لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 51
فصل اول
کشش عمیق
پیشگفتار
به دلیل اینکه توضیح در مورد فرایندهای کشش عمیق به کمک هیدروفرمینگ و مزایا و معایب نسبی آن نیاز به آشنایی با فرایند کشش عمیق متداول دارد، در این بخش لازم دیده شده که به مقدار کافی، این روش تولید، معرفی گردد. ابتدا تعریف و ویژگیهای این روش به طور خلاصه ارایه شده و پس از آن درباره ناپایداری پلاستیک و انواع آن در این فرایند بحث شده است. در فصلهای بعدی از نتایج بدست آمده در این فصل استفاده میشود و در نتیجه، موثر بودن روشهای کشش عمیق به کمک هیدروفرمینگ بر اساس این نتایج مورد بررسی قرار میگیرد.
فرایند کشش عمیق
کشش عمیق فرایندی است که، در آن یک ورق بین عمل فرو رفتن یک سمبه در یک ماتریس قرار میگیرد. در نتیجه شکلی با سطح مقطع شبیه به سمبه و ماتریس به خود میگیرد. اصول این فرایند در شکل (1-1) نشان داده شده است..
مشاهده می شود که ورق به سه منطقه X و Y و Z تقسیم شده. منطقه حلقوی X تماما با سطح قالب در تماس است. منطقه حلقوی Y، نه با قالب و نه با سمبه در تماس است.
بالاخره منطقه حلقوی Z کاملا با سطح سر سمبه در تماس است. در حالی که سمبه میلیمترهای اولیه مسیر را به سمت پایین طی میکند، تمرکز اولین کرنش در منطقه y ظاهر میشود. این تمرکز تنش به سوی منطقه X پیشروی میکند. همچنانکه فرایند کشش عمیق انجام میشود، المانها تحت تاثیر تنش شعاعی به داخل قالب کشیده میشوند. لذا شعاع منطقه X هر لحظه کم می گردد که سبب تنش فشاری محیطی می شود و در نهایت ضخامت به میزان قابل توجهی افزایش می یابد. از طرف دیگر در فلانج موج ایجاد می شود در حالی که المانها از روی سطح انحنایی قالب عبور میکنند، تحت تاثیر خمش پلاستیک قرار می گیرند که در این صورت، ضخامت آنها کاهش می یابد. پس از جدایی قسمت داخلی X از سطح انحنائی قالب، به علت وجود کشش بین سمبه و قالب، این قسمت ورق کمی نازک خواهد شد. تاثیر نهایی فرایند کشش عمیق بر منطقه X این است که، ضخامت این منطقه زیاد میشود. منطقه Y به سه قسمت تقسیم میشود. قسمتی از آن ضمن اینکه روی انحنای قالب سر میخورد، در عین حال تحت تاثیر خمش است و قسمت دیگر در کشش بین قالب و سمبه کشیده میشود.
قسمت سوم تحت تاثیر خمش و لغزش روی انحنای لبه سمبه می باشد. منطقه Z در سطح سمبه از همه طرف کشیده میشود و نیز روی سطح میلغزد. پس پنج فرایند به طور همزمان اتفاق می افتد:
1-کشش شعاعی خالص بین قالب و ورقگیر.
2- خمش و لغزیدن بر سطح انحنای قالب.
3-کشش بین قالب و سمبه .
4-خمش و لغزیدن در لبه انحنای سمبه .
5- کشش و لغزش روی سطح سمبه.
بر روی قسمتهای مختلف X تمام یا بعضی از فرایندهای شماره 1 ، 2 و 3 عمل میگردد.
بر روی قسمتهای مختلف Y تمام یا بعضی از فرایندهای شماره 2، 3 و 4 عمل میگردد.
بر روی قسمتهای مختلف Z تمام یا بعضی از فرایندهای شماره 3، 4 و 5 عمل میگردد.
