لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
«پیشگفتار»
خداوند متعال را شکر می کنم که توانسته ام در این ترم تحقیق با راهنمایی استاد خانم مریم رئیس دانا به انجام رسانم. از همه عزیزانی که مرا در گردآوری این تحقیق کمک کردند کمال تشکر را می نمایم.
این تحقیق دارای 5 داستان کوتاه از چهار نویسنده معاصر ایران است که مورد تحلیل قرار گرفته است.
امیدوارم مورد توجه خوانندگان قرار گیرد.
فهرست مطلب
داستان گدا
3
داستان ماهی و جفتش
7
داستان گاو
11
داستان گرگ
15
داستان مهمان ناخوانده
19
ردیف
اسم کتاب
اسم داستان
اسم نویسنده
نوع عشق
اسم شخصیت اول مرد
اسم شخصیت اول زن
1
یادگار خشکسالی های باغ
گدا
غلامحسین ساعدی
عشق پیرزن گدایی کردن و بقچه ای که همراه خود داشت و چیزی که داخل بقچه بود «اونام مثل بزرگتراشون...» ص 383 از خط اول تا آخر پاراگرفا 2
سید اسدالله
خانوم بزرگ
موقعیت اجتماعی مرد
موقعیت اجتماعی زن
خصوصیات ظاهری مرد
خصوصیات ظاهری زن
نتیجه عشق
مکان
زمان
-
گدا
ص 380 پاراگراف اخر از خط سوم تا آخر.
-
-
بازشدن درب بقچه و برملا شدن چیزهای داخل آن.
ص 393 پاراگراف آخر
خونه سید اسدالله در قم
-
اسم ناشر
سال چاپ
نوبت چاپ
خلاصه داستان
انتشارات نیلوفر
زمستان 1376
اول
یه ماه نشده، سه دفعه رفتم و برگشتم، صبح در خونه سید اسدالله بودم. عزیز خانم منو که دید گفت: «خانوم بزرگ مگر نرفته بودی». گفتم: «اومدم یه وجب خاک بخرم. خوابشو
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 58
مقایسة تطبیقی داستان حضرت زکریاء(ع) و حضرت یحیی(ع) در قرآن و أناجیل أربعه
نام: فیض الله
نام خانوادگی: اکبری دستک
رتبة دانشگاهی: مربی پایة 1
مدرک تحصیلی: دکترای تخصصی (علوم قرآن و حدیث)
دانشگاه : آزاد اسلامی واحد کرج- دانشکدة الهیات و ادبیات عرب
آدرس منزل: کرج- حصارک- خ انقلاب- خ فروردین- کوچة 6 متری اول- ولی عصر-پ42
آدرس دانشگاه:کرج- انتهای رجایی شهر- بلوار شهید مؤذن- دانشگاه آزاد اسلامی واحد
کرج-ساختمان ولایت – دانشگاه الهیات و ادبیات عرب.
تلفن دانشگاه: 4400729
مقایسة تطبیقی داستان حضرت زکریاء و حضرت یحیی(ع) در قرآن و أناجیل اربعه
دکتر فیض الله اکبری دستک(1)
چکیده
داستان زندگی و تعالیم حضرت زکریاء(ع) و یحیی(ع) یکی از داستانهای مشترک میان قرآن کریم و أناجیل اربعه می باشد که اگرچه بصورت مختصر و کوتاه در هر دو کتاب طرح شده، ولی نکات عبرت آموز و جنبههای تربیتی و سازندة آن در هر دو کتاب به حدی فراوان است که ضمن تقویت زمینه های صلح و همزیستی میان پیروان ادیان توحیدی می تواند چراغ پرفروغی فرا راه دیدگاه پیروان اسلام و مسیحیت در جهت تحکیم بنیانهای مشترک عقیدتی قرار دهد.
