دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

مقاله درباره ایران و سایه شوم استعمار انگلیس

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

به نام خدا

/

ایران و سایه شوم استعمار انگلیس‌

مرجع : سیاست روز

با وجو تلا‌ش علما، مردم و مجلس در 5 دهه پیش، برای ملی کردن نفت، امروزه نیز شاهد حضور شرکت های نفتی غربی در حوزه های نفتی ایران می‌باشیم. با وجود بسیاری از تلا‌شهای مذبوحانه استعمار پیر برای تسلط بر نفت ایران هنوز دست انگلیس از سفره نفت ایران کوتاه نشده است. ‌

محمدحسین دلواری از جمله عوامل افتخار هر کشور اقتدار و استقلا‌ل مرزی و معنوی آن می‌باشد. ایران اسلا‌می با توجه به خاستگاه‌های مذهبی و ملی همواره در گذر تاریخ جهت دستیابی به آزادی و استقلا‌ل و رهیدن از چنگال اسنعمار و استبداد بارها و بارها شاهد قیام و دفاع ملی بوده است. آنچه نمی‌توان درخصوص ایران اسلا‌می نادیده گرفت این است که این کشور در پاسداری از حدود و ثغور خود اهتمام فراوانی داشته و در یک جمله هیچگاه طعمه‌ای آسان و سهل برای دشمنان نبوده و نخواهدبود. ‌ از جمله کشورهای استعمارگر که در گذشته تلا‌ش عمده‌ای را برای بهره‌کشی از نعمت‌های خداوندی ایران اسلا‌می انجام داده است، استعمار پیر انگلیس است. بررسی سوابق حضور انگلیس در ایران موید خوی فرصت طلبانه، استعماری و مداخله جویانه این کشور در ایران می‌‌باشد. در اینجا نگاهی گذرا به حضور انگلیس در پای سفره نفت کشورمان داریم تا بیشتر با این دشمن قدیمی ایران اسلا‌می آشنا شویم.‌ ‌ آغازسوگ‌نامه ‌ در ابتدای کار، انگلیس در ایران نماینده سیاسی نداشت. تمام کارهای اداری که ممکن بود پیش آید به وسیله نمایندگان کمپانی هند شرقی حل و فصل می شد. این نمایندگان از طرف فرمانفرمای کل هندوستان به حضور شاه و دربار ایران می‌رسیدند. درآن دوره علا‌یق مقامات کمپانی هند شرقی در ایران کاملا‌ تجاری بود. ولی با افزایش گرفتاری ها و مسئولیت های کشورداری، ایشان ناگزیر شدند به فکر حفظ قلمرو خویش از دشمنان خارجی باشند. ‌ ایران در دروازه باختری هند در چشم کسانی که در کلکته و لندن با مسایل کمپانی هند شرقی سروکار داشتند، به صورت فرصت و تهدیدی نوظهور جلوه می کرد. ‌

افغانستان، فرانسه و روسیه هم به نوبه خود نسبت به استیلا‌ی انگلیس بر هند، عکس‌العمل نشان دادند و از سال 1798 م به بعد انگلیس را به دخالت روزافزون در ایران واداشتند. بدین سان، هر چند انگلیس هرگز به امکانات بازرگانی خود بی‌اعتنا نماند، اما توجه عمده اش به تسلط بر ایران، با وجود حفظ استقلا‌ل و تمامیت ایران بود تا عاملی حیاتی برای دفاع از قلمرو امپراتوری انگلیس باشد. "هارفورد جونز" انگلیسی قریب بیست سال در بصره و بغداد در خدمت کمپانی هندشرقی بوده است. در این اثنا دو بار به ایران سفر کرده و زبان فارسی را آموخته بود. هنگامی که او نماینده مقیم کمپانی در بغداد بود، فتحعلی شاه نخستین تقاضای کمک از حکومت هند را به او نوشت. در ادامه "سرگور اوزلی" که عنوان نماینده تام الا‌ختیار انگلیس در ایران را با خود همراه داشت و ایران نیز به عنوان پل

به موازات مذاکرات نماینده دارسی در تهران با دربار قاجار، از سوی وزارت خارجه انگلیس به "سر آنتون هاردینگ"، وزیر مختار آن کشور در تهران دستور داده می‌شود تا از طریق رشوه به مظفرالدین شاه و وزرای دربار و دادن قول واگذاری سهام، به هر طریق ممکن قرارداد دارسی را به کرسی نشانند. شخص شاه پس از اعطاء قرارداد، مبلغ 50 هزار پوند دریافت می‌کند

