لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
سیمای رودکی از زبان اشعارش
در پایان روزگار دراز عمر ، تصویری که رودکی از سیمای خویش در طی یک قصیدة زیبا ترسیم می کند . این استاد شاعران کهن را پیرمردی نشان می دهد خسته و فرسوده ، با دندانهای فروریخته موهایی از غبار ایام سفید و بالایی از فشار بار زن و فرزند خم گشته ، که از ناداری و ناتوانی چاره یی ندارد جز آنکه عصا و انبان بردارد و شاید در کوی و برزن مثل گدایان دوره گرد در یوزه کند .
به این صورت فرسودة خفیف فرتوت ، دقیقی شاعر دوچشم تیره را هم که فروغ خویش را از دست داده است و یا خود از فروغ بی بهره بوده است می افزاید و این مجموعة ناخوشایند درد انگیز تصویر شاعری را نشان می دهد که روزگاری دردبار بخارا به شعر و آواز خویش ، و با مربوط و جنگ خوش ساز خویش ، دلهای نازنینشان و گردنکشان را بدام می آورده است .
آیا رودکی کور مادرزاد بوده است ؟
از گوشه ها و کنایه هایی که شاعران نزدیک به روزگار او مثل دقیقی ، ابوذر اعتز جوجانی ، ناصر خسرو در باب این استاد شاعران آورده اند ، پیداست که او را شاعری نابینا می شناختند . گفت و شنودی هم که یک جا بین ابوحیان توحیدی و ابوعلی مسکویه رفته است این نکته را تأیید می کند . چنانکه عوضی نیز آشکارا می گوید که وی « اکهه بود » و « چشم ظاهر بسته داشت » . اما از سخن خود او آنچه هست ـ بر نمی آید که ةمه عمر شاعر یا حتی هیچ روز از عمر او در آن تاریکیهای بی پایان دنیای کوران گذشته باشد . نه فقط ادعای «دیدن» در بعضی اشعار او هست بلکه تشبیحات حسی نیز در سخنان او کم نیست . خاصه دنیای رنگ که بر کوران مادرزاد فروبسته است . در شعر او جلوه یی تمام دارد . بعلاوه آن مایه عاشقیها و دلفریبهای روزگار جوانی که یاد آنها یام سرد پیری و نیستی شاعر را گرم می کرد البته از یک مرد عاجز بر نمی آید ، و پیداست که بی چشم آهو شکار یک جوان مشک موی و دلربا ، شاعر بخارا نمی توانسته است کنیزکان غزال رم و زیبا را چنان شیفته و بی تاب خویش کند که با وجود بیم رقیب شبها به پنهان پیش وی بیایند. از آن گذشته روشنی و درخشندگی توصیفات و تشبیهات او آن مایه هست که انسان را در قبول داستان کوری ـ کوری مادرزادی ـ او به شک بیندازد ، و با آنکه در سخنان کوران دیگر چون شباربن برد و ابواسعلاء معزی نیز ادعای رؤیت هست ، یادی که شاعر بخارا از روزگار جوانی خویش می کند چنان است که گویی کوری نیز مثل پیری و سستی و ناتوانی فقط در سالهای پایان عمر به سراغ او آمده است . با این همه شاید این احتمال درست نباشد که او را در پایان عمر ، چنانکه در شرح یمینی آورده است . در طی شکنجه کور کرده باشند . هرچه هست تصویر پایان عمر شاعر او را چیزی شبیه به هومر شاعر افسانه های یونان جلوه می دهد و بی شک رودی نیز ، تا حدی مانند هومر ـ پدر شاعران و یار خویش به شمار است .
