دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد اما و هاوس (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 40

 

اما و هاوس زیبا، با هوش و ثروتمند با خانه ای راحت و سرشتی شادمان که به نظر می رسید برخی از بهترین برکات وجودی در او جمع شده اند و با سنی حدود 21 سال و کمترین خشم و آزردگی در جهان زندگی کرده بود.

کوچکترین در میان دو دختر پدر آسانگیرش و در نتیجه پس از ازدواج خواهرش خانم خانه به حساب می آمد.

مادرش مدتها پیش فوت کرده بو خیلی پیش از آنکه بتواند خاطره دقیقی در نوازش هایش را به یاد بیاورد. جای خالی ادر را یک خانم معلمه سرخانه عالی پرکرده بود که تقریباض خیلی زود تأثیر خود را بجا گذاشت.

خانم تایلور مدت شانزده سال را در میان خانواده های وودهاوس نه بعنوان معمله سرخانه بلکه بیشتر بعنوان یک دوست برای دو دختر و بیشتر برای اما سپری کرده بود. بین این دو بیشتر صمیمت دو خواهر وجود داشت. حتی پیش از آنکه نقش خانم تایلور بعنوان معلمه کمرنگ شود طبع آرامش مانع از این بود که مجازات یا قیدو بندی برای آنها ایجاد کند استفاده از قدرت را مدتها قبل کنار گذاشته بود. انها مدت مدیدی بود مانند دوستان یکدیگر بودند و در بین دوستان وابستگی متقابل وجود دارد. اما نیز هرآنچه خانم تایلور دوست داشت انجام می داد و به شدت به قضاوتهای او اهمیت می داد و البته کار خودش را هم می کرد. ثر واقعی در وضعیت اما این بود که او بیشتر روش خودش را داشت با سرشتی که بیشتر به خودش فکر می کرد. این مشکلی بود که لذت او را کم می کرد. اما این خطر در شرایطی فعلی قابل درک نبود وبه هیچ شکلی بعنوان مفهومی از بداقبالی برایش به حساب نمی آمد.

باری یکبار ناراحتی پیش آمد غم کوچکی البته نه به شکلی که از نظر ذهنی قابل قبول باشد. خانم تایلور ازدواج کرد. در درجه اول چیزی که مایه تأسف فکر از دست دادن خانم تایلور بود اولین بار در روز عروسی دوست عزیز تر از جانش بود که اما به افکار ملول ادامه زندگی بدون او مشغول بود. مراسم عروسی به پایان رسید میهمانان رفتند و اما و پدرش برای شام با هم تنها شدند بدون هیچ چشم اندازی برای اینکه نفر سومی به جمع شان برای شادی بخشیدن به آن غروب طولانی بپیوندد. طبق معمول آقای وودهاس پس از شام رفت که بخوابد و پس ا زآن که اما تنها شد توانست بنشیند و به آنچه که از دست داده است بیندیشد.

اتفاق پیش آمه نوید شادی برای دوستش داشت. آقای وتسون مردی با ویژگی شخصیتی متعارف، سرشتی آرام سن مناسب و خلق و خوی جالب بود. بعلاوه بخش رضایت بخش قضه درنظر گرفتن این بود که او خودش آرزو و ترغیب کننده چنین وصلتی بود. اما در عین حال برای اما کار غم انگیزی بود. اما خواستن خانم تایلور را در هر ساعتی از هر روز حس می کرد. مهربانی هایش را به یاد آورد. مهربانی و رأفتی که طی شانزده سال با آموزش ها، بازیها از سن پنج سالگی اما با او داشت. لطف و رأفتی که موجب شده بود همه قدرتش را جهت سرگرمی و آموزش اما در سلامت و پرستاری و مراقبت از او در هنگام بیماری های رنگارنگ دوران کودکی اش صرف کند. اما به شدت خودش را مدیون خانم تایلور می دانست. بخصوص که رابطه نزدیک آنها در هفت سال اخیر پس از ازواج ایزابلا که آن دو با هم بودند عزیزترین و شیرین ترین خاطره های او بود. خانم تایلور دوست و همراهی بود که مانند آنها بسیار نادرند. باهوش، با معلومات، مفید، آرام، با اطلاع از تمام مسائل خانوادگی آنها علاقمند به هر آنچه که به خانواده مربوط می شد و البته بطرز عجیبی علاقمند به اما. علاقمند به هرچه او علاقه داشت با هر نقشه ای که می چید تنها کسی که اما می توانست هر فکریکه به مغزش می رسید با او در میان بگذارد و چنان تأثیری در او داشت که هیچگاه نمی توانست از او انتقاد کند.

