لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 52
زندگی نامه راسل :
مقدمه:تقریبا همه اذعان دارند که از میان همه فیلسوفان بریتانیایی معاصر،برتراند راسل در سراسر جهان از همه مشهور تر است.این امر تا حدی ناشی از این واقعیت است که او تعداد بس معتنابهی کتاب و مقاله در زمینه مباحث اخلاقی ،اجتماعی و سیاسی نوشته و منتشر کرده است که آمیخته به چاشنی سخنان بر انگیزاننده است و در سطحی نوشته شده است که برای عامه ای که ندرتا می توانند خدمات فنی تر او را به اندیشه فلسفی دریابند وقابل فهم است. و عمدتا این رده از انتشارات است که راسل را پیامبر اومانیسم لیبرال،قهرمان کسانی که خود را خردگرا می شمارند،آزاد از قید و بندهای جزمهای دینی و مابعدالطبیعی و در عین حال شیفته آرمان آزادی انسانی-در مخالفت با توتالیتاریسم-و نیز آرمان پیشرفت سیاسی بر وفق اصول عقلانی گردانده است.همچنین می توانیم تعهد او را در ادوار مختلف زندگیش به طرفگیری خاص،گاه طرفگیری غیر مردم پسند،در مسائل مبتلا به عام و حائز اهمیت برای همگان،از علل افزایش شهرت او یاد کنیم.او هموره شجاعت دفاع از معتقداتش را داشته است.و ترکیب یک شخصیت اشرافی،فیلسوف،مقاله نویس ولتری و ستیهنده پرشور،طبعا در روحیه عامه اثر گذارده است.اگر از یک سو منطق ریاضی و از سوی دیگر احکام اخلاقی عینی،ارزشی و سیاسی را از فلسفه حذف کنیم،آنچه باقی می ماند آن است که شاید بتوان فلسفه کلی راسل نامید،که فی المثل عبارت است از مباحث شناخت شناسی و مسائل مابعدالطبیعی.این فلسفه کلی از یک سلسله مراحل و جهشها گذشته است و نمایانگر آمیزه غریبی از تحلیل تند و تیز ونیز نادیدن عوامل ذی ربط مهم است.ولی به مدد روش یا روشهای تحلیلی او یگانه و یکپارچه شده است.و فراز و نشیب ها چندان عظیم نیست که اظهار طنز آمیز پرفسور چ. د. براود را به معنای ظاهریش حمل کنیم که می گوید:«چنانکه همه میدانیم،جناب راسل هر چند سال یک نظام فلسفی تازه عَلَم می کند» در هر حال فلسفه کلی راسل ارائه دهنده سیر استکمالی جالب توجه اصالت تجربه بریتانیایی در پرتو شیوه های فکری بعدی است که خود او در آن سهم عمده ای داشته است .
برتراند آرتور ویلیام راسل،در هجدهم ماه مه سال 1872 ،در شهر ترلک از ایالت مونماثشایر انگلیس دیده به جهان گشود و در روز دوم فوریه ماه فوریه سال 1970 ،در شهر پنیرین دودرایث از ایالت مریوس کشور ویلز بریتانیا دیده از جهان فرو بست.او با نود و هشت سال زندگی،دیر زیست و میراث گرانی از اندیشه و عمل بر جای نهاد که سزاوار پژوهیدن و آموختن است.وقتی برتراند دو ساله بود مادر او،کاترین بارون استانلی آلدرلی، در گذشت و هنگامی که سه سال و نیمه بود پدرش،وایکنت آمبرلی راسل ،رخت از جهان بر بست و بدین سان تربیت او بر عهده مادر بزرگ پدری وی ماند که بانویی بود با آرای سیاسی لیبرال،با اخلاقی سخت گیر و تنزیه طلب،و با اعتقادات مذهبی استوار.راسل،زیر مراقبت مادر بزرگ،تحصیلات ابتدایی را با معلمین خصوصی درس خواند و ذهن کنجکاوش با ایمان مذهبی و خلوص اخلاقی آشنا شد و تخیلات کودکانه اش در فضای ماوراء طبیعت پرگشود و شور دست یافتن به معرفت حقیقت در دلش انباشت.او درخانه پدربزرگش-لرد جان راسل،و بعدها:ارل راسل-پرورش یافت.تعلیمات دینی و پرورش اخلاقی،پاسخ نهایی و قطعی همه پرسشهای سوزان زندگی را در بر داشت و در واقع،این پاسخ ها،مطلق بی چون و چرای حقیقت تام و تمام بود:این آموزش،می آموخت که از کجا آمده ایم،چرا آمده ایم،چه باید بکنیم یا نکنیم،و به کجا میرویم؛می آموخت ستارگان و ماه و خورشید چرا هستند و چه خواهند شد؛می آموخت که حشره و جامد و نبات در کجای این طرح بزرگ زندگی جا دارند؛می آموخت که چرا برخی مردم،از سلامت و ثروت و حرمت رخوردار و برخی دیگر محرومند.لیکن علیرغم،و شاید به علت این پرورش ایمانی ،برتراند از یازده سالگی در صحت باورهای مسیحی به تردید افتاد و بر آن شد که معرفت نسبت به امور،هرچه سنجیده تر و ژرف تر باشد به احتیاط و تردید آمیخته تر،و هرچه از سنجیدگی و ژرقا دورتر باشد به ایمان وثوق نزدیک تر است به طوری که نیل به معرفت به دور از تردید،در امور تجربی و آزمایشگاهی نا ممکن است و در ریاضیات ،که سنجیده ترین بخش معرفت انسانی است ،مفروضات و بدیهیات پایه(آکسیوم ها)در بهترین حالت،فقط فرض های معقولند که صحت شان به ازای فضاهای مورد تصور،تصدیق می شود و با تغییر آن بی اعتبار میگردد.بدین گونه بود که تردید ریمان در آکسیوم های هندسه اقلیدسی ،به پیدایش هندسه فضاهای چند بعدی ریمان راه رد و نسخ فضاهای سه بعدی فیزیک نیوتون،راه زا به پیدایش فیزیک چند بعدی نسبیت گشود.