لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
سوره شمس
این سوره در ((مکه )) نازل شده و 15 آیه دارد .
محتوا و فضیلت سوره :.
این سوره که در حقیقت سوره ((تهذیب نفس )) و ((تطهیر قلوب از ناپاکیها وناخالصیها))ست , بر مـحـور هـمـین معنى دورمى زند, منتها در آغاز سوره به یازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاک خداوند براى اثبات این معنى که فلاح و رستگارى در گرو تهذیب نفس است قسم یاد شده , و بیشترین سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است .و در پـایـان سـوره به ذکر نمونه اى از اقوام متمرد و گردنکش ـکه به خاطر ترک تهذیب نفس در شـقـاوت ابـدى فـرو رفـتـند, و خداوند آنها را به مجازات شدیدى گرفتار کرد, یعنى قوم ثمودـ مى پردازد.در فضیلت .تـلاوت ایـن سوره همین بس که در حدیثى از پیغمبراکرم (ص )آمده است : ((هرکس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشیائى که خورشید و ماه برآنها مى تابد در راه خدا صدقه داده است ))!.و مـسـلما این فضیلت بزرگ از آن کسى است که محتواى بزرگ این سوره کوچک را در جان خود پیاده کند, و تهذیب نفس را وظیفه قطعى خودبداند.به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.(آیه )ـ.
رستگارى بدون تهذیب نفس ممکن نیست !.
سـوگـندهاى پى درپى و مهمى که در آغاز این سوره آمده , به یک حساب ((یازده )) سوگند و به حـسـاب دیگر ((هفت )) سوگند است , و به خوبى نشان مى دهد که مطلب مهمى در اینجا مطرح است , مطلبى به عظمت آسمانها و زمین و خورشید وماه , مطلبى سرنوشت ساز و حیات بخش .نخست مى فرماید: ((به خورشید و گسترش نور آن سوگند))(والشمس وضحیها).سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقیب مى کند: نخست اهمیت مطلبى که سوگند به خاطر آن یـاد شـده , و دیـگـر اهـمـیت خود این امور که مورد سوگند است ,چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد مى شود.((خـورشـیـد)) مـهمترین و سازنده ترین نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمینى دارد, زیرا علاوه بر این که منبع ((نور)) و ((حرارت )) است و این دو از عوامل اصلى زندگى انسان بـه شـمـار مـى رود, منابع دیگر حیاتى نیز از آن مایه مى گیرند, وزش بادها, نزول بارانها, پرورش گـیاهان , و حتى پدیدآمدن منابع انرژى زا, همچون نفت و ذغال سنگ , هرکدام درست دقت کنیم بـصـورتـى بـا نورآفتاب ارتباط دارد بطورى که اگر روزى این چراغ حیات بخش خاموش گردد تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .(آیـه )ـ سـپـس بـه سـومـیـن سوگند پرداخته , مى گوید: ((و قسم به ماه هنگامى که بعد از آن (خورشید) درآید)) (والقمر اذا تلیها).ایـن تـعـبـیر ـچنانکه جمعى از مفسران نیز گفته اندـ در حقیقت اشاره به ماه درموقع بدر کامل یـعـنـى ;Š شب چهارده است , زیرا ماه در شب چهاردهم تقریبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بـرمى دارد, و چهره پرفروغ خود را ظاهر کرده , وسلطه خویش را بر پهنه آسمان تثبیت مى کند, و چون از هر زمان جالبتر و پرشکوه تراست به آن سوگند یاد شده .(آیـه )ـ و در چـهـارمین سوگند, مى افزاید: ((و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد)) (والنهار اذا جلیها).سـوگـنـد بـه ایـن پـدیـده مـهـم آسـمـانى به خاطر تاثیر فوق العاده آن در زندگى بشر, و تمام مـوجـودات زنـده اسـت , چـرا که روز رمز حرکت و جنبش و حیات است و تمام تلاشها و کششها و کوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روزصورت مى گیرد.(آیـه )ـ و در پـنجمین سوگند مى فرماید: ((و به شب , آن هنگام که زمین رابپوشاند)) (واللیل اذا یغشیها).((شـب )) بـا تمام برکات و آثارش , که از یکسو حرارت آفتاب روز را تعدیل مى کند, و از سوى دیگر مایه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است .(آیـه )ـ در شـشـمـین و هفتمین سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى رود, و مى افزاید: ((و قسم به آسمان و کسى که آسمان را بنا کرده )) (والسما ومابنیها).