لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
به نام خدا
نگرشی برخسرو و شیرین نظامی
قلبی که رطب ، قلبی که حنظل
نظامی را تمام آنانی که درتاریخ ادبیات ایران سر و دستی داشته اند اولین یا یکی از اولین گویندگان شعرداستانی – تمثیلی قلمداد کرده اند. او در قلمرو سلجوقی می زیست اما عهد او سراشیب دولت مقتدر سلجوقیان بود و تأسیس حکومت های محلی کوچکی که آن امپراطوری را درمعرض تجزیه قرار می داد. نظامی در این اوان با غرور و اتکای به نفسی که ذاتی وجودش بود می بایست که هم عزت خود را پاس بدارد و هم به معیشت توجه نشان دهد ، هم به سنت ها و تقیدهای جامعه گردن نهد و با گردش گردون و شاهان و شاهزادگان سازگاری بجوید و هم ازخود و تلون های انسانی اش، نقش برحریر سخن زند.
این مرز باریک و این راه لغزنده چگونه طی می توانست شد؟ وقتی که حاسدان و بی مایگان نیز درکمین نشسته اند و- البته- سردمداران هم آن قدرها پختگی وصلابت نفس ندارندکه شاعر و اندیشمند زمانه بتواند به پیروزی خیر و شرّ- در بازارگیری این همه رنگ ونیرنگ- مطمئن باشد و این موی سپاری وعرصه ی تنگ در آثار نظامی به وضوع قابل تشخیص است.
از نظر سبکی نظامی و معاصران او را می توان میانجی گران سبک خراسانی و عراقی دانست ، یعنی حد واسطی که از برون گرایی در تعبیرات و تطبیق با زبان روزمره اندک اندک اعراض می کند تا به درون گرایی وپیچیدگی های مبتنی برآن(که دقیقا ًبازتاب پیچشی تاریخی و بحران های نو به نو در ساختار اجتماعی- سیاسی است) منتهی شود و البته آداب این تغییر نیز ورود انبوه اصطلاحات علمی است به شعر و تفاضل به دانستگی . گویی که شاعران حفظ موقعیت خود را در افواه و نزد حامیان خود-دربار- جز با توسل به چنین ارعاب هایی میسر نمی دانند چرا که در درباری که از نژاد ایران نیست ، اتکا به ذوق سلیم و طبع روان و قند پارسی اصلاً محلی ندارد و «حرفی که کس اندر نیابد » کوتاه ترین راه است برای کسب منزلتی شاعرانه.
اما نظامی از این قاعده اندکی مستثناست ، یعنی درحقیقت دوری نسبی او از دربار و نزدیکی به فرهنگ شفاهی مردم اولاً تعبیرات کلیشه ای را در او بسیار کم رنگ و در ثانی دراندیشه و تفکرصاحب دیدگاهی حکیمانه کرده است.
شاید بتوان گفت که داستان سرایی ازحیث کیفی با نظامی شروع و پایان می گیرد و این نقش آن قدر سترگ است که گویندگانی چون امیر خسرو دهلوی ، خواجوی کرمانی ، جامی و وحشی بافقی همگی جای پای او را ردیابی کرده اند و به قدر وسعت طبع خامه جنبانیده اند .
پنج گنج نظامی هر کدام در نوع خود بیانگر گوشه ای از حالات و تفکرات ملتی است که با تعینی تاریخی موقعیت عاطفی خود را با دستمایه ی تخیل بر ملا می کند. او مخزن الاسرار را به پیروی و به سیاق حدیقه الحقیقه سنایی به سال 569 و در سی و چهار سالگی می نویسد و خسرو و شیرین را در سال 576 با نگاهی به ویس و رامین فخر الدین اسعد گرگانی و لیلی و مجنون را در سال 584 .
ذکر این سه اثر به واسطه ی این است که با مطالعه ی آن ها سه فضا و رویکرد عاطفی کاملأ مجزا و منفرد رویاروی خواننده شکل می گیرد . در مخزن الاسرار ما با حکیمی رو به رو هستیم که با دستگاه فکری مشخص در موضعی مشرفانه نشسته و در پی تعریفی عاقلانه و عابدانه از هستی است . در خسرو و شیرین – که از آن سخن خواهیم گفت – شاعر به نگارش هوس نامه قلم می زند و طبع بازیگوش خود را در قالب شخصیت های داستانی تجسم می بخشد و در لیلی و مجنون با دیدگاهی افلاطونی همان هوس نامه در حقیقت حرمان نامه ای می شود که عشق و وصل را نه در زمین که در آسمان و بلکه در هیچ کجا جستجو می کند و به تمنیات تن بی اعتناست. گویی که نظامی برخلاف تمام شاعرانی که در جوانی هوس نامه گفته اند و در پیرسالی شعر عابدانه ، مشی وارونه ای داشته است .