این تردید شرافتمندانه و پالاینده،در بنای اندیشه و استدلال برتراند جوان جا گرفت و بعدها سراسر آثار فلسفی و استدلالی او را سرشار کرد.برتراند در هیجده سالگی به کالج ترینیتی دانشگاه کمبریج وارد شد و به زودی در ریاضیات درخشید و به عضویت«انجمن رسولان» که جای نخبگان ریاضی بود برگزیده شد.در این دوران ،وی با مک تگرت فیلسوف کمبریج آشنا شد و در سال چهارم دانشگاه به فلسفه گرایش یافت.مک تاگرت و استوت به او چنین آموختند که اصالت تجربه بریتانیایی را خام و نسخته بشمارد و در عوض به سنت هگلی روی آورد.راسل خود از ستایشی که برای برادلی قائل بود سخن گفته است .و از سال 1894 یعنی سالی که کمبریج را ترک گفت،تا سال 1898 ه این اندیشه ادامه داد که مابعدالطبیعه قادر به اثبات عقایدی در باب جهان است که احساس «دینی» او را به مهم انگاشتن آنها کشانده بود.در بیست و شش سالگی،در ایالات متحده به تدریس هندسه غیر اقلیدسی پرداخت .راسل در برهه ی کوتاهی در سال 1894 در مقام وابسته(اتاشه) افتخاری در سفارتخانه بریتانیا در پاریس کارکرد.در سال 1985 همت خود را مصروف به مطالعه اقتصاد و سوسیال دموکراسی آلمانی در برلین کرد.نتیجه این مطالعه،نگارش و انتشار کتاب«سوسیال دموکراسی آلمان» در سال 1896 بود.اغلب مقالات اولیه اش در باب مباحث ریاضی و منطقی بود،ولی شایان ذکر است که نخستین کتاب او راجع به نظریه اجتماعی بود.راسل به ما می گوید که در این دوره هم تحت تاثیر کانت بود و هم هگل،ولی هنگامی که در موضوعی بین آنها اختلاف و تعارض بود،جانب هگل را میگرفت.او یکی از مقالاتش در باب روابط عدد و کمیت را که در سال 1896 در مجله مایند چاپ کرد،«طابق النعل بالنعل هگل» نامید.و در باب جستاری در زمینه مبانی هندسه(1897) که نسخه ی تکمیل شده رساله مربوط به بورسش در ترینیتی کالج کمبریج بود،گفته است که نظریه هندسه ای که عرضه کرده بود«عمدتاکانتی» بود،هر چندبعدها با به میدان آمدن نظریه نسبیت انیشتین منسوخ شد.در سال 1898 راسل به شدت در مقابل ایدئالیسم واکنش نشان داد.یک باعسش این بود که خواندن کتاب منطق هگل او را متقاعد کرد که آنچه مولف در باب ریاضیات گفته است لایعنی است.باعث دومش این بود که هنگامی که در کمبریج به جای مک تاگرت(که در خارج بود) در باره لایب نیس تدریس می کرد،به این نتیجه رسید که براهینی که برادلی علیه واقعیت و نِسَب اقامه کرده است سفسطه آمیز است.ولی خود راسل دلیل عمده را تاثیر دوستش ج. ا. مور دانسته است.همراه و همرای با مور طرفدار این عقیده شد که آنچه برادلی یا مک تگرت ممکن است علیه این حکم بگویند،هر آنچه عقل عرفی واقعی بینگارد واقعی است.در واقع در دوره مورد بحث راسل رئالیسم را از هر آنچه بعدها پیش برد ،بیشتر پیش برده بود.این امر صرفا مساله تمسک به کثرت انگاری و نظریه روابط خارجی،نه حتی اعتقاد به واقعیت کیفیات ثانویه نبود.راسل همچنین معتقد بود که نقاط مکان و آنات زمان واقعا موجودند،و جهان بی زمان مثل افلاطونی و ذوات ،و نیز اعداد وجود دارد.بدینسان به قول خودش جهان پرو پیمانی داشت.تدریس راسل در باب فلسفه لایب نیتس،که در بالا به آن اشاره شد،منتج به نگارش و انتشار کتاب قابل توجهی به نام «شرح انتقادی فلسفه لایب نیتس» در سال 1900 شد.در این کتاب اظهار داشت که مابعدالطبیعه لایب نیتس تا حدی انعکاس مطالعه منطقی او و تا حدودی آموزه ی مردم پسند یا عوام فهم است که نظر به موعظه و ارشاد بیان شده و با معتقدات واقعی فیلسوف ناسازگار است.از این به بعد راسل معتقد به این امر ماند که مابعدالطبیعه جوهر و عرض بازتاب شیوه بیان موضوع-محمولی منطقی است.جان،معرفت جوی برتراند،در جهت نیل به معنی و حقیقت،از همه راه های دین ،هندسه،ریاضی،فلسفه،اقتصاد و سوسیال دموکراسی بهره جست.در بیست و شش سالگی،با فیض گرفتن از مور فیلسوف کمبریج،از ایده آلیسم اعراض کرد و به تجربه گرایی(آمپریسیسم) و پوزیتویسم روی کرد.وی در میان انواع راههای کسب معرفت،علم مدرن را متواضع تر،صالح تر و شرافتمندانه تر یافت.علم مدرن،میوه جریان نیرومند اصلاح مذهبی (رفورماسیون)و نهضت پرتوان نوزاییعلمی-فرهنگی (رنسانس)که از نیمه سده شانزدهم،با هضم معارف چندین هزار ساله انسان،تحولی کیفی پذیرفته و زمینی شده بود،نخستین جلوه های خود را در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
زندگی نامه شهید صیاد شیرازی
امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در کبود گنبد مشهد در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. مادرش شهربانو و پدرش زیاد نام داشت. پدرش، که از عشایر فارس بود، به استخدام ژاندارمری در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه ای خاص برخودار بود، از این رو علی تحت تأثیر پدر از کودکی به ارتش علاقه مند شد.
