لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 35 صفحه
قسمتی از متن .doc :
شیوه های فرزندپروری
خانواده سمبل امنیت و آرامش
در قسمت قبل به مطالب سرکوب نیازهای دوران کودکی ، حمایت های افراطی و احساس امنیت و مشاجرات والدین پرداخته شد . اینک در ادامه می خوانیم ...
بسیاری از افراد در جامعه ما تربیت فرزند را وظیفه مادر می دانند. گویا این تنها مادر است که باید خانه داری کند ، وسایل راحتی افراد خانواده را فراهم کند و در برخی موارد حتی بیرون از منزل مشغول به کار باشد و پدر با یک یا دو شیفته کار کردن ، منزل را محل استراحت خود تلقی کرده و می انگارد ورود به منزل به معنای رزرو یک اتاق در هتل است . در این گونه موارد کدبانوی خانه است که با وجود کار و مشغله فراوان مجبور است فشار بی امانی را تحمل کند . این گونه روابط ( که این روزها در بسیاری از خانواده ها مرسوم شده است ) از دو جهت به تربیت صحیح و اصولی فرزندان لطمه وارد می کند . اول این که کودک هیچ یک از والدین را به اندازه کافی نمی بیند و محبت لازمه را دریافت نمی کند و در نتیجه ی این کمبود محبت ، در بزرگسالی دچار عقده های روانی شده و نمی تواند محبت خود را به دیگران ابراز دارد . ثانیاً مادر در اثر تحمل فشارهای بی امان زندگی ممکن است شکیبایی خود را از دست داده و در برابر شیطنت های کودکان حرکات نادرستی از خود بروز دهد ؛ حتی بازی بچه ها را با فریادهای رعدگونه بر هم زده و با تمام این رفتارها ، تنها پرخاشگری را به کودکان خود بیاموزد . ( علاوه بر این کودک ، رفتارهای پدر را الگو قرار داده و در بزرگسالی برای زن و فرزند احترامی قائل نخواهد شد . در نظر او جنس مؤنث تنها برای ایجاد رفاه حال مذکران آفریده شده ، همانطور که مادرش بود ) از تمام اینها گذشته ، شاید بتوان از کمی ساعات حضور پدر در منزل در دوران کودکی چشم پوشی کرد ؛ اما وقتی فرزند به سن نوجوانی رسید دیگر حضور مادر کافی نیست . در این بُرهه ، احتیاج عاطفی به حضور پدر کاملاً مشهود است . البته واکنش دختران و پسران به عدم حضور پدر متفاوت است . دختران در سن بلوغ به جنس مخالف گرایش پیدا می کنند . آنها چون نیاز به محبت پدرانه را در خانه دریافت نکرده اند ، سعی می کنند چنین محبتی را بیرون از منزل به دست آورند . پسران نیز ممکن است الگوهای نادرستی را برای خود ملاک رفتار مردانه قرار داده و رفتارهای ناسازگارانه ای از خود بروز دهند . فردی که از کودکی مورد بی مهری والدین و اطرافیان قرار گیرد الگویی برای ابراز محبت به دیگران را نمی آموزد و نمی تواند عواطف و احساسات خود را به دیگران منتقل کند . حال پسرکی را در نظر بگیرید که در محیط منزل به هر شکلی از عواطف و احساسات پدر محروم است ( پدر حضور فیزیکی و یا عاطفی کمتری در منزل دارد ) . او برای جلب محبت دیگران خصوصاً پدر دست به هر کاری می زند و چون می بیند تنها هنگامی که مرتکب کار خطایی می شود مورد توجه قرار می گیرد ، پس شروع می کند به واکنش های منفی ، لجاجت ، پرخاشگری ، بد دهنی و در نوجوانی بزهکاری . این ناسازگاری ها زمانی به اوج خود می رسد که نوجوان اسیر باندهای بزهکارانه شده و با اندکی محبت از طرف آنها ، جذب شخصیت دروغینشان شده، کم کم از پرخاشگری کلامی به قتل ، دزدی ، اعتیاد و دیگر مفاسد اجتماعی کشیده می شود . زیرا انحرافات اخلاقی مثل دایره ای ، تسلسل وار هستند . دزدی به دنبال نیاز ، گاه نیاز در اثر احتیاج به پول برای تهیه مواد مخدر ، اعتیاد در اثر دوستی با دوستان ناباب و....
جامعه
محیط اجتماعی در حد قابل توجهی در چگونگی تکوین شخصیت و زندگی انسان تأثیر دارد ؛ چنانچه کودک در محیط نامناسبی پرورش پیدا کند ، جایی که پرخاشگری ، اولین و آخرین راه حل هر کاری است . کودک روش زندگی خود را از محیط می آموزد و یاد می گیرد چگونه رفتار کند . کودکی که در محیطی نامناسب رشد کند یاد می گیرد برای رسیدن به مقصود ، پرخاشگرانه رفتار کند . پس در کودکی تیر و کمان را به عنوان وسیله دفاعی با خود حمل می کند و در نوجوانی چاقو و یا دیگر آلات در دسترس (اسلحه سرد). زیرا محیط زندگی خود را ، محیطی ناامن تلقی می کند و طبیعی است به نوعی از خود دفاع کند و از آنجا که دفاع منطقی را نیاموخته از همان روش معمول بهره می جوید که دیگران ( اطرافیانی که رفتار آنها را برای خود الگو قرار داده ) استفاده می کرده اند .
