اخیر ریاضی را بشمار آورده و متاثر از بحرانهای جاری این علوم میباشند. سه فلسفه اصلی معاصر از ریاضیات وجود دارد که هر یک از گروه متنابهی از ریاضیدانان و فلاسفه را جذب و هر یک دانش عظیمی از فرهنگ خاص خود را توسعه و گسترش داده است. این فلسفهها عبارتند از: فلسفه منطقگرایی که راسل و وایتهد ارائهدهندگان اصلی آن هستند. فلسفه شهودگرایی که توسط براور رهنمون میشود؛ و فلسفه صورتگرایی که توسط هیلبرت رشد و گسترش یافته است.
فلسفه منطق گرایی
سخن اصلی این فلسفه این است که ریاضیات شاخهای از منطق است در این فلسفه به جای آنکه منطق فقط وسیلهای برای ریاضیات باشد. تبدیل به کل ریاضیات میشود. همه مفاهیم ریاضیات باید بر حسب مفاهیم منطقی فرمولبندی شوند، همچنین قضیههای ریاضی باید به عنوان قضایایی از منطق بیان اثبات شوند. در این دیدگاه تمایز بین منطق در ریاضیات صرفا به مناسبت جنبه عملی و آموزشی آن است. این نظریه برای نخستین بار توسط فرگه و بعدا توسط برترا اندراسل ، بیآنکه با فرگه ارتباطی یافته باشد عنوان گردید. وایتهد و راسل در کتاب عظیمی که بنام "اصول ریاضیات" تدوین کردند به دفاع از این نظریه پرداختهاند.
فلسفه شهودگرایان :
از شهودگرایان این است که اشیا و برهانهای ریاضیات را فقط باید با طی گامهای متوالی و متناهی ساخت، گامهایی که شهودا قابل اطلاق بر اعداد طبیعیاند. بر طبق نظریه ، پایه ریاضیات غایتا بر شهود اولیه قرار دارد که بدون شک بر حس و درک ما از "قبل و بعد" میباشد که به ما اجازه میدهد که تا یک شی مشخص و منفرد را درک کنیم، و پس ادراکهای بعدی متوالیا و بیپایان انجام میگیرد. در این روند ما رشتهای بیپایان بدست میآوریم که بهترین مثال آن رشته اعداد طبیعی است. سابقه شهودگرایی در فلسفه به زمان کانت ، فیلسوف آلمانی ، بر میگردد. ظاهرا درک کانت از اینکه حساب بر مبنای نیروی ذهنی شمارش قرار دارد این است که اعداد وقتی ، و فقط وقتی وجود دارند که به وسیه شمارش در دسترس باشند .اگر کانت با مجموعهها آشنا بود شاید هم میگفت مجموعهها وقتی و فقط وقتی وجود دارند که عضوهای آنها را بتوان شمرد. لذا عددهای اصلی نامتناهی وجود نمیتوانند داشت زیرا که به عقیده کانت عدد نامتناهی را شمردن نامقدور است. به دلیل مشابه کانت معتقد بود که در هندسه حداکثر طول وجود پیدا نمیکند، زیرا ، که هر چند میتوان خط را از دو طرف امتداد داد اما آن را بطور نامتناهی نمیتوان امتداد داد (زیرا که این عمل نیازمند وقت نامتناهی است) به این ترتیب هم در مورد اعداد هم در مورد خطوط ، کانت بجای پیروی از عقیده بیکران بالفعل به نظریه بیکران بالقوه یا کلیات نامعین معتقد بوده است. ارسطو هم در بحث در مسائل فلسفی از قبیل پارادوکس معروف زنون مفهوم نظریه کبیران بالقوه کانت را بکار برده است. در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
فلسفه حجاب
بدون شک در عصر ما که بعضی نام آن را عصر برهنگی و آزادی جنسی گذارده اند و افراد غربزده، بی بند وباری زنان را جزئی از آزادی او می دانند، سخن از حجاب گفتن برای این دسته ناخوشایند و گاه افسانه ای است متعلق به زمانهای گذشته. ولی مفاسد بی حساب و مشکلات و گرفتاریهای روز افزون که از این آزادی های بی قید و شرط به وجود آمده، سبب شده که تدریجاً گوش شنوایی برای این سخن پیدا شود. مسأله این است که آیا زنان (با نهایت معذرت) باید برای بهر ه کشی از طریق سمع و بصر و لمس – جز آمیزش جنسی – در اختیار همة مردان باشند و یا باید این امور مخصوص همسرانشان گردد؟