شاعران در دربار امیران :
رودکی شاعر درگاه بخارا بود اما باید به خاطر داشت ک در آن روزگاران و حتی قرنها بعد نیز درگاه فرمانروایان یگانه مرکز پرورش دانش و هنر به شمار می آمد . جویندگان شعر ، کتابدوستان ، نویسندگان و دبیران ، دوستداران موسیقی و کسانی که به فرهنگ و هنر عشق می ورزیدند و می توانستد از صاحبان ذوق و استعداد حمایت کنند به درگاه فرمانروایان وابسته بودند . هرجا ادیبی ، حکیمی و یا فهیمی بود به درگاه امیر می آمد و هر کس هنری داشت که می خواست آن را به دوستداران هنر عرضه کند راه این درگاه را پیش می گرفت . در این روزگار درگاه نصر بن احمد ، امیر سامانی ، روز بازار شعر و ادب بود . فرمانروای جوان به شعر و موسیقی نیز مثل رزم و جهاندارای یافته است . دورة سی سالة فرمانروایی او روزگار رونق و شکوه جهانبانی سامانیان به شمار می آمد و داستانهای بسیار که از دادگری و دانش پروری وی در تاریخ ها آورده اند این دعوی را تأیید می کند . رودکی که به این امیر جوان پیوسته بود در درگاه او قبول و نفوذی داشت . از این رو نام آوران ماوراءالنهر و خاندانهایی چون بلعمیان ، عدنانیان جیهانیان و مصعبیان نیز بیش و کم با وی مجرمت می زیستند و شاعر در سایة تربیت امیر و نزدیکان وی ثروت و مکنت افسانه دار اندوخت و از توانگران بخارا گشت . این جعفر بن محمد رودکی که بعدها ابو عبدالله نیز خوانده شد در رودک سمرقند به دنیا آمد و همانجا نشو و نما یافت . در کودکی حافظه یی قوی داشت . گویند هشت ساله بود که قرآن را حفظ کرد و به شاعری پرداخت . گذشته از آن آوازی خوش نیز داشت و همین موهبت او را با خنیاگران و رامشگران نام آور آشنا کرد. چنانکه بختیار نامی که استاد موسیقی بود وی را به شاگردی گزید و بربط آموخت . وقتی جعفر به بخارا رفت به درگاه امیران آل سامان پیوست . آنجا به دستاویز هنرهای خویش نفوذ و حرمت بسیار یافت .
نصربن احمد امیر بخارا شیفته ی ذوق و هنر و قریحه او شد و از بس به او صله داد توانگرانش کرد شاعر نیز ذوق هنر خویش را در خدمت او گماشت . شعر می گفت ، چنگ می نواخت و مجلس امیر را در ذوق و لذت غرق کرد . در این مجالس که نام آوران و بزرگان ماوراءالنهر حاضر بودند شعر او و آهنگ او شور و لطفی بیمانند داشت و به سبب همین نکته بود که بلعمی وزیر او را در همة عرب و عجم بی نظیر می شمرد . در تأثیر و قبول شعر او همین بس که به موجب روایت مبالغه آمیز چهارمقاله یک وقت بعد از سالها آوارگی در خراسان ، مهجوران مرکب امیر را ، تحت تأثیر یادی که از جوی مولیان کرد ، هکراه خود امیر به بخارا باز آورد .
سبک و مزمون آثار رودکی
این توفیق بس عظیم بوده است . این شهرت و قبول او البته بی جهت نبود . چون رودکی در شاعری قدرت و مهارتی کم مانند داشت : خاصه در توصیف احوال و تجسم مناظر بس چیره دست بود . تشبیهات و توصیفات او در نهایت لطف و دقت بود. هیچ کس به خوبی او باده را به تحقیق گداخته و دندان را به ستارة سعری و قطرة باران مانند نکرده بود ، و از این گونه تشبیهات لطیف درخشان در شعر او بسیار می توان یافت . غیر از قصیده سرایی به نظم مثنویهایی چند نیز پرداخت . مثنوی کلیله و دمنه و منظومة سندباد نامه ، از این جمله بود که از آنها جز ابیاتی پراکنده بازنمانده است .
غزل او بعدها مایة اشک و حسرت عنصری گشت و در نزد وی غزل رودکی وار نیکو شمرده می
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
زبان شناسی
او ناخودآگاه را دارای ساختار همچون زبان میداند. او طفل خردسالی را که در مقابل آیینه در خود تامل میکند، نوعی دال میداند که می تواند معنا ببخشد و تصویری را که در آینه میبیند مدلول در نظر میآورد.
کارکرد آینه در این مثال روانشناسانه، همچون کارکرد استعاره در زبان است، اما کودک شبیه یا جانشین خود را در سویی دیگر میبیند. تا این مرحله بین دال و مدلول یگانگی حاکم است، اما با ورود پدر، کودک به آگاهی اضطراب آوری میرسد.
« او اکنون باید این نکته سوسوری را دریابد که هویتها بر اثر تمایز شکل میگیرند.»
میدانیم که سوسور گفته بود در زبان چیزی جز تمایز وجود ندارد. روش رولان بارت در استخراج سازههای موضوعات بعضاً پیش پا افتادهای چون نظام مد لباس نظام فهرست غذا اثاثیه و معماری از این هم جالبتر است. او با تجارب فراوانی که با نشانهشناسی بدست آورده بود،عنوان کرد که زبان پوشاک - و نظام های دیگر ـ « مانند یک زبان عمل میکند. وی زبان پوشاک را به دو قسمت نظام و گفتار ( زنجیره ) تقسیم میکند... یک مجموعه لباس شامل کت اسپورت، شلوار فلانل خاکستری و پیراهن یقه باز سفید، معادل با جمله خاصی است که به وسیله یک فرد به منظوری خاص ادا شده باشد. تناسب این اجزا با یکدیگر، نوع خاصی از گفته را پدید میآورد و معنا یا سبک خاصی را بر میانگیزد. بارت تنها به سازههای نظامها علاقه دارد، نه دلالتهای دیگر آن او مینویسد: « آشکار است که مد لباس، لوازم و تبعات اقتصادی و جامعه شناسی دارد، اما نشانه شناسی با اقتصاد و جامعه شناسی مدلباس سروکار ندارد».