مسئله وراثت و محیط
بعضی از محققان معتقدند بزهکاری های نوجوانان و حتی بزرگسالان تنها در اثر زیستن در شرایط نامساعد نیست . بلکه تا حدی زمینه ارثی در بروز این مشکلات وجود دارند . این تفکر از فرهنگ های باستانی شروع شده وتا به امروز ادامه یافته است .
آنچه امروزه در یک دید واقع بینانه به اثبات رسیده آن است که توارث ، عامل مهمی در تعیین چگونگی واکنش شخص در مقابل محیط است ، اما عامل اصلی نیست .
چند توصیه
اصلاح وضعیت اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خانواده ها گامی است مهم در جهت پیشگیری از بروز اعمال شنیع و جنایتکارانه در افراد جامعه . جامعه شناسان جنایی لوح ضمیر کودک را همچون آئینه ای پاک و شفاف می دانند که هر گونه نقش نیک و بد را در خود می پذیرد . از آنجا که خانواده به عنوان ابتدایی ترین محیط رشد و تکامل و والدین اولین الگوهای رفتاری کودک به حساب می آیند و می توانند تأثیر شگرفی در نحوه زندگی و افکار و عقاید فرد به جا بگذارند ، لذا رفتار صحیح خانواده و توجه به شناخت نیازها ، علائق و خواسته های کودک ، بسیار اساسی به نظر می رسد. این اصلاح موقعیت خانواده در درجه اول با آموزش ، میسّر می شود . بسیار مفید است که برای مادران باردار قبل از تولد نوزاد کلاس های آموزشی جهت رفتار با کودک تشکیل شود . زمانی که دختران قبل از ازدواج ، آموزش شیرینی پزی و آشپزی را به عنوان نکته ای مثبت برای زندگی می دانند ، آیا تربیت فرزند که بسیار اساسی تر و حساس تر از این امور است کلاس آموزشی نمی طلبد ؟ معمولاً مراکز بهداشت و تنظیم خانواده در بیمارستان ها ، خصوصیات ظاهری ، قد ، وزن و بیماری های کودکان را کنترل می کنند ؛ چه خوب است اگر در کنار این مراکز بهداشت جسمی ، مکان هایی نیز جهت بهداشت روانی افراد خانواده تشکیل شود تا هرگاه مادران با مشکل تربیتی مواجه شدند از طریق این مکان ها رهنمودهای لازم را دریافت کنند .
پرورش نونهالان و آموزش چگونه واکنش نشان دادن نسبت به موقعیت های مختلف در جامعه ، از اهمیتی به مراتب بالاتر برخوردار است . آموزگاران به عنوان مربیانی که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با
خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان
چکیده
مقالهی حاضر به بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان پایهی دوم دبیرستانهای شهرستان مهاباد در سال تحصیلی 84-1383 پرداخته است. این تحقیق از نوع پیمایشی ـ همبستگی است. حجم نمونه موردمطالعه شامل 360 نفر، که 193 پسر و 167 دختر و از نوع نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای میباشد. جمعآوری اطلاعات به وسیلهی پرسشنامه شیوههای فرزندپروری شیفر، خود کارآمدی شرز و همکاران و سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر انجام شده است. یافتهها نشان داد که: بین خود کارآمدی دانشآموزانی که والدین آنها شیوههای فرزندپروری متفاوتی داشتهاند، تفاوت معنیداری وجود دارد. سلامت روانی دانشآموزانی که شیوههای فرزندپروری متفاوتی را تجربه کردهاند، بصورت معنیداری باهم تفاوت دارد. بین سلامت روانی و خود کارآمدی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. بین سلامت روانی دانشآموزان دختر و پسر تفاوت معنیداری وجود ندارد. شیوه فرزندپروری دانشآموزان با توجه به رشته تحصیلی آنها متفاوت است. خود کارآمدی دانشآموزان در رشتههای مختلف متفاوت نمیباشد. دانشآموزانی که در رشتههای مختلف تحصیل میکنند از نظر سلامت روانی تفاوت معنیداری باهم ندارند. بین دانشآموزان دختر و پسر از نظر خود کارآمدی تفاوت معنیداری وجود ندارد.