انجیل لوقا، زکریا (ع) را به عنوان کاهنی یهودی و بسیار درستکار و مجری احکام الهی با جان و دل می داند که در ایام پیری توسط فرضتة خدا به ولادت یحیایی نبی بشارت داده شد. قرآن کریم نیز، زکریا را به نبوت و وحی وصف نموده که علاوه بر دریافت بشارت ولادت اعجاز آمیز ولادت یحیی در کهنسالی توسط وحی، کفالت و سرپرستی مریم مقدس(س) را نیز بر عهده داشته است. در اناجیل اربعه وظیفة یحیی(ع)، تمهید را برای عیسی مسیح(ع) و تبشیر نسبت به ظهور پیام آور مسیحیت بیان شده است و قرآن کریم نیز یحیی را پیامبری می داند که علاوه بر تصدیق نبوت عیسی (ع)، دارای کتاب آسمانی بوده و در سن کودکی، مقام نبوت به وی عطا شده بود.
کلید واژه ها: قرآن، اناجیل اربعه، زکریا، یحیی، مقایسة تطبیقی، داستان.
طرح مسأله:
در نیم قرن گذشته، بیشتر متألهان و متفکران ادیان بزرگ، از ضرورت گفتگوی ادیان سخن می گویند و برای بسط و گسترش آن تلاش می کنند. طرح این گفتگو و تبادل نظر جهت ابهام زدایی، از پیامهایی اصلی ادیان و تقویت زمینه های صلح و همزیستی میان پیروان آنها، نقش حیاتی دارد از این رو
موضوع نبوت و شرح داستان زندگانی و رسالت پیامبران الهی از موضوعاتی است که قرآن کریم و در آناجیل اربعه به آن پرداخته شده است. مسأله هدایت مردم و دعوت آنان به پرستش خدای یگانه، بار سنگینی است بر دوش انسانهای برگزیدة الهی نهاده شده و آنان از طریق اتصال به وحی، مأمور تبلیغ پیامهای الهی و مبارزه با ظلم و فساد پادشاهان و نیز حمایت از ستمدیدگان و پابرهنگان بوده اند. در همین راستا اناجیل اربعه و قرآن کریم، گاه به تفصیل و گاه به اجمال به بیان داستان زندگی پیامبران الهی و مبارزات سخت آنان با حاکمان و زورگویان جامعه و نیز عابدان و راهبان مقدس مآب و ریاکار معاصر خویش پرداخته و مخاطبان و پیروان خویش را با داستان زندگی و سطح تعالیم و آموزه های آنان و نیز سرگذشت امتهای پیشین آشنا نموده اند.
از میان پانزده پیامبری که نام آنها بطور مشترک در قرآن کریم و اناجیل اربعه، ذکر شده است، مقالة حاضر به مقایسة تطبیقی داستان حضرت زکریاء (ع) و حضرت یحیی(ع) ابتدا در اناجیل اربعه و سپس در قرآن کریم می پردازد و نقاط اشتراک و افتراق هر یک را به تفصیل مورد بررسی قرار می دهد. لازم به ذکر است که داستان حضرت زکریا به تفصیل فقط در انجیل ذکر شده ولی داستان حضرت یحیی (ع) در أاناجیل چهارگانه وارد شده است.
1-زکریا(ع)
1-1- داستان زکریای پیامبر در انجیل لوقا:
داستان حضرت زکریا(ع) در انجیل لوقا اربعه نسبتاً کوتاه و گذرا آمده و تحت الشعاع داستان حصرت یحیی(ع) قرار گرفته است از لحاظ شخصیتی زکریا،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
بسم الله الرحمن الرحیم
نام مقاله: مقایسه داستان پیرچنگی مولوی
با داستان پیررباب نوازعطّارازمثنوی
مصیبت نامه
فهرست عناوین
درباره عطارنیشابوری........................................................................................................3
آثارعطارنیشابوری.............................................................................................................4
عطاردرعرفان وادب فارسی.................................................................................................5
وفات عطار.......................................................................................................................6
مصیبت نامه......................................................................................................................7
مولوی..............................................................................................................................8
تولد مولوی........................................................................................................................8
آثارمولوی.........................................................................................................................8
درباره مثنوی معنوی............................................................................................................9
داستان پیررباب نواز.....................................................................................................11-10
داستان پیرچنگی...........................................................................................................14-12
سابقه دو داستان پیرچنگی و پیررباب نواز..................................................................................15
هدف داستان.....................................................................................................................15
مقایسه دو داستان...........................................................................................................25-15
منابع و مآخذ......................................................................................................................26
درباره عطارنیشابوری
عطار یکی ازشاعران بزرگ ایران درقرن ششم و اوایل قرن هفتم است که تاریخ دقیق تولد اومانند تاریخ تولد
بسیاری ازنام آوران ادبیات نامعلوم است.