روش ساختاری کلورلوی استروس در مردم شناسی و اسطوره شناسی و همچنین نقادانی چون تزوتان، تودورف، کلودبرمون، ژولین کرماس و ولادیسیرپراپ در روایت شناسی ساختاری شاید از جهانی دیگر برای ما جذاب باشند.
اساسیترین محور در اندیشههای لوی استروس باور او به نظامی نهایی و عنصری دگرگونی ناپذیر بود که تمامی پدیدارهای فرهنگی بخشی از آن نظام بودند،«یعنی ساختاری که دگرگونی ناپذیر است و تمام عناصر و اشکال فرهنگی و مناسبات میان آنها در دل آن جاری دارند ... همان طور که در زبان شناسی، پس از سوسور، دانستهایم زبان ساختاری نهایی است که اشکال گفتار و سخن دل این نظام یا ساختار اصلی جای دارند. » بنابراین نزد لوی استروس ذهن پیشرفته معاصر ـ و به ظاهر اندیشمند ـ هیچ مزیتی بر ذهن ابتدایی انسان نخستین ندارد. این هر دو یک گونه کارکرد دارند: تفاوت تنها در پدیدههایی است که در برابر این دو گونه ذهن وجود دارد. از این رو هدف نهایی لوی استروس شناسایی کارکرد و ساختار ذهن آدمی بود. «او مانند فروید میکوشید که اصول تکوین اندیشه را که در همه جا و برای همه اذهان انسانی معتبر است، کشف کند. این اصول عام بر مغزهای ما به همان اندازه حکومت میکند که بر مغزهای سرخپوستان آمریکای جنوبی، ولی ما چون در جامعه صنعتی بسیار پیشرفتهای زیستهایم و به مدرسه یا دانشگاه رفتهایم، برخورداری ما از تربیت فرهنگی سبب شده است که منطق عام اندیشه ابتدایی ما در زیر پوششی از انواع ملاحظات منطقی خاص که مقتضای اوضاع مصنوعی محیط اجتماعی مان است پنهان بماند.
اساطیر برای لویی استروس همچون صفحه نت ( پارتیتور ) یک ارکستر است، یعنی اجزا آن ضمن هماهنگی با هم معنایی واحد و روشن را بروز میدهند. او در کتاب منطق اسطوره تحلیل اسطوره ادیب شهریار را، به قیاس با روش تحلیل ساختاری زبان شناسی، به گونهای کاملاً
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
زبان و ادبیات در ایران بعد از اسلام 1
تقسیم بندی دوره های ادبی 1
2-1- از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری 3-1
2-1-1- مقدمه 2
2-1-2- ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری 3-2
2-1-3- آغاز ادب فارسی 3
2-2- قرن چهارم، عصر سامانی و بویی 9-3
2-2-1- توجه سامانیان بزبان پارسی 4-3
2-2-2- اهمیت قرن چهارم در علوم و ادبیات 4
2-2-3- نثر پارسی در قرن چهارم 5-4
2-2-4- شعر فارسی در قرن چهارم 8-6
2-3- قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان 20-9
2-3-1- نثر فارسی در قرن پنجم و ششم 9
2-3-2- نثر ساده در قرن پنجم و ششم: 11-9
نثر مصنوع در قرن ششم 14-11
کتب علمی 14
شعر فارسی در قرن پنجم و ششم 20-14
1- زبان و ادبیات در ایران بعد از اسلام
در گذشته، دورههای تاریخ ادبیات را بر مبنای سلسلهها تقسیم بندی میکردند مانند: شعر دورهی غزنوی یا ادبیات دورهی مغول. اما امروزه سیر ادبیات فارسی را بر منبای شاخصها و سنتهای ادبی و با توجه به افراد شاخص و سنتگذار تقسیمبندی میکنند. منظور از شاخصها و سنت گذاران، افرادی هستند. که مهمترین ویژگیهای ادبی یک مقطع را میتوان در آثار آنها پیدا کرد.
تقسیم دورههای ادبی بر این مبنا، لزوماً با تقسیمات سیاسی، تاریخی و جغرافیایی همخوانی و هماهنگی ندارد. گاهی شاعری که از نظر زمانی در دورهای زندگی میکند از لحاظ ادبی و فکری در دوره پس یا پیش از خود قرار میگیرد.
