لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
معاد در نگاه خیام و حافظ
مهناز صفایی هوادرق
چکیده
حکیم عمر خیام نیشابوری در یکی از سالهای نیمه اول سدة پنجم هجری به دنیا آمده و در حوالی سال 520 ه. از دنیا رفته است، این سالها مطابق با دورانی است که متشرعان و دکان داران مذهب با طرز فکر خشک و انعطاف ناپذیر خود آراء مخالف خود را بر نمی تابیدند و با برچسب تکفیر مخالفان خود را از سر راه بر می داشتند، خیام یکی از بزرگان تاریخ ادبیات فارسی است که از تهمت الحاد در امان نمانده است. اما آیا به درستی خیام ملحد بوده است یا اینکه افکار او نگاه هنرمندانه و معترض به عالم هستی است که درشعر دیگر هنرمندان و شاعرانی که به مسلمانی و خوش مذهبی معروفند نیز وجود دارد. برای نمونه حافظ که قرآن را با چارده روایت می خوانده است دربسیاری از مضامین با خیام هم داستان است اما زبان و نحوه ی بیان این دو فرق دارد؛ در این مقاله از چندین مضمون مشترک شعر حافظ و خیام (آفرینش ، خدا، جبر و اختیار، قضا و قدر، مرگ) تنها به مسئلة روح و معاد پرداخته شده است.
واژگان کلیدی:
خیام، حافظ، معاد، فلسفه
برای خیام ماورای ماده چیزی نیست. دنیا در اثر اجتماع ذرات بوجود آمده که بر حسب اتفاق کار می کنند. این جریان دائمی و ابدی است . و ذرات پی در پی در اشکال و انواع، داخل می شوند و روی می گردانند. از این رو انسان هیچ بیم و امیدی ندارد و در نتیجه ترکیب ذرات و چهار عنصر و تأثیر هفت کوکب بوجود آمده و روح او مانند کالبد مادی است و پس از مرگ نمی ماند:
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی و ز هفت و چهار دایم اندر تفتی
می خور که هزار باره بیشت گفتم باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفیق و بی یاور وجفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت
هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لاله رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
اما خیام به همین اکتفا نمی کند و ذرات بدن را تا آخرین مرحله نشئاتش دنبال می نماید و بازگشت آنها را شرح می دهد. در موضوع بقای روح معتقد به گردش و استحاله ذرات بدن پس از مرگ می شود. زیرا آنچه محسوس است و به تمیز در می آید این است که ذرات بدن در اجسام دیگر دوباره زندگی و یا جریان پیدا می کنند. ولی روح مستقلی که بعد از مرگ زندگی جداگانه ای داشته باشد نیست. اگر خوشبخت باشیم، ذرات تن ما خم باده می شوند و پیوسته مست خواهند بود، و زندگی مرموز و بی اراده ای را تعقیب می کنند.
محمدتقی جعفری در توضیح رباعی فوق (=می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت) چنین می نویسد: «پس از توصیه به میگساری، به اصطلاح یک راز مگو را با همه آدمیان در میان می نهند و می گوید: «هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت»! این راز مگو که در نظر گوینده انقلابی در فکر بشری ایجاد خواهد کرد! این است که : بروید در بهاران قدمی چند در گلستان بزنید، گلهایی را خوهید دید که بسیار زیبا و با طراوت و شکوفایی عطر افشانی می کنند و در پاییز و زمستان سراغ همان گلستان را بگیرید و بروید خواهید دید همة آنها پژمرده و از بین رفته اند و دیگر نخواهند رویید، حال وضع آدمیزادگان هم چنین است که وقتی خزان اجل بر آنان وزیدن گرفت و به زیر خاک تیره شان کشید، دیگر زنده نخواهند گشت.