« دولتشاه سمرقندی درتذکرة الشعراء تاریخ تولد عطار را روزششم شعبان سال 513 هجری درقریه کدکن
می نویسد» (عطار / فریدالدین / مقدمه مصیبت نامه / نورانی وصال / صفحه پنج )
« هدایت تاریخ تولد او را در تذکره ریاض العارفین سال 512 می نویسد»
(همان / همان)
«قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین ومحمد دارا شکوه درسفینة الاولیاء تاریخ تولد او را ماه شعبان
سال 513 می نویسند» (همان / همان)
«استاد سعید نفیسی نیز پس ازبحث مستوفایی به دلایلی درست ترین تاریخ را ششم شعبان 530 می نویسد»
(همان / همان)
اما دکتر نورانی وصا ل درپاورقی همان صفحه( صفحه پنج)می نویسد سال 530 نیز از جهاتی که در
حوصله این مقاله بیرون است صحیح به نظر نمی رسد. (همان / همان / پاورقی شماره1 )
« یکی از محققان بزرگ معاصر سال 539 را صحیح ترمیداند»
( اشرف زاده / رضا / شرح گزیده منطق الطیر/ اساطیر1374 / ص8)
آثارعطار نیشابوری
« ارباب تذ کره آثار زیادی به او منسوب می کنند که تا مرز190 اثر میرود. ولی بدون تردید بسیاری
از این تصا نیف از اونبوده وتنها می توان کتبی را که در اشعار او بدان اشارت رفته بطورقطع از اودانست»
(عطار / مقد مه نورانی وصال /2536 / ص ده)
« به هر حال اهمّ کتب او به قرار ذیل است:
اسرارنامه ، الهی نامه ، بلبل نامه ، پند نامه ، خسرونامه ، مختارنامه ، شترنامه ، مصیبت نامه ،منطق
الطیر ، نزهة الاحباب ، دیوان قصاید وغزلیات وبالاخره تذکرة الاولیا » (همان / یازده)
اما دکتر رضا اشرف زاده آثار اورا به قرار ذ یل برمی شمارد:
« منطق الطیریا مقامات طیور، مصیبت نامه ، اسرارنامه ، الهی نامه ـ که این چهار کتاب مثنوی اند ـ
مختارنامه که مجموعه رباعیات است ، دیوان قصاید وغزلیات و کتابی به نثر به نام تذکرة الاولیا »
(اشرف زاده / 1374/ 10)
عطار درعرفان وادب فارسی
عطار مسلّم یکی ازبزرگترین شعرای ایران است به عظمت مقام او درعرفان وبلندی مرتبه او درشاعری
عموم ارباب تذکره معترفند.
« جامی در نفحات الانس می گوید: آنقدر اسرار توحید وحقایق اذواق و مواجید که در مثنویّات وغزلیات
وی اندراج یافته در سخنان هیچ یک ازاین طایفه یافت نمی شود.» ( عطار/ مقدمه نورانی وصال/ 2536/ ص8)
«عطارعارفی است که حقا ً مراحل سیروسلوک را طی کرده و از وساوس نفس جسته واز علایق دنیوی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو
در «نوشتههای پراکنده صادق هدایت»، که حسن قایمیان گرد آورده است، داستان کوتاهی هست به نام فردا که تاریخ نگارش 1325 را دارد. این داستان اول بار در مجله «پیام نو» (خرداد و تیر 1325) و بعد در کبوتر صلح 1329 منتشر شد، و اگرچه در زمان انتشار درباره آن مطلب و مقالهای در مطبوعات درج نشد، نشانههایی در دست است مبنی بر این که در همان سالها واکنشها و بحثهای کمابیش تندی را برانگیخته است، که مصطفی فرزانه در کتاب خاطراتگونه خود درباره صادق هدایت به طور گذران به نمونهای از آنها اشاره کرده است. اهمیت داستان فردا، قطع نظر از مضمون اجتماعی آن، در شیوه نگارش و صناعتی است که صادق هدایت بهکار برده است، که شیوهای است غیرمتعارف، ظاهراً گنگ و پرابهام، که تا پیش از آن در