اصـل خلقت آسمان با آن عظمت خیره کننده از شگفتیهاى بزرگ خلقت است , و بنا و پیدایش این هـمه کواکب و اجرام آسمانى و نظامات حاکم بر آنهاشگفتى دیگر, و از آن مهمتر خالق این آسمان است .(آیـه )ـ سـپـس در هـشـتـمـیـن و نـهمین سوگند سخن از زمین و خالق زمین به میان آورده , مى فرماید: ((و به زمین و کسى که آن را گسترانیده )) (والا رض وماطحیها).زمین که گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است .زمـیـن بـا تـمام شگفتیها: کوهها و دریاها, دره ها و جنگلها, چشمه ها و رودخانه ها,معادن و منابع گرانبهایش , که هرکدام به تنهائى آیتى است از آیات حق و نشانه اى ازنشانه هاى او.و از آن برتر و بالاتر خالق این زمین و کسى که آن را گسترانیده است .(آیـه )ـ سـرانـجام به دهمین و یازدهمین سوگند که آخرین قسمها در این سلسله است پرداخته , مـى فـرمـایـد: ((و قـسم به جان آدمى , و آن کس که آن را (آفریده و) منظم ساخته )) (ونفس وما سویها).هـمان انسانى که عصاره عالم خلقت , و چکیده جهان ملک و ملکوت , و گل سرسبد عالم آفرینش است .مـنـظور از ((نفس )) جسم و روح هر دو مى باشد و مراد از ((سویها)) (از ماده تسویه ) هم تنظیم و تـعـدیـل قواى روحى انسان است , از حواس ظاهر گرفته , تانیروى ادراک , حافظه , انتقال , تخیل , ابتکار, عشق , اراده و تصمیم , و مانند آن که درمباحث ((علم النفس )) مطرح شده است .و هـم تـمـام شـگـفـتـیـهـاى نـظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را که در علم ((تشریح )) و ((فـیـزیـولـوژى )) (وظایف الاعضا) بطور گسترده موردبحث قرارگرفته شامل مى شود;Š چرا که شگفتیهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به یکى از این دو ندارد.(آیه )ـ در این آیه به یکى از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته , مى افزاید: ((سپس فجور و تقوا (شر و خیرش ) را به او الهام کرده است ))(فالهمها فجورها وتقویها).خداوند آن چنان قدرت تشخیص و عقل و وجدان بیدار, به او داده که فجورو تقوا را از طریق عقل و فطرت درمى یابد.آرى ! هنگامى که خلقتش تکمیل شد, و هستى او تحقق یافت , خداوندبایدها و نبایدها را به او تعلیم داد, و بـه ایـن تـرتـیـب وجودى شد از نظر آفرینش مجموعه اى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تـعـلـیـمـات آگاه بر فجور و تقوا و در نتیجه ,وجودى است که مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد;Š و در قوس نزولى از حیوانات درنده نیز منحطتر گردد و این منوط به آن است که با اراده وانتخابگرى خویش کدام مسیر را برگزیند.(آیـه )ـ و سـرانجام بعد از تمام این سوگندهاى مهم و پى درپى به نتیجه آنها پرداخته , مى فرماید: سوگند به اینها ((که هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده )) (قد افلح من زکیها).آرى ! رسـتگارى از آن کسى است که نفس خویش را تربیت کند و رشد و نمودهد, و از آلودگى به خـلق و خوى شیطانى و گناه و عصیان و کفر پاک سازد و درحقیقت مساله اصلى زندگى انسان نیز همین ((تزکیه )) است , که اگر باشد سعادتمنداست و الا بدبخت و بینوا.(آیـه )ـ سپس به سراغ گروه مخالف رفته , مى فرماید: ((و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته , نومید و محروم گشته است ))! (وقد خاب من دسیها).و به این ترتیب پیروزمندان و شکست خوردگان در صحنه زندگى دنیا مشخص مى شوند, و معیار ارزیـابـى ایـن دو گـروه چـیـزى جـز ((تـزکیه نفس و نمو و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند)) یا ((آلودگى به انواع معاصى و گناهان ))نیست .در حدیثى آمده است که : رسول خدا(ص ) هنگامى که آیه ((قد افلح من زکیها))را تلاوت مى فرمود تـوقـف مى کرد و چنین دعا مى نمود: ((پروردگارا! به نفس من تقوایش را مرحمت کن , تو ولى و مولاى آن هستى , و آن را تزکیه فرما که تو بهترین تزکیه کنندگانى )).(آیه )ـ.
عاقبت مرگبار طغیانگران :.