از آن جا که خیام شاعر و فیلسوف مادی است فکر او در محور نیستی با تفکر و فلسفه الهیون کاملاً مغایر است. مثلاً افلاطون که بزرگترین نماینده و معرف این مکتب است اعتقاد داشت که بعداز مرگ، روح باقی می ماندو به حیات دیگر که جاودان است، در قلمرو عقول و مثل عروج می کند. ازاین رو جسم به مثابه زندان و قفس روح است، هر چه زودتر این قفس بشکند، روح زودتر می رهد. اما مساله به این شکل برای خیام مطرح نیست، چرا که او اساساً به روح اعتقاد ندارد . پس فقط می ماند جسم و استحالةذرات مادی. دستی که امروز بر گردن یاری پریچهر و سیه چشم و مشکین مو حلقه شده است، فردا دستة کوزه می شود. حال روح به کجا می رود، اساسا وجود دارد یا نه برای خیام خالی از اعتبار است . برای او در همه حال تحول مادی، گردش ذرات و بینش مادی اهمیت دارد و در ورای ماده جز خلاء و نیستی ، هیچ چیز متصور نیست. همین جاست که نقطة عزیمت و آغاز یأس خیام است، چرا که اگر او به جهانی دیگر اعتقاد داشت، این یأس لازم نمی آمد و می توانست با رغبت، مرگ تن را تحمل کند و به سرای باقی بشتابد، در این رباعی که او آخر عمر درازش سروده، این یأس لازم نمی آمد و می توانست با رغبت مرگ تن را تحمل کند و به سرای باقی بشتابد، در این ربعای که او آخر عمر درازش سروده، این یأس و ترس از نیستی به خوبی مشهود است:
من دامن زهد وتوبه طی خواهم کرد با موی سپید قصد می خواهم کرد
پیمانه عمر من به هفتاد رسید این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد
این عدم اعتقاد او به دنیای دیگر و چسبیدن دو دستی به همین دنیا به عنوان اولین و آخرین پایگاه و این که بعد از آن نیستی محض است، چنان هراسی در دل او افکنده که از همه چیز دل می گسلد و از یأس فلسفی چابک و رندانه به سرداب خم های شراب نقب می زند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
نگاهى نو به افکار و اندیشه هاى خیام
/
نهصد سال پیش در اوج ترکتازى ترکان مسلمان و میدان دارى توأم با تعصب و خشونت بى حد محدثان و فقیهان، در یکى از مراکز عالِم پرور سر زمین ما بذر مکتب وفلسفه اى افشانده شد که با تمام گستردگى و کثرت پیروانش، هیچگاه به نام یک مکتب فلسفی خاص خوانده نشد و در قالب هیچ یک از سیستم های شناخته شدۀ فلسفى نیز ثبت نگردید. سخن از مکتب خیام است و فلسفه اى که او از پایه گذاران آن بود.
از آغاز نفوذ اسلام در سرزمین ما، مردم این سرزمین مبارزات دامنه دار خود را در ابعاد گوناگون و در زمینه هاى مختلف بر ضد اعراب و آئین تحمیلی آنان آغاز کردند. از جمله اینکه، از دل اسلام صدها فرقه و مکتب و مذهب بیرون کشیدند که تعدادى از آنها هنوز هم با سخت جانى ادامۀ حیات می دهند. فرق و مکاتب و مذاهبی نظیر؛ خوارج، قدریه، معتزله، زیدیه، کیسانیه جبریه، اشعریه، مرجئه، ضراریه، کرامیه، باقریه، باطنیه، جعفریه، موسویه، شیطانیه، حازمیه، نظامیه، وهابیه، علویه، شعوبیه، اسماعیلیه، صوفیه، شیعى، سنى و...غیره ازآن جمله اند.
در میان این فرق و مکاتب، دو مکتب عمده اهل تقیه، یعنى اسماعیلیه(باطنیه) و تصوف از مکاتبى بودند که در باطن مخالف اسلام بودند، اما در ظاهر با پذیرش احکام دینی آنان، خود را از زمرۀ مسلمانان قلمداد مى کردند تا با این تمهید بتوانند فضائى براى تنفس به دست آورند.
دو مکتب دیگر، زندقه(مانوی و مزدکی) و خیامى، گاهی به صورت علنی و زمانی به گونۀ پنهانی افکار و اندیشه هاى خود را عنوان مى کردند.
از عجایب روزگار، اینکه، این چهار مکتب یاد شده داراى ویژگى هاى مشترکى نیز بودند. در مکتب تقیه، اسماعیلیه و تصوف، اولى به خشونت و مبارزه مسلحانه متوسل شد و در میدانهاى نبرد به زور آزمائى پرداخت و سرانجام در برابر سیل خروشان و وحشیانه مغول تاب نیاورد و از صحنه بیرون رفت. در حالیکه دومى چون به ظاهر گوشه عزلت گرفته، به خانقاه پناه برده و قناعت و زهد و بى نیازى و ...پیشه خود کرده بود، همچنان زنده و ماندگار ماند.دو مکتب دیگر نیز، چنین بودند، اولى زندقه، به خشونت و جنگ و جدال افتاد و از میان رفت، اما پیروان مکتب خیام، رو به میخانه آوردند و در سایۀ پیر مغان، به جام شراب و مجلس ساز و آواز و دست افشانی و پا کوبى پناه بردند و پایدار ماندند و بدین گونه زندقه مثل اسماعیلیه ضعیف شد اما مکتب و اندیشۀ خیامى همچون تصوف تا امروز زنده و برقرار مانده است. ـ مکتب نخستین یعنی اسماعیلیه، در ابتدا با توسل به فاطمیون مصر(که خود آنها نیز پرداختۀ ایرانیان بودند)، به بهانه پیروى از مکتب هفت امامى(محمد پسر اسماعیل، پسر جعفر صادق)، به تبلیغ خلفای فاطمی پرداختند. اما به محض اینکه قدرت یافتند، راه خود را از آنان جدا ساخته و«خود کردند، آنچه کردند».
