لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 41
پیش در آمد :
دی شیخ با چراغ همی گشت کرد شهر گز دیو و دد ملو لم وانسانم آرزوست
طبق روایت های مختلف از آدم (ع) تا خاتم (ص )یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر و ائمه و اولیا همه وهمه آمده اند تا انسان را که (صاحب اختیار وجبر ) است هدایت کنند و او را به سرمنزل مقصود و خوشبختی برسانند . ولی از بدو تولد اولین فرزندان آدم ، هابیل و قابیل می بینیم که انسان برای ارضای نیازهای خود چه اعمالی را انجام نمیدهد تا به لذت های آنی خود برسد. همانطوریکه هابیل برای حس برتری جویی و خود خواهی و هوا و هوس خود برادرش هابیل را می کشد و این اولین خونی است که بر روی زمین ریخته می شود . اما پیامبران و ائمه و اولیا آمده اند . تا انسان را که ( اشرف مخلوقات ) است به مکارم اخلاقی برسانند وبه همین دلیل بیشتر روی تهذیب نفس انسانها کار کرده اند اما باید توجه داشت که در درون انسان دو نیروی متضاد اهریمنی وخدایی به طور فطری قرار داده شده است که همیشه این دو نیرو با هم در جدال و کشمکش هستند و این انسان است که باید به تقویت نیروی درونی خود بپردازد تانیروی اهریمنی را وادار به عقب نشینی کند بدین گونه میدان دید و وسعت عملیاتی نیروی خدایی بیشتر میگردد وچنانچه این پیشرفت و روند ادامه داشته باشد ، نیروی اهریمنی بصورت زندانیای در می آید که در غل و زنجیر نیروی خدایی اسیر میگردد ولی به محض اینکه انسان از جاده راستی و درستی منحرف گردد ، نیروی اهریمنی قوی گشته و غل و زنجیر را از هم گسسته و به مرکز فرماندهی نیروی خدایی یعنی عقل نزدیک می گردد و آن را مورد حمله و تهاجم قرار می دهد و آنقدر این حمله را ادامه می دهد تا انسان را مسخر خود کند تا از اینجا به بعد است که دیگر انسان هر روز و هر روز به گمراهی و کجروی بیشتر تمایل پیدا می کند و از نیروی خدایی خود فاصله گرفته و خویشتن خود را گم می کند و سرانجام بدی بر تمام وجود او حاکم گشته و او را درکام خود فرو می برد . تا به ورطه هلاکت و نیستی سوق دهد و به همین دلیل است که پیامبران و ائمه و اولیا را می فرستد که دراین راههای پرخوف وخطر ، دست گیر رهروان راه حقیقت و یا دیگر سالکان وادی طریقت باشند تا انسانها را با چراغ هدایت و روشنگر و بیدار کننده خود به راه درست و مستقیم بکشانند .
چه اگر این فرستادگان و برگزیدگان ودوستان خدا نبودند ، جهان یکباره به دست بشر نابود و معدوم می شد و آثاری از انسان و انسانیت باقی نمی ماند . باید این برگزیدگان باشند ، تاپیروان و سالکان وادی معرفت را به سرمنزل مقصود هدایت برسانند چنانچه گفته اند :
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
و آدمی بعد از پیامبران و ائمه نیاز به اولیاء ، راهبر ، ولی، هادی و مرشد دارد .
مثل انسان و اینها مانند سفر دریایی و کشتی است . چون اینها دریای عرفان و بحر بی پایان دانش و بینش و حکمت ومعرفت معنوی را طی کرده اند و به قله رفیع وادی بیکران طریقت وسیر وسلوک روحانی و مرتبه کمال و سعادت انسانی رسیده اند وانسانها برای این سفر در دریای معرفت و شناخت نیاز به کشتی دارند و سفر دریا بدون کشتی امکان پذیر نیست ،اما این کشتی همان راهبر یا شیخ وهادی ومرشد می باشد . و این پیر یا مرشد است که باعث بی خطر شدن سفر در دریای پر تلاطم و طوفانزای زندگی انسان می شود و با صبر و متانت و وقار خود لنگر کشتی را به ساحل نجات می اندازد و انسان را به سلامت در ساحل خوشبختی پیاده می کند .