در فرایند اول، ورق ضخیم و در سایر فرایندها نازک میشود. بین قسمتهای مرتبط با کشش بالای قالب و کشش لبه سمبه، یک قسمت باریک وجود دارد. در لبه سمبه کشش و خمش تواما ایجاد میشود. در لبه سمبه ضخامت ورق نسبت به ضخامت دو طرف لبه کمی بیشتر میشود در حالی که دو طرف لبه سمبه، فلز تحت تاثیر کشش تنها یا تواما با لغزیدن قرار دارد و سبب نازکتر شدن فلز می شود.
در شکل (1-2) تغییرات ضخامت فلز به صورت اغراق آمیز برای دو نوع سطح سمبه یعنی سطح صاف و سطح کروی نشان داده شده است. شکست یا پارگی فلز در یک یا چند نقطه در این گردنههای نازک اتفاق میافتد و معمولا از نزدیکترین نقطه به سر سمبه رخ میدهد ]12[.
1-3 ناپایداری پلاستیک در کشش عمیق
در سال 1972، السبایی وملور ]1[ ، در موقعیتهای ناپایداری پلاستیک در کشش عمیق را بررسی کردند. خلاصه این تحقیقات در این بخش آورده می شود. هدف از توضیح در مورد ناپایداری در کشش عمیق، شناخت بیشتر مسایل و مشکلات این روش تولید است. در فصلهای بعد نشان داده خواهد شد که، چگونه با تغییر در موقعیت ناپایداری به کمک هیدروفرمینگ میتوان، کشش موفقتری را موجب شد.
در آزمایشاتی که در مرجع ]1[ انجا شده، نشان داده شده که، شکست در قطعه در دو موقعیت واقع میشود.
در منطقهای از فلانج که به سمبه میرسد که در شکل (1-3) با شماره (1) نشان داده شده است.
2- منطقهای از دیواره که در محل اتصال دیواره به ساق سمبه است، که در شکل (1-3) با شماره (2) نشان داده شده است.
شکست در موقعیت اول در اثر ناپایداری شکست تحت تنش تک محوری میباشد. در منطقه (2) ترجیح داده شده که ناپایداری آن تحت فرایند کرنش صفحهای در نظر گرفته شود. به دلیل اینکه کرنش هوپ بیشتر هنگامی که ماده به بدنه سمبه میرسد، متوقف میشود.
در این آزمایشها نشان داده شده که در آلومینیوم سخت، شکست در موقعیت (1) بروز میکند و در آلومینیوم نرم و برنج، ناپایداری در محل اتصال پروفیل سمبه با ساق سمبه (منطقه (2) ) تحت موقعیت کرنش صفحه ای انجام میشود. نتایج آزمایش با تحلیل تئوری که در آن از روش «اختلاف محدود» استفاده شده، مقایسه شده است. برای شناخت بیشتر شرایط ناپایداری در مورد آنها توضیح داده میشود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 37
جنسیت عمیق
ذوق و خوراک
اکنون قصد دارم به معرفی موضوعی بپردازم که (سرانجام) به عنوان یک مرحلة انتقالی عمل خواهد کرد، مرحلهای انتقالی از مفاهیم سنتی مربوط به هنر زیبا و ارزش زیباییشناسانه به سوی دگرگونی های اعمال شده بر آن سنت که روندهای اخیر در حوزة علم زیبایی شناسی و تجربة هنری را شکل میدهند. دسترسی به این مرحلة انتقالی توسط مسیر تقریباً غیر مستقیمی [منحرفی] حاصل شده است، چرا که ما در اینجا ترتیب زمانی پیشرفت هنر از دورة مدرن تا دورة پسامدرن را در نظر نداریم. بلکه، ما باید ساختار ارزشیای را که به طور مداوم مفاهیم مربوط به خلاقیت، ارزش زیبایی شناسانه و ماهیت هنر را اعلام میکند، مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم. ولیکن در ابتدا چنین به نظر میرسد که موضوع آشکار این بحث، در حاشیه و فرع بر تمام این قضایا باشد: خوراک [موضوع اصلی این بحث]. هر چند حاشیهای بودن صوری این بحث تنها هنگامی آشکار میشود که برای تحلیل کامل آن به غور و بررسی در دستگاه بنیادی فلسفه بپردازیم. ممکن است ابراز ادعایی به این بزرگی در ارتباط با موضوع پست [و کم اهمیت] خوراک، که در وهلة نخست اصلاً دارای ارتباط نزدیکی با فلسفه به نظر نمیرسد، غیر محتمل به نظر آید. ولی سودمندی یک تحلیل مربوط به جنسیت دقیقاً به دلیل کشف این نکته است که چرا خوراک و خوردن درون حوزه و قلمرو استاندارد فلسفه قرار نمیگیرند.