چگونه باید این تغییر را تحمل می کرد؟ این واقعیت بود که فاصله دوستش با آن فقط نیم مایل بود اما اما بخوبی می دانست که فاصله زیادی بین خانم وتسونی که با آنان نیم مایل فاصله داشت و خانم تایلوری که در خانه آنان بود وجود داشت. با تمام منافع اصیل و خانوادگی خطر بزرگ رنج بردن از تنهائی هشیارانه برایش بود با وجودی که عاشقانه پدرش را دوست داشت اما پدرش مصاحب خوبی برایش نبود چه در مواقع جدی و چه در مواقع دیگر.

مسأله ناهمخواهنی واقعی در سنین آنها بخصوص که آقای وودهاوس دیر ازدواج کرده بود با توجه به بنیه و عاداتش هم افزایش یافته بود. مردی که در تمام عمرش خدمتکارانی داشته و مجبور نبوده که هیچ فعالیت جسمی یا ذهنی داشته باشد به همین دلیل بیشتر از سنش پیر شده بود در تمام جاهایی که مورد علاقه قلب رئوف و طبع مهرآمیزش بود استعدادهایش هیچگاه نتوانسته بودند مفید تشخص داده شوند.

خواهرش اگرچه نسبتاً بخاطر ازدواجش کمی بین شان فاصله افتاده بود و در لندن زندگی می کرد با شانزده مایل فاصله از آنان ازدسترس روزانه به دور بود به همین خاطر شبهای طوالنی اکتبر و نوامبر را در هارتفیلد سر می کردند تا اینکه بتوانند قبل از کریسمس با ملاقات بعدی ایزابلا همسرش و فرزندان کوچولویش خانه را سرشار از همنشینی لذت بخش آنان حس کند.

های بری، دهکده بزرگ و پرجمعیتی که تقریباً مانند یک شهر بود و هارتفیلد به نسبت برخلاق چمنزار و بوته زار و نامش که واقعاً متعلق به آن بود در نظرش اصلاً معادل هم نبودند. خانواده وودهاوس به لحاظ اهمیت در آنجا درجه اول بودند. همه به آنان نگاه می کردند و اما معاشران متعددی آنجا داشت چون پدرش بطور وسیعی متمدن بود اما هیچکس در میان آنان نبود که بجای خانم تایلور بتوان حتی نصف روز تحمل کرد. تغییر غم انگیزی بود و اما کاری نمی توانست بکند جز اینکه آه بکشد و آرزوی چیزهای غیرممکن بکند تا زمانی که پدرش از خواب برمی خاست و لازم بود که اما دوباره خودش را خوشحال نشان بدهد. پدرش نیاز به حمایت روحی داشت. پدرش مردی عصبی بود که به راحتی افسرده می شد. شیفته تمام کسانی بود که به آنان عادت کرده بود.و از جدائی شان بیزار و بطورکلی از هرگونه تغییری نفرت داشت ازدواج چون ریشه در تغییر داشت همیشه غیرقابل قبول بود به همین خاطر هنوز نسبت به ازدواج دختر خودش نیز ناراحت بود و حتی نمی توانست راجع به آن بدون غم صحبت کند. اگرچه این وصلت کاملاً مهرآمیز بود و اکنون که مجبور به جدائی از خانم تایلور بود و به



خرید و دانلود تحقیق در مورد اما و هاوس (با فرمت word)


تحقیق در مورد اما و هاوس (2) (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 40

 

اما و هاوس زیبا، با هوش و ثروتمند با خانه ای راحت و سرشتی شادمان که به نظر می رسید برخی از بهترین برکات وجودی در او جمع شده اند و با سنی حدود 21 سال و کمترین خشم و آزردگی در جهان زندگی کرده بود.

کوچکترین در میان دو دختر پدر آسانگیرش و در نتیجه پس از ازدواج خواهرش خانم خانه به حساب می آمد.

مادرش مدتها پیش فوت کرده بو خیلی پیش از آنکه بتواند خاطره دقیقی در نوازش هایش را به یاد بیاورد. جای خالی ادر را یک خانم معلمه سرخانه عالی پرکرده بود که تقریباض خیلی زود تأثیر خود را بجا گذاشت.

