لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
بارخدایا!
ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان قرآن چنگ میزندد
و در فهم متشابهاتش به پناهگاه محکم و استوارش پناه میبرند،
و در سایبان آن آرام میگیرند
و به روشنی بامدادش راه مییابند و به درخشیدن روشنایی آن اقتدار میکنند، از چراغ آن چراغ میافروزند
و هدایت و رستگاری را در غیر آن نمیطلبد.
«صحیفه سجادیه، دعا 42»
پیشگفتار
ادبیات کهن فارسی حاوی فرهنگ دینی و ملی ما ایرانیان است. بنابراین حفظ و اشاعه آن حفظ و اشعه آن فرهنگ است. ادبیات در هر شکل و قالبی باشد، نمایانگر زندگی و بیان کنندة ارزشها و معیارها و ویژگیهایی است که زندگی فردی و جمعی بر محور آنها میچرخد نقد و بررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز همین گونه است و نمیتواند به دور از آن ارزشها باشد و نمیتواند بیتوجه از کنار آن گذشت.
ادبیات از دو گذرگاه ما را با زندگی پیوند میدهد:
گذرگاه عاطفی
گذرگاه خردورزی
مطالعه و بررسی آثار باید با بررسی توأم جنبههای زمانی، هنری و محتوائی انجام شود.
مجموعة حاضر تحقیقی است پیرامون اوضاع سیاسی و اجتماعی و تاریخی عصر فردوسی و مختصری دربارة زندگی و شرح وقایع مهم دورة زندگی وی و بررسی و نقد شاهنامه از دیدگاههای مختلف، جایگاه شاهنامه در ادب فارسی و ادبیات جهان، مرگ فردوسی و ... میباشد که با تحقیق و نگارش پژوهنده در طول ترم جمعآوری شده است.
فردوسی
استاد بزرگ بیبدیل حکیمابوالقاسم منصوربن حسن فردوسی طوسی، شاعر بزرگ حماسه سرای ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستارة درخشندة آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامدار ملت ایرانست و به سبب همین عظمت مقام و مرتبت سرگذشت او مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانهها و روایات مختلف در آمیخته است. مولد او قریة «باژ» از قراء ناحیه طابران طوس بوده، یعنی همانجا که امروز آرامگاه اوست و او در آن ده حدود سال 329 ـ 330 هجری، در خانوادهای از طبقة دهقانان چشم به جهان هستی گشود.
چنانکه میدانیم «دهقانان» یک طبقه از مالکان بودند که در دورة ساسانیان در ایران زندگی میکرده و یکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقة کشاورزان و اشراف درجة اول را تشکیل میداده و صاحب نوعی از «اشرافیت ارضی» بودهاند.
فردوسی از چنین طبقة اجتماعی ایران و به همین روی از تاریخ ایران آگاه بود، به ایران عشق میورزید، به ذکر افتخارات ملی علاقه و از سرگذشت نیاکان خویش آگهی داشت. وی از خاندان صاحب مکنت و ضیاع و عقار بود و به قول نظامی عروضی صاحب چهار مقاله در دیه باژ «شوکتی تمام داشت و به دخل آن ضیاع از امثال خود بینیاز بود» ولی این بینیازیش پایدار نماند زیرا او همة سودهای مادی خود را به کناری نهاد و وقتی تاریخ میهن خود و افتخارات گذشتة آن را در خطر نیستی و فراموشی یافت هم خود را به احیاء تاریخ گذشته مصروف داشت و از بلاعت و صفاحت معجزهآسای خود در این راه یاری گرفت،س از تهیدستی نیندیشید، سیسال رنج برد، و به هیچ روی، حتی در مرگ پسرش از ادامة کار باز نایستاد، تا شاهنامه را با همة رونق و جلا و شکوه و جلالش جاودانه برای ایرانی که میخواست جاودانی باشد، باقی نهاد«که رحمت بر ان تربت پاک باد»
فردوسی ظاهراً در اوان قتل دقیقی به نظم داستانهای منفردی از میان داستانهای قدیم ایرانی سرگرم بود، مثل داستان «بیژن و گرازان» که بعدها آنها را در شاهنامه خود گنجانید، و گویا این کار راحتی در عین شاهنامة ابو منصوری یا بعد از آن نیز ادامه داد و داستانهای منفرد دیگری را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، داستانهای مأخود از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم درمیآورد، اما تاریخ نظم این داستانها مشخص نیست و تنها بعضی از آنها دارای تاریخ نسبتاً روشن و آشکار نیست مثلاً سیاوش در حدود سال 387 ه.ق سروده شده و نظم داستان نخجیر کردن رستم با پهلوانان در شکارگاه افراسیاب در سال 389 شروع شد.