او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده های نظامیان، از شهری به شهری مهاجرت می کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محل پرورش وی شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال 1342 موفق به اخذ دیپلم گردید. او در سال 1343 در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد. علی از بدو ورود به دانشکده به جدیت در درس و پای بندی به مذهب شهرت یافت. و سرانجام در مهرماه 1346 در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. او پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و سپس لشگر زرهی کرمانشاه منتقل شد. او در سال 1350 برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران آمد و پس از پایان کلاس و جدیت در تحصیل سرانجام خود از استادان زبان انگلیسی شد.ستوان یک علی صیاد شیرازی تصمیم گرفت با دختر عمویش، خانم عفت شجاع ازدواج کند اما به دلیل این که محمود، عموی علی، از مخالفان شاه بود، ساواک با این ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علی، ارتش با این وصلت مبارک موافقت کرد. علی در سال 1352 به دلیل لیاقت ها و دقت هایش در کار، برای تکمیل تخصص های توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل از ایالت اوکلاهما، در منطقه ای نظامی، با موفقیت طی کرد. در این دوره فشرده ستوان همچون مبلغی مذهبی به دعوت آمریکاییان به اسلام می پرداخت و در مجالس بحث و مناظره آنان شرکت می کرد. او در بین آشنایان جدیدش به مرد مذهبی مشهور شد. او پس از گذراندن دوره، با تخصصی جدید و روحیه ای با نشاط به ایران مراجعت کرد. ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال 1353 به اصفهان ـ مرکز توپخانه ـ منتقل کرد. علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید. او در نامه ای که برای سرگرد محمد مهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی، ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه های مذهبی بحمدالله پیش می رویم مخصوصاً در آن قسمت که می دانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند. جالب این است که هرکس از افسران را به مراقبت وی می گماردند یا تحت تأثیر روحیه او قرار می گرفت و گزارش مثبت برای او رد می کرد یا صیاد را از مراقبت و مأموریت خود خبر می داد و یا از اول با چنین مأموریتی مخالفت می کرد.
سروان صیاد هم زمان با اوج گیری مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی تقیه را کنار گذارد و در ارتش علناً به دفاع از علمای اسلام و حکومت اسلامی پرداخت و سرانجام به دلیل این که در بین افسران، تبلیغات ضد رژیم می کرد، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به او خودداری شود. سرانجام سروان در 19 بهمن دستگیر و زندانی شد اما دیری نپایید که انقلاب به پیروزی رسید و او هم مانند همه مردم ایران آزاد شد.
دوره دوم زندگی سرهنگ صیاد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می شود: او پس از پیروزی انقلاب اسلامی با رحیم صفوی و حجت الاسلام سالک آشنا می شود و با یکدیگر پیمان می بندند که از پادگانهای اصفهان حفاظت نمایند. اختلاف سروان با فرماندهان ارتش موجب آشنایی وی با حضرت آیت ا... خامنه ای می گردد و از اینجا سرنوشت صیاد به کلی تغییر پیدا کرد. پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه سردار صفوی به غرب اعزام می گردد. و با هماهنگی ارتش و سپاه سنندج را آزاد می کنند. لیاقتهای سرگرد در کردستان موجب می گردد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب گردد. اختلافات سرهنگ با بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی موجب برکناری وی و خلع دو درجه می گردد. اما دیری نپایید که بنی صدر سقوط کرد و شهید رجایی به ریاست جمهوری رسید و سروان مجدداً با دو درجه به غرب کشور اعزام می شود. سرهنگ با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشگرهای 64 ارومیه و 28 کردستان و تیپ های 23 نیروی ویژه هوا برد و تیپ 30 گرگان شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد. در هفتم مهرماه 1360 به خاطر رشادت ها و لیاقتها توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینی (ره) به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. او با هماهنگی با سپاه قهرمان پاسداران انقلاب اسلامی در عملیات طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، مطلع الفجر، محرم، والفجر 1، 2، 3، 4، 8، 9، عملیات خیبر و بدر و قادر شرکت نمود و پیروزی های بزرگی را برای ایران اسلامی به ارمغان آورد که بی شک در تاریخ امت اسلامی به عظمت خواهد ماند. سرهنگ در مرداد سال 1365 از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد و با پیشنهاد آیت الله خامنه ای و تصویب رهبر انقلاب به سمت نمایندگی امام در شورای عالی دفاع منصوب شد. در سال 66 به درجه سرتیپی نایل آمد. سرتیپ صیاد شیرازی در سال 67 در عملیات مرصاد که مرزهای غرب ایران مورد هجوم منافقین قرار گرفته بود شرکت و با روحیه ای بسیجی ضربات محکمی را بر پیکر مزدوران منافق وارد کرد. سرانجام صیاد شیرازی در مقام جانشینی ریاست ستاد کل به خدمت مشغول شد. تیمسار سرتیپ صیاد شیرازی در 16 فروردین 1378 همزمان با عید خجسته غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد.