واژههای کلیدی: شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی، سلامت روانی
مقدمه
ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحبنظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود میآورد. کودک در خانواده پندارهای اولیه را دربارهی جهان فرا میگیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد مییابد، شیوههای سخن گفتن را میآموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد میگیرد و سرانجام نگرشها، اخلاق و روحیاتش شکل میگیرد و به عبارتی اجتماعی میشود (اقلیدس؛ نقل از هیبتی، 1381).
هر خانوادهای شیوههای خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد این شیوهها که شیوههای فرزندپروری نامیده میشوند متأثر از عوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره میباشد (هاردی و همکاران، 1993).
شیوههای فرزندپروری به عنوان مجموعه یا منظومهای از رفتارها که تعاملات والد ـ کودک را در طول دامنهی گستردهای از موقعیتها توصیف میکند و فرض شده است که یک جو تعاملی تأثیرگذار را به وجود میآورد. شیوههای فرزندپروری یک عامل تعیینکننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیبشناسی روانی و رشد کودکان بازی میکند. بحث در مورد هریک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرشها، رفتارها و شیوههای فرزندپروری تقریباً غیرممکن است. هرچند روانشناسان و نظریهپردازان بر نقش والدین و شیوههای فرزندپروری تأکید میکنند، تحقیقات خیلی کمی در مورد شیوههای فرزندپروری و آسیبشناسی روانی کودک به عمل آمده است (علیزاده و آندرایس؛ نقل از محرابی، 1383).
تأثیر محیط خانواده بر رشد کودک اغلب به وسیلهی مشاهده تعامل والد ـ فرزند مورد بررسی قرار گرفته است. در این مشاهدات معمولاً ویژگیهای رفتاری والدین به وسیلهی دو بعد ارزیابی شده است: الف) پذیرش (گرمی)، شامل حمایت و پرورش عاطفهی مثبت بین والدین و کودک میباشد. ب) کنترل، شامل آن دسته از رفتارهای والدین است که رفتار کودک خود را هدایت میکنند مانند: راهنمایی و کنترل، بازدارنده یا تسهیلکننده (پل کنین و همکاران؛ نقل محرابی، 1383).
نظریههای روانشناختی متعددی در خلال سالها سعی کردند تا رفتار آدمی را تبیین کنند. نظریهی شناختی اجتماعی نیز یکی از این نظریههاست. در سال 1986 بندورا این نظریه را در مورد عملکرد آدمیان مطرح کرد که در آن نقش باورهای خود را در شناخت، انگیزش، عاطفه و رفتار آدمی برجسته نمود. بندورا معتقد است که افراد یک نظم «خود» را میپرورانند که آنها را قادر میسازد تا بر تفکرات، احساسات و اعمالشان مهار داشته باشند (نقل از علی نیا کروثی، 1382).
بندورا با دیدگاههایی که به عوامل درونی موثر بر رفتار توجه میکنند و عوامل محیطی را نادیده میگیرند، مخالفت میکند و از دیدگاههایی که انسان را پاسخدهنده منفعل به رویدادهای محیطی میدانند نیز انتقاد میکند.
از نظر بندورا شخص، محیط و رفتار شخص برهم تأثیر و تأثر متقابل دارند و هیچ کدام از این سه جزء را نمیتوان جدا از اجزای دیگر به عنوان تعیینکنندهی رفتار انسان به حساب آورد. بندورا این تعامل سهجانبه را جبر متقابل یا تعیینگری متقابل نامیده است (نقل از سیف، 1380).
B
E P
شکل (1) ـ تعامل سهجانبه شخص P، محیط E و رفتار B بر یکدیگر (اقتباس از هرگنهان، 1382)
بطور کلی، پژوهشها نشان میدهند که روشهای تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت بر شخصیت افراد در آینده دارند. مثلاً والدین سختگیر و دیکتاتور مانع پیشرفت و خلاقیت کودک میشوند. والدینی که اجازه نمیدهند کودک ابراز وجود کند مانع بروز استعدادهای بالقوه او میشوند و در نتیجه این قبیل کودکان در آینده افرادی روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد (نقل از مهرابیزاده هنرمند و همکاران،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با
خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان
چکیده
مقالهی حاضر به بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان پایهی دوم دبیرستانهای شهرستان مهاباد در سال تحصیلی 84-1383 پرداخته است. این تحقیق از نوع پیمایشی ـ همبستگی است. حجم نمونه موردمطالعه شامل 360 نفر، که 193 پسر و 167 دختر و از نوع نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای میباشد. جمعآوری اطلاعات به وسیلهی پرسشنامه شیوههای فرزندپروری شیفر، خود کارآمدی شرز و همکاران و سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر انجام شده است. یافتهها نشان داد که: بین خود کارآمدی دانشآموزانی که والدین آنها شیوههای فرزندپروری متفاوتی داشتهاند، تفاوت معنیداری وجود دارد. سلامت روانی دانشآموزانی که شیوههای فرزندپروری متفاوتی را تجربه کردهاند، بصورت معنیداری باهم تفاوت دارد. بین سلامت روانی و خود کارآمدی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. بین سلامت روانی دانشآموزان دختر و پسر تفاوت معنیداری وجود ندارد. شیوه فرزندپروری دانشآموزان با توجه به رشته تحصیلی آنها متفاوت است. خود کارآمدی دانشآموزان در رشتههای مختلف متفاوت نمیباشد. دانشآموزانی که در رشتههای مختلف تحصیل میکنند از نظر سلامت روانی تفاوت معنیداری باهم ندارند. بین دانشآموزان دختر و پسر از نظر خود کارآمدی تفاوت معنیداری وجود ندارد.