اسلام می گوید کامیابیهای جنسی، اعم از آمیزش و لذت گیرهای سمعی و بصری و لمسی مخصوص به همسران است و غیر از آن گناه و مایة آلودگی و ناپاکی جامعه می باشد که جمله «ذلِکَ اَزوکیلَهمْ» در آیه 30 سوره نور اشاره به آن است. فلسفه حجاب امر مکتوم و پنهانی نیست زیرا:
1- برهنگی زنان که طبعاً پیامدهایی همچون آرایش و عشوه گری و امثال آن را به همراه دارد؛ مردان خصوصاً جوانان را در یک حال تحریک دائم قرار میدهد؛ تحریکی که سبب کوبیدن اعصاب آنها وایجاد هیجان های بیمار گونة عصبی و گاه سرچشمة امراض روانی می گردد. مخصوصاً توجه به این نکته که غریزة جنسی نیرومندترین و ریشه دارترین غریزة آدمی است و در طول تاریخ سرچشمة حوادث مرگبار و جنایات هولناکی شده تا آنجا که گفته اند: «هیچ حادثة مهمی را پیدا نمی کنید مگر اینکه پای زنی در آن در میان است.» آیا دامن زدن مستمر از طریق برهنگی به این غریزه و شعله ور ساختن آن بازی با آتش نیست؟ آیا این کار عاقلانه ای است؟
2- آمارهای قطعی و مستند نشان میدهد که با افزایش برهنگی در جهان، طلاق و از هم گسیختگی زندگی زناشویی در دنیا به طور مداوم بالا رفته است، زیرا در «بازار آزاد برهنگی» که عملاً زنان به صورت کالای مشترکی «لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسی» در آمده اند قداست پیمان زناشویی مفهومی نمی تواند داشته باشد.
3- گسترش دامنة فحشاء و افزایش فرزندان نامشروع از دردناکترین پیامدهای بی حجابی است و دلائل آن مخصوصاً در جوامع غربی کاملاً نمایان است.
4- مسالة «ابتذال زن» و «سقوط شخصیت او» در این میان نیز حائز اهمیت فراوان است، هنگامی که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد طبیعی است روز به روز تقاضای آرایش بیشتر و خودنمایی افزون تر از او دارد و هنگامی که زن را از طریق جاذبه جنسیتی وسیلة تبلیغ کالاها و دکور اطاقهای انتظار و عاملی برای جلب جهانگردان و سیاحان و مانند اینها قرار بدهد، در چنین جامعه ای شخصیت زن تا سر حد یک عروسک یا یک کالای بی ارزش سقوط میکند و ارزشهای والای انسانی او به کلی به دست فراموشی سپرده می شود و تنها افتخار او جوانی و زیبایی و خود نمایی اش می شود و به این ترتیب مبدل به وسیله ای خواهد شد برای اشباع هوسهای سرکش یک مشت آلودة فریبکار و انسان نماهای دیو صفت، در چنین جامعه ای چگونه یک زن می تواند با ویژگیهای اخلاقی اش، علم و آگاهی و دانایی اش جلوه کند و حایز مقام والایی گردد.
چرا اسلام حجاب را بر زنان واجب کرده است؟
زیرا حجاب بهتری حافظ و حصاری است که زن را از خطر بیگانه حفظ میکند و زن بی حجاب همچون میوة درختی است که شاخة از دیوار باغ به بیرون آویزان است و هر رهگذری به سوی آن دست دراز میکند یا مانند گلی است که هرکس به چیدن آن تمایل دارد.
پوشیده بودن زن در جامعه نه تنها موجب تقویت بنیان خانواده است بلکه سبب حفظ ارزش زن و جلوگیری از ابتدزال و تباهی او نیز می باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 76
فلسفه حج
فلسفه فردی و معنوی
فلسفه اقتصادی
فلسفه اجتماعی
مقدمه
«حج» یکی از پایه های استوار دین اسلام است که از محتوای فلسفه اجتماعی- اقتصادی و فردی معنوی عظیمی برخوردار می باشد، و بر هر مکلفی واجب است و به شرط توانائی حداقل یک بار در عمر آن را به آنجام برساند.