خانم تایلور مدت شانزده سال را در میان خانواده های وودهاوس نه بعنوان معمله سرخانه بلکه بیشتر بعنوان یک دوست برای دو دختر و بیشتر برای اما سپری کرده بود. بین این دو بیشتر صمیمت دو خواهر وجود داشت. حتی پیش از آنکه نقش خانم تایلور بعنوان معلمه کمرنگ شود طبع آرامش مانع از این بود که مجازات یا قیدو بندی برای آنها ایجاد کند استفاده از قدرت را مدتها قبل کنار گذاشته بود. انها مدت مدیدی بود مانند دوستان یکدیگر بودند و در بین دوستان وابستگی متقابل وجود دارد. اما نیز هرآنچه خانم تایلور دوست داشت انجام می داد و به شدت به قضاوتهای او اهمیت می داد و البته کار خودش را هم می کرد. ثر واقعی در وضعیت اما این بود که او بیشتر روش خودش را داشت با سرشتی که بیشتر به خودش فکر می کرد. این مشکلی بود که لذت او را کم می کرد. اما این خطر در شرایطی فعلی قابل درک نبود وبه هیچ شکلی بعنوان مفهومی از بداقبالی برایش به حساب نمی آمد.

باری یکبار ناراحتی پیش آمد غم کوچکی البته نه به شکلی که از نظر ذهنی قابل قبول باشد. خانم تایلور ازدواج کرد. در درجه اول چیزی که مایه تأسف فکر از دست دادن خانم تایلور بود اولین بار در روز عروسی دوست عزیز تر از جانش بود که اما به افکار ملول ادامه زندگی بدون او مشغول بود. مراسم عروسی به پایان رسید میهمانان رفتند و اما و پدرش برای شام با هم تنها شدند بدون هیچ چشم اندازی برای اینکه نفر سومی به جمع شان برای شادی بخشیدن به آن غروب طولانی بپیوندد. طبق معمول آقای وودهاس پس از شام رفت که بخوابد و پس ا زآن که اما تنها شد توانست بنشیند و به آنچه که از دست داده است بیندیشد.

اتفاق پیش آمه نوید شادی برای دوستش داشت. آقای وتسون مردی با ویژگی شخصیتی متعارف، سرشتی آرام سن مناسب و خلق و خوی جالب بود. بعلاوه بخش رضایت بخش قضه درنظر گرفتن این بود که او خودش آرزو و ترغیب کننده چنین وصلتی بود. اما در عین حال برای اما کار غم انگیزی بود. اما خواستن خانم تایلور را در هر ساعتی از هر روز حس می کرد. مهربانی هایش را به یاد آورد. مهربانی و رأفتی که طی شانزده سال با آموزش ها، بازیها از سن پنج سالگی اما با او داشت. لطف و رأفتی که موجب شده بود همه قدرتش را جهت سرگرمی و آموزش اما در سلامت و پرستاری و مراقبت از او در هنگام بیماری های رنگارنگ دوران کودکی اش صرف کند. اما به شدت خودش را مدیون خانم تایلور می دانست. بخصوص که رابطه نزدیک آنها در هفت سال اخیر پس از ازواج ایزابلا که آن دو با هم بودند عزیزترین و شیرین ترین خاطره های او بود. خانم تایلور دوست و همراهی بود که مانند آنها بسیار نادرند. باهوش، با معلومات، مفید، آرام، با اطلاع از تمام مسائل خانوادگی آنها علاقمند به هر آنچه که به خانواده مربوط می شد و البته بطرز عجیبی علاقمند به اما. علاقمند به هرچه او علاقه داشت با هر نقشه ای که می چید تنها کسی که اما می توانست هر فکریکه به مغزش می رسید با او در میان بگذارد و چنان تأثیری در او داشت که هیچگاه نمی توانست از او انتقاد کند.

چگونه باید این تغییر را تحمل می کرد؟ این واقعیت بود که فاصله دوستش با آن فقط نیم مایل بود اما اما بخوبی می دانست که فاصله زیادی بین خانم وتسونی که با آنان نیم مایل فاصله داشت و خانم تایلوری که در خانه آنان بود وجود داشت. با تمام منافع اصیل و خانوادگی خطر بزرگ رنج بردن از تنهائی هشیارانه برایش بود با وجودی که عاشقانه پدرش را دوست داشت اما پدرش مصاحب خوبی برایش نبود چه در مواقع جدی و چه در مواقع دیگر.