واژههای کلیدی: شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی، سلامت روانی
مقدمه
ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحبنظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود میآورد. کودک در خانواده پندارهای اولیه را دربارهی جهان فرا میگیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد مییابد، شیوههای سخن گفتن را میآموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد میگیرد و سرانجام نگرشها، اخلاق و روحیاتش شکل میگیرد و به عبارتی اجتماعی میشود (اقلیدس؛ نقل از هیبتی، 1381).
هر خانوادهای شیوههای خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد این شیوهها که شیوههای فرزندپروری نامیده میشوند متأثر از عوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره میباشد (هاردی و همکاران، 1993).
شیوههای فرزندپروری به عنوان مجموعه یا منظومهای از رفتارها که تعاملات والد ـ کودک را در طول دامنهی گستردهای از موقعیتها توصیف میکند و فرض شده است که یک جو تعاملی تأثیرگذار را به وجود میآورد. شیوههای فرزندپروری یک عامل تعیینکننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیبشناسی روانی و رشد کودکان بازی میکند. بحث در مورد هریک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرشها، رفتارها و شیوههای فرزندپروری تقریباً غیرممکن است. هرچند روانشناسان و نظریهپردازان بر نقش والدین و شیوههای فرزندپروری تأکید میکنند، تحقیقات خیلی کمی در مورد شیوههای فرزندپروری و آسیبشناسی روانی کودک به عمل آمده است (علیزاده و آندرایس؛ نقل از محرابی، 1383).
تأثیر محیط خانواده بر رشد کودک اغلب به وسیلهی مشاهده تعامل والد ـ فرزند مورد بررسی قرار گرفته است. در این مشاهدات معمولاً ویژگیهای رفتاری والدین به وسیلهی دو بعد ارزیابی شده است: الف) پذیرش (گرمی)، شامل حمایت و پرورش عاطفهی مثبت بین والدین و کودک میباشد. ب) کنترل، شامل آن دسته از رفتارهای والدین است که رفتار کودک خود را هدایت میکنند مانند: راهنمایی و کنترل، بازدارنده یا تسهیلکننده (پل کنین و همکاران؛ نقل محرابی، 1383).
نظریههای روانشناختی متعددی در خلال سالها سعی کردند تا رفتار آدمی را تبیین کنند. نظریهی شناختی اجتماعی نیز یکی از این نظریههاست. در سال 1986 بندورا این نظریه را در مورد عملکرد آدمیان مطرح کرد که در آن نقش باورهای خود را در شناخت، انگیزش، عاطفه و رفتار آدمی برجسته نمود. بندورا معتقد است که افراد یک نظم «خود» را میپرورانند که آنها را قادر میسازد تا بر تفکرات، احساسات و اعمالشان مهار داشته باشند (نقل از علی نیا کروثی، 1382).
بندورا با دیدگاههایی که به عوامل درونی موثر بر رفتار توجه میکنند و عوامل محیطی را نادیده میگیرند، مخالفت میکند و از دیدگاههایی که انسان را پاسخدهنده منفعل به رویدادهای محیطی میدانند نیز انتقاد میکند.
از نظر بندورا شخص، محیط و رفتار شخص برهم تأثیر و تأثر متقابل دارند و هیچ کدام از این سه جزء را نمیتوان جدا از اجزای دیگر به عنوان تعیینکنندهی رفتار انسان به حساب آورد. بندورا این تعامل سهجانبه را جبر متقابل یا تعیینگری متقابل نامیده است (نقل از سیف، 1380).
B
E P
شکل (1) ـ تعامل سهجانبه شخص P، محیط E و رفتار B بر یکدیگر (اقتباس از هرگنهان، 1382)
بطور کلی، پژوهشها نشان میدهند که روشهای تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت بر شخصیت افراد در آینده دارند. مثلاً والدین سختگیر و دیکتاتور مانع پیشرفت و خلاقیت کودک میشوند. والدینی که اجازه نمیدهند کودک ابراز وجود کند مانع بروز استعدادهای بالقوه او میشوند و در نتیجه این قبیل کودکان در آینده افرادی روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد (نقل از مهرابیزاده هنرمند و همکاران، 1379). با توجه به اینکه شیوههای فرزندپروری والدین، نحوة تربیت والدین را به کودکان منتقل میکنند و این امر در شکلگیری شخصیت فرد مؤثر است و نیز نظر فرد نسبت به خود میتواند بر سلامت روان تأثیر زیادی داشته باشد این پژوهش به بررسی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان شهرستان مهاباد پرداخته تا به سوالات و فرضیههای تحقیق پاسخ دهد.