پس ماندههای زخم خورده مرصاد در صبح روز 21 فروردین 78 ، فاتح بزرگ فتحالمبین و بیتالمقدس و یکی از بزرگترین سرمایه های کشور را آماج تیرهای کینه خود قرار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 49
مقدمه
سید محمد حسین بهجت تبریزی فرزند حـــاج میر آقا خشکنابی مقارن انقلاب مشروطیت و بین سالهای 1285 – 1283 شمسی در روســتای خشکناب نزدیک بخش قره چمن متولد گردید . پدرش که در آغاز طلبه بود بعد مجتهد و سپس از وکلای برجسته و ول وکیل آذربایجان مردی بود فـــاضل ، خوشنویس ، کریم الطبع وبا ایمان که در سال 1313شمسی مرحوم و در قم مدفون شد . محمد حسین تحصیل را در مکتب خانه ی قریه ی زادگاهش با گلستان سعدی ، نصاب قران و حافظ آغاز کرد و نخستین مربی او والد ماجدش و بعد مرحوم امیر خیزی بود . تحصیلات ایتدایی را در مدرسه های متحده و فیوضات و متوسطه را در تبریز و دارالفنون تهران به پایان رساند . در سال 1303 وارد مدرسه ی طب شد . تا آخرین ســال پزشکی را با هر مشقتی که داشت سپری کرد و در بیمــارستان مراتب انترنی را می گذراندکه به سبب پیشامدهای عاطفی و عشقی از ادامه ی تحصیل منصرف شد و کمی قبل از اخذ مدرک دکتری ، پزشکی را رهـا کرد و به دمات دولتی پرداخت . به قول خود شهریار این شکست و ناکامی در عشق موهبت الهی بود که او را از عشق مجـــازی به عشق حقیقی معنوی رساند .
در اوایل جوانی و آغاز شاعری « بهجت » و پس از سال 1300 که به تهران رفت « شیوا » تخلص می کرد ولی به انگیزه ی ارادت قلبی و ایمانی که از همــان کودکی و نوجوانی به خواجه شیراز داشت برای یـــافتن تخلص بهتر وضو گرفت نیت کرد ودو بار از دیوان حافظ تفال کرد که هر دو بار کلمه ی « شهریار » آمد و چه تناسبی داشت با غریبی او .
و نیت تقاضای تخلص از خواجه :
غـــم غریبی مهنت چــــو بر نمی تـــابم روم به شهر خـــود و شهریـــــار خود یاشم
دوام عمــر و ملک او بخواخ از لطف حق که چرخ این پکه ی دولت به نام شهریاران را
هر چند خود نیتی درویشـــانه کرده بود و تخلصی « خاکســــــارانه » می خواست ولی به احترام حافظ تخلص شهریار را پذیرفت .
الف) شرح مختصر زندگانی شاعرانه شهریار
ویژگیهای او : شهریار شاعری مومن و مسلمان بود . عمق اعتقادات قلبی خلال بسیـــاری از اشعارش به خوبی پیداست.
از دیگر خصوصیات بارز او او دقت و حساسیت فوق العـــاده فروتنی و درویشی همیشگی مهمان دوستی و مهمان نوازی دائمی ، خلاص و صمیمیت ویژه با دوستان واقعی علاقه مفرط به تمامی هنر ها بخصوص شعر ، موسشقی و خوشنویسی بود .او خط نسخ مستعلیق بویژه خط تحریر را خوب می نوشت . در جوانی سه تــــــار می نواخت و آنجنان نیکو می نواخت که اشک استاد ابو لحسن صبا را جاری می ساخت و برای ساز خود می سرود :
نال به حال زار من امشب سه تار من این مایه ی تسلی شبهای تار من است
پس از مدتی سه تار را برای همبشه کنار گذاشت .
خاطرات کودکی و نوجوانی شهریار : بیش تردر منظومه های حیدربابا ، هذیان دل ، مومیایی و افسانه ی شب منـدرج است و با خواندن آنها می توان دور نمای کودکی او را کم و بیش مجسم کرد . تلخ ترین خاطـــره ی زندگی او مرگ مادر است که ر تاریخ 31 تیر مــــاه 1333 اتفاق افتاده و شاهکار خوب و ماندنی : ای وای مادرم » یادگـــــار آن دوران است .