مسأله ناهمخواهنی واقعی در سنین آنها بخصوص که آقای وودهاوس دیر ازدواج کرده بود با توجه به بنیه و عاداتش هم افزایش یافته بود. مردی که در تمام عمرش خدمتکارانی داشته و مجبور نبوده که هیچ فعالیت جسمی یا ذهنی داشته باشد به همین دلیل بیشتر از سنش پیر شده بود در تمام جاهایی که مورد علاقه قلب رئوف و طبع مهرآمیزش بود استعدادهایش هیچگاه نتوانسته بودند مفید تشخص داده شوند.

خواهرش اگرچه نسبتاً بخاطر ازدواجش کمی بین شان فاصله افتاده بود و در لندن زندگی می کرد با شانزده مایل فاصله از آنان ازدسترس روزانه به دور بود به همین خاطر شبهای طوالنی اکتبر و نوامبر را در هارتفیلد سر می کردند تا اینکه بتوانند قبل از کریسمس با ملاقات بعدی ایزابلا همسرش و فرزندان کوچولویش خانه را سرشار از همنشینی لذت بخش آنان حس کند.

های بری، دهکده بزرگ و پرجمعیتی که تقریباً مانند یک شهر بود و هارتفیلد به نسبت برخلاق چمنزار و بوته زار و نامش که واقعاً متعلق به آن بود در نظرش اصلاً معادل هم نبودند. خانواده وودهاوس به لحاظ اهمیت در آنجا درجه اول بودند. همه به آنان نگاه می کردند و اما معاشران متعددی آنجا داشت چون پدرش بطور وسیعی متمدن بود اما هیچکس در میان آنان نبود که بجای خانم تایلور بتوان حتی نصف روز تحمل کرد. تغییر غم انگیزی بود و اما کاری نمی توانست بکند جز اینکه آه بکشد و آرزوی چیزهای غیرممکن بکند تا زمانی که پدرش از خواب برمی خاست و لازم بود که اما دوباره خودش را خوشحال نشان بدهد. پدرش نیاز به حمایت روحی داشت. پدرش مردی عصبی بود که به راحتی افسرده می شد. شیفته تمام کسانی بود که به آنان عادت کرده بود.و از جدائی شان بیزار و بطورکلی از هرگونه تغییری نفرت داشت ازدواج چون ریشه در تغییر داشت همیشه غیرقابل قبول بود به همین خاطر هنوز نسبت به ازدواج دختر خودش نیز ناراحت بود و حتی نمی توانست راجع به آن بدون غم صحبت کند. اگرچه این وصلت کاملاً مهرآمیز بود و اکنون که مجبور به جدائی از خانم تایلور بود و به



خرید و دانلود تحقیق در مورد اما و هاوس (2) (با فرمت word)


خانه ی خشتی 3 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

 

قلعه سب سوران:

 موقعیت جغرافیایى: شهرستان سراوان - بخش سیب و سوران - روستاى سیب قدمت: دوران اسلامى - قاجار 

 ویژگیهاى معمارى: این بنا با استفاده از خشت خام ساخته شده و داراى حصارى از خشت خام به ارتفاع حدود 6 متر است که دور تا دور بناهاى قلعه را محصور نموده است. ارتفاع بلندترین نقطه حدود 22 متر است و در سه گوشه دیوار قلعه 3 برج براى امر دیده‏ بانى تعبیه شده است. از درب ضلع جنوبى تا انتهاى سمت جنوب شرقى داراى پلکانى از خشت خام است که پس از طى 10 پله خشتى به یک درب چوبى دو لنگه با کنده ‏کاریهاى برجسته در کادرهاى مربع شکل بصورت قرینه روبرو مى ‏شویم. ورودى قلعه بوسیله راهى باریک تونل مانند که تاریک نیز مى ‏باشد با یک شیب ملایم به سمت بالا و حیاط قلعه راه دارد. در وسط حیاط قلعه چاه آبى وجود دارد که دور تا دور آن سنگ کارى شده و در ضلع شرقى حیاط دو اتاق به اندازه ‏هاى مختلف و در ضلع جنوبى یک اطاق و در ضلع شمالى نیز یک اطاق با راهرو باریک به سمت مشرق ساخته شده است. محل سکونت صاحب قلعه در ضلع غربى بوده که داراى محوطه ‏اى نسبتاً بزرگ مى‏باشد. در قسمت مشرق قلعه فضایى به طول 11 متر و عرض 4 متر با پوشش مسطح ساخته شده که شاید براى زندان از آن استفاده مى ‏کرده ‏اند. در ضلع غربى حیاط آثارى از یک تنور براى پخت نان مورد نیاز ساکنین قلعه مشاهده مى‏شود. در اطاق جنوب شرقى براى صعود به محل دیده‏ بانى یک راه پله خشتى ساخته شده است. این اثر در سال 1370 تحت پوشش سازمان میراث فرهنگى قرار گرفته است