پیروان این مکتب، اگر چه به ظاهر احکام اسلام را رعایت مى کردند، ولى در باطن و در جمع احباب و اصحاب مومن خویش به هیچ یک از اصول اسلام پاى بند نبودند. تا اینکه،«على ذکره السلام»سومین پیشواى روشن ضمیر و حقیقت بین این مکتب با شجاعت و شهامت بى نظیرى خود را امام زمان نامید و پرده ها را کنار زد و گفت :- «به اقتضاى عقل شریف مکلفم، اذعان کنم که عالم قدیم است و زمان نامتناهى، بهشت و دوزخ یک امر خیالى و موهوم است... امروز، من تکالیف شرعیه را در خصوص حقوق الله به طور کلى از گردن شما ساقط کردم. پس از این آزاد هستید و از اوامر و نواهى در خصوص حقوق الله بالمره فارغ بالید. علم تحصیل کنید و نیکوکار شوید و از نعمات دنیویه در حیات پنج روزه خود بهره یابید... به خیالات فاسد و عقاید ابلهانه خود را مقید مکنید.. جماعت طایفه اناث را در حبس و حجاب نگاه داشتن را ظلم توصیف کرد و زیاده از یک زن گرفتن را غدغن نمود». او بدین وسیله ماهیت واقعى مذهب اسماعیلیه را آشکار کرد.مکتب زندقه، چه خرم دینان و چه سپید جامگان، و چه سایر فرقه ها، تکلیفشان از اول معلوم بود. اینان پیروان ادیان آریانای باستان، به خصوص مکتب مانی و مزدک بودند و هدفشان بیرون راندن اعراب و آئین اسلام از این سرزمین بود. از اینرو، گاهی بدون ترس و واهمه و زمانی به دستاویز تقیه، کیش و آئین خود را آشکار مى کردند، و نیز با تکیه بر افتخارات گذشته میهن خود در میدانهاى نبرد به رویاروئى با غارتگران عرب مى رفتند..
پیروان مکتب تصوف، با آویختن به فلسفه وحدت وجود، عملاً و علناً از اصول دین اسلام«توحید» بیرون رفتند، و از جرگۀ مسلمانان خارج شده و از دید آنان لامذهب به شمار آمدند. زیرا، هنگامی که مکتبى منکر یگانگى خدا و منکر صفات وی مى شود، چنین مکتبى در ردیف مکاتبی محسوب می شوند که از دین اسلام خارج اند. راه تصوف، به عقیده همه آنهائیکه درک و بینش فلسفى دارند، از ادیان توحیدى جداست. همۀ آن حکایتهایی که متصوفه برای تبرئۀ خود عنوان مىکنند، و شاخه ها و شعبه های گوناگونی همچون تصوف اسلامى، تصوف شیعه و تصوف سنى و غیره که به وجود آورده اند، همه بهانه هائى براى سرپوش نهادن بر ماهیت اصلی این مکتب و فلسفه است. پایه گذاران تصوف به جهت حفظ و بقای مکتب خود تا آنجا در خدعه کردن و تقیه نمودن پیش رفتند که بعضى فرقه های، سلسله خود را به پیغمبر اسلام و بعضی دیگر به عمر و ابوبکر و على و غیره منتسب کردند. فرقه هایی نیز براى فریب شیعیان، به جعلیانی دست زدند که با هیچ معیاری قابل پذیرش نمی باشد. آنها بی توجه به واقعیت های مسلم، امام محمد باقر و امام جعفر صادق و اما رضا را از اقطاب دراویش به شمار آورده اند، و به جعلیاتی از قبیل داستان اویس قرنى و خرقه گرفتنش از على، یا بایزید بسطامى و تلمذ او در محضر جعفر صادق و معروف کرخى و مسلمان شدنش به دست علی ابن موسی (رضا) و غیره دست زده اند، تا فرقه های خود را ازگزند متشرعین نجات دهند.