آغاز نظم شاهنامه
اما نظم شاهنامه. یعنی نظم شاهنامههایی که در سال 346 هجری به امر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنبالة اقدام دقیقی شاعر است در همین مورد بیش از این گفته شد که دقیقی بعد از سال 365 که سال جلوس نوح بن منصور سامانی بود، به امر او شروع به نظم شاهانة ابومنصوری کرد ولی هنوز بیش از هزار بیت آنرا به نظم درنیاورده بود و بدست نبوهیی کشته شد.
بعد از شهرت کار دقیقی در دهة اول از نیمة قرن چهارم و رسیدن آوازة آن
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
« گستردهترین سرزمین های حوزهی فرمانروایی شهریاران ایران باستن، از سوی خاور تا مرز قلمرو حکمرانی شاهان کهن چین کشیده شده بود. ایرانیان و چینیان، روزگاران درازی از باختر تا خاور آسیا را زیر نفوذ و چیرگیهای خود داشتند. در درازنای آن دورانها، تیرههای قومیِ ساکن سرزمینهای ایرانی و چینی، پیوسته با یکدیگر در پیوند و داد و ستد بودند. آشکار است که چنان همسایگی و رفت و آمد و بده بستانی، اثرهای بسیاری در تمدن و فرهنگ هر دو گروه قومی برجاگذاشته است و میتوان این اثرها را در زمینههای گوناگون بررسید و پژوهید. »
(اسطوره و حماسه ایران – 1383 – ص 23 )
« چین، همچون ایران، یکی از کهنترین خواستگاههای تمدنهای بشری است که بیش از 3500 سال سابقه تاریخی مکتوب دارد. و تعجبآور نیست که فردوسی در مقام راوی تیزبین و موشکاف فرهنگ ایران باستان و شاعری که با بین عمیق و ژرف به روابط تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ملت خود با ملل دیگر مینگرد، به چین پهناور و با عظمت، توجهی خاص مبذول داشته و به کشف نوعی همبستگی تاریخی و تفاهم دیرین، که ریشه در هزارهها دارد، دست یافته باشد.
از سخنان فردوسی درباره ایران و چین، چنین برمیآید که این دو کشور، علیرغم آنکه در تاریخ طولانی روابط مشترک خویش، گاهی برخوردها و اصطحکاکهایی نیز داشتهاند و در ماجراهایی مانند نبردهای بزرگ ایران و توران و خاقان چین و ... درگیر شدهاند، اما معمولاً روابط فرهنگی و سیاسی و اقتصادی آنها، در بیشتر ادوار، مبتنی بر تفاهم و احترام متقابل بوده است. »
( منصور رستگا فسایی – فردوسی و هویتشناسی ایرانی – 1381 – ص 290 )
بررسی جامع تأثیر چین و حضور آن در شاهنامه، بسیار وسیع است و « اما باید این نکته را هم متذکر شد که ما ایرانیان تاکنون، آنگونه که باید و شاید، به کاوش و پژوهش در این راستا نپرداخته و آگاهیهای گسترده و فراگیری از ساختار پیوندهای دو مجموعهیِ بزرگِ اجتماعی و فرهنگی ایران و چین کهن نداریم. »
( مترجم جلیل دوستخواه- بنیادهای اسطوره حماسه ایران – 1383 – ص 23 )
امیداروم که این تحقیق مختصر، خود، بابی باشد برای پژوهش و تحقیق بیشتر خودم در اینباره در آینده.