مادش نیز همچون پدرش در قم مدفون شد . ازسال 1310 تا 1314 در اداره ی ثبت اسناد نیشابور و مشهـــد خدمت کرد. در نیشابور به خدمت نقاش بزرگ کما الملک رسید و آن مثنوی معروف و زیبا را برای استــاد سرود و در مشهد همـدم و عاشراســــتاد فرخ خراسانی ، گلشن آزادی ، نوید و دیگر شاعران گرانمایه ی آن خطــه ی پر برکت بـود در سال 1315 شمسی ه تهران منتقل شد مدتی در شهر داری و پیش رو هنرسپس در بــانک کشاورزی به کار پرداخت . چنــد سالی در عوالم درویشی یر کرد سر آنجام به زاد گاه اصلی خود تبریز باز گشت و تا زمان باز نشستگی در بانک کشـــــاورزی تبریز خدمت کرد . لفبت پس از هشتاد و سه ســــال زندگی شاعرانه ی پر بار و با افتخـــار روح این شاعر بــزرگ در 27 شهریور ماه 1367 به ملکوت اعلی پیوست و جسمش در مقبره الشعرا ی تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنـر مندان آن دیار است به خاک سپرده شد . به مناسبت اولین سالگرد در گذشت او اداره ی پست و تلاگراف با ابتکاری هنـــری در سرس تمبر های یادگار ی خود و با عنوان : بزرگ داشت استاد محمد حسین شهریار شاعر شهیر ایرانی تصویر شهـــریار و مقبره الشعرای تبریز را یه همراه شعر معروف « علی ای همای رحمت تو چه آیتــی خدا را » را یه خط شکستـــه نستعلیق انتشار داد همچنین کتاب یادنامه ی شهریار به خط خوشنویسان اصفهان و مجموعه ی مفصل دیگری به نام سوگـنامــه و یاد واره ی فارسی و ترکی شهریار از سوی کتاب فروشی ارک تبریز منتشر گردید .
ب ) سبک آثار و گرایشهای شعری او :
شهریارهرچند به شاعری غزلسرا شهرت یافته و این خود حقیقتی است انکار ناپذیر ولی او مرکب اندیشهی شاعرانــهی خودرا در عرصه های مختلف شعری به جولان درآورده است وتا سرزمین هاو افق های دور دست و ناشناخته ی احســاسی و تخیل تاخته و شاهکار های جاودانه ی به تصاویری زیبا و تاثیری گیرا و ژرف پدید آورده است که هر کدام در تاریــخ ادبیات این مرزو لوم ثبت شده است . این شاعر پر شور در انواع شعر استاد و بسیار توانا بود از قصیده و قطعه و مثنــوی و رباعی گرفته تا منظومه ها و حتی قالبهای تازه و نوو به اصطلاح نیمایی آثاری دلپذیر ، لظیف و استوار به وجــود آوده است که همواره بر تارک ادب معاصر می درخشد .
در غزل که محور سخن ماست و پایه و اساس این دفتر پر از سوز وشیفتگی لبریز از وجد و شور است .عشـــق و شیدایی دوران جوانی و شور و حال عاشقانه ، رقت احساسات و سخنان آتشین و مضـــامین بکر و لطیف و سوختگی ویــژه ای که ذاتی اوست ، بیشتر در غزلیاتش متجلی است . غزل شهریار مشهور خـاص و عام است و برخی از ابیاتش بع صورت امثال سایره در آمده و برزبانها جاری ، بر دلهانقش و همواره زبان دل و بیان حال عشاق دلسوخته بوده و هست . هر چند برخی از محققان متاخر تقسیم بندی سبکهای شعر فارسی را از دیدگاه منتقدین به شیوه های خراسانی عراقی ، هندی ،(اصفهانی) صحیح نمی دانند و هنوز کتابی جامع و مطقی دوباره ی سبکهای شعر فــــــارسی تدوین نشده است . با این وصف و طبق معمول می توان گفت که سبک شعری شهریار در اشعار کلاسیک عراقی یـــا طرز سعدی و حافظ بویژه شیوه ی حافظ است .گهگاه برخی ازابیات غزلهایش ازلطافت ، باریک اندیشی ، تشبیح ، استعاره و ارسال مثلهای سبک هندی (اصفهانی) چاشنی می گیرد . این ها همه صورت ظاهری کار اوست و در باطن سبک شهریــار مخصوص به خود اوست و سخنش ، سخن دل است و از عمق جان و روح بسیار حساس و پر شور او مایه می گیرد . بیشتر مضــــــامین و تابلئهای توصیفی و قطعات تازه خلق ،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
زندگی نامه
حافظ شیرازی، شمس الدین محمد
سال و محل تولد: 726 هـ ق- شیراز ، سال و محل وفات: 791 هـ.ق- شیراز شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.
خواجه شمسالدین محمد، حافظ شیرازی، یکی از بزرگترین شاعران نغزگوی ایران و از گویندگان بزرگ جهان است که در شعرهای خود «حافظ» تخلص نمودهاست. در غالب مأخذها نام پدرش را بهاءالدین نوشتهاند و ممکن است بهاءالدین _علیالرسم_ لقب او بودهباشد
محمد گلندام، نخستین جامع دیوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوانهای او را چنین آوردهاست: مولاناالاعظم، المرحومالشهید، مفخرالعلماء، استاد نحاریرالادباء، شمسالملهوالدین، محمد حافظ شیرازی.