در این مورد گفتار بسیار وجود دارد، لکن از میان آنها اول به خود قرآن کریم میپردازیم. درقرآن کریم آمده است: جَعلَ اللهُ الکعبةَ البیتَ الحرامَ قیاماً للناس…»
«لِیشهدوا منافعَ لهم و یذکروا اسمَ الله فِی ایامٍ معلوماتٍ علی ما…»
«و طهِّر بیتیَ الطّائفینَ و القائمینَ و الرَّکع السجودِ…»
بنابراین با توجه به آیات بالا میفهمیم که خداوند عنایت ویژهای به بعد اقتصادی و اجتماعی و فردی و معنوی حج دارد. بنابراین در این فصل این دو عنصر مهم حج را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم که پی ببریم در چه مرتبه و درجهای قرار دارند.
1- فلسفه فردی ومعنوی
مقدمه:
حج عبادتی بزرگ و برخوردار از تاثیر عمیق و نقشی سازنده در جنبه های مختلف فردی و معنوی است. شاید کمتر عملی از لحاظ گستردگی و عمق نفوذ به پای «حج» برسد اگر چه در تعالیم آسمانی اسلام، هر عبادتی چایگاه خاص خود را داراست ولی در این میان، حج به دلایل گوناگون از اهمیت ویژهای برخوردار است.
حج یک دوره کامل پالایش روحی وسازندگی معنوی به حساب میآید. عرفان و معرفت، عشق و محبت، شعور و شهود، سلوک و عروج، راز و نیاز، وصل و وصال و… همگی مرحله به مرحله در مناسک حج، نمودار شده و تبلور مییابد و در پرتو این همه،مسافر کعبه بعد از مناسک، چونان نوزادی میباشد که تازه از مادر متولد شده است؛ یعنی پاک و بیآلایش و این؛ یعنی بازسازی روحی و درونی فردی.
حضور در کاروانهای حج فرصت مغتنمی است برای تعمق در آیین انسان ساز اسلام و فرایض و مناسک مختلف آن، و نیز برای آشنایی بیشتر و البته پیوندی محکمتر و ایمانی راسختر و قوی تر نسبت به آن میباشد. بنابراین در این بخش از پروژه به اسرار و لطایف،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 41
فلسفه برای همه
Tuesday, December 14, 2004
با درود فراوان بر همگیپیثاگوریان ( فیثاغورسیان) – قسمت سومآلکمایون (سده پنجم و ششم پیش از میلاد):زندگیاز میان کسانی که معاصر پیثاگوراس ( فیثاغورس ) یا از نسل پس از وی بودند و در جریان فکری و فلسفی پیثاگوریان تاثیر کردند، هیچ کس را به اهمیت الکمایون Alkmaion نمیشناسیم. در حالیکه از دیگران تنها نامی، انهم مشکوک، بجای مانده است، شواهد تاریخی قابل ملاحظه و دقیقی درباره این دانشمند و متفکر نگهداری شده است. ارسطو گزارش میدهد که: «آلکمایون در دوران پیری پیثاگوراس مردی جوان بوده است.» که بنابر این گزارش میتوان حدس زد که آلکمایون نزدیک به پایان سده ششم پیش از میلاد بدنیا امده بود و دوران کمال وی اوایل قرن پنجم بوده است. دیوژنس مینویسد: «آلکمایون از کروتون، شاگرد دیگر پیثاگوراس، بیشتر نظریات وی در پزشکی است. اما گاهی به فلسفه طبیعی نیز میپردازد. چنانکه گوید: بیشتر چیزهای انسانی دوتایی است.» میدان اصلی کار و اندیشه وی پزشکی و مطالعه درباره ساختمان و چگونگی کار اندامها و اعصاب و حواس انسان بوده است.نظریه حواس و مغز:آلکمایون را بنیانگذار روانشناسی تجربی دانستند و دلیل انرا در گزارشی از ثئوفراستوس مییابیم: «از کسانیکه که ادراک حسی را نه نتیجه تاثیر همانند بر همانند میدانند، آلکمایون نخستین کسی است که اختلاف میان جانداران را معین کرد. وی میگوید انسان با جانداران دیگر از این لحاظ فرق دارد که «تنها او میاندیشد، در حالیکه دیگران احساس میکنند ولی نمی اندیشند» ، زیرا تفکر و احساس فرق دارند و نه انگونه که امپدوکلس عقیده دارد، یکی هستند. پس از ان وی درباره هر یک از حواس مکرر بحث میکند... وی عقیده دارد که مجموع حواس بنحوی با مغز همبستگی دارند، و بدینسان هنگامیکه مغز تکان بخورد یا جای خود را تغییر دهد، حواس ناقص میشوند زیرا این کار گذرگاههایی را که احساسها از انها میایند میگیرد.»