ارتباطی انگلیس و هند بود، در ایران حضور یافت. به همین جهت منافع جدید دولت انگلیس در ایران در تعلیماتی که از لندن به اوزلی داده شد کاملا‌ً مشهود است. امتیازاتی همچون خطوط تلگراف و امتیاز شصت ساله رویترز برای تاسیس بانک نقطه عطفی در روابط ایران و انگلیس بود و همین آغاز راهی بود که سیطره اقتصادی و منافع انگلیس به سرعت افزایش یابد. ‌ یکی از علل علا‌قه انگلیس به ایران این واقعیت است که در تثبیت همه مرزهای آن؛ جز مرز شمالی با روسیه در شمال دریای خزر، دست داشته است و حتی در آنجا هم انگلیس سعی کرد دخالت کند، ولی روسیه موافقت نکرد. انگلیس و حضور در صنعت نفت ایران: از دیرباز نفت از جمله مهمترین عوامل جاذبه دار برای انگلیسی ها برای حضور در ایران بوده‌است. برای استعمار پیر که ادامه حرکت ماشین استعمار کهنه کارش نیازمند سوختی مناسب بوده، سفره نفت ایران طعمه چشم‌گیری بوده است.

تا قبل از جنگ جهانی اول اهمیت صنعت نفت برای زمامداران ایران و کشورهای دیگر روشن نشده بود و شاید به همین علت بود که در دادن امتیاز نفت به دیگر کشورهای دنیا حساسیتی نشان نمی‌دادند. با وقوع جنگ جهانی اول، مسئولین ایران و دیگر کشورهای دنیا به اهمیت این صنعت پی بردند. در جنگ جهانی اول نفت ایران سهم عمده‌ای را در پیروزی متفقین داشت. زیرا اگر نفت ایران در اداره ماشین جنگی آنها مورد استفاده قرار نمی‌گرفت، شاید پیروزی آنها در جنگ غیرممکن بود. اولین بار امتیاز نفت در سال 1872 م 12500 ش) توسط "میرزا حسن خان سپهسالا‌ر"، صدراعظم ناصر‌الدین شاه به "بارون جولیوس دو رویتر" واگذار گردید. گرچه این امتیاز مخصوص نفت نبود، ولی در ماده یازده این قرارداد نفت نیز در ردیف واگذاری ذغال‌سنگ، آهن، مس، سرب و غیره قرار گرفت. امتیاز بانک شاهنشاهی جایگزین تاراج نفت: گرچه ناصرالدین شاه در آن دوران به دلیل مخالفت علما و رقابت‌های دول روس و انگلیس در دربار قاجار و نیز مخالفت‌های گسترده‌ آزادیخواهان که در نهایت به لغو این امتیاز ضد ملی منجر گردید، نتوانست از منابع نفتی ایران بهره برداری نماید، اما این امر خود دلیلی برآن شد تا رویتر به عنوان "غرامت" امتیاز بانک شاهنشاهی ایران را بدست آورد. این امتیاز در اصل پاسخی بود به لغو امتیاز قبلی که به مدت 60 سال به انگلیس داده شد که بر اساس آن حق انتشار اسکناس در سراسر ایران و درآمدهای کشور و عوارض گمرکی تماما در اختیار این بانک و صاحب امتیاز آن قرار می‌گرفت. ‌ در پی انتشار خبر تاسیس بانک شاهنشاهی، یک ایرانی به نام "کتابچی" که در آن زمان رئیس اداره گمرک جنوب بود و از آثار نفت در مناطق جنوبی ایران اطلا‌ع داشت، به اروپا رفته و نظر به وابستگی‌اش به دولت انگلیس، ملا‌قاتی با وزیر امور خارجه این کشور به عمل می‌آورد. وی در این ملا‌قات دولت انگلیس را به سرمایه‌گذاری برای اکتشاف نفت در ایران ترغیب می‌نماید.‌ این رایزنی‌ها همزمان با دو اتفاق مهم در آن دوران صورت می‌گیرد که خود عاملی برای تشدید فرآیند اکتشاف نفت در ایران می‌باشد.نخست ویلیام ناکس دارسی، سرمایه دار استرالیایی- از عمده سهام داران معادن طلا‌ و نقره- وارد انگلیس می‌شود و با مشورت و راهنمایی‌های وزیر خارجه آن کشور، نماینده خود به نام "ماریوت" را به همراه کتابچی برای اخذ امتیاز نفت و حصول توافق با مظفرالدین شاه