قلعه دِزکْ:

 موقعیت جغرافیایى: شهرستان سراوان - بخش مرکزى - دهستان حومه - روستاى داورپناه

 مشخصات: این قلعه که داراى معمارى بومى است از خشت و گل ساخته شده و در گذشته محل اقامت و حکمرانى على ‏محمدخان پدر دوست محمدخان بارکزایى بوده است و در سال 1307 ه.ش با لشکرکشى قواى رضاخان توسط قشون دولتى به تصرف درآمده است و در این محل با درگیرى بین قواى نظامى و نیروهاى تحت امر دوست محمدخان، سرهنگ باقرآقاخان داورپناه بوسیله یکى از اسرا کشته مى ‏شود و از آن موقع این محل بنام داورپناه نامیده مى ‏شود

قلعه کوهَکْ:

 موقعیت جغرافیایى:بخش بم‏پشت - دهستان کوهک و اسفندک - روستاى کوهک

 قدمت: دوران اسلامى - قاجار

 مشخصات : در کتاب باستان شناسى و تاریخ بلوچستان به نقل از امان‏ الله جهانبانى آمده است: » این قلعه در روى سنگ مرتفعى واقع است و از استحکام کافى برخوردار است که در سال 1290 ه.ش توسط وکیل ‏الملک دوم (مرتضى قلى ‏خان) حکمران کرمان و بلوچستان تصرف شده است در این قلعه شخصى مدفون است که به باور مردم، این شخص صاحب کرامت است. در کنار این مقبره چاه آبى است که هفتاد ذرع عمق دارد و به گفته اهالى هر زمان که قلعه محاصره شود اهالى قلعه از آبى که با کرامت صاحب قبر از چاه مى ‏جوشیده و به اندازه پانزده ذرع مى ‏ایستد استفاده مى ‏کنند.

 پس از وکیل ‏الملک بار دیگر ابراهیم خان بمى این قلعه را به تحت سلطه حکمران کرمان و بلوچستان در مى ‏آورد چون مدتى توسط انگلیسى ‏ها در جریان حکمیت گلداسمیت از ایران جدا شده بود



خرید و دانلود  خانه ی خشتی 3 ص


جامعه و مدرسه 11ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

از خانه تا جامعه تنها یک گام: مدرسه!

مدرسه آغاز جداشدن کودک از خانواده است! در گذشته نه چندان دور این کودک بود که در روز اول مدرسه می گریست و اینکه این مادر است که با آگاهی از نقش مدرسه و آغاز انفکاک از فرزندی که پیش از این جزئی از وجودش بود ، با چشمی اشکبار فرزند را راهی می کند تا برای حضور در اجتماع آماده شود.

 

مدرسه اولین گام کودک در ورود به اجتماع، زندگی جمعی و آشنا شدن با دنیای پیچیده بیرون از خانه است. رشد شخصیتی و فکری کودک که در خانه شکل گرفته، در مدرسه تکمیل شده قوام می یابد. مدرسه آغاز جداشدن کودک از خانواده است! در گذشته نه چندان دور این کودک بود که در روز اول مدرسه می گریست و اینکه این مادر است که با آگاهی از نقش مدرسه و آغاز انفکاک از فرزندی که پیش از این جزئی از وجودش بود ، با چشمی اشکبار فرزند را راهی می کند تا برای حضور در اجتماع آماده شود. به راستی نقش مدرسه در تربیت کودک بسیار حیاتی و اساسی است به همین دلیل است که باید والدین و معلمان در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر باشند و در پرورش کودک یکدیگر را یاری رسانند. و آیا این مهم در مدارس ما قابل اجراست؟ کلاس های پرجمعیت، حجم بسیار زیاد دروس، معلمی که خود دغدغه های بسیارش را ، حتی هنگام درس گفتن در پس ذهن دارد آیا مجال این می یابد که با تک تک والدین دانش آموزان انبوهش در کلاس ارتباط برقرار کرده ، ضعفها ، کاستی ها و یا توانایی ها و برتری ها کودکان را با والدین در میان گذارد و با هم فکری آنان شیوه رفتاری یکسانی را در خانه و مدرسه در پیش گیرد؟ انتخاب روز پیوند اولیا و مربیان، و یا هفته ایی برای آن( مهر ۳۰-۱۲۴ ) برای به انجام رساندن این کار سترگ به جا ، ولی بسیار بسیار ناکافی است و امیدواریم که اهتمام معلمان، مربیان و اولیاء مدرسه و خانه به تعلیم، تربیت و رشد شخصیت کودک به این یک روز و هفته خلاصه نشود.