2- تقسیم بندی دوره های ادبی
2-1- از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری
2-2- قرن چهارم، عصر سامانی و آل بویه
2-3- قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان
2-4- وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم
2-5- قرن نهم دوره تیموری (782 ـ 907 هجری
2-6- از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148
2-7- از میانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاری و زندی و قاجاری و مشروطیت
2-1- از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری
مقدمه
دولت ساسانی با شکستهای پیاپی سپاهیان ایران از لشگر اسلام در جنگهای ذات السلاسل(12هجری) وقادسیه(14 هجری) و جلولاء(16 هجری) و نهاوند(21 هجری) واژگون شد، و نفوذ مداوم مسلمین در داخله شاهنشاهی ایران تا ماوراءالنهر که تا اواخر قرن اول هجری بطول انجامید، سبب استیلای حکومت اسلامی بر ایران گردید و ایرانیان برای قرونی محدود و معدود تحت سیطره عرب درآمدند.
ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری
چنانکه میدانیم زبان رسمی و ادبی ایران در دوره ساسانی لهجه پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود. این لهجه در دربار و ادارات دولتی و حوزه روحانی زرتشتی چون یک زبان رسمی عمومی بکار میرفت و در همان حال زبان و ادب سریانی هم در کلیساهای نسطوری ایران که در اواخر عهد ساسانی تا برخی از شهرهای ماوراءالنهر گسترده شده است، مورد استعمال داشت.
پیداست که با حمله عرب و بر افتادن دولت ساسانیان برسمیت و عمومیت لهجه پهلوی لطمهای سخت خورد لیکن بهیچ روی نمیتوان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با این حادثه بزرگ تاریخی دانست چه از این پس تا دیرگاه هنوز لهجه پهلوی در شمار لهجات زنده و دارای آثار متعدد پهلوی و تاریخی و دینی بوده و حتی باید گفت غالب کتبی که اکنون بخط و لهجه پهلوی در دست داریم متعلق ببعد از دوره ساسانی است.
تا قسمتی از قرن سوم هجری کتابهای معتبری بخط و زبان پهلوی تألیف شده و تا حدود قرن پنجم هجری روایاتی راجع بآشنایی برخی از ایرانیان با ادبیات این لهجه در دست است و مثلاً منظومه ویس و رامین که در اواسط قرن پنجم هجری بنظم درآمده مستقیماً از پهلوی بشعر فارسی ترجمه شده و حتی در قرن هفتم «زرتشت بهرام پژدو» ارداویرفنامه پهلوی را بنظم فارسی درآورد.
در سه چهار قرن اول هجری بسیاری از کتب پهلوی در مسائل مختلف از قبیل منطق، طب، تاریخ، نجوم، ریاضیات، داستانهای ملی، قصص و روایات و نظایر آنها بزبان عربی ترجمه شد و از آنجمله است: کلیله و دمنه، آیین نامه، خداینامه، زیج شهریار، ترجمه پهلوی منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همین اوان کتبی مانند دینکرت، بندهشن، شایست نشایست،ارداویرافنامنه، گجستک ابالش، یوشت فریان، اندرز بزرگمهر بختکان، مادیگان شترنگ، شکند گمانیک و یچار و امثال آنها بزبان پهلوی نگاشته شد که بسیاری مطالب مربوط بایران پیش از اسلام و آیین و روایات مزدیسنا و داستانهای ملی در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان این کتب غالباً از روحانیون زرتشتی بوده و باین سبب از تاریخ و روایات ملی و دینی ایران قدیم اطلاعات کافی داشتهاند. از این گذشته در تمام دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر تا مدتی از خط و لهجه پهلوی استفاده میشده است.
با همه این احوال پیداست که غلبه عرب و رواج زبان دینی و سیاسی عربی بتدریج از رواج و انتشار لهجه پهلوی میکاست تا آنجا که پس از چند قرن فراموش شد و جای خود را بلهجات دیگر ایرانی داد. خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود بسرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی معمول شد که با همه نقصهایی که برای فارسی زبانان داشت و با همه نارسایی بمراتب از خط پهلوی آسانتر است.
بهمان نسبت که لهجه پهلوی رسمیت و رواج خود را از دست میداد زبان عربی در مراکز سیاسی و دینی نفوذ مییافت و برخی از ایرانیان در فراگرفتن و تدوین قواعد آن کوشش میکردند اما هیچگاه زبان عربی مانند یک زبان عمومی در ایران رائج نبود و بهیچ روی بر لهجات عمومی و ادب ایرانی شکستی وارد نیاورد و عبارت دیگر از میان همه ملل مطیع عرب تنها ملتی که زبان خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ملت ایرانست.