در این گزارش نخستین کوشش تجربی برای پی بردن به سرچشمه احساسات در انسان دیده میشود و نکته بسیار مهم این است که الکمایون عامل اساسی و تعیین کننده مغز در وجود انسان پی برده و انرا منبع و جایگاه حواس معرفی کرده است و ما میدانیم که نظریه تاثیر مغز را در حواس، بعدها هیپوکراتس و افلاطون از آلکمایون گرفتند در حالی که کسانی مانند امپدوکلس، ارسطو و بعدها رواقیون پیرو همان نظریه قبلی بودند و قلب را بجای مغز مرکز احساسات میدانستند. الکمایون نخستین کسی است که جانور زنده را تشریح کرده بود و پس از تشریح چشم، بوجود گذرگاههای حواس پی برده بود و همچنین آلکمایون درباره هریک از حواس انسان عمیقانه مطالعه کرده بود و چگونگی شنوایی، بینایی و دیگر حواس را در ادمی بدقت و تفصیل شرح میدهد.نظریه پزشکی:قبلن گفتیم که پیثاگوریان و بویژه فیلولائوس زیر تاثیر نظریات پزشکی آلکمایون قرار گرفته بودند اما خود او نیز ازسوی دیگر از نظریات پیثاگوریان، مخصوصن نظریه دوگانگی ایشان و نظریه اضداد متاثر شده بود و نظریه پزشکی وی تحت تاثیر ان قرار گرفت که در گزارش زیر داده شده است: «آلکمایون عقیده دارد که نگهبان تندرستی، برابری اندازه ها میان نیروهاست مانند تر و خشک، سرد و گرم، تلخ و شیرین و مانند اینها، در حالیکه تک فرمانروایی هر یک از انها علت بیماری میشود؛ زیرا تکفرمانروایی هر یک از انها فاسد کننده است. بیماری، از لحاظ علت ان، در اثر فزونی گرما یا سرما و از لحاظ انگیزه ان در اثر افراط یا کمبود غذا روی میدهد و از لحاظ جای ان، یا در خون است یا در مغز استخوان یا در مغز. و گاهی در اینجاها، بیماریها بعلتهای خارجی مثلن در اثر اب یا محیط یا رنج خستگی یا شکنجه و مانند اینها پدید میاید، از سویی دیگر تندرستی امیختگی هم اندازه کیفیات است.»و این همان است که سیمیاس در گفتگو با سقراط ابراز میکند(به مطلب قبلی مراجعه شود) که بنابر عقیده پیثاگوریان، روح یک هماهنگی میان نیروها و عناصر متضاد بدن است و مرگ در نتیجه برهم خوردن یک هماهنگی روی میدهد.از نظریات مهم الکمایون همچنین درباره روح است که ارسطو انرا نقل میکند: «وی میگوید روح مرگ ناپذیر است بعلت همانندی ان با چیزهای مرگ ناپذیر؛ و دارای این خاصیت است، زیرا همواره در حرکت است چون همه چیزهای خدایی پیوسته در حرکتند خورشید، ماه، ستارگان و همه اسمان.» در گزارش دیگر نیز گفته میشود که: «بعقیده الکمایون، روح بخودی خود بحرکت در میاید و درگیر یک حرکت جاویدان است، بنابراین مرگ ناپذیر و همانند چیزهای خدایی است.»پس روح ادمی نیز مانند اجرام اسمانی یعنی ماهیات خدایی پیوسته در حرکت است اما علت جاویدانی و دوام اجرام اسمانی، حرکت دایره ای و همیشگی انهاست ولی در انسان چنین نیست بدن نیز در حرکت است، ولی حرکت ان دایره ای نیست تنها روح حرکت دایره ای دارد این نظریه الکمایون را به این شکل در گزارش دیگری از ارسطو مییابیم که مینویسد: «الکمایون میگوید که انسانها به این علت میمیرند که نمیتوانند اغاز را به پایان بهم پیوند دهند.» میدانیم که اغاز و پایان فقط در دایره وجود دارد و منظور الکمایون اینست که چون حرکت تن دایره ای نیست، یعنی برعکس اجرام اسمانی است و نمیتواند اغاز و پایان را بهم پیوند دهد پس از چندی از میان میرود. اما روح چون پیوسته در حرکت دایره ای است(تناسخ) مرگ ناپذیر و جاویدان است. این نظریه الکمایون را درباره حرکت دایره ای و همیشگی روح، افلاطون در رساله فایدروس خود پایه استدلال مشهورش برای اثبات بقا و فناناپذیری روح قرار داده و حتمن انرا اگاهانه از الکمایون گرفته است.یاداوری :درباره آلکمایون نکات زیر را میتوان بعنوان خلاصه برگزید:1-آلکمایون در دوران پیثاگوراس میزیسته و جوان بوده است.2- آلکمایون را بنیانگذار روانشناسی تجربی دانستند.3-الکمایون عامل اساسی و تعیین کننده مغز در وجود انسان پی برده و انرا منبع و جایگاه حواس معرفی کرده است.4- آلکمایون عقیده دارد که نگهبان تندرستی، برابری اندازه ها میان نیروهاست مانند تر و خشک، سرد و گرم، تلخ و شیرین و مانند اینها.4- بعقیده الکمایون، روح جاویدان است.پایدار باشید.تابعد ...