انسانها هم باید معتقد باشند که برحسب «قاعده لطف» خداوندی در هر عصر و زمان باید افرادی ممتاز از اولیاء و برگزیدگان وجود داشته باشند تا این برگزیدگان بر حسب وظیفه کشتی نجات انسانها باشند و مایه ومیزان شناخت اهل هدایت از ارباب ضلالت بشوند و امر بر انسانها مشتبه نشود ، که خود را فراموش کنند و از جاده راستی و درستی منحرف گردند .
همانطوری که فرعون و همه فرعونیان تاریخ در وهم افتاده و ادعای خدایی کرده و میکنند و هر گونه ظلم و ستم را به ملت های خود روا داشته و می دارند و اما فرعون به عنوان نماد و مظهر پلیدی و زشتی در تاریخ ثبت گردیده است و می بینیم که چه ظلم ها وستم ها که برقوم بنی اسرائیل کرد و هیچگونه ترس و پروایی نداشت و هر چه بیشتر می کشت حس خونخواری و خونریزی او بیشتر می گشت وخداوند هم سالیان سال او را به مال وجاه و قدرت مورد آزمایش قرار داد،ولی فرعون هر چه بیشتر غرق در فساد و گمراهی شد . تا اینکه به دستور خداوند موسایی برای از بین بردن تمامی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 41
پیش در آمد :
دی شیخ با چراغ همی گشت کرد شهر گز دیو و دد ملو لم وانسانم آرزوست
طبق روایت های مختلف از آدم (ع) تا خاتم (ص )یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر و ائمه و اولیا همه وهمه آمده اند تا انسان را که (صاحب اختیار وجبر ) است هدایت کنند و او را به سرمنزل مقصود و خوشبختی برسانند . ولی از بدو تولد اولین فرزندان آدم ، هابیل و قابیل می بینیم که انسان برای ارضای نیازهای خود چه اعمالی را انجام نمیدهد تا به لذت های آنی خود برسد. همانطوریکه هابیل برای حس برتری جویی و خود خواهی و هوا و هوس خود برادرش هابیل را می کشد و این اولین خونی است که بر روی زمین ریخته می شود . اما پیامبران و ائمه و اولیا آمده اند . تا انسان را که ( اشرف مخلوقات ) است به مکارم اخلاقی برسانند وبه همین دلیل بیشتر روی تهذیب نفس انسانها کار کرده اند اما باید توجه داشت که در درون انسان دو نیروی متضاد اهریمنی وخدایی به طور فطری قرار داده شده است که همیشه این دو نیرو با هم در جدال و کشمکش هستند و این انسان است که باید به تقویت نیروی درونی خود بپردازد تانیروی اهریمنی را وادار به عقب نشینی کند بدین گونه میدان دید و وسعت عملیاتی نیروی خدایی بیشتر میگردد وچنانچه این پیشرفت و روند ادامه داشته باشد ، نیروی اهریمنی بصورت زندانیای در می آید که در غل و زنجیر نیروی خدایی اسیر میگردد ولی به محض اینکه انسان از جاده راستی و درستی منحرف گردد ، نیروی اهریمنی قوی گشته و غل و زنجیر را از هم گسسته و به مرکز فرماندهی نیروی خدایی یعنی عقل نزدیک می گردد و آن را مورد حمله و تهاجم قرار می دهد و آنقدر این حمله را ادامه می دهد تا انسان را مسخر خود کند تا از اینجا به بعد است که دیگر انسان هر روز و هر روز به گمراهی و کجروی بیشتر تمایل پیدا می کند و از نیروی خدایی خود فاصله گرفته و خویشتن خود را گم می کند و سرانجام بدی بر تمام وجود او حاکم گشته و او را درکام خود فرو می برد . تا به ورطه هلاکت و نیستی سوق دهد و به همین دلیل است که پیامبران و ائمه و اولیا را می فرستد که دراین راههای پرخوف وخطر ، دست گیر رهروان راه حقیقت و یا دیگر سالکان وادی طریقت باشند تا انسانها را با چراغ هدایت و روشنگر و بیدار کننده خود به راه درست و مستقیم بکشانند .