آغاز ادب فارسی
اگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی میپیمود لیکن لهجات محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی میگردید و از آنجمله بود لهجه آذری، لهجه کردی، لهجه فارسی(معمول در فارس)، لهجات مرکزی ایران، لهجه طبری، لهجه گیلی و دیلمانی، لهجه سگزی، لهجه خراسانی، لهجه سغدی، لهجه خوارزمی و جز آن. لهجه عمومی مشرق ایران و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجههای ایرانی بود و چون بازمانده لهجههای ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی (پهلوی شمالی)، سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود بزودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی میتوانست بهترین وسیله ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه بیاری یعقوب سر لیث صفار(254ـ265) مؤسس سلسله مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری بشرحی که در تاریخ سیستان بتفصیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی دبیر یعقوب و بسام کورد(کرد) از خوارج سیستان که بصلح نزد یعقوب رفته بود و محمد بن مخلد سگزی از فاضلان عهد یعقوب نخستین اشعار عروضی پارسی سروده شد .
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی
توجه سامانیان بزبان پارسی
خاندان سامانی یکی از خاندانهای اصیل ایرانست که نسل آن ببهرام چوبین سردار مشهور ساسانی میرسید. شاهان این خاندان در احترام میهن و بزرگداشت مراسم ملی و احیاء سنن قدیم ایران و علی الخصوص در ترویج زبان پارسی حد اعلی کوشش را بکار میبردند و باین نظر در تشویق شاعران و نویسندگان و مترجمان نکتهیی را فرو نمیگذاشتند مثلاً چون دیدند که کلیله و دمنه پهلوی مدروس شده و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
زبان و ادبیات در ایران بعد از اسلام 1
تقسیم بندی دوره های ادبی 1
2-1- از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری 3-1
2-1-1- مقدمه 2
2-1-2- ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری 3-2
2-1-3- آغاز ادب فارسی 3
2-2- قرن چهارم، عصر سامانی و بویی 9-3
2-2-1- توجه سامانیان بزبان پارسی 4-3
2-2-2- اهمیت قرن چهارم در علوم و ادبیات 4
2-2-3- نثر پارسی در قرن چهارم 5-4
2-2-4- شعر فارسی در قرن چهارم 8-6
2-3- قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان 20-9
2-3-1- نثر فارسی در قرن پنجم و ششم 9
2-3-2- نثر ساده در قرن پنجم و ششم: 11-9
نثر مصنوع در قرن ششم 14-11
کتب علمی 14
شعر فارسی در قرن پنجم و ششم 20-14
1- زبان و ادبیات در ایران بعد از اسلام
در گذشته، دورههای تاریخ ادبیات را بر مبنای سلسلهها تقسیم بندی میکردند مانند: شعر دورهی غزنوی یا ادبیات دورهی مغول. اما امروزه سیر ادبیات فارسی را بر منبای شاخصها و سنتهای ادبی و با توجه به افراد شاخص و سنتگذار تقسیمبندی میکنند. منظور از شاخصها و سنت گذاران، افرادی هستند. که مهمترین ویژگیهای ادبی یک مقطع را میتوان در آثار آنها پیدا کرد.
تقسیم دورههای ادبی بر این مبنا، لزوماً با تقسیمات سیاسی، تاریخی و جغرافیایی همخوانی و هماهنگی ندارد. گاهی شاعری که از نظر زمانی در دورهای زندگی میکند از لحاظ ادبی و فکری در دوره پس یا پیش از خود قرار میگیرد.
2- تقسیم بندی دوره های ادبی
2-1- از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری
2-2- قرن چهارم، عصر سامانی و آل بویه
2-3- قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان
2-4- وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم
2-5- قرن نهم دوره تیموری (782 ـ 907 هجری
2-6- از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148
2-7- از میانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاری و زندی و قاجاری و مشروطیت
2-1- از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری
مقدمه
دولت ساسانی با شکستهای پیاپی سپاهیان ایران از لشگر اسلام در جنگهای ذات السلاسل(12هجری) وقادسیه(14 هجری) و جلولاء(16 هجری) و نهاوند(21 هجری) واژگون شد، و نفوذ مداوم مسلمین در داخله شاهنشاهی ایران تا ماوراءالنهر که تا اواخر قرن اول هجری بطول انجامید، سبب استیلای حکومت اسلامی بر ایران گردید و ایرانیان برای قرونی محدود و معدود تحت سیطره عرب درآمدند.
ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری
چنانکه میدانیم زبان رسمی و ادبی ایران در دوره ساسانی لهجه پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود. این لهجه در دربار و ادارات دولتی و حوزه روحانی زرتشتی چون یک زبان رسمی عمومی بکار میرفت و در همان حال زبان و ادب سریانی هم در کلیساهای نسطوری ایران که در اواخر عهد ساسانی تا برخی از شهرهای ماوراءالنهر گسترده شده است، مورد استعمال داشت.