محققان و نویسندگانی که به کار نظامی توجه داشته اند به این مسئله توجه نشان داده و در پی حل این معضل بر آمده اند . اما کدام معضل؟ این که منتقدان و مخاطبان شعر و ادبیات ما در پی تطبیق مثلأ حافظ ، سعدی ، مولوی ، نظامی و... با منویات درونی خود هستند ، مشکل شاعران نیست ، مشکل خودشان است وگرنه علم روان شناسی می گوید که آدمی موجودی است ناشناخته و در معرض هزاران عامل تغییر دهنده و این عوامل نه فقط می توانند فردای آدمی را از امروز تفاوت دهند بلکه قادرند که اکنون را هم به عرصه جدا لی درونی مبدل سازند.
داستان خسرو وشیرین را می توان دلنشین ترین قصه ی عاشقانه ی نظامی دانست ، داستانی که در آن آدمی همان گونه که شاعر دیده وحس کرده است ، با تمامی کش وقوس های عاطفی واحساسی خود حضور دارد و چالش او و جهان ناساز پیرامون به لحظه های یأس و امید جان می دهد . این داستان از حکایات اواخر عهد ساسانی بوده و در کتبی مثل غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی و شاهنامه فردوسی نیز مضبوط است اما شخصیت و سرگذشتی که نظامی از خسرو پرویز به تصویر می کشد ظاهراً چندان با اصل تاریخی آن تطبیق ندارد چرا که مثلأ در تاریخ بلعمی ، شیرین کنیزی زیبا رو خوانده می شود و شخصیت هایی نظیر بزرگ امید یا مهین بانو واقعیت خارجی نداشته اند.
به طور کلی تمام منتقدان و پژوهشگران بر این باورند که داستان و داستان نویسی به معنای امروزینش در ایران ، از مشروطیت به این سو آغاز می شود ، یعنی داستان با تمام ویژگی هایی که برای آن برشمرده اند: طرح، شخصیت پردازی ،چالش و جدال ، اوج وفرود و ..... البته سنت داستان سرایی در ایران از چنین اقتضائاتی به دور بوده است و حکایات و قصه های ایرانی ساختار ویژه ی خود را داشته اند، اما گاهی در همین داستان ها موقعیت هایی خلق می شود که با داستان نویسی – به معنای امروزینش – همسویی پیدا می کند و خسرو و شیرین دارای چنین خصوصیتی است .
در این داستان دو شخصیت محوری وجود دارد : خسرو و شیرین و دو شخصیت غیر محوری : شاپور و مهین بانو و چند شخصیت فرعی (یا به تعبیر امروزی تر، کاتالیزور ) : بزرگ امید ،بهرام چوبین ، هرمز ، باربد و نکیسا، شکرلب ، مریم و شیرویه . گرچه در سنت داستان سرایی ایرانی شخصیت ها غالباً مسطح هستند و بیانگر یک ویژگی انسانی و مبّرا از پیچیدگی های روانی وکنش ، اما در خسرو و شیرین – با وجود همین ویژگی – نظامی مانند فردوسی- گاه – از پس این موقعیت خطیر به خوبی بر آمده و توانسته شخصیت ها را در یک عمل گرایی مبتنی بر انگیزش های پیدا و پنهان به تصویر بکشد . اصولأ شعر تمثیلی اجازه ی شخصیت پردازی به شاعر نمی دهد و در آن پرسوناژها ناچارند بیشتر تیپ باشند تا شخصیت و به عنوان نمادهایی انسانی ایفای نقش کنند.
شخصیت خسرو شخصیتی متلون است که با وجود جوانی و قدرتی که پادشاهی در کیسه ی او نهاده به دنبال کام و جامی است که از روزگار وابستاند و خرج ایام بی بقا سازد. خسرو یک نوپادشاه جوان است که تمام اعمال او مبتنی بر دو انگیزه ی قوی است : اول