این آزمایش برخی از مواردی که پیشتر مطرح شد را پیگیری میکند، این بار به قصد طرح پرسشهایی در خصوص سطحی عمیقتر از تحلیل جنسیت. پیشتر به بررسی این موضوع پرداختیم که چگونه تفکر در باب جنسیت، رنگ و بوی تازهای به علم زیباییشناسی میبخشد. حال وقت آن است که به تحقیق در باب این مسأله بپردازیم که تفکر در باب جنسیت چگونه ضامن صحت فرضهای موجود در مورد موضوعات «فلسفی» میشود. همانطور که در جریان این مطالعه ملاحظه کردیم، تکیه بر چارچوبهای مفهومی با استفاده از تضادهای دوتایی شناخته شده موجب ترجیح عقل بر احساس، ذهن بر جسم، تجرید بر جزئیگرایی و علی هذه شده است، ترجیحی که به طریقی نظاممند واژة «مافوق» (ذهن، عقل، تجرید) را به نقطه مقابل فرضاً مادون آن (جسم، حساسیت عاطفی، جزئی گرایی) مربوط میکند. به دلیل پیوستگی گسترده معانی جنسیتی با مفاهیم همچون [ثنویت] سوبژکتیو ـ سوبژکتیو و کلی ـ جزئی را نیز میتوان با ثنویت مردانه ـ زنانه در یک راستا قرار داد. لذا، اندیشیدن برحسب ازواجی این چنینی [این مفاهیم دوتایی]، به سرعت به واگذاری [مفهوم] جنسیت به پدیدهای میانجامد که کاملاً از افراد مذکر و مؤنث واقعی به دور است. این جفتهای متضاد به طرز ابتدایی و خامی نه تنها به عنوان «مردانه و «زنانه» بلکه همچنین به عنوان «مهم» و «نه چندان مهم» دستهبندی شدهاند، این مسأله در تحقیق ما در باب غفلت فلسفی در مورد خوراک و خوردن اهمیت فراوانی دارد. بنابراین، یافتن نشانههای جنسیت در مفاهیم شکل دهندة مباحث فلسفی، طریقی است برای کشف چگونگی متمایز شدن موضوعات مستحق تحقیق، توسط فلسفه، از دیگر انواع مواردی که لایق توجه دانسته نمیشوند ـ و لذا «غیر فلسفی» به شمار میآیند. جنسیت میتواند دریچهای باشد که به واسطة آن به کشف جنبههای بنیانی خود فلسفه در ریشهایترین حالت ممکن و نیز به کشف چارچوبهای متعارف اندیشهای که مورد حمایت فلسفه است، نائل آییم.