پیداست که با حمله عرب و بر افتادن دولت ساسانیان برسمیت و عمومیت لهجه پهلوی لطمهای سخت خورد لیکن بهیچ روی نمیتوان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با این حادثه بزرگ تاریخی دانست چه از این پس تا دیرگاه هنوز لهجه پهلوی در شمار لهجات زنده و دارای آثار متعدد پهلوی و تاریخی و دینی بوده و حتی باید گفت غالب کتبی که اکنون بخط و لهجه پهلوی در دست داریم متعلق ببعد از دوره ساسانی است.
تا قسمتی از قرن سوم هجری کتابهای معتبری بخط و زبان پهلوی تألیف شده و تا حدود قرن پنجم هجری روایاتی راجع بآشنایی برخی از ایرانیان با ادبیات این لهجه در دست است و مثلاً منظومه ویس و رامین که در اواسط قرن پنجم هجری بنظم درآمده مستقیماً از پهلوی بشعر فارسی ترجمه شده و حتی در قرن هفتم «زرتشت بهرام پژدو» ارداویرفنامه پهلوی را بنظم فارسی درآورد.
در سه چهار قرن اول هجری بسیاری از کتب پهلوی در مسائل مختلف از قبیل منطق، طب، تاریخ، نجوم، ریاضیات، داستانهای ملی، قصص و روایات و نظایر آنها بزبان عربی ترجمه شد و از آنجمله است: کلیله و دمنه، آیین نامه، خداینامه، زیج شهریار، ترجمه پهلوی منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همین اوان کتبی مانند دینکرت، بندهشن، شایست نشایست،ارداویرافنامنه، گجستک ابالش، یوشت فریان، اندرز بزرگمهر بختکان، مادیگان شترنگ، شکند گمانیک و یچار و امثال آنها بزبان پهلوی نگاشته شد که بسیاری مطالب مربوط بایران پیش از اسلام و آیین و روایات مزدیسنا و داستانهای ملی در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان این کتب غالباً از روحانیون زرتشتی بوده و باین سبب از تاریخ و روایات ملی و دینی ایران قدیم اطلاعات کافی داشتهاند. از این گذشته در تمام دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر تا مدتی از خط و لهجه پهلوی استفاده میشده است.
با همه این احوال پیداست که غلبه عرب و رواج زبان دینی و سیاسی عربی بتدریج از رواج و انتشار لهجه پهلوی میکاست تا آنجا که پس از چند قرن فراموش شد و جای خود را بلهجات دیگر ایرانی داد. خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود بسرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی معمول شد که با همه نقصهایی که برای فارسی زبانان داشت و با همه نارسایی بمراتب از خط پهلوی آسانتر است.
بهمان نسبت که لهجه پهلوی رسمیت و رواج خود را از دست میداد زبان عربی در مراکز سیاسی و دینی نفوذ مییافت و برخی از ایرانیان در فراگرفتن و تدوین قواعد آن کوشش میکردند اما هیچگاه زبان عربی مانند یک زبان عمومی در ایران رائج نبود و بهیچ روی بر لهجات عمومی و ادب ایرانی شکستی وارد نیاورد و عبارت دیگر از میان همه ملل مطیع عرب تنها ملتی که زبان خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ملت ایرانست.
آغاز ادب فارسی
اگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی میپیمود لیکن لهجات محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی میگردید و از آنجمله بود لهجه آذری، لهجه کردی، لهجه فارسی(معمول در فارس)، لهجات مرکزی ایران، لهجه طبری، لهجه گیلی و دیلمانی، لهجه سگزی، لهجه خراسانی، لهجه سغدی، لهجه خوارزمی و جز آن. لهجه عمومی مشرق ایران و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجههای ایرانی بود و چون بازمانده لهجههای ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی (پهلوی شمالی)، سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود بزودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی میتوانست بهترین وسیله ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه بیاری یعقوب سر لیث صفار(254ـ265) مؤسس سلسله مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری بشرحی که در تاریخ سیستان بتفصیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی دبیر یعقوب و بسام کورد(کرد) از خوارج سیستان که بصلح نزد یعقوب رفته بود و محمد بن مخلد سگزی از فاضلان عهد یعقوب نخستین اشعار عروضی پارسی سروده شد .