محمد گلندام، معاصر و جامع دیوانش، او را چندینبار در مجلس درس قوامالدین ابوالبقا، عبداللهبنمحمودبنحسن اصفهانی شیرازی (م772هـ ق.) مشهور به ابنالفقیه نجم، عالم و فقیه بزرگ عهد خود دیده و غزلهای او را در همان محفل علم و ادب شنیدهاست.
چنانکه از سخن محمد گلندام برمیآید، حافظ در دو رشته از دانشهای زمان خود، یعنی علوم شرعی و علوم ادبی کار میکرد و چون استاد او، قوامالدین، خود عالم به قراآت سبع بود، طبعاً حافظ نیز در خدمت او به حفظ قرآن با توجه به قرائتهای چهاردهگانه (از شواذ و غیر آن) ممارست میکرد و خود در شعرهای خویش چندینبار بدین اشتغال مداوم به کلامالله اشاره نمودهاست:
عشقـت رسد به فریاد ارخود بهسان حـافظ قـرآن ز بـر بخوانی با چـارده روایت یا صبحخیزی و سلامتطلبی چون حافظ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم و به تصریح تذکرهنویسان اتخاذ تخلص «حافظ» نیز از همین اشتغال، نشأت گرفتهاست.
شیراز، در دورهای که حافظ تربیت میشد، اگرچه وضع سیاسی آرام و ثابتی نداشت لیکن مرکزی بزرگ از مرکزهای علمی و ادبی ایران و جهان اسلامی محسوب میگردید و این نعمت، از تدبیر اتابکان سلغری فارس برای شهر سعدی و حافظ فراهمآمدهبود. حافظ در چنین محیطی که شیراز هنوز مجمع عالمان و ادیبان و عارفان و شاعران بزرگ بود،با تربیت علمی و ادبی مییافت و با ذکاوت ذاتی و استعداد فطری و تیزبینی شگفتانگیزی که داشت، میراثدار نهضت علمی و فکری خاصی میشد که پیشاز او در فارس فراهمآمد و اندکی بعداز او به نفرت گرایید.حافظ از میان امیران عهد خود چند تن را در شعرش ستوده و یا به معاشرت و درک صحبت آنها اشاره کردهاست، مانند: ابواسحق اینجو (مقتول به سال 758هـ ق.)، شاهشجاع (م786هـ.ق.)، و شاهمنصور (م795هـ.ق.) و در همانحال با پادشاهان ایلکانی (جلایریان)که در بغداد حکومت داشتند نیز مرتبط بود و از آن میان سلطان احمدبنشیخاویس (784-813هـ. ق.) را مدح کرد. از میان رجال شیراز، از حاجی قوامالدین حسن تمغاچی (م754هـ ق.) در شعرهای خود یاد کرده و یکجا هم از سلطان غیاثالدینبنسلطان سکندر، فرمانروای بنگال هنگامی که شهرت شاعرنوازی سلطان محمود دکنی (780-799هـ ق.) و وزیرش میرفیضالله انجو به فارس رسید، حافظ راغب دیدار دکن گشت و چون پادشاه بهمنی هند و وزیر او را مشتاق سفر خود به دکن یافت، از شیراز به "هرموز" رفت و در کشتی محمودشاهی که از دکن آمدهبود، نشست اما پیشاز روانهشدن کشتی، باد مخالف وزیدن گرفت و شاعر کشتی را _ظاهراً بهقصد وداع با بعضی از دوستان در ساحل هرموز، اما در واقع از بیم مخاطرات سفر دریا_ ترک گفت و این غزل را به میرفیضالله انجو فرستاد و خود به شیراز رفت:
دمی با غم بهسر بردن جهان یکسر نمیارزد به مـی بفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد
یکبار حافظ از شیراز به یزد _که در دست شعبهای از شاهزادگان آلمظفر بود_ رفت ولی خیلی زود از اقامت در «زندان سکندر» خستهشد و در غزلی بازگشت خود را به فارس بدینگونه آرزو کرد:
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت برتندم و تا ملک سلیمان بروهرچند که عدهای سبب به یزد رفتن حافظ را تبعید وی در دوران دوم حکومت شاهشجاع به مدت 22ماه دانستهاند.
وفات حافظ به سال 792 هجری اتفاق افتاد. تو دارای زن و فرزتدان بود. چندبار در شعرهای حافظ، به اشاراتی که به مرگ فرزند خود دارد بازمیخوریم و از آنجمله است این دو بیت:
دلا دیـدی که آن فـرزانه فـرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین
بـهجای لوح سیمین در کنـارش فلک بر سر نهـادش لـوح سیمین
دربارهی عشق او به دختری «شاخنبات»نام، افسانههایی رایج است و بنابر همان داستانها، حافظ آن دختر را به عقد مزاوجت درآورد. گروهی نیز شاخنبات را معشوق معنوی و روحانی، عدهای نیز شاخنبات را استعارهای از قریحهی شاعری و گروهی دیگر استعاره از کلک و قلم دانستهاند.
حافظ مردی بود ادیب، عالم به دانشهای ادبی و شرعی و مطلع از دقیقههای حکمت و حقیقتهای عرفان.استعداد خارقالعادهی فطری او به وی مجال تفکرهای طولانی، همراه با تخیلهای بسیار باریک شاعرانه میداد و او جمیع این موهبتهای ربانی را با ذوق لطیف و کلام دلپذیر استادانهی خود درمیآمیخت و از آن میان شاهکارهای بیبدیل خود را بهصورت غزلهای عالی بهوجود میآورد.