در این مقطع از تاریخ است که نواب صفوی و فداییان اسلا‌م تصمیم می‌گیرند تا با یک اقدام انقلا‌بی، سد راه نهضت ملی، یعنی رزم‌ آرا را از میان بردارند. در روز 16 اسفند 1324، خلیل طهماسبی، وی را مورد هدف سه گلوله قرار داده و نخست وزیر در دم جان می‌بازد و بزرگترین مانع ملی شدن صنعت نفت از سر راه برداشته می‌شود

به تهران گسیل می‌دارد. موضوع دوم اینکه نیروی دریایی انگلیس تصمیم می‌گیرد تا سوخت کشتی ها و ناوگان دریایی خود را از زغال سنگ به نفت تبدیل کند. ‌ در این تاریخ که مصادف با جنگ جهانی اول است، نیروی دریایی انگلیس برنامه‌یی برای ساختن و به راه انداختن 54 کشتی جنگی و 74 زیر دریایی که با نفت کار کنند را در دستور کار خود قرار می‌دهد. دلیل آن نیز عقب ماندگی ناوگان انگلیس از نیروی دریایی آلمان بوده است. چرچیل، وزیر دریاداری وقت انگلیس بر این اعتقاد بوده که با این طرح عظیم، شعاع عملیاتی کشتی های نفت سوز نسبت به کشتی های زغالی قریب 40 درصد افزایش خواهد یافت. برای این پروژه عظیم می بایست نفت مورد نیاز ناوگان دریایی انگلیس از یک منبع غنی و مطمئن تامین گردد و چون دولت انگلیس، ایران را به عنوان مستعمره خود می پنداشته، لذا به شرکت نفت ایران و انگلیس روی آورده و بدین وسیله ثروت ملی ایرانیان به منبع نفت خام و تامین سوخت نیروی دریایی انگلیس تبدیل می‌گردد. ‌ به موازات مذاکرات نماینده دارسی در تهران با دربار قاجار، از سوی وزارت خارجه انگلیس به "سر آنتون هاردینگ"، وزیر مختار آن کشور در تهران دستور داده می‌شود تا از طریق رشوه به مظفرالدین شاه و وزرای دربار و دادن



خرید و دانلود مقاله درباره ایران و سایه شوم استعمار انگلیس


تحقیق در مورد عبدالله

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

خواهم که شوم معتکف کوی محمد بر دیده نهم تربت خوش بوی محمد

ای اهل نظر کن نظر از روی حقیقت تا آنکه به بینی همه جا روی محمد

در دیر و حرم رفتم و دیدم که به صد ناز در گوش رسد بانگ هیاهوی محمد

افتاد گذارم ز قضا سوی گلستان دیدم که زهر طرف رسد بوی محمد

دل برده ز کف و ز سر مردان خدا هوش مستانه صف نرگس جادوی محمد

در عالم توحید به تحقیق ندیدم مردی به یدو خلق خوش و خوی محمد

دل گشته ز شوق رخ آن شمع دل افروز آشفته تر از طرة گیسوی محمد

ژولیده مخور غم که شود درد تو درمان از نگهت جان پرور و از بوی محمد

 