پیشینه پژوهش
با توجه به سه متغیر مهم تحقیق یعنی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روان در این قسمت به بررسی نظرات ارائه شده و تحقیقات انجام یافته میپردازیم:
تحقیقات معاصر در شیوههای فرزندپروری از مطالعات «بامریند» روی کودکان و خانوادههای آنان نشأت گرفته است. استنباط بامریند از شیوههای فرزندپروری بر روی یک رویکرد تیپشناسی بنا شده است که بر روی ترکیب اعمال فرزندپروری متفاوت، متمرکز است. تفاوت در ترکیب عناصر اصلی فرزندپروری (مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواستهای بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخهای کودک به تاثیر والدین ایجاد میکند (دارلینگ و استینبرگ؛ به نقل از گلاسکو، 1997).
شیفر از جمله کسانی است که در این زمینه پژوهشهایی انجام داده است. او براساس مشاهداتی که از تعامل کودکان 1 تا 3 ساله با مادرانشان انجام داد، طرح یک طبقهبندی براساس دو جنبه رفتار والدینی یعنی آزادی ـ کنترل (سهلگیری در مقابل سختگیری) و سردی ـ گرمی (پذیرش در مقابل طرد) ارائه نمود. او نتیجه گرفت که مادران پذیرنده یا طردکننده میتوانند سختگیر یا آسانگیر باشند. این دو بعد اساساً اشاره به سطوح حمایت عاطفی دارد که والدین در مورد کودکانشان به کار میبرند و نیز اشاره به کنترلی دارد که والدین در مورد کودکان خود اعمال میکنند. بدین ترتیب از ترکیب این دو بعد، الگوهای مختلف رفتار والدین شکل میگیرند. به طور کلی بسیاری از رفتارهای والدین میتوانند در چنین مدل چهاربعدی قرار گیرند (یعقوبخانی غیاثوندی، 1372).
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
دکتر داوود حسینی نسب - فاطمه احمدیان - دکتر محمدحسین روانبخش
بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با
خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان
چکیده
مقالهی حاضر به بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان پایهی دوم دبیرستانهای شهرستان مهاباد در سال تحصیلی 84-1383 پرداخته است. این تحقیق از نوع پیمایشی ـ همبستگی است. حجم نمونه موردمطالعه شامل 360 نفر، که 193 پسر و 167 دختر و از نوع نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای میباشد. جمعآوری اطلاعات به وسیلهی پرسشنامه شیوههای فرزندپروری شیفر، خود کارآمدی شرز و همکاران و سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر انجام شده است. یافتهها نشان داد که: بین خود کارآمدی دانشآموزانی که والدین آنها شیوههای فرزندپروری متفاوتی داشتهاند، تفاوت معنیداری وجود دارد. سلامت روانی دانشآموزانی که شیوههای فرزندپروری متفاوتی را تجربه کردهاند، بصورت معنیداری باهم تفاوت دارد. بین سلامت روانی و خود کارآمدی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. بین سلامت روانی دانشآموزان دختر و پسر تفاوت معنیداری وجود ندارد. شیوه فرزندپروری دانشآموزان با توجه به رشته تحصیلی آنها متفاوت است. خود کارآمدی دانشآموزان در رشتههای مختلف متفاوت نمیباشد. دانشآموزانی که در رشتههای مختلف تحصیل میکنند از نظر سلامت روانی تفاوت معنیداری باهم ندارند. بین دانشآموزان دختر و پسر از نظر خود کارآمدی تفاوت معنیداری وجود ندارد.
واژههای کلیدی: شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی، سلامت روانی
مقدمه
ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحبنظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود میآورد. کودک در خانواده پندارهای اولیه را دربارهی جهان فرا میگیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد مییابد، شیوههای سخن گفتن را میآموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد میگیرد و سرانجام نگرشها، اخلاق و روحیاتش شکل میگیرد و به عبارتی اجتماعی میشود (اقلیدس؛ نقل از هیبتی، 1381).
هر خانوادهای شیوههای خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد این شیوهها که شیوههای فرزندپروری نامیده میشوند متأثر از عوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره میباشد (هاردی و همکاران، 1993).
شیوههای فرزندپروری به عنوان مجموعه یا منظومهای از رفتارها که تعاملات والد ـ کودک را در طول دامنهی گستردهای از موقعیتها توصیف میکند و فرض شده است که یک جو تعاملی تأثیرگذار را به وجود میآورد. شیوههای فرزندپروری یک عامل تعیینکننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیبشناسی روانی و رشد کودکان بازی میکند. بحث در مورد هریک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرشها، رفتارها و شیوههای فرزندپروری تقریباً غیرممکن است. هرچند روانشناسان و نظریهپردازان بر نقش والدین و شیوههای فرزندپروری تأکید میکنند، تحقیقات خیلی کمی در مورد شیوههای فرزندپروری و آسیبشناسی روانی کودک به عمل آمده است (علیزاده و آندرایس؛ نقل از محرابی، 1383).