عملکرد نهانی ارزشهای مربوط به جنسیت را میتوان در عمل و حین ارائة تحلیلی فلسفی از حواس مشاهده کرد، و این موضوع سرآغاز کار ما برای بررسی و ملاحظة خوراک خواهد بود. در عین حالیکه تمامی هنرها برای مشخص کردن کیفیات زیباییشناسانهشان متکی به حواس پنجگانه نیستند، [ولی] تجربة حسی برای برخی از هنرها همچون موسیقی و نقاشی ضروری است. لذا نظریههای مختلف در باب عملکرد حواس از جایگاه معینی [استاندارد] در علم زیباییشناسی برخوردارند. حس ذائقه آشکارا در تجربة خوردن نقش قاطعی ایفا میکند، ولیکن روشهای سنتی برای فهم نحوة عملکرد ذائقه، موجب بیرون رانده شدن [قوة] چشایی از [حوزة] تجربة زیبایی شناسانه و خوراک از حوزههای مربوط به هنر شایسته شده است. واضح است که زنان در اغلب موقعیتها و فرهنگها، مسئوول آماده کردن خوراک هستند. آنچه از وضوح کمتر ـ و جذابیت بیشتر ـ برخوردار است، ایدههای مربوط به جنسیت میباشد، ایدههایی در ارتباط با جسم، خوردن، لذت حاصل از حس چشایی، و حس ذائقه که در مقابله با ارزشهایی که حول مفاهیم زیبایی شناسانه و ارزشهای مربوط به هنر زیبا جمع شدهاند، عمل میکنند. به همین دلیل است که شأن جدال برانگیز «هنر آشپرخانهای» از عرف و عادت فراتر رفته و به درون دژهای فلسفی و سنتهای هنری راه پیدا کرده است.
حواس پنجگانه
اندام حسی بیواسطهترین ابزاری هستند که توسط آنها، اطلاعات مختلفی راجع به عالم اطرافمان گردآوری میکنیم. ما اشیاء را لمس و کیفیات قابل لمس آنها را کشف میکنیم، آنها را میبوییم تا رایحهشان را دریابیم، آنها را میبینیم و احساس میکنیم تا شکلشان را تشخیص دهیم، و به اصواتی که منتشر میکنند گوش فرا میدهیم. آنها [اشیاء مختلف] دارای مزههای مختلفی نیز هستند، و اشیایی که کیفیت طعمشان بیشتر از بقیه مورد توجه ماست، همان خوردنیها و نوشیدنیها میباشند. شناسایی حواس پنجگانه ـ باصره سامعه، لامسه، شامه و ذائقه ـ امری دیرینه، فرا فرهنگی و نسبتاً ثابت است، هر چند [حس] لامسه گاهی به انواع مختلف گیرندههای لمسی (برای درد و فشار، گرما و سرما) تقسیم شده است، و برخی از محققان ترجیحاً [حواس] ذائقه و شامه را در یک نظام هماهنگ به یکدیگر متصل کردهاند. آن سلسله مراتبی که این حواس پنجگانه را در خود جا میدهد، بیشترین اهمیت را برای مشرب زیبایی شناسی در بر دارد. [1]
در جریان تاریخ فلسفه غربی، دو تا از حواس ما دارای شأن مخصوصی دانسته شدهاند و نسبت به سه حس دیگر در ردیف ممتازتری قرار گرفتهاند. باصره و سامعه به دلیل قابلیت نسبتاً بزرگتری که برای گردآوری اطلاعات در مورد عالم دارند، حواس «والاتری» دانسته میشوند. باصره به نحوه ویژهای دارای توان تشخیص محدودة وسیعی از جنبههای مختلف یک شی است: اندازه، شکل، رنگ، حرکت و رابطة آن شیء با دیگر اشیاء دور و نزدیک نسبت به آن. تجربة بصری چنان واضح و گسترده است که بیشترین استعارات حسی متعارف برای دانش را فراهم میکند. این کاربرد استعاری به هیچ وجه منحصر به متون فلسفی نیست، چرا که در محاورات معمولی نیز اغلب میگوییم «میبینم» و منظورمان این است که «متوجه میشوم». حواس دیگر نیز کاربردهای مشابهی دارند: «تو را میشنوم»، «او این مفهوم را نمیگیرد» و علی هذه؛ ولیکن متعارفترین استعارات برای دانش و فهم توسط تصاویر بصری حاصل میشوند. [2] گیرایی سامعه تقریباً به همان گستردگی باصره است، و بعلاوه سامعه برای برقراری ارتباط مناسب نقش بسیار