داستاننویسی ما سابقه نداشته است، و تا دو دهه بعد از آن نیز هیچ نویسندهای طبع خود را در آن نیازمود. فردا به شیوه تکگویی درونی نوشته شده است:1- تکگویی مهدی زاغی 2- تکگویی غلام. و غرض از آن آشنایی مستقیم با زندگی درونی کارگر چاپخانهای است به نام «مهدی رضوانی مشهور به زاغی». داستان بدون دخالت نویسنده و توضیحات و اظهارنظرهای او نوشته شده و به صورت گفتوگویی است بدون شنونده و بر زبان نیامده. نویسنده خواننده را به درون ذهن آدمی فرومیبرد و او را در آنجا تنها میگذارد تا خود دربیابد که هر کسی درباره چه چیز حرف میزند:
بعد از شش سال کار، تازه دستم خالی است. روز از نو روزی از نو! تقصیر خودمه چهار سال با پسر خالهام کار میکردم، اما این دو سال که رفته اصفهان ازش خبری ندارم. آدم جدی زرنگیه. حالا هم به سراغ اون میرم. کی میدونه؟ شاید به امید اون میرم. اگر برای کاره پس چرا به شهر دیگه نمیرم؟ به فکر جاهایی میافتم که جا پای خویش و آشنا را پیدا بکنم. زور با زو! چه شوخی بیمزهای! اما حالا که تصمیم گرفتم. گرفتم...خلاص.
در این قطعه، مهدی زاغی خصوصیترین اندیشهها و احساساتش را بیان میکند، اندیشهها و احساساتی که با ضمیر ناهوشیار، اندیشههای آرمیده، فاصله چندانی ندارند. زبان ذهن او عموماً آگاه به خود و واقعبینانه است و کمابیش همان ترکیب منظم زبان روزمره را دارد.
تو دنیا اگر جاهای مخصوص برای کیف و خوشگذرانی هست، عوضش بدبختی و بیچارگی همهجا پیدا میشه. اونجاهای مخصوص، مال آدمهای مخصوصیه. پارسال که چند روز پیشخدمت «کافه گیتی» بودم، مشتریهای چاق داشت، پول کار نکرده خرج میکردند. اتومبیل، پارک، زنهای خوشگل، مشروب عالی، رختخواب راحت، اطاق گرم، یادگارهای خوب، همه را برای اونها دستچین کردند، مال اونهاست و هرجا که برن به اونها چسبیده. اون دنیا هم باز مال اونهاست. چون برای ثواب کردن هم پول لازمه! ما اگر یک روز کار نکنیم، باید سر بیشام زمین بگذاریم. اونها اگر یک شب تفریح نکنند، دنیا را بهم میزنند!
پیدا است که صادق هدایت ترکیب کلامی مهدی زاغی را نه به صورت شکل نخستین آن و همانگونه که بر ذهن چنین آدمیجاری میشود بلکه در هیئت پروده آن، از طریق جملههای مستقیم و نظم ساختمانی عبارات، بیان کرده است. اشاره به «جدی» و «زرنگ» بودن پسرخاله مهدی زاغی و توصیف «مشتریهای چاق» «کافه گیتی» نه محصول ذهن و برآمد اندیشه مهدی زاغی که ریخته قلم هدایت است. طبیعی است که مهدی زاغی خصوصیات پسرخاله خود و مشتریهای کافه گیتی را میشناسد اما آن چه ارائه میدهد توصیفات و توضیحاتی است که گویا برای دیگری، برای خواننده، نقل میشوند. البته این پروردگی و انتظام، ارائه جملههایی با بار اطلاعاتی به خواننده، در همهجا وجود ندارد و خواننده ناچار است، چنان که طبیعت چنین داستانهایی است، برای گردآوردن دادههای حسی مهدی زاغی همه حواس خود را به کار گیرد. کشف اینکه دقیقاً درباره چه چیزی گفتوگو میشود همیشه آسان نیست:
رختخوابم گرمتر شده... مثل اینکه تک هوا شکسته... صدای زنگ ساعت از دور میاد. باید دیروقت باشه... فردا صبح زود... گاراژ... من که ساعت ندارم... چه گاراژی گفت؟... فردا باید... فردا.