Posted By hamid at 11:32 AM
Comment (0) | Trackback (0)
__ __ __ __ __ __ __
Thursday, December 09, 2004
با درود فراوان بر همگیپیثاگوریان ( فیثاغورسیان) – قسمت دوم:روح در نزد فیثاغورسیانپیش از این گفته شد که هم خود پیثاگوراس، هم پیروان و وابستگان به مکتب وی در ایین خود به مسئله روح و سرنوشت ان اهمیت بسیار دادند و مهمترین مسئله برای انان زایش دوباره بوده است که ترجمه دقیق اصطلاح یونانی پالین گِنسیا است که انرا بعدها به کلمه تناسخ که معادل پارسی ان ننگسار است ترجمه کرده اند، ودر حقیقت اصطلاحی است که نویسندگان بعدی یونان انرا ساخته اند و در مقابل کلمه یونانی متِمپسوخوسیس میباشد، و دیدیم که اصل این عقیده، یعنی بازگشت روحها به بدنهای دیگر چه از ان حیوان و چه انسان به خود پیثاگوراس بازمیگردد. از سویی دیگر نظریه روح و ماهیت ان در میان پیثاگوریان شکلها و تعبیرهای گوناگون گرفته است و بیشک یکی از علتهای این اختلافها را میتوان تاثیر اندیشه ها و نظریات دیگران دانست. ارسطو عقاید انان را دراینباره، چنین گزارش میدهد: «نظریه پیثاگوریان نیز ظاهرن همین مقصود را دارد؛ زیرا بعضی از ایشان گفتند که روح پرزهایی در هواست و دیگران گفتند که روح چیزی است که ان پرزها را به حرکت میاورد، ایشان بدان علت از پرزها سخن گفتند که انها پیوسته در حرکت بنظر میرسند، حتی هنگامیکه سکون کامل وجود دارد»«یک نظریه دیگر درباره روح به ما منتقل شده است ایشان میگویند که ان یکنوع هماهنگی است، زیرا هماهنگی امیزشی از از اضداد است و بدن ما از اضداد ساخته شده است»«چنین و چنان حالتی از اعداد...دیگری روح و عقل است.»مشکل اینجاست که نمیتوان گفت صاحبان، انها را در چه زمان و چه مرحله ای از گسترش اندیشه های پیثاگوری میتوان جای داد. نظریه نخست که روح را مانند پرزها میداند با نظریه اعداد پیوستگی دارد، یعنی واحدهایی که دارای امتداد مکانی اند. و نظریه دوم که اشاره به هماهنگی(هارمونیا) میان اضداد میکند از این نظریه نتیجه میشود که، تندرستی نتیجه تساوی یا برابری اندازه ها در میان نیروهای متضاد بدن، مانند سرما، گرما، خشکی و رطوبت است؛ و از سوی دیگر با نظریه هارمونیا در موسیقی نزد پیثاگوریان و در نتیجه با نظریه اعداد ارتباط دارد زیرا بنابر گزارش سوم ایشان برای هر یک از معانی مجرد نیز مانند عدل، عقل و روح عددی میدانستند و مثلن روح یا عقل برابر عدد یک بوده است.یکی از بهترین و روشنترین توصیفهایی که از روح بنابر نظریه هماهنگی بیان شده است، در نوشته افلاطون بنام فایدون مییابیم. در انجا سیمیاس شاگرد فیلولائوس هنگام گفتگو با سقراط درباره روح چنین میگوید: «سیمیاس گفت: مقصود من این است که میتوان همین را درباره هماهنگ کردن زههای الت موسیقی(چنگ) گفت: اینکه هماهنگی چیزی نادیدنی و غیر جسمانی و سخت زیبا و اسمانی است، ودر چنگ کوک شده جای دارد، در حالتی که خود الت موزیکی و زههای ان مادی و جسمانی و مرکب و زمینی است و خویشاوند با انچه که فناپذیر اند. اکنون فرض کن که این الت موزیکی شکسته است یا زههای ان بریده یا کنده شده است بنابر نظریه تو، هماهنگی باید همچنان وجود داشته باشد{سقراط به فناناپذیری و پایداری