تأثیر محیط خانواده بر رشد کودک اغلب به وسیلهی مشاهده تعامل والد ـ فرزند مورد بررسی قرار گرفته است. در این مشاهدات معمولاً ویژگیهای رفتاری والدین به وسیلهی دو بعد ارزیابی شده است: الف) پذیرش (گرمی)، شامل حمایت و پرورش عاطفهی مثبت بین والدین و کودک میباشد. ب) کنترل، شامل آن دسته از رفتارهای والدین است که رفتار کودک خود را هدایت میکنند مانند: راهنمایی و کنترل، بازدارنده یا تسهیلکننده (پل کنین و همکاران؛ نقل محرابی، 1383).
نظریههای روانشناختی متعددی در خلال سالها سعی کردند تا رفتار آدمی را تبیین کنند. نظریهی شناختی اجتماعی نیز یکی از این نظریههاست. در سال 1986 بندورا این نظریه را در مورد عملکرد آدمیان مطرح کرد که در آن نقش باورهای خود را در شناخت، انگیزش، عاطفه و رفتار آدمی برجسته نمود. بندورا معتقد است که افراد یک نظم «خود» را میپرورانند که آنها را قادر میسازد تا بر تفکرات، احساسات و اعمالشان مهار داشته باشند (نقل از علی نیا کروثی، 1382).
بندورا با دیدگاههایی که به عوامل درونی موثر بر رفتار توجه میکنند و عوامل محیطی را نادیده میگیرند، مخالفت میکند و از دیدگاههایی که انسان را پاسخدهنده منفعل به رویدادهای محیطی میدانند نیز انتقاد میکند.
از نظر بندورا شخص، محیط و رفتار شخص برهم تأثیر و تأثر متقابل دارند و هیچ کدام از این سه جزء را نمیتوان جدا از اجزای دیگر به عنوان تعیینکنندهی رفتار انسان به حساب آورد. بندورا این تعامل سهجانبه را جبر متقابل یا تعیینگری متقابل نامیده است (نقل از سیف، 1380).
B
E P
شکل (1) ـ تعامل سهجانبه شخص P، محیط E و رفتار B بر یکدیگر (اقتباس از هرگنهان، 1382)
بطور کلی، پژوهشها نشان میدهند که روشهای تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت بر شخصیت افراد در آینده دارند. مثلاً والدین سختگیر و دیکتاتور مانع پیشرفت و خلاقیت کودک میشوند. والدینی که اجازه نمیدهند کودک ابراز وجود کند مانع بروز استعدادهای بالقوه او میشوند و در نتیجه این قبیل کودکان در آینده افرادی روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد (نقل از مهرابیزاده هنرمند و همکاران، 1379). با توجه به اینکه شیوههای فرزندپروری والدین، نحوة تربیت والدین را به کودکان منتقل میکنند و این امر در شکلگیری شخصیت فرد مؤثر است و نیز نظر فرد نسبت به خود میتواند بر سلامت روان تأثیر زیادی داشته باشد این پژوهش به بررسی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان شهرستان مهاباد پرداخته تا به سوالات و فرضیههای تحقیق پاسخ دهد.
پیشینه پژوهش
با توجه به سه متغیر مهم تحقیق یعنی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روان در این قسمت به بررسی نظرات ارائه شده و تحقیقات انجام یافته میپردازیم:
تحقیقات معاصر در شیوههای فرزندپروری از مطالعات «بامریند» روی کودکان و خانوادههای آنان نشأت گرفته است. استنباط بامریند از شیوههای فرزندپروری بر روی یک رویکرد تیپشناسی بنا شده است که بر روی ترکیب اعمال فرزندپروری متفاوت، متمرکز است. تفاوت در ترکیب عناصر اصلی فرزندپروری (مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواستهای بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخهای کودک به تاثیر والدین ایجاد میکند (دارلینگ و استینبرگ؛ به نقل از گلاسکو، 1997).
شیفر از جمله کسانی است که در این زمینه پژوهشهایی انجام داده است. او براساس مشاهداتی که از تعامل کودکان 1 تا 3 ساله با مادرانشان انجام داد، طرح یک طبقهبندی براساس دو جنبه رفتار والدینی یعنی آزادی ـ کنترل (سهلگیری در مقابل سختگیری) و سردی ـ گرمی (پذیرش در مقابل طرد) ارائه نمود. او نتیجه گرفت که مادران پذیرنده یا طردکننده میتوانند سختگیر یا آسانگیر باشند. این دو بعد اساساً اشاره به سطوح حمایت عاطفی دارد که والدین در مورد کودکانشان به کار میبرند و نیز اشاره به کنترلی دارد که والدین در مورد کودکان خود اعمال میکنند. بدین ترتیب از ترکیب این دو بعد، الگوهای مختلف رفتار والدین شکل میگیرند. به طور کلی بسیاری از رفتارهای والدین میتوانند در چنین مدل چهاربعدی قرار گیرند (یعقوبخانی غیاثوندی، 1372).