در تاریخ آمده که پس از داستان ذبح عبد الله و نحر یکصدشتر،عبد المطلب،عبد الله را برداشته و یک سر بخانه وهب بن‏عبد مناف...که در آنروز بزرگ قبیله خود یعنى قبیله بنى زهره‏بود آورد و دختر او آمنه را که در آنروز بزرگترین زنان قریش ازنظر نسب و مقام بود به ازدواج عبد الله در آورد (1) . و یکى از نویسندگان این کار را در آنروز-و بلا فاصله پس ازداستان ذبح-غیر عادى دانسته و در صحت آن تردید کرده است، ولى بگفته برخى با توجه به خوشحالى زائد الوصفى که از نجات‏عبد الله از آن معرکه به عبد المطلب دست داده بود،و عبد المطلب‏مى‏خواست‏با اینکار زودتر ناراحتى خود و عبد الله را جبران کرده‏باشد،اینکار گذشته از اینکه غیر عادى نیست، طبیعى هم بنظرمى‏رسد. 100 و البته این مطلب طبق گفته ابن اسحاق است که در سیره ازوى نقل شده،ولى طبق گفته برخى دیگر این ازدواج یک سال‏پس از داستان ذبح عبد الله انجام شده است، (2) و دیگر این بحث‏پیش نمى‏آید. یک داستان جنجالى در اینجا باز هم یک داستان جنجالى در تاریخ آمده که‏برخى از نویسندگان حرفه‏اى هم آنرا پر و بال داده و بصورت‏مبتذل و هیجان انگیزى در آورده و سوژه‏اى بدست‏برخى دشمنان‏مغرض اسلام داده و از اینرو برخى از سیره نویسان در اصل آن‏تردید کرده و آنرا ساخته و پرداخته دست دشمنان دانسته‏اند. و البته این داستان بگونه‏اى که در سیره ابن هشام نقل شده‏مخدوش و مورد تردید است،ولى بر طبق نقل محدث بزرگوار مامرحوم ابن شهر آشوب و برخى از ناقلان دیگر،قابل توجیه بوده ووجهى براى رد آن دیده نمى‏شود. آنچه را ابن هشام از ابن اسحاق نقل کرده اینگونه است که‏گوید: «هنگامى که عبد المطلب دست عبد الله را گرفته بود و ازقربانگاه باز مى‏گشت،عبورشان به زنى از قبیله بنى اسد بن‏عبد العزى بن قصى بن کلاب افتاد که آن زن کنار خانه کعبه‏بود و خواهر ورقة بن نوفل بوده (3) و هنگامى که نظرش به صورت‏عبد الله افتاد بدو گفت:اى عبد الله کجا مى‏روى؟پاسخ داد: بهمراه پدرم!زن بدو گفت:من حاضرم بهمان تعداد شترى که‏براى تو قربانى کردند به تو بدهم که هم اکنون با من درآمیزى!عبد الله گفت:من بهمراه پدرم هستم،و نمى‏توانم بااو مخالفت کرده و از او جدا شوم...!»ابن هشام سپس داستان ازدواج عبد الله را با آمنه بهمانگونه که‏ذکر شد نقل کرده و سپس مى‏نویسد: «گفته‏اند:پس از آنکه عبد الله با آمنه هم بستر شد،و آمنه به‏رسول خدا حامله شد،عبد الله از نزد آمنه بیرون آمده نزد همان‏زن رفت و بدان زن گفت:چرا اکنون پیشنهاد دیروز خود راامروز نمى‏کنى؟آن زن پاسخ داد:براى آنکه آن نورى که‏دیروز با تو بود امروز از تو جدا شده،و دیگر مرا به تو نیازى‏نیست!و آن زن از برادرش ورقة بن نوفل-که به دین نصرانیت‏در آمده بود و کتابها را خوانده بود-شنیده بود که در این امت،پیامبرى خواهد آمد...» (4) ابن هشام سپس داستان دیگرى نیز شبیه بهمین داستان از زن‏دیگرى که نزد آمنه بوده نقل مى‏کند که آن زن نیز قبل از ازدواج‏عبد الله با آمنه از وى خواست‏با وى در آمیزد ولى عبد الله پاسخ اورا نداده بنزد آمنه رفت و پس از هم بستر شدن با آمنه بنزد آنزن‏برگشت و بدو پیشنهاد آمیزش کرد ولى آنزن نپذیرفت و گفت: دیروز میان دیدگان تو نور سفیدى بود که امروز نیست... (5) البته نقل مذکور نه تنها با شان جناب عبد الله بن عبد المطلب-که در ایمان و عفت او جاى تردید نیست-مناسب نیست، بلکه‏با شیوه هیچ مرد آزاده و با کرامتى که پاى بند مسائل خانوادگى وعفت عمومى باشد سازگار نخواهد بود،و ما هم نمى‏توانیم آنرابپذیریم،و با دلیل عقلى و نقلى آنرا مردود مى‏دانیم،اگر چه‏دیگر سیره نویسان نیز نوشته و نقل کرده باشند! اما بر طبق نقلى که مرحوم ابن شهر آشوب و دیگران‏کرده‏اند (6) داستان اینگونه است: «کانت امراة یقال لها:فاطمة بنت مرة قد قرات الکتب،فمر بهاعبد الله ابن عبد المطلب،فقالت:انت الذی فداک ابوک بماة من الابل؟