خواننده میبایست با موج اندیشه مهدی زاغی حرکت کند. همین عبارات مقطع و تکواژهها وتارهای پیچاپیچی از یادآوری، ما را با دیدگاه شخصیت او آشنا میسازند. هر کلمه و عبارت بریدهای مظهر هیچ و در عین حال همه چیز است. هدایت مطمئن است که خواننده با مقداری صرافت از آنچه او میگوید سردرمیآورد. اگر بنا بود همه آن چیزهایی که در ضمیر ناهوشیار مهدی زاغی، در ساعاتی پیش از خواب، جریان دارند به صورت سیال و نابخود بیان شوند، یعنی در سطح همان الفاظ و اشارههایی که برای آدمی با طبیعت او یادآور عواطف و اندیشههای سرشار هستند، در آن صورت خواننده ولو با صرافت طبع، چیز چندانی دستگیرش نمیشد. در طبیعت، در ذهن خوابزده، جملات به صورت بریدهبریده و درهم ریخته و در میان جملات دیگر به یاد میآیند. وقایع به گذشته، که ریشهشان در آن است، بازمیگردند و هرچیز ظاهراً بهطور تصادفی و پر ابهام و گنگ احساس میشود. به همین دلیل ثبت چنین حال و تجربهای معانی و تعبیرات گوناگونی پدید میآورد، زیرا گاهی یک کلمه یا جمله نشانه جدا شدن از یک مطلب است و گاهی نشانه اندیشه یا احساسی که در گذشته واقع شده و به سبب ادای مطلب و کلمهای واخوانی شده است یا هیچیک، ممکن است ارتجالی و کاملاً بیمقصود یا به عبارت دیگر غیرقابل قضاوت باشد.
اما تک گفتاری مهدی زاغی، غلام، همکار او، محصول گزینش آگاهانه نویسنده از ذهن و زبان آدمهایی است که قرار است به خواننده معرفی شوند، معرفی نامهای است که در قالب اندیشه و خیال پیش از خواب، بدون ارتباط با محرکهای بیرونی، بیان شده است. نشانههای اصرار نویسنده برای عرضه روشن وجوه شخصیتهای خود جابهجا به چشم میخورد:
فقط یک رفیق حسابی گیرم آمد، اونم هوشنگ بود. با هم که بودیم، احتیاج به حرف زدن نداشتیم: درد همدیگر را میفهمیدیم. حالا تو آسایشگاه مسلولین خوابیده. تو مطبعه «بهار دانش» بغل دست من کار میکرد.
کاملاً روشن است که جمله توضیحی آخر، اشتغال هوشنگ در مطبعه «بهار دانش» فقط جهت مطلع کردن خواننده است، والا طبیعی است که مهدی زاغی خود نیازمند چنین توضیحی نیست. یا در تک گویی غلام، با این که از نوشیدن الکل زیاد پکر و گیج و منگ است، توضیحات مستقیم فراوانند:
از این خبر همه بچهها تکان خوردند. حتی علی مبتدی اشک تو چشمش پر شد، دماغش را بالا کشید و از اطاق بیرون رفت. فقط مسیبی بود که ککش نمیگزید. مشغول غلط گیری بود- سایه دماغش را چراغ به دیوار انداخته بود.
با خواندن اینگونه توضیحات و اندیشههای وصفی خواننده احساس میکند که آن دو، به رغم آنچه خود اعلام میکنند، در خلوت آخر شب، چنان که باید، غرق در تفکرات و احساس خود نیستند. اگرچه مفاهیم از طریق واخوانی به ذهنشان راه مییابند، جملات وصفی و معترضه آنها، ظاهراً برای آن که مبادا آنچه را که میگویند پیچیده و تاریک باشد، نواخت تکگویی را از صورت سیال و طبیعی آن خارج کرده است. در واقع هدایت سعی داشته است با درج ملاحظات و وصفهای ملموس و پیوسته موقعیت قهرمانش را از لحاظ ادراک و احساس به طور منجز ثبت کند و حاضر نشده است خواننده را در تمام دقایق داستان با قهرمانش تنها بگذارد، و این به هر حال عدول از آن سبکی است که خود وضع کرده است. اما نکته قابل توجه این است که در آن لحظاتی که هدایت، به عنوان نویسنده، وارد جریان تکگویی شده است و خواننده صدای او را میشنود، بیطرفی لحن قابل لمس است و با وجود ناهنجاری آن از لحاظ ساختمان داستان ذهن خواننده از دنیای درونی شخصیت منحرف نمیشود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 30 صفحه
قسمتی از متن .doc :
قبل از آنکه مبادرت به شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)بنماییم،مناسب است به پارهاى از
بشارتهاى انبیا و پیشگوییهاى منجمان و کاهنان و غیر ایشان درباره تولد و ظهور آن
حضرت اشاره شود زیرا در فصلهاى آینده مورد نیاز واقع خواهد شد.