بـه دنبال هشدارى که در آیات قبل درباره عاقبت کار کسانى که نفس خود را آلوده مى کنند آمده بـود,در ایـنجا به عنوان نمونه به یکى از مصداقهاى واضح تاریخى این مطلب پرداخته , وسرنوشت قـوم طغیانگر ((ثمود)) را در عباراتى کوتاه و قاطع و پرمعنى بیان کرده ,مى فرماید: ((و قوم ثمود بر اثر طغیان (پیامبرشان را) تکذیب کردند)) (کذبت ثمودبطغویها).((قـوم ثـمـود)) کـه نام پیامبرشان ((صالح )) بود از قدیمى ترین اقوامى هستند که دریک منقطه کـوهـستانى میان ((حجاز)) و ((شام )) زندگى مى کردند, زندگى مرفه , سرزمین آباد, دشتهاى مـسـطـح بـا خـاکهاى مساعد و آماده براى کشت و زرع , و قصرهاى مجلل , و خانه هاى مستحکم داشتند, ولى نه تنها شکر این همه نعمت را به جانیاوردند, بلکه سر به طغیان و سرکشى برداشته , و به تکذیب پیامبرشان صالح برخاستند, و آیات الهى را به باد سخریه گرفتند, و سرانجام خداوند آنها را با یک صاعقه آسمانى نابود کرد.(آیـه )ـ سـپـس به یکى از نمونه هاى بارز طغیان این قوم پرداخته ,مى افزاید: ((آنگاه که شقى ترین آنها به پا خاست )) (اذانبعث اشقیها).((اشقى )) (شقى ترین ) اشاره به همان کسى است که ناقه ثمود را به هلاکت رساند.در بـعـضـى از روایات آمده است که پیغمبراکرم (ص ) به على (ع ) فرمود:((سنگدلترین افراد اقوام نخستین که بود؟)).على (ع ) در پاسخ عرض کرد: ((آن کسى که ناقه ثمود را به هلاکت رساند)).پیامبر فرمود: ((راست گفتى , شقى ترین افراد اقوام اخیر چه کسى است ؟)).على (ع ) مى گوید: ((عرض کردم نمى دانم اى رسول خدا!)).پـیامبر(ص ) فرمود: ((کسى که شمشیر را بر این نقطه از سر تو وارد مى کند)) وپیامبر(ص ) اشاره به قسمت بالاى پیشانى آن حضرت کرد.هـیچ یک از این دو خصومت شخصى نداشتند, بلکه هر دو مى خواستندنور حق را خاموش کنند, و معجزه و آیتى از آیات الهى را از میان بردارند.(آیه )ـ در این آیه به شرح بیشترى در زمینه طغیانگرى قوم ثمود پرداخته ,مى افزاید: ((و فرستاده الـهـى [ صـالـح ] بـه آنـان گـفـت : نـاقه خدا [ همان شترى که معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذارید)) (فقال لهم رسول اللّه ناقة اللّه وسقیها).مـنـظور از ((رسول اللّه )) در اینجا حضرت صالح (ع ) پیغمبر قوم ثمود است , وتعبیر به ((ناقة اللّه )) (شـتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به این است که این شتر یک شتر معمولى نبود, بلکه به عنوان مـعـجـزه و سند گویاى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود, یکى از ویژگیهاى آن طبق روایت مشهور این بود که از دل صخره اى از کوه برآمد تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.(آیه )ـ و در این آیه مى گوید: این قوم سرکش اعتنائى به کلمات این پیامبربزرگ و هشدارهاى او نکردند ((پس او را تکذیب و ناقه را پى کردند)) (فکذبوه فعقروها).جـالب توجه این که کسى که ناقه را به هلاکت رساند, یک نفر بیشتر نبود ولى در آیه فوق این عمل بـه تـمام طغیانگران قوم ثمود نسبت داده شده , این به خاطر آن است که دیگران هم به نحوى در این کار سهیم بودند و با خشنودى و رضایت کامل آنها انجام گرفت .و بـه دنـبـال ایـن تکذیب و مخالفت شدید, خداوند چنان آنها را مجازات کردکه اثرى از آنان باقى نـمـانـد, چـنانکه در ادامه همین آیه مى فرماید: ((از این روپروردگارشان آنها (و سرزمینشان ) را بـه خـاطـر گـناهشان درهم کوبید و با خاک یکسان و صاف کرد))! (فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها).صـاعـقـه همان صیحه عظیم آسمانى در چند لحظه کوتاه چنان زلزله و لرزه اى در سرزمین آنها ایجاد کرد که تمام بناها روى هم خوابید و صاف شد و خانه هایشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت .(آیه )ـ سرانجام در آخرین آیه سوره براى این که هشدار محکمى به تمام کسانى که در همان مسیر و خـط حـرکـت مـى کـنـنـد بـدهـد, مى فرماید: ((و(خداوند) هرگز از فرجام این کار [ مجازات ستمگران ] بیم ندارد)) (ولا یخاف عقبیها).بسیارند حاکمانى که قدرت بر مجازات دارند ولى پیوسته از پیامدهاى آن بیمناکند,و از واکنشها و عـکـس الـعـملها ترسان , و به همین دلیل از قدرت خود استفاده نمى کنند, و یا به تعبیر صحیحتر قـدرت آنـان آمیخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آمیخته با جهل است ;Š چرا که مى ترسند توانائى بر مقابله باپیامدهاى آن را نداشته باشند.ولى خداوند قادر متعال که علمش احاطه به همه این امور و عواقب و آثار آن دارد, و قدرتش براى مقابله با پیامدهاى حوادث با هیچ ضعفى آمیخته نیست بیمى از عواقب این امور ندارد, و به همین دلیل با نهایت قدرت