نباید اندیشید که وظایف خانه و مدرسه و انجمن اولیا و مربیان در نظارت بر توانایی ها و یا کاستی های درسی کودکان و نوجوانان باید خلاصه شود. چنانکه گفته شد باید پس از ورود کودک به مدرسه، والدین و معلمان کودک را برای زندگی اجتماعی آماده کنند." امروز می بینیم جوان ۲۵-۲۴ ساله جوان خامی است که نمی تواند به خوبی از عهده مسئولیت های اجتماعی خود برآید و دلیل عمده آن نیز این است که بسترها و نهادهای اجتماعی که جوان بتواند در آنجا تمرینات لازم را انجام بدهد، به اندازه کافی وجود ندارد."(۱)

امروزه شاهد آن هستیم که جامعه ما یک جامعه قانون مدار نیست از کوچک و بزرگ و پیر و جوان قانون را در زندگی لازم الاجرا نمی دانند این همه از آنجاست که خانه و پیامد آن مدرسه ، کودک و نوجوان را برای حضور در اجتماع، پای بندی به قوانین آن و حضور فعال و پرتوان در آن آماده نکرده است.

متاسفانه در مدارس ما تفکر و نوع نگرش به زندگی در زیرحجم عظیمی از محفوظات مدفون شده است " ما آنقدر اطلاعات می دهیم که دانش در لابلای آن اطلاعات گم می شود... در لابلای این اطلاعات تفکر گم می شود یعنی اینکه ما مجالی برای اندیشیدن ایجاد نمی کنیم."(۲)

این همه نشان از آن است که خانه و مدرسه ارزیابی درستی از نیازمندی های جامعه نداشته ، کودک و نوجوان را در جهت این نیازمندی ها آماده نساخته اند.

" انجمن اولیا و مربیان باید بداند که یک عضو از یک سیستمی است که مبادرت به تربیت جوانان نموده پس باید موقعیت خود را در آن سیستم به خوبی بشناسد و نیز شناخت کاملی نسبت به عوامل تاثیرگذار دیگر پیدا کند و این کار، زمینه را برای یک تاثیرگذاری مثبت در یک برنامه ریزی خوب فراهم می کند . خلاصه کلام اینکه ما باید بدانیم افرادی که در مظان تعلیم و تربیت ما قرار دارند چه کسانی هستند؟ در چه دنیایی به سر می برند؟ دغدغه خاطرشان چیست و آرزوها و آرمانهایشان چیست؟ "(۳)

آنچه جای تقدیر دارد آنکه انجمن اولیا و مربیان به منظور گسترش دامنه فعالیت خود و در راستای یکی از وظایف تعیین شده این انجمن مبنی بر" آگاه کردن اولیا به مسائل دینی ، تربیتی، اخلاقی و مشاوره با آنان در هماهنگ کردن روش های تربیتی و آموزشی در محیط خانه و مدرسه" اقدام به انتشار کتب تربیتی کرده تا از این راه کاستی های موجود را تا حدودی مرتفع نماید. واحد انتشارات این انجمن از سال ۱۳۶۳ شروع به کار کرده و تا کنون ۱۶۰ عنوان کتاب در موضوعات دین، روانشناسی و علوم اجتماعی به چاپ رسانده است.

جامعه توسعه یافته در اولین گام نیازمند انسان توسعه یافته است. " توسعه پایدار و منطقی و قابل قبول ، توسعه ایست که به شخصیت انسان ها و به خود انسان ها بپردازد. مراد ما توسعه شخصیت انسانی در جهت اهداف فرهنگی و مدنی است که دین ترسیم و بیان می کند"(۴)

امید آنکه خانه و مدرسه دوشادوش یکدیگر انسان های پرورش یافته فردا را بسازند.

جامعه یی به نام مدرسه

نگاهی به خطرهایی که دانش آموزان را تهدید می کند.....