روح پس از مرگ اعتقاد دارد}، و نمیتواند از میان رفته باشد؛ زیرا نمیتوان تصور کرد که چون زهها بریده شوند، خود الت موسیقی و زهها که طبیعتی فناپذیر دارند باید همچنان موجود باشند و هماهنگی که سهیم است و خویشاوند، با انچه اسمانی و مرگ ناپذیر است، دیگر نباید وجود داشته باشد پیش از انچه فنا پذیر است از میان برود. نه، تو میگفتی که هماهنگی باید در جایی که چنانکه بود، وجود داشته باشد، و چوب و زهها پیش از انکه چیزی روی دهد خواهند پوسید، سقراط! من اینرا بدان علت میگویم که همانگونه که فکر میکنم تو خود اگاهی، ما پیثاگوریان نظریه ای از روح داریم که بیش و کم چنین است: بدن ما در کشش معنی میان حدهای نهایی گرم و سرد، و خشک وتر و مانند اینها، بهم نگه داشته شده است و روح ما یکنوع امیزه و هماهنگی این چیزهاست که به نسبت برابر باهم مرکب شدند. خوب، اگر روح واقعن یک هماهنگی است، اشکار است که به محض اینکه کشش بدن ما پایین اید یا از حد خاصی افزایش یابد روح باید از میان برود؛ هر چند اسمانی است؟ درست مانند هر هماهنگی دیگری، چه در اوازها و چه در هر فراورده هنری یا صنعتی، هر چند در هر یک از اینها بقایای مادی زمان طولانیتری میمانند، تا اینکه سوخته یا پوسیده شود. پس تو برای ما پاسخی به این استدلال پیدا کن، اگر کسی اصرار ورزد که چون روح امیزه ای از اجزا جسمانی است، پس نخستین چیزی است که در انچه ما مرگ مینامیم، از میان میرود.»مشخص نیست این توصیف و تعبیر از روح چه اندازه زاییده فکر خود سیمیاس و چه اندازه مشتق از تعالیم استادان وی ازجمله فیلولائوس است، این پیداست که چنین تفسیر و تعبیری از روح در پایان پنجم پ.م در میان پیثاگوریان وجود داشته است، هر چند با نظریه پیثاگوری بقای روح فردی و دوباره زاییده شدن در قالبهای دیگر، متناقض است.ادامه دارد...پایدار باشید.
Posted By hamid at 8:35 PM
Comment (0) | Trackback (0)
__ __ __ __ __ __ __
Sunday, December 05, 2004
با درود فراوان بر همگیپیثاگوریان ( فیثاغورسیان) – قسمت اولفیلولائوس:ما درباره زندگی فیلولائوس(Philolaos) تقریبن چیزی نمیدانیم و از عقاید و کارهای فلسفی وی نیز اطلاع بسیار اندک داریم. دیوژنس مینویسد که: «آپولودوروس نیز میگوید که دموکریتوس و فیلولائوس معاصر بوده اند.» بنابراین میتوان گفت که فیلولائوس نیز در نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد متولد شده است. از سوی دیگر کِبِس از شاگردان سقراط در رساله فایدون اثر افلاطون میگوید که: «هنگامی که فیلولائوس در شهر ما (ثِباس) ساکن بود من از او این سخن را شنیده ام ...) و از انجا که محاوره کبس و سیمیاس با سقراط در روز مرگ وی پس از اشامیدن زهر شوکران اتفاق افتاده است، میتوام گفت که فیلولائوس بایستی چندی پیش از سال 399پ.م که سال مرگ سقرط است از شهر ثباس به تاراس در ایتالیا رفته و در انجا مستقر شده باشد و بنابراین هنگامیکه در ثباس سکونت داشته است، تقریبن پنجاه ساله بوده است، البته این بیش از یک حدس نخواهد بود زیرا ما نمیتوانیم معلوم کنیم که وی چند سال پیش از 399پ.م ثباس را ترک گفته است.نویسندگان عقاید فیلسوفان نوشته هایی را به فیلولائوس نسبت میدهند و از