قال:نعم،فقالت:هل لک ان تقع علی مرة و اعطیک‏من الابل ماة؟فنظر الیها و انشا: اما الحرام فالممات دونه و الحل لا حل فاستبینه فکیف بالامر الذی تبغینه و مضى مع ابیه فزوجه ابوه آمنة فظل عندها یوما و لیلة،فحملت‏بالنبی صلى الله علیه و آله،ثم انصرف عبد الله فمر بها فلم‏یر بها حرصا على ما قالت اولا،فقال لها عند ذلک مختبرا: هل لک فیما قلت لی فقلت:لا؟ قالت: قد کان ذاک مرة فالیوم لافذهبت کلمتا هما مثلا! ثم قالت:ای شی‏ء صنعت‏بعدی؟قال:زوجنی ابی آمنة فبت‏عندها،فقالت: لله ما زهریة سلبت ثوبیک ما سلبت؟و ما تدری‏ثم قالت:رایت فی وجهک نور النبوة فاردت ان یکون فی و ابى‏الله الا ان یضعه حیث‏یحب،ثم قالت: بنی هاشم قد غادرت من اخیکم امینة اذ للباه یعتلجان کما غادر المصباح بعد خبوه فتائل قد شبت له بدخان و ما کل ما یحوى الفتى من نصیبه بحرص و لا ما فاته بتوانی و یقال:انه مر بها و بین عینیه غرة کغرة الفرس.» که خلاصه ترجمه‏اش چنین است که گفته‏اند:در مکه زنى‏بود به نام: «فاطمه دختر مرة‏»،که کتابها خوانده و از اوضاع‏گذشته و آینده اطلاعاتى بدست آورده بود،آن زن روزى عبد الله‏را دیدار کرده بدو گفت:توئى آن پسرى که پدرت صد شتر براى‏تو فدا کرد؟ عبد الله گفت:آرى. فاطمه گفت:حاضرى یکبار با من هم بستر شوى و صد شتربگیرى؟ عبد الله نگاهى بدو کرده گفت: اگر از راه حرام چنین درخواستى دارى که مردن براى من‏آسان‏تر از اینکار است،و اگر از طریق حلال مى‏خواهى که‏چنین طریقى هنوز فراهم نشده پس از چه راهى چنین درخواستى‏را مى‏کنى؟ عبد الله رفت و در همین خلال پدرش عبد المطلب او را به‏ازدواج آمنه در آورد و پس از چندى آن زن را دیدار کرده و ازروى آزمایش بدو گفت:آیا حاضرى اکنون به ازدواج من درآئى‏و آنچه را گفتى بدهى؟ فاطمه نگاهى بصورت عبد الله کرد و گفت:حالا نه،زیراآن نورى که در صورت داشتى رفته،سپس از او پرسید:پس از آن گفتگوى پیشین تو چه کردى؟ عبد الله داستان ازدواج خود را با آمنه براى او تعریف کرد،فاطمه گفت:من آن روز در چهره تو نور نبوت را مشاهده کردم ومشتاق بودم که این نور در رحم من قرار گیرد ولى خدا نخواست،و اراده فرمود آنرا در جاى دیگرى بنهد،و سپس چند شعر نیزبعنوان تاسف سرود.و گفته‏اند:هنگامى که عبد الله بدو برخوردسفیدى خیره کننده‏اى میان دیدگان عبد الله بود همانند سفیدى‏پیشانى اسب.... و همانگونه که مشاهده مى‏کنید تفاوت میان این دو نقل‏بسیار است،و بدینصورت که در نقل مرحوم ابن شهر آشوب است‏منافاتى هم با مقام شامخ جناب عبد الله ندارد،و براى ما نیز نقل‏مزبور قابل قبول و پذیرش است،و دلیل بر رد آن نداریم. پى‏نوشتها: 1-سیره ابن هشام ج 1 ص 156. 2-تاریخ پیامبر اسلام تالیف مرحوم آیتى ص 47. 3-در پاورقى سیره آمده که نامش رقیه بوده. 4-سیره ابن هشام ج 1 ص 157-155. 5-سیره ابن هشام ج 1 ص 157-155. 6-مناقب آل ابیطالب-ط قم-ج 1 ص 26.و پاورقى سیره ابن هشام ج 1 ص 156.



خرید و دانلود تحقیق در مورد عبدالله