 

زنگ بازگشایی مدارس، در عین حال که زنگ افزایش آگاهی کودکان است، می تواند زنگ خطر نیز محسوب شود. در جامعه یی به نام مدرسه که بیش از یک سوم جمعیت جهان را در خود جای داده است ورود آموزش بهداشت به داخل این جامعه می تواند در تکامل روحی - جسمی کودک نقش موثری ایفا کند.

هدف از آموزش بهداشت در مدارس، ارتقای سطح آگاهی، نگرش و عملکرد دانش آموزان کودک و نوجوان، والدین و معلمان آنها به منظور کسب مهارت های لازم بهداشتی است. در کشوری مثل ایران که دارای چهار میلیون و دویست و نود و نه هزار و ششصد و هفتاد و چهار دانش آموز در مناطق روستایی و ده میلیون و پانصد و هفتاد و پنج هزار و سیصد و



خرید و دانلود  جامعه و مدرسه 11ص


تحقیق در مورد اما و هاوس

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 40

 

اما و هاوس زیبا، با هوش و ثروتمند با خانه ای راحت و سرشتی شادمان که به نظر می رسید برخی از بهترین برکات وجودی در او جمع شده اند و با سنی حدود 21 سال و کمترین خشم و آزردگی در جهان زندگی کرده بود.

کوچکترین در میان دو دختر پدر آسانگیرش و در نتیجه پس از ازدواج خواهرش خانم خانه به حساب می آمد.

مادرش مدتها پیش فوت کرده بو خیلی پیش از آنکه بتواند خاطره دقیقی در نوازش هایش را به یاد بیاورد. جای خالی ادر را یک خانم معلمه سرخانه عالی پرکرده بود که تقریباض خیلی زود تأثیر خود را بجا گذاشت.

خانم تایلور مدت شانزده سال را در میان خانواده های وودهاوس نه بعنوان معمله سرخانه بلکه بیشتر بعنوان یک دوست برای دو دختر و بیشتر برای اما سپری کرده بود. بین این دو بیشتر صمیمت دو خواهر وجود داشت. حتی پیش از آنکه نقش خانم تایلور بعنوان معلمه کمرنگ شود طبع آرامش مانع از این بود که مجازات یا قیدو بندی برای آنها ایجاد کند استفاده از قدرت را مدتها قبل کنار گذاشته بود. انها مدت مدیدی بود مانند دوستان یکدیگر بودند و در بین دوستان وابستگی متقابل وجود دارد. اما نیز هرآنچه خانم تایلور دوست داشت انجام می داد و به شدت به قضاوتهای او اهمیت می داد و البته کار خودش را هم می کرد. ثر واقعی در وضعیت اما این بود که او بیشتر روش خودش را داشت با سرشتی که بیشتر به خودش فکر می کرد. این مشکلی بود که لذت او را کم می کرد. اما این خطر در شرایطی فعلی قابل درک نبود وبه هیچ شکلی بعنوان مفهومی از بداقبالی برایش به حساب نمی آمد.

باری یکبار ناراحتی پیش آمد غم کوچکی البته نه به شکلی که از نظر ذهنی قابل قبول باشد. خانم تایلور ازدواج کرد. در درجه اول چیزی که مایه تأسف فکر از دست دادن خانم تایلور بود اولین بار در روز عروسی دوست عزیز تر از جانش بود که اما به افکار ملول ادامه زندگی بدون او مشغول بود. مراسم عروسی به پایان رسید میهمانان رفتند و اما و پدرش برای شام با هم تنها شدند بدون هیچ چشم اندازی برای اینکه نفر سومی به جمع شان برای شادی بخشیدن به آن غروب طولانی بپیوندد. طبق معمول آقای وودهاس پس از شام رفت که بخوابد و پس ا زآن که اما تنها شد توانست بنشیند و به آنچه که از دست داده است بیندیشد.