یاری کننده با فاصله
بیاعتنا
دموکراتیک طردکننده
گرمی (پذیرش) سردی (طرد)
بیش از حد بخشنده متوقع
حامی و بخشنده متخاصم
افراد در حمایت مستبد و دیکتاتور
سختگیری
شکل (2) ـ شیوههای فرزندپروری شیفر (اقتباس از ماسن، 1377)
زیگلمن روشهای ارتباطی والدین و فرزندان را به چهار قسمت کلی تقسیم کرده است:
1- والدین مقتدر 2- والدین مستبد 3- والدین سهلگیر 4- والدین مسامحهگر یا بیاعتنا.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
دکتر داوود حسینی نسب - فاطمه احمدیان - دکتر محمدحسین روانبخش
بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با
خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان
چکیده
مقالهی حاضر به بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان پایهی دوم دبیرستانهای شهرستان مهاباد در سال تحصیلی 84-1383 پرداخته است. این تحقیق از نوع پیمایشی ـ همبستگی است. حجم نمونه موردمطالعه شامل 360 نفر، که 193 پسر و 167 دختر و از نوع نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای میباشد. جمعآوری اطلاعات به وسیلهی پرسشنامه شیوههای فرزندپروری شیفر، خود کارآمدی شرز و همکاران و سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر انجام شده است. یافتهها نشان داد که: بین خود کارآمدی دانشآموزانی که والدین آنها شیوههای فرزندپروری متفاوتی داشتهاند، تفاوت معنیداری وجود دارد. سلامت روانی دانشآموزانی که شیوههای فرزندپروری متفاوتی را تجربه کردهاند، بصورت معنیداری باهم تفاوت دارد. بین سلامت روانی و خود کارآمدی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. بین سلامت روانی دانشآموزان دختر و پسر تفاوت معنیداری وجود ندارد. شیوه فرزندپروری دانشآموزان با توجه به رشته تحصیلی آنها متفاوت است. خود کارآمدی دانشآموزان در رشتههای مختلف متفاوت نمیباشد. دانشآموزانی که در رشتههای مختلف تحصیل میکنند از نظر سلامت روانی تفاوت معنیداری باهم ندارند. بین دانشآموزان دختر و پسر از نظر خود کارآمدی تفاوت معنیداری وجود ندارد.
واژههای کلیدی: شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی، سلامت روانی
مقدمه
ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحبنظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود میآورد. کودک در خانواده پندارهای اولیه را دربارهی جهان فرا میگیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد مییابد، شیوههای سخن گفتن را میآموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد میگیرد و سرانجام نگرشها، اخلاق و روحیاتش شکل میگیرد و به عبارتی اجتماعی میشود (اقلیدس؛ نقل از هیبتی، 1381).
هر خانوادهای شیوههای خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد این شیوهها که شیوههای فرزندپروری نامیده میشوند متأثر از عوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره میباشد (هاردی و همکاران، 1993).
شیوههای فرزندپروری به عنوان مجموعه یا منظومهای از رفتارها که تعاملات والد ـ کودک را در طول دامنهی گستردهای از موقعیتها توصیف میکند و فرض شده است که یک جو تعاملی تأثیرگذار را به وجود میآورد. شیوههای فرزندپروری یک عامل تعیینکننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیبشناسی روانی و رشد کودکان بازی میکند. بحث در مورد هریک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرشها، رفتارها و شیوههای فرزندپروری تقریباً غیرممکن است. هرچند روانشناسان و نظریهپردازان بر نقش والدین و شیوههای فرزندپروری تأکید میکنند، تحقیقات خیلی کمی در مورد شیوههای فرزندپروری و آسیبشناسی روانی کودک به عمل آمده است (علیزاده و آندرایس؛ نقل از محرابی، 1383).
تأثیر محیط خانواده بر رشد کودک اغلب به وسیلهی مشاهده تعامل والد ـ فرزند مورد بررسی قرار گرفته است. در این مشاهدات معمولاً ویژگیهای رفتاری والدین به وسیلهی دو بعد ارزیابی شده است: الف) پذیرش (گرمی)، شامل حمایت و پرورش عاطفهی مثبت بین والدین و کودک میباشد. ب) کنترل، شامل آن دسته از رفتارهای والدین است که رفتار کودک خود را هدایت میکنند مانند: راهنمایی و کنترل، بازدارنده یا تسهیلکننده (پل کنین و همکاران؛ نقل محرابی، 1383).