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی
توجه سامانیان بزبان پارسی
خاندان سامانی یکی از خاندانهای اصیل ایرانست که نسل آن ببهرام چوبین سردار مشهور ساسانی میرسید. شاهان این خاندان در احترام میهن و بزرگداشت مراسم ملی و احیاء سنن قدیم ایران و علی الخصوص در ترویج زبان پارسی حد اعلی کوشش را بکار میبردند و باین نظر در تشویق شاعران و نویسندگان و مترجمان نکتهیی را فرو نمیگذاشتند مثلاً چون دیدند که کلیله و دمنه پهلوی مدروس شده و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
زبان شناسی
او ناخودآگاه را دارای ساختار همچون زبان میداند. او طفل خردسالی را که در مقابل آیینه در خود تامل میکند، نوعی دال میداند که می تواند معنا ببخشد و تصویری را که در آینه میبیند مدلول در نظر میآورد.
کارکرد آینه در این مثال روانشناسانه، همچون کارکرد استعاره در زبان است، اما کودک شبیه یا جانشین خود را در سویی دیگر میبیند. تا این مرحله بین دال و مدلول یگانگی حاکم است، اما با ورود پدر، کودک به آگاهی اضطراب آوری میرسد.
« او اکنون باید این نکته سوسوری را دریابد که هویتها بر اثر تمایز شکل میگیرند.»
میدانیم که سوسور گفته بود در زبان چیزی جز تمایز وجود ندارد. روش رولان بارت در استخراج سازههای موضوعات بعضاً پیش پا افتادهای چون نظام مد لباس نظام فهرست غذا اثاثیه و معماری از این هم جالبتر است. او با تجارب فراوانی که با نشانهشناسی بدست آورده بود،عنوان کرد که زبان پوشاک - و نظام های دیگر ـ « مانند یک زبان عمل میکند. وی زبان پوشاک را به دو قسمت نظام و گفتار ( زنجیره ) تقسیم میکند... یک مجموعه لباس شامل کت اسپورت، شلوار فلانل خاکستری و پیراهن یقه باز سفید، معادل با جمله خاصی است که به وسیله یک فرد به منظوری خاص ادا شده باشد. تناسب این اجزا با یکدیگر، نوع خاصی از گفته را پدید میآورد و معنا یا سبک خاصی را بر میانگیزد. بارت تنها به سازههای نظامها علاقه دارد، نه دلالتهای دیگر آن او مینویسد: « آشکار است که مد لباس، لوازم و تبعات اقتصادی و جامعه شناسی دارد، اما نشانه شناسی با اقتصاد و جامعه شناسی مدلباس سروکار ندارد».
روش ساختاری کلورلوی استروس در مردم شناسی و اسطوره شناسی و همچنین نقادانی چون تزوتان، تودورف، کلودبرمون، ژولین کرماس و ولادیسیرپراپ در روایت شناسی ساختاری شاید از جهانی دیگر برای ما جذاب باشند.
اساسیترین محور در اندیشههای لوی استروس باور او به نظامی نهایی و عنصری دگرگونی ناپذیر بود که تمامی پدیدارهای فرهنگی بخشی از آن نظام بودند،«یعنی ساختاری که دگرگونی ناپذیر است و تمام عناصر و اشکال فرهنگی و مناسبات میان آنها در دل آن جاری دارند ... همان طور که در زبان شناسی، پس از سوسور، دانستهایم زبان ساختاری نهایی است که اشکال گفتار و سخن دل این نظام یا ساختار اصلی جای دارند. » بنابراین نزد لوی استروس ذهن پیشرفته معاصر ـ و به ظاهر اندیشمند ـ هیچ مزیتی بر ذهن ابتدایی انسان نخستین ندارد. این هر دو یک گونه کارکرد دارند: تفاوت تنها در پدیدههایی است که در برابر این دو گونه ذهن وجود دارد. از این رو هدف نهایی لوی استروس شناسایی کارکرد و ساختار ذهن آدمی بود. «او مانند فروید میکوشید که اصول تکوین اندیشه را که در همه جا و برای همه اذهان انسانی معتبر است، کشف کند. این اصول عام بر مغزهای ما به همان اندازه حکومت میکند که بر مغزهای سرخپوستان آمریکای جنوبی، ولی ما چون در جامعه صنعتی بسیار پیشرفتهای زیستهایم و به مدرسه یا دانشگاه رفتهایم، برخورداری ما از تربیت فرهنگی سبب شده است که منطق عام اندیشه ابتدایی ما در زیر پوششی از انواع ملاحظات منطقی خاص که مقتضای اوضاع مصنوعی محیط اجتماعی مان است پنهان بماند.
اساطیر برای لویی استروس همچون صفحه نت ( پارتیتور ) یک ارکستر است، یعنی اجزا آن ضمن هماهنگی با هم معنایی واحد و روشن را بروز میدهند. او در کتاب منطق اسطوره تحلیل اسطوره ادیب شهریار را، به قیاس با روش تحلیل ساختاری زبان شناسی، به گونهای کاملاً ساخت گرا پیش میبرد. او اسطوره و موسیقی هر دو از سر چشمه واحدی یعنی زبان جدا شدهاند.