او بهترین غزلهای مولوی، کمال، سعدی، همام، اوحدی و خواجو، و یا بهترین بیتهای آنان را مورد استقبال و جوابگویی قرار دادهاست. کلام او در همهی موارد منتخب و برگزیده، و مزین به انواع نزیینهای مطبوع و مقرون به ذوق و شامل کلماتیست که هریک با حساب دقیق، انتخاب و بهجای خود گذارده شدهاست.تأثر حافظ از شیوهی خواجو، مخصوصاً از غزلهای «بدایعالجمال»، یعنی بخش دوم دیوان خواجو بسیار شدید است، و در بسیاری از موردها، واژهها و مصراعها و بیتهای خواجو را نیز به وام گرفته و با اندک تغییری در غزلهای خود آوردهاست و این غیراز استقبالهای متعددی است که حافظ از خواجو کردهاست.
در میان شاعرانی که حافظ از آنها استقبال کرده و یا تأثیر پذیرفتهاست، بعداز خواجو، سلمان را باید نام برد.علت این تأثیر شدید آن است که سلمان ساوجی هم مانند خواجو، از معاصران حافظ و از جمله مشاهیری بود که شاعر شیراز، اشعارش را سرمشق کار خود قرار داد. پاسخها و استقبالهای حافظ از سعدی و مولوی و دیگر شاعران استاد پیشاز خود، کم نیست، اما دیوان او بهقدری از بیتهای بلند و غزلهای عالی و مضمونهای نو پر است که این تقلیدها و تأثرها در میان آنها کم و ناچیز مینماید.
علاوه براین علو مرتبهی او در تفکرهای عالی حکمی و عرفانی و قدرتی که در بیان آنها به فصیحترین و خوشآهنگترین عبارتها داشته، وی را با همهی این تأثیرپذیریها، در فوق بسیاری از شاعران گذشته قرار داده و دیوانش را مقبول خاص و عام ساختهاست.
این نکته را نباید فراموش کرد که عهد حافظ با آخرین مرحلهی تحول زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ اسلامی ایران مصادف بود و از اینروی زبان و اندیشهی او در مقام مقایسه با استادان پیشاز وی به ما نزدیکتر و دلهای ما با آن مأنوستر است و به این سبب است که ما حافظ را زیادتر از شاعران خراسات و عراق درک میکنیم و سخن او را بیشتر میپسندیم.
از اختصاصهای کلام حافظ آن است که او معنیهای دقیق عرفانی و حکمی و حاصل تخیلهای لطیف و تفکرهای دقیق خود را در موجزترین کلام و روشنترین و صحیحترین آنها بیان کردهاست. او در هر بیت و گاه در هر مصراع، نکتهای دقیق دارد که از آن به «مضمون» تعبیر میکنیم. این شیوهی سخنوری را ، که البته در شعر فارسی تازه نبود، حافظ تکمیلکننده و درآورندهی آن به پسندیدهترین وجه و مطبوعترین صورت است و بعد از او شاعران در پیروی از شیوهی او در آفرینش “نکته”های دقیق و ایراد “مضمون”های باریک و گنجاندن آنها در موجزترین عبارتها، که از یک بیت گاه از یک مصراع تجاوز نکند مبالغه نمودند و همین شیوه است که رفته رفته به شیوع سبک معرف به “هندی” منجر گردید. نکتهی دیگر در بیان اختصاصهای شعر حافظ، توجه خاص او است به ایراد صنعتهای مختلف لفظی و معنوی در بیتهای خود به نحوی که کمتر بیتی از شعرهای او را میتوان خالی از نقش و نگار صنایع یافت، اما نیرومندی او در استخدام الفاظ و چیره دستیاش در به کار بردن صنعتها به حدی است که “صنعت” در “سهولت” سخن او اثری ندارد، تا بدان جا که خواننده، در بادی امر متوجه مصنوع بودن سخن حافظ نمیشود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
زندگی نامه انیشتین
سالشمار زندگى اینشتین
۱۸۷۹- تولد: ۱۴ مارس اولم (آلمان)
۱۸۹۴- ترک تحصیل بعد از گذراندن یک ترم در دبیرستان مونیخ، اقامت در ایتالیا و ترک تابعیت آلمانى.