اقوام در شاهنامه :
« اقوامی که از ایشان در شاهنامه بیش از همه سخن رفته است گذشته از ایرانیان، تورانیان و رومیان و هندوان و چینیان و تازیانند.
این ملل جمله همسایگان ایرانیان بودند و از قدیمالایام با آنان دوستی و دشمنی داشتند و از اینجاست که نام هر یک از آنها، در حماسههای ایرانی راه یافت و داستانها از ایشان پدید آمد و از جنگ و صلح ایرانیان با ایشان سخنها رفت ...
اما چینیان اغلب با تورانیات مشتبه و متحدند و شاه توران با خاقان ترک گاه عنوان خاقان چین مییابد.
روابط ایرانیان با چینیان در عهد پهلوانی زیاد نیست و تنها گاهی خاقان چین با افراسیاب تورانی یاری میکند و به جنگ ایرانیان میآید و چنانکه میدانیم، رستم، خاقان چین را خم کمند افگند و از پشت پیل به زیر آورد. اما روابط چینیان و ایرانیان در عهد شاهان ساسانی زیاد و قابل اعتناست.
(ذبیحالله صفا – حماسه سرایی در ایران – 1383 – ص 256 )
تأثیر اسطورههای چین در شاهنامه فردوسی
« « جهانگیر کورجی کویاجی » که از پژوهشگران پارسی هند است، بیشتر جستارهای او، در زمینهی برابرسازی روایتها و اسطورههای شاهنامه فردوسی با اسطورههای اقوام دیگر و یا پژوهشهای وی دربارهی خود اسطورههای شاهنامه، بارها در ایران، در گسترۀ دید شاهنامه شناسان قرار رگفته است. وی جستای دارد در زمینهی برابرسازی پارهای از اسطورههای شاهنامه فردوسی با روایتهای چینی.
از دید ایشان، فردوسی هنگام سرودن شاهنامۀ خود، بر روایتهای چینی آگاهی داشته و از آنها سود جسته است. »
( مهوش واحددوست – نهادینههای اساطیری – 1379 – ص 78 )
« جالب توجه است که در هر افسانهای که معادل چینی داشته باشد، فردوسی یکی، دو بیت، درباره چینی بودن آن میآورد »
( همان ص 80 )
« کویاجی در پیوند با اسطورههای سکایی و اسطورههای ایرانی و اسطورههای چینی چنین میگویند : میان داستانهای سکایی محفوظ در شاهنامه، و شماری از داستانهای چینی، تشابه نزدیکی وجود دارد. تعیین اینکه کدام یک از این دو، تحت تأثیر دیگری قرار گرفته است، در زمان حاضر، امکانپذیر نیست ... نژاد سکایی که طی قرنها بر آسیای مرکزی مستولی بود و تأثیر وسیع و عمیقی بر سرزمین های چین و ایران و هندوستان داشت، دارای شخصیتی ممتاز بود. و همانگونه که گنجینۀ داستانهای ایرانی را غنی ساخت، به همان اندازه، در اساطیر چینی نیز تأثیر به جای نهاد ... لوفر (Laufer) بر این نکته تأکید دارد که، در فرهنگ و باورهای چینی، اقوام مختلف سهم بهسزایی داشتند...
نژاد سکایی بر اثر اهمیت و نفوذ خود مقامی ویژه داشت ... نژاد سکایی با موقعیت جغرافیایی خود، میان چین و ایران، میتوانست یا داستانهای خود را در این دو سرزمین ارائه دهد و یا داستانهای یکی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
به نام خدا
سیاوش در شاهنامه
استاد : سرکار خانم فدایی
نگارش : عباس هاشمی
فهرست مطالب
تقدیمیه...........................................................................................3
پیشگفتار........................................................................................4
مقدمه............................................................................................5
سیاوش..........................................................................................6
فهرست منابع...................................................................................19
تقدیمیه :
اینجانب عباس هاشمی این تحقیق را به استاد گرامی خود سر کار خانم فدایی تقدیم میکنم.
پیشگفتار :
سخن گفتن از فردوسی اگر چه گاهی آسان گرفته می شود آسان نیست چون او شخصیتی پایاب و آسان یاب نیست. این خردمند ژرف نگراین نماد و نمود فرهنگ آزادگی و ستم ستیزی این وجدان بیدار قوم ایرانی و این پاسدار ارزشهای انسانی در هر کیش و کسوت برتر از حد هر وصفی است .
گروهی او را حامی توده رنجبر خوانده اند و معدودی هم بر عکس وی را همسوی ارباب زر و زور دانسته اند وضحاک وی را تطهیر فرموده اند! برخی او را شعوبی افراطی و دین گریز انگاشته و برخی دیگروی را بر کنار از گرایش شعوبی یا سخت متدین قلمداد کرده اند.
با وجود همه گونه گفتار و جستاری در هرباره وبا هر دیدگاهی تا آنجا که نگارنده به یاد دارد تا کنون هیچ بحث مبسوط و بسامانی در باب او از دید هنر داستان پردازی صورت نگرفته و آن چه در این زمینه وجود دارد دست بالا چیزی فراتر از بحثهای کلی یا مقالاتی در اینجا و آنجا نبوده گو که برخی از آنها گوشه هایی از کار و کمال فردوسی را روشن کرده اند .
داستان های شاهنامه و همچنین الگوهای داستانی و سنخ های باستانی شاهنامه مطرح شده و در بیان انها سعی بر آن بوده تا دیدی پیوسته از تحولات و رویدادها و پدیدارهای درون شاهنامه بدست داده شود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
بسمه تعالی
موضوع: مردان و زنان شاهنامه
محقق : صبا امین رنجبر
استاد راهنما : فریبا کاتبی
جهان بینی شاهنامه ، دفاع خوبی در برابر بدی است . این دفاع به نحو بی امان ، تا سر حد جان ، و با دادن قربانی های بیشمار ادامه می یابد. گفتیم که تورانی ها در صف بدی شمشیر می زنند ، و ایرانی ها در صف نیکی. این بدان معنا نیست که همه تورانی ها نابکار هستند و همه ایرانی ها نیک سیرت . باآنکه روایت ها به دست ایرانی ها تنظیم شده ، در شاهنامه آنقدر وسعت نظر هست که کتاب را از قید تعصب دور نگاه دارد. در جبههتوران ، مردان نیک منشی چون پیران ویسه و برادرش پیلسم و اغریرث برادر افراسیاب ، هستند و مردان بی گناهی چون سرخه ، پسر افراسیاب . در میان آنان ، به مردانی که تجسم کامل بدی باشند بیش از دو تن برنمی خوریم و آن گریسوز و گروی زره اند . بقیه سیاهی لشکر هستند ، به حکم وظیفه می جنگند ؛ چون پادشاهشان با پادشاه ایران در جنگ است ، او را پشتیبانی میکنند . نمونه بارز این وظیفه شناسی هومان ویسه برادر پیران است که کینه ور بزرگی است ، اما انسان بدی نیست .
تورانیان به هیچ وجه بد نیستند ، حتی در آنان تمیز و احساس ایرانی وجود دارد . هنگامی که ایرج به نزد برادرش تور می رود ، لشکریان او برتری و برازندگی او را تشخیص می دهند و بسوی او گرایش پیدا می کنند .همین احساس ، بعدتر در مردم ایران نسبت به توران پیدا می شود . آنان از مرگ او متاثر خشمناک می شوند . اصولاً یکی از انگکیزه های سلم و تور در کشتن ایرج ، و افراسیاب در کشتن سیاوش ، اینست که می بینند آن دو مورد محبت و احترام مردم قرار گرفته اند . در مقابل ، ایرانیان نیز از عیب مبرا شناخته نشده اند . کاووس شاه دارای جنبه های قابل سرزنش است . همین گونه است پهلوان نام آوری چون طوس . همین امر یعنی تنوع شخصیت ها و نمود ضعفها و حسن های قهرمانان ، صرفنظراز ایرانی یا تورانی بودنشان ، شاهنامه را یک کتاب دنیایی و انسانی کرده است.
اگر در شاهنامه ، ایران بر توران ترجیح نهاده شده است ، برای آن است که واقعاً ایران در مجموع روایات ، وضع عادلانه تری دارد . مورد ظلم و تجاوز قرار می گیرد و از خود دفاع می کند . ایران که سرزمین آباد و سرزمین آزادگان است ، همواره رشک و طمع همسایگان خود را بر می انگیزد . آراستگی و حسن او ، او را در معرض کشمکش و مصیبت دائم قرار می دهد . ایران کشور بی آزاری است ؛ در جنگ های خود ناگزیر می شود از موجودیت خود و اصول انسانی دفاع کند .
جلوه نبرد بین نیکی و بدی ، در شاهنامه آن است که باید اصول به هر قیمتی است محترم شمرده شود . نباید از سر خون بی گناه گذشت و گناهکار را بی مجازات گذارد ، هرچند فرزند باشد ( مانند سلم و تور که فریدون به جنگ با آنها قیام می کند )یا نیا باشد ( مانند افراسیاب که کیخسرو به نابودی او می کوشد ) . هیچ ملاحظه ای ، نه خویشاوندی و نه دوستی ، مانع کین خواهی نمی شود . همه کسانی که مرتکب گناه شده اند ، یا از گناهکار پشتیبانی می
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 145
4-4-4- عشق در شاهنامه:
مقدمه:
حماسه، خلاصهای از سرگذشت زندگی انسان و جلوهگاه اندیشه و کردار اوست. روح آدمی نیز همواره درگیر دو نیروی مهر و کین، عشق و نفرت و دوستی و دشمنی است. اگر قرار باشد تصویری کامل از انسان به نمایش گذاشته شود مسلماً فقط به کین ورزیها خلاصه نمیشود و صرفاً صحنههای رزم به تصویر کشیده نخواهد شد.
شاهنامهی فردوسی التقاطی از انواع ادبیات است هر چند که بخش اصلی آن را داستانهای رزمی تشکیل دادهاند اما داستانهای عاشقانه، داستانهای غنایی و شاعرانه، افسانههای عامیانه، داستانهای عرفانی و... به چشم میخورد. (سرامی، 1383، ص 41)
حماسه مجموعهای از حوادث است که هدفی را دنبال میکند اما انگیزهی این حوادث چیست؟ آنچه در درون انسان میگذرد انگیزهی حادثههاست و نیرومندترین عاطفه در میان انسانها و مایهی بقای هستی عشق است. در شاهنامهی فردوسی با مجموعه حوادثی هولناک روبرو هستیم که صدای شمشیر و سنان و کوس و دهل آن را وحشت انگیزتر مینماید و خاک و خون رنگ خشم و نفرت به این وقایع میبخشد. با این همه فردوسی ماهرانه داستانهای عاشقانه را در آن به نمایش درآورده است.
- عشق در زبان فارسی مهمترین موضوع ادب ایران شناخته شده است. در شاهنامه عشق به صورت بسیار لطیف و کامروا مطرح است. «عشق در شاهنامه طبیعی و انسانی است و وصفها و بیان حالات روانی زن و مرد طبیعی و هنرمندانه است. عشق در شاهنامه جلال و شکوه حماسی دارد و سزاوار پهلوانان شاهنامه است. عشقی بزرگوارانه و نجیبانه و خردمندانه و توأم با وقار و شخصیت حکیمانهی خود فردوسی.» (ریاحی، 1380، ص 299)
در شاهنامه مبحث عشق و زن و تشکیل خانواده و تربیت فرزند از موضوعات مهم و اساسی به شمار میرود آن هم عشق پاک، عشق معنوی که از هوی و هوس نیست. عشق پاکی که برای عاشق و معشوق خیری دربر دارد مانند عشق تهمینه به رستم که خیر آن را فردوسی چنین بیان میدارد. آن هنگام که رستم عشق تهمینه را میپذیرد با خود چنین حدیث نفس میکند:
چو رستم بر آن سان پری چهره دید زهر دانشی نزد او بهره دید
و دیگر که از رخش داد آگهی ندید ایچ فرجام جز فرهی
(ج 2، ص 363)
از نگاه فردوسی عشق پاک، محترم و مقدس است نه عشق ناپاکی چون عشق سودابه به سیاوش که حاصلی جز رسوایی و ننگ و گناه نیست.
در شاهنامه بیشتر پهلوانان بزرگ با عشقی پر شور و سرشار از بیم و امید و فراز و نشیب ازدواج میکنند. زیرا اینان همواره گوهر و ارزشهای پهلوانی را در برابر عوامل آلاینده، حفظ کردهاند، عشق جزء جدایی ناپذیر حیات پهلوانان و عاملی نیرو بخش است و هرگز منافی با مسئولیت آنان نیست. تمامی عشقهای عصر پهلوانی از ماجرای زال رودابه، رستم و تهمینه، بیژن و منیژه گرفته تا نطفهی عشق ناکامی که در دل سهراب به گردآفرید بسته میشود همگی پاک و بر وفق طبیعت سالم و نیالودهی زنان و مردان پهلوان است و کوچکترین نشانهای از شید و شعوذه و ریب و ریا ندارد.
«دلدادگان در شاهنامه چهرهای آزاده و مردانه و باوقار دارند. دور از خواری و زبونی خود کم بینی و خودآزاری و سوز و گدازی که در غزلها و مثنویهای عاشقانه دیده میشود. خردمندانه بودن عشق و گردن فرازی عاشقان در داستانهای شاهنامه از یک سوی تراوش روح والای شاعر است که اساس همهی داستانها را بر نام و ننگ نهاده است. از دگر سوی جلوهای از فرهنگ ایرانی و نمایش روح و منش ایرانیان است. این نوع رابطه میان عاشق و معشوق در تغزلهای بازمانده از عصر سامانی هم کم و بیش به چشم میخورد.» (ریاحی، 1380، صص 301-300)
عشق در شاهنامه سبب اتحاد نیروهای متضاد است عاملی که میتواند ملتها را متحد سازد. همچون عشق زال و رودابه که به اتحاد دو ملت انجامید و بر کانون قدر ایران افزوده شد. زیرا معشوقههای داستانهای غنایی در بخش پهلوانی زنانی انیرانی هستند که ناموس اجتماعی کشور توران به حساب میآیند و تصاحب آنها یعنی افزودن بر قدرت ایران.
اگرچه عشق در شاهنامه به صورت مادی و زمینی است اما درونمایههای ماجراهای عاشقانهی شاهنامه در بیشتر موارد با درونمایههای عشق غزل عراقی مطابقت دارد تا تغزلهای سبک خراسانی. زیرا در سبک خراسانی که فردوسی شاهنامه را به آن سبک سروده است معشوق ارج و قربی ندارد و عاشق مالک و صاحب اوست اما در داستانهای غنایی شاهنامه معشوق همواره در جایگاه ویژهای قرار دارد و از شاهزادگان محسوب میشود (البته در بخش پهلوانی) همانگونه که در غزل عراقی معشوق از جایگاه و ارزش ویژه برخوردار است. دیگر آنکه در سبک خراسانی هرگز عاشق برای بدست آوردن معشوق جانفشانی نمیکند زیرا با کمی سرپیچی معشوق، او را رها میکند و دیگری را بر میگزیند زیرا که در بند عشق نیست و بیشتر هوس است. اما در شعر فردوسی عاشق حتی جان خود را برای معشوق، ناچیز میداند و دنیا را بدون معشوق هیچ. همانگونه که در سبک عراقی میبینیم جان باختن عاشق کاری است سهل. در سبک خراسانی به معشوق اسائهی ادب میشود در حالی که در غزل عراقی و شعر فردوسی هرگز توهینی به معشوق از جانب عاشق