حال اگر کسى از آنان بپرسد : درویش! مگر نه اینکه بنیاد تصوف، بر زهد و فقر و قناعت و ریاضت و امثال آن نهاده شده است؟پس امام جعفر صادق با آن زندگى پر تجمل، آن لباس ابریشمین و پالتو پوست گرانقیمت خز پوشیدن، و آن هدایاى بى حد و حساب و کنیزکان زیبارو که مکررا ًاز خلفاى عباسى همچون سفاح و منصور دوانقى دریافت می کرد کجا؟! و قطب و مرشد و پیر تصوف بودنش کجا؟!
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
عمر خیام و باعیاتش
ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری مشهور به عمر خیام، در نیشابور متولد شد. بر اساس شواهد، گمان می رود که عمر خیام در سال 439 هجری قمری مطابق با 426 هجری شمسی و منطبق با سال 1048 میلادی متولد شده است و احتمالاً در سال 517 هجری قمری مطابق با502 هجری شمسی و 1124 میلادی وفات کرده است.
او بدون شک بزرگترین ریاضیدان عصر خود بوده و بر نجوم و ستاره شناسی، فلسفه، فیزیک و پزشکی مسلط بوده است. دانشمندی که علاوه برعلوم فوق در موسیقی و علوم اسلامی نیز صاحب بصیرت بود.
متأسفانه بعد از تهاجمات پی در پی اقوام ترک و یورشهای ظالمانه لشکریان چنگیزخان مغول که به ترتیب در قرون شش و هشت هجری صورت گرفت تعداد بیشماری از آثار تاریخ، ادبی و علمی ایران برای همیشه از دست رفتند.
در حقیقت فقدان اطلاعات مربوط به زندگی و آثار عمر خیام به علت وقوع چنین ویرانی و غارت عظیمی است که صورت گرفته است.
با این حال اطلاعات مختصری که درباره شخصت چند بعدی او بدست آمده است نشان می دهد که او انسانی متفاوت، محتاط و خردمند بوده و سرشتی عزلت جویانه داشته است.
خیام در زمان حیات خود به خاطر تبحرش مورد احترام و ستایش قرار داشته و از او با القاب محترمانه ای چون ارباب و خداوند فیلسوفان و تالی ابن سینا یاد می شده است.
یکی از قابل توجه ترین موفقیت های علمی عمر خیام تدوین تقویم سال شمسی بود. او کارش را به کمک گروهی از ستاره شناسان مشهور عصر خود در سال 452 هجری قمری آغاز کرد. این تقویم پنج قرن قبل از تقویم گریگوری که در سال 1582 میلادی تنظیم شده تدوین گردیده است. در این تقویم به طور مشخص اولین روز سال جدید ایرانی یا نوروز را آغاز فصل بهار قرار داده است، روزی که با روز بیستم یا بیست و یکم مارس برابر است. تقویمی که عمرخیام تدوین کرده حتی امروز نیز یکی از دقیق ترین روزشمارهای جهانی است، تقویمی که پس از جلال الدین ملکشاه سلجوقی حاکم آن روز ایران که دستور تدوین این اثر علمی را داده بودبه تقویم جلالی مشهور گردید.
علاوه بر این موفقیت علمی حدود بیست کتاب و رساله را به او نسبت داده اند. بی گمان هنوز نیاز به پژوهش و بررسی است تا شاید روزی گسترده کامل دانش و نبوغ این حکیم فرزانه آشکار گردد، زیرا تنها در آن صورت است که ما قادر خواهیم بود وسیع علم و دانش این شخصیت خیره کننده را ارزیابی کنیم.
جدا از آثار علمی منحصر به فردش، عمر خیام اوقات خود را با نوشتن رباعیاتش که عمدتاً با سؤالاتی فلسفی اختصاص داشته صرف کرده است. سؤالات اساسی که در اشعارش مطرح کرده است پس از نه قرن از وفاتش و علیرغم پیشرفت های علمی انسان هنوز بی پاسخ مانده اند.
عمر خیام در رباعیاتش نادانی و ناامیدی انسان را در مواجهه با جهان وسیع و پر رمز و راز باز می نماید. یکی از دغدغه دائمی او ناتوانی ما در توضیح و تفسیر چگونگی آغاز و انجام این جهان است. راستی چرا باید انسان در دنیایی متولد شود که سرانجامش مرگ است؟ سؤال مهمی که انسان های بی شماری در طول اعصار و در سراسر جهان آن را از خود پرسیده اند اما هرگز پاسخ آن را در نیافته اند.