چه اگر این فرستادگان و برگزیدگان ودوستان خدا نبودند ، جهان یکباره به دست بشر نابود و معدوم می شد و آثاری از انسان و انسانیت باقی نمی ماند . باید این برگزیدگان باشند ، تاپیروان و سالکان وادی معرفت را به سرمنزل مقصود هدایت برسانند چنانچه گفته اند :
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
و آدمی بعد از پیامبران و ائمه نیاز به اولیاء ، راهبر ، ولی، هادی و مرشد دارد .
مثل انسان و اینها مانند سفر دریایی و کشتی است . چون اینها دریای عرفان و بحر بی پایان دانش و بینش و حکمت ومعرفت معنوی را طی کرده اند و به قله رفیع وادی بیکران طریقت وسیر وسلوک روحانی و مرتبه کمال و سعادت انسانی رسیده اند وانسانها برای این سفر در دریای معرفت و شناخت نیاز به کشتی دارند و سفر دریا بدون کشتی امکان پذیر نیست ،اما این کشتی همان راهبر یا شیخ وهادی ومرشد می باشد . و این پیر یا مرشد است که باعث بی خطر شدن سفر در دریای پر تلاطم و طوفانزای زندگی انسان می شود و با صبر و متانت و وقار خود لنگر کشتی را به ساحل نجات می اندازد و انسان را به سلامت در ساحل خوشبختی پیاده می کند .
انسانها هم باید معتقد باشند که برحسب «قاعده لطف» خداوندی در هر عصر و زمان باید افرادی ممتاز از اولیاء و برگزیدگان وجود داشته باشند تا این برگزیدگان بر حسب وظیفه کشتی نجات انسانها باشند و مایه ومیزان شناخت اهل هدایت از ارباب ضلالت بشوند و امر بر انسانها مشتبه نشود ، که خود را فراموش کنند و از جاده راستی و درستی منحرف گردند .
همانطوری که فرعون و همه فرعونیان تاریخ در وهم افتاده و ادعای خدایی کرده و میکنند و هر گونه ظلم و ستم را به ملت های خود روا داشته و می دارند و اما فرعون به عنوان نماد و مظهر پلیدی و زشتی در تاریخ ثبت گردیده است و می بینیم که چه ظلم ها وستم ها که برقوم بنی اسرائیل کرد و هیچگونه ترس و پروایی نداشت و هر چه بیشتر می کشت حس خونخواری و خونریزی او بیشتر می گشت وخداوند هم سالیان سال او را به مال وجاه و قدرت مورد آزمایش قرار داد،ولی فرعون هر چه بیشتر غرق در فساد و گمراهی شد . تا اینکه به دستور خداوند موسایی برای از بین بردن تمامی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
جامعه شناسی ترابری
با تمرکز بردو محور
دسترسی و امنیت
استاد:
مهندس گل
دانشجویان:
سینا صابریان
بهار 85
مقدمه
آنچه در این نوشتار بطور اجمالی مورد بررسی قرار میگیرد، واکاری مسائلی است که شاید تاکنون آنگونه که ایجاب میکرده، بدانهاپرداخته نشده است. تحلیل و آنالیز مسائل اجتماعی و فرهنگی در طراحیهای شهری پیش از اجرائیاتی که مهندس عمران، معماری و شهرسازی را درگیر مینماید، اهمیت دارند، چرا که اساساً ضرورت و فلسفه طرح هر پروژهای از همین ناحیه یعنی مطالعات اینچنینی نمود مییابد.
حرکت و رفت و آمد بعد از پیکره شهر، اولین منظرهای است که جلب توجه مینماید و طبیعتاً در رشتههای عمران، شهرسازی و دیگر رشتههای مرتبط با طراحی شهری، بحث حمل و نقل و رفت و آمد عمومی زمینهای است که سهم عمدهای از مطالعات این رشتهها را دربر میگیرد، اما همانگونه که یادکردیم، بررسیهای غیرفیزیکی نیز که از منظری دیگر این پدیده عمومی، یعنی رفت و آمد را نظارهگر میشود، از ضرورتی بالا برخوردار است.
اگر فرض مبنی بر وجود موجودی متحرک در حرکتهای شهر بر مدار انسان جزء فرهنگ و یا جزء اجتماع باشد، شاید موفق شدهایم تا حد بالایی منظر موردنظر را بیابیم.