و ما وقتى روى دلیلهاى عقلى و نقلى دانستیم که پیغمبر اسلام خاتم پیغمبران و دین اسلام
کاملترین ادیان الهى استـچنانکه در جاى خود ثابت شده و ما بدان معتقدیمـمىدانیم که به طور
قطع در ضمن تعلیمات پیغمبران گذشته سخنانى در مورد آخرین پیامبر بوده است و نوید و
بشارتهایى از آنها درباره ظهور رسول خدا(ص)رسیده است اگر چه شاید بسیارى از آنها به
دست مغرضان و تحریف کنندگان تعلیمات انبیا و کتابهاى آسمانى از بین رفته و یا تحریف
شده باشد.
اما از آنجا که بشارت و نوید معمولا در لفافه و به صورت رمز و اشاره القا مىشود،باز هم
سخنان زیادى از پیمبران گذشته در این باره به ما رسیده و از نابودى و تحریف مغرضین
جان سالم به در برده است.
و به گفته یکى از دانشمندان:
«مصلحت خداوندى ایجاب مىکرد که این بشارات مانند زیبایىهاى طبیعت که محفوظ مىماند
یا مانند صندوقچه جواهر فروشان که به دقت حفظ مىشود در لفافهاى از اشارات محفوظ
بماند تا مورد استفاده نسلهاى بعد که بیشتر با عقل و دانشسر و کار دارند قرار گیرد» (1) .
بشارتهاى انبیاى الهى درباره آمدن رسول خدا
از جمله این بشارتها آیه 14 و 15 از کتاب یهودا است که مىگوید:
«لکن خنوخ«ادریس»که هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با
ده هزار از مقدسین خود آمد تا بر همه داورى نماید و جمیع بى دینان را ملزم سازد و بر همه
کارهاى بى دینى که ایشان کردند و بر تمامى سخنان زشت که گناهکاران بى دین به خلاف او
گفتند...»
که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا(ص)تطبیق مىکند که در داستان فتح مکه با او
بودند.بخصوص با توجه به این مطلب که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت
عیسى(ع)نوشته شده. (2)
و از آن جمله در سفر تثنیه،باب 33،آیه 2 چنین آمده:
«و گفت خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوى آنها و درخشید از کوه پاران و آمد
با ده هزار مقدس از راستش با یک قانون آتشین...»
که طبق تحقیق جغرافى دانان منظور از«پاران»ـیا فارانـمکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانکه قبلا گفته شد فقط قابل تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا(ص)است.
و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنین است:
«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهم خواست و او دیگرى را که
فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتى که جهان آن را
نتواند پذیرفت زیرا که آن را نمىبیند و نمىشناسد،اما شماآن را مىشناسید زیرا که با شما
مىماند و در شما خواهد بودـاینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح
مقدس که او را پدر به اسم من مىفرستد او همه چیز را به شما تعلیم دهد و هر آنچه گفتم به
یاد آورد».
که بر طبق تحقیق کلمه«فارقلیط»که ترجمه عربى«پریکلیتوس»است به معناى«احمد»است و
مترجمین اناجیل از روى عمد یا اشتباه آن را به«تسلى دهنده»ترجمه کردهاند.
و در فصل پانزدهم:26 چنین است:
«لیکن وقتى فارقلیط که من او را از جانب پدر مىفرستم و او روح راستى است که از جانب
پدر عمل مىکند و نسبت به من گواهى خواهد داد».