به دلیل فقدان پاسخ به چنین سؤالات اساسی است که عمر خیام راه چاره را در ترویج عشق برای زندگی و لذت بردن از شادی های زودگذری که انسان در موقعیت گوناگون به دست می آورد و جستجو می کند می داند. ترانه های عمر خیام اغلب از می به عنوان سمبلی برای شادمانی و فارغ شدن از خود استفاده می کند.
احساس غیر قابل اجتناب عدم امنیت ناشی از جنگ ها، تغییرات مداوم کشور و زیان های ناشی از بیماری های فراوان، عمر خیام و دیگر شاعران ایرانی را واداشته است تا بر اهیمت زندگی در زمان حال تأکید ورزند.
اما راجع به تقدیر، عنصری سرگردان در اندیشه خیام که بدون تفسیر می ماند؛ عاملی که تا اندازه ای به دست خود انسان ساخته می شود و تا حدی به ماهیت هر فرد و بسیاری از پدیده های زندگی مربوط می گردد و یکی از جنبه های آفرینش هستی است فکر شاعر ما را رنجور می کند.
بنابراین بیچارگی انسان و فقدان درک جهان اطراف او منبع الهام برای نویسنده این رباعیات زیبا شده است، رباعیاتی که همچنان در ادبیات ایرانی مطرح است.
اندیشه خیام به شاهکار شعری او در حیاتی بخشیده که تا کنون ارتباطش را حفظ کرده است. گرچه عمر خیام در طول زندگی اش به خاطر اشعارش که آن را پنهان داشته بود به شاعری شهرت نداشت اما تقریباً یک قرن بعد از مرگش چند رباعی به او نسبت داده شد. در قرن بعد سی و شش رباعی را جزو آثار او قلمداد کردند که سی و چهارتا آن ها به پرسش های فلسفی اختصاص داشت. در سال های بعد تعداد این رباعیات تا حدود یک هزار و دویست رباعی افزایش یافت. از آنجا که عمر خیام مخصوصاً محقق و دانشمندی بود که به حوزه های متنوع علاقه مند بود بنابراین غیر ممکن است که واقعاً بیش از یک دهم رباعیاتی را که به او نسبت داده می شود سروده باشد. لذا باید در این مورد شدیداً محتاط بود، زیرا تعداد کثیری از این یک هزار و دویست رباعی از شأن فکری یا استانداردهای شعری که یک فرد خردمند و دانا انتظار می رود خیلی به دور است.
در رباعیاتی که به احتمال زیاد او سروده است، عمر خیام لاف از شکستگی های شراب و خوشی های زندگی می زند. او همچنین نظریات فلسفی ای را که برای مفتیان دین غیر قابل قبول است بیان می کند و بدین ترتیب خود را در معرض خطر خشم کسانی که نگرش محدود به قوانین تحمیلی ناشی از تفسیرشان از اسلام ایجاب کرده بودند قرار می دهد. به راستی می توان تصور کرد که عمر خیام رباعیاتش را در هنگامه های تنهایی و تفکر می سروده است و سپس آنها را برای اشخاصی که او را به خوبی می شناخته اند و در شک و اندیشه او سهیم بوده اند می خوانده است. این ترانه ها احتمالاً بر روی تکه کاغذی یا در گوشه کتابی توسط او یا دوستانش نوشته می شده است. بنابراین به احتمال زیاد تعدادی از رباعیاتش بعداً پیدا شده و در مجموعه ای از اشعارش تدوین گشته است. از طریق رباعیات این مجموعه به آسانی می توان مشکلات و انتقادات اجتماعی که در قرن ششم حاکم بوده است را به اجمال دید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
عمر خیام نیشابوری
حکیم عمر خیام نیشابوری، متولد 29 اردیبهشت 427 هجری شمسی (18 می 1048 میلادی) در نیشابور، متوفی 13 آذر ماه 510 هجری شمسی (4 دسامبر 1131 میلادی). خیام را به عنوان یک شاعر، ستاره شناس، و ریاضی دان مشهور می شناسند؛ ولی شهرت بیشتر او برای رباعـیاتش می باشد.