۱۸۹۶- ادامه تحصیل در دبیرستانى در سوئیس و آغاز تحصیلات دانشگاهى در مدرسه پلى تکنیک زوریخ
۱۹۰۰- اخذ مدرک از مدرسه پلى تکنیک زوریخ
۱۹۰۱- اخذ تابعیت سوئیس
۱۹۰۳- ازدواج با میلوا ماریک (همکلاسى اش)
۱۹۰۵- چاپ چند مقاله معروف در «آنالن در فیزیک» (از جمله مقاله هاى مربوط به نظریه نسبیت خاص و توضیح اثر فتوالکتریک)
۱۹۱۴- تدریس در دانشگاه برلین (استاد فیزیک نظرى)
۱۹۱۶- تکمیل نظریه نسبیت عام
۱۹۱۹- جدایى از میلوا و ازدواج با دختر عمویش الزا
۱۹۲۱- اخذ جایزه نوبل به خاطر خدماتش به فیزیک نظرى
۱۹۲۷- مطالعه در باب مبانى فلسفى مکانیک کوآنتومى
۱۹۳۳- خروج از آلمان و اقامت در پرینستون آمریکا به خاطر فشار نازى ها ۱۹۳۹- نامه به روزولت درباره خطر دستیابى نازى ها به بمب هسته اى ۱۹۵۳- طرح نظریه وحدت نیروها
۱۹۵۵- مرگ بر اثر حمله قلبى، ۱۸ آوریل
اینشتین که بود
آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ برابر با ۲۴ اسفند ۱۲۵۷ در شهر اولم آلمان به دنیا آمد. یک سال بعد با خانواده اش به مونیخ رفت. تحصیلات خود را در مونیخ آغاز و در سوئیس دنبال کرد. دوره دبیرستان را در آراو در سوئیس به پایان رسانید و در دارالفنون زوریخ به تحصیل فیزیک و ریاضى ادامه داد تا آنکه در ۱۹۰۵ دکتراى خود را گرفت. اینشتین به معلمى علاقه داشت اما تا مدت دو سال نتوانست شغل ثابتى به دست آورد و با تدریس خصوصى و جانشینى معلمان دیگر زندگى خود را مى گذراند. سرانجام به عنوان بازرس در دفتر ثبت علائم و اختراعات سوئیس استخدام شد. هفت سال در آنجا ماند و فرصت خوبى براى ادامه مطالعات و تکمیل نظرات خود داشت و توانست مقاله هاى تاریخى و به یادماندنى خود را در مجله آلمانى رویدادهاى فیزیکى سال منتشر کند و به شهرت دست یابد. آلبرت در سال ۱۹۰۹ به دانشگاه زوریخ دعوت شد و به استادى دانشگاه آلمانى پراگ و استادى دارالفنون زوریخ برگزیده شد. در ۱۹۱۴ عضویت فرهنگستان علوم پزشکى و ریاست مؤسسه وریک کایزر ویلهلم را پذیرفت و همکار ماکس پلانک، والتر نرنست، اروین شرودینگر و ماکس فون لاوه شد. شهرت آلبرت با اعلام نظریه نسبیت عام در سال ۱۹۱۶ به اوج خود رسید و پس از تائید آن در کسوف سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸ ش) شهرت جهانى یافت. با روى کار آمدن هیتلر در آلمان اینشتین که یهودى بود، مورد آزار و بى حرمتى قرار گرفت و به آمریکا مهاجرت کرد و در آن جا به عضویت مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون درآمد.
در سال ۱۹۳۹(۱۳۱۸ ش) به درخواست چند نفر از دوستانش به فرانکلین روزولت رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت و در آن از سلاح خطرناک اتمى که در آلمان مورد مطالعه بود خبر داد و او را تشویق به مطالعه درباره سلاح اتمى کرد. همین کار سبب شد که آمریکا در استفاده از انرژى اتمى از آلمان جلو افتد و نخستین بمب اتمى در آمریکا ساخته و به کار گرفته شود. استفاده از بمب اتمى و کشتار جمعیت زیادى در ژاپن سبب شد، اینشتین به طرفدارى از برقرارى صلح برخیزد و اعلامیه جلوگیرى از جنگ و صرف نظر کردن از جنگ هسته اى را که برتراند راسل فیلسوف انگلیسى تنظیم کرده بود، امضا کند. از این رو است که گروهى ثمره فعالیت علمى اینشتین را بمب اتم و جنگ هسته اى مى دانند و به او نفرین مى فرستند و گروهى دیگر او را بزرگترین دانشمند سراسر تاریخ بشر مى دانند که جهان به بن بست رسیده علم را نجات داد و با بیان نظریه هاى خود راه علم و اندیشه را هموار کرد.
روزى که اینشتین رمق فکر کردن نداشت
اینشتین در نوجوانى علاقه چندانى به تحصیل نداشت. پدرش از خواندن گزارش هایى که آموزگاران درباره پسرش مى فرستادند، رنج مى برد. گزارش ها حاکى از آن بودند که آلبرت شاگردى کندذهن، غیرمعاشرتى و گوشه گیر است. در مدرسه او را «باباى کندذهنى» لقب داده بودند. او در ۱۵ سالگى ترک تحصیل کرد، در حالى که بعدها به خاطر تحقیقاتش جایزه نوبل گرفت!
شاید شما نیز این جملات را خوانده یا شنیده باشید و شاید این پرسش نیز ذهن شما را به خود مشغول کرده باشد که چگونه ممکن است شاگردى که از تحصیل و مدرسه فرارى بوده است، برنده جایزه نوبل و به عقیده برخى از دانشمندان، بزرگ ترین دانشمندى شود که تاکنون چشم به جهان گشوده است؟
با مطالعه دقیق تر زندگى این شاگرد دیروز، پاسخ مناسبى براى این پرسش پیدا خواهیم کرد. آلبرت بچه آرامى بود و والدینش فکر مى کردند که کندذهن است. او خیلى دیر زبان باز کرد، اما وقتى به حرف آمد، مثل بچه هاى دیگر «من من» نمى کرد و کلمه ها را در ذهنش مى ساخت. وقتى به سن چهار سالگى پاگذاشت، با بیلچه سر