و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنین است:
«و من به شما راست مىگویم که رفتن من براى شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد
شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزد شما مىفرستم اکنون بسى چیزها دارم که به شما
بگویم لیکن طاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقت بیاید او شما را به هر حقیقتى
هدایت خواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلم نمىکند بلکه آنچه مىشنود خواهد گفت و از امور
آینده به شما خبر خواهد داد...»
و سخنان دیگرى که از پیغمبران گذشته به ما رسیده و در کتابها ضبط است و چون نقل
تمامى آنها از وضع نگارش تاریخ خارج است از این رو تحقیق بیشتر را در این باره به
عهده خواننده محترم مىگذاریم و به همین مقدار در اینجا اکتفا نموده و قسمتهایى از سخنان
دانشمندان و کاهنان و پیشگوییهاى آنان که قبل از تولد رسول خدا(ص)کردهاند نقل کرده به
دنبال گفتار قبل خود باز مىگردیم.
پیشگویىها و سخنان کاهنان
ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود مىنویسد (3) :ربیعة بن نصر که یکى ازپادشاهان یمن
بود خواب وحشتناکى دید و براى دانستن تعبیر آن تمامى کاهنان و منجمان را به دربار
خویش احضار کرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد .
آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟
ربیعه در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان
ندارم ولى اگر یکى از شما تعبیر آن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.
یکى از آنها گفت:چنین شخصى را که پادشاه مىخواهد فقط دو نفر هستند یکى سطیح و
دیگرى شق که این دو کاهن مىتوانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.
ربیعه به دنبال آن دو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبل از شق به دربار ربیعه آمد و
چون پادشاه جریان خواب خود را بدو گفت،سطیح گفت:آرى در خواب گلوله آتشى را دیدى که
از تاریکى بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جاندارى را در کام خود فروبرد !
ربیعه گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟
سطیح اظهار داشت:سوگند به هر جاندارى که در این سرزمین زندگى مىکند که مردم حبشه
به سرزمین شما فرود آیند و آن را بگیرند.
پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت من صورت خواهد گرفت یاپس از آن؟
سطیح گفت:نه،پس از سلطنت تو خواهد بود.
ربیعه پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافت یا منقطع مىشود!
گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع مىشود!
پرسید:سلطنت آنها به دست چه کسى از بین مىرود؟
گفت:به دست مردى به نام ارم بن ذى یزن که از مملکت عدن بیرون خواهد آمد.
پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذى یزن دوام خواهد یافت؟
گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.
پرسید:به دست چه کسى؟گفت:به دست پیغمبرى پاکیزه که از جانب خدا بدو وحى مىشود.
پرسید:آن پیغمبر از چه قبیلهاى خواهد بود؟
گفت:مردى است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن نضر که پادشاهى این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیروان او خواهد بود.
ربیعه پرسید:مگر این جهان پایانى دارد؟
گفت:آرى پایان این جهان آن روزى است که اولین و آخرین در آن روز گرد آیند و نیکوکاران به سعادت رسند و بدکاران بدبخت گردند.
ربیعه گفت:آیا آنچه گفتى خواهد شد؟
سطیح پاسخ داد:آرى سوگند به صبح و شام که آنچه گفتم خواهد شد.
پس از این سخنان شق نیز به دربار ربیعه آمد و او نیز سخنانى نظیر گفتار«سطیح»گفت و
همین جریان موجب شد تا ربیعه در صدد کوچ کردن به سرزمین عراق برآید و به
شاپورـپادشاه فارسـنامهاى نوشت و از وى خواست تا او و فرزندانش را در جاى مناسبى در
سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین«حیره»راـکه در نزدیکى کوفه بودهـبراى
سکونت آنها در نظر گرفت و ایشان را بدانجا منتقل کرد،و نعمان بن منذرـفرمانرواى مشهور
حیرهـاز فرزندان ربیعه بن نصر است .
و نیز داستان دیگرى از تبع نقل مىکند و خلاصهاش این است که مىگوید:تبع پادشاه دیگر
یمن به مردم شهر یثرب خشم کرد و در صدد ویرانى آن شهر و قتل مردم آن برآمد و به همین
منظور لشکرى گران فراهم کرد و به یثرب آمد.