نظریههای روانشناختی متعددی در خلال سالها سعی کردند تا رفتار آدمی را تبیین کنند. نظریهی شناختی اجتماعی نیز یکی از این نظریههاست. در سال 1986 بندورا این نظریه را در مورد عملکرد آدمیان مطرح کرد که در آن نقش باورهای خود را در شناخت، انگیزش، عاطفه و رفتار آدمی برجسته نمود. بندورا معتقد است که افراد یک نظم «خود» را میپرورانند که آنها را قادر میسازد تا بر تفکرات، احساسات و اعمالشان مهار داشته باشند (نقل از علی نیا کروثی، 1382).
بندورا با دیدگاههایی که به عوامل درونی موثر بر رفتار توجه میکنند و عوامل محیطی را نادیده میگیرند، مخالفت میکند و از دیدگاههایی که انسان را پاسخدهنده منفعل به رویدادهای محیطی میدانند نیز انتقاد میکند.
از نظر بندورا شخص، محیط و رفتار شخص برهم تأثیر و تأثر متقابل دارند و هیچ کدام از این سه جزء را نمیتوان جدا از اجزای دیگر به عنوان تعیینکنندهی رفتار انسان به حساب آورد. بندورا این تعامل سهجانبه را جبر متقابل یا تعیینگری متقابل نامیده است (نقل از سیف، 1380).
B
E P
شکل (1) ـ تعامل سهجانبه شخص P، محیط E و رفتار B بر یکدیگر (اقتباس از هرگنهان، 1382)
بطور کلی، پژوهشها نشان میدهند که روشهای تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت بر شخصیت افراد در آینده دارند. مثلاً والدین سختگیر و دیکتاتور مانع پیشرفت و خلاقیت کودک میشوند. والدینی که اجازه نمیدهند کودک ابراز وجود کند مانع بروز استعدادهای بالقوه او میشوند و در نتیجه این قبیل کودکان در آینده افرادی روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد (نقل از مهرابیزاده هنرمند و همکاران، 1379). با توجه به اینکه شیوههای فرزندپروری والدین، نحوة تربیت والدین را به کودکان منتقل میکنند و این امر در شکلگیری شخصیت فرد مؤثر است و نیز نظر فرد نسبت به خود میتواند بر سلامت روان تأثیر زیادی داشته باشد این پژوهش به بررسی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان شهرستان مهاباد پرداخته تا به سوالات و فرضیههای تحقیق پاسخ دهد.
پیشینه پژوهش
با توجه به سه متغیر مهم تحقیق یعنی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روان در این قسمت به بررسی نظرات ارائه شده و تحقیقات انجام یافته میپردازیم:
تحقیقات معاصر در شیوههای فرزندپروری از مطالعات «بامریند» روی کودکان و خانوادههای آنان نشأت گرفته است. استنباط بامریند از شیوههای فرزندپروری بر روی یک رویکرد تیپشناسی بنا شده است که بر روی ترکیب اعمال فرزندپروری متفاوت، متمرکز است. تفاوت در ترکیب عناصر اصلی فرزندپروری (مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواستهای بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخهای کودک به تاثیر والدین ایجاد میکند (دارلینگ و استینبرگ؛ به نقل از گلاسکو، 1997).
شیفر از جمله کسانی است که در این زمینه پژوهشهایی انجام داده است. او براساس مشاهداتی که از تعامل کودکان 1 تا 3 ساله با مادرانشان انجام داد، طرح یک طبقهبندی براساس دو جنبه رفتار والدینی یعنی آزادی ـ کنترل (سهلگیری در مقابل سختگیری) و سردی ـ گرمی (پذیرش در مقابل طرد) ارائه نمود. او نتیجه گرفت که مادران پذیرنده یا طردکننده میتوانند سختگیر یا آسانگیر باشند. این دو بعد اساساً اشاره به سطوح حمایت عاطفی دارد که والدین در مورد کودکانشان به کار میبرند و نیز اشاره به کنترلی دارد که والدین در مورد کودکان خود اعمال میکنند. بدین ترتیب از ترکیب این دو بعد، الگوهای مختلف رفتار والدین شکل میگیرند. به طور کلی بسیاری از رفتارهای والدین میتوانند در چنین مدل چهاربعدی قرار گیرند (یعقوبخانی غیاثوندی، 1372).
یاری کننده با فاصله
بیاعتنا
دموکراتیک طردکننده
گرمی (پذیرش) سردی (طرد)
بیش از حد بخشنده متوقع
حامی و بخشنده متخاصم
افراد در حمایت مستبد و دیکتاتور
سختگیری
شکل (2) ـ شیوههای فرزندپروری شیفر (اقتباس از ماسن، 1377)
زیگلمن روشهای ارتباطی والدین و فرزندان را به چهار قسمت کلی تقسیم کرده است:
1- والدین مقتدر 2- والدین مستبد 3- والدین سهلگیر 4- والدین مسامحهگر یا بیاعتنا.