باید توجه داشت که بیش از لویی استروس، متخصص فرهنگ عامه روسی، ولایمیر پراپ، با به کار بستن نظریات فرمالیتها و زبان شناسان موفق شد داستانهای عامیانه را از جهت ساختاری بررسی کند.
در روایت شناسی ساختارگرا نحو از اهمیت فراوانی برخوردار است. اولین تقسیم یک جمله به نهاد و گزاره است. به این جمله توجه کنید:« پهلوان آژدها را کشت » در این جا پهلوان نهاد، و اژدها را کشت گزاره است این جمله میتواند هسته یک قطعه یا حتی یک قصه کامل باشد. ما میتوانیم در محور جانشینی به جای پهلوان، آشیل، رستم و یا امیرارسلان را جایگزین کرده و گزاره را نیز بسط دهیم. به این ترتیب در این جمله محور هم نشینی سازنده روایت و محور جانشینی سازنده انواع روایت خواهد بود.
ولایمیر پروپ ادعا کرد که ساختار سیاسی همه قصهها و افسانهها یگانه است. طبق نظر او، شخصیتها در افسانهها، به تنهایی اهمیت ندارند، بلکه کار ویژههای آنان است که در ساختار افسانهها اهمیت دارد و یا به بیانی درستتر ساختار افسانهها کارکرد قهرمان و ضد قهرمان را مشخص میسازد.
او با بررسی صد حکایت عامیانه توانست، ساختار همگانی افسانه را عیان سازد. شاید تاکنون چنین به نظر میرسد که ساختارگرایی روشی ایدئولوژیک در تحلیل مسایل گوناگون فرهنگی است همواره میکوشد عناصر گوناگون را در ساختارهای واحد تقلیل دهد. البته چنین انتقادی را فیلسوف معاصر فرانسوی ژاک دریدا نیز بر آن وارد ساخته که در جای خود به آن نیز خواهیم پرداخت. اما ساختارگرایان خود چنین برداشتی ندارند، به نظر آنان این ساختارها آن چنان عام هستند که خارج بودن از آن بیمعناست. انان از جهتی دیگر کوشیدهاند که در ادبیات، به تعالی نوع نیز بیندیشند و ساختارهای تعالی ژانرها را نیز به دست آورند. به طوری که رولان بارت گفته است:« اثر ادبی درست از همان جایی که صورت نمونه از تغییر میدهد، آغاز میگردد». در واقع مشکل ساختارگرایی در چیز دیگری نهفته است که به آن میپردازیم.
ساختگرایی نخست توسط نقد سنتی یا به تعبیر بارت نقد دانشگاهی یا رسمی مورد حمله قرار گرفت؛ نقد مدرن همان چالشی را با نقد سنتی داشت که زبان شناسی با دستور سنتی. نقد سنتی همچون دستور سنتی تجویزی و نه توصیفی است، در پی یافتن شیوههای متعالی و جاودان ادبیات است و از این جهت به تعبیر میشل فوکو چنین سخنی، آشکارا اقتدارگرا است. قوانین ادبیات برای نقد سنتی جاودانی و ابدی است. بدین معنا که همواره در برابر خروج از اصول نوع (ژانر) پایداری میکند. کافی است به جنجالی در کشور خودمان هنوز هم به سر مشروعیت شعر نو در برخی محافل سنتی برپا است، توجه کنیم . اما اصلی ترین خصیصه نقد تجویزی، پرداختن به حواشی متن است نه تشریح خود آن برای منتقد یا بهتر بگوییم محقق ادبی همه چیز اهمیت دارد جز خود متن، او به جای تشریح جهان متن، به تحقیق در باب زندگی مولف، با وقایع داستان، تاریخ نگاری چگونگی نگارش، هدف مولف و سایر حوادث فرعی مشغول میشود. به هنگام تشریح متن، گزارهها برای او ساحتی تک معنا دارند. فی المثل شرح سودی بر حافظ از این جهت که ابیات حافظ را شرح کرده در نقد سنتی جای نمیگیرد، بلکه به خاطر قائل بودن به تک معنایی آن ابیات در آن گروه جای میگیرد، حال آنکه ادبیات به خصوص از نوع ادبیات مرزی و شگرف، ساحتی چندگونه و منشورگون دارد و معانی گوناگونی را باز میتاباند. شیوه نقد سنتی و نقد معاصر از جهتی درونی کاملاً یادآور نگرش در زمانی و همزمانی به زبان، در مطالعات سوسور است. در حالی که نقد معاصر میکوشد، متن را با توجه به ویژگیهای دوران خود بررسی نماید، نقد سنتی همچنان در تار و پود قوانین جاودان خود ساخته اسیر است. رولان بارت در مقاله نقد دانشگاهی و نقد