مهندسی ترابری از شاخههای مهندسی عمران است که بررسی فیزیکی این مساله را به دوش میکشد، اما آنگاه منظر فیزیکی، به منظری اجتماعی تبدیل گردد، باید نام دیگری را برای این مطالعات برگزید و آن جامعهشناسی ترابری است. دراین پژوهش که اهمیت آن از دید نگارنده، طرح ضرورت توجه به این منظر مطالعاتی است، همچنین به بررسی دو مقوله شهری پرداخته شده است؛ بررسی جوانب میزان دسترسی در سکونتگاهها و محلات شهری و مطالعه امنیت تردد در معابر شهری و غیرشهری که هر دو مقوله از منظری غیرفیزیکی مورد بررسی قرار گرفتهاند. بدون شک این بخش از مطالعات و جایگیری در خورشان در مسیر ساخت و ساز شهری از مطالعه، طراحی، اجرا و سپس مدیریت شهری میتواند به شکل مطلوبی کارگشای بسیاری از مشکلات فعلی باشد.
شهر
شهر، مجموعهای از ترکیب عوامل طبیعی، اجتماعی و محیطهای ساخته شده توسط انسان است که در آن جمعیت ساکن متمرکز شده است. تعریف شهر چندان ساده نیست، چرا که از یک سو از شکلها، روحیهها، افراد، فضاهای سبز، طبیعتها و مواد طبیعی تشکیل شده و دارای ساختهایی جهانی، ریختشناسی اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی متفاوتی است و از سوی دیگر کسانی که تعاریفی از شهر ارائه دادهاند، نیز دارای تخصصها و نگرشهای مختلفی بودهاند و هر کدام متناسب با آن دیدگاه خود را بیان نموده، اما بطور کلی شهر یک پدیده طبیعی (مجموعهای از مواد، ساختمانها، خیابانها و ...) و انسانی (شامل ظرفیت تفکر افراد، فرهنگها، الگوهای زندگی افراد و ...) است.
فرهنگ و فرهنگ شهری
جامعهشناسان، فرهنگ را مجموعهای از باورها، نمادها، ارزشها و هنجارها تعریف کردهاند که تمامی کنشهای انسانی در حیطه آن صورت میگیرد، اما فرهنگ و شهر دو پدیده مکمل هستند. میتوان گفت که شهر، صورت است و فرهنگ، محتوای آن. یعنی شهر جسم و روح، محتوای آن است. یکی جنبه خارجی و دیگری جنبه داخلی آن است.
با توجه به تعریف که در بالا ذکر شد، شهر پدیدهای فرهنگی، روانشناختی، اجتماعی و زیستی است. در این راستا «پارک» نیز اظهار میدارد که شهر محل تجمع روانها و فرهنگهاست. شهر نه تنها با فرهنگ و نیازهای مربوط به اسکان، هویت مییابد، بلکه فرهنگ نیز ویژگیهای بخشهای مادی (تمدن)و غیرمادی (روانی، اخلاقی، فکری و ....) خود را از شهر میگیرد. از این رو شهرها، فرهنگی و فرهنگها، شهری هستند. در نهایت میتوان اشاره نمود که فرهنگ عدالت اجتماعی به شیوههای نمادی شفاف و عینی بوده و درصدد ارائه بهترین شیوههای زندگی و جنبههای سکونت است.
جامعهشناسی شهری
همانگونه که اشاره گردید، شهر محل وقوع همه پدیدههای اجتماعی است و بنابراین شهر را میتوان آزمایشگاه جامعهشناسی دانست. در این راستا رشته جامعهشناسی شهری، به مطالعه و بررسی این دسته از پدیدهها مشغول است. جامعهشناسان و نظریهپردازان از مکتب شیکاگو تا دورکیم، تونیس، پارک، برگس، ویرث و دیگران از منظرهای مختلف به تحلیل و بررسی اجزایی از اجتماع شهر پرداختهاند. اما مسائلی که عموماً در این رشته مورد بررسی قرار میگیرند، مسائلی همچون سیاست شهری، فرهنگ شهری، برنامهریزی شهری، آسیبشناسی شهری، نوگرایی و فرانوگرایی شهری، نابرابری و سازمان اجتماعی، توسعه اقتصادی و مسائل دیگری که امروز در جامعهشناسی شهری نو مطرح است، همچون نوگرایی، جامعه زیستی، فعالیت سیاسی و جریانات مربوط به جامعه اطلاعاتی و ارتباطات دیجیتالی، اما در این نوشتار به طور مختصر به مسائلی از جامعهشناسی شهری اشاره میگردد که مرتبط با موضوعات موردنظر باشد.