اتفاق پیش آمه نوید شادی برای دوستش داشت. آقای وتسون مردی با ویژگی شخصیتی متعارف، سرشتی آرام سن مناسب و خلق و خوی جالب بود. بعلاوه بخش رضایت بخش قضه درنظر گرفتن این بود که او خودش آرزو و ترغیب کننده چنین وصلتی بود. اما در عین حال برای اما کار غم انگیزی بود. اما خواستن خانم تایلور را در هر ساعتی از هر روز حس می کرد. مهربانی هایش را به یاد آورد. مهربانی و رأفتی که طی شانزده سال با آموزش ها، بازیها از سن پنج سالگی اما با او داشت. لطف و رأفتی که موجب شده بود همه قدرتش را جهت سرگرمی و آموزش اما در سلامت و پرستاری و مراقبت از او در هنگام بیماری های رنگارنگ دوران کودکی اش صرف کند. اما به شدت خودش را مدیون خانم تایلور می دانست. بخصوص که رابطه نزدیک آنها در هفت سال اخیر پس از ازواج ایزابلا که آن دو با هم بودند عزیزترین و شیرین ترین خاطره های او بود. خانم تایلور دوست و همراهی بود که مانند آنها بسیار نادرند. باهوش، با معلومات، مفید، آرام، با اطلاع از تمام مسائل خانوادگی آنها علاقمند به هر آنچه که به خانواده مربوط می شد و البته بطرز عجیبی علاقمند به اما. علاقمند به هرچه او علاقه داشت با هر نقشه ای که می چید تنها کسی که اما می توانست هر فکریکه به مغزش می رسید با او در میان بگذارد و چنان تأثیری در او داشت که هیچگاه نمی توانست از او انتقاد کند.

چگونه باید این تغییر را تحمل می کرد؟ این واقعیت بود که فاصله دوستش با آن فقط نیم مایل بود اما اما بخوبی می دانست که فاصله زیادی بین خانم وتسونی که با آنان نیم مایل فاصله داشت و خانم تایلوری که در خانه آنان بود وجود داشت. با تمام منافع اصیل و خانوادگی خطر بزرگ رنج بردن از تنهائی هشیارانه برایش بود با وجودی که عاشقانه پدرش را دوست داشت اما پدرش مصاحب خوبی برایش نبود چه در مواقع جدی و چه در مواقع دیگر.

مسأله ناهمخواهنی واقعی در سنین آنها بخصوص که آقای وودهاوس دیر ازدواج کرده بود با توجه به بنیه و عاداتش هم افزایش یافته بود. مردی که در تمام عمرش خدمتکارانی داشته و مجبور نبوده که هیچ فعالیت جسمی یا ذهنی داشته باشد به همین دلیل بیشتر از سنش پیر شده بود در تمام جاهایی که مورد علاقه قلب رئوف و طبع مهرآمیزش بود استعدادهایش هیچگاه نتوانسته بودند مفید تشخص داده شوند.

خواهرش اگرچه نسبتاً بخاطر ازدواجش کمی بین شان فاصله افتاده بود و در لندن زندگی می کرد با شانزده مایل فاصله از آنان ازدسترس روزانه به دور بود به همین خاطر شبهای طوالنی اکتبر و نوامبر را در هارتفیلد سر می کردند تا اینکه بتوانند قبل از کریسمس با ملاقات بعدی ایزابلا همسرش و فرزندان کوچولویش خانه را سرشار از همنشینی لذت بخش آنان حس کند.

های بری، دهکده بزرگ و پرجمعیتی که تقریباً مانند یک شهر بود و هارتفیلد به نسبت برخلاق چمنزار و بوته زار و نامش که واقعاً متعلق به آن بود در نظرش اصلاً معادل هم نبودند. خانواده وودهاوس به لحاظ اهمیت در آنجا درجه اول بودند. همه به آنان نگاه می کردند و اما معاشران متعددی آنجا داشت چون پدرش بطور وسیعی متمدن بود اما هیچکس در میان آنان نبود که بجای خانم تایلور بتوان حتی نصف روز تحمل کرد. تغییر غم انگیزی بود و اما کاری نمی توانست بکند جز اینکه آه بکشد و آرزوی چیزهای غیرممکن بکند تا زمانی که پدرش از خواب برمی خاست و لازم بود که اما دوباره خودش را خوشحال نشان بدهد. پدرش نیاز به حمایت روحی داشت. پدرش مردی عصبی بود که به راحتی افسرده می شد. شیفته تمام کسانی بود که به آنان عادت کرده بود.و از جدائی شان بیزار و بطورکلی از هرگونه تغییری نفرت داشت ازدواج چون ریشه در تغییر داشت همیشه غیرقابل قبول بود به همین خاطر هنوز نسبت به ازدواج دختر خودش نیز ناراحت بود و حتی نمی توانست راجع به آن بدون غم صحبت کند. اگرچه این وصلت کاملاً مهرآمیز بود و اکنون که مجبور به جدائی از خانم تایلور بود و به



خرید و دانلود تحقیق در مورد اما و هاوس