نام خیام (خیمه دوز) ممکن است که از شغل و حرفه پدرش مشتق شده باشد. خیام تحصیلات خود را در عـلوم و فلسفه در نیشابور و بلخ به خوبی گذرانید و به سمرقند رفت؛ جایی که رساله مهم خودش را در رابطه با جبر کامل کرد. نام او چنان پرآوازه شد که سلطان سلجوقی، ملکشاه، از او درخواست کرد که جای ستاره شناس او را گرفته و نظارت ضروری را در رابطه با بازسازی سالنامه بیان کند. او همچنین ماموریت یافت که رصد خانه ای در شهر اصفهان بنا کند و با دیگر ستاره شناسان همکاری نماید.
امروزه صدها رباعی را به او نـسبت می دهند؛ که بسیاری از آن ها جعـلی و ساختگی است؛ اما هفتاد و دو رباعی از رباعـیات به طور قطع درست و معتبر هستند، که در کتاب شعر شراب نیشابور به قلم خود خیام است.
آرامگاه این شاعر بزرگ و ریاضی دان مشهور ایرانی، در باغـی در نـیشابور بنا شده است. این آرامگاه در سال 1341 هجری شمسی برابر با 1962 میلادی ساخته شد.
خیام
زندگینامه
امام غیاث الدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری یکی از حکما و ریاضی دانان و شاعران بزرگ ایران در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است. سال ولادت او دقیقاً مشخص نیست. او در شهر نیشابور به دنیا آمد. به این علت به او خیام می گفتند چون پدرش به شغل خیمه دوزی مشغول بوده است. او از بزرگترین دانشمندان عصر خود به حساب می آمد و دارای هوشی فوق العاده بوده و حافظه ای نیرومند و قوی داشت. در دوران جوانی خود به فراگیری علم و دانش پرداخته به طوری که در فلسفه، نجوم و ریاضی به مقامات بلندی رسید و در علم طب نیز مهارت داشته به طوری که گفته شده او سلطان سنجر را که در زمان کودکی به مرض آبله گرفتار شده بود معالجه کرد. او به دو زبان فارسی و عربی نیز شعر می سرود و در علوم مختلف کتابهای با ارزشی نوشته است. خیام در زمان خود دارای مقام و شهرت بوده است و معاصران او همه وی را به لقبهای بزرگی مانند امام، فیلسوف و حجة الحق ستوده اند. او در زمان دولت سلجوقیان زندگی می کرد که قلمرو حکومت آنان از خراسان گرفته تا کرمان، ری، آذربایجان و کشورهای روم، عراق و یمن و فارس را شامل می شد. خیام معاصر با حکومت آلپ ارسلان و ملکشاه سلجوقی بود. در زمان حیات خیام حوادث مهمی به وقوع پیوست از جمله جنگهای صلیبی، سقوط دولت آل بویه، قیام دولت آل سلجوقی و... . خیام بیشتر عمر خود را در شهر نیشابور گذراند اما در طی دوران حیاط خود دو بار به قصد سفر از نیشابور خارج شد که یکی از این سفرها برای انجام دادن مراسم حج بود و سفر دوم به شهر ری و بخارا بوده است. خیام در علم نجوم مهارتی تمام داشت به طوری که گروهی از منجمین که با او معاصر بودند در بنای ساختن رصد خانه سلطان ملکشاه سلجوقی همکاری کردند و همچنین به درخواست سلطان ملکشاه سلجوقی تصمیم به اصلاح تقویم گرفت که به تقویم جلالی معروف است. خیام در دوران زندگی خود از جهت علمی و فلسفی به معروفیت رسید و مورد احترام علما و فیلسوفان زمان خود بود.
سرانجام شاعر بزرگ در سال 517 ﻫ . ق در شهر نیشابور دارفانی را وداع گفت. او قبل از مرگ خود محل آرامگاه خود را پبش بینی کرده بود که نظامی عروضی در ملاقاتی که با وی داشته این پیش بینی را اینطور بیان کرده که گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل افشان می کند که نظامی عروضی بعد از چهار سال که از وفات خیام می گذشت به شهر نیشابور رفته و به زیارت مرقد این شاعر بزرگ رفته و با کمال تعجب دید که قبر او درست در همان جایی است که او گفته بود.
ویژگی سخن
خیام در زمینه ادبیات و شعر، بیشترین معروفیت را در رباعیات به دست آورده چون رباعیات او بسیار ساده و بی آلایش و دور از تکلف و تصنع نوع زبان شعری است در عین اینکه شامل فصاحت و بلاغت است دارای معانی عالی و استوار است. خیام در این رباعیها افکار فلسفی خود را به زیباترین شکل بیان می کند و این رباعیها را غالباً در دنبال تفکرات فلسفی خود سروده و به همین علت است که خیام در زمان خود شهرتی در شاعری نداشته و بیشتر به عنوان حکیم و فیلسوف معروف بوده اما بعدها که رباعیهای لطیف و فیلسوفانه او مشهود شد نام او در شمار شاعرانی قرار گرفت که شهرت جهانی پیدا کردند. خصوصیات دیگری که در اشعار خیام نمودار است این است که سخنش در کمال متانت و سنگینی است. اهل شوخی و مزاح نیست، با کسی کار ندارد چون او حکیمی است متفکر، دنبال سخنوری نیست و هنگامی که در اشعارش دقت می کنیم متوجه می شویم که افکار شعری او بر دو یا سه موضوع بیشتر نیست: یادآوری مرگ، تأسف بر ناپایدار بودن زندگی و بی اعتباری روزگار. از میان شعرای بزرگ ایران کمتر کسی به اندازه خیام است که شهرت جهانی داشته باشد چون اشعار او به زبانهای مختلف ترجمه شده است.
معرفی آثار
آنچه که از آثار خیام وجود دارد یا تاریخ نویسان وجود آنها را ذکر کرده اند رساله ها و مقالاتی است که او در علوم مختلف نوشته است که عبارتند از:
1- رساله ای در جبر و مقابله
2- رساله ای در شرح اصول اقلیدس
3- زیج ملکشاهی یا زیج جلالی
4- رساله ای در طبیعیات
5- رساله در وجود
6- رساله فلسفی که در آن از حکمت الهی در آفرینش عالم و تکالیف مردم و عبادات بحث می کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
عمر خیام و باعیاتش
ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری مشهور به عمر خیام، در نیشابور متولد شد. بر اساس شواهد، گمان می رود که عمر خیام در سال 439 هجری قمری مطابق با 426 هجری شمسی و منطبق با سال 1048 میلادی متولد شده است و احتمالاً در سال 517 هجری قمری مطابق با502 هجری شمسی و 1124 میلادی وفات کرده است.
او بدون شک بزرگترین ریاضیدان عصر خود بوده و بر نجوم و ستاره شناسی، فلسفه، فیزیک و پزشکی مسلط بوده است. دانشمندی که علاوه برعلوم فوق در موسیقی و علوم اسلامی نیز صاحب بصیرت بود.
متأسفانه بعد از تهاجمات پی در پی اقوام ترک و یورشهای ظالمانه لشکریان چنگیزخان مغول که به ترتیب در قرون شش و هشت هجری صورت گرفت تعداد بیشماری از آثار تاریخ، ادبی و علمی ایران برای همیشه از دست رفتند.
در حقیقت فقدان اطلاعات مربوط به زندگی و آثار عمر خیام به علت وقوع چنین ویرانی و غارت عظیمی است که صورت گرفته است.
با این حال اطلاعات مختصری که درباره شخصت چند بعدی او بدست آمده است نشان می دهد که او انسانی متفاوت، محتاط و خردمند بوده و سرشتی عزلت جویانه داشته است.
خیام در زمان حیات خود به خاطر تبحرش مورد احترام و ستایش قرار داشته و از او با القاب محترمانه ای چون ارباب و خداوند فیلسوفان و تالی ابن سینا یاد می شده است.
یکی از قابل توجه ترین موفقیت های علمی عمر خیام تدوین تقویم سال شمسی بود. او کارش را به کمک گروهی از ستاره شناسان مشهور عصر خود در سال 452 هجری قمری آغاز کرد. این تقویم پنج قرن قبل از تقویم گریگوری که در سال 1582 میلادی تنظیم شده تدوین گردیده است. در این تقویم به طور مشخص اولین روز سال جدید ایرانی یا نوروز را آغاز فصل بهار قرار داده است، روزی که با روز بیستم یا بیست و یکم مارس برابر است. تقویمی که عمرخیام تدوین کرده حتی امروز نیز یکی از دقیق ترین روزشمارهای جهانی است، تقویمی که پس از جلال الدین ملکشاه سلجوقی حاکم آن روز ایران که دستور تدوین این اثر علمی را داده بودبه تقویم جلالی مشهور گردید.
علاوه بر این موفقیت علمی حدود بیست کتاب و رساله را به او نسبت داده اند. بی گمان هنوز نیاز به پژوهش و بررسی است تا شاید روزی گسترده کامل دانش و نبوغ این حکیم فرزانه آشکار گردد، زیرا تنها در آن صورت است که ما قادر خواهیم بود وسیع علم و دانش این شخصیت خیره کننده را ارزیابی کنیم.
جدا از آثار علمی منحصر به فردش، عمر خیام اوقات خود را با نوشتن رباعیاتش که عمدتاً با سؤالاتی فلسفی اختصاص داشته صرف کرده است. سؤالات اساسی که در اشعارش مطرح کرده است پس از نه قرن از وفاتش و علیرغم پیشرفت های علمی انسان هنوز بی پاسخ مانده اند.
عمر خیام در رباعیاتش نادانی و ناامیدی انسان را در مواجهه با جهان وسیع و پر رمز و راز باز می نماید. یکی از دغدغه دائمی او ناتوانی ما در توضیح و تفسیر چگونگی آغاز و انجام این جهان است. راستی چرا باید انسان در دنیایی متولد شود که سرانجامش مرگ است؟ سؤال مهمی که انسان های بی شماری در طول اعصار و در سراسر جهان آن را از خود پرسیده اند اما هرگز پاسخ آن را در نیافته اند.
به دلیل فقدان پاسخ به چنین سؤالات اساسی است که عمر خیام راه چاره را در ترویج عشق برای زندگی و لذت بردن از شادی های زودگذری که انسان در موقعیت گوناگون به دست می آورد و جستجو می کند می داند. ترانه های عمر خیام اغلب از می به عنوان سمبلی برای شادمانی و فارغ شدن از خود استفاده می کند.
احساس غیر قابل اجتناب عدم امنیت ناشی از جنگ ها، تغییرات مداوم کشور و زیان های ناشی از بیماری های فراوان، عمر خیام و دیگر شاعران ایرانی را واداشته است تا بر اهیمت زندگی در زمان حال تأکید ورزند.
اما راجع به تقدیر، عنصری سرگردان در اندیشه خیام که بدون تفسیر می ماند؛ عاملی که تا اندازه ای به دست خود انسان ساخته می شود و تا حدی به ماهیت هر فرد و بسیاری از پدیده های زندگی مربوط می گردد و یکی از جنبه های آفرینش هستی است فکر شاعر ما را رنجور می کند.
بنابراین بیچارگی انسان و فقدان درک جهان اطراف او منبع الهام برای نویسنده این رباعیات زیبا شده است، رباعیاتی که همچنان در ادبیات ایرانی مطرح است.
اندیشه خیام به شاهکار شعری او در حیاتی بخشیده که تا کنون ارتباطش را حفظ کرده است. گرچه عمر خیام در طول زندگی اش به خاطر اشعارش که آن را پنهان داشته بود به شاعری شهرت نداشت اما تقریباً یک قرن بعد از مرگش چند رباعی به او نسبت داده شد. در قرن بعد سی و شش رباعی را جزو آثار او قلمداد کردند که سی و چهارتا آن ها به پرسش های فلسفی اختصاص داشت. در سال های بعد تعداد این رباعیات تا حدود یک هزار و دویست رباعی افزایش یافت. از آنجا که عمر خیام مخصوصاً محقق و دانشمندی بود که به حوزه های متنوع علاقه مند بود بنابراین غیر ممکن است که واقعاً بیش از یک دهم رباعیاتی را که به او نسبت داده می شود سروده باشد. لذا باید در این مورد شدیداً محتاط بود، زیرا تعداد کثیری از این یک هزار و دویست رباعی از شأن فکری یا استانداردهای شعری که یک فرد خردمند و دانا انتظار می رود خیلی به دور است.
در رباعیاتی که به احتمال زیاد او سروده است، عمر خیام لاف از شکستگی های شراب و خوشی های زندگی می زند. او همچنین نظریات فلسفی ای را که برای مفتیان دین غیر قابل قبول است بیان می کند و بدین ترتیب خود را در معرض خطر خشم کسانی که نگرش محدود به قوانین تحمیلی ناشی از تفسیرشان از اسلام ایجاب کرده بودند قرار می دهد. به راستی می توان تصور کرد که عمر خیام رباعیاتش را در هنگامه های تنهایی و تفکر می سروده است و سپس آنها را برای اشخاصی که او را به خوبی می شناخته اند و در شک و اندیشه او سهیم بوده اند می خوانده است. این ترانه ها احتمالاً بر روی تکه کاغذی یا در گوشه کتابی توسط او یا دوستانش نوشته می شده است. بنابراین به احتمال زیاد تعدادی از رباعیاتش بعداً پیدا شده و در مجموعه ای از اشعارش تدوین گشته است. از طریق رباعیات این مجموعه به آسانی می توان مشکلات و انتقادات اجتماعی که در قرن ششم حاکم بوده است را به اجمال دید.