برنامهریزی شهری
برنامهریزی، کوششهای اندیشمندانه آدمی است برای یافتن راههایی که به اتخاذ بهترین تصمیمات برای تامین رفاه و ایجاد ترقی او منجر میشود.
برنامهریزی از دیدگاه مسائل اجتماعی و اقتصادی به منظور ارتقاء سطوح مختلف زندگی جامعه به انواع زیر تقسیم میشود:
الف) برنامهریزی کلی (کلان) Marco planning
ب) برنامهریزی بخشی Sectorial planning
ج) برنامهریزی خرد Micro planning
د) برنامهریزی ملی National planning
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن .doc :
موضوع تحقیق :
جامعه شناسی ازدواج و خانواده
استاد:
جناب آقای دکتر ذاکر
تهیه کننده:
سعید جوادی نوده
دی ماه 87
چکیده :
یکی از مهمترین حوزه های جامعه شناسی مطالعه خانواده و ازدواج است. ازدواج نهادی است که از طریق آن مرد و زن با هم پیمان زناشویی می بندند. این پدیده اجتماعی شدیداً تحت تاثیر اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه بوده و افزایش و کاهش، میزان، نوع و عوامل موثر بر آن ارتباطی تنگاتنگ با شرایط جامعه دارد و با توجه به اینکه در یک ساخت اجتماع شکل گرفته یک نماد اجتماعی محسوب شده و در خود نابسامانی ها و به طور کل ویژگی های جامعه را منعکس می سازد. ازدواج وتشکیل خانواده ازقدیمی ترین نهادهای زندگی بشر است که ازدیر باز موردتوجه متفکرین علوم اجتماعی ، علوم اخلاقی ، علمای مذهبی وسایر دانشمندان قرارگرفته است. دردهه های اخیر به علت پیچیدگی های امورمربوط به ازدواج ، دامنۀ مسائل مربوط به آن به قلمروهای علوم دیگری همچون علم اقتصاد، جمعیت شناسی و علم سیاست نیز کشیده شده است .
هریک ازاین علوم به فراخور حیطۀ تخصصی اشان به جنبه هایی ازمسئلۀ ازدواج پرداخته ودرتبیین مسائل مربوط به آن ونیز ارائۀ راه حل هایی برای زدودن نابهنجاریهای عارض برآن با توجه به فرهنگ ، مذهب وشرایط اقلیمی گوناگونی که در جوامع مختلف وجود دارد ، کوشیده اند .
بدیهی است که ازدواج همچون هرپدیدۀ اجتماعی دیگری دارای هنجارهایی است که این هنجارها نسبت به هر جامعه ای ونیز هر مقطع زمانی متفاوت می باشند . در کشور ما نیز در دوران کنونی ، مسائل ازدواج دارای ویژگیهای خاص خود می باشد . ازیکطرف ایران همچون سایر کشورهای جهان سوم درمرحلۀ گذار از سنت به مدرنیته است که تغییرات اجتماعی وسیعی رادرهمۀ پدیده های اجتماعی ازجمله درازدواج وهمسرگزینی ایجاد کرده است ؛ تغییراتی که موجب شده است تا مردان وزنان نگرش نوینی ازپیوند زناشویی وازدواج داشته باشند وآنرا نه فقط به عنوان یک رابطۀ جنسی وتولید فرزند بلکه برای بوجود آوردن یک زندگی کمال گرا ، توأم باعشق وهمدلی وهمدمی بدانند . دنیای جدید باعث بالا رفتن سطح آگاهی های اجتماعی ، سواد عمومی وتحصیلات شده وبه موازات آن سطح توقعات وانتظارات مردان وزنان به مراتب بیشترازگذشته شده است . ازطرف دیگر درعصرمدرنیته ، تمایزات وتفاوتهای فرهنگی واجتماعی گروههای اجتماعی ونیز آحاد جامعه بیشتر شده وهمانندی های گذشته کم رنگ شده است . علاوه براینها درکشورما وقوع انقلاب اسلامی درسال ۱۳۵۷،موجب شد تاتغییرات دیگری درجامعه بوجود آید ؛ بخشی ازاین تغییرات ناشی ازروند اسلامی کردن جامعه درفردای انقلاب بود. بخشی دیگر به علت نقش اجتماعی زنان درجامعه وگرایش آنها به تحصیلات بالاتر واحراز صلاحیت هایی همانند مردان دربدست گرفتن مشاغل خارج ازمنزل قرارداشت . این همه باعث شد تاهمسرگزینی ازشکل سنتی خارج شده وبامسائل دیگری که درنوع خود درکشورماتازگی داشت ، مواجه شود . نکته دیگری که دردهۀ اول بعد ازانقلاب( دهۀ ۱۳۶۰) بوجود آمد وبعدها پدیدۀ ازدواج وهمسرگزینی رابرای جوانان به شدت تحت تأثیر قرارداد، میزان بالای موالید درآن دهه بود که دردهۀ ۱۳۸۰آنچه راکه تحت عنوان " عدم تعادل جمعیتی درسن ازدواج " نامیده می شود ، راموجب شد . دراین مقاله سعی خواهدشد تامسائل ومشکلات عمدۀ همسرگزینی وازدواج رادرایران کنونی ازدیدگاه جامعه شناختی موردبررسی قراردهیم .
نگاهی به ازدواج در ایران در اعصار گذشته :
خانواده وازدواج ازنهادهای نخستین است به این معنی که درتمام دورانهای زندگی بشر ودرهمۀ جوامع وجود داشته است . همانگونه که خانواده درگذر تاریخ اشکال متنوعی رادرهرجامعه ای به خود گرفته وازخانواده های گسترده ، پدرتباری ، پدرسری ، مادرتباری ، مادرسری و..... صحبت به میان می آید ، ازدواج وهمسر گزینی نیز شیوه های گوناگونی درهرنقطه ازجهان ودرایران داشته است . هرچند بسیاری از انواع خانواده ها وشیوه های ازدواج وهمسر گزینی درکشورما ازبین رفته ویارواج خودراازدست داده است ، اما درجای جای این کشورپهناور می توان آثاری از قدیمی ترین انواع آنهارا پیدانمود . آنچه مسلم است ، همچنانکه نهاد خانواده درایران تغییرات اساسی بخود دیده است ، ازدواج وهمسرگزینی نیز تحول بنیادی پیدانموده است. دراین مورد چنین نوشته میشود که :
" دردوران قبل ، همسر گزینی به شدّت تحت فشار اجتماعی بود . انتخاب همسر نه بر اساس میل وعلاقۀ دوطرف به ازدواج ، بلکه به دلیل " جبر اجتماعی " صورت می گرفت . درجامعه ای که فردیت مطرح نبود، علائق فردی نیز ارزشی نداشتند .... تنها راه ارتقاء پایگاه اجتماعی ، ازدواج بود هرچند که زن متأهل معمولأ تحت سلطۀ مادرشوهر بود وشوهر نیز برروی او اعمال قدرت می کرد ، امابتدریج با انتقال اقتدار شوهر به زن درحیطه های خاص ، زن تبدیل به فرد فرمان دهنده وپس از فوت مادرشوهر ، به بالاترین مقام خانه می رسید به این ترتیب برای دختران ، ازدواج تنها امکان کسب یک نقش اجتماعی قابل قبول جامعه بود . مردها نیز مجبوربه ازدواج بودند ، زیرا ادارۀ واحد خانه که درعین حال محل تولید نیز بود ، بدون وجودزن که قسمتی از کارها رابرعهده گیرد امکان نداشت . باازدواج ، مردمجرد تبدیل به مرد متأهل می شد که اهمیت اجتماعی بالاتری ازمرد عزب داشت . درعین حال پس از ازدواج دارای فرزندانی می شد که هم به او کمک می کردند وهم به عنوان ورثه ، از مایملک خانوادگی محافظت می کردند ....... ازدواجهای مجدد به فراوانی دیده می شد ، بطوریکه افراد هرچند گاه یکبار ، باهمسر جدیدی زندگی خودرا آغاز می کردند . علت آن ، میزان بالای مرگ ومیر زنان ومردان بود . مرگ ومیر زنان معمولأ ناشی اززایمان بود . مردی که همسرش فوت می کرد ، بخصوص اگر فرزند یافرزندانی داشت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
حقوق زن و مرد در جامعه
اما آنان نخواسته و یا نتوانسته اند همهء رقیبان را بالکل از میدان به در کنند چرا با از میان رفتن یک رقیب ، دیگری ای جایگزین می شود و قد علم می کند. پس چاره در قانون گزاری طبیعت است با میل و ارادهء خویش. قوانینی که نوع برتر را تعریف کند و سایرین را مستثنی سازد. این قوانین گاه می تواند بی رحمانه تر از قوانین جنگل معصوم به غلط ظالم خوانده شده باشد؛ هر که سفید تر، برتر؛ هر که قوی تر؛ بهتر؛ ...
در این میان قانونی وجود دارد که شاید از همه کودکانه تر باشد: فرد هم رنگ ، هم نژاد ، هم دین ، هم وطن و هم خون ، ولی پست تر! و آن عضو مفلوک جامعه کسی نیست جز همشهری دست دوم، زن. اینجا دیگر برتری نه نسبی که مطلق است – برتری از آن نوع که انسان بر تمام دیگر موجودات دارد. مرد اشرف مخلوقات است ، نه زن. مرد است که روح خداوند در او دمیده شده است و او تصویر خداوند در بهشت است. زن عضوی ناقص است که به واسطهء مرد خلق شده است و کاری جز این نکرده که مرد معصوم و متعالی را تشویق به خیانت به پدر روحانی اش نموده و باعث اخراج او از خانهء امن و ابدیش گردیده است. زن حیوانی است مکار ، عامل بیچارگی دنیا.
این فرضیه در جوامع ابتدایی هم به نوعی دیگرموثق و معتبر بود. انسان اولیه می بایست قوی باشد تا بتواند مبارزه کند و در مبارزه با طبیعت پیروز شود. انسان ضعیف دوام نمی آورد مگر به حمایت قوی ترها. اما انسان های ضعیف اغلب زنان بودند و ادامهء زندگی شان منوط به حمایت مردان. پس برتری مرد مجدد ثابت می شد.
با انتقال جامعه به مرحلهء کشاورزی، هنوز قدرت بدنی حرف اول را می زد. در جنگ و دفاع از املاک هم زنان جز آن که به اسیری برده شوند و ایجاد دردسر نمایند، کمکی نمی کردند پس آنان مایهء ننگ بودند. در این دوران نیز همچنان الگوی انسان طبیعت بود و این امر برتری را بدون چون و چرابه مردان داده بود. بودند جوامعی که خشم طبیعت چندان گریبانگیرشان نبود و پیش رو زمین های بارور کشاورزی داشتند، مانند جامعهء مصرباستان که رود نیل ، کشتزارهای حاصل خیز را برایشان به ارمغان می آورد. در این جوامع – باز به پیروی از طبیعت – ارزش و برتری به گروهی داده می شد که بیشتر شبیه محیط بودند. این جا زنانی که مصداق باروری بودند؛ یعنی مادران، برتری داشتند. باز هم آن چه مطرح بود باروری زن بود و نه خود او. هنوز هم در جوامع ابتدایی افریقا با شرایطی مشابه می توان نمونه های مادر سالاری را یافت.
اگر رشد جامعهء انسانی را به مراحل رشد بدن انسان تشبیه کنیم، گذار از مرحلهء کشاورزی و ورود جوامع به دوران صنعتی ، پایان طفولیت و ورود به دوران نوجوانی و سرکشی بود. در این دوران ملاک دیگر زور بازو و قدرت نبود چرا که نه تنها زنان، که کودکان شش- هفت ساله نیز می توانستند پای دستگاه ها در کارخانه ها بایستند و کار کنند. حال می بایست دربارهء تمامی ملاک های برتری تجدید نظر به عمل آید و همان زمان بود که تاریخ شاهد جنبش های انسان دوستانه از جمله لغو برده داری، حق آزادی و رای برای زنان و .... گردید.
از آن پس اگر چه عده ای سعی کردند این تحولات را انکار کنند و حقوق را نادیده بگیرند، دیگر توان آن را نداشتند چرا که جامعهء انسانی به شکلی اجتناب ناپذیر مسیر خود را می پیمود.
اما در عصر صنعتی نیز گاه جنبش های مخالف مردسالاری، که به مرور منجر به ایجاد حرکت های فمینیستی – به طور خاص موج اول - گردید ، مشکل را حل نکرد. راه حل های ارایه شده در ابتدا صرفا ترک یک سوی میدان نبرد و الحاق به دیگر سو بود و چون نتیجه نبخشید، کار به انکار کل موضوع مخالفت انجامید. فمینیست های موج سوم بالکل منکر وجود چیزی به نام جنسیت و تفاوت زن و مرد شدند. [1]
زمانی که صحبت از تساوی حقوق زن و مرد می شود،خود این عبارت به معنی یکی ندانستن این دو است. یعنی ما دو پدیده به نام های زن و مرد داریم و قصد آن می کنیم که به آن ها حقوق برابر بدهیم. مشکل اساسی افرادی که امروزه به این مهم می پردازند این است که می خواهند زن و مرد را کاملا یکی بشمارند و از این طریق به اثبات تساوی حقوق بپردازند. مقایسه هایی فیزیکی که گاه انجام می پذیرد حاکی از این غفلت است ؛ مثلا مقایساتی بر روی وزن مغز زنان و مردان. اینان قصد اثبات تساوی زن و مرد- و نه تساوی حقوق زن و مرد - را دارند.
با وجود همهء تلاش ها برای انکار، زن و مرد از نظر جسمانی با یکدیگر متفاوت اند. [2] اما تلاش برای برقراری تساوی حقوق زن و مرد است؛ یعنی آن چه که با توجه به لیاقت و شایستگی یک انسان باید به او داد. در اعطای حق، دیگر مسالهء زن یا مرد بودن مطرح نیست چون دیگر به جسم فرد ربطی ندارد. مساله یک انسان است؛ انسانی دارای روح که می تواند زن یا مرد، سفید یا سیاه ، پیر یا جوان ، قوی یا ضعیف باشد. هیچ یک از تفاوت های ظاهری نمی تواند عامل محرومیت فرد انسانی از حقوق او باشد.
اما حق یک انسان چیست که زن و مرد باید به شکل مساوی از آن بهره برند؟ مسلما این امر تنها به این معنی نیست که زن ترک خانه کند و در اجتماع حاضر باشد. حقوق برابر در اموری بسیار متعالی تر است: حق تفکر، حق آموزش، حق انسان بودن ، حق رشد و تعالی عقلانی و روحانی. زن و مرد باید به طور مساوی امکان ترقی و تکامل داشته باشند و بتوانند قابلیات و استعدادات خود را بروز دهند. نکتهء مهم این جاست که زن و مرد هر دو به تنهایی انسان هایی کامل و مستقل هستند که هر یک به منزلهء یک واحد انسانی می توانند زندگی و ترقی کنند. زمانی می توان انتظار حقوقی برابر را برای آنان داشت که چنان باوری ملکهء جامعه گردد.
اما مگر حالا که چنین نیست ، چه مشکلاتی وجود دارد؟ اگر این ارزش محقق شود چه خواهد شد؟
نادیده گرفتن زنان در هر جامعه به ضرر کل آن جامعه است. تعلیم و تربیت کل جامعه ، به علت عدم آگاهی و توانایی مربیان اول فرزندان – مادران – به تاخیر خواهد افتاد و این حرکت ورشد جامعه را کند می کند. در اصل باور به برتری هر جنس تناقضی در خود نهفته دارد؛ چگونه ممکن است انسان هایی پست و ذلیل – مادران یا زنان – بتوانند از دامان خود متعالیانی – مردان – بار آورند یا مادرانی والا و عالی افرادی پست؟
ازسوی دیگر تحقیقات نشان داده است که در جوامع مردسالار گرایش به نظام دیکتاتوری بیشتر است. مصداق آن را نیز آلمان در دوران نازیسم می دانند که تاکید بر خانه نشینی زنان داشت. بالعکس، حکومات دموکراسی اغلب با حضور زنان در جامعه همراه بوده است. در ضمن هر کجا که موازنهء بین دو جنس برقرار باشد، سطح زندگی ارتقا می یابد.[3] و شاید همین اصل مؤید آن باشد که حضور زنان در جامعه و تصمیم گیری ها منجر به برقراری