لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
چهره زن در شاهنامه
آمیزه ی مهر و خرد و وفاداری
در شاهنامه ی فردوسی نزدیک به ۲۰ زن نقش آفرینی می کنند که البته بیش تر آن ها در دوری پهلوانی می زیند. به درستی می توان گفت که در هیچ کتاب دیگری در ادب کهن پارسی تا بدین پایه زنان خردمند و ستوده وجود ندارند. و هیچ سخن گویی این گونه زنان را نستوده است. (در نوشتهارهای پسین از برخی از این زنان سخن خواهم گفت.)
زنان شاهنامه بسیار برتر از زنان دیگر چکامه (منظومه)های ادب پارسی اند. کافی است شیرین را در خمسه ی نظامی و شاهنامه با هم بسنجید. شیرین نظامی زنی است عاشق پیشه که جز عشق هیچ از او نمی دانیم اما شیرین در شاهنامه زنی است خردمند و دلاور که زندگی می کرده است و در زندگی عاشق هم شده است. این شیرین بسیار باورپذیرتر از شیرین نظامی است (هرچند نظامی سخن عاشقانه را به اوج خود رسانده باشد).
برخی خرمگسان (خرمگس جانوری است با چشم های بزرگ اما تنها چیزهای پلشت را می بیند) به استناد یکی، دو بیت برافزوده (الحاقی) هم چون «زن و اژدها هر دو...» فردوسی را شاعری زن ستیز دانسته اند در حالی که دلاوری گردآفرید و خردمندی سیندخت و صراحت تهمینه و پاکی فرنگیس و وفاداری رودابه و سودابه (در نیمه ی نخست حضورش در شاهنامه) نمونه ی همه جانبه ی زن ایرانی در باور فردوسی ارجمند است.
باشد که زنان هم میهن ما درس پاکی از فرنگیس گیرند و چون سیندخت خرد ورزند و مانند گردآفرید دلاورانه به دفاع از حقوق و ارزش های راستین خود برخیزند. ایدون باد و ایدون تر باد.
نگاه شاهنامه به زن در مجموع نگاهى است مثبت. حضور زن در تمام شاهنامه حضورى است تعیین کننده و سرنوشت ساز. نقش زن به عنوان پیونددهنده خانواده ها به یکدیگر در همه جا به عنوان عاملى اساسى در پیدایش و نابودى قدرت مطرح است.
در داستانهاى مهم شاهنامه مانند داستان فریدون که خواهران جمشید به همسرى او درمىآیند و نیز مادرش فرانک و دختران سرو که همسر پسران او مى گردند و نیز داستان کاووس که سودابه دختر شاه هاماوران را پس از تسخیر سرزمین هاماوران به زنى مى گیرد, نقش زن در روند قدرت کاملا به چشم مى خورد.
شاهنامه که یک کتاب حماسى است بیشتر به بعد دلاورى زن توجه دارد تا جنبه دلبرى او. اگرچه به ماجراى برخى از زنان که در ابراز عشق خود پیشقدم بوده اند مانند عشق تهمینه به رستم و سودابه به سیاوش و منیژه به بیژن نیز اشاره مى کند:
زنى بود مردانه و تیغ زن
سوار و سرافراز مردم فکن
به نام آن پرىرخ سمن ناز بود
گل و یاسمن را از او ناز بود
چنان چون به خوبیش همتا نبود
به مانند مردیش یکتا نبود
به میدان جنگ ار برون آمدى
به مردى زمردان فزون آمدى
به مردى زمردى و پا در رکیب
زدلها قرار و زجانها شکیب
مى بینیم زن به مردانگى اى وصف مى شود که در میدان جنگ از مردان تواناتر است. در وصف گردآفرید, دختر گزدهم, پهلوان دژ سپید هم, او را به بى مانندى در نبرد مى ستاید. چون سهراب در هجوم به ایران به دژ سپید که در مرز ایران و توران قرار دارد مى رسد و هجیر, نگاهبان دژ را اسیر مى کند گردآفرید غیرتش به جوش مىآید, جامه رزم مى پوشد و خود را به هیإت مردان مىآراید و به جنگ سهراب مى شتابد:
زنى بود بر سان گردى سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
نهان کرده گیسو به زیر زره
زده بر سر ترک رومى گره
فرود آمد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان بادپایى به زیر
زنان دیگرى نیز در جاىجاى شاهنامه مورد ستایش قرار گرفته اند مانند رودابه که دلدادگى او به زال و سرانجام ازدواج آن دو, فصلى از این کتاب را تشکیل مى دهد. رودابه دختر مهراب کابلى است که نواده ضحاک است و بر سرزمین کابلستان حکمروایى دارد و کشور او با ایران دشمن است. زال فرمانرواى زابلستان و رودابه بىآنکه یکدیگر را دیده باشند, از طریق شنیده ها و وصفها به هم دل مى دهند. این دلدادگى پس از مدتى پنهانکارى, آشکار مى گردد. مهراب پدر رودابه با سرگرفتن وصلت آن دو که کشورش را از خطر هجوم ایران در امان مى دارد شادمان است. در اینجا نقش مادر رودابه در تدبیر و چاره گرى و خردمندى نیز مورد تحسین واقع مى شود. سیندخت مادر رودابه با پختگى و تدبیرى که به خرج مى دهد امر مشکل ازدواج زال و رودابه به همت او آسان مى شود و کشورش از بلایى بزرگ که تا آستانه اش آمده نجات مى یابد.(2) تنها زنى که در شاهنامه از او به بدنامى و پلیدى یاد مى شود سودابه است و هم اوست که موجب بدنامى زنان را فراهم مىآورد. نابکارى سودابه زمانى بروز مى کند که عشقى گناهآلود نسبت به ناپسرى خود, سیاوش در دل مى پروراند. سیاوش در این زمان خیلى جوان است, شاید کمتر از بیست سال دارد. سودابه با زمینه چینى او را به شبستان فرا مى خواند و عشق خروشان خود را بدو ابراز مى کند. لیکن, سیاوش که جوان مهذب و پارسایى است دست رد بر سینه او مى نهد. سودابه اصرار مى ورزد و چون کام نمى یابد هم از بیم رسوایى و هم براى آنکه انتقام خود را از جوان گرفته باشد او را نزد پادشاه به قصد تجاوز به خود متهم مى کند. درست مثل زلیخا که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سیمرغ و زال
سام نریمان، امیر زابل و از پهلوانان سر آمد ایران زمین بود ولیکن فرزندی نداشت .
سالها گذشت و خداوند به وی فرزندی داد . کودکی سفید و سرخ و زیبا رو ولیکن با موهای سفید همچون موهای پیرمردان .
کسی جرات نمی کرد که این خبر را به سام برساند ، تا اینکه دایه کودک که زنی شیردل بود به نزد سام رفت و گفت : این روز بر سام فرخنده باشد که آنچه از خداوند می خواستی به تو عطا کرد . بیا و فرزندت را ببین که تمامی اندام او زیبا است و هیچ زشتی در او نخواهی دید ، تنها همانند آهو موی سفید دارد . ای پهلوان بخت تو اینگونه بود و نباید دلرا غمگین کنی .
سام از تختش فرود آمد و بسوی نوزاد رفت . موهای کودک همانند پیران سفید بود . کسی تا حالا چنین چیزی ندیده و نشنیده بود . پوست تنش سرخ و موهایش همچون برف بود .
وقتی فرزند را اینگونه دید از جهان ناامید شد و از سرزنش دیگران ترسید . روی به آسمان کرد و گفت : ای خدای بزرگ من چه گناهی مرتکب شده ام که بچه ای همچون اهریمن با چشمان سیاه و موهای سفید داده ای . اگر بزرگان از این بچه بپرسند چه بگویم . همه بر من خواهند خندید و با این ننگ چگونه می توانم در این دیار زندگی کنم . این کلمات را با خشم بر زبان آورد و از آنجا بیرون رفت .
دستور داد که کودک را از آن سرزمین دور کنند . کودک را بدامن کوه البرز بردند ، همانجایی که لانه سیمرغ در آن بود . کودک را آنجا رها کردند و برگشتند .
آن طفل بیچاره که تفاوت سیاه و سفید را نمی دانست و پدرش او را از مهر محروم کرده بود مورد عنایت و توجه پرودگار قرار گرفت .
کودک شب و روز بدون پناه در آنجا بود و گاهی انگشت دستش را می مکید و زمانی گریه می کرد .
و زمانی که جوجه های سیمرغ گرسنه شدند ، سیمرغ به پرواز در آمد . کودکی شیرخوار بر زمین دید که جامه ای به تن نداشت و گرسنه بود و خاک زمین دایه او بود .
خداوند مهر کودک را بر دل سیمرغ انداخت و سیمرغ از خوردن بچه گذشت و از آسمان فرود آمد و او را نزد بچه هایش برد .
زمان زیادی گذشت و آن کودک، جوانی برومند شد . کاروانیان گهگاهی جوانی سفید موی بر کوه و کمر می دیدند . آوازه جوان در همه جهان پراکنده شد و این خبر به گوش سام نریمان هم رسید .
خواب دیدن سام
شبی سام خواب دید که از کشور هند، مردی با اسب تازی آمد و به او مژده داد که فرزندش زنده است . سام بیدار شد و موبدان را فرا خواند و خوابش را گفت و نظر آنها را خواست : آیا ممکن است که این کودک از سرمای زمستان و گرمای تابستان جان سالم بدر برده باشد ؟
موبدان سام را سرزنش کردند و گفتند : ای پهلوان ، تو بر هدیه پرودگار ناسپاسی کردی . همه حیوانات چه شیر و پلنگ ، چه ماهی دریا ، فرزندانشان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن .doc :
زنان در شاهنامه فردوسی
مقدمه :
فردوسی و اهمیت شاهنامه شاهنامه فردوسی هم از حیث کمیت هم از جهت کیفیت بزرگترین اثر ادبیات و نظم فارسی است، بلکه میتوان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است، و اگر من همیشه در راه احتیاط قدم نمیزدم، میگفتم که شاهنامه معظمترین یادگار ادبی نوع بشر است تاریخ ملی ایرانیان نخستین منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد احیا و ابقای تاریخ ملی ماست. هرچند جمع آوری این تاریخ را فردوسی نکرده و عمل او تنها این بوده است که کتابی را که پیش از او فراهم آمده بود بنظم آورده است ولیکن همین فقره کافیست که او را زنده کننده آثار گذشته ایرانیان بشمار آورد. چنانکه خود او این نکته را متوجه بوده و فرموده است: " عجم زنده کردم بدین پارسی " و پس از شمارهء اسامی بزرگانی که نام آنها را ثبت جریدهء روزگار ساخته می گوید چون عیسی من این مردگان را تمام ـ سراسر همه زنده کردم بنام ایرانی بی شاهنامه: چرخ چنبر اگر فردوسی شاهنامه را نظم نکرده بود این روایات بحالت تاریخ بلعمی (ترجمه و تلخیص تاریخ محمدبن جریرطبری) و نظایر آن در میآمد که از صدهزار نفر یک نفر آنها را نخوانده بلکه ندیده است، و شکی نیست در اینکه اگر سخن دلنشین فردوسی نبود، وسیلهء ابقای تاریخ ایران همانا منحصر بکتب امثال مسعودی و حمزه بن حسن و ابوریحان میبود که همه بزبان عرب نوشته شده و اکثریت عظیم ایرانیها از فهم آن عاجزند. شاهنامه فردوسی از بدو امر نزد فارسی زبانان چنان دلچسب واقع شده که عموما فریفته آن گردیده اند. هرکس خواندن میتوانست، شاهنامه را میخواند و کسی که خواندن نمیدانست در مجالس شاهنامه خوانی برای شنیدن و تمتع یافتن از آن حاضر میشد. کمتر ایرانی بود که آن داستانها را نداند و اشعار شاهنامه را از بر نخواند و رجال احیا شدهء فردوسی را نشناسد. اگر این اوقات ازین قبیل مجالس نمی بینی و روایت آن اشعار را کمتر میشنوی، از آن است که شداید و بدبختیهای عصر اخیر محور زندگانی ما را بکلی منحرف ساخته و بقول معروف چرخ ما را چنبر کرده بود وظیفه هر ایرانی بعقیدهء من وظیفه هر ایرانی است که اولا خود با شاهنامه مانوس شود، ثانیا ابناء وطن را بموانست این کتاب ترغیب نماید و اسباب آن را فراهم آورد. مختصر، فردوسی قباله و سند نجابت ملت ایران را تنظیم فرموده، و همین کلمه مرا بی نیاز میکند از اینکه در توضیح مطلب و پافشاری در اثبات مقام فردوسی از این جهت بطول کلام بپردازم وقایع تاریخی و اعتقاد به حقیقت بی موقع نمیدانم که جواب این اعتراض را بدهم که: غالب روایاتی که فردوسی در شاهنامه نقل کرده، یا تمام عاری از حقیقت است یا مشوب بافسانه میباشد و درین صورت چگونه میتواند سند تاریخ ما محسوب شود؟ غافل نباید شد از اینکه مقصود از تاریخ چیست و فواید آن کدام است. البته در هررشته از تحقیقات و معلومات حقیقت باید وجهه و مقصود باشد و خلاف حقیقت مایهء گمراهی است. اما در این مورد مخصوص، مطابق واقع بودن یا نبودن قضایا منظور نظر نیست. همه اقوام و ملل متمدن مبادی تاریخشان مجهول و آمیخته بافسانه است و هراندازه سابقهء ورودشان بتمدن قدیمتر باشد این کیفیت در نزد آنها قویتر است، زیرا که در ازمنهء باستانی تحریر و تدوین کتب و رسائل شایع و رایج نبود، و وقایع و سوانحی که بر مردم وارد میشد فقط در حافظهء اشخاص نقش میگرفت و سینه به سینه از اسلاف باخلاف میرسید و ضعف حافظه یا قوت تخیل و غیرت و تعصب اشخاص، وقایع و قضایا را در ضمن انتقال روایات از متقدمین به متاخرین متبدل میساخت و کم کم بصورت افسانه در می آورد. خاصه اینکه طبایع مردم عموما بر این است که در باره اشخاص یا اموری که در ذهن ایشان تاثیر عمیق می بخشد افسانه سرایی میکنند، و بسا که بحقیقت آن افسانه ها معتقد و نسبت بآنها متعصب می شوند مایهء اتحاد: یادگار گذشته حاصل اینکه تاریخ باستانی کلیهء اقوام و ملل بالضروره افسانه مانند است. هر قومی برای اینکه میان افراد و دسته های مختلف او اتفاق و اتحاد وهمدری و تعاون موجود باشد، جهت جامعه و مابه الاشتراک لازم دارد؛ و بهترین جهت جامعه در میان اقوام و ملل، اشتراک در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
چهره زن در شاهنامه
آمیزه ی مهر و خرد و وفاداری
در شاهنامه ی فردوسی نزدیک به ۲۰ زن نقش آفرینی می کنند که البته بیش تر آن ها در دوری پهلوانی می زیند. به درستی می توان گفت که در هیچ کتاب دیگری در ادب کهن پارسی تا بدین پایه زنان خردمند و ستوده وجود ندارند. و هیچ سخن گویی این گونه زنان را نستوده است. (در نوشتهارهای پسین از برخی از این زنان سخن خواهم گفت.)
زنان شاهنامه بسیار برتر از زنان دیگر چکامه (منظومه)های ادب پارسی اند. کافی است شیرین را در خمسه ی نظامی و شاهنامه با هم بسنجید. شیرین نظامی زنی است عاشق پیشه که جز عشق هیچ از او نمی دانیم اما شیرین در شاهنامه زنی است خردمند و دلاور که زندگی می کرده است و در زندگی عاشق هم شده است. این شیرین بسیار باورپذیرتر از شیرین نظامی است (هرچند نظامی سخن عاشقانه را به اوج خود رسانده باشد).
برخی خرمگسان (خرمگس جانوری است با چشم های بزرگ اما تنها چیزهای پلشت را می بیند) به استناد یکی، دو بیت برافزوده (الحاقی) هم چون «زن و اژدها هر دو...» فردوسی را شاعری زن ستیز دانسته اند در حالی که دلاوری گردآفرید و خردمندی سیندخت و صراحت تهمینه و پاکی فرنگیس و وفاداری رودابه و سودابه (در نیمه ی نخست حضورش در شاهنامه) نمونه ی همه جانبه ی زن ایرانی در باور فردوسی ارجمند است.
باشد که زنان هم میهن ما درس پاکی از فرنگیس گیرند و چون سیندخت خرد ورزند و مانند گردآفرید دلاورانه به دفاع از حقوق و ارزش های راستین خود برخیزند. ایدون باد و ایدون تر باد.
نگاه شاهنامه به زن در مجموع نگاهى است مثبت. حضور زن در تمام شاهنامه حضورى است تعیین کننده و سرنوشت ساز. نقش زن به عنوان پیونددهنده خانواده ها به یکدیگر در همه جا به عنوان عاملى اساسى در پیدایش و نابودى قدرت مطرح است.
در داستانهاى مهم شاهنامه مانند داستان فریدون که خواهران جمشید به همسرى او درمىآیند و نیز مادرش فرانک و دختران سرو که همسر پسران او مى گردند و نیز داستان کاووس که سودابه دختر شاه هاماوران را پس از تسخیر سرزمین هاماوران به زنى مى گیرد, نقش زن در روند قدرت کاملا به چشم مى خورد.
شاهنامه که یک کتاب حماسى است بیشتر به بعد دلاورى زن توجه دارد تا جنبه دلبرى او. اگرچه به ماجراى برخى از زنان که در ابراز عشق خود پیشقدم بوده اند مانند عشق تهمینه به رستم و سودابه به سیاوش و منیژه به بیژن نیز اشاره مى کند:
زنى بود مردانه و تیغ زن
سوار و سرافراز مردم فکن
به نام آن پرىرخ سمن ناز بود
گل و یاسمن را از او ناز بود
چنان چون به خوبیش همتا نبود
به مانند مردیش یکتا نبود
به میدان جنگ ار برون آمدى
به مردى زمردان فزون آمدى
به مردى زمردى و پا در رکیب
زدلها قرار و زجانها شکیب
مى بینیم زن به مردانگى اى وصف مى شود که در میدان جنگ از مردان تواناتر است. در وصف گردآفرید, دختر گزدهم, پهلوان دژ سپید هم, او را به بى مانندى در نبرد مى ستاید. چون سهراب در هجوم به ایران به دژ سپید که در مرز ایران و توران قرار دارد مى رسد و هجیر, نگاهبان دژ را اسیر مى کند گردآفرید غیرتش به جوش مىآید, جامه رزم مى پوشد و خود را به هیإت مردان مىآراید و به جنگ سهراب مى شتابد:
زنى بود بر سان گردى سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
نهان کرده گیسو به زیر زره
زده بر سر ترک رومى گره
فرود آمد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان بادپایى به زیر
زنان دیگرى نیز در جاىجاى شاهنامه مورد ستایش قرار گرفته اند مانند رودابه که دلدادگى او به زال و سرانجام ازدواج آن دو, فصلى از این کتاب را تشکیل مى دهد. رودابه دختر مهراب کابلى است که نواده ضحاک است و بر سرزمین کابلستان حکمروایى دارد و کشور او با ایران دشمن است. زال فرمانرواى زابلستان و رودابه بىآنکه یکدیگر را دیده باشند, از طریق شنیده ها و وصفها به هم دل مى دهند. این دلدادگى پس از مدتى پنهانکارى, آشکار مى گردد. مهراب پدر رودابه با سرگرفتن وصلت آن دو که کشورش را از خطر هجوم ایران در امان مى دارد شادمان است. در اینجا نقش مادر رودابه در تدبیر و چاره گرى و خردمندى نیز مورد تحسین واقع مى شود. سیندخت مادر رودابه با پختگى و تدبیرى که به خرج مى دهد امر مشکل ازدواج زال و رودابه به همت او آسان مى شود و کشورش از بلایى بزرگ که تا آستانه اش آمده نجات مى یابد.(2) تنها زنى که در شاهنامه از او به بدنامى و پلیدى یاد مى شود سودابه است و هم اوست که موجب بدنامى زنان را فراهم مىآورد. نابکارى سودابه زمانى بروز مى کند که عشقى گناهآلود نسبت به ناپسرى خود, سیاوش در دل مى پروراند. سیاوش در این زمان خیلى جوان است, شاید کمتر از بیست سال دارد. سودابه با زمینه چینى او را به شبستان فرا مى خواند و عشق خروشان خود را بدو ابراز مى کند. لیکن, سیاوش که جوان مهذب و پارسایى است دست رد بر سینه او مى نهد. سودابه اصرار مى ورزد و چون کام نمى یابد هم از بیم رسوایى و هم براى آنکه انتقام خود را از جوان گرفته باشد او را نزد پادشاه به قصد تجاوز به خود متهم مى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
چهره زن در شاهنامه
آمیزه ی مهر و خرد و وفاداری
در شاهنامه ی فردوسی نزدیک به ۲۰ زن نقش آفرینی می کنند که البته بیش تر آن ها در دوری پهلوانی می زیند. به درستی می توان گفت که در هیچ کتاب دیگری در ادب کهن پارسی تا بدین پایه زنان خردمند و ستوده وجود ندارند. و هیچ سخن گویی این گونه زنان را نستوده است. (در نوشتهارهای پسین از برخی از این زنان سخن خواهم گفت.)
زنان شاهنامه بسیار برتر از زنان دیگر چکامه (منظومه)های ادب پارسی اند. کافی است شیرین را در خمسه ی نظامی و شاهنامه با هم بسنجید. شیرین نظامی زنی است عاشق پیشه که جز عشق هیچ از او نمی دانیم اما شیرین در شاهنامه زنی است خردمند و دلاور که زندگی می کرده است و در زندگی عاشق هم شده است. این شیرین بسیار باورپذیرتر از شیرین نظامی است (هرچند نظامی سخن عاشقانه را به اوج خود رسانده باشد).
برخی خرمگسان (خرمگس جانوری است با چشم های بزرگ اما تنها چیزهای پلشت را می بیند) به استناد یکی، دو بیت برافزوده (الحاقی) هم چون «زن و اژدها هر دو...» فردوسی را شاعری زن ستیز دانسته اند در حالی که دلاوری گردآفرید و خردمندی سیندخت و صراحت تهمینه و پاکی فرنگیس و وفاداری رودابه و سودابه (در نیمه ی نخست حضورش در شاهنامه) نمونه ی همه جانبه ی زن ایرانی در باور فردوسی ارجمند است.
باشد که زنان هم میهن ما درس پاکی از فرنگیس گیرند و چون سیندخت خرد ورزند و مانند گردآفرید دلاورانه به دفاع از حقوق و ارزش های راستین خود برخیزند. ایدون باد و ایدون تر باد.
نگاه شاهنامه به زن در مجموع نگاهى است مثبت. حضور زن در تمام شاهنامه حضورى است تعیین کننده و سرنوشت ساز. نقش زن به عنوان پیونددهنده خانواده ها به یکدیگر در همه جا به عنوان عاملى اساسى در پیدایش و نابودى قدرت مطرح است.
در داستانهاى مهم شاهنامه مانند داستان فریدون که خواهران جمشید به همسرى او درمىآیند و نیز مادرش فرانک و دختران سرو که همسر پسران او مى گردند و نیز داستان کاووس که سودابه دختر شاه هاماوران را پس از تسخیر سرزمین هاماوران به زنى مى گیرد, نقش زن در روند قدرت کاملا به چشم مى خورد.
شاهنامه که یک کتاب حماسى است بیشتر به بعد دلاورى زن توجه دارد تا جنبه دلبرى او. اگرچه به ماجراى برخى از زنان که در ابراز عشق خود پیشقدم بوده اند مانند عشق تهمینه به رستم و سودابه به سیاوش و منیژه به بیژن نیز اشاره مى کند:
زنى بود مردانه و تیغ زن
سوار و سرافراز مردم فکن
به نام آن پرىرخ سمن ناز بود
گل و یاسمن را از او ناز بود
چنان چون به خوبیش همتا نبود
به مانند مردیش یکتا نبود
به میدان جنگ ار برون آمدى
به مردى زمردان فزون آمدى
به مردى زمردى و پا در رکیب
زدلها قرار و زجانها شکیب
مى بینیم زن به مردانگى اى وصف مى شود که در میدان جنگ از مردان تواناتر است. در وصف گردآفرید, دختر گزدهم, پهلوان دژ سپید هم, او را به بى مانندى در نبرد مى ستاید. چون سهراب در هجوم به ایران به دژ سپید که در مرز ایران و توران قرار دارد مى رسد و هجیر, نگاهبان دژ را اسیر مى کند گردآفرید غیرتش به جوش مىآید, جامه رزم مى پوشد و خود را به هیإت مردان مىآراید و به جنگ سهراب مى شتابد:
زنى بود بر سان گردى سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
نهان کرده گیسو به زیر زره
زده بر سر ترک رومى گره
فرود آمد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان بادپایى به زیر
زنان دیگرى نیز در جاىجاى شاهنامه مورد ستایش قرار گرفته اند مانند رودابه که دلدادگى او به زال و سرانجام ازدواج آن دو, فصلى از این کتاب را تشکیل مى دهد. رودابه دختر مهراب کابلى است که نواده ضحاک است و بر سرزمین کابلستان حکمروایى دارد و کشور او با ایران دشمن است. زال فرمانرواى زابلستان و رودابه بىآنکه یکدیگر را دیده باشند, از طریق شنیده ها و وصفها به هم دل مى دهند. این دلدادگى پس از مدتى پنهانکارى, آشکار مى گردد. مهراب پدر رودابه با سرگرفتن وصلت آن دو که کشورش را از خطر هجوم ایران در امان مى دارد شادمان است. در اینجا نقش مادر رودابه در تدبیر و چاره گرى و خردمندى نیز مورد تحسین واقع مى شود. سیندخت مادر رودابه با پختگى و تدبیرى که به خرج مى دهد امر مشکل ازدواج زال و رودابه به همت او آسان مى شود و کشورش از بلایى بزرگ که تا آستانه اش آمده نجات مى یابد.(2) تنها زنى که در شاهنامه از او به بدنامى و پلیدى یاد مى شود سودابه است و هم اوست که موجب بدنامى زنان را فراهم مىآورد. نابکارى سودابه زمانى بروز مى کند که عشقى گناهآلود نسبت به ناپسرى خود, سیاوش در دل مى پروراند. سیاوش در این زمان خیلى جوان است, شاید کمتر از بیست سال دارد. سودابه با زمینه چینى او را به شبستان فرا مى خواند و عشق خروشان خود را بدو ابراز مى کند. لیکن, سیاوش که جوان مهذب و پارسایى است دست رد بر سینه او مى نهد. سودابه اصرار مى ورزد و چون کام نمى یابد هم از بیم رسوایى و هم براى آنکه انتقام خود را از جوان گرفته باشد او را نزد پادشاه به